واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

محبت و عشق در عرفان 34 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 34

 

چکیده

محبت و عشق در عرفان

خدای تعالی فرمود : « فَسَوفَ یَاتِی الله بقوم یُحبهُم و یحبونه » زود باشد که خدا گروهی آرد که دوستشان بدارد و دوست بدارندش . عرفا در تأویل این آیه گفته اند : همان گونه که بندگان به خدا عاشق هستند ، خداوند هم گروهی از آنان را دوست دارد ، و در ردّ این سخن که : حب خالق به مخلوق نوعی نیاز است وخدا بی نیاز است . می گویند : ضمیر « هُمْ » در « یحبهمُ » به حروف ابجدی 45 و و کلمه « آدم » هم 45 است و محبت دو جانبه است .

عشق و محبت است که آدمی را از موجودات دیگر ممتاز ساخته او را محسود و مسجود فرشتگان قرار داده است . به عشق و محبت است که خدای بزرگ « آدم را به صورت خود آفرید » و او را « جانشین » خود قرار داد ، موهبت عشق و محبت لا یوصف و شکافنده قلم است :

هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن

گر چه تفسیر زبان روشنگر است لیک عشق بی زبان روشنتر است

خود قلم اندر نوشتن می شتافت چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت

عشق ، را ز آفرینش و چاشنی حیات و خمیر مایه تصوف و سر منشأ کارهای خطیر در عالم و اساس شور و شوق و وجد و نهایت حال عارف است .

محبت چون به کمال رسد عشق نام می گیرد و عشق که به کمال رسد به فنا در ذات معشوق و وحدت عشق و عاشق و معشوق منتهی می شود و اگر عشق باشد که از مواهب حق است هم به حق می کشاند و می رساند و وصال بر دوام ، جای دیدارها و لذات زودگذر را می گیرد :

عشق معراجی است سوی بام سلطان جمال از رخ عاشق فرو خوان قصه معراج را

صوفی وقتی به این حالت رسید در جهانی دیگر می زید یا عالم دیگری در درون خود ایجاد می کند که در آن کین وحسد و خشم و نفاق راه ندارد و خودخواهیها و حقارتهای بشری مرده و همه جا را نور وصفا و مهر ووفا پر کرده است :

خواجه عبدالله انصاری می گوید : « برکت آسمانها از سپهر است و برکت جانها از مهر است ، چنانکه مرغ را پر باید آدمی را سر باید ، جوینده را صدق باید و رونده را عشق باید . »

نظامی گنجوی گوید :

فلک جز عشق محرابی ندارد جهان بی خاک عشق آبی ندارد

جهان عشق است دیگر زرق سازی همه بازی است الا عشقبازی

صوفیه به سریان عشق در همه موجودات به حسب درجه و لیاقت آنها معتقدند و عشق و محبت را یکی از عالیترین مبانی و اصول تصوف می دانند . پس عشق عطیه یی آسمانی است و همه موجودات در حد خود به حق عشق می ورزند و عشق به آفریدگان نیز از آن رهگذر است که پرتو ذات حق اند و « مجاز پل حقیقت است ».

عشق با این مفهوم وسیع و عالی ، عشقی که مبدأ آن تزکیه و تهذیب نفس و منتهای آن وصول به کمال و فنا در ذات حق است ، عشقی که بالاتر از کفر و ایمان و هدفش خیر مطلق و پر کردن جهام از نور وصفا و خدمت و گذشت و محبت است مفهومی است که صوفیه به عالم اسلام تقدیم داشته اند .

بایزید بسطامی ، گوید :« محبت ، اندک داشتن بسیار بود از خود و بسیار داشتن اندک از دوست . »

شبلی گفت : « محبت ، آن است که هر چه در دل بود ، جز محبوب ، همه محو کند .

مولوی گفت :

عشق آن شعله است که چون برفروخت هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت

محیی الدین بن عربی ( ف638 هجری ) می نویسد : « هر کس عشق را تعریف کند ، آن را نشناخته و کسی که از جام عشق جرعه یی نچشیده باشد ، آن را نشناخته ، کسی که گوید : از جام شراب عشق سیراب شدم ، آن را نشناخته چون عشق شرابی است که کسی را سیراب نمی کند . »

به عقیده عارف عشق بزرگترین سرورمز الهی و همه مذاهب زاییده آن است ، هر چه بر بنیان عشق استوار باشد حقیقت و جز آن وسوسه و قیل و قال و مایه تفرقه و ملال است . روز بهان بقلی شیرازی عشق را به پنج قسم تقسیم کرده است :

الهی ، عقلی ، روحانی ، بهیمی ، و طبیعی و برای هر یک خصوصیاتی بیان کرده است :

عشق الهی ، خاص اهل مشاهده ، عشق عقلی ازان اهل معرفت ، عشق روحانی خاص خواص آدمیان ، عشق بهیمی مخصوص اراذل و عشق طبیعی ازان عموم خلق است . و عارف معتقد است امانتی را که خداوند به انسان داد ، همان عشق است . عشق انگیزه تحرک بشری و وجه تمایز انسان از سایر موجودات است .

آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند

( حافظ )

مولوی که همیشه از نی وجودش ترانه های عاشقانه بلند است ، دفتر اول مثنوی را در اهمیت عشق و عظمت آن آغاز می کند و بر آن است که :

آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد

جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد

عشق معجون حیات و مظهر کمال و مُثُلِ اعلا و میل ذاتی آدمی به کمال و جاودانگی است . عشق با مصلحت بینی کاری ندارد . عشق در عرفان همان عشق الهی است و اگر گهگاهی مقام عشق در نظر عارفی تنزل کرده ( همچون فخرالدین عراقی یا اوحدالدین کرمانی ) ،



خرید و دانلود  محبت و عشق در عرفان 34 ص


تحقیق درمورد- مبانی فلسفه عرفان ایرانی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 64

 

مبانی فلسفه عرفان ایرانی

مبانی فلسفه عرفانی ایرانی – اسلامی بر چهار بخش مهم به شرح زیر تقسیم بندی شده است:‌

وحدت وجود کشف و شهود دانش معنوی مراحل تربیت معنوی

وحدت وجود

بدین معنی است که حقیقت را واحد و احدیت را اصل و منشا تمام مراتب وجود میدانستند و معتقد بودند که وجود حقیقی منحصر به حق است و دیگران پرتوی از نور و تراوش فیض اویند.

درالهیات معنی وحدت یگانگی حق است و خالق و مخلوق از هم جدا می باشند و فقط رابطه علت و معلولی دارند ولی صوفیان این عقیده را با این بیان که هیچ چیز جز خدا حقیقت ندارد تعدیل کردند و تعلیم دادند که خالق و مخلوق یکی هستند و حقیقت خالق است و مخلوق سایه و پرتوی از حق می باشند اوست که موجود حقیقی و مطلق و منبع وجود است (شرح پیشوایان و پیروان وحدت وجود در این تالیف آمده است) آب نابسته بیرنگ و بی صورت است و چون بسته شد گاه صورت یخ گیرد و گاه کسوت برف و ژاله در پوشد ، نظر کن که یخ و برف و ژاله همان آب بسیط بی رنگ است یا نه؟ و چون بگذارد همان آب خواهی نامید یا چیزی دیگر؟ پس هر که شناخته است و چشم حقیقت بین دارد جمیع مراتب و کیفیات را آب میداند و آنکه نادان است در بند لباس و کیفیت و غیر بینی در می ماند، فرق عارف و جاهل همین است.

عارف می گوید که تمام ذرات موجود مظهر حقیقتند و علم به هر یک از آنها نیز در حقیقت علم به یکی از مظاهر حق است بنابراین در کلیه علوم جلوه مقصود و جمال محبوب هوید است و در همه چیز میتوان حقیقت را جستجو کرد و دقت عقلی در هر علمی آدمی را به سوی حقیقت می کشاند.

کشف و شهود

صوفیان معتقد بودند که قلب و نفس انسانی در ذات مستعد پذیرش و تجلی حقایق اشیا است و فقط حجابهایی میان نفس و حقایق حایل می باشد و هنگامی که این حجابها بر داشته گردد حقایق اشیا در قلب جلوه کامل خواهد نمود.

و نیز معتقد بودند که مثل نفس به حقایق و معقولات مانند مثل آئینه به متلونات است پس همچنانکه متلون صورت می باشد و مثال آن صورت در آئینه منطبع می گردد همچنین برای هر معلومی حقیقتی است و برای آن حقیقت صورتی است منطبع در آئینه نفس و قلب که در آن واضح و روشن می گردد. همانطور که آئینه موجودی است مستقل به همان گونه صور اشخاص هم موجودات مستقل هستند و مثال صور در آئینه نیز موجودی دیگر است.

همچنین در کشف حقایق سه چیز دخالت دارد اول قلب و نفس انسانی دوم حقایق سوم نقش حقایق و حضور آنها در نفس.

پس عالم کسی است که مثال حقایق واشیا در نفس او وارد گردد و معلوم عبارتست از حقایق اشیا و علم عبارت از حصول مثال حقایق در آئینه نفس می باشد بدیهی است همانطور که مانع کشف صور آئینه دوم داشتن کدورت و تیرگی سوم محاذی نبودن صورت با آیئنه چهارم وجود پرده یی بین صورت و آئینه پنجم دانان نبودن به سمت مطلوب که لازم است آئینه به محاذات آن قرار گیرد.

به همانگونه نیز قلب و نفس آدمی مانند آئینه ییست که برای جلوه حقایق در آن بایستی پنج مانع زیر وجود نداشته باشد:‌

1 – نقصان ذات و جوهر 2 – تیرگی قلب از معاصی و پلیدی ها 3 – محاذی نبودن قلب با حقیقت مطلوب 4 – وجود حجاب میان قلب و حقایق 5 – نداشتن راه علم و جاهل بودن به جهت مطلوب

بطور کلی صوفیان می گفتند که قلب و ادارک حقایق حائل می گردد همان پنج حجاب است که نوشته شد و از این نظر درتصوف ایرانی اسلامی تعلیم داده شده است که سالک راه حقیقت باید به تصفیه باطن بکوشد و از معاصی و پلیدیها که موجب تیرگی قلب می گردد. دوری گزیند و به کلی قطع علایق دنیوی کند و در صفا و جلا قلب خویش همت گمارد و نیز طالب درک حقیقت گردد و قلب خود را به محاذات حقیقت مطلوب قرار دهد وبرای برطرف ساختن حجابهای میان قلب و حقایق شهوات خود را مقهور نماید و پس از آن خلوت اختیار کند و جمع همت کند و با تمام قلب روی به خدای تعالی آورد و کوشش کند که جز خداوند متعال موجود دیگری در قلبش راه نیابد.

و در هنگام نشستن در خلوت مرتبا با تمام قلب ذکر پروردگار گوید تا زمانی که صورت لفظ و حیات کلا در ذهنش محو شود و پس از آن منتظر افاضه حقایق از جانب حق گردد و هنگامی که همتش صاف و ارداه اش درست و مواظبتش کامل شود دیگر مجذوب شهوات نخواهد گردید و تعلقات دنیوی او را از درک حقایق منصرف نخواهد نمود.

و در این هنگام قلبش نورانی و سینه اش گسترده و سرملکوت برای او آشکار می گردد و تیرگیها از دلش زدوده می شود و حجابهای میان قلب و حقایق از میان میرود و لوامع حق ابتدا مانند برقی بر او عبور کرده و سپس اندک اندک ثابت می گردد و حقایق امور الهی در نفس وئ قلبش نقش می بندد.

بنابراین صوفی درمورد درک حقایق ازلی راه کشف و شهود می پیماید و هیچگاه گرد استدلال نمی گردد.

پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود

دانش معنوی (مینوی)‌

به عقیده صوفیان ایرانی دانش معنوی در تصوف بر سه گونه است:‌

1 – علم الیقین 2 – عین الیقین 3 – حق الیقین



خرید و دانلود تحقیق درمورد- مبانی فلسفه عرفان ایرانی


تحقیق درباره عرفان 87 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 87

 

مقدمه

توحید عرفان به معنی وحدت وجود موجود است ،که براساس آن تنهایک حقیقت وجود واقعی دارد و پدیده های دگر همه مظاهر و تعنیات آن حقیقت اند و با این حساب باید همه چیز خدا ، و خدا همه چیز بوده باشد . عارف کسی است که حق را درهمه چیز می بیند بلکه آن را عین همه چیز می داند و نیز عارف معتقد است جهان و هرچه در اوست الوهی است .

درمکتب عرفان عشق و جذبه نیروی حاکم بر همه عناصر واجزاء جهان است و همین جاذبه عشق ساری غیر مرئی است که عالم هستی را زنده و برنا نگه داشته و سلسله موجودات را به هم پیوسته است به طوریکه اگر در این پیوستگی و به هم بستگی سستی و خللی روی دهد رشته هستی گسیخته خواهد شد و قوام ودوام از نظام عالم وجود رخت برخواهد بست .

دور گردن ها ز موج عشق دان گر نبودی عشق بفسردی جهان

کی جمادی محو گشتی ، در نبات کی فدای روح گشتی ، نامیات

برای بیان این عشق تنها می توان این عبارت را بیان کرد

گفتم دل و جان برسرکارت کردم هرچیزکه داشتم نثارت کردم

گفتا ، توکه باشی که کنی یا نکنی این من بودم که بیقرارت کردم

عرفا نسبت به پیروان ادیان و مذاهب دیگر همیشه به دیده اغماض می نگریستند و معتقد بودند که معنی یکی است هرچند که عبارتهامختلف باشند و جانانه کعبه و بتخانه یکی است و حرم و دیر سبحه و پیمانه چندان فرقی ندارند در صورتی که اهل هر دین و مذهب یکی از اساسی ترین مسائل اعتقادی اش حقانیت دین و مذهب خاص خود و بطلان تمام ادیان و مذاهب دیگربود .

ابن عربی از عرفای قرن 6* می گوید «‌مبادا که تنها بعقیده ای خاص پایبند بوده و عقاید دیگر را کفر بدانی که در این صورت زیان می بری و بلکه علم به حیقیقت مسئله را از دست خواهی داد پس باطن خود را هیولا و ماده تمامی صورتهای اعتقادی بگردان از آن جهت که خدای تعالی برترو والاتر از آن است که در انحصار عقیده خاص واقع شود.»

عرفان نیز نمیتوانسته از تأثیر اسلام برکنار باشد در واقع زندگی و حالات و کمالات ومناجات رسول اکرم سرشار از شور و هیجان معنوی و مملو از بشارات عرفانی است . دعاهای رسول اکرم (ص) فراوان مورد استشهاد و استناد عرفا قرارگرفته است .

امیر المومنین علی(ع) که اکثریت قریب به اتفاق اهل عرفاو تصوف سلسله های خود را به ایشان می رسانند کلماتش الهام بخش معنویت و معرفت است .

دعاهای اسلامی مخصوصاً دعاهای شیعی گنجینه ای از معارف اسلامی است از قبیل دعای کمیل ، دعای ابو حمزة‌ثمالی ، مناجات شعبانیه ، دعاهای صحیفه سجادیه عالیترین اندیشه های معنوی در این دعاها است .آیا با وجود این همه منابع جای این است که ما در جستجوی یک منبع خارجی باشیم ؟ مستشرقین در جستجوی منبعی غیر از اسلام هستند که الهام بخش معنویت های عرفانی باشد و دریای عظیم را نادیده می گیرند .

در نهایت به بررسی اجمالی موارد زیر می پردازیم

علم عرفان

بررسی ارزش و اصالت عرفان اسلامی

ارتباط تصوف و اسلام*

ارتباط تصوف و عرفان اسلامی

عرفان و تصوف

یکی از علومی که در دامن فرهنگ اسلامی زاده شد و رشد یافت . تکامل پیدا کرد علم عرفان است . درباره عرفان از دو جنبه می توان بحث و تحقیق کرد : یکی از جنبه اجتماعی و دیگر از جنبه فرهنگی .

عرفان با سایر طبقات فرهنگی اسلامی از قبیل مفسرین . محدثین فقها ، متکلمین ، فلاسفه ادبا . شعرا … یک تفاوت مهم دارند و آن اینکه علاوه بر اینکه یک طبقه فرهنگی هستند و علمی به نام عرفان بوجود آوردند و دانشمندان بزرگی در میان آنها ظهور کردند و کتب مهمی تالیف کردند . یک فرقه اجتماعی در جهان اسلام بوجود آوردند با مختصاتی مخصوص به خود . بر خلاف سایر طبقات فرهنگی از قبیل فقها و حکما و غیره که صرفا طبقه ای فرهنگی هستند و یک فرقه مجزا از یکدیگر به شمار نمی روند .

اهل عرفان هر گاه با عنوان فرهنگی یاد شوند با عنوان « عرفا » و هر گاه با عنوان اجتماعی شا ن یاد شوند غالبا با عنوان « متصوفه » یاد می شوند .

عرفا و متصوفه هر چند یک انشعاب مذهبی دراسلام تلقی نمی شوند و خود نیز مدعی چنین انشعابی نیستند و در همه فرق و مذاهب اسلامی حضور دارند ، در عین حال یک گروه وابسته و بهم پیوسته اجتماعی هستند . یک سلسله افکار و اندیشه ها و حتی آداب مخصوص در معاشرتها و لباس پوشیدنها و احیانا آرایش سر و صورت و سکوت در خانقاهها و غیره به آنها به عنوان یک فرقه مخصوص فرهنگی و اجتماعی رنگ مخصوص داده و می دهد .

البته همواره - خصوصا در میان شیعه - عرفایی بوده و هستند که هیچ امتیاز ظاهری با دیگران ندارند و در عین حال عمیقا اهل سیر و سلوک عرفانی می باشند . و در حقیقت عرفانی حقیقی این طبقه اند ، نه گروههایی که صدها اداب از خود ایجاد کرده و بدعتها ایجاد کرده اند .

ما دراین درسها که درباره کلیات علوم اسلامی بحث می کنیم به جنبه تصوف عرفان کاری نداریم ، فقط از جنبه فرهنگی وارد بحث می شویم ، یعنی به عرفان به عنوان یک علم و یک شاخه از شاخه های فرهنگ اسلامی نظر داریم نه به عنوان یک روش و طریقه که فرقه اجتماعی پیرو آن هستند .



خرید و دانلود  تحقیق درباره عرفان  87 ص


تحقیق در مورد عرفان چیست 14 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .DOC ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 14 صفحه

 قسمتی از متن .DOC : 

 

مقدمه

معمولا وقتی صحبت از عرفان به میان می آید ، و سوال این که عارف کیست؟ پرسیده می شود ، بحث از گروه هایی به میان می آید که هر چند یک انشعاب مذهبی در اسلام تلقی نمی شود و خود نیز مدعی چنین انشعابی نیستند ولی در همه ی فرق و مذاهب اسلامی حضور دارند ، در عین حال یک گروه وابسته و به هم پیوسته اجتماعی هستند.

این گروه ها با داشتن و اختراع کردن گونه ای جدید از رفتار ها ، آداب ، نحوه لباس پوشیدن و ... خود را به عنوان یک فرقه ( گروه ) مخصوص مذهبی و اجتماعی معرفی می کنند.

که باعث ایجاد مشکل و صدمه به دین و مذهب اسلام می شوند. از این رو ، این گروه ها را (مانند صوفیه) باید شناخت و از رشد این گروه ها جلوگیری به عمل آورد.

هدف گردآوری این پروژه شناسایی نحوه رفتار گروهی از فرقه های مذهبی به نام صوفی است که ، ما را در شناسایی هر چه بیشتر این گروه ها و فرقه ها یاری می دهد.

عرفان چیست:

عرفان در لغت به معنای شناخت وشناسایی است.ودر اصطلاح ،روش وطریقه ویژگی های است که برای دستیابی وشناسایی حقایق هستی وپیوند و ارتباط انسان با حقیقت بر شهود ،اشراق، وصول واتحاد با حقیقت تکیه دارد ونیل به این مراتب را از طریق استدلال وبرهان وفکر ،بلکه از راه تهذیب نفس وقطع علایق از دنیا وامور دنیوی وتوجه تام به امور روحانی ومعنوی ودر راس همه مبدا وحقیقت هستی می داند.

برای روشن شدن مکتب عرفان، بهتر است مروری داشته باشیم بر پاره ای از تعرف ها که از سوی اهل عرفان و یا عرفان پژوهان برای « عارف » بیان شده است . چه تعریف عارف از آن جهت که عارف است در واقع ملازم با شناسایی « عرفن» می باشد .

عبدالرزاق کاشانی می گوید : « عارف کسی است که خداوند شهود زات ، صفات ، اسماء و افعال خود مفتخرش کرده باشد ، پس معرفت حالی است که از شهود پدید می آید.»

عبدالرحمن سامی گفته است: « بعضی می گویند: عارف کسی است که فنای در حق یافته و هنوز به مقام بقاء بالله نرسیده باشد، و از مقام تقلید به مقام اصلاق سیر ننموده ... و این به طریق حال و مکاشفه بر او ظاهر گشته باشد نه به طریق مجرد و علم و معرفت حال».

و باز می گوید « قلب عارف برای خدا و کالبدش برای خلق خداست»

از بایزید بسطامی می پرسیدند : علامت عارف چیست ؟ گفت : « از یاد او خسته نشود و از حق ملول نگردد و با غیر او انس نگیرد. کسی که به مقام عرفان خدا باریابد از هر چه که او را از حق باز دارد دوری می گزیند.»

حافظ می گوید:

عارف از پرتو می راز نهانی دانست گوهر هر کس از این لعل توانی دانست

شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست

عرضه کردم دو جهان بر دل و بر کار بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست

ویژگی های مکتب عرفان:

الف ( در این مکتب تنها بر علم تکیه نمی شود بلکه عمل اصل و اساس کار است و علم خود نتیجه و محصول عمل است یعنی برای رسیدن به آگاهی عرفانی باید مراحلی را پشت سر گذاشت و به سیر و سلوک پرداخت.

ب) اعتقاد به حقیقت جهان خارج وحدت واقعی این حقیقت و این که حقیقت ظاهری دارد و مظاهری و نیز باطنی دارد که در آن حقیقت محض با وحدت کامل خود از هر گونه تفرقه و کثرتی منزه است.

ج) اعتقاد به اصالت ارتباط حضوری و شهودی میان انسان و حقیقت و در عین قبول علم های حصولی و ارتساحی.

د) بلور و اعتقاد به یک حقیقت واحد و عینی که هدف هر عارف ، وصول به آ« و اتحاد و فنای در آن است .

ه ) رابطه ی ممتاز انسان با حقیقت کلی جهان و امکان وصول و اتحاد و فنای وی در آن حقیقت و بقایش با آن .

و) اعتقاد به ریاضتو مجاهره.

ز ) تکیه بر مساله عشق به عنوان یک عنصر اصلی و اساسی در حیات عارف.

تصوف چیست ؟

تصوف در لغت مشتق از صوف ( به معنای پشم گوسفند) است و صوفی را از آن روی صوفی گفته اند که لباس پشمینه خشن بر تن می کند . سهروردی می گوید تصوف یعنی پشمینه پوشیدن اشتقاق تصوف از صوف از هر اشتقاق دیگری مناسب تر است چنان چه می گویند تَقَتصُّ یعنی جامه برتن کردن پس صوفیان را به لباس ظاهرشان منسوب کرده اند که از هر نسبتی روشن تر است.

بیشتر محققان این تعریف را ازصوفی و تصوف پسندیده اندو ظاهراً با قواعد دستوری هم سازگار تر از سایر اشتقاق هاست و علت انتساب این قوم به پشمینه پوشی این بوده که از پیش ، این لباس، پوشاک زاهدان و پرهیزگاران و نیکان به شمار می رفته است و صوفیان نیز این پوشاک را برای خود برگزیده اند... . عده ای دیگر می گویند تصوف و صوفی از صفا برآمده است زیرا صوفی کسی است که با صفا و پاک درون باشد و تصوف یعنی صافی شدن از آلایش ها و آلودگی های جهان مادی . البته از نظر دستوری این نظر درست نیست زیرا بر آمدن صوفی و تصوف از صفا با قواعد زبان تازی سازگار نیست گویا برخی صوفیان از پشمینه پوشی و نسبت بدان خشنود نبوده اند و انتساب خود را به صفا بیشتر می پسندیده اند. چنانکه ابولعلاء معری به این مطلب اشاره کرده می گویند : صوفیان خشنود نیستند که نسبتشان به پشمینه پوشی باشد بلکه ادعا می کنند که ایشان از اطاعت خدا پاک و صافی شده اند.

البته تعاریف و اشتقاقت دیگری هم برای تصوف وجود دارد که از بیان آن صرف نظر می کنیم.



خرید و دانلود تحقیق در مورد عرفان چیست 14 ص


تحقیق درباره. مبانی فلسفه عرفان ایرانی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 64

 

مبانی فلسفه عرفان ایرانی

مبانی فلسفه عرفانی ایرانی – اسلامی بر چهار بخش مهم به شرح زیر تقسیم بندی شده است:‌

وحدت وجود کشف و شهود دانش معنوی مراحل تربیت معنوی

وحدت وجود

بدین معنی است که حقیقت را واحد و احدیت را اصل و منشا تمام مراتب وجود میدانستند و معتقد بودند که وجود حقیقی منحصر به حق است و دیگران پرتوی از نور و تراوش فیض اویند.

درالهیات معنی وحدت یگانگی حق است و خالق و مخلوق از هم جدا می باشند و فقط رابطه علت و معلولی دارند ولی صوفیان این عقیده را با این بیان که هیچ چیز جز خدا حقیقت ندارد تعدیل کردند و تعلیم دادند که خالق و مخلوق یکی هستند و حقیقت خالق است و مخلوق سایه و پرتوی از حق می باشند اوست که موجود حقیقی و مطلق و منبع وجود است (شرح پیشوایان و پیروان وحدت وجود در این تالیف آمده است) آب نابسته بیرنگ و بی صورت است و چون بسته شد گاه صورت یخ گیرد و گاه کسوت برف و ژاله در پوشد ، نظر کن که یخ و برف و ژاله همان آب بسیط بی رنگ است یا نه؟ و چون بگذارد همان آب خواهی نامید یا چیزی دیگر؟ پس هر که شناخته است و چشم حقیقت بین دارد جمیع مراتب و کیفیات را آب میداند و آنکه نادان است در بند لباس و کیفیت و غیر بینی در می ماند، فرق عارف و جاهل همین است.

عارف می گوید که تمام ذرات موجود مظهر حقیقتند و علم به هر یک از آنها نیز در حقیقت علم به یکی از مظاهر حق است بنابراین در کلیه علوم جلوه مقصود و جمال محبوب هوید است و در همه چیز میتوان حقیقت را جستجو کرد و دقت عقلی در هر علمی آدمی را به سوی حقیقت می کشاند.

کشف و شهود

صوفیان معتقد بودند که قلب و نفس انسانی در ذات مستعد پذیرش و تجلی حقایق اشیا است و فقط حجابهایی میان نفس و حقایق حایل می باشد و هنگامی که این حجابها بر داشته گردد حقایق اشیا در قلب جلوه کامل خواهد نمود.

و نیز معتقد بودند که مثل نفس به حقایق و معقولات مانند مثل آئینه به متلونات است پس همچنانکه متلون صورت می باشد و مثال آن صورت در آئینه منطبع می گردد همچنین برای هر معلومی حقیقتی است و برای آن حقیقت صورتی است منطبع در آئینه نفس و قلب که در آن واضح و روشن می گردد. همانطور که آئینه موجودی است مستقل به همان گونه صور اشخاص هم موجودات مستقل هستند و مثال صور در آئینه نیز موجودی دیگر است.

همچنین در کشف حقایق سه چیز دخالت دارد اول قلب و نفس انسانی دوم حقایق سوم نقش حقایق و حضور آنها در نفس.

پس عالم کسی است که مثال حقایق واشیا در نفس او وارد گردد و معلوم عبارتست از حقایق اشیا و علم عبارت از حصول مثال حقایق در آئینه نفس می باشد بدیهی است همانطور که مانع کشف صور آئینه دوم داشتن کدورت و تیرگی سوم محاذی نبودن صورت با آیئنه چهارم وجود پرده یی بین صورت و آئینه پنجم دانان نبودن به سمت مطلوب که لازم است آئینه به محاذات آن قرار گیرد.

به همانگونه نیز قلب و نفس آدمی مانند آئینه ییست که برای جلوه حقایق در آن بایستی پنج مانع زیر وجود نداشته باشد:‌

1 – نقصان ذات و جوهر 2 – تیرگی قلب از معاصی و پلیدی ها 3 – محاذی نبودن قلب با حقیقت مطلوب 4 – وجود حجاب میان قلب و حقایق 5 – نداشتن راه علم و جاهل بودن به جهت مطلوب

بطور کلی صوفیان می گفتند که قلب و ادارک حقایق حائل می گردد همان پنج حجاب است که نوشته شد و از این نظر درتصوف ایرانی اسلامی تعلیم داده شده است که سالک راه حقیقت باید به تصفیه باطن بکوشد و از معاصی و پلیدیها که موجب تیرگی قلب می گردد. دوری گزیند و به کلی قطع علایق دنیوی کند و در صفا و جلا قلب خویش همت گمارد و نیز طالب درک حقیقت گردد و قلب خود را به محاذات حقیقت مطلوب قرار دهد وبرای برطرف ساختن حجابهای میان قلب و حقایق شهوات خود را مقهور نماید و پس از آن خلوت اختیار کند و جمع همت کند و با تمام قلب روی به خدای تعالی آورد و کوشش کند که جز خداوند متعال موجود دیگری در قلبش راه نیابد.

و در هنگام نشستن در خلوت مرتبا با تمام قلب ذکر پروردگار گوید تا زمانی که صورت لفظ و حیات کلا در ذهنش محو شود و پس از آن منتظر افاضه حقایق از جانب حق گردد و هنگامی که همتش صاف و ارداه اش درست و مواظبتش کامل شود دیگر مجذوب شهوات نخواهد گردید و تعلقات دنیوی او را از درک حقایق منصرف نخواهد نمود.

و در این هنگام قلبش نورانی و سینه اش گسترده و سرملکوت برای او آشکار می گردد و تیرگیها از دلش زدوده می شود و حجابهای میان قلب و حقایق از میان میرود و لوامع حق ابتدا مانند برقی بر او عبور کرده و سپس اندک اندک ثابت می گردد و حقایق امور الهی در نفس وئ قلبش نقش می بندد.

بنابراین صوفی درمورد درک حقایق ازلی راه کشف و شهود می پیماید و هیچگاه گرد استدلال نمی گردد.

پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود

دانش معنوی (مینوی)‌

به عقیده صوفیان ایرانی دانش معنوی در تصوف بر سه گونه است:‌

1 – علم الیقین 2 – عین الیقین 3 – حق الیقین



خرید و دانلود تحقیق درباره. مبانی فلسفه عرفان ایرانی