واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق درمورد- اسماء پیامبر و امام زمان در قران کریم

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

اسماء پیامبر در قرآن کریم

پیامبرمکرم اسلام(ص) با اسماء و القاب مختلفی در قرآن مورد خطاب قرارگرفته است تاجایی که برخی منابع بیش از سیصد عنوان را برای ایشان ذکر کرده اند.

در کتاب های مختلف که درباره پیامبر(ص) به جا مانده 300 اسم، لقب و صفت برای آن حضرت، ذکر شده است. نام هایی که برای پیامبراسلام‌(ص) در قرآن ذکر شده از نگاه برخی تا چهل اسم عنوان شده است.

محمد و احمد

مشهورترین نام پیامبر، محمد (ص) است. اسم شریف « محمد(ص)» در سوره های آل عمران (آیه 144)، احزاب (آیه 40)، محمد (آیه 2) و فتح بارها آمده است.

نام احمد تنها یک بار در قرآن در سوره مبارکه صف ذکر شده است. در تفسیر مجمع البیان آمده است که خداوند، نام محمد و احمد را که از اسامی مقدس خود برگرفته است برای او برگزید. در تفسیر نمونه عنوان شده است که نام « محمد (ص)» را عبدالمطلب، جد پیامبر برای ایشان انتخاب کرده و نام « احمد» را آمنه، مادر پیامبر برای او انتخاب کرد. همچنین ابوطالب، عموی پیامبر نیز از پیامبر(ص) با نام«محمد(ص) و احمد» یاد کرده است. در حدیث معراج نیز خداوند یک بار با «یا محمد» و چندین بار با «یا احمد» رسولش را مورد خطاب قرار داده است.

معنای محمد و احمد

«محمد» از ریشه «حمد» به معنای ستوده و ستایش شده است.«احمد» یعنی کسی که بیشترین حمد الهی را در بین جمیع مخلوقات دارد. «محمد» نام زمینی پیامبر(ص) و « احمد» نام آسمانی آن حضرت است. در روایتی آمده است که برخی از یهودیان از آن حضرت پرسیدند: چرا شما به این دو نام، نامگذاری شده اید؟ حضرت فرمودند: همانا من در زمین ستایش شده و در آسمان ستایش شده تر، هستم یعنی در آسمان، بیشتر از زمین، مورد ستایش اهل آسمان قرار گرفته ام. با تأسی به همین معانی است که دوستداران آن حضرت، نام آن بزرگوار را برای خود برمی گزینند. همچنین امام رضا (ع) از پیامبرمکرم اسلام(ص) روایت کرده است: هرگاه نام فرزند خود را محمد نهادید، او را گرامی دارید.

نبی و رسول

واژه رسول و نبی و مشتقات آن دو در آیات بسیاری تکرار شده و در بیشتر این موارد برای پیامبر (ص) به کار رفته اند. « نبی» کسی است که بر او وحی نازل می شود و حامل خبری از غیب است. پیام الهی را بیان می کند، هر چند مأمور به دعوت و تبلیغ علنی نیست. « رسول» کسی است که علاوه بر مقام نبوت، مأمور به دعوت و تبلیغ به سوی آیین الهی است. رسالت، مقامی بالاتر از نبوت است. « نبی» کسی است که در خواب می بیند، او وحی الهی را از این طریق دریافت می کند و صدای (فرشته) را می شنود ولی فرشته وحی را نمی بیند. ولی«رسول» کسی است که هم صدا را می‌شنود و هم فرشته وحی را می بیند و در خواب و بیداری با وحی در ارتباط است.

با توجه به معنای لغوی این دو، روشن می شود که بین آنها در مفهوم، اشتراکی نیست. نبوت چه به معنای « رفعت» و چه به معنای « باخبر بودن» باشد، به مفهوم رسالت نیست. هر چند لازمه رسالت که داشتن پیامی از طرف خداوند است، این است که رسول از آن پیام، باخبر باشد از این رو مفهوم نبوت اعم از رسالت است. از نظر مصداق نیز با توجه به آیات و روایات، بین نبوت و رسالت، نسبت عموم و خصوص مطلق است.

در میان انبیا، رسول کسی است که دارای رسالت خاصی باشد، گاه پیامبران به طور کلی به پرستش و اطاعت خدا و پیمودن راه حق که همان راه بندگی خداوند است، دعوت می کنند ولی گاه پیام خاصی را از سوی خداوند برای امت خویش به ارمغان می آورند. بنابراین به کسی که پیام مخصوصی از طرف خداوند دارد، رسول می گویند و به این دلیل که به طور کلی، مردم را به راه حق فرا می خواند، او را«نبی» می‌نامند از جمله نکاتی که می تواند دلیلی بر عظمت پیامبر (ص) باشد، این است که خداوند او را با نام خطاب نکرده است ولی انبیای دیگر را به اسم آنان، مورد خطاب قرار داده است. مانند: "یا موسی، یا داود و..." ولی درباره حضرت محمد (ص) می‌فرماید: «یا ایها النبی»،« یا ایها الرسول»؛ زیرا مقام رسول اعظم (ص) بالاترین مقام ها است.

عبد

این صفت، در سوره های متعددی از قرآن کریم، آمده است. از جمله سوره انفال، آیه 41، سوره اسراء، آیه یک، سوره کهف آیه یک، سوره فرقان آیه یک و... قرآن در ستایش انبیا، بعد از کلمه « عبد» و یا قبل از آن، نام خاص انبیا را می برد، مانند: "عبدنا ایوب" و... ولی درباره پیامبر خاتم (ص)، این کلمه همواره به صورت مطلق و بدون ذکر نام یا قرینه دیگری به کار رفته است. در قرآن کریم در هیچ موردی کلمه "عبد" بدون اسم یا قید ذکر نشده است جز در مورد پیامبر خاتم (ص). این شیوه‌ی بیان، نشانگر عبد مطلق بودن پیامبر(ص) است. عبد و بنده الهی بودن از ارزش های والای انسانی است بلکه والاترین ارزش انسانی است. بندگی خداوند، زمینه ساز دریافت کمالات معنوی است.

عبودیت، مقدمه پرواز و عروج است و بدون خروج از صفات رذیله و کسب صفات فضیلت، امکان ندارد، از این رو کمال عبودیت که به مفهوم کمال رهایی از غیر خداست از مختصات پیامبر گرامی اسلام (ص) است.

خاتم النبیین

این نام که در سوره احزاب، آیه 40 آمده، از ریشه « ختم» به معنی«پایان» گرفته شده است. « خاتم» چیزی است که با آن پای نامه‌ها، اسناد و دفاتر را مهر می زدند. از آنجا که مهر زدن در خاتمه و پایان، قرار می گیرد، نام خاتم بر وسیله مهر زدن، گذارده شده است. اگر یکی از معانی خاتم، نگین انگشتر است به خاطر این است که نقش مهرها را روی انگشترها نیز می‌کندند و به وسیله آنها، نامه ها و رسایل را مهر می زدند و یا به خاطر آن است که کار گذاشتن نگین انگشتر، آخرین عملی است که در ساختن انگشتر انجام می گیرد و این اشکال شبهه افکنان که پیامبر (ص) چون نگین انگشتری در میان انبیا است، نه پایان بخش آنان، وارد نیست.



خرید و دانلود تحقیق درمورد- اسماء پیامبر و امام زمان در قران کریم


تحقیق درباره. اسماء پیامبر و امام زمان در قران کریم

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

اسماء پیامبر در قرآن کریم

پیامبرمکرم اسلام(ص) با اسماء و القاب مختلفی در قرآن مورد خطاب قرارگرفته است تاجایی که برخی منابع بیش از سیصد عنوان را برای ایشان ذکر کرده اند.

در کتاب های مختلف که درباره پیامبر(ص) به جا مانده 300 اسم، لقب و صفت برای آن حضرت، ذکر شده است. نام هایی که برای پیامبراسلام‌(ص) در قرآن ذکر شده از نگاه برخی تا چهل اسم عنوان شده است.

محمد و احمد

مشهورترین نام پیامبر، محمد (ص) است. اسم شریف « محمد(ص)» در سوره های آل عمران (آیه 144)، احزاب (آیه 40)، محمد (آیه 2) و فتح بارها آمده است.

نام احمد تنها یک بار در قرآن در سوره مبارکه صف ذکر شده است. در تفسیر مجمع البیان آمده است که خداوند، نام محمد و احمد را که از اسامی مقدس خود برگرفته است برای او برگزید. در تفسیر نمونه عنوان شده است که نام « محمد (ص)» را عبدالمطلب، جد پیامبر برای ایشان انتخاب کرده و نام « احمد» را آمنه، مادر پیامبر برای او انتخاب کرد. همچنین ابوطالب، عموی پیامبر نیز از پیامبر(ص) با نام«محمد(ص) و احمد» یاد کرده است. در حدیث معراج نیز خداوند یک بار با «یا محمد» و چندین بار با «یا احمد» رسولش را مورد خطاب قرار داده است.

معنای محمد و احمد

«محمد» از ریشه «حمد» به معنای ستوده و ستایش شده است.«احمد» یعنی کسی که بیشترین حمد الهی را در بین جمیع مخلوقات دارد. «محمد» نام زمینی پیامبر(ص) و « احمد» نام آسمانی آن حضرت است. در روایتی آمده است که برخی از یهودیان از آن حضرت پرسیدند: چرا شما به این دو نام، نامگذاری شده اید؟ حضرت فرمودند: همانا من در زمین ستایش شده و در آسمان ستایش شده تر، هستم یعنی در آسمان، بیشتر از زمین، مورد ستایش اهل آسمان قرار گرفته ام. با تأسی به همین معانی است که دوستداران آن حضرت، نام آن بزرگوار را برای خود برمی گزینند. همچنین امام رضا (ع) از پیامبرمکرم اسلام(ص) روایت کرده است: هرگاه نام فرزند خود را محمد نهادید، او را گرامی دارید.

نبی و رسول

واژه رسول و نبی و مشتقات آن دو در آیات بسیاری تکرار شده و در بیشتر این موارد برای پیامبر (ص) به کار رفته اند. « نبی» کسی است که بر او وحی نازل می شود و حامل خبری از غیب است. پیام الهی را بیان می کند، هر چند مأمور به دعوت و تبلیغ علنی نیست. « رسول» کسی است که علاوه بر مقام نبوت، مأمور به دعوت و تبلیغ به سوی آیین الهی است. رسالت، مقامی بالاتر از نبوت است. « نبی» کسی است که در خواب می بیند، او وحی الهی را از این طریق دریافت می کند و صدای (فرشته) را می شنود ولی فرشته وحی را نمی بیند. ولی«رسول» کسی است که هم صدا را می‌شنود و هم فرشته وحی را می بیند و در خواب و بیداری با وحی در ارتباط است.

با توجه به معنای لغوی این دو، روشن می شود که بین آنها در مفهوم، اشتراکی نیست. نبوت چه به معنای « رفعت» و چه به معنای « باخبر بودن» باشد، به مفهوم رسالت نیست. هر چند لازمه رسالت که داشتن پیامی از طرف خداوند است، این است که رسول از آن پیام، باخبر باشد از این رو مفهوم نبوت اعم از رسالت است. از نظر مصداق نیز با توجه به آیات و روایات، بین نبوت و رسالت، نسبت عموم و خصوص مطلق است.

در میان انبیا، رسول کسی است که دارای رسالت خاصی باشد، گاه پیامبران به طور کلی به پرستش و اطاعت خدا و پیمودن راه حق که همان راه بندگی خداوند است، دعوت می کنند ولی گاه پیام خاصی را از سوی خداوند برای امت خویش به ارمغان می آورند. بنابراین به کسی که پیام مخصوصی از طرف خداوند دارد، رسول می گویند و به این دلیل که به طور کلی، مردم را به راه حق فرا می خواند، او را«نبی» می‌نامند از جمله نکاتی که می تواند دلیلی بر عظمت پیامبر (ص) باشد، این است که خداوند او را با نام خطاب نکرده است ولی انبیای دیگر را به اسم آنان، مورد خطاب قرار داده است. مانند: "یا موسی، یا داود و..." ولی درباره حضرت محمد (ص) می‌فرماید: «یا ایها النبی»،« یا ایها الرسول»؛ زیرا مقام رسول اعظم (ص) بالاترین مقام ها است.

عبد

این صفت، در سوره های متعددی از قرآن کریم، آمده است. از جمله سوره انفال، آیه 41، سوره اسراء، آیه یک، سوره کهف آیه یک، سوره فرقان آیه یک و... قرآن در ستایش انبیا، بعد از کلمه « عبد» و یا قبل از آن، نام خاص انبیا را می برد، مانند: "عبدنا ایوب" و... ولی درباره پیامبر خاتم (ص)، این کلمه همواره به صورت مطلق و بدون ذکر نام یا قرینه دیگری به کار رفته است. در قرآن کریم در هیچ موردی کلمه "عبد" بدون اسم یا قید ذکر نشده است جز در مورد پیامبر خاتم (ص). این شیوه‌ی بیان، نشانگر عبد مطلق بودن پیامبر(ص) است. عبد و بنده الهی بودن از ارزش های والای انسانی است بلکه والاترین ارزش انسانی است. بندگی خداوند، زمینه ساز دریافت کمالات معنوی است.

عبودیت، مقدمه پرواز و عروج است و بدون خروج از صفات رذیله و کسب صفات فضیلت، امکان ندارد، از این رو کمال عبودیت که به مفهوم کمال رهایی از غیر خداست از مختصات پیامبر گرامی اسلام (ص) است.

خاتم النبیین

این نام که در سوره احزاب، آیه 40 آمده، از ریشه « ختم» به معنی«پایان» گرفته شده است. « خاتم» چیزی است که با آن پای نامه‌ها، اسناد و دفاتر را مهر می زدند. از آنجا که مهر زدن در خاتمه و پایان، قرار می گیرد، نام خاتم بر وسیله مهر زدن، گذارده شده است. اگر یکی از معانی خاتم، نگین انگشتر است به خاطر این است که نقش مهرها را روی انگشترها نیز می‌کندند و به وسیله آنها، نامه ها و رسایل را مهر می زدند و یا به خاطر آن است که کار گذاشتن نگین انگشتر، آخرین عملی است که در ساختن انگشتر انجام می گیرد و این اشکال شبهه افکنان که پیامبر (ص) چون نگین انگشتری در میان انبیا است، نه پایان بخش آنان، وارد نیست.



خرید و دانلود تحقیق درباره. اسماء پیامبر و امام زمان در قران کریم


تحقیق درباره زندگی نامه قاریان قران مصری

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 47

 

زندگینامه خود نوشت استاد عبدالباسط

 زندگینامه

نمونه هایی از تلاوت استاد عبدالباسط  زندگینامه

متن حاضر گزیده ویرایش شده ای از یک مصاحبه با استاد عبدالباسط می باشد، که به صورت زندگینامه خود نوشت تنظیم شده است.

من" عبدالباسط محمد عبدالصمد" از قریه ارمنت که حالا مبدل به شهر شده از توابع استان قنا در جنوب مصراست؛ فاصله ارمنت با قاهره تقریباً 700 کیلومترمی باشد. من در سال 1349 هجری قمری،( 1307 هجری شمسی) به دنیا آمدم .

 

در ده سالگی قرآن را حفظ نمودم. عاشق قرآن بودم و از خدا آرزو می کردم که یک قاری مشهور بشوم. من برای شنیدن قرآن، مسافت زیادی را پیاده طی می کردم؛ چون در آن زمان در خانه ها رادیو وجود نداشت و فقط قهوه خانه ها رادیو داشتند.

شیخ رفعت و شیخ شعشاعی- دو نفری که در آن زمان مشهور بودند- در رادیو قرائت قرآن داشتند. شیخ رفعت دو بار در هفته روزهای دوشنبه و جمعه  تلاوت داشت. و ما سه کیلومتر راه را پیاده طی می کردیم تا به صدای شیخ رفعت گوش بسپاریم و برای استفاده از سایر قاریان در جلسات شبانه قرآن شرکت می کردیم . من در مکتبخانه های همان روستا قرآن را حفظ کردم . در آن زمان هنوز روستای ما مبدل به شهر نشده بود.

من به پدرم گفتم که می خواهم علم قرائات را فرا گیرم و قاری مشهور بشوم. پدرم مرا تشویق کرد. اما برادران بزرگترم به دانشگاه الأزهر رفتند و در علوم دیگری تحصیل کردند.

پدرم می خواست مرا به " طنطا" که ناحیه ای مشهور در علوم قرائات و تعلیم علوم قرآنی بود ببرد، اما شیخی از ناحیه شمال به روستای ما آمد و برای تعلیم علوم قرآنی و قرائات، مردم از او استقبال کردند، که من هم نزد او رفتم و قرائات سبع را یاد گرفتم. او احساس می کرد که من علاقمند هستم و توانایی دارم که قرائات سبع را یاد بگیرم، پس مرا در این امر تشویق می کرد . او قصد آموزش ده قرائت را داشت اما من به فراگیری هفت قرائت قانع بودم . معلم مرا با خود در جلسات شبانه قرآن همراه می برد و تقریباً مرا مثل فرزند خود حساب می کرد.

من قرآن را در ده سالگی و قرائات سبعه را در 12 سالگی و عشره را در 14 سالگی، یعنی همه قرائت های دهگانه را- الحمدلله- آموختم .  

ما علاوه بر حفظ قرآن، در کتاب ها معانی را هم فرا می گرفتیم. چون علم به معانی در رعایت وقف و دیگر قواعد لازم است.

گرچه در مصر دانشکده قرائات قرآنی ایجاد شده ولی هنوز هم چند مکتبخانه در مصر موجود است ولی مسئولین دوباره تشویق  شده اند تا مکتبخانه ها به وضع سابق خود برگردد.

البته مدرسه قرائات هم هست ولی این مخصوص کسانی است که قرآن را حفظ کرده اند و می خواهند قرائت ها را بیاموزند و این مدرسه وابسته دانشکده زبان ادبیات و عرب به دانشگاه الأزهر است. و قرائت های هفتگانه، دهگانه، چهارده گانه، قواعد قرآن و زبان عربی و به طور کلی علوم قرآنی و علوم وابسته به آن در آنجا تدریس می شود.

من تمام وقت خود را صرف قرآن کرده ام و تمام زندگی ام صرف تعلیم قرآن و جلسات دینی شده است. گرایش من بیشتر به قرائت قرآن و برگزاری لیالی قرآنی و دعوت های شخصی از کشورهای اسلامی و ضبط رادیویی و تلویزیونی و... است.

هنگامی که 19 سال داشتم در سال 1951 برای اولین بار به قاهره رفتم. و حافظ قرآن بودم و در منطقه"صعید" شهرتی داشتم.  به مناسبت میلاد پیامبر جشنی برپا بود. بعضی ها مرا می شناختند و تمایل داشتند من در بعضی از این مناسبت ها قرآن بخوانم. اما من به علت غربت، و حضور قاریان معروف تردید داشتم. یکی از علما که مرا می شناخت از من درخواست کرد که ده دقیقه قرآن بخوانم. من پذیرفتم که ده دقیقه قرآن بخوانم اما یک ساعت و نیم طول کشید. سبحان الله . توفیقی از جانب خداوند بود و مسجد پر شد از جمعیت، مرتباً از من می خواستند که باز هم بیشتر بخوانم و من همچنان تلاوت می کردم .

روز بعد باز از من خواستند بخوانم و من هم حاضر شدم. بعضی از مسئولین هم بودند که البته آنها را نمی شناختم. مرا خواستند و گفتند:" اهل کجا هستی"؟

گفتم:" اهل صعید هستم، از روستایی به نام ارمنت."

به من گفتند:" چرا به رادیو نمی آیی شهرت پیدا کنی؟"

گفتم:" من در صعید مشهور هستم."

گفتند:" به جای آن که در یک منطقه مشهور باشی، در همه دنیا شهرت پیدا می کنی."

گفتم که باید با دیگران و از جمله پدر مشورت کنم.

به من گفتند: لازم نیست، توکل بر خدا کن و به رادیو بیا. من نیز چون حس کردم که پیشرفتی برای من  در این کار هست، پذیرفتم . در آن زمان، شیخ الضباع مسئول جلسات قرآنی بود و کتاب هایی در زمینه قرائات و علوم قرآنی نوشته بود، او در علوم قرآنی و قرائت ها مرجع به حساب می آمد. شیخ پس از این که متوجه شد قرائات سبع را حفظ هستم؛ به من تبریک گفت و وعده داد که اوقاتی برای قرائت قرآن در رادیو برایم مشخص کند.

از آن پس هر یک ماه یا هر یک ماه و نیم یک بار، در رادیو تلاوت داشتم . نماز صبح را در مقام حضرت زینب(س) می خواندم و بیرون می رفتم و پیاده تا رادیو که در خیابان علوی بود می رفتم و ساعت 5/6 تا 7 صبح تلاوت قرآن داشتم.

در سال 52 بود که به حج مشرف شدم و برای اولین بار بود که در همین کشور تلاوت قرآن من روی نوار ضبط شد.



خرید و دانلود تحقیق درباره  زندگی نامه قاریان قران مصری


تحقیق درباره زبان در قران

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

نعمت زبان و نقش آن در زندگی انسان

پیشگفتار

زندگی واقعیتی است که انسان باید در راستای آن راه کمال را بپیماید تا بتواند به هدف نهایی اش برسد. هدف نهایی در حرکت انسان، رسیدن به مقام والای انسانی، قرب الی الله و تخلق به اخلاق الهی است. برای حرکت صحیح دراین مسیر و نیل به این هدف، برنامه و دستورالعمل صحیح لازم است تا رهرو بتواند، بی آنکه سرگردان شود در مسیر صحیح و رشد به تعالی قدم بردارد.این راه را باید در مرحله اول با ایمان به خدا شروع کرد، به کسی جز او دل نبست، و در راه اطاعت و عبادتش با اخلاص و کوشش گام برداشت؛ بدیهی است با تکرار عمل صالح و ادامه اطاعت و عبادت، روح آدمی صفا می یابد و برای ادامه مسیر آمادگی بیشتر پیدا می کند.در مرحله دوم انسان باید نفس خود را به تقوا زینت دهد و از محرمات اجتناب کند، و با کسب تقوا و پرهیز از گناهان، به مدارجی از کمال روحی و تهذیب نفس دست یابد.در مرحله سوم باید از تمامی گناهانی که توسط اعضا و جوارح انسان سر می زند، و در این مسیر مزاحم او می باشد اجتناب کند و یکی ز آن گناهان که خیلی خطرناک است بوسیله زبان انجام می شود. زبان از جوارح بسیار ارزشمند و مفید است، که فرد می تواند با سخنان عالمانه و مقالات حکیمان، جامعه را با کمال بسازد و از فرهنگ و دانش برخوردار نماید زبان می تواند با مواعظ حسنه و اندرزهای مشفقانه مردم را تربیت کند و به راه سعادت و رستگاری رهنمون سازد؛ همچون زبان از جوارح بسیار خطرناک و مضر نیز هست و آفتش از آفت سایر اعضا و جوارح بیشتر است. زبان گویا خصیصه بزرگی است که آفریدگار حکیم به بشر عطا فرمود ه است، سرمایه کران قدری که مایه پیشرفت علم و گسترش دانش در جهان است و می تواند انسان را در شئون مختلف به تکامل سوق دهد.

زبان در قرآن

آیا برای انسان دوچشم قرار ندادیم؟ و یک زبان و دو لب ( سوره بلد، آیات9-8)خداوند متعال در این آیات به مهمترین نعمتهایی که به انسان عطا فرموده اشاره می نماید، تا او را وادار به تفکر در خالق این نعمتها نماید، و با تحریک حسس شکرگزاری در درون جانش او را به سوی معرفت خالق سوق دهد.

نعمت زبان و نقش آن در زندگی انسان

مهمترین وسیله ارتباط انسان با افراد بشر، و انتقال شفاهی اطلاعات از قومی به قوم دیگر و از نسلی به نسل دیگر به وسیله زبان انجام می شود، و اگر این وسیله ارتباطی نبود هرگز انسان نمی توانست تا این حد در علم و دانش و در مسائل معنوی پیشرفت کند. زبان که از اندامهای حسی است، یگانه وسیله سخن گفتن و فروبردن غذا است. ولی در قرآن در میان وظایف مختلف آن، روی نقش بیانگری آن تکیه می کند و از این زاویه به آن می نگرد، و این قسمت از هنرنمایی زبان آنچنان اهمیت دارد که دیگر وظایف آن را تحت الشعاع خود قرار داده است.انسان از طریق محاوره، مذاکره گفت و شنود و پرسش و پاسخ، می تواند با دیگران به گفتگ، مباحثه و مجادله بپردازد. تعلیم و تربیت که زمینه رشد و تکامل انسان ها را فراهم می سازد، از طریق آموزش انجام می شود که مهمترین وسیله برقراری ارتباط، زبان است. قوه های مغزی انسان مانند فکرکردن و استدلال کردن از جمله قابلیتهایی هستند که امکان شناخت و کسب دانش، را فراهم می سازد و انسان به کمک زبان می تواند دیگران را از این گنجینه آگاه سازد. امیر ا لمؤمنین علی(ع) می فرماید:« شخصیت انسان زیر زبان او نهفته است.»با این وصف ایجاب می کند که این عضو از اندامهای حسی مایه رشد انسانیت بیانگر افکار و اندیشه و روشنگر شخصیت انسان شمرده می شود.

موقعیت زبان در قرآن

خداوند متعال پس از یادآوری آفرینش انسان، مسئله آموزش به کمک زبان را یادآوری می کند. بزرگترین مظهر لطف و مهربانی خدا به انسان این است که نعمت قدرت تکلم و بیان را به او ارزانی داشته است. خداوند رحمان، قرآن را به تعلیم فرمود، انسان را آفرید، و به او بیان را تعلیم داد. ( الرحمن، آیات 3-1)در این آیه خداوند به یکی از مهمترین نعمتها بعد از نعمت آفرینش انسان اشاره می کند و می فرماید به انسان بیان را تعلیم دادیم. بیان از نظر مفهوم لغوی، معنی گسترده ای دارد و به هر چیزی گفته می شود که بین و آشکار کننده چیزی باشد. بنابراین نه فقط نطق و سخن را شامل می شود و بلکه کتابت و خط و انواع استدلالات عقلی و منطقی که مبین مسائل مختلف و پیچیده است همه در مفهوم بیان جمع است، هرچند شاخص این مجموعه همان سخن گفتن است. گرچه ما بدلیل عادت به سخن گفتن آن را مسئله ساده ای فکر می کنیم، ولی در حقیقت سخن گفتن از پیچیده ترین اعمال انسان است. اگر نقش بیان در تکامل و پیشرفت زندگی انسانها و پیدایش و ترقی تمدنها را در نظر بگیریم، اذعان خواهیم کرد که اگر این نعمت بزرگ نبود انسان هرگز نمی توانست تجربیات وعلوم خود را به سادگی از نسلی به نسل دیگر منتقل سازد. قدرت بیان و تکلم در ادای رسالت رسولان الهی نقش مهمی دارد بگونه ای که حضرت موسی(ع) از خداوند می خواهد هر نوع لکنت را از زبان او بردارد.و گره از زبانم بگشا، تا سخنان مرا بفهمند.( طه، آیات 27-28)

حضرت موسی( ع) در این آیه تقاضای قدرت بیان کرد، چه اینکه می دانست موفقیت آن حضرت هنگامی است که قدرت ارائه و اظهار مطالب در صورت کامل وجود داشته باشد، و توانایی بازکردن گره های سخن که مانع درک و فهم شنونده می گردد به او داده شود، یعنی سخنش آن چنان فصیح و بلیغ باشد که همه مخاطبان منظور وی را درک کنند. همچنین آن حضرت از خدا خواست، برادرش را که در سخن وری فصاحت داشت برای ادای رسالت او را یاری دهد. اصولاً کار بزرگ پیامبر پیامبران که ابلاغ رسالت الهی است به شیوه انتقال شفاهی بوده، و برای همین جهت خداوند به پیامبر مکرم اسلام(ص) نوید می دهد که، ما پیام های خود را به زبان تو آسان کردیم تا بوسیله آن پرهیزکاران را بشارت دهی.ما قرآن را بر زبان تو آسان ساختیم تا پرهیزکاران را بوسیله آن بشارت دهی و دشمنان سرسخت را انذار کنی.( مریم، آیه 97)پس زبان یگانه وسیله ای است که نیایش خداوند و بسیاری از فرایض ماننداقامه نماز و ادای شهادت و اظهار ایمان و تحقق اسلام با آن صورت می گیرد. آنجا که خداوند می خواهد عنایت خود را نسبت به یکی از پیامبران بگو.نه ای ابراز کند او را به مقام کلیمی



خرید و دانلود تحقیق درباره زبان در قران


تحقیق درباره رابطه قران بدون ویرایش

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 27

 

مطابقه بیانات روح با کتب اسلامی

مطابقه بیانات روح با کتب اسلامی احیاء العلوم غزالی

نیز باید دانست که این خواطر همه حادث و جدیدند و هر حادثه باعث و موجدی می‌خواهد که به اختلاف نوع حوادث اسباب و علل نیز مختلف می‌باشند، این است که شریعت اسلام به ما می‌گوید: نیز باید دانست که این خواطر همه حادث و جدیدند و هر حادثه باعث و موجدی می‌خواهد که به اختلاف نوع حوادث اسباب و علل نیز مختلف می‌باشند، این است که شریعت اسلام به ما می‌گوید

دنیا دار اسباب است و خدا هیچ کاری را بدون سبب و وسائط اجرا نمی‌کند و معمول فرع علت است و این هم ناموس مهم و بزرگ خداوند است که مسببات را بر اسباب منوط و متفرع کرده است.

بنابر این سبب داعی به سوی کار خوب را فرشته گویند و فرشته مخلوقی است که وظیفه او افاضه خیر بر مخلوقات و افاده علم و معرفت و کشف حقیقت بر انسان است و اوست که امر به معروف و نهی از منکر می‌کند و خداوند او را مخصوص این کارها آفریده است و شیطان مخلوقی است که درست نقطه مقابل فرشته خلق شده است و برای کارهای ضد کارهای فرشته است. قلبن انسانی میان کشمکش فرشته و دیو گرفتار است چنانکه پیامبراکرم(ص) فرمود:

در قلب آدمی همیشه دو احساس عارض می‌شود یکی از طرف فرشته که احساس کار خوب و تصدیق به حق است و آن کس که این احساس را در قلب خود یافت بداند که تفضل خداوند شامل حال او شده و هماندم سپاسگذار شود و خدا را شکر کند. ودیگر احساس از طرف دیو است که احساس کار بد و تکذیب حق و حقیقت است و هر کس آن را در قلب خود احساس کرد باید فورا به خدا پناه برد که او را از شر شیطان محفوظ دارد زیرا:

خداوند فرموده:«دیو به شما وعده فقر و بی‌چیزی داده و امر به فحشاء می‌کند ولی خداوند به شما وعده عفو و بخشش و فضل و رحمت از طرف خود می‌دهد».تفصیل این بیان در کتاب شرح (عجایب قلب) تصنیف غزالی مفصلا ذکر شده است.

در این صورت معلوم شد که کشفیات جدید دانشمندان غرب راجع به روح کاملا مصداق دین اسلام است! زیرا مطابق بیانات روح هر گونه رای و علم و معرفت و خوبی و بدی که برای انسان حادث و حاصل می‌شود همه و همه ناشی از القائات ارواح طیبه یا خبیثه است که پیغمبر اسلام هزار و سیصد سال قبل از این همین بیان را فرموده است و می‌توان آن را یکی از معجزه‌های بزرگ او دانست زیرا در قرآن می‌فرماید:

بزودی ما آیات آفرینش خود را در آفاق و انفس به مردم ارائه خواهیم داد.و البته کشفیات طبیعی و ترقیات مادی بشر همه نمایش آفاقی آفرینش است و کشفیات روحی و عجائب بیانات ارواح همه نمایش انفسی آفرینش است.و بسی جای تعجب است که ملل غرب با آنکه اعتقاد به قرآن و دین اسلام ندارند و به چیزهایی معتقد شده‌اند که حقیقت اسلام است!

ای کاش مسلمین دنیا هم خود آگاه شده و به وسیله سیر آفاق و انفس به کشفیات و ترقیات حیرت کن عقل که امروزه ملل غرب در سایه سعی و کوشش و جد و جهد یافته‌اند نائل می‌گردیدند؟!

دنباله افادات روح

در کتاب مذهب روحانی ص 112 بعضی افادات روح را ذکر کرده که مطالعه آن بسیار شیرین و فرح‌بخش است:سوال از روح: چرا بعضی سیطلهای با علم و معرفت و نیکو خصال، از عهده ارتباط و مکالمه با ارواح بر نمی‌آیند و نمی‌توانند؟!

جواب روح: می‌توان گفت که این عدم ارتباط، تقاص گناهان گذشته آنها است و از کجا که در قلب این نوع مردم خودخواهی و کبریاء موجود نباشد؟سوال: آیا انسان کامل روی زمین وجود دارد؟

جواب: شما هرگز به ظاهر فضائل انسانی گول نخورید، زیرا هزاران عیب در پس آن فضائل پنهان است! شما هر کس را که مردم آزار نیست و با مردم سلوک و معامله صحیح دارد خوب و کامل می‌دانید، آیا هیچ خیال نمی‌کنید که این صفات خوب به خودخواهی و کبریاء هم مشوب باشد؟

آیا در باطن او هیچ نوع حسد و کینه نیست که به چشم شما ظاهر نمی‌شود؟در حالی که بهترین طریق برای طرد و دور کردن ارواح شریره همانا سعی در تقرب به طبیعت ارواح طیبه است.

آیا در باطن او هیچ نوع حسد و کینه نیست که به چشم شما ظاهر نمی‌شود؟

در حالی که بهترین طریق برای طرد و دور کردن ارواح شریره همانا سعی در تقرب به طبیعت ارواح طیبه است.

سوال: آیا می‌توان از طریق ارشاد و اصلاح ارواح شریره، از آسیب و شر آنها محفوظ ماند؟جواب: شک نیست و کمتر کسی فکر در این کار کرده و نمی‌داند که این وظیفه مهم اوست که باید با کمال دقت و محبت اقدام به این وظیفه نماید، زیرا با مختصر نصیحتی می‌توانید حس ندامت و پشیمانی را در روح شریره تحریک نمائید و راه اصلاح و ترقی برای او باز کنید.سوال: چگونه انسان می‌تواند چنین کاری که بزرگتر و مهمتر از کارهای ارواح ملکوتی است انجام بدهد؟

جواب: ارواح شریره برای مقاصد پست و ارتکاب اعمال زشت تقرب با انسان را مایلند، همین دید که شخص در ارشاد و هدایت او سعی دارد ابتدا می‌خندد و مسخره می‌کند و هیچ استفاده نکرده و در او اثر نمی‌کند! ولی همین که وسیط زیرک و هوشیار شروع به نصیحت و پند و اندرز او نماید ناچار کلام او موثر شده و تدریجا باعث آگاهی و تنبه روح شریره می‌شود!

مقصود این نیست که انسان دارای سلطه و اقتدار و برتری بر ارواح ملکوتی است، بلکه سخنان انسان بیشتر با مذاق و طبیعت ارواح سفلی و شریر موافق است و این خود دلیل بر ارتباط ثابت میان عموم ارواح به اختلاف طبقات است.

سوال: آیا استیلاء روح شریر بر جسد انسان یک نوع جنون برای آدمی شمرده نمی‌شود؟جواب: چرا- ولی با جنون عادی به کلی متفاوت است، زیرا در بیمارستانها این نوع دیوانه‌ها بسیارند که از طریق معلجه ادبی و روحانی و طرد ارواح شریره می‌توان آنها را معالجه کرد ولی اطبا آنها را از طریق جسد و جسم معالجه می‌کنند و این خود غالبا منتهی به جنون حقیقی می‌شود، در صورتی که اگر اطبا اصول روحانیت و روح را می‌دانستند، برای معالجه این

گونه مرضی هیچ نوع زحمتی نداشته و قطعا موفق می‌شدند!سوال: به عقیده بعضی مردم، بهترین راه برای دفع خطر ارواح شریره آن است که از عمل وساطت جلوگیری کرده و اجتماعات روحی و مجامع روحانی را از بین ببرند تا ارتباط و



خرید و دانلود تحقیق درباره رابطه قران بدون ویرایش