لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 101
عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام
فان فى العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق (نهج البلاغهـاز کلام 15)
على علیه السلام مرد حق و عدالت بود و در این امر بقدرى شدت عمل بخرج میداد که فرزند دلبند خود را با سیاه حبشى یکسان میدید،آنحضرت از عمال خود باز جوئى میکرد و ستمگران را مجازات مینمود تا حق مظلومین را مسترد دارد بدینجهت فرمود:بینوایان ضعیف در نظر من عزیز و گردنکشان ستمگر پیش من ضعیفند.حکومت على علیه السلام بر پایه عدالت و تقوى و مساوات و مواسات استوار بود و در مسند قضا جز بحق حکم نمیداد و هیچ امرى و لو هر قدر خطیر و عظیم بود نمیتوانست رأى و اندیشه او را از مسیر حقیقت منحرف سازد.على علیه السلام خود را در برابر خدا نسبت برعایت حقوق بندگان مسئول میدانست و هدف او برقرارى عدالت اجتماعى بمعنى واقعى و حقیقتى آن بود و محال بود کوچکترین تبعیضى را حتى در باره نزدیکترین کسان خود اعمال نماید چنانکه برادرش عقیل هر قدر اصرار نمود نتوانست چیزى اضافه بر سهم مقررى خود از بیت المال مسلمین از آنحضرت دریابد و ماجراى قضیه آن در کلام خود آنجناب آمده است که فرماید:و الله لان ابیت على حسک السعدان مسهدا و اجر فى الاغلال مصفدا احب الى من القى الله و رسوله یوم القیامة ظالما لبعض العباد و غاصبا لشىء من الحطام.. .
بخدا سوگند اگر شب را (تا صبح) بر روى خار سعدان (که به تیزى مشهور است) به بیدارى بگذرانم و مرا (دست و پا بسته) در زنجیرها بر روى آن خارهابکشند در نزد من بسى خوشتر است از اینکه در روز قیامت خدا و رسولش را ملاقات نمایم در حالیکه به بعضى از بندگان (خدا) ستم کرده و از مال دنیا چیزى غصب کرده باشم و چگونه بخاطر نفسى که با تندى و شتاب بسوى پوسیدگى برگشته و مدت طولانى در زیر خاک خواهد ماند بکسى ستم نمایم؟
و الله لقد رأیت عقیلا و قد املق حتى استماحنى من برکم صاعا...
بخدا سوگند (برادرم) عقیل را در شدت فقر و پریشانى دیدم که مقدار یکمن گندم (از بیت المال) شما را از من تقاضا میکرد و اطفالش را با مویهاى ژولیده و کثیف دیدم که صورتشان خاک آلود و تیره و گوئى با نیل سیاه شده بود و (عقیل ضمن نشان دادن آنها بمن) خواهش خود را تأکید میکرد و تقاضایش را تکرار مینمود و من هم بسخنانش گوش میدادم و (او نیز) گمان میکرد دینم را بدو فروخته و از او پیروى نموده و روش خود را رها کردهام!
فاحمیت له حدیدة ثم ادنیتها من جسمه لیعتبر بها!...
پس قطعه آهنى را (در آتش) سرخ کرده و نزدیک تنش بردم که عبرت گیرد!از درد آن مانند بیمار شیون و فریاد زد و نزدیک بود که از حرارت آن بسوزد (چون او را چنین دیدم) گفتم اى عقیل مادران در عزایت گریه کنند آیا تو از پاره آهنى که انسانى آنرا براى بازیچه و شوخى گداخته است ناله میکنى ولى مرا بسوى آتشى که خداوند جبار آنرا براى خشم و غضبش افروخته است میکشانى؟آیا تو از این درد کوچک مینالى و من از آتش جهنم ننالم؟
و شگفتتر از داستان عقیل آنست که شخصى (اشعث بن قیس که از منافقین بود) شبانگاه با هدیهاى که در ظرفى نهاده بود نزد ما آمد (و آن هدیه) حلوائى بود که از آن اکراه داشتم گوئى بآب دهن مار و یا باقى آن خمیر شده بود بدو گفتم آیا این هدیه است یا زکوة و صدقه است؟و صدقه که بر ما اهل بیت حرام است گفت نه صدقه است و نه زکوة بلکه هدیه است!
پس بدو گفتم مادرت در مرگت گریه کند آیا از طریق دین خدا آمدهاى که مرافریب دهى؟آیا بخبط دماغ دچار گشتهاى یا دیوانه شدهاى یا هذیان میگوئى (که براى فریفتن على آمدهاى) ؟
و الله لو اعطیت الاقالیم السبعة بما تحت افلاکها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعیرة ما فعلته...
بخدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهاى آنها است بمن بدهند که خدا را درباره مورچهاى که پوست جوى را از آن بگیرم نا فرمانى کنم هرگز نمیکنم و این دنیاى شما در نظر من پستتر از برگى است که ملخى آنرا در دهان خود میجود،على را با نعمت زودگذر دنیا و لذتى که پایدار نیست چکار است؟ما لعلى و لنعیم یفنى و لذة لا تبقى (1) .عبد الله بن ابى رافع در زمان خلافت آنحضرت خازن بیت المال بود یکى از دختران على علیه السلام گردن بندى موقة براى چند ساعت جهت شرکت در یک مهمانى عید قربان بعاریه از عبد الله گرفته بود،پس از خاتمه مهمانى که مهمانان بمنزل خود رفتند على علیه السلام دختر خود را دید که گردن بند مروارید بیت المال در گردن اوست فى الفور بانگ زد این گردن بند را از کجا بدست آوردهاى؟دخترک با ترس و لرز فراوان عرض کرد از ابن ابى رافع براى چند ساعت بعاریه گرفتهام عبد الله گوید امیر المؤمنین علیه السلام مرا خواست و فرمود اى پسر ابى رافع در مال مسلمین خیانت میکنى؟عرض کردم پناه بر خدا اگر من بمسلمین خیانت کنم!
فرمود چگونه گردن بندى را که در بیت المال بود بدون اجازه من و رضایت مسلمین بدختر من عاریه دادهاى؟
عرض کردم یا امیر المؤمنین او دختر شما است و آنرا از من بامانت خواسته که پس بدهد و من خود ضامن آن گردن بند هستم که آنرا محل خود باز گردانم،فرمود همین امروز آنرا بمحلش برگردان و مبادا براى بار دیگر چنین کارى مرتکب شوى که گرفتار عقوبت من خواهى شد و اگر او گردن بند را بعاریه مضمونه نگرفته بود اولین زن هاشمیه بود که دستش را مىبریدم،دخترش وقتى این سخن را شنید عرضکرد یا امیر المؤمنین من دختر توام چه کسى براى استفاده از آن از من سزاوارتر است؟حضرت فرمود اى دختر على بن ابیطالب هواى نفست ترا از راه حق بدر نبرد آیا تمام زنهاى مهاجرین در عید چنین گردن بندى داشتند؟آنگاه گردن بند را از او گرفت و بمحلش باز گردانید (2) .طلحه و زبیر در زمان خلافت على علیه السلام با اینکه ثروتمند بودند چشمداشتى از آنحضرت داشتند.على علیه السلام فرمود دلیل اینکه شما خودتان را برتر از دیگران میدانید چیست؟
عرض کردند در زمان خلافت عمر مقررى ما بیشتر بود حضرت فرمود در زمان پیغمبر صلى الله علیه و آله مقررى شما چگونه بود؟
عرض کردند مانند سایر مردم على علیه السلام فرمود اکنون هم مقررى شما مانند سایر مردم است آیا من از روش پیغمبر صلى الله علیه و آله پیروى کنم یا از روش عمر؟
چون جوابى نداشتند گفتند ما خدماتى کردهایم و سوابقى داریم!على علیه السلام فرمود خدمات و سوابق من بنا بتصدیق خود شما بیشتر از همه مسلمین است و با اینکه فعلا خلیفه هم هستم هیچگونه امتیازى میان خود و فقیرترین مردم قائل نیستم،بالاخره آنها مجاب شده و نا امید برگشتند.
على علیه السلام عدالت را در همه جا مستقر میکرد و از ظلم و ستم بیزارى میجست،او پیرو حق بود و هر چه حقیقت اقتضاء میکرد انجام میداد دستورات وى که بصورت فرامین
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
عدالت در دیدگاه علی
ارزش عدالت
امیرمؤمنان(ع) در مقام تبیین ارزش و جایگاه عدالت در پاسخ پرسشی درباره این که آیا ارزش عدالت برتر است یا ارزش بخشش؟ بر این باور است که ارزش عدالت بیشتر است و دو دلیل برای آن ذکر می کنند: .1 «عدالت هر چیزی را در جای خود می نهد، در حالی که بخشش آن را از جای خود خارج می سازد.» (8) در عدل استحقاق های طبیعی و واقعی در نظر گرفته می شود، برخلاف جود که سبب می شود جامعه مانند بدن مریض که یک عضو آن درست کار نمی کند اعضای دیگر، فعالیت های خود را متوجه اصلاح او کنند و بهتر این است که جامعه چنین حالتی را نداشته باشد، «عدالت تدبیر عمومی مردم است در حالی که بخشش، گروه خاصی را شامل می شود»، عدالت قانونی عام همانند چهار راهی است که همواره باید از آن بروند برخلاف جود که حالتی است استثنایی و نمی شود برای آن حساب باز کرد(9)
«فالعدل اشرفهما و افضلهما» پس عدالت شریفتر و برتر از جود است.
علامت این نوع تفکر این است که مسایل اجتماعی بر مسایل فردی تقدم دارد و اصالت با اجتماع است نه فرد، به عبارت دیگر، همیشه باید به مسائل اجتماعی نگاه کلان داشت نه نگاه جزیی و فردی.
عدالت در قانونگذاری
عدالت در بعد حقوق و قانونگذاری در حکومت علوی به معنای جلوگیری از استنباط تبعیض آمیز از قانون بود، زیرا اگر این جریان در اسلام رشد می کرد و وجهه شرعی به خود می گرفت خطری بس بزرگ بود. از جمله مواردی که در این رابطه می توان برشمرد، اقدام خوارج بود که با سوءاستنباط از آیات قرآنی، نظامی حقوقی را ترسیم کردند که اشخاص گناهکار در زمره کافران قرار گرفته و براساس آن از حقوق اجتماعی خود محروم شوند. و امام علی(ع) در برابر چنین استنباط های ناروایی ایستاد و در رد خوارج به سیره نبوی استدلال کرد. (10)
عدالت قضایی و قانونگذاری
عدالت قضایی به این معناست که بعضی از انسان ها حقوق دیگر افراد جامعه را زیر پای می گذارند، در نتیجه نیاز به داوری عادلانه و ممانعت از تضییع حقوق انسان ها در جامعه پدید می آید. این نیاز تنها با نیروی عدالت حقوقی و قضایی مرتفع می شود. (11)
یکی از مصادیق آن، عدالت در کیفر و پاداش است، مقصود از اجرای عدالت آن است که از آن جا که جرم، نوعی ظلم و جفا به حقوق مردم و خارج ساختن مسیر عادی و طبیعی امور و نقض حقوق فردی و اجتماعی به حساب می آید بایستی کسانی را که به خود جرات می دهند و حقوق دیگران را پایمال می کنند به مجازات رساند و متنبه ساخت و حقوق پایمال شده افراد را به آنان بازگرداند.(12)
عدالت اقتصادی
عدالت اقتصادی با مباحث توزیع، گره خورده و هر جا سخن از عدالت اقتصادی است ذهن ما متوجه روش های عادلانه در توزیع درآمدها می شود. سخنان امام علی(ع) نیز ناظر بر این مساله است: «من و تبعیض؟ من و پایمال کردن عدالت؟ اگرهمه اموال عمومی که در اختیارم است مال شخصی خودم بود و می خواستم آن را تقسیم کنم، هرگز تبعیض روا نمی داشتم تا چه رسد که مال، مال خداست و من امانتدار خدایم.» (خطبه 621)
در حکومت علوی عدالت در اخذ مالیات (مانند زکات)، اجرای صحیح آن می باشد. اعتماد به مردم و جلب مشارکت آنان از طریق اتخاذ روش خود ارزیابی و خود تشخیصی در کنار اخلاق و رفتار پسندیده عاملان زکات و رعایت دقیق قوانین توسط آنان، از موارد عدالت در اخذ مالیات می باشد. (نامه، 35)
آثار عدالت از نگاه امام
تقسیم عادلانه قدرت بین طبقات مردم و توزیع عادلانه ثروت بین اقشار متفاوت انسان ها و اعطا و اعتبار منزلت و موقعیت اجتماعی مناسب به طبقات توده ها، سبب پایداری و استحکام بنیه وجودی جامعه است «عدالت باعث استواری مردم است.(13) به وسیله عدالت بین اجزاء و افراد اجتماع صلح و دوستی رواج می یابد. «عدالت اجتماعی، عامل اصلاح مردم است.»(41)
کارکرد عدالت در جامعه ایجاد الفت و همسازی است. یک گروه را با گروه دیگر همساز و هماهنگ می کند، یک بخش را با بخش دیگر الفت می دهد، یک صنعت را با صنعت دیگر هم مقصد می سازد و بالاخره یک قشر را برای قشر دیگر قابل تحمل می نماید: «عدالت دلپذیر و عامل الفت است.» (51)
و دولت ها در سایه دادگری است که می توانند پایدار باشند: «دوام دولت ها به برپایی سنت های عدالت است.» (16) و بالاخره عدالت اجتماعی داروی شفابخش و عمرافزای حیات جامعه می باشد. «عدالت زندگی است.» (17) آثار ارزشمند عدالت در تنظیم جامعه موجب می شود که امام از مؤمنان بخواهد که به دشمن خود ستم نکنند و نسبت به آن که دوست دارند به گناه آلوده نشوند. (خطبه/ 391)
عدالت با حد خوردگان: امام بر این باور است که باید حقیقت اسلام عملی شود اگر کسی گناه کرده باید به همان مقدار مجازات شود ولی این مجازات و گناه سبب محروم شدن او از حقوق شهروندی و سهمیه اش از بیت المال نمی شود.
اجرای عدالت در مورد حیوانات: نه تنها امام عدالت را درباره انسان ها مورد تأکید قرار داده است بلکه در مورد حیوانات نیز از رعایت عدالت غفلت نکرده است. «در رساندن حیواناتی که به عنوان مالیات و زکات اخذ شده به مرکز مقر حکومتی، آن را به دست چوپانی که خیرخواه و مهربان و امین و حافظ بسپار، نه فردی سخت گیر و نه ستمکار که تند براند و نه حیوانات را خسته کند.» (نامه 26)
آموزه های دستوری امام درباره عدالت
تأمل در سیره و روش علی(ع) در پنج سال حکومتش به روشنی نشان می دهد که آن حضرت چون مولایش رسول خدا(ص) در اجرای قانون و پاسداری از حکومت اسلام دقتی بسیار داشته و با تمام توان کارگزاران را به اجرای عدالت و قانونگرایی فرا می خوانده است. از جمله فراخوانی های امام برای اجرای عدالت می توان موارد زیر را نام برد:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
سیری در زندگی حضرت علی (ع)
امیر مومنان علی در سیزدهم رجب ، سی سال بعد از عام الفیل 599 یا 600 م در کعبه به دنیا آمد. دوره حساس کودکی و نوجوانی را در خانه حضرت محمد (ص) و تحت تربیت وی به سر برد. این تربیت او را از قلب حساس، دیده نافذ و گوش شنوا برخوردار ساخت؛ به گونه ای که می توانست چیزهایی ببیند و صداهایی بشنود که دیدن و شنیدن آن برای مردم عادی ممکن نبود. امام صادق (ع) می فرماید: علی (ع) پیش از رسالت پیامبر (ص) همراه آن حضرت نور نبوت را می دید و صدای فرشته را می شنید.
پیشگام بودن آن حضرت در پذیرش و ابراز اسلام، ارزشی است که قرآن بر آن تکیه کرده، آشکارا می گوید: پیشگامان در اسلام نزد خداوند ارزشی والا دارند.
باید توجه داشت عنایت قرآن به موضوع «سبقت» در پذیرش اسلام چنان است که حتی کسانی که پیش از فتح مکه ایمان آورده، جان و مال خود را در راه خدا بذل کرده اند از ایمان آوردگان و جهادگران پس از پیروزی برتر شمرده است؛ چه رسد به کسانی که پیش از هجرت و در سال های نخست ظهور اسلام مسلمان شده اند. از نظر تربیتی، حتی لحظه ای دل به بت پرستی نیالودن و پرستش خدای یگانه در اولین لحظات خودشناسی بسیار مهم است و فضیلت اختصاصی حضرت علی (ع) به شمار می آید. هم چنان که استمرار این ایمان که ضامن پیامد مثبت آن گروش و پیشگامی بود نیز در تعدادی خاص از صحابه رسول خدا (ص) و امام علی (ع) ظهور یافت.
اعلام پشتیبانی همه جانبه از آخرین سفیر الهی در اولین دعوت عمومی بستگان و اعلام جانشینی علی (ع) توسط آن حضرت (ص) به روشنی گویای موقعیت امامت است؛ چنان که می توان تاریخ پیدایش تشیع را ریشه یابی کرد و جدایی ناپذیری امامت و نبوت را به خوبی دریافت.
فداکاری آن حضرت (ع) در «لیله المبیت» سبب خشنودی خداوند و نزول برکت و عطوفت الهی به بندگانش شد. در پیمان «اخوت اسلامی» که در ا« نوعی هماهنگی و تناسب افراد با یکدیگر از نظر ایمان، فضیلت، و شخصیت اسلامی رعایت شده بود، پیامبر (ص) او را به برادری خویش برگزید و بدین ترتیب، حدیث منزلت را به کمال رساند. شایستگی همسری حضرت فاطمه (ع) نشان دیگری از جایگاه معنوی و کمالات آن حضرت (ع) است.
دلاوری آن حضرت (ع) در همه غزوات زمان پیامبر (ص) معروف است و کتب سیره، تاریخ و حدیث اهل سنت و شیعه از آن آکنده است.
در نخستین رویارویی نظامی، جز کسانی که در قتل آنان اختلاف است، هشت تن از پرچمداران سیاه با شمشیر او از پای درآمدند. در جنگ احد، که بسیاری از اصحاب از اطراف پیامبر (ص) گریختند، علی (ع) در کنار تعدادی اندک از اصحاب، با حضرت (ص) باقی ماند و خود را سپر وی ساخت. قتل عمر و بن عبدود، در غزوه خندق به دست آن حضرت (ع)، که از عبادت جن و انس برتر شمرده شده است، بسیار مشهور است.
در جنگ خیبر، حضرت رسول (ص) پرچم سفید خود را به ترتیب به ابوبکر و عمربن خطاب سپرد و آن ها را برای گرفتن یکی از قلعه ها فرستاد؛ اما آنها بی هیچ موفقیتی بازگشتند. آن گاه حضرت (ص) فرمود: فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد. فردای آن روز، پرچم را به علی (ع) سپرد. فتح نمایان آن
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 25
دانشگاه آزاد اسلامی – واحد مشهد
امیر المومنین (ع) در قرآن کریم
استاد محترم :
جناب آقای زارع
تهیه وتنظیم :
سید مرتضی فدایی
برگرفته از کتاب : سیماى امام على (ع) در قرآن
تألیف حاکم ابوالقاسم حسکانى
از علماى اهل سنت در قرن پنجم
فهرست مطالب
مقدمه 1
فصل اول: در کثرت خصایص امیرالمؤمنین 5
فصل دوم: در پیشى گرفتن او به تلاوت و یگانگى او در حفظ قرآن 9
فصل سوم: در پیشى گرفتن او به دیگران در جمع آورى قرآن 11
فصل چهارم: یگانگى او در شناخت قرآن و معانى آن و یگانگى او در آگاهى از نزول قرآن و آنچه در آن است 13
فصل پنجم: در کثرت آنچه از قرآن به طور کلى درباره على و اولاد و خاندان او نازل شده است 17
فصل ششم: دربیان اینکه منظور از «یا ایها الذین آمنوا» در همه جاى قرآن، علىّ بن ابى طالب (ع) است 21
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
ابعاد شخصیت والاى امیرالمؤمنین على علیه السلام آن چنان گسترده و فراگیر است که هیچ کس را توان آن نیست که در اندیشه رسیدن به عمق آن باشد و به گفته رسول گرامى اسلام: جز خدا و محمد هیچ کس على را آن چنان که بایسته است نشناخته وبه گفته خود مولا: هیچ پرنده اى قدرت پرواز بر قله عظمت او را ندارد.
این است که مى بینیم در طول تاریخ، هزاران کس درباره آن بزرگوار گفته اند و نوشته اند و آثار هنرى آفریده اند، ولى همگى به ناتوانى خود اعتراف کرده اند و هیچ کدام جز گوشه اى از شایستگى هاى آن امام عظیم را ننموده اند.
کارهاى بزرگى صورت گرفته ولى هنوز هم میدان براى انجام کارهاى بزرگتر باز است و دنیاى امروز که تشنه حق و عدالت و در آرزوى پى ریزى شهرى ناکجاآباد است، بیش از هر زمان دیگرى نیازمند آگاهى هاى لازم در زمینه شخصیت امام وآشنایى با اندیشه هاى تابناک آن بزرگوار است و بر شیعیان و رهروان راه اوست که کارى کارستان کنند و چهره ملکوتى و آرمانهاى والاى او رابه جهان امروز بشناسانند و در این راه از ابزار و وسایل ارتباطى شگفت آور روز بهره ببرند.
عشق به على عشق به همه خوبى هاست و محبت او مطمئن ترین راه تقرب به خدا و رسیدن به کمالات انسانى است و به همین جهت است که پیامبر اسلام پیوسته و در هر فرصتى محبت على را توصیه مى کرد و امت اسلامى را به سوى او رهنمون مى شد و آثار و نتایج سودمند محبت آن یگانه را در دنیا و آخرت برمى شمرد واین تأکید و تکرار نه از جهت علایق شخصى، بلکه به فرمان خداوند بود و رسول خدا مأمور رساندن این پیام ها بود و حتى گاهى از ترس حرف مردم در رساندن برخى از این پیام ها اندکى درنگ مى کرد وبلافاصله مورد خطاب الهى قرار مى گرفت و از او خواسته مى شد که درنگ نکند، یک نمونه آن، آیه مربوط به غدیر خم است که خداوند به پیامبرش گوشزد مى کند که اگر پیام الهى در مورد وصایت على را نرساند، گویا که رسالت خود را ابلاغ نکرده است وسپس اطمینان مى دهد که او را از مردم حفظ خواهد کرد.
علىّ بن ابى طالب(ع) ولىّ خدا و محبّ خدا و محبوب خدا بود،این است که مى بینیم در جاى جاى قرآن از على وفضیلت هاى او یاد شده است و با نگاهى به کتاب هاى تفسیرى وحدیثى و کتاب هاى خاصى که تحت عنوان «مناقب» نوشته شده، حضور گسترده على را در آیات قرانى به روشنى درمى یابیم و مى بینیم که آیات بسیارى از قرآن کریم به وجود آن حضرت تفسیر و تأویل شده است و این تفسیر و تأویل تنها از سوى دانشمندان شیعه نقل نشده بلکه دانشمندان اهل سنت نیز در این کوى سبق برده اند و روایات مربوط به این مطلب را به طور گسترده و با اسناد فراوان و با عشق و علاقه ذکر کرده اند و گاهى در این باره
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 31
سیاست از دیدگاه على (ع) و روش حکومتى آن حضرت
دکتر محمد حسین مشایخ فریدنى
امیر المؤمنین علیه السلام در مقام رهبرى سیاسى
روى الدّیلمى عن عمّار و أبى ایّوب عن النّبیّ صلّى اللَّه علیه و آله أنّه قال: «یا عمّار إن رایت علیّا قد سلک وادیا و سلک الناس و ادیا غیره، فاسلک مع على ودع النّاس. إنّه لن یدلّک على ردىّ و لن یخرجک من الهدى» دیلمى از عمار بن یاسر و ابى ایوب انصارى روایت کرده است که رسول خداى صلى اله علیه و آله چنین فرمود: «اى عمار اگر دیدى که على از راهى رفت و همه مردم از راه دیگر تو با على برو و سایر مردم را رها کن. یقین بدان على هرگز ترا به راه هلاکت نمىبرد و از شاهراه رستگارى خارج نمىسازد».
کنز العمال، ج 12، حدیث 1212، چاپ حیدر آباد.
این مقاله شامل مطالب ذیل است: سیاست در عرف استعمار تفرقه و نفاق نخستین جمهورى اسلامى خلیفة اللَّه وظایف مقام خلافتحکومت عدل و مساوات روش رهبرى اداره جهان اسلام تقسیمات کشور امور مالى پلیس امور دفترى دستگاه دادگسترى ارتش خطبههاى سیاسى تغییر مرکز خلافت آموزش کارمندان دولت فرمان مالک اشتر اصالت این فرمان ختم مقال
مقدمه
شرح آراء سیاسى و برنامههاى ادارى و روش کشوردارى امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام، هدفها و مقاصد او از قبول زمامدارى و روابط سیاسى و بازرگانى و فرهنگى دولت او با سایر دولتها و ملل عالم و نیز بحث و اظهار نظر در علل عصیان ناکثین و مارقین و قاسطین که منجر به جنگهاى داخلى و مهاجرت امام على (ع) از مدینه به عراق و شهادت وى در کوفه و انتقال قدرت به معاویه... گردید در یک کتاب یا یک مقاله نمىگنجد و به قول مولوى:
گر بریزى بحر را در کوزهاى
چند گنجد قسمت یک روزهاى
مع ذلک اشارت بنیاد محترم نهج البلاغه را مغتنم شمرده مقاله حاضر را تقدیم مىدارد باین امید که فتح بابى شود و رمز آشنایان کلمات امیر مؤمنان نارسایى سخن این ضعیف را جبران فرمایند و در شرح روش کشوردارى و ویژگیهاى سیاست روحانى آن حضرت که محور تقوى و عدالت در جهان و اساس و محرک تداوم سازندگى و انقلاب در اسلامست کتب و مقالاتى بزبان فارسى مرقوم دارند.
سیاست در عرف استعمار
از قرن پانزدهم میلادى که آسیا و آفریقا میدان تاخت و تاز استعمارگران حادثهجوى غربى شد، علاوه بر بدعتها و رسوم نوظهور در شئون مختلف زندگى واژهها و اصطلاحات تازهیى نیز در بین مردم این کشورها رواج پیدا کرد که یکى از آنها کلمه «سیاست» است. این کلمه در احادیث و متون قدیم عربى به معنى فرماندهى و اداره و امر و نهى و تربیت به کار مىرفت ولى در عصر استعمار و بر اثر رفتار ریاکارانه غربىها با ملل شرق بخصوص عربها و ایرانیها اکنون غالبا در معنى نفاق و دورویى و فریب استعمال مىشود.
درست از سال 1498 که دریانورد پرتقالى «واسکودوگاما» دماغه «امیدنیک» را در جنوب آفریقا دور زد و راه دریائى اروپا را به هند کشف کرد و در بندر هوگلى (نزدیک کلکته) فرود آمد پاى استعمار غربى هم به آسیا و آفریقا باز شد.
ابتدا پرتقالیها، اسپانیائیها و هلندیها، سپس انگلیسىها، فرانسوىها، روسها، آلمانىها، ایتالیائیها و بلژیکىها و... و سرانجام امریکائیها با بکار بردن تمام روشهاى استعمارى نوین و سرانجام با نیروهاى نظامى به آسیا و آفریقا پا گذاشته و شروع به جذب ثروتهاى طبیعى و معدنى و تأسیس کمپانیهاى یک ملیتى و چند ملیتى و در دست گرفتن بازارهاى محلى و احداث خطوط مخابراتى و استراتژیکى زمینى و دریایى کردند. اما از همه خطرناکتر استعمار فکرى بود. آنها نه تنها دولتمردان و سرداران و زمینداران و رؤساى عشایر و بازرگانان را مرعوب یا مجذوب کرده و دولتهاى شرق را پایگاهى براى سلطه هر چه بیشتر خود در مىآوردند بلکه بر مقدسات و فرهنگ اصیل این ملتها نیز هجوم برده و با نیرنگهاى دقیق جوانان را به سوى کشور و ملت خود کشاندند و طبقه تحصیلکرده در مدارس جدید را به فرنگى مآبى سوق دادند تا جائى که این طبقه بر اثر خالى شدن از فرهنگ درونى خود به تحقیر دین و شعائر ملى و اخلاق و فرهنگى کشور خویش برخاسته و رسوم و سنن قدیم را که مانع خود باختگى و خود فراموشى بودند و سد محکمى را در برابر استعمار تشکیل مىدادند تخطئه کرده و از اصل و بن بر مىانداختند.
برنامههاى استعمار، کهنه و نو، در آسیا و آفریقا، در کشورهاى اسلامى و غیر اسلامى، اگر چه در وسایل و ابزار و مقدمات اختلاف داشتند ولى همه آنها یکهدف را دنبال مىنمودند: تفرقه و نفاق در بین ملل شرق بخصوص کشورهاى اسلامى و بدنبال آن از بین بردن ریشههاى مذهبى و حاکم کردن فرهنگ غربى و گشودن راه ستم و غارتگرى.
این ماجراى تلخ و این جریان انحرافى از همان سالهاى اول نشر اسلام آغاز شد. به همین جهت مىبینیم که امام على (ع) که نمونه عینى یک سیاستمدار بزرگ و درستکار است در خطبهها و نامههاى گرامیشان این جریان را معرّفى و سردمداران آن را با شدیدترین عبارات مورد حمله قرار داده و آنها را منافق و حزب شیطان مىخواند، ایشان در خطبهاى مىفرمایند: اینان هم خود گمراهند و هم دیگران را گمراه میکنند. خود خطا کارند و دیگران را نیز به راه خطا مىبرند. به رنگهاى مختلف در مىآیند و براى فریب شیوههاى بسیار بکار مىگیرند. به هر وسیله در پى شما هستند و در هر کمینگاه در انتظار شما نشستهاند.
دلهایشان بیمار است اما چهرههائى شسته و پاکیزه دارند. به آهستگى گام برمىدارند اما آرام آرام مثل مرض در تن شما مىخزند. وصفشان به دوا و حرفشان به شفا مىماند اما کارشان درد بىدرمانست. به آسایش دیگران حسد مىبرند و بند بلا را محکم میکنند و رشته امید را مىگسلند. در هر راهى افتادهاى و بسوى هر دلى شفیعى و براى هر غصهاى اشکى آماده دارند. در میان خود به یکدیگر ثنا و ستایش وام مىدهند و انتظار معامله به مثل و پاداش دارند. در سؤال اصرار مىورزند و ملامت کسان را بر سر جمع به رخ ایشان مىکشند و در صدور حکم اسراف مىورزند. در برابر هر حقى باطلى و براى هر زندهاى کشتهاى و براى هر درى کلیدى و براى هر شبى چراغى آماده کردهاند. نومیدى را به آزمندى پیوند مىدهند تا بازارهاى خود را دایر بدارند و کالاهاى پر زرق و برق خود را رواج دهند. باطل را در لباس حق بر زبان مىآورند و ناسره را بشکل سره باز مىنمایند و راه را آسان مىنمایند اما گذرگاههاى تنگ را پر پیچ و خم مىسازند. پس ایشان یاران ابلیس و زبانه آتشند. «آنان حزب شیطانند و حزب شیطان بىگمان زیانکار خواهند بود» این بینش زنده حضرت على (ع) است که در آن زمان در مورد سیاستمداران غیر خدایى بیان داشته و اکنون که استعمار با تمام چهرههاى نو و پیشرفته علمى به قید آمده، مىبینیم بیان حال دولتمردان ظالم ستمگر جهان امروز است.
یک نگاه اجمالى به رهنمودهاى سیاسى ماکیاولى در کتاب «امیر» یا خاطرات تالیران فرانسوى و مترنیخ اطریشى و پالمرستون و گلادستون و کرزن و دیسرائیلى و چرچیل نخست وزیر انگلستان و سایر سردمداران سیاست غرب در قروناخیر روشن مىسازد که همه آنها در لزوم فدا کردن وسیله در راه هدف، و عدم اعتقاد به مبدء ثابت، و بىاعتنائى به مشروعیت مبادى و مقدمات اهداف سیاسى متفقند، و سیاست آنها چه در رژیمهاى سرمایهدارى و چه در رژیمهاى سوسیالیستى، مذهبى و غیر مذهبى (سکولاریسم)، هرگز بر اساس معنویت و اخلاق استوار نبوده است و این همان راه بد فرجامى است که در صدر اسلام بدست منافقان و بانیان مسجد ضرار و نویسندگان صحیفه مشؤومه و عمر و عاصها و معاویهها و زیادها... و ناکثین و مارقین و قاسطین اجراء مىشد و متأسفانه تاریخ اسلام بجز دورهاى کوتاه دستخوش فتنهانگیزى این نابکاران بوده و رژیمهاى سلطنتى و موروثى و سرمایهدارى همه از دستاوردهاى همین شدادتها و انحرافات بوده است.
بعد از حکومت خلفاى راشدین، بر اثر درخواست شدید و هجوم مردم، حضرت على (ع) خلافت و حکومت مسلمانان را بدست گرفت، نهج البلاغه داستان را چنین شرح مىدهد: فمارا عبنى إلّا و النّاس کعرف الضّبع إلىّ، یننالون علىّ من کلّ جانب مردم براى بیعت بسوى من ازدحام کردند و از انبوهى چون یال کفتار بودند.
فاقبلتم الىّ اقبال العود المطافیل على اولادها تقولون: البیعة البیعة بسوى من روى آوردید مانند ماده شتران کرهدار که بسوى بچههاى خود شتاب گیرند و همه مىگفتند: بیعت. بیعت.
ثمّ تراککتم علىّ تداکّ الابل الهیم على حیاضها یوم وردها، حتّى انقطعت النّعل و سقط الرّدأ. مانند شتران تشنه که در کنار آبشخورهاى خود روزى که نوبت آب خوردن آنهاست ازدحام مىکنند و یکدیگر را تنه مىزنند، دور مرا گرفتند و به قدرى فشار آوردید که بند کفش پاره شد و رداء از دوشم بیفتاد.
على (ع)، علاوه بر آنکه طبق نصوص متواتره از سوى پیامبر به جانشینى برگزیده شده بود رأى قاطبه صحابه را نیز همراه داشت علامه فقیه شیخ محمد اقبال لاهورى درین باره گوید: «على (ع) نمونه کامل مقام ولایت و خلیفة اللّهى و جامع دو نیروى علمى و عملى بود و نفس عاقله او بر ملک ظاهر و باطن هر دو پادشاهى مىکرد»
به عبارت درستتر، امام على (ع) مقام خلافت را به امر خدا و رسول پذیرفت و گر نه شاهباز همتش از آن بلند پروازتر بود که خود را در عرض سایر صحابه قرار دهد یا نعوذ بالله مانند ایشان شرف قربت و قرابت و صحبت با خالق را با شائبه جاهطلبى آلوده سازد. در خطبه «شقشقیه» مىفرماید: فیا لله و للشورى: منى اعترض الرّیب فىّ مع الاوّل منهم حتّى صرت أقرن الى هذه الضّائر پناه مىبرم به خدا ازین شورى (که به وصیّت عمر تشکیل شده بود و امام (ع) با طلحه و زبیر و سعد و عبد الرحمن و عثمان در آن شرکت فرمود) چه کس گمان میکرد که من همطراز نخستین ایشان (ابو بکر) باشم که حالا با این گونه اشخاص همردیف شوم
وظایف مقام خلافت