لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 29
چکیده
ایمان آن است که آدمی دین حق را به دل بشناسد و به زبان اقرار کند و به اعضای تن وظایف آن را انجام دهد
بنابراین انسان باتقوا کسی است که افکار، کردار و گفتار خویش را با معیار عقل و شرع تنظیم کند و هیچ کاری را بدون مشورت آن دو انجام ندهد و فرمان آنها را نیز زیر پا نگذارد.
در این تحقیق درباره این دو فضیلت اخلاقی سخن خواهیم گفت. روش تحقیق اسنادی می باشد و امیدواریم مورد تأیید قرار گیرد.
مقدمه
از جمله فضایل اخلاقی می توان ایمان و تقوا که دو رکن اساسی دین محسوب میشوند را نام برد.
در ساختار اخلاق اسلامی، ایمان به عنوان عالی ترین صفت نفسانی هدایت گر مورد تأکید فراوان واقع شده و به همین دلیل تحصیل مبادی و مقدمات آن همانند علم و یقین نیز به شدت مورد ترغیب و تشویق قرار گرفته است و ابزارها و راه هایی که می تواند آدمی را به این صفات نفسانی ارزشمند برساند، همانند تفّکر و الهامات پسندیده، جایگاه ویژه ای در نظام اخلاقی اسلام دارند. در مقابل صفات نفسانی معارض و مانع پیدایش ایمان در آدمی، از قبیل «جهل» اعم از بسیط و مرکب، «شک و حیرت»، «جُربزه» و «خاطرات نفسانی نکوهیده» و «وسوسه های شیطانی» همواره مورد مذمّت و نهی واقع شده اند.
و اما تقوا : در تعریف تقوا گفته اند: «حفظ کردن نفس است از آنچه بیم ضررش می رود.» بخشی از ضررها را عقل سلیم تشخیص می دهد و بخشی را شرع مقدس بیان کرده است و با توجه به این که خواسته های عقل سالم مورد امضای شرع می باشد معنای اصطلاحی تقوا در سخن امام صادق ـ علیه السلام ـ خلاصه می شود:
«... اَن لا یفْقِدَکَ اللهُ حَیْثُ اَمرَکَ و لا یَراکَ حیثُ نَهاکَ» (تقوا یعنی) آنجا که خداوند دستور داده حاضر باشی، تو را غایب نبیند و آنجا که نهی کرده، تو را مشاهده نکند.
ایمان
در باب حقیقت ایمان و شرایط آن از دیرباز گفت وگوهای دامنه داری در میان پیروان مکاتب الهی ـ به ویژه متکلمان مسلمان ـ صورت گرفته است. در قرآن کریم و روایات که دو منبع اصلی اخلاق اسلامی اند، در بیان اهمیت و جایگاه ایمان گفته های فراوانی وجود دارد که خلاصه ای از آن در زیر می آید.
1- ارزش ایمان
در بیان منزلت و جایگاه رفیع ایمان همین بس که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در نصایح خویش به ابوذر می فرماید:
ای ابوذر، هیچ چیز در نزد خداوند، محبوب تر از ایمان به او و خودداری از آنچه نهی می کند، نیست.
روشن است که خودداری از نواهی خداوند فقط در سایة ایمان به او مقدور است و در واقع از برکات ایمان به خداوند است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز در این باره می فرماید:
خداوند دنیا را هم به کسانی که دوستشان دارد و هم به کسانی که بر آنها غضبناک است، می دهد ولی ایمان را نمی دهد مگر به آنان که دوستشان می دارد.
و هم ایشان در توصیف منزلت و جایگاه مؤمن می فرمایند:
هر گاه حجاب از چشمان مردم برداشته شود و به وصل میان خداوند و بندة مؤمن او نظر کنند، آنگاه گردن های آنها در مقابل مؤمنان خاضع، امور مؤمنان برای آنان آسان و اطاعت از مؤمنان برایشان نرم و لطیف، خواهد شد.
این همه منزلت و جایگاه بلندی که در روایات برای ایمان بیان شده است، به دلیل نقشی است که ایمان در سعادت و کمال آدمی دارد. ایمان از یک سو آخرین حلقة وصل به مقام خلیفة الهی و جوار قرب معنوی است و از سوی دیگر بر اساس آنچه در قرآن و روایات آمده است، مبدأ و مفتاح همةصفات پسندیدة نفسانی و نیکی های رفتاری، ایمان است.
2- ماهیت ایمان
اگرچه در باب حقیقت و ماهیت ایمان، اختلاف نظرهایی در میان متکلمان مسلمان وجود دارد، ولی ویژگی های مهم آن بدین قرار است: اولاًَ، ایمان عبارت است از تصدیق و اذعان قلبی که نوعی صفت و حالت نفسانی نسبت به یک امر است. بنابراین با صِرفِ شناخت و معرفت، متفاوت است.
ثانیاً، جایگاه تحقق ایمان نفس و قلب است و اگرچه آثاری قولی و فعلی دارد، تحقق حقیقت آن متوقّف بر قول یا عمل نیست. ثالثاً، نسبت میان اسلام و ایمان عام و خاص مطلق است؛ یعنی هر مؤمنی مسلمان است، ولی ممکن است برخی از مسلمانان فقط در ظواهر تسلیم حق باشند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 36
چکیده :
از بهترین و عالی ترین اعمال دینی ، امر نماز است که اسلام به آن توجه زیادی کرده است و برای آن آثار و فوائد زیادی در آیات و روایات مطرح نموده است ، اگر چه عبادت در تمام ادیان آسمانی وجود دارد و لیکن بهترین و زیباترین نوع عبادت همین نمازیست که در اسلام به شکل و کیفیت خاصی آمده و مسلمانان دعوت به خواندن آن شده اند . در قرآن کریم فلسفه خلقت را عبادت خدای تعالی بیان شده است . که در این راستا نماز نقش مؤثری را ایفا می کند ، زیرا اکمل عبادت خدای تعالی نماز است.
اما علیرغم این همه توجه اسلام به عبادت مخصوصاً نماز ، باز عده ای از مسلمانان به این امر مهم توجهی نداشته و براحتی آن را ترک می کنند و به خاطر بی توجهی آنها هم نسل نوجوان و جوان هم به این امر دینی بسیار مهم بی محبتی می نماید لذا در این رساله به بیان علل و ریشه های بی توجهی به نماز در این قشر پر نیرو و پر تحرک (نوجوان و جوان ) می باشد.
مقدمه :
منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت .
هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات .
پس در هر نفسی ، دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی ، شکری واجب .
بنده نمی خواهم راجع به فلسفه نماز ، ضرورت نماز ، اهمیت نماز تحقیق کنم چون موضوع برای جامعه ما بسیار روشن و واضح است . از طرف دیگر کتابها و سخنان فراوانی در این باره نوشته و گفته شده و شکل دیگری را در بین این مسائل نمی دانم به ویژه در کشور ی که تاسیس نظام آن بر مبنای دستورات آسمانی و الهی بوده و طبعاً نماز یکی از زیباترین جلوه های این نظام آسمانی است و همه مردم ما هم مسلمانند و در اهمیت و ضرورت نماز مطالبی را می دانند .
اما مسئله و مشکل اصلی چگونگی گسترش و ترویج فرهنگ نماز و اعتلای این فریضه الهی در میان نسل نوجوان و جوان ما است.
به نظر بنده مهمترین عامل تاثیر گذار بر اهتمام و توجه به نماز و ترویج اعتلای این فریضه الهی در سطح کشور بویژه دانش آموزان عزیزمان ، ایمان و باور مسئولان تعلیم و تربیت است به این نکته مسئولان آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت و معلمان و مربیان عزیز و مدیران گرامی تعیین کنند که وظایف آنها فقط یک سری آموزش های کلاسیک نیست که فقط جنبه ای علمی و افزایش دانش آموزان عزیز توجه کنند خواندن و نوشتن و این مفاهیم نظری علمی کلاسیک ، نخستین و ابتدایی ترین وظیفه تعلیم و تربیت است ، این هدف نیست و تنها ما به این حد اکتفا نکنیم .
بلکه رسالت تعلیم و تربیت یک رسالت سه بعدی و همه جانبه است .
بعد اول : تربیت علمی که باید به آن توجه کنیم . بعد دوم : که مهمترین بعد است و آن تربیت دینی و معنوی و اخلاقی نسل جوان و نوجوان است در حقیقت انسان سازی و آدم سازی وظیفه بزرگ و مهم آموزش و پرورش است . این امر بیشتر ناظر بر این بعد انسانی و روحانی است که باید به آن توجه شود.
بعد سوم : توانمندی سازی نسل جوان به عنوان تربیت یک شهروند است که بتواند زندگی فردی و اجتماعی خودش را دنبال کند. هم تلاش برای اعتلای علمی و دانشی و اطلاعات و آگاهیها و هم تلاش برای رشد استعدادهای معنوی و اخلاقی و دینی نسل جوان و همچنین تلاش برای تربیت اجتماعی نسل جوان و نوجوان از وظایف بسیار مهم تعلیم و تربیت است که باید به آن توجه کند.
این سه بعدی است که می تواند فضای تعلیم و تربیت را بهتر سامان بدهد و جهت گیری ها را ناظر بر همه استعدادهای نسل نوجوان و جوان کند که نگاه یک بعدی باعث رشد سرطانی در ابعاد روحانی و به اصطلاح معنوی فرد نشود. بدیهی است وقتی که این باور در معلمان و مدیرانمان پیدا شد که همان طوری که برنامه ریزی می کنند برای کلاسهای درس و آموزشهای نظری به همین اندازه لااقل و بیشتر از این به خاطر اینکه هویت انسانی بستگی به آن ابعاد روحانی دارد باید ناظر به تربیت معنوی و اخلاقی باشند. این باور و یقین اگر در آنها ایجاد شود ، طبعاً برنامه ریزی ، سپاسگزاری و اهتمام می کند که وقتی تربیت دینی یک رکن شد ، نماز زیباترین تجلی پرستش و عبودیت می شود ، سپس حتماً برای آن برنامه ریزی جدی تری را انجام می دهند .
رشته ی وابستگی نوجوان و جوان به دنیا باریک تر است و به خدا نزدیک تر . فطرت پاکش ، از پلیدی زدوده است و هنوز به دنیا نیالوده.
پیوندش با خدا استوار است و پیمایش پایدار. اگر جامعه او را نیالاید ، خواستن جز خدا را نمی ستاید. خدا در همان نوجوان و جوان حضور دارد و بر باغ دلش بلور می بارد.
نماز حریم بار است و جوان و نوجوان فارغ از اغیار با او گفتگو می کند و در محراب عبادت یار برای عبودیت دلدار ، قامت می بندد ، قائمه ی حیات را به اقامه ی مناجات می پیوندد.
و از طرفی :
نماز ، زیباترین جلوه نیایش ، میراث همه انبیا الهی و بهترین هدیه آن برای ارتباط خلف به خالق خویش است و زیباترین تجلی نیایش را در سیمای نماز می توان به مشاهده نشست.
از بهترین و عالی ترین اعمال دینی ، امر نماز است که اسلام به آن توجه زیادی کرده است و برای آن آثار و فوائد زیادی در آیات و روایات مطرح نموده است اگر چه عبادت در تمام ادیان آسمانی وجود دارد و لیکن بهترین و زیباترین نوع عبادت همین نمازی است که در اسلام به شکل و کیفیت خاصی آمده و مسلمانان ، دعوت به خواندن آن شده اند.
در قرآن کریم فلسفه خلقت ، عبادت خدای تعالی بیان شده است و در حقیقت فلسفه خلقت جن و انس ، رشد یافتگی الهی و اخلاقی است ، که در این راستا نماز نقش موثری را ایفا می کند ، زیرا اکمل عبادت خدای تعالی نماز است در این رساله علل و ریشه های ترک نماز و راههای گسترش و تعمیق فرهنگ نماز است و مخاطب ما
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 45
چکیده
احراز رشد در مسئولیت کیفری دختران از جمله مباحث نوظهوری است که بررسی فقهی در این زمینه ضروری به نظر می رسد . زیرا بسیاری از دختران و پسرانی که تازه به سن بلوغ جنسی و شرعی رسیده اند ، از رشد عقلی و فکری لازم در مسائل کیفری برخوردار نیستند .
دراینجا ابتدا به تبیین مفهوم رشد و رابطه آن با جنون و بلوغ پرداخته و اثبات می شود که در اصطلاح روایی رشد تنها به مفهوم خاص مدنی اختصاص نداشته و قابل تعمیم به مسائل غیرمالی از جمله امور کیفری نیز می باشد .
در ادامه مبانی و ادله لزوم احراز رشد از منظر آیات و روایات در مسئولیت کیفری و هم چنین ادله عقلی این موضوع مورد بررسی قرار گرفته است .
« سن مسئولیت کیفری » از جمله مسائل مهم و مطرح درحقوق کودک است قوانین کشورهای مختلف سنین متفاوتی را برای مسئولیت کیفری در نظر گرفته اند از جمله در انگلستان ده سالگی به عنوان سن مسئولیت کیفری شناخته شده است .
با عنایت به اینکه روند جهانی دانش حقوقی از جهتی به سوی همگرایی نظام های حقوقی کشورها برای رسیدن به یک استاندارد جهانی شمول است و از سوی دیگر تلاش های جهانی و ملی درجهت صیانت و حمایت از حقوق اطفال جریان دارد و این تحقیق درصدد تبیین علمی ضرورت ارتقاء سن مسئولیت کیفری در حد معقول و شاعب با وضعیت کودکان می باشد .
مقدمه
تاریخ پیدایش انسان نشان می دهد که این موجود خاکی و با استعداد ، از بدو خلقت ، در معرض لغزش و انحراف و جنایت قرار داشته است . تعیین کیفرهای الهی و بشری نیز در جهت پیشگیری از این گونه لغزش هاست .
داستان لغزش اولین انسان ( آدم علیه السلام ) و همسرش در تناول میوة ممنوعه و مجازات آنها و داستان ارتکاب اولین جنایت بشری ، قتل هابیل توسط قابیل .
اما در این زمینه ، جامعه بشری همیشه شاهد افراط و تفریط هایی بوده است . به طوری که اصول حاکم بر جرائم و مجازات ها که امروزه به عنوان اصول بدیهی و غیرقابل انکار پذیرفته شده ، درجوامع مختلف رعایت نمی شود چنان که جامعه بشری ، شاهد مجازات کودکان و مجانین بوده است .
در این تحقیق به بررسی حدود مسئولیت کودکان بزهکار و سن تفکیک کودکی از بزرگسالی و سن مسئولیت کیفری از دیدگاه حقوق اسلام خواهیم پرداخت . چرا که اولاً : حقوق اسلام به عنوان منبع اساسی قانون مجازات جمهوری اسلامی ایران است و قانون اساسی نیز در اصل چهارم ، بر این مطلب تصریحکرده است . ثانیاً : سن مسئولیت کیفری ، از مسائل فقهی مورد اختلاف فقهای عظام می باشد و شایسته است مورد بحث قرارگیرد و نظریه درست به قانونگذار ارائه شود . ثالثاً ، این مسأله ، از مسائل زیربنایی بسیاری از احکام مدنی و جزایی است و رابعاً : وجود سیاهه جرائم و انحرافات کودکان بزهکار از یک طرف و اهمیت اصلاح و تربیت آنان از طرف دیگر ایجاب می کند که مسئولیت کیفری کودکان از دیدگاه اسلام ، مورد بررسی قرارگیرد و قواعد ضوابط و مقررات سنجیده مفید و مؤثری تدوین شود و شیوه های مؤثر و روشهای کارآمدی در برابر بزهکاری کودکان در سنین مختلف به قانون گذار ارائه شود .
در ادامه : سن مسئولیت کیفری را از منظر قرآن ، سنت و فقها و حقوق کشورهای مختلف مورد بررسی قرار می دهیم .
1-1- تاریخچة مسئولیت جزایی اطفال
مطالعة تاریخ حقوق کیفری نشان می دهد که تا قرن هفدهم در قوانین جزایی کشورهای اروپایی اطفال مانند بزرگسالان افراد بالغ از نظر جزایی مسئول و قابل مجازات بودند . چنانچه کودکان جرمی مرتکب می شدند آنها را مانند افراد بالغ محاکمه و به مجازات محکوم می کردند .
بنابرآنچه حقوقدانان کیفری نوشته اند ، درانگلستان در قرن هفدهم کودک 9 ساله ای را به علت کشتن دوست خود به اعدام محکوم کردند .
دراین قرن در سایر کشورهای اروپایی نیز وضع کودکان از لحاظ ارتکاب جرم بدین منوال بوده است . تا اینکه در فرانسه و بعد از انقلاب کبیر ، به موجب قانون سال 1810 عدم مسئولیت جزایی کودکان مورد توجه قرار گرفت .
بر طبق این قانون کودکان تا سن 12 سالگی چنانچه به جرمی مرتکب می شدند ، مبری از مسئولیت جزایی شناخته می شدند و اطفال بیش از 12 سال تا سن 18 سالگی نیز در صورت ارتکاب جرم از عدم مسئولیت جزایی نسبی بهره مند شده بودند .
در انگلستان طبق قانون سال 1935 دادگاههای عمومی نسبت به کودکان تا سن 17 سال ، به جای مجازات ، تدابیر تربیتی اتخاذ می کردند . در آلمان نیز طبق قانون سال 1940 دامنة اقدامات تربیتی نسبت به کودکان توسعه یافته بود .
در حقوق اسلام ، دوازده قرن قبل از حقوق موضوعة کشورهای اروپایی ، مسألة مسئولیت جزایی اطفال مورد توجه قرار گرفته است زیرا براساس قاعده شرایط عامه تکلیف بلوغ جنسی افراد ذکور و اناث ملاک مسئولیت جزایی است .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
چکیده مقاله
در خصوص نحوه عمل به احکام دینی سه دیدگاه کلی وجود دارد. عده ای بر این باورند که احکام دین را باید کاملا متعبدانه پذیرفته و عمل نمود و هیچگونه تحقیق و تفحص را در آن جایز نمی دانند و به صرف اعتماد به واضع و شارع مقدس دین خود را موظف به تقید و پای بند به احکام می دانند. گروه دیگری از متدیان جانب تعقل و استدلال عقلی و علمی را در پیش گرفته و معتقدند که می بایست مبانی عقلی و علمی احکام و فروع دین را درک نمود و بر پایه استدلالهای عقلی علت تشریع آنها را کشف و درک کرد تا انگیزه عمل به آنها تقویت شود و عمل متعبدانه را به فروعات دینی چندان مفید نمی دانند. جمعی از متشرّعان و دینداران با جمع میان دو رویه قبلی روش میانه ای را برگزیده اند اینان اعتقاد دارند چون اصول عقاید با تعقّل و تحقیق پذیرفته می شود و احکام دین متفرع بر اصول هستند بنابراین جایگاه عقل در فروع نیز بصورت غیر مستقیم به رسمیت شناخته شده است و از طرف دیگر تا جاییکه بتوان فلسفه احکام را با ادلّه عقلی و علمی درک نمود بهره گیری از دریافتهای عقلی اشکال ندارد ولی نباید به بهانه عدم دستیابی به مبانی عقلی و علمی عمل به احکام تعطیل شود بلکه هر فرد مکلّفی به نیت تقرب و بندگی خدا به وظایف عبادی خود عمل کند و برای تقویت ایمان دینی و استحکام عبودیت حتی الامکان از ادلّه عقلی و علمی نیز بهره مند گردد.
نگارنده مقاله نظر سوم را مقرون به صحت و صواب می داند.
محمد صادق ابراهیمی آبانماه 86
بسمه تعالی
عمل به احکام دین تعبد یا تعقّل؟
بدون تردید هر انسان مکلّفی باید به احکام دینی خود عارف و عامل باشد. منتهی عمل به احکام به نسبت افراد و نوع نگرش آنها به مسائل دینی متفاوت است. کسانیکه به درجه اجتهاد و فقاهت نایل آمده و قدرت استنباط احکام شرعی را از منابع فقهی دارند بدون تقلید از دیگران به تکالیف و وظایف شرعی خود عمل می نمایند. آنهاییکه عمل به احتیاط می کنند با رعایت جانب احتیاط و انتخاب فتوای احوط از میان فتاوی مختلف در صدد انجام تکلیف خود هستند. در این میان مقلدین وظیفه دیگری دارند که همان تقلید و پیروی از یک مرجع تقلید جامع الشرایط است. در خصوص نحوه عمل این دسته از مردم که اکثریت افراد جامعه را تشکیل می دهند سوالاتی مطرح است که مهمترین آنها این است که آیا در عمل به احکام دین باید به طریق تعبد محض عمل کرد یا باید از طریق تعقل و پی بردن به فلسفه احکام اقدام نمود و یا راه سومی نیز محتمل است؟ در پاسخ به این سوال سه دیدگاه مختلف وجود دارد که تأمّل در آنها می تواند ما را در پاسخ به سوال مطروحه یاری نماید.
دیدگاه اول: عده ای بر این باورند چون احکام دین از جمله فروع دین هستندو فروع دین همانگونه که از عنوانش پیداست متفرّع بر اصول دین است لذا هر مسلمانی که اصول دین را با تحقیق و تفحص پذیرفته باشد، دیگر در مقام عمل به احکام و فروع دین نیازی به تعقل و استدلال عقلی و علمی ندارد و به محض حصول اطمینان از صدور احکام از جانب شارع مقدس می تواند به وظایف شرعی خود در بخش فروع دین و عبادات اسلامی عمل نماید.
این گروه برای تبیین و توجیه عقیده خود به این مثل معروف متمسک می شوند!
اگر کسی به یک بیماری جسمی و یا روحی مبتلا شود و بهبود آن بیماری مستلزم مراجعه به پزشک باشد. آن شخص در قدم اول با تحقیق و بررسی و پرس و جو از افراد قابل اعتماد در صدد شناسایی پزشک ماهر و متخصص در زمینه بیماری خود برمی آید، تا اینکه پزشک واجد شرایط را که منطبق با معیارهای عقلی و علمی است پیدا کرده و جهت درمان ناراحتی خود به او مراجعه می کند این شخص پس از رجوع به پزشک مورد اعتماد بدون کوچکترین دغدغه و نگرانی بهترین سرمایه حیات خود را که همان اعضای بدن اوست به او سپرده و کاملاً مطیع دستورات و توصیه های پزشکی او می شود به نحوی که به خود اجازه نمی دهد که در مورد تک تک داروها یا توصیه های پزشکی سوالات عقلی و علمی داشته باشد بلکه با اطمینان کامل به مهارت و خیر خواهی پزشک معالج همه دستورات و توصیه های پزشکی را در زمینه های پرهیز غذایی و حرکات فیزیکی و یا ساعات و چگونگی استفاده از داروها، بدون کمترین تخطّی اجرا می نماید. به نظر این گروه عمل متعبدانه به دستورات شرعی تقریباً شبیه این مسئله است. زیرا کسیکه اصول دین را با تحقیق و تفحص و معیارهای عقلی پذیرفته باشد و وجود حضرت حق و علم و حکمت آن حضرت و حقانیت رسالت پیامبر امین (ص ) با ادلّه عقلی مورد قبول وی واقع شود دیگر دلیلی بر استدلال عقلی در مورد فروع دین و احکام شرعی باقی نمی ماند و هر فرد مکلّفی با اعتماد کامل به علم و حکمت و خیرخواهی حضرت باریتعالی و رسالت پیامبرش، اوامر و نواهی دین را پذیرفته و بر آن گردن می نهد و در صدد دستیابی به ادلّه عقلی و علمی برنمی آید.
دیدگاه دوم: گروهی بر این عقیده هستند که اوامر و نواهی الهی حتماً دارای حکمت و علتی هستند و هیچ امری از اوامر الهی و یا نهیی از نواهی حضرت حق بدون دلیل عقلی نیستند و به مصداق قاعده ملازمه عقل و شرع « کل ما حکم به الشرع حکم به العقل و کلّ ما حکم به العقل حکم به الشرع» هر حکم شرعی دارای توجیه و دلیل عقلی است و لذا باید در صدد پیداکردن فلسفه عقلی و علمی آنها باشیم. اینان معتقدند با دستیابی به دلایل عقلی و علمی فروع دین ، انگیزه و زمینه های مناسبی برای عمل به احکام دین فراهم می شود و افراد مکلف، خصوصاً تحصل کرده ها و جوانان رغبت و استقبال خوبی نسبت به وظایف و تکالیف دینی خواهند داشت. این گروه جهت استحکام و اعتبار بیشتر عقاید خود به برخی کتابها در زمینه علل الشرایع یا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 23
چکیده:
نوشتار حاضر از ضرورت زندگى اجتماعى و طرح مساله ساماندهى و سازماندهى مناسب، که وجود نهادهاى اجتماعى و سیاسى را مىطلبد، آغاز مىگردد و پس از آن به تعریف تحلیلى سیاست پرداخته، به نوعى چشم انداز سیاست دینى نزدیک مىشود . سپس نقش زنان و مردان را در هرم سه وجهى قدرت سیاسى مورد بحث قرار داده، آنگاه به دیدگاههاى مختلف تاریخى، علمى و فرهنگى در مورد زنان و روبرداشتى سیاسى از آن و به حقوق زنان از دیدگاه اسلام و قرآن مىپردازد . پس از آن خود را به آیات مربوط به زنان، در ارتباط با فعالیتسیاسى نزدیک کرده، بعد از تفاسیر و نظریات، مساله راس هرم قدرت و قاعده آن را در آیات باز شناخته و شواهدى تاریخى را ارائه مىکند; همچون اشاره قرآن به داستان ملکه سبا، بیعت زنان با پیامبر و هجرت و جهاد زنان . در پایان پس از بررسى نهایى نتیجهگیرى را به بخش نخستبحث کشانده و تردید خود را در مورد ابهام تاریخى - فرهنگى مربوط به زنان، تصریح مىکند .
کلیدواژهها:
قرآن، سیاست، زن، حقوق زنان
نوع انسان را که اشرف موجودات عالم استبه معنویت دیگر انواع و معاونت نوع خود حاجت است; هم در بقاى شخص و هم در بقاى نوع . . . و چون وجود نوع، بى معاونت صورت نمىبندد و معاونتبى اجتماع محال است، پس
نوع انسان بالطبع محتاج بود به اجتماع .
زندگى، پویش هماره در فرآیند تاثیرگذارى و تاثیرپذیرى بر جهان پیرامون، و عمل مدام بر آنها و در یک عبارت حساسیتبه رویدادهاى دنیاى پیرامونى، چه خاص و چه عام، مىباشد . این امر در جهان حیوانى تحت تاثیر "پیش ساختگى" است و برنامهریزى کنونى کمتر در آن مداخله دارد و در دنیاى انسانى، نسبتبه دنیاى حیوانى، برنامهریزى از پیش تعیین شده، محدودتر یا جزیىتر است . اجتماعى بودن انسان علاوه بر اینکه اساس زیستى دارد، نیازى آگاهانه است . حقیقت این است که آدمى براى رفع نیازهاى خود - حتى نیازهاى جسمى - نیازمند نوعى برنامهریزى است . گرچه قصد آن نداریم که به کوچکترین واحد اجتماعى یعنى خانواده از دیدگاه جامعهشناسى بپردازیم، ولى تاملى کوتاه در آن نمایانگر نیاز به برنامهریزى و کوشش سازمان یافته براى بقا، تحول و امنیتخانواده است . انسان براى رفع نیازهاى خود، ایجاد امنیت و مقابله با پرخاشگرى طبیعت غیرحیوانى و حیوانى، و پرخاشگرى انسانى، نیازمند ابزارهایى است . اگرچه این ابزارها توانست انسانهاى اولیه را از برخى پرخاشگریها در حد بسیار محدود، محافظت نماید، اما ناکارامدى آن و نیاز به پناه جستن در یک شرایط خاص، اجتماع انسانى را بوجود آورده است .
اسپریگنز (1370) معتقد است که هیچ یک از نیازهاى انسانى، به صرف آرزو برآورده نمىشوند . بشر در بهشت عدن زندگى نمىکند که طبیعت تمام خواستههایش را برآورده کند [ بلکه حتى با پرخاشگرى همیشگى او نیز روبروست] ; بقا و پیشرفتبشر به کار و کوشش او بستگى دارد [ . این است ] که انسانها باید به یارى مغزها و دستهاى خویش نهادهایى بنا کنند که در رفع نیازهاى متعدد فیزیولوژیک و روانشناختى، به آنها یارى رسانند .
بنابراین نهادهاى اجتماعى و نظام اجتماعى بوجود آمد; نهادهایى که در واقع، بنیان یک "جامعه سیاسى" را رقم زدهاند . یک جامعه سیاسى چارچوبى استبراى روابط نظام یافته که در آن افراد با هم روزگار مىگذارنند و خواستهها و نیازهاى اجتماعىشان را برآورده مىکنند . بطور خلاصه جامعه سیاسى یک تکاپوى انسانى پرمعناست و تنها یک رویداد نیست . جامعه سیاسى مخلوق تعمدى بشر است که به منظور به انجام رساندن اهداف مهم و عملى، تشکیل شده، و اداره مىشود .
بشر براى سامان دادن به زندگى به نهادهاى پیچیده سیاسى نیاز دارد . در واقع در یک نظام اجتماعى از افراد محافظت و امنیت آنها تامین مىشود و فرد ثمره تلاش خود را بدست مىآورد .
از طرفى وجود نهادهاى اقتصادى، آموزشى و . . . نیز در جامعهها ضرورت یافته است . تشکیل و تنظیم چنین نهادهایى از وظایف سیاسى است .
با تکیه بر گستره عمومى سخنانى که ذکر شد، درمىیابیم که حیوانات نیز نیازمند نوعى سیاست هستند; گرچه این امر از پیش تعیین شده باشد . هرچه از سطح زندگى سادهتر به زندگى پیچیدهتر در حیوانات متکاملتر قدم مىگذاریم، به نوعى زندگى سیاسى، یا نیمه سیاسى نزدیک مىشویم .
سیاستبخش مهمى از زندگى انسان را تشکیل مىدهد . و از طرفى آدمى، نه به شکل از پیش تعیین شده، که بر اساس آگاهى، با محیط خود رابطه برقرار ساخته است و این امر مىرساند که تا چه حد نیاز به ساختارهاى عمدى در نظام اجتماعى انسان ملحوظ است . این ساختار معلول اندیشه و ضرورت زندگى اجتماعى است .
سیاست چیست؟
در واژهشناسى، سیاست، معناى حکمراندن بر رعیت و اداره کشور، حکومت و ریاست کردن، داورى، جزاء و تنبیه، صیانتحدود و ملک، اداره امور داخلى و خارجى کشور است .
اما براى شناخت دقیقتر سیاستبجاستبه علمى که بررسى سیاست موضوع آنست، رجوع نماییم . بخش عمده مطالعه علم سیاست مساله قدرت و نفوذ است . دوورژه (1358) نیز در مورد جامعهشناسى سیاسى معتقد است که از میان دو مفهوم دولت و قدرت، مفهوم دوم از اولى مشهورتر و اجرایىتر است .گرچه نمىتوان گفت که سیاست تنها در مبارزه براى کسب قدرت خلاصه مىشود و به نوعى تصمیمگیرى سیاسى در اجتماع نیز باز مىگردد .
عدهاى معتقدند که محور بررسى علم سیاست، دولتیا حکومت و یا ترکیبى از این دو است . اما امروزه این تعریف را سنتى مىدانند . به عنوان نمونه هارولد لاسول در عین تاکید بر پویایى سیاست، معتقد است که قدرت، مفهوم اساسى سیاست است . بهنظر عالم (1373)، سیاست، رهبرى صلحآمیز یا غیر صلحآمیز روابط میان افراد، گروهها و احزاب (نیروهاى اجتماعى) و کارهاى حکومتى در داخل یک کشور، و روابط میان یک دولتبا دولتهاى دیگر در عرصه جهانى است .
بطور کلى سیاستبه هر نوعتدبیر، فعالیت، تعمق، تفکر و اقدام فردى و جمعى در جهت کسب قدرت، و به عهده گرفتن اداره امور کشور به نحوى که جامعه و افراد آن در مسیر تحقق آمال و خواستههاى خویش قرار گیرند، اطلاق مىشود . این تعریف، عناصر متعددى را مشخص مىسازد:
1- تلاش، تعمق وتعقل در سیاست
بیانگر یک نوع فعال بودن همراه با اندیشه و دور نگرى است . اما آیا براستى همیشه سیاست چنین ویژگیهایى دارد؟ یعنى یا باید بپذیریم که هیچ سیاستى که با تدبیر، تعمق و تفکر همراه نباشد وجود ندارد یا اینکه اگر باشد نمىتوان نام سیاستبر آن نهاد; پس این بعد تعریف تا حدى مىباید با دقت و تردید نگریسته شود .
2- لزوم اجتماع:
زیرا بدون اجتماع، فعالیتسیاسى بى معناست و سیاست نیازمند قلمرو است .
3- در جهت احراز حاکمیت:
فعالیتسیاسى در جهتبدست گرفتن حاکمیت و قدرت اداره امور کشور مىباشد .
به عبارت دیگر سیاست توام با راهیابى به زمامدارى است . هیچ جامعهاى بدون قدرت برتر قابلیت عنوان کشور را ندارد; بنابراین هر تدبیر و اندیشهاى و عملى سیاسى نیست، مگر وقتى که در جهت دستیابى به قدرت برتر باشد . تعلیم و تعلم بدون هدف دستیابى به قدرت، فعالیتى صرفا آموزشى است; اما همین فعالیت آموزشى اگر با قصد دستیابى به قدرت و مشارکت در حاکمیت انجام بگیرد فعالیتسیاسى است; بنابراین در مشخصات سیاست انگیزه دستیابى به قدرت نهفته است . بهعقیده مورگانتا انگیزه داشتن براى قدرت در سه جهت و عنوان یا در سه نمونه و الگو خلاصه مىشود:
الف) حفظ قدرت
ب) افزایش قدرت
ج) نمایش قدرت
بر حسب این سه نوع جهتبراى قدرت یکى از سه نوع سیاستبروز مىنماید: سیاستحفظ وضع موجود، سیاست امپریالیستى، سیاست کسب اعتبار .
4- بهرهگیرى از قدرت: