لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
اعجاز علمی قرآن
قرآن کتابی است آسمانی که از جانب خداوند بر پیامبر اسلام، حضرت محمد(ص) وحی گردیده و در کلیترین وجه، می توان آن را کتاب «هدایت» برشمرد. مهمترین معجزه حضرت محمد(ص) قرآن است و ایشان تنها پیامبری است که دارای معجزه جاوید میباشد و نسلهای متعدد انسانها خواهند توانست از این معجزه جاوید بهره ببرند. ولی معجزه بودن قرآن چگونه دانسته میشود؟
در نگاه اول قرآن معجزهای ادبی است که در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارد و هیچ شعر و یا کلام عربی نمیتواند به پای آن برسد. نظمی خاص در چینش کلمات قرآن وجود دارد؛ اگرچه قرآن نه شعر است و نه نظم؛ ولی دارای آهنگی خاص است که این موسیقی بر اعراب تأثیری شگرف داشت؛ سران مشرک عرب در اوایل بعثت پیامبر اکرم(ص) چون این ویژگی قرآن را میدیدند، مردم را از شنیدن آن نهی مینمودند. دیگر اینکه قرآن عقل را متحیر میکند که چگونه این همه معارف عالی میتواند از سوی فردی بیسواد به زبان آورده شود؟ از جنبههای دیگر اعجاز قرآن، اسرار خلقت در قرآن (اعجاز علمی) است که در یکی دو قرن اخیر، بسیاری از متخصصان علوم مدرن را به شگفتی واداشته است؟ مثلاً «اشاره» به حرکت زمین و خورشید و زوجیت گیاهان و… . ولی اعجاز علمی قرآن چیست و چه ویژگیهایی دارد؟
تفسیر علمی
اعجاز علمی قرآن مربوط به انطباق قرآن با علوم تجربی است که اصطلاحاً به آن «تفسیر علمی» میگویند. منظور از «تفسیر» در اینجا روشن شدن نکات مشکل در الفاظ معانی و اهداف یک آیه است و مقصود از «علم» علوم تجربی. یعنی علومی که با شیوه آزمون و خطا درستی یا نادرستی نظریهها و قوانین حاکم بر طبیعت را بررسی میکند؛ پس مقصود از تفسیر علمی، توضیح دادن آیات قرآن به وسیله علوم تجربی است.
تا زمان حضور پیامبر اکرم(ص)، مردم هرگاه در مورد آیات قرآن سوالی داشتند، میتوانستند از ایشان بپرسند، ولی پس از فوت آن بزرگوار، نیاز به تفسیر و تبیین قرآن آشکار شد؛ به ویژه با فتوحات گسترده مسلمانان هر سال بر قلمرو جهان اسلام افزوده میشد و هزاران نفر مسلمان میشدند و به دنبال آن، اسلام با هزاران سوال و فکر جدید مواجه میگردید. پس مسلمانان برای تفسیر آیات قرآن به سراغ اصحاب و اهل بیت پیامبر(ص) رفتند تا مجهولات خود را از ایشان بپرسند و اینگونه بود که علم تفسیر آغاز شد و راههایی گوناگون برای تفسیر قرآن ارائه گردید که یکی از آنها «تفسیر علمی قرآن» بود که به عنوان تطبیق آیات قرآن با علوم تجربی دانسته میشود.
انواع تفسیر علمی
خود تفسیر علمی روشهای فرعی متفاوتی دارد که برخی آن را تفسیر به رأی و برخی آن را از اقسام مهم تفسیر در عصر حاضر میپندارند. همانگونه که در ادامه خواهیم دید، بعضی مفسران قرآن، با تکیه بر بعضی «انحرافات» تفسیر علمی قرآن را بکلی رد نمودند و آن را نوعی «تأویل» و «تفسیر به رأی» نامیدند. در اینجا شیوههای تفسیر علمی را بررسی مینمائیم:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 24
قرآن
یک جلد از قدیمیترین نسخههای موجود از کتاب قرآن که به خط کوفی نگاشته شده است. این کتاب هماینک در گنجینه موزه بریتانیا قرار دارد.
تصویر سوره فاتحه. خطاط حتات عزیز افندی (درگشتهٔ ۱۹۳۴)
قرآن (نام پارسی: نِبی[۱])، کتاب دینی اسلام و یکی از ثقلین است. قرآن که از ریشهٔ «قرء» گرفته شدهاست، معنی لغوی آن «جمع نمودن، فراهم آوردن، سال و همچنین خواندن» است. در سوره علق به این معنی اشاره میشود.
در باور مسلمانان، این کتاب در یک دورهٔ ۲۳ ساله از جانب خدا و از طریق فرشتهٔ وحی جبرئیل بر پیامبر خدا حضرت محمد، که آخرین پیامبر میخوانندش، فروفرستاده شدهاست. مجموع این فروفرستادهها (وحی) به گونهٔ کتابی گردآوری شده که قرآن نام دارد. قرآن دارای ۳۰ جزء، ۱۱۴ سوره و ۶۲۳۶(عدد کوفی)=۶۲۲۶(عدد شامی)=۶۲۱۴(عدد مدنی)=۶۲۰۴(عدد بصری) آیه است.
مسلمانان قرآن را کتاب مقدس دین خود میدانند و از آن با القابی چون «کریم» و «مجید» یاد میکنند. برای ایشان، این کتاب بازآفرینی زمینی از مفاهیم اصلی آسمانیست که ابدی و ازلی هستند. قرآن خود را به عنوان «لوح حفاظتشده» («اللَوح المحفوظ»[۲]) میخواند.[۱]
ساختار
آیه
آیه در واژه به معنی نشانهاست و در اصطلاح کوچکترین واحد تقسیم قرآن است. این کلمه در قرآن به همین معنای خاص نیز به کار رفتهاست. یک آیه میتواند چند حرف، چند کلمه، یک یا چند جمله و یا یک یا چند بند (پاراگراف) باشد. طبق محاسبهٔ کامپیوتری تعداد کل آیات قرآن ۶۲۳۶عدد است. (رامیار، تاریخ قرآن:۵۷۰) برخی آیات نظیر آیهٔ نور (نور، ۳۵)، آیه الکرسی[۳]، آیهٔ تطهیر (احزاب، ۳۳) و آیهٔ حجاب (نور، ۳۰ و ۳۱) با نامهای خاصی مشهورند.
مسلمانان باور دارند ترتیب آیات قرآن توسط محمد طبق وحی تنظیم شدهاست.[نیازمند منبع] عدهای از دانشمندان مسلمان معتقدند که برخی آیات نظیر آیهٔ «اکمال دین» (مائده، ۳) به هنگام گردآوری و تدوین از جای اصلی خود خارج شدهاند.[۴][۵][۶] متن قرآن به ظاهر فاقد آغاز، میانه و پایان است. ساختار آن غیرخطی و مانند یک تار عنکبوت است.[۴] شماری از منتقدین همچنین به موارد حشو، فقدان پیشزمینه و استمرار در آیههای قرآن اشاره کردهاند.[۷][۸]
سوره
سوره در لغت به معنای «بُریده شده» است و در اصطلاح واحدی است دربرگیرندهٔ گروهی مستقل از آیات قرآن که مَطلَع «بسم الله الرحمن الرحیم» و مقطعی دارد. به اعتقاد شیعیان هر سورهٔ قرآن - جز سورهٔ توبه - با آیه «به نام خداوند بخشندهٔ مهربان» آغاز میشود. و اهل سنت «بسم الله» را جزء سوره نمیدانند. در قرآن کلمهٔ «سوره» به همین معنا به کار رفتهاست؛ مثلاً در آیهٔ تحدی (مبازره طلبی)[۹].
قرآن ۱۱۴ سوره دارد. هر سوره یک یا دو نام دارد، که معمولاً از کلمهای از آن سوره گرفته شدهاست. برخی معتقدند ترتیب سورهها توسط پیامبر تعیین شده و برخی بر این باورند که آنها به هنگام گردآوری در زمان عثمان کما بیش به ترتیب طول مرتب شدهاند. سورههای قرآن به دو دستهٔ مکی (فروفرستاده شده در مکه) و مدنی (فروفرستاده شده در مدینه) تقسیم میشوند. سورهها لزوماً وحدت موضوعی ندارند. نام رایج و تعداد آیات هر یک در انتهای این مقاله آمدهاست. برای مشاهده فهرست نام سورهها و تعداد آیات آنها به مقاله سوره رجوع کنید.
دیگر تقسیمبندیها
قرآن به ۳۰ بخش تقریباً مساوی به نام جزء تقسیم شدهاست. هر جزء از دو قسمت مساوی به نام حزب تشکیل شدهاست و احزاب به نصف و ربع حزب تقسیم میشوند (برخی نیز هر جزء را به چهار حزب تقسیم میکنند و در این صورت ۱۲۰ حزب داریم).
فارسیزبانان یک ربع از قرآن را هفتک و یکهفتم آن را هفتیک مینامیدند.[۱۰] در برخی مکتبهای قدیم، کودکان نخست هفتک (از ۱ تا ۷) قرآن را بدون دانستن معنی حفظ میکردند و بعد به بقیه امور حفظی و معانی میرسیدند.[۱۱]
سبک
سبک آیات قرآن با زمان پیدایش و نیز محتوای آنها متناسب است. سورههای مکی از سورههای مدنی مسجعترند. همچنین آیاتی که به حوادث
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
نام ونام خانوادگی:امید خزائنی فر
شعبه کلاس:سوم تجربی 303
موضوع تحقیق: اصلاح مصرف ازنگاه قرآن واحادیث
دبیر:جناب آقای هدایتی
فهرست
عنوان: صفحه:
1.مقدمه 4
2.الگوی مصرف ازنگاه قرآن واحادیث 5
3.مبانی اصلاح الگوی مصرف 5
4.الگوی تخصیص درآمد 7
5.بایدهای الگوی مصرف 11
6.مراتب نیاز 12
7.اصلی ترین معیاراصلاح الگوی مصرف 14
8.نبایدهای اصلاح الگوی مصرف 16
9.منابع 18
مقدمه
سال 1388 بنا به فرموده رهبرمعظم انقلاب اسلامی سال اصلاح الگوی مصرف نامیده شد
دردین بزرگ وگرامی اسلام نیزبرضرورت رعایت این فریضه تاکیید شده است.مامردم ایران هم باید به عنوان مردمی مسلمان ازاین فرمان ولی فقیه اطاعت کرده وبه آن عمل کنیم.
دراین تحقیق سعی شده تارابطه میان احادیث واصلاح الگوی مصرف به خوبی گفته شود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
اسماء و صفات خدا در قرآن
غافر الذنب
این اسم در قرآن یک بار آمده، و همراه با اسمهاى دیگر وصف خدا قرار گرفته است، چنانکه مىفرماید: تنزیل الکتاب من الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب شدید العقاب ذی الطول لا اله الا هو الیه المصیر(غافر، 2 - 3) ترجمه: کتاب نازل شده از جانب خداى نیرومند و دانا، آمرزنده گناه، پذیرنده توبه، سخت عقوبت، صاحب مکنت، خدائى جز او نیست، بازگشتبه سوى خدا است. «غافر» به صورت جمع همراه باکلمه «خیر» یک بار در قرآن آمده است آنهم وصف خدا قرار گرفته است چنانکه مىفرماید: فاغفر لنا وارحمنا و انتخیر الغافرین(اعراف، 155). ما را ببخش و بر ما رحم کن تو بهترین آمرزندگانى. از ماده «غفر» که به معنى ستر است، سه اسم براى خدا در قرآن مشتق شده است: 1 - غافر; «غافرالذنب» (غافر،3): بخشنده گناه. 2 - غفور; «ربک الغفور ذوالرحمة...»(کهف، 58): پروردگار تو بخشنده و صاحب رحمت است. 3 - غفار; «و انی لغفار لمن تاب...»(طه، 82): ومن کسى را که توبه کند، مىآمرزم. و شگفت این است که براى انسان گنهکار سه اسم معادل اسم غفار، از ماده ظلم یا معادل آن به کار رفته است. 1 - ظالم; «فمنهم ظالم لنفسه»(فاطر، 32: برخى از آنها بر خویش ستمگرند. 2 - ظلوم;«...انه کان ظلوما جهولا»(احزاب، 72): او ستم پیشه و نادان است. 3 - ظلام;«قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمةالله...»(زمر، 53): اى بندگان من که در حق من اسراف کردهاید، از رحمتخدا مایوس نباشید. و اسراف بر نفس در حقیقت عبارت دیگرى از «ظلام» است. با توجه به سه اسمى که خدا در قرآن وانسان نیز دارد مىتوان چنین گفت: خدا مىخواهد برساند که بنده من تو در اثر گناه سه اسم دارى، و من هم که از آن جهت که مبدا رحمت و مغفرت هستم، سه اسم دارم: اگر تو ظالمى من غافرم. اگر تو ظلومى من غفورم. واگر تو ظلامى من غفارم. (1) در گذشته در معناى «غفر» سخن گفتیم و یادآور شدیم که معناى لغوى آن ستر و پوشاندن است. توگوئى خدا گناهان بنده را مىپوشاند. واگر هم به کلاه خود «مغفر» مىگویند، چون سر را پوشانده از آسیب حفظ مىکند. و تفاوت «غفور» با «عفو» به هنگام بحث از اسم «عفو» بیان گردید.
الغالب
لفظ «غالب» سه بار در قرآن آمده و در یک مورد وصف خدا قرار گرفته است. چنان که مىفرماید: و کذلک مکنا لیوسف فی الارض و لنعلمه من تاویل الاحادیث والله غالب على امره و لکن اکثر الناس لا یعلمون(یوسف، 21) . این چنین یوسف را متمکن ساختیم تا تعبیر خواب را به او بیاموزیم، خداوند بر کار خویش چیره است ولى اکثر مردم نمىدانند. مقصود از جمله «والله غالب على امره» چیست؟ در این جمله دو احتمال وجود دارد: یکى این که ضمیر در کلمه «امره» به یوسف برگردد. دیگرى این که به خدا برگردد. بنابر احتمال نخست مقصود این است که خدا در امور مربوط به یوسف توانا است، او را حفظ مىکند، روزى مىدهد و از قعر چاه به نهایت قدرت مىرساند و زعامتیوسف به این شکل جلوهگاه اسم «غالب بودن» است. و بنابر احتمال دوم مقصود این است که خدا در امور مربوط به خویش توانا است. جهان را مىآفریند و آن را تدبیر مىکند، و مغلوب کسى نمىشود و آنجا که اراده کند، احدى را یاراى تمرد و تکبر نیست. در آیه دیگر مىفرماید: ...ان الله بالغ امره...(طلاق، 3). خدا مشیت و تدبیر خود را به پایان مىرساند. سر انجام خدا موجود قاهرى است که قدرتى بالاتر از آن نیست، و مشیت او نافذ و پایدار است.
الغفار
اسم غفار در قرآن به صورت معرفه و نکره پنجبار آمده است چنانکه مىفرماید: و انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى(طه، 82). من آمرزنده کسى هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد. و نیز مىفرماید: فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا(نوح، 10). نوح مىگوید به قوم خود گفتم از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، او آمرزنده گناهان است. ودر سه مورد دیگر این اسم همراه با اسم «عزیز» آمده است چنانکه مىفرماید: رب السموات والارض و ما بینهما العزیز الغفار(ص، 66). پروردگار آسمانها و زمین و آنچه که در میان آنها قرار دارد که توانا و آمرزنده است. و نیز مىفرماید: کل یجری لاجل مسمى الا هو العزیز الغفار(زمر، 5). هر یک از این اجرام سماوى تا زمان معینى در حرکتند، آگاه باش که او قدرتمند و بخشنده است. و در جاى دیگر مىفرماید: و انا ادعوکم الى العزیز الغفار(غافر، 62). من شما را به سوى خداى توانا و آمرزنده دعوت مىکنم. شاید علت این که غفار همراه عزیز آمده است، این است که بخشایندگى او به خاطر عجز و ناتوانى نیست، بلکه او در عین قدرت مىبخشد و این خود کمال است. نمایش این اسم در زندگى بشر این است که در مواردى که مصلحت ایجاب مىکند در عین قدرت از تقصیر دیگران درگذریم، و در برخى از روایات آمده است از صفات کمال گذشت در عین قدرت است.
الغنى
اسم «غنى» در قرآن به صورت مرفوع و منصوب بیستبار آمده و در هیجده مورد وصف خدا قرار گرفته است و با اسمهائى مانند «حمید، حلیم، کریم» همراه مىباشد چنانکه مىفرماید: 1 - واعلموا ان الله غنی حمید(بقره، 267): بدانید که خدا بىنیاز و ستوده است. 2 - قول معروف و مغفرة خیر من صدقة یتبعها اذى والله غنی حلیم(بقره، 263): زبان خوش و گذشت، بهتر از صدقهاى است که آزادى به دنبال داشته باشد خداوند بىنیاز و بردبار است. 3 - و من کفر فان ربی غنی کریم(نمل، 40): هرکس کفر ورزد، (شکر نعمت را به جاى نیاورد) پروردگار من بىنیاز و بزرگوار در احسان است. اما معنى لغوى «کریم»; ابن فارس مىگوید: دو معنى اصلى دارد: یکى از کفایت و بىنیازى و دیگرى حاکى از نوعى صدا است. راغب مىگوید: غنا اقسامى دارد: 1 - بىنیازى مطلق و این مخصوص خدا است، چنان که مىفرماید: ان الله لهو الغنی الحمید. 2 - بىنیازى نسبى چنان که مىفرماید: و وجدک عائلا فاغنى تو را فقیر یافتبىنیاز کرد. ولى بهتر استبگوئیم «غنا» یک معنا بیش ندارد و این تفاوت مربوط به مصداق استبرخى از مصادیق آن به خاطر وجوب وجود، بىنیازى مطلق است، ولى غیر آن به خاطر امکان، فقیر مطلق بوده و احیانا در سایه ارتباط با مبدا بىنیاز، غنا و بىنیازى عرضى و نسبى پیدا مىکند. این مطلب در همه صفات خدا جارى است، مثلا خدا جمیل و زیبا است، و آفرینش نیز سهمى از جمال دارد، ولى در این جمال نسبى خود مرهون جمال مطلق است. و به قول شاعر عرب: ارایتحسن الروض فی آصاله اریات بدر التم عند کماله هذا، و ذاک کل شئ رائق اخذ التجمل من فروع جماله هلک القلوب باسرها فیاسره شغفا و شد عقولنا بعقاله (2) مقصود شاعر این است که آن زیبائىهاى باغ به هنگام عصر، و زیبائى ماه در شب بدر،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 15 صفحه
قسمتی از متن .docx :
اسماء و صفات خدا در قرآن
غافر الذنب
این اسم در قرآن یک بار آمده، و همراه با اسمهاى دیگر وصف خدا قرار گرفته است، چنانکه مىفرماید: تنزیل الکتاب من الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب شدید العقاب ذی الطول لا اله الا هو الیه المصیر(غافر، 2 - 3) ترجمه: کتاب نازل شده از جانب خداى نیرومند و دانا، آمرزنده گناه، پذیرنده توبه، سخت عقوبت، صاحب مکنت، خدائى جز او نیست، بازگشتبه سوى خدا است. «غافر» به صورت جمع همراه باکلمه «خیر» یک بار در قرآن آمده است آنهم وصف خدا قرار گرفته است چنانکه مىفرماید: فاغفر لنا وارحمنا و انتخیر الغافرین(اعراف، 155). ما را ببخش و بر ما رحم کن تو بهترین آمرزندگانى. از ماده «غفر» که به معنى ستر است، سه اسم براى خدا در قرآن مشتق شده است: 1 - غافر; «غافرالذنب» (غافر،3): بخشنده گناه. 2 - غفور; «ربک الغفور ذوالرحمة...»(کهف، 58): پروردگار تو بخشنده و صاحب رحمت است. 3 - غفار; «و انی لغفار لمن تاب...»(طه، 82): ومن کسى را که توبه کند، مىآمرزم. و شگفت این است که براى انسان گنهکار سه اسم معادل اسم غفار، از ماده ظلم یا معادل آن به کار رفته است. 1 - ظالم; «فمنهم ظالم لنفسه»(فاطر، 32: برخى از آنها بر خویش ستمگرند. 2 - ظلوم;«...انه کان ظلوما جهولا»(احزاب، 72): او ستم پیشه و نادان است. 3 - ظلام;«قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمةالله...»(زمر، 53): اى بندگان من که در حق من اسراف کردهاید، از رحمتخدا مایوس نباشید. و اسراف بر نفس در حقیقت عبارت دیگرى از «ظلام» است. با توجه به سه اسمى که خدا در قرآن وانسان نیز دارد مىتوان چنین گفت: خدا مىخواهد برساند که بنده من تو در اثر گناه سه اسم دارى، و من هم که از آن جهت که مبدا رحمت و مغفرت هستم، سه اسم دارم: اگر تو ظالمى من غافرم. اگر تو ظلومى من غفورم. واگر تو ظلامى من غفارم. (1) در گذشته در معناى «غفر» سخن گفتیم و یادآور شدیم که معناى لغوى آن ستر و پوشاندن است. توگوئى خدا گناهان بنده را مىپوشاند. واگر هم به کلاه خود «مغفر» مىگویند، چون سر را پوشانده از آسیب حفظ مىکند. و تفاوت «غفور» با «عفو» به هنگام بحث از اسم «عفو» بیان گردید.
الغالب
لفظ «غالب» سه بار در قرآن آمده و در یک مورد وصف خدا قرار گرفته است. چنان که مىفرماید: و کذلک مکنا لیوسف فی الارض و لنعلمه من تاویل الاحادیث والله غالب على امره و لکن اکثر الناس لا یعلمون(یوسف، 21) . این چنین یوسف را متمکن ساختیم تا تعبیر خواب را به او بیاموزیم، خداوند بر کار خویش چیره است ولى اکثر مردم نمىدانند. مقصود از جمله «والله غالب على امره» چیست؟ در این جمله دو احتمال وجود دارد: یکى این که ضمیر در کلمه «امره» به یوسف برگردد. دیگرى این که به خدا برگردد. بنابر احتمال نخست مقصود این است که خدا در امور مربوط به یوسف توانا است، او را حفظ مىکند، روزى مىدهد و از قعر چاه به نهایت قدرت مىرساند و زعامتیوسف به این شکل جلوهگاه اسم «غالب بودن» است. و بنابر احتمال دوم مقصود این است که خدا در امور مربوط به خویش توانا است. جهان را مىآفریند و آن را تدبیر مىکند، و مغلوب کسى نمىشود و آنجا که اراده کند، احدى را یاراى تمرد و تکبر نیست. در آیه دیگر مىفرماید: ...ان الله بالغ امره...(طلاق، 3). خدا مشیت و تدبیر خود را به پایان مىرساند. سر انجام خدا موجود قاهرى است که قدرتى بالاتر از آن نیست، و مشیت او نافذ و پایدار است.
الغفار
اسم غفار در قرآن به صورت معرفه و نکره پنجبار آمده است چنانکه مىفرماید: و انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى(طه، 82). من آمرزنده کسى هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد. و نیز مىفرماید: فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا(نوح، 10). نوح مىگوید به قوم خود گفتم از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، او آمرزنده گناهان است. ودر سه مورد دیگر این اسم همراه با اسم «عزیز» آمده است چنانکه مىفرماید: رب السموات والارض و ما بینهما العزیز الغفار(ص، 66). پروردگار آسمانها و زمین و آنچه که در میان آنها قرار دارد که توانا و آمرزنده است. و نیز مىفرماید: کل یجری لاجل مسمى الا هو العزیز الغفار(زمر، 5). هر یک از این اجرام سماوى تا زمان معینى در حرکتند، آگاه باش که او قدرتمند و بخشنده است. و در جاى دیگر مىفرماید: و انا ادعوکم الى العزیز الغفار(غافر، 62). من شما را به سوى خداى توانا و آمرزنده دعوت مىکنم. شاید علت این که غفار همراه عزیز آمده است، این است که بخشایندگى او به خاطر عجز و ناتوانى نیست، بلکه او در عین قدرت مىبخشد و این خود کمال است. نمایش این اسم در زندگى بشر این است که در مواردى که مصلحت ایجاب مىکند در عین قدرت از تقصیر دیگران درگذریم، و در برخى از روایات آمده است از صفات کمال گذشت در عین قدرت است.
الغنى
اسم «غنى» در قرآن به صورت مرفوع و منصوب بیستبار آمده و در هیجده مورد وصف خدا قرار گرفته است و با اسمهائى مانند «حمید، حلیم، کریم» همراه مىباشد چنانکه مىفرماید: 1 - واعلموا ان الله غنی حمید(بقره، 267): بدانید که خدا بىنیاز و ستوده است. 2 - قول معروف و مغفرة خیر من صدقة یتبعها اذى والله غنی حلیم(بقره، 263): زبان خوش و گذشت، بهتر از صدقهاى است که آزادى به دنبال داشته باشد خداوند بىنیاز و بردبار است. 3 - و من کفر فان ربی غنی کریم(نمل، 40): هرکس کفر ورزد، (شکر نعمت را به جاى نیاورد) پروردگار من بىنیاز و بزرگوار در احسان است. اما معنى لغوى «کریم»; ابن فارس مىگوید: دو معنى اصلى دارد: یکى از کفایت و بىنیازى و دیگرى حاکى از نوعى صدا است. راغب مىگوید: غنا اقسامى دارد: 1 - بىنیازى مطلق و این مخصوص خدا است، چنان که مىفرماید: ان الله لهو الغنی الحمید. 2 - بىنیازى نسبى چنان که مىفرماید: و وجدک عائلا فاغنى تو را فقیر یافتبىنیاز کرد. ولى بهتر استبگوئیم «غنا» یک معنا بیش ندارد و این تفاوت مربوط به مصداق استبرخى از مصادیق آن به خاطر وجوب وجود، بىنیازى مطلق است، ولى غیر آن به خاطر امکان، فقیر مطلق بوده و احیانا در سایه ارتباط با مبدا بىنیاز، غنا و بىنیازى عرضى و نسبى پیدا مىکند. این مطلب در همه صفات خدا جارى است، مثلا خدا جمیل و زیبا است، و آفرینش نیز سهمى از جمال دارد، ولى در این جمال نسبى خود مرهون جمال مطلق است. و به قول شاعر عرب: ارایتحسن الروض فی آصاله اریات بدر التم عند کماله هذا، و ذاک کل شئ رائق اخذ التجمل من فروع جماله هلک القلوب باسرها فیاسره شغفا و شد عقولنا بعقاله (2) مقصود شاعر این است که آن زیبائىهاى باغ به هنگام عصر، و زیبائى ماه در شب بدر،