لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
فلسفه هنر از دیدگاه اسلام
از دیدگاه اسلام هنر باید پیشرو باشد. به وجود آورندگان آثار هنری پیرو، آگاهانه یا ناآگاهانه وظیفه خود را در آن میبینید که بر اساس خواستههای مردم حرکت کنند و مردم را وادار مینمایند که از اثر هنری آنان لذت ببرند و کاری با این ندارند که بر آگاهی و شایستگی و بایستگی مردم افزوده شود ولی هنر پیشرو با یک اثر هنری کلاس درس برگزار میکند و با تصفیه واقعیات جاری و استخراج حقایق ناب از میان آنها، آثار هنری را در مسیر حیات معقول قرار میدهد.
دوشادوش جریان نگرشهای علمی محض در واقعیات طبیعی و انسان سه نوع بینش و آگاهی لازم نیز وجود دارد که نگرشهای علمی ما را از محدودیت و رکود جلوگیری مینماید. این سه نوع بینش عبارتند از: 1 ـ بینش نظری 2 ـ بینش فلسفی 3 ـ بینش مذهبی بنابراین، ما با چهار نوع نگرش و بینش وارد میدان معرفت گشته و ارتباطات خود را با جهان واقعیتها تنظیم مینماییم. 1 ـ نگرشهای علمی محض عبارتست از: تماس مستقیم با واقعیات به وسیله حواس و دستگاههایی که با کوشش و انتخاب خودمان برای توسعه و عمق بخشیدن به ارتباطات خود با واقعیات، ساخته و مورد بهرهبرداری قرار میدهیم. هر یکی از رشتههای علوم به وسیله قوانین و اصول مخصوص به خود، چهرههایی از واقعیات را برای استفاده در حیات انسانها نشان میدهند و راه ارتباط و تصرف در واقعیات را پیش پای ما میگسترانند. البته پیرامون تعریف مسئله علمی و شرایط آن، مباحث متعددی وجود دارد که در اینجا مورد بررسی ما نیستند. 2 ـ بینشهای نظری: هر یک از رشتههای علوم روشناییها دارد و تاریکیها و نیمه روشناییها. آن قسمت از مسائل علمی که در حال نیمه روشنایی است، مسائل نظری علوم را تشکیل میدهند، مانند اینکه آیا الکترونها موجند یا جرم؟ این مسئله در فیزیک امروز به حالت نظری وجود دارد، یعنی نه موج محض بودن الکترونها صد در صد روشن شده است و نه جرم محض بودن آنها، زیرا الکترونها هر دو خاصیت را از خود بروز میدهند. 3 ـ بینشهای فلسفی: بر سه نوع مهم تقسیم میشوند: قسم یکم: عبارتست از مقداری آگاهیهای کلی درباره محصولات و نتایج و مبادی اوّلیه علم. در حقیقت بینشهای نظری در میان نگرشهای علمی و این قسم مسائل فلسفی قرار گرفتهاند. برای پیشبرد و توسعه بینشهای فطری از این آگاهی فلسفی میتوان استمداد کرد و بهرهبرداری نمود. چنانکه بینشهای نظری، میتوانند برای روشن ساختن قسمت تاریک مسائل علمی کمک نموده، تکلیف آن را روشن بسازند. قسم دوم: آن مسائل است که از ارتباط ذهن آدمی با هستی بوجود میآیند، خواه به عنوان مبانی کلی علوم و یا نتایج مسائل علمی منظور بوده باشند و خواه رابطهای با آنها نداشته باشند. قسم سوم: عبارتست از مسائل ارزشی والا که اصول اساسی "باید"ها و "شاید"های انسان و واقعیت کل هستی را تشکیل میدهند. 4 ـ بینش مذهبی: عبارتست از شناخت و پذیرش واقعیات و عمل مطابق آن شناخت و پذیرش با در نظر داشتن اینکه آن شناخت و پذیرش و عمل جنبه تکلیفی در مسیر هدف اعلای حیات دارد. هدف اعلای حیات عبارتست از "آرمانهای زندگی گذران را با اصول "حیات معقول" اشباع نمودن و شخصیت انسانی را در تکاپو به سوی ابدیت که به فعلیت رساننده همه ابعاد روحی در جاذبه پیشگاه الهی است به ثمر رسانیدن" هدف اعلای حیات، زندگی انسان را با این خصوصیت مشخص میسازد: "تکاپوئی است آگاهانه، هر یک از مراحل زندگی که در این تکاپو سپری میشود، اشتیاق و نیروی حرکت به مرحله بعدی را میافزاید و شخصیت انسانی رهبر این تکاپو است ـ آن شخصیت که لطف ازلی سرچشمه آن است، گردیدن در بینهایت گذرگاهش، ورود در جاذبه پیشگاه ربوبی کمال مطلوبش." اگر درست دقت شود خواهیم دید که این بینش مذهبی همه نگرشهای علمی و نظری و فلسفی را که تکاپو در مسیر "حیات معقول تکاملی" هستند، معنایی معقول میبخشد و همه آنها را نوعی از عبادت میداند که در تعریف هدف اعلای حیات، تکاپو برای ابدیت نامیده شده و از آیه قرآنی "و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون" "جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند." استفاده شده است. به عبارت دیگر بینش مذهبی عامل ارتباط معقول و مشهود میان نگرشهای علمی و بینشهای نظری و بینشهای فلسفی با جان هدفجوی آدمی است، جز بینش مذهبی هیچ یک از نگرشها و بینشها توانایی بلند کردن انسان را از دامان دایه طبیعت ندارد. با هر چه بنگریم جز این نیست که وسایل درک را از طبیعت گرفته و آن را مانند نورافکن به چهرههای گوناگون طبیعت روشن نمودهایم. در صورتیکه دین با این تعریف کاملاً سازنده که ذیلاً میآوریم، آگاهی از جان را متن خود قرار میدهد و جان که پل طبیعت و ماورای طبیعت است همه نگرشها و بینشها را در راه هدف اعلای حیات استخدام مینماید. چیست دین؟ برخاستن از روی خاک تا که آگه گردد از خود جان پاک بینشهای مذهبی در هنر عبارتست از شناخت هنر و بهرهبرداری از نبوغهای هنر در هدف معقول و تکاملی حیات که رو به ابدیت و ورود در پیشگاه آفریننده نبوغهای هنری و واقعیتها است. هنر نیز که یکی از نمودها و جلوههای بسیار شگفتانگیز و سازنده حیات بشری است، قابل بررسی از دیدگاه نگرشها و بینشهای چهارگانه میباشد: 1 ـ نگرش علمی محض که عبارتست از بررسیهای عینی نمود هنری از دیدگاه تحلیلی و ترکیبی و محتوای مستقیم و غیرمستقیم آن. 2 ـ بینشهای نظری که عبارتست از بررسیهای مربوط به تعیین دخالت احساس شخصی هنرمند در اثر هنری در برابر دخالت واقعیاتی که میدان کار هنرمند و نبوغ اوست. 3 ـ بینشهای فلسفی عبارتست از یک عده مسائل کلی که در عوامل زیربنایی و نتایج و شناخت هویت خود هنر و نبوغ بوجود آورنده آن، مطرح میگردند. 4 ـ بینشهای مذهبی در هنر عبارتست از شناخت هنر و بهرهبرداری از نبوغهای هنر در هدف معقول و تکاملی حیات که رو به ابدیت و ورود در پیشگاه آفریننده نبوغهای هنری و واقعیتها است، ما در این بحث دو بینش فلسفی و مذهبی هنر را مطرح میکنیم و امیدواریم این مبحث بتواند مقدمه مفیدی برای بررسیهای عالیتر درباره دو نوع بینش بوده باشد. بینش فلسفی درباره هنر این بینش را میتوان در چند مسئله مطرح نمود: مسئله یکم: به استثنای هنرمندان آگاه از هویت و عظمتهای هنر، اکثریت قریب به اتفاق مردم، آثار و نمودهای هنری را به عنوان یک پدیده ثانوی مینگرند که میتواند دقایق یا ساعتهایی آنها را به خود مشغول نماید و حس زیباجوئی آنان را هر چند بطور ابهامانگیز اشباع نماید، تا حدودی هم طرز تفکرات و آرمانها و برداشتهای هنرمند را از واقعیتهای محیط و جامعه خود نشان بدهد. اکثر تماشاگران نمودهای هنری چه در مغرب زمین و چه در مشرق زمین، از تماشای آن نمودها جز احساس شورش و تموّج حوض درون خود، بهرهای دیگر نمیبرند. کاری که اثر هنری در درون این بینندگان انجام میدهد، درست مانند این است که شما چوبی به دست گرفته، محتویات یک حوض پر از آب و اشیاء گوناگون را که در آن تهنشین شده است، به حرکت و تموّج در آورید، ناگهان یک کهنه پاره از کف حوض بالا میآید و لحظاتی روی موج حرکت میکند و سپس تهنشین میشود. تخته که
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
بنام خدا
فلسفه هنر معاصر ( سینما )
زندگی صحنه یکتای هنر مندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خوشتر آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
.......
انسانها هنر را برای تسکین خود برگزیده اند. چه هنرمندان و چه مخاطبان اثارهنری در هنرمایه ارامش می جویند. انچه در هنر به نظر اصل است زیبایی است. هرچند در هر زمانی زیبایی را به شکل های مختلفی درک میکنند. بعضی هنر را ایینة واقعیت های موجود درجهان از طبیعت تا زندگی ادمها به حساب می اورند. بعضی زمانی نام هنر را بر چیزی می گذارند که سازنده اش با ان احساس ارامش کند و انچه در نظر دارد به تمامی بیان کرده باشد. بعضی از شکل اثر حرف می زنند که اگر اثر هنری از قواعد و شکل درست هنر پیروی نکند یک اثر هنری خلق نکرده است اما همه این گروهها بعد از قرنها بحث می دانند که اثر هنری در واقع همه اینهاست. و شاید بطور کامل هیچ کدام نباشد و هر کس با برداشت و دریافت شخصی از درک زیبایی هنر را احساس می کند . در واقع دریافت لذت درونی بسته به انکه هنرمند چه ابزاری را بیان هنرش انتخاب می کند هنر شاخه های مختلفی را تشکیل داده اند .اما همچنانکه گفته شد اصل در هنر زیبایی است و درک وتعریف هر انسان از زیبایی متمایز .
یکی از مسایل مهم در هنر امروز بصری شدن بیش از اندازة ان است .در عصر حاضر هنرهای بصری به انواع مختلفی موجود هستند و همگی در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر و در کنار هم اثر و مفهوم یکدیگر را کامل میکنند . همیشه هنرها در هم تآثیر می گذارند یک عکاس می تواند از یک نقاش ایدة بگیرد یا نقاشی با شنیدن یک موسیقی به فکر کشیدن یک تصویر بیفتد گاهی یک هنر می تواند مولد هنرهای دیگری شود مثلا از دل هنر نقاشی نور پردازی طراحی لباس و رشتة مجزایی بنام طراحی صحنه شکل بگیرد. همجنین در بسیاری از رشته ها هنر یکی از ارکان شاید اصلی انها بحساب می اید .
معماری که یک رشتة مهندسی است ولی معمار باید یک هنرمند خوب هم باشد یا سینما علاوه بر انکه در تقابل تنگاتنگ با هنر است با مسایل فنی و تکنیک های فنی دست و پنجه نرم می کند .گاهی یک اثر هنری تلفیقی از چندین هنر می شود مانند سینما که چندین و چند هنر را در بطن خود می پروراند مانند موسیقی نقاشی ( طراحی صحنه نور لباس گریم و... ) شعر و یا یک اثر ادبی
سینما در میان شکل های هنری صنعتی شده ای که زندگی هنری قرن بیستم را تسخیر کرده اند نخستین و تقریبا مهمترین و پر طرفدارترین ان هاست .
شکلی که در محوطه های شهر بازی اوج گرفته تا تبدیل به صنعتی میلیارد دلاری دیدنی و اصیل ترین هنر معاصر شده است .
سینما با نوعی انفجار اغاز نشده هیچ حادثة مشخصی را نمی توانیم نام ببریم که قاطعا نه میان عصر سینما و عصر پیش از ان تمایز به وجود اورد . پیداش سینما جریانی پیوسته بوده است که با ازمایش ها و ابزار اولیة ایی اغاز شد که هدفشان نمایش تصاویر به صورت متوا لی بود این امتیاز بصری که در ابتدا یک اسباب بازی تلقی می شد به تدریج به ماشین پیچیده ا یی تبدیل گشت که به شکلی قانع کننده واقعیت عینی را در حال حرکت عرضه می کرد .
ظهور سینما مستلزم مقدماتی بود که گره اشان تنها به دست مخترعان باز می شد پس از ان که مقدمات لازم برای ظهور سینما فراهم شد این انتظار مدت زیادی به طول نینجامید و در سال 1895 در امریکا انگلستان فرانسه و ا لمان انواع مختلف دوربین های فیلم برداری تقریبا در یک زمان پیدا شدند . این دستگاههااسمهای عجیبی داشتند از قبیل : کاین اسکوپ (kinescope) سینماتوگراف(cinematograph) بایوسکوپ (bioscope) ویتاسکوب (vitascope) و ... و همة این دستگاه ها کاری شگفت می کردند . یعنی تصویر سیاه و سفید اشخاص زنده ای را در دنیای اشنا و واقعی نشان می دا دند .
تلاش دانشمندان و مخترعان برای یافتن این دستگاهها ما را بر ان می دارد تا بیش از هر چیز سینما را فرزند علم بدانیم .اما تا انجا که به مخترعین مربوط می شود عکس های متحرک ممکن بود در همان مرحلة مناظر یک دقیقه ای بماند زیرا برای انها تنها جنبة علمی سینما مهم بود و به هنر و خلاقیت و قدرتی که ثبت این دستگاهها نهفته بود توجهی نداشتند . فیلم های اولیه هم از نظر محتوا وهم از نظر شکل ابتدایی بودند و چیزی جز فیلم برداری از زندگی روز مره نبودند . تماشا گران نخستین سینما می نشستند و مناظر عادی مانند هجوم امواج به ساحل حرکت سریع اتومبیل ها در خیابان ورود قطار به ایستگاه یا حتی مردمی را که در افتاب قدم می زدند را با چشمان بهت زده تماشا می کردند . اما به واسطة همین تصاویر ابتدایی ولی جادویی بود که طی بیست سال سینما در سراسر جهان گسترش یافت . تکنولوژی پیچیده ای را به تکامل رساند و به راهش ادامه داد تا تبدیل به صنعتی مهم شود صنعتی که علاوه بر سر گرمی می شود از ان برای مقاصد اموزشی تبلیقاتی و تحقیق علمی نیز استفاده کرد . با این ویژگی ها دور از ذهن نبود که کم کم توجه بازرگانان هنر مندان دانشمندان و سیاستمداران نیز به ان جلب شود به این ترتیب با گسترش سینما در جهان و محبوبیت علم ان مخترعین کما کان به اختراعات و پیشرفت های فنی در زمینة سینما ادامه دادند . این کشفیات توسط تجار سینمایی که بیشتر در فکر ثبات مالی بودند در اختیار هنر مندان قرار گرفت و انها نیز این پدیده را که یک وسیله بیان تازه بود از یک تفریح ساده به حد یک هنر (هنر هفتم ) ارتقا دادند و در نتیجه توانستند سینما را به محملی برای تلاقی علایق تمایلات مختلف مالی و ایدِیولوژیک تبدیل کنند . در واقع مخترع هنر مند و تاجر سه راس مثلث تولید فیلم را تشکیل می دهند و هیچ کدام از انها نمی توانند بدون سایرین کار کنند و در ضمن هیچ کدام بدون وجود توده عظیم مردم که در صندلی های سینما به تماشای فیلم می نشستند دیگر کاری از پیش نخواهد برد زیرا این تماشاگران هستند که با شور و شوق خود سینما را قوام و دوام می بخشند .
پیدایش سینما : ( هنر هفتم )
به حرکت در اوردن تصاویر در حقیقت رویای چند هزار ساله بشر بوده است . تصویر هایی که از چندین هزار سال پیش بر دیوارهای غار النامبرای در اسپانیا به یادگار مانده نشان دهنده این ارزوی بشر از دیر باز است . در این غار گرازی نقاشی شده که دو جفت پا دارد که نمایانگر شوق نقاش
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
فلسفه هنر از دیدگاه اسلام
از دیدگاه اسلام هنر باید پیشرو باشد. به وجود آورندگان آثار هنری پیرو، آگاهانه یا ناآگاهانه وظیفه خود را در آن میبینید که بر اساس خواستههای مردم حرکت کنند و مردم را وادار مینمایند که از اثر هنری آنان لذت ببرند و کاری با این ندارند که بر آگاهی و شایستگی و بایستگی مردم افزوده شود ولی هنر پیشرو با یک اثر هنری کلاس درس برگزار میکند و با تصفیه واقعیات جاری و استخراج حقایق ناب از میان آنها، آثار هنری را در مسیر حیات معقول قرار میدهد.
دوشادوش جریان نگرشهای علمی محض در واقعیات طبیعی و انسان سه نوع بینش و آگاهی لازم نیز وجود دارد که نگرشهای علمی ما را از محدودیت و رکود جلوگیری مینماید. این سه نوع بینش عبارتند از: 1 ـ بینش نظری 2 ـ بینش فلسفی 3 ـ بینش مذهبی بنابراین، ما با چهار نوع نگرش و بینش وارد میدان معرفت گشته و ارتباطات خود را با جهان واقعیتها تنظیم مینماییم. 1 ـ نگرشهای علمی محض عبارتست از: تماس مستقیم با واقعیات به وسیله حواس و دستگاههایی که با کوشش و انتخاب خودمان برای توسعه و عمق بخشیدن به ارتباطات خود با واقعیات، ساخته و مورد بهرهبرداری قرار میدهیم. هر یکی از رشتههای علوم به وسیله قوانین و اصول مخصوص به خود، چهرههایی از واقعیات را برای استفاده در حیات انسانها نشان میدهند و راه ارتباط و تصرف در واقعیات را پیش پای ما میگسترانند. البته پیرامون تعریف مسئله علمی و شرایط آن، مباحث متعددی وجود دارد که در اینجا مورد بررسی ما نیستند. 2 ـ بینشهای نظری: هر یک از رشتههای علوم روشناییها دارد و تاریکیها و نیمه روشناییها. آن قسمت از مسائل علمی که در حال نیمه روشنایی است، مسائل نظری علوم را تشکیل میدهند، مانند اینکه آیا الکترونها موجند یا جرم؟ این مسئله در فیزیک امروز به حالت نظری وجود دارد، یعنی نه موج محض بودن الکترونها صد در صد روشن شده است و نه جرم محض بودن آنها، زیرا الکترونها هر دو خاصیت را از خود بروز میدهند. 3 ـ بینشهای فلسفی: بر سه نوع مهم تقسیم میشوند: قسم یکم: عبارتست از مقداری آگاهیهای کلی درباره محصولات و نتایج و مبادی اوّلیه علم. در حقیقت بینشهای نظری در میان نگرشهای علمی و این قسم مسائل فلسفی قرار گرفتهاند. برای پیشبرد و توسعه بینشهای فطری از این آگاهی فلسفی میتوان استمداد کرد و بهرهبرداری نمود. چنانکه بینشهای نظری، میتوانند برای روشن ساختن قسمت تاریک مسائل علمی کمک نموده، تکلیف آن را روشن بسازند. قسم دوم: آن مسائل است که از ارتباط ذهن آدمی با هستی بوجود میآیند، خواه به عنوان مبانی کلی علوم و یا نتایج مسائل علمی منظور بوده باشند و خواه رابطهای با آنها نداشته باشند. قسم سوم: عبارتست از مسائل ارزشی والا که اصول اساسی "باید"ها و "شاید"های انسان و واقعیت کل هستی را تشکیل میدهند. 4 ـ بینش مذهبی: عبارتست از شناخت و پذیرش واقعیات و عمل مطابق آن شناخت و پذیرش با در نظر داشتن اینکه آن شناخت و پذیرش و عمل جنبه تکلیفی در مسیر هدف اعلای حیات دارد. هدف اعلای حیات عبارتست از "آرمانهای زندگی گذران را با اصول "حیات معقول" اشباع نمودن و شخصیت انسانی را در تکاپو به سوی ابدیت که به فعلیت رساننده همه ابعاد روحی در جاذبه پیشگاه الهی است به ثمر رسانیدن" هدف اعلای حیات، زندگی انسان را با این خصوصیت مشخص میسازد: "تکاپوئی است آگاهانه، هر یک از مراحل زندگی که در این تکاپو سپری میشود، اشتیاق و نیروی حرکت به مرحله بعدی را میافزاید و شخصیت انسانی رهبر این تکاپو است ـ آن شخصیت که لطف ازلی سرچشمه آن است، گردیدن در بینهایت گذرگاهش، ورود در جاذبه پیشگاه ربوبی کمال مطلوبش." اگر درست دقت شود خواهیم دید که این بینش مذهبی همه نگرشهای علمی و نظری و فلسفی را که تکاپو در مسیر "حیات معقول تکاملی" هستند، معنایی معقول میبخشد و همه آنها را نوعی از عبادت میداند که در تعریف هدف اعلای حیات، تکاپو برای ابدیت نامیده شده و از آیه قرآنی "و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون" "جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند." استفاده شده است. به عبارت دیگر بینش مذهبی عامل ارتباط معقول و مشهود میان نگرشهای علمی و بینشهای نظری و بینشهای فلسفی با جان هدفجوی آدمی است، جز بینش مذهبی هیچ یک از نگرشها و بینشها توانایی بلند کردن انسان را از دامان دایه طبیعت ندارد. با هر چه بنگریم جز این نیست که وسایل درک را از طبیعت گرفته و آن را مانند نورافکن به چهرههای گوناگون طبیعت روشن نمودهایم. در صورتیکه دین با این تعریف کاملاً سازنده که ذیلاً میآوریم، آگاهی از جان را متن خود قرار میدهد و جان که پل طبیعت و ماورای طبیعت است همه نگرشها و بینشها را در راه هدف اعلای حیات استخدام مینماید. چیست دین؟ برخاستن از روی خاک تا که آگه گردد از خود جان پاک بینشهای مذهبی در هنر عبارتست از شناخت هنر و بهرهبرداری از نبوغهای هنر در هدف معقول و تکاملی حیات که رو به ابدیت و ورود در پیشگاه آفریننده نبوغهای هنری و واقعیتها است. هنر نیز که یکی از نمودها و جلوههای بسیار شگفتانگیز و سازنده حیات بشری است، قابل بررسی از دیدگاه نگرشها و بینشهای چهارگانه میباشد: 1 ـ نگرش علمی محض که عبارتست از بررسیهای عینی نمود هنری از دیدگاه تحلیلی و ترکیبی و محتوای مستقیم و غیرمستقیم آن. 2 ـ بینشهای نظری که عبارتست از بررسیهای مربوط به تعیین دخالت احساس شخصی هنرمند در اثر هنری در برابر دخالت واقعیاتی که میدان کار هنرمند و نبوغ اوست. 3 ـ بینشهای فلسفی عبارتست از یک عده مسائل کلی که در عوامل زیربنایی و نتایج و شناخت هویت خود هنر و نبوغ بوجود آورنده آن، مطرح میگردند. 4 ـ بینشهای مذهبی در هنر عبارتست از شناخت هنر و بهرهبرداری از نبوغهای هنر در هدف معقول و تکاملی حیات که رو به ابدیت و ورود در پیشگاه آفریننده نبوغهای هنری و واقعیتها است، ما در این بحث دو بینش فلسفی و مذهبی هنر را مطرح میکنیم و امیدواریم این مبحث بتواند مقدمه مفیدی برای بررسیهای عالیتر درباره دو نوع بینش بوده باشد. بینش فلسفی درباره هنر این بینش را میتوان در چند مسئله مطرح نمود: مسئله یکم: به استثنای هنرمندان آگاه از هویت و عظمتهای هنر، اکثریت قریب به اتفاق مردم، آثار و نمودهای هنری را به عنوان یک پدیده ثانوی مینگرند که میتواند دقایق یا ساعتهایی آنها را به خود مشغول نماید و حس زیباجوئی آنان را هر چند بطور ابهامانگیز اشباع نماید، تا حدودی هم طرز تفکرات و آرمانها و برداشتهای هنرمند را از واقعیتهای محیط و جامعه خود نشان بدهد. اکثر تماشاگران نمودهای هنری چه در مغرب زمین و چه در مشرق زمین، از تماشای آن نمودها جز احساس شورش و تموّج حوض درون خود، بهرهای دیگر نمیبرند. کاری که اثر هنری در درون این بینندگان انجام میدهد، درست مانند این است که شما چوبی به دست گرفته، محتویات یک حوض پر از آب و اشیاء گوناگون را که در آن تهنشین شده است، به حرکت و تموّج در آورید، ناگهان یک کهنه پاره از کف حوض بالا میآید و لحظاتی روی موج حرکت میکند و سپس تهنشین میشود. تخته که
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 40
اتم از نظر فلسفه و شیمی
عقیده یونانیها
فلاسفه قدیم یونان اولین افرادی بودند که درباره طبیعت اجسام فکر میکردند، آنها عقیده داشتند که مواد مختلفی که جهان هستی را تشکیل میدهند از ترکیب چند عنصر ساده تشکیل شده است.
دیمقراطیس (Democritus) (پنج قرن قبل از میلاد) عقیده داشت که تعداد این عناصر چهارده تا بوده و هر یک از تعداد بیشماری از ذرات بسیار کوچک غیر قابل تجزیه به نام اتم تشکیل شدهاند. این چهار عنصر اساسی عبارت بودند از: هوا- آب- خاک- آتش.
امروزه میدانیم که مواد در گیاهان به وسیله گاز کربنیک (کربن + اکسیژن) از هوا با آبی (اکسیژن + هیدروژن) که از زمین دریافت می کند تولید میشود و اشعه خورشید فقط انرژی لازم برای به وجود آوردن مواد مختلط آل از این اجزای ساده را تامین میکند.
وزن اتمی و ظرفیت
امروز، مهمترین حقیقت، درباره تشکیل مواد مرکب مختلف از عناصر ساده، تحت قانون نسبتهای ثابت میباشد. این قانون میگوید هر ترکیب شیمیایی از عناصر ساده وقتی ایجاد میشود که عناصر ساده تحت نسبتهای معین با هم ترکیب شوند و در غیر این صورت یا ترکیب صورت نمیگیرد و یا مقداری از عناصر زیاد خواهد آمد.
بنابراین هر گاه مخلوط گاز اکسیژن و هیدروژن را در محفظهای با دیوار ضخیم وارد کنیم، با استفاده از یک جرقه الکتریکی میتوان یک ترکیب نسبتاً شدید شیمیایی (یا انفجار) به وجود آورده و از آنجا آب نتیجه گرفت.
باید دانست که قانون نسبتهای ثابت به وسیله شیمیدان مشهور انگلیسی جان دالتون (John Dalton) پیشنهاد شد و او اولین کسی است که فرضیه اتمی را در مورد ترکیبات شیمیایی ارائه داده است. در این قانون چنانکه دیده میشود برای تشکیل یک ترکیب شیمیایی از آمیزش اتمهای عناصر ساده مختلف استفاده میشود. برای توضیح بیشتر باید گفت که در آب اکسیژنه یا همان هیدروژن پر اکسید، نسبت هیدروژن به اکسیژن بوده و برای هر اتم اکسیژن یک اتم هیدروژن وجود دارد، و حال آنکه در آب برای هر دو اتم هیدروژن یک اتم اکسیژن در نظر گرفته میشود.
طبیعت الکتریکی ماده
یونهای مثبت و منفی
باید گفت که آب مقطر یک هادی بسیار فقیری به حساب میآید. اما وقتی در چنین آبی مقداری اسید یا نمک حل کنیم در این صورت قدرت هدایت الکتریکیاش را قابل توجه کردهایم.
برعکس هادیهای فلزی، عبور جریان الکتریکی در محلول آب مربوط به یک پدیده شیمیایی است و به طبیعت محلولی که در آن میریزیم بستگی دارد مثلا هر گاه ما جریان الکتریکی را از محلولی که دارای اسید نیتریک (HNO3) است عبور دهیم حبابهای گازی روی دو الکترود تشکیل شده و به تدریج به سمت سطح مایع میآیند. این گازها را میتوان در دو لولهای که در انتهای آن دو شیر وجود دارد جمعآوری نمود، چنانکه در شکل نیز دیده میشود این لولهها درست روی الکترودها قرار دارند و میبایستی قبلا آنها را پر از آب کرده سپس بطور وارونه روی الکترودها قرار داد. (شکل 3a).
حال با کمی دقت میبینیم گازی که از قطب منفی ساطع میشود گاز هیدروژن میباشد و برای مطمئن شدن میتوان شیر بالای لوله را باز نموده و گاز بیرون آمده را با کبریتی مشتعل کنید، در عمل اشتعال، هیدروژن با اکسیژنهای هوا ترکیب شده و ملکولهای آب را تشکیل میدهد.
بد نیست بدانیم که ملکولهای آب (H2O) شدیداً به هم پیوسته بوده و اصلا دوست ندارند که به یونهای مثبت و منفی تجزیه شوند. در حقیقت در درجه حرارت معمولی اتاق از هر 107 ملکول یک ملکول به یونهای (OH-), (H+) تجزیه میشود. با این حساب حق داریم بگوییم که آب تقطیر شده هادی بسیار فقیری است. اما در وقتی که از اسید نیتریک به عنوان محلول در آب استفاده میکنیم (از بازها و نمکها نیز به همان اندازه میتوان استفاده نمود) در این صورت ملکولهای آن به آسانی به یونهای (OH3-) , (H+) تجزیه میشوند، بنابراین تعداد بیشماری از این یونها در محلول به وجود آمده و وقتی تحت تاثیر میدان الکتریکی قرار بگیرند جریان الکتریکی قابل ملاحظهای را به وجود میآورند.
وقتی یک اختلاف سطح الکتریکی به قطبین آند و کاتد سیستم اعمال کنیم در این صورت یونهای مثبت هیدروژن جذب قطب منفی (کاتد) شده و یونهای منفی (NO3) جذب قطب (آند) میگردند. در نتیجه حرکت این یونها جریان الکتریکی در محلول آب ایجاد میشود، جریانی که قبلا امکان نداشت در آب خالص جریان پیدا کند. حال وقتی که یونهای (NO3-) , (H+) به الکترودهای مربوطه خود میرسند بارهای الکتریکی خود را رها کرده (که جذب فلز الکترودها میشود) هیدروژن به صورت حبابهای قشنگی به سطح مایع آمده و (NO3) خنثی طبق فرمول زیر با آب ترکیب شده و اسید نیتریک جدید با مقداری گاز اکسیژن میدهد:
2NO3 + H2O → 2HNO3 + O
قانون فاراده
مایکل فاراده که نامش روی مطالعاتی که در میدانهای الکتریکی و مغناطیسی انجام داده و ثبت شده است، اولین کسی است که در مورد عمل الکترولیز قانون وضع نموده است. او قبل از هر چیز اظهار کرد که برای نمک محلول مقدار مادهای که روی الکترودها (قطبین پیل) مینشیند متناسب با شدت جریان عبور داده شده از محلول و مدتی که این جریان از محلول میگذرد میباشد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
بنام خدا
فلسفه هنر معاصر ( سینما )
زندگی صحنه یکتای هنر مندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خوشتر آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
.......
انسانها هنر را برای تسکین خود برگزیده اند. چه هنرمندان و چه مخاطبان اثارهنری در هنرمایه ارامش می جویند. انچه در هنر به نظر اصل است زیبایی است. هرچند در هر زمانی زیبایی را به شکل های مختلفی درک میکنند. بعضی هنر را ایینة واقعیت های موجود درجهان از طبیعت تا زندگی ادمها به حساب می اورند. بعضی زمانی نام هنر را بر چیزی می گذارند که سازنده اش با ان احساس ارامش کند و انچه در نظر دارد به تمامی بیان کرده باشد. بعضی از شکل اثر حرف می زنند که اگر اثر هنری از قواعد و شکل درست هنر پیروی نکند یک اثر هنری خلق نکرده است اما همه این گروهها بعد از قرنها بحث می دانند که اثر هنری در واقع همه اینهاست. و شاید بطور کامل هیچ کدام نباشد و هر کس با برداشت و دریافت شخصی از درک زیبایی هنر را احساس می کند . در واقع دریافت لذت درونی بسته به انکه هنرمند چه ابزاری را بیان هنرش انتخاب می کند هنر شاخه های مختلفی را تشکیل داده اند .اما همچنانکه گفته شد اصل در هنر زیبایی است و درک وتعریف هر انسان از زیبایی متمایز .
یکی از مسایل مهم در هنر امروز بصری شدن بیش از اندازة ان است .در عصر حاضر هنرهای بصری به انواع مختلفی موجود هستند و همگی در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر و در کنار هم اثر و مفهوم یکدیگر را کامل میکنند . همیشه هنرها در هم تآثیر می گذارند یک عکاس می تواند از یک نقاش ایدة بگیرد یا نقاشی با شنیدن یک موسیقی به فکر کشیدن یک تصویر بیفتد گاهی یک هنر می تواند مولد هنرهای دیگری شود مثلا از دل هنر نقاشی نور پردازی طراحی لباس و رشتة مجزایی بنام طراحی صحنه شکل بگیرد. همجنین در بسیاری از رشته ها هنر یکی از ارکان شاید اصلی انها بحساب می اید .
معماری که یک رشتة مهندسی است ولی معمار باید یک هنرمند خوب هم باشد یا سینما علاوه بر انکه در تقابل تنگاتنگ با هنر است با مسایل فنی و تکنیک های فنی دست و پنجه نرم می کند .گاهی یک اثر هنری تلفیقی از چندین هنر می شود مانند سینما که چندین و چند هنر را در بطن خود می پروراند مانند موسیقی نقاشی ( طراحی صحنه نور لباس گریم و... ) شعر و یا یک اثر ادبی
سینما در میان شکل های هنری صنعتی شده ای که زندگی هنری قرن بیستم را تسخیر کرده اند نخستین و تقریبا مهمترین و پر طرفدارترین ان هاست .
شکلی که در محوطه های شهر بازی اوج گرفته تا تبدیل به صنعتی میلیارد دلاری دیدنی و اصیل ترین هنر معاصر شده است .
سینما با نوعی انفجار اغاز نشده هیچ حادثة مشخصی را نمی توانیم نام ببریم که قاطعا نه میان عصر سینما و عصر پیش از ان تمایز به وجود اورد . پیداش سینما جریانی پیوسته بوده است که با ازمایش ها و ابزار اولیة ایی اغاز شد که هدفشان نمایش تصاویر به صورت متوا لی بود این امتیاز بصری که در ابتدا یک اسباب بازی تلقی می شد به تدریج به ماشین پیچیده ا یی تبدیل گشت که به شکلی قانع کننده واقعیت عینی را در حال حرکت عرضه می کرد .
ظهور سینما مستلزم مقدماتی بود که گره اشان تنها به دست مخترعان باز می شد پس از ان که مقدمات لازم برای ظهور سینما فراهم شد این انتظار مدت زیادی به طول نینجامید و در سال 1895 در امریکا انگلستان فرانسه و ا لمان انواع مختلف دوربین های فیلم برداری تقریبا در یک زمان پیدا شدند . این دستگاههااسمهای عجیبی داشتند از قبیل : کاین اسکوپ (kinescope) سینماتوگراف(cinematograph) بایوسکوپ (bioscope) ویتاسکوب (vitascope) و ... و همة این دستگاه ها کاری شگفت می کردند . یعنی تصویر سیاه و سفید اشخاص زنده ای را در دنیای اشنا و واقعی نشان می دا دند .
تلاش دانشمندان و مخترعان برای یافتن این دستگاهها ما را بر ان می دارد تا بیش از هر چیز سینما را فرزند علم بدانیم .اما تا انجا که به مخترعین مربوط می شود عکس های متحرک ممکن بود در همان مرحلة مناظر یک دقیقه ای بماند زیرا برای انها تنها جنبة علمی سینما مهم بود و به هنر و خلاقیت و قدرتی که ثبت این دستگاهها نهفته بود توجهی نداشتند . فیلم های اولیه هم از نظر محتوا وهم از نظر شکل ابتدایی بودند و چیزی جز فیلم برداری از زندگی روز مره نبودند . تماشا گران نخستین سینما می نشستند و مناظر عادی مانند هجوم امواج به ساحل حرکت سریع اتومبیل ها در خیابان ورود قطار به ایستگاه یا حتی مردمی را که در افتاب قدم می زدند را با چشمان بهت زده تماشا می کردند . اما به واسطة همین تصاویر ابتدایی ولی جادویی بود که طی بیست سال سینما در سراسر جهان گسترش یافت . تکنولوژی پیچیده ای را به تکامل رساند و به راهش ادامه داد تا تبدیل به صنعتی مهم شود صنعتی که علاوه بر سر گرمی می شود از ان برای مقاصد اموزشی تبلیقاتی و تحقیق علمی نیز استفاده کرد . با این ویژگی ها دور از ذهن نبود که کم کم توجه بازرگانان هنر مندان دانشمندان و سیاستمداران نیز به ان جلب شود به این ترتیب با گسترش سینما در جهان و محبوبیت علم ان مخترعین کما کان به اختراعات و پیشرفت های فنی در زمینة سینما ادامه دادند . این کشفیات توسط تجار سینمایی که بیشتر در فکر ثبات مالی بودند در اختیار هنر مندان قرار گرفت و انها نیز این پدیده را که یک وسیله بیان تازه بود از یک تفریح ساده به حد یک هنر (هنر هفتم ) ارتقا دادند و در نتیجه توانستند سینما را به محملی برای تلاقی علایق تمایلات مختلف مالی و ایدِیولوژیک تبدیل کنند . در واقع مخترع هنر مند و تاجر سه راس مثلث تولید فیلم را تشکیل می دهند و هیچ کدام از انها نمی توانند بدون سایرین کار کنند و در ضمن هیچ کدام بدون وجود توده عظیم مردم که در صندلی های سینما به تماشای فیلم می نشستند دیگر کاری از پیش نخواهد برد زیرا این تماشاگران هستند که با شور و شوق خود سینما را قوام و دوام می بخشند .
پیدایش سینما : ( هنر هفتم )
به حرکت در اوردن تصاویر در حقیقت رویای چند هزار ساله بشر بوده است . تصویر هایی که از چندین هزار سال پیش بر دیوارهای غار النامبرای در اسپانیا به یادگار مانده نشان دهنده این ارزوی بشر از دیر باز است . در این غار گرازی نقاشی شده که دو جفت پا دارد که نمایانگر شوق نقاش