لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : .ppt ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 16 اسلاید
قسمتی از متن .ppt :
خصوصیات عرفان دروغین
دعوت به خود
ابهام در سخن گفتن
مبارزه با ادیان الهی
تبلیغ کثرت گرایی
فرقه گرایی
انکار ارزش های دینی
دامن زدن به مسائل جنسی
رقص ، سماع، مواد تخدیر کننده
ایجاد مکان مقدس اختصاصی
مقایسه
دعوت به خود
ابهام در سخن گفتن
مبارزه با ادیان الهی
تبلیغ کثرت گرایی
فرقه گرایی
انکار ارزش های دینی
دامن زدن به مسائل جنسی
رقص ، سماع، مواد تخدیر کننده
ایجاد مکان مقدس اختصاصی
دعوت به خدا
کلام مبین
ایمان به همه ادیان الهی
توحید
عروه وثقی
ارزش ، امتیاز
رعایت تقوی
مقام ذکر
فولو وجوهکم قبل المسجد الحرام
خصوصیات عارفان حقیقی
پرهیز از فرقه گرایی
احترام به هم نوع
:«امااخ لک فی الدین اونظیرلک فی الخلق»نهج البلاغه نامه 53
محبت نسبت به تمام آفریده های عالم
ناامیدی ازانسان ها
زیبا دیدن همه چیز
توجه به مرگ
ترک معصیت
ایمان و توجه به خدا
«الَّذِینَ امَنوُا وتَطمَئِنَ قُلوُبُهُم بِذِکرِاللهِ اَلا بِذکرِاللهِ تَطمَئنُّ القُلوُبُ»
همواره به یاد خداهستند.
صراحت بیان واجتناب از ابهام گویی
تأکید برریاضت های شرعی
ساتیا سای بابا
«مأ موریت من اعطای شوق وشادی به شماست که از ضعف وترس دورتان کنم . مأموریت من پراکندن شادمانی است ازاین جهت همیشه آماده ام .قدرت من غیر قابل اندازه گیری است تولد من غیر قابل توضیح وغیر قابل درک وپیمایش است .»
تراشهای الماس خداوند ص168
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : .ppt ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 16 اسلاید
قسمتی از متن .ppt :
خصوصیات عرفان دروغین
دعوت به خود
ابهام در سخن گفتن
مبارزه با ادیان الهی
تبلیغ کثرت گرایی
فرقه گرایی
انکار ارزش های دینی
دامن زدن به مسائل جنسی
رقص ، سماع، مواد تخدیر کننده
ایجاد مکان مقدس اختصاصی
مقایسه
دعوت به خود
ابهام در سخن گفتن
مبارزه با ادیان الهی
تبلیغ کثرت گرایی
فرقه گرایی
انکار ارزش های دینی
دامن زدن به مسائل جنسی
رقص ، سماع، مواد تخدیر کننده
ایجاد مکان مقدس اختصاصی
دعوت به خدا
کلام مبین
ایمان به همه ادیان الهی
توحید
عروه وثقی
ارزش ، امتیاز
رعایت تقوی
مقام ذکر
فولو وجوهکم قبل المسجد الحرام
خصوصیات عارفان حقیقی
پرهیز از فرقه گرایی
احترام به هم نوع
:«امااخ لک فی الدین اونظیرلک فی الخلق»نهج البلاغه نامه 53
محبت نسبت به تمام آفریده های عالم
ناامیدی ازانسان ها
زیبا دیدن همه چیز
توجه به مرگ
ترک معصیت
ایمان و توجه به خدا
«الَّذِینَ امَنوُا وتَطمَئِنَ قُلوُبُهُم بِذِکرِاللهِ اَلا بِذکرِاللهِ تَطمَئنُّ القُلوُبُ»
همواره به یاد خداهستند.
صراحت بیان واجتناب از ابهام گویی
تأکید برریاضت های شرعی
ساتیا سای بابا
«مأ موریت من اعطای شوق وشادی به شماست که از ضعف وترس دورتان کنم . مأموریت من پراکندن شادمانی است ازاین جهت همیشه آماده ام .قدرت من غیر قابل اندازه گیری است تولد من غیر قابل توضیح وغیر قابل درک وپیمایش است .»
تراشهای الماس خداوند ص168
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
دینشناسی و عرفان
تحقیقات دینشناسی را غربیها آغاز کردند و در واقع از یک کشیش شروع شد، و امروز یکی از رشتههای گرم و پررونق در جهان محسوب میشود.
یکی از کتابهایی که در این زمینه تدوین شده کتاب "یازده دین زنده دنیا" نوشته هیون است، که آن را آقای دکتر گواهی که در زمینه ادیان کارهایی انجام دادهاند ترجمه کردند. مأٌخذ این کتاب میگوید که من سالهاست مطالعه میکنم و به همین جهت سرزمینها و ادیان گوناگون را درنوردیدهام. چهارده بار تجدید چاپ شده و هر بار به مطالب این کتاب افزودهام. او ثابت کرده که ما در زیر این آسمان یازده دین زنده داریم، و جالب این است که در پایان این تطبیقها نقاط قوت و ضعف را نشان میدهد، و به این نتیجه میرسد که در میان این یازده دین دو دین جامعترین و کاملترین دینها هستد و آن اسلام و مسیحیت است. اما از آنجا که ما معتقدیم که روانشناسان گفتهاند پیشزمینه در ابلاغ موثر است، مثلاً میگویند که شما وقتی دندانی را در انسان سیاه پوست میبینید بسیار سفید به نظر میرسد، در حالیکه در انسان سفید پوست آنقدر سفید دیده نمیشود. در این تردید نیست، زمانی که یک متکلم مسیحی میخواهد به دو دین برسد به راحتی بگوید اسلام؟ کار سادهای نیست.
زمانی که از علامه حلی سوال کردند که چرا فخر رازی با این همه علم و دانش سنی شد؟ پاسخ نغزی داد و فرمود که: "فخر رازی سنی نشد، سنی فخر رازی شد". اگر این انسان بخواهد خود را از جهانشناخت آزاد کند کار بسیار دشواری است.
دینشناسان صادقانه به این نتیجه رسیدند که دو پیامبر میتواند جهان را نجات دهد، یکی پیامبری که سی و سه سال در این جهان زندگی کرد و مجال نیافت یا حداقل عالمان و دستگاه یهود اجازه ندادند. در قرآن آمده که او کتاب انجیل را آورد، اما تمام متکلمان مسیحی معتقدند که بسیاری از دستورات اخلاقی بخش هستیشناسی که عقاید است و بخش شریعت که مربوط به گزارههای ارزشی است، چندان غنی نیستند. این ابداً به این معنا نیست که حضرت عیسی (ع) کوتاهی کردهاند، خیر ایشان پیام خویش را آوردهاند و حدی که بر ایشان بوده ایفاد شده، اما برای دنیای امروز با میلیونها مسئله، چگونه میشود با کتابی که در حال حاضر در دست مسیحیان است، انجیلی که بسیار محدود است و بخشی هم مربوط به آمد و شد حضرت عیسی(ع) است، (که به طور مثال در شهر ناصری یا اورشلیم چه اتفاقی افتاد)، به همه پرسشها پاسخ گفت. بنابراین خودشان معتقدند که در دستگاه شریعت به کتاب یهود پناه بردند.
اما وقتی موضوع اسلام بیان میشود میبینیم که این کتاب شش هزار و دویست و سی و شش آیه دارد یعنی در حد ششصد صفحه و خودش را به عنوان قول ثقیل و وحی الهی و حامل همه اسرار میداند و بیان میکند که "این که برای شما فرستادهایم همه نیست" و ما معتقدیم که توضیح و تشریع اسرار الهی به دست امام عصر هست و ادامه خواهد یافت و حضرت باید بسیاری از مسائل را پاسخ دهند. غیر از قرآن میراث کنونی مسلمانان حداقل صد هزار روایت است.
جهان امروز درخواهد یافت که پیامبر اسلام - که سلام خدا بر او باد - ایشان هستند که این کشتی پر تلاطم بشری را که در این دریا اسیر است، به سامان میرساند. دنیای امروز به رقم حضور و وجود نهلههایی مثل مارکسیست که البته کمی کمرنگ شده و مانند اومانیسم که بیداد میکند، میبینیم که علایق به جنبههای معنوی در دنیا فوقالعاده است. میگویند از سال 1980 که کسانی در امریکا گرایشهای معنوی داشتند و تعداد معابد و کلیساها به سیصد میرسید، در یکی دو دهه اخیر به بیش از هزار پایگاه معنوی تبدیل شده است. اما اینکه کجا بروند و به چه کسی پناه ببرند بحثی دیگر است.
با توجه به مطالبی که بیان شد، ما باید به دینمان افتخار کنیم و برای شناخت آن کوشش و عشق ورزیم، به آن پایبند باشیم و به دیگران هم از دیدگاه جنبههای معرفتی و علمی آگاهی دهی انجام وظیفه کنیم، و هم اینکه رفتار و منش مسلمان به گونهای باشد که نشان دهد نماینده و تربیت شده این دین است، مانند نامهای که امام صادق (ع) به شیعیانش نوشت و فرمود: "به گونهای باشید که وقتی شما را ببینند بگویند که ایشان دستپرورده جعفربنابی محمد هستند".
در بحث شناخت عرفان معنویت، باید چند مسئله را مورد توجه قرار دهیم. اولین مباحث اساسی مفهومشناسی است. اینکه وقتی میگوییم معنویت و عرفان یعنی چه؟ اولین گام همین است که این مسائل روشن شود. و چرا این کار ضرورت دارد؟
گرچه ظاهر دنیا رویکرد به جنبههای شهوت و امیال است اما درون جان انسانها همیشه به مسئله معنا توجه دارد. انسانها همیشه این گمشده خود را احساس میکنند اما این درجه کم و زیاد است و اینکه آیا جهان امروز معناگراست یا ظاهرگرا؟ دنیاگراست یا آخرتگرا؟ زمینگراست یا آسمانگرا؟ انسانگراست یا خداگرا؟ از نظر علمی بررسی شود که چه آثار و چه تألیفاتی در این زمینه انجام یافته است؟
این چهار مرحله از این قرار است: 1- مفهومشناسی 2-تقسیمبندی، 3- شاخصههای مشترک، -4شاخصههای ویژه
در بخش مفهومشناسی با دو اصطلاح معنویت و عرفان مواجه هستیم. البته تصوف هم هست که وقتی گفته میشود اصطلاحاتی به ذهن میآید که زیاد مد نظر این بحث نیست. در کتب، معنا را در مقابل امر صورت یا ظاهر یا مادی قرار دادهاند. در بعضی از اشعار معنا در مقابل صورت نشان داده شده:
به گوش جان دلت پند معنوی بشنو نگر، چه گوید گوشت به پند او بشکاف
یا
سخن را از معنا پدید آید همی معنوی باید سخن،چه تازی و چه پهلوی
منظور این است که واژه مهم نیست معنا مهم است که در برابر لفظ است.
موضوع مقامات معنوی هم در اشعار دیده میشود. مثلاً عطار میگوید:
من قاضیام نه مرد معنوی زین مرقع شرم میدارم همی
یا حافظ میگوید:
بلبل به شاخ سرو به گلبانگ پهلوی میخواند دوش درس مقامات معنوی
به تعبیر حافظ، مقامات ظاهری داریم، مثلاً فردی با لیسانس و فوق لیسانس بالا میرود یا اینکه فردی مدارج نظامی دارد. ولی در مقامات معنوی است که فرد به فنابهالله و مدارج عالی میرسد، به قول سعدی:
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
عرفان واژهای عربی مانند کتمان است که مصدر محسوب میشود. "آن ماری شمیل" در کتاب" ابعاد عرفانی اسلام" درباره ریشه آن میگوید این قدرت زبان عربی است که واژه سه حرفی چنان شاخ و برگ میگیرد که معانی جالبی از دل آن به دست میآید. کلمه عرف به دهها ساختار درمیآید. یکی از آن ساختارها در باب مصدر عرفان است اما در این مباحث عرفان به کار نمیرود. حتی در قرآن برای فهم دینی کلمه فهم به کار نمیرود، یا کلمه علم به معنای خاص به کار نمیرود. در روایات هم اینگونه است. میتوان گفت از دورهای خاص که رویکردهای معنوی آغاز شده، از این کلمه استفاده کردهاند. در تصوف هم این مباحث است. بنابراین عرفان از کلمه عرف به معنی شناخت است اما نه هر نوع شناختی، مانند فقه که گفتند نه هر نوع فهمی، فهم از نوع دقت. عرفان به معنای شناخت است اما شناختی که به همراه خود سکون بیاورد، اینجا ظرافتی هم در لغت آغاز شد. مرض یعنی بیماری اما تمارض یعنی به بیماری زدن، علم یعنی آگاهی اما تعلم یعنی فراگیری دانش. هر چه به ساختار واژه اضافه میشود به معنا نیز افزوده میشود.
"فارثابنزکریا" مسئله شناخت و موضوع سکون و آرامش را مطرح میکند. بعضی گفتهاند که شناخت و معرفت است اما شناخت و معرفتی که از راه سیر و سلوک به وجود میآید. بیش از هزار سال است که بحثهای معرفتشناسی را مطرح میکنند. دینباوران به این نتیجه رسیدهاند که مناشی و خاستگاههای شناخت را عقل و کسب تجربه در بعد عرفانی قرار میدهند. نوع چهارم شناخت یعنی شناختی که از روی سیر و سلوک و کشف شهود که به نوعی علم حضوری میگویند نه علمهای حصولی که واسطه دارند، یعنی خود شخص از دورن خود وجدان کند، را عرفان میگویند.
در ادمه عبارتی از قیصری میآید که عرفان را چگونه معنی میکند: "عرفان عبارت است از شناخت اما شناخت خدا" معلوم میشود که عرفان اسلامی مطلق خدا نیست گفتهاند که شناخت خداست، چنانکه میگویند موضوع علم نقد کلمه و کلام است، ما به شناخت اصلی کاری نداریم. فیلسوف با هستی مطلق روبروست، اما عارف میگوید که با خدا سر و کار داریم و عرفا میگویند: اشرف علوم ماییم، چون ما با اشرف موضوعات کار داریم و آن خداست.
علم میگوید عرفان عبارت است از شناخت خدا، از نظر شناخت اوصاف، مظاهر، مبدا و معاد و شناخت حقایق عالم، که گوشهای است و در فلسفه مد نظر است و چگونگی وجوه این حقایق به حقیقت واحد که ذات ابدیت است در حقیقت حرکت از کثرت به وحدت را در این معنا میگنجاند. میخواهد بگوید عارف در این مقوله عرفانی به دنبال نوعی از شناخت است که او را از این اجزا و اشکال و نماهای بس پراکنده به یک حقیقت واحد میرساند همان باور سیر از کثرت به وحدت که در عرفان حرف اول را میزند. لذا میگویند اگر به گنبدهایی که مسلمانان در این هزار و چند سال ساختهاند نگاه کنیم همه خطوطی که از دور این خطوط حرکت میکند به معال که میرسد به یک جا منتج میشود. به فرشهایی که در فرهنگ و هنر اسلامی شکل گرفته نگاه کنیم همیشه یک کانونی دارد. یعنی اطراف، گلها و خلاصه همه چیز متوجه یک کانون است و این اسیر عرفان اسلامی است که میکوید همه چیز متوجه یک کانون یعنی خداست و نما و سایه یک حقیقت است.
زمانی که در فرهنگ اسلامی از عرفان صحبت میشود یعنی شناخت، اما شناختی خاص، شناختی که از نظر شیوه و متد دورنی، تجربی و از رهگذر سیر و سلوک است و موضوع و هدف و آرمانش خداست، به او برسد و در واقع نتیجه همان آرامش است: "الا به ذکرالله تطمئنالقلوب" وقتی زندگانی عرفا را مطالعه میکنیم میبینیم که اینها دریای سکون و آرامش بودند و هیچگاه حوادث اینها را از پا در نمیآورد، همان سکون و آرامشی که معتقدند و در تمام رویکردهای عرفانی همین مسئله سکون و آرامش است.
در منظر غربی و دیکشنری آکسفورد، عرفان، ارتباط معنوی انسان با خدا از راه تعالی یافتن قوه ادراک وی معنی شده است. باز همان بحث اتحاد است که انسان به جایی برسد که با خدا یکی شود، از چه راهی؟ از راه تعالی یافتن قوه ادراک وی، در حقیقت به این توجه داده که عرفان نوعی ادراک است، اما قرار است این عرفان و معرفت تعالی پیدا کند. میگوید زمانی که از حفظ تجربه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 3
ابعاد عملى و جامعهساز در عرفان امام راحل
نویسنده: حبیب الله قلیش لى
"ولکل وجهة هومولیها فاستبقوا الخیرات" (سوره بقره آیه 148.) "هر کسى را راهى استبه سوى حق که بدان راه یابد پس بشتابید به خیرات". آن پیر یگانه و مراد جانانه به لحاظ جوانب شخصیتبى همتاى خود، ابعاد گوناگون داشت که عرفان جنبهاى از آن است و در این مقوله نیز داراى ابعاد بسیارى است که شناخت آنها مستلزم شناخت کلى از شاخصهاى والاى، منش فرازمند اوست، چرا که درک کلیت مقدمه درک جزئیات هر پدیدهاى است و کلیتى از موجود در ذهن متبادر نشود، جزئیات که ملازم آن کلیت است ادراک نگردد. و اما چگونه بحرى در کوزه گنجد، و چگونه اوراق کتابى که عالم و آدم را در خویش جاى دهد در پاره ورقى مندرج گردد. چرا که "وجود هرچه بسیطتر و به وحدت نزدیکتر باشد، کثرات را شاملتر و احاطهاش بر اشیاى متضاد تمامتر خواهد بود." (1) و شناخت عارف کامل که مظهر تعیین مشیئتحق باشد به تحقیق و کماهو حقه در لفظ و کلام، جایگیر نیست، "زیرا عبارتها کوتاه است و اشارتها ناتوان و بیانها نارسا است" (2) . یک دهان خواهم به پهناى فلک تا بگویم شرح آن رشک ملک (3) لکن بهره گیرى از هر عظمتى بقدر استطاعت پسندیده اهل نظر است که: "مالایدرک کله لایترک کله". آب دریا را اگر نتوان کشید هم بقدر تشنگى باید چشید (4) و خود حکایتى محیرالعقول است که هرچه از این دریا بنوشى که تخفیف عطش را اعثشود، تشنگى مضاعف را سبب گردد. که این خود، نشان جاذبه آن نور کامل در شب ظلمانى است که سالک را نشانه جستجو است و بارقهاى از جلوه هاى جمال که عاشق شیدا را به صدگونه شیداتر مىسازد. بازگردیم به جرعه نوشى از میناى مستى بخش عرفان عملى امام (س) و نقشى از مباحث کلى در این باب. که البته بررسى تحلیلى پیرامون جنبه هاى متفاوت آن فرصتها مىطلبد به امید آنکه به یارى حق با استفاده از هر فرصتى، بخشى در حد توان نمایانده شود. اگر ساقى از آن جامى که بر عشاق افشاند، بیفشاند به مستى از رخ او پرده برگیرم (5) . آن وجودى که مقدر استحجتخدا را به عیان در هر عصر و زمانى بر خلق پدیدار سازد باید که فطرت خود را از آلایشها منزه دارد و طى طریق به سنت انبیاى عظام بالاخص ذات مقدس نبى اکرم - صلى الله علیه وآله - نماید: "هر سالکى را باید که حال در او پیدا شود، ولیکن باید که در حال نماند و از این مقام ترقى کند به مقام حکمت الهى و دائم از حق طلب کند." (6) حضرت امام (س) پیوسته در طلب بود و در راه وصول به وجنات حق به شیوه اهل نظر عمرى در سعى و تلاش سپرى کرد و آنچنان که از تاریخ مراحل عمر آن حضرت مستفاد مىگردد، دقیقهاى از کشف دقایق علم و معرفت فروگذار نکرد تا عشق روى نمود و افراط عشق او را به درک مسئولیتى عظیم متوجه ساخت و عشق به انسان پس از وصول به محبت و عشق حق تعالى به آن وجود پاک محول گردید، که: "طلب از مطلوب خیزد نه از طالب" (7) و پس از آنکه مطلوب عالم امکان او را به راهبرى خلق اشارت کرد از سر جان برخاست و راست قامت و آراسته بلایا را به جان خریدار شد که: "در جهان، حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداکاریها و جان نثاریها و محرومیتها مناسب حجم بزرگى مقصد و ارزشمندى و علو رتبه آن است" (8) پس، نگریستن و والانگریستن به مصایب انسان و جستجوى راه نجات دستمایهاى شد که برخیزد و چراغ برگیرد و راه از چاه بنماید که تجلى حق در آیینه ذات او، به طور طبیعى عرصه بروز و ظهور و دلالتبه عوالم نجات انسان را ممکن ساخت زیرا: "هرچیز که تجلى حق در آینه ذات او تمامتر باشد، دلالتش به عالم غیب بیشتر خواهد بود" (9) پس بدین گونه علم نظرى میدان عمل یافت و اهل ایمان را در زندگى مادى راهى فراپیش آورد که نتیجه آن تامین زمینه مناسب براى راهیابى به زندگى معنوى باشد و دلیل عالم غیب گردد. این است که عرفان امام از بعد نظرى، ابعاد عملى مىیابد و سیر و سلوک در عوالم و ملکوت سبب مىشود که از افلاک به خاک بازگردد و دارندگان ایمان را از قیود غیر الهى برهاند و به قوانین الهى بازگرداند و بیراهه رفتگان را به راه آرد تا بتوان با تبلور اسلام ناب محمدى عرصه زندگى خاکى و سکوى پرواز را براى جهش به معارج معنوى آماده ساخت. براى رسیدن بدین منظور، به قدرت نیاز بود زیرا که قدرت وسیلهاى براى ثبیتحقانیت و استقرار نظام حق است و تنها قدرتى که مىتواند حقانیتحق را در عوالم انسانى تحقق بخشد، قدرتى است که سررشتهاش به ذات حق منتهى شود که کامل و بى واسطه است زیرا: "قدرت از امهات صفات الهى است و یکى ازائمه سبعه است که آنها عبارتند از، حیات و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و تکلم . . . و قدرت در اصطلاح حکیم عبارت از آن است که فاعلى ذاتا به گونه اى باشد که اگر خواست انجام دهد و اگر نخواست انجام ندهد" (10) چنین است که آن عارف کامل هیمنه جبروت، برگرفته از وصول به مدارج کمال را به زندگى سرزمینهاى اسلامى جارى کرد و عشق را از اعلا مرتبه امکان در عالم خاک سارى نمود تا زندگى راه فطرت را جستجو کند و مایه حیات اصیل انسانى در نظام اجتماعى شکل گیرد و تبعات ایمان در زوایاى ارتباطهاى مادى متجلى گردد و آدمى حد خود را بشناسد و جوهر خود را دریابد که آدم تجلیگاه، قدرت حق است: "و وجود عالم بى آدم جسدى بود بى روح و جامى بىراح و آیینهاى صیقل ناکرده و آدم عین جلاى مرآت عالم است". (11) فى الجمله، در این فصل، جلوهاى از جلوات شیدایى و کمال آن پیر کامل نمایانده شد که میل به یارى خلق عالم و مجرى داشتن عشق برخاسته از توجه به جمال مطلق بر انسان و تسلط هیمنه عشق بر سرنوشت جامعه از بسیارى محبت که آن پیر داشتبه سالکان و مریدان خویش که: "حصول هیمان از افراط عشق است و عشق افراط محبت و محبت اصل ایجاد عالم و حصول محبت از تجلیاتى که وارده است از حضرت جمال حق" . (12) پس عارف کامل با نیروى عشق، خیرخواه بندگان حق است و پدرى دلسوز و رافع ستم از فرزندان که سعى خود را به کار مىگیرد تا از محبت متقابل فرزندان در هتبراندازى ظلم و استقرار حکومت عدل بهره گیرد و برنامه زندگى را براساس فطرت انسان و اوامر حضرت پروردگار چنان پى ریزى نماید که مایه آرامش و راحت جسم و جان و زمینهساز حرکتبه سوى الله باشد. مروى کنیم بر سیر تحول و تکامل که با واسطه آن پیر یگانه در نظام زندگانى ملتى پدید آمده و با جریان طبیعى حیات پیوند دارد. "کارانه عشق در سیر تحول و تکامل" حضرت امام خمینى - رضوان الله تعالى علیه - با سیره علمى و عملى خود از آغاز اذهان عوام و خواص را به تربیت نفس و تفکر و تامل در سرنوشت جامعه متوجه ساخت و در جریان زندگانى مبارزاتى خویش مستقیم و غیرمستقیم راههاى حرکتبه سوى اخلاق در زندگى را آموزش داد با روش مستقیم یعنى سخنرانیها و نوشتههاى عمیق، مسلمانان بخصوص شیعیان را به تفکر واداشت تا بدانند که در کجاى جهان و در کدام نقطه هستى ایستادهاند، دردها کدامند و درمانها را در کدام قاموس باید جست؟ و با استفاده از روش غیرمستقیم، استقامت، شجاعت و شکست مرگ را در برابر اراده انسان، آموزش داد. عشق به کمال مطلق که پوچى و گذرایى زندگى مادى را مىنمایاند و اسباب مادى را تنها وسیلهاى براى راهیابى به شارع مستقیم به کار مىگیرد، بتدریج در اذهان پدید آمد و سرگردانیها و بهت و حیرتهاى ملت مظلومى که زیر بار تحقیر سر فرو کرده بود در برخورد با اراده آهنین مردى از تبار عشق و سردار عاشقان راه به گستره محبت آورد و رفته رفته در ذهنیت کل جامعه، به سوى عاشقى گرایید تا آنجا که همگان آن پیر روشن ضمیر را اسوه خود یافتند و فرمانش را به جان و دل خریدار آمدند. در طى مراحل از خویش به خویش و از صورت به معنى و از ماده به ماورا، آموزشهاى این معلم دین سرمشق جماعتشد. ابتدا در پذیرش ستم نفس سرکش جولانى یافت تا از چشمههاى آلوده شهوات سیراب شود و این مرحله تحقیر مقام والاى انسانى بى نفس گرم پیر، سرماى یاس بر جانها مستولى ساخت و نیاز به بیدارگر را در ضمیر پنهان شعلهور ساخت. سپس ندایى در سکوت مرگبار رعشهاى بیدار کننده را در پى آورد و همگان سر برآوردند و نگاههاى مضطرب و ملتهب خود را به نور جمال منجى الهى خود جلا دادند، دوران خودسازى فرا رسید، آموزش صبر و انتظار، تحمل صیقل دهنده آماده شدن براى انفجارى عظیم کار خود را کرد. آنگاه نوبت آزمایش در دورانهاى و مراحل مختلف پدید آمد، عشق به صفاى زندگى و جاذبه حقیقت هستى به جاى خون در رگها جهید و سوداى فراگیر شیدایى کارآمد شد. ما زاده عشقیم و پسرخوانده جامیم در مستى و جان بازى دلدار تمامیم (13) و کلام خدا در جانهاى شیفتگان روى نمود که: "یا ایهاالانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه." (14) اى انسان البته با هر رنج و مشقت در راه رسیدن به خدا بکوش عاقبتبه ملاقات پروردگارت نائل خواهى شد. دریاى متلاطم آدمیان به تموج در آمد، عشق کارها نمودار ساخت، سرها به پاى معشوق حقیقى قربان شد، "عشق از اول سرکش و خونى بود "شعار به عمل و شوق به مشاهده انجامید و شهود جمال حق روى نمود، آغاز به انجامى هستى آفرین کشید، لالههاى جنون ملکوتى در پیشگاه حضرت ربوبى روییدن گرفت و جوانه هاى شیدایى سر زد و شکوفههاى عطرآگین درخت دوستى پدید آمد. "بعضى را مطلوب طالب پیش آمد و بعضى را به وقت کمرگ مطلوب روى نمود و بعضى هم در آن طلب مردند، در هوس این در طلب مردن کارى بزرگ است". (15) این که گفته شد، شبنمى از رخسار گلزار دوست و دیدارى از بیکرانگى جلوههاى جمال اوست فصولى مشبع و جامع باید که شرح داده شود تا خطى از چهره رخشان او شاید که نمودار گردد. و این فصلها که مجالى دیگر و فرصتى درخور مىطلبد، بعضى به شرح ذیل، فهرست وار مىآید: 1- نوآورى در دیدگاههاى جامعه شناسانه 2- توجه انسان به کاربرد اندیشه 3- انسان سازى در عرفان عملى 4- جلوه و شهود در عالم صورت و معنى 5- عوالم چندگانه در قاموس عشق 6- حجابها و حجاب درها 7- کار مایه عشق در تمیز نیک و بد و این همه از زاویه دید امام راحل جامعیتى در عالم جمعالجمع دارد تا به یارى حضرت پروردگار توفیق پرداختن به هر یک دست دهد.
پی نوشت :
1و2. شرح دعاى سحر امام (س) 3و4. مثنوى مولوى 5. باده عشق، اشعار عارفانه امام (س) 6. رسائل ابن عربى 7. عین القضات 8. وصیتنامه سیاسى، الهى امام (س) 9. شرح دعاى سحر امام (س) 10. شرح دعاى سحر امام (س) 11. نقش الفصوص ابن عربى 12. نقش الفصوص ابن عربى 13. باده عشق، اشعار عارفانه امام (س) 14. سوره انشفاق، آیه 6 15. از سخنان شمس تبریزى
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 3
ابعاد عملى و جامعهساز در عرفان امام راحل
نویسنده: حبیب الله قلیش لى
"ولکل وجهة هومولیها فاستبقوا الخیرات" (سوره بقره آیه 148.) "هر کسى را راهى استبه سوى حق که بدان راه یابد پس بشتابید به خیرات". آن پیر یگانه و مراد جانانه به لحاظ جوانب شخصیتبى همتاى خود، ابعاد گوناگون داشت که عرفان جنبهاى از آن است و در این مقوله نیز داراى ابعاد بسیارى است که شناخت آنها مستلزم شناخت کلى از شاخصهاى والاى، منش فرازمند اوست، چرا که درک کلیت مقدمه درک جزئیات هر پدیدهاى است و کلیتى از موجود در ذهن متبادر نشود، جزئیات که ملازم آن کلیت است ادراک نگردد. و اما چگونه بحرى در کوزه گنجد، و چگونه اوراق کتابى که عالم و آدم را در خویش جاى دهد در پاره ورقى مندرج گردد. چرا که "وجود هرچه بسیطتر و به وحدت نزدیکتر باشد، کثرات را شاملتر و احاطهاش بر اشیاى متضاد تمامتر خواهد بود." (1) و شناخت عارف کامل که مظهر تعیین مشیئتحق باشد به تحقیق و کماهو حقه در لفظ و کلام، جایگیر نیست، "زیرا عبارتها کوتاه است و اشارتها ناتوان و بیانها نارسا است" (2) . یک دهان خواهم به پهناى فلک تا بگویم شرح آن رشک ملک (3) لکن بهره گیرى از هر عظمتى بقدر استطاعت پسندیده اهل نظر است که: "مالایدرک کله لایترک کله". آب دریا را اگر نتوان کشید هم بقدر تشنگى باید چشید (4) و خود حکایتى محیرالعقول است که هرچه از این دریا بنوشى که تخفیف عطش را اعثشود، تشنگى مضاعف را سبب گردد. که این خود، نشان جاذبه آن نور کامل در شب ظلمانى است که سالک را نشانه جستجو است و بارقهاى از جلوه هاى جمال که عاشق شیدا را به صدگونه شیداتر مىسازد. بازگردیم به جرعه نوشى از میناى مستى بخش عرفان عملى امام (س) و نقشى از مباحث کلى در این باب. که البته بررسى تحلیلى پیرامون جنبه هاى متفاوت آن فرصتها مىطلبد به امید آنکه به یارى حق با استفاده از هر فرصتى، بخشى در حد توان نمایانده شود. اگر ساقى از آن جامى که بر عشاق افشاند، بیفشاند به مستى از رخ او پرده برگیرم (5) . آن وجودى که مقدر استحجتخدا را به عیان در هر عصر و زمانى بر خلق پدیدار سازد باید که فطرت خود را از آلایشها منزه دارد و طى طریق به سنت انبیاى عظام بالاخص ذات مقدس نبى اکرم - صلى الله علیه وآله - نماید: "هر سالکى را باید که حال در او پیدا شود، ولیکن باید که در حال نماند و از این مقام ترقى کند به مقام حکمت الهى و دائم از حق طلب کند." (6) حضرت امام (س) پیوسته در طلب بود و در راه وصول به وجنات حق به شیوه اهل نظر عمرى در سعى و تلاش سپرى کرد و آنچنان که از تاریخ مراحل عمر آن حضرت مستفاد مىگردد، دقیقهاى از کشف دقایق علم و معرفت فروگذار نکرد تا عشق روى نمود و افراط عشق او را به درک مسئولیتى عظیم متوجه ساخت و عشق به انسان پس از وصول به محبت و عشق حق تعالى به آن وجود پاک محول گردید، که: "طلب از مطلوب خیزد نه از طالب" (7) و پس از آنکه مطلوب عالم امکان او را به راهبرى خلق اشارت کرد از سر جان برخاست و راست قامت و آراسته بلایا را به جان خریدار شد که: "در جهان، حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداکاریها و جان نثاریها و محرومیتها مناسب حجم بزرگى مقصد و ارزشمندى و علو رتبه آن است" (8) پس، نگریستن و والانگریستن به مصایب انسان و جستجوى راه نجات دستمایهاى شد که برخیزد و چراغ برگیرد و راه از چاه بنماید که تجلى حق در آیینه ذات او، به طور طبیعى عرصه بروز و ظهور و دلالتبه عوالم نجات انسان را ممکن ساخت زیرا: "هرچیز که تجلى حق در آینه ذات او تمامتر باشد، دلالتش به عالم غیب بیشتر خواهد بود" (9) پس بدین گونه علم نظرى میدان عمل یافت و اهل ایمان را در زندگى مادى راهى فراپیش آورد که نتیجه آن تامین زمینه مناسب براى راهیابى به زندگى معنوى باشد و دلیل عالم غیب گردد. این است که عرفان امام از بعد نظرى، ابعاد عملى مىیابد و سیر و سلوک در عوالم و ملکوت سبب مىشود که از افلاک به خاک بازگردد و دارندگان ایمان را از قیود غیر الهى برهاند و به قوانین الهى بازگرداند و بیراهه رفتگان را به راه آرد تا بتوان با تبلور اسلام ناب محمدى عرصه زندگى خاکى و سکوى پرواز را براى جهش به معارج معنوى آماده ساخت. براى رسیدن بدین منظور، به قدرت نیاز بود زیرا که قدرت وسیلهاى براى ثبیتحقانیت و استقرار نظام حق است و تنها قدرتى که مىتواند حقانیتحق را در عوالم انسانى تحقق بخشد، قدرتى است که سررشتهاش به ذات حق منتهى شود که کامل و بى واسطه است زیرا: "قدرت از امهات صفات الهى است و یکى ازائمه سبعه است که آنها عبارتند از، حیات و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و تکلم . . . و قدرت در اصطلاح حکیم عبارت از آن است که فاعلى ذاتا به گونه اى باشد که اگر خواست انجام دهد و اگر نخواست انجام ندهد" (10) چنین است که آن عارف کامل هیمنه جبروت، برگرفته از وصول به مدارج کمال را به زندگى سرزمینهاى اسلامى جارى کرد و عشق را از اعلا مرتبه امکان در عالم خاک سارى نمود تا زندگى راه فطرت را جستجو کند و مایه حیات اصیل انسانى در نظام اجتماعى شکل گیرد و تبعات ایمان در زوایاى ارتباطهاى مادى متجلى گردد و آدمى حد خود را بشناسد و جوهر خود را دریابد که آدم تجلیگاه، قدرت حق است: "و وجود عالم بى آدم جسدى بود بى روح و جامى بىراح و آیینهاى صیقل ناکرده و آدم عین جلاى مرآت عالم است". (11) فى الجمله، در این فصل، جلوهاى از جلوات شیدایى و کمال آن پیر کامل نمایانده شد که میل به یارى خلق عالم و مجرى داشتن عشق برخاسته از توجه به جمال مطلق بر انسان و تسلط هیمنه عشق بر سرنوشت جامعه از بسیارى محبت که آن پیر داشتبه سالکان و مریدان خویش که: "حصول هیمان از افراط عشق است و عشق افراط محبت و محبت اصل ایجاد عالم و حصول محبت از تجلیاتى که وارده است از حضرت جمال حق" . (12) پس عارف کامل با نیروى عشق، خیرخواه بندگان حق است و پدرى دلسوز و رافع ستم از فرزندان که سعى خود را به کار مىگیرد تا از محبت متقابل فرزندان در هتبراندازى ظلم و استقرار حکومت عدل بهره گیرد و برنامه زندگى را براساس فطرت انسان و اوامر حضرت پروردگار چنان پى ریزى نماید که مایه آرامش و راحت جسم و جان و زمینهساز حرکتبه سوى الله باشد. مروى کنیم بر سیر تحول و تکامل که با واسطه آن پیر یگانه در نظام زندگانى ملتى پدید آمده و با جریان طبیعى حیات پیوند دارد. "کارانه عشق در سیر تحول و تکامل" حضرت امام خمینى - رضوان الله تعالى علیه - با سیره علمى و عملى خود از آغاز اذهان عوام و خواص را به تربیت نفس و تفکر و تامل در سرنوشت جامعه متوجه ساخت و در جریان زندگانى مبارزاتى خویش مستقیم و غیرمستقیم راههاى حرکتبه سوى اخلاق در زندگى را آموزش داد با روش مستقیم یعنى سخنرانیها و نوشتههاى عمیق، مسلمانان بخصوص شیعیان را به تفکر واداشت تا بدانند که در کجاى جهان و در کدام نقطه هستى ایستادهاند، دردها کدامند و درمانها را در کدام قاموس باید جست؟ و با استفاده از روش غیرمستقیم، استقامت، شجاعت و شکست مرگ را در برابر اراده انسان، آموزش داد. عشق به کمال مطلق که پوچى و گذرایى زندگى مادى را مىنمایاند و اسباب مادى را تنها وسیلهاى براى راهیابى به شارع مستقیم به کار مىگیرد، بتدریج در اذهان پدید آمد و سرگردانیها و بهت و حیرتهاى ملت مظلومى که زیر بار تحقیر سر فرو کرده بود در برخورد با اراده آهنین مردى از تبار عشق و سردار عاشقان راه به گستره محبت آورد و رفته رفته در ذهنیت کل جامعه، به سوى عاشقى گرایید تا آنجا که همگان آن پیر روشن ضمیر را اسوه خود یافتند و فرمانش را به جان و دل خریدار آمدند. در طى مراحل از خویش به خویش و از صورت به معنى و از ماده به ماورا، آموزشهاى این معلم دین سرمشق جماعتشد. ابتدا در پذیرش ستم نفس سرکش جولانى یافت تا از چشمههاى آلوده شهوات سیراب شود و این مرحله تحقیر مقام والاى انسانى بى نفس گرم پیر، سرماى یاس بر جانها مستولى ساخت و نیاز به بیدارگر را در ضمیر پنهان شعلهور ساخت. سپس ندایى در سکوت مرگبار رعشهاى بیدار کننده را در پى آورد و همگان سر برآوردند و نگاههاى مضطرب و ملتهب خود را به نور جمال منجى الهى خود جلا دادند، دوران خودسازى فرا رسید، آموزش صبر و انتظار، تحمل صیقل دهنده آماده شدن براى انفجارى عظیم کار خود را کرد. آنگاه نوبت آزمایش در دورانهاى و مراحل مختلف پدید آمد، عشق به صفاى زندگى و جاذبه حقیقت هستى به جاى خون در رگها جهید و سوداى فراگیر شیدایى کارآمد شد. ما زاده عشقیم و پسرخوانده جامیم در مستى و جان بازى دلدار تمامیم (13) و کلام خدا در جانهاى شیفتگان روى نمود که: "یا ایهاالانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه." (14) اى انسان البته با هر رنج و مشقت در راه رسیدن به خدا بکوش عاقبتبه ملاقات پروردگارت نائل خواهى شد. دریاى متلاطم آدمیان به تموج در آمد، عشق کارها نمودار ساخت، سرها به پاى معشوق حقیقى قربان شد، "عشق از اول سرکش و خونى بود "شعار به عمل و شوق به مشاهده انجامید و شهود جمال حق روى نمود، آغاز به انجامى هستى آفرین کشید، لالههاى جنون ملکوتى در پیشگاه حضرت ربوبى روییدن گرفت و جوانه هاى شیدایى سر زد و شکوفههاى عطرآگین درخت دوستى پدید آمد. "بعضى را مطلوب طالب پیش آمد و بعضى را به وقت کمرگ مطلوب روى نمود و بعضى هم در آن طلب مردند، در هوس این در طلب مردن کارى بزرگ است". (15) این که گفته شد، شبنمى از رخسار گلزار دوست و دیدارى از بیکرانگى جلوههاى جمال اوست فصولى مشبع و جامع باید که شرح داده شود تا خطى از چهره رخشان او شاید که نمودار گردد. و این فصلها که مجالى دیگر و فرصتى درخور مىطلبد، بعضى به شرح ذیل، فهرست وار مىآید: 1- نوآورى در دیدگاههاى جامعه شناسانه 2- توجه انسان به کاربرد اندیشه 3- انسان سازى در عرفان عملى 4- جلوه و شهود در عالم صورت و معنى 5- عوالم چندگانه در قاموس عشق 6- حجابها و حجاب درها 7- کار مایه عشق در تمیز نیک و بد و این همه از زاویه دید امام راحل جامعیتى در عالم جمعالجمع دارد تا به یارى حضرت پروردگار توفیق پرداختن به هر یک دست دهد.
پی نوشت :
1و2. شرح دعاى سحر امام (س) 3و4. مثنوى مولوى 5. باده عشق، اشعار عارفانه امام (س) 6. رسائل ابن عربى 7. عین القضات 8. وصیتنامه سیاسى، الهى امام (س) 9. شرح دعاى سحر امام (س) 10. شرح دعاى سحر امام (س) 11. نقش الفصوص ابن عربى 12. نقش الفصوص ابن عربى 13. باده عشق، اشعار عارفانه امام (س) 14. سوره انشفاق، آیه 6 15. از سخنان شمس تبریزى