لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
نقش محبت در زندگی خانوادگی
نظام هستی بر اساس مهر و محبت پروردگاربه انسان پدید آمده است اگر محبت نبود،نه طلوعی بود ونه غروبی. نه بهاری بود و شکفتن گلها و نه نغمه های شورانگیز بلبلان . نه کوهساری وجود داشت و نه آبشاری ، نه امواج غلطان دریاها به چشم می خورد و نه ستارگان در آسمانها چشمک می زدند .
اگر عشق و دلدادگی نبود شوریدگان به دنیا نمی آمدند و اشعار نغز و زیبا سروده نمی شد . اگر سوز و گداز دلدادگان نبود کوه بیستون شکافته نمی شد و ذوق و هنر هرگز تولد نمی یافت ، دیگر معلم شوریده دلی پیدا نمی شد و کلاسهای درس تعطیل می گردید .
دفتر زندگی با کلمه عشق و محبت آغاز شد و جلوه های گوناگون جمال و کمال در کل هستی پدید آمد . انسانها هم که جزئی از نظام کلی هستی هستند با عشق متولد می شوند با دلدادگی به تلاش و کوشش می پردازند و در آخرین لحظات زندگی سرشار و لبریز از عشق و دلدادگی چون حبابها به اقیانوس هستی و ابدیت می پیوندند . پس آغاز و سرانجام زندگی و هستی از مهر و محبت آکنده است و آنان که از عشق و دلدادگی خبری ندارند نامشان در دفتر و جریده انسانها ثبت و ضبط نمی شود .
اگر می خواهیم خانواده استواری داشته باشیم اگر مایل هستیم از زندگی لذت و بهره بگیریم ، اگر می خواهیم کودکان ما با نشاط و خرمی زندگی کنند ، اگر می خواهیم استعدادهای خداداد در آنان شکوفا گردد و اگر می خواهیم روح امید و اعتماد و تلاش و کوشش در آنان زنده شود . زندگی خانوادگی را از مهر و محبت لبریز و سرشاز نماییم و در و دیوار خانه را با صفا و صمیمیت آذین بندی کنیم .
رسول خدا ( ص ) می فرمود : هیچ بنایی در نزد پروردگار محبوب تر از بنای خانوادگی نیست بدیهی است که منظور خانواده ای است که لبریز از مهر و محبت باشد . در گفتار دیگری فرمود . مرد مسلمان پس از اسلام فایده ای برتر و والاتر از همسری مسلمان به دست نیاورده است . همسری که هر گاه به او می نگرد سراسر وجودش از شادی و سرور لبریز می گردد . هر گاه از او چیزی را طلب می کند از او اطاعت می کند و درغیبت شوهرش با همه وجود از ناموس و مال او پاسداری می نماید . پرواضح است که این گونه ارتباط استوار و صمیمی جز در پرتو مهر و محبت زن و شوهر به یکدیگر امکان پذیر نیست . پیوندهای عاطفی است که زن و شوهر را به وحدت و یگانگی سوق داده هر دو یکی می شوند و دوگانگی و اختلاف و درگیری از میان برداشته می شود . در برخی از روایات اسلامی از همسر به انیس موافق تعبیر شده است.
پیشوایان دینی با انتخاب چنین کلماتی به همه خانواده ها گوشزد می کردند که زن و مرد در محیط خانوادگی باید با یکدیگر دوست و صمیمی و مونس و همدم یکدیگر باشند . واضح است که وصول به این هدف جز در پرتو دوستی و صمیمیت خالصانه امکان پذیر نیست . رسول خدا (ص) می فرمود : من از دنیای شما سه چیز را دوست دارم اول بوی خوش ، دوم زنان و سوم نماز را که نور چشم من است . هدف اساسی پیامبر بزرگوار این بوده است که برای همه زنان و مردان این واقعیت را تبیین کند که کانون خانوادگی باید از مهر و محبت لبریز باشد تا زندگی مفهوم واقعی خود را از دست ندهد .
در تاریخ اسلام آمده است که رسول خدا (ص) قبل از تولد فاطمه موظف شد مدت چهل روز از خدیجه کبری فاصله بگیرد و به اعتکاف بپردازد . خدیجه کبری در این مدت از شوق و عشق رسول خدا ( ص ) بی تاب شده ، اشکهای فراوانی از دیده فرو می ریخت ، رسول خدا برخی از مؤمنان را نزد خدیجه فرستاد و یپام داد که این فراقت و دوری به دستور پروردگار می باشد ومهر و محبت ایشان به او کماکان گرم و سوزان است . با توجه به مقدمات ذکرشده این حقیقت آشکار می شود که زندگی جز در پرتو مهرورزی و محبت کردن امکان پذیر نمی تواند باشد .
در اینجا این سئوال مطرح می شود که زن و شوهر چگونه باید با یکدیگر برخورد داشته باشند تا کانون خانوادگی از مهر و محبت لبریز گردد . در پاسخ می گوییم که هیچ معلومی بدون علت تحقق نمی یابد . برای ایجاد صفا و صمیمیت باید رفتارهای خاصی در محیط خانوادگی حاکمیت داشته باشد تا صفا و یگانگی فراهم آید به همین مناسبت به رفتارهایی که موجب ایجاد صفا و صمیمیت می شود اشاره می کنیم .
1- اولین عاملی که موجب پدید آمدن صمیمیت می شود خوش اخلاقی است . بدیهی است که منظور از حسن خلق نرمی وملایمت و تحمل و شکیبایی است . زن و مرد باید سعی کنند در ارتباط با همدیگر روحیات انسانی را در حد کمال مراعات کنند و از تندی و تیزی وعصبانیت و حساسیت ها جداً پرهیز نمایند . از امام حسن مجتبی نقل شده است : هیچ عیش و زندگی برتر و والاتر از خوش اخلاقی نیست .
2-دومین عاملی که صفا و صمیمیت را در محیط خانوادگی فراهم می آورد خوش زبانی است . زن ومرد خانواده باید از ابراز هر نوع کلمات و الفاظ زننده و کوبنده اجتناب کنند و هرگز نسبت به یکدیگر زخم زبان نزنند زیرا هیچ عاملی همانند نیش زدن به صمیمیت خانواده لطمه وارد نمی کند . رسول خدا در طول زندگی خود در ارتباط با مسائل شخصی و خانوادگی هرگز زبان به انتقاد نگشود و اگر اعتراض و انتقادی می کرد در انحصار مواردی بود که به حدود و قوانین الهی تجاوزی به عمل آمده بود و در غیراین صورت با سکوت و نادیده گرفتن گذشت می کرد .
3- سومین نکته که بسیار حساس است و در ایجاد و حفظ صمیمیت ها نقش مؤثر را عهده دار است خوش برخوردی است . همه افراد علاقه دارند که دیگران با آنان برخورد خوبی داشته باشند . بنابراین زن و مرد هم از این قاعده کلی مستثنی نیستند. هر مردی دوست دارد وقتی به خانه قدم می گذارد همسرش با چهره ای خندان و با گشاده رویی با او برخورد کند . چنانکه زن خانه نیز متوقع است وقتی مرد وارد خانه می شود سختی ها و دشوارهای زندگی را فراموش کند و با چهره ای متبسم و خندان با همسرش مواجه شود . فراموش نکنیم که برخوردهای اولیه افراد بسیار مؤثر و نقش آفرین است . به عنوان مثال سبقت گرفتن در سلام را و افشای سلام در برخوردها تأثیر بسزایی در دیگران دارد و روحیه ها و رفتارها را تغییر می دهد . به اعتقاد ما یکی از نشانه های بارز خردمندی در زن و مرد خوش برخوردی است عده کمی هستند که از این توانایی برخوردارند . این گونه افراد در اولین برخورد با دیگران اعم از خردسال و بزرگسال آنان را شیفته و مجذوب خود می کنند و در برابر این عده بسیاری از مردم نیز برخوردی خشک و ساده دارند .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
با توجه به عوامل مؤثر در آموزش محبت ، موانع متعددی در این زمینه وجود دارد که به اختصار می توان به ذکر برخی از این موانع پرداخت :
1 – عدم شناخت و مطالعه و دقت در زندگی بزرگان دین به خصوص انبیاء و اولیاء و ائمه ی معصومین (ع) که بهترین معلمان اخلاق بوده اند و مردم را به محبت سفارش کرده اند.
2 – عدم آموزش صحیح "مهرورزی" در خانواده ، مدرسه و اجتماع : کودکان ، نوجوانان و جوانان هرگز محبت را به عنوان یک موضوع آموزشی نیاموخته اند و برخورداری از این رفتار پسندیده را ضروری تشخیص نداده اند .
3 – احساسات و عواطف همواره در تکوین شخصیت افراد نقش مؤثری داشته است و مهربانی و احترام به شخصیت افراد به خصوص نسل جوان سبب ترغیب این قشر به ارزشها و باورهای مبتنی بر جامعه است ، در حالی که قشر جوان و نوجوان ما بیشتر مورد حقارت قرار می گیرد تا احترام . به همین دلیل او بسیاری از رفتارهای خود از جمله محبت و مهرورزی را پنهان میکند تا مبادا مورد توبیخ و سرزنش قرار گیرد .
4 – مشکلات اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و ... از جمله عواملی است که متاسفانه سبب خمود و نگرانی در بین خانواده ها شده است . به همین دلیل معمولاَ پدر و مادر خانواده که برای بهبود وضعیت اقتصادی تلاش مضاعف می کنند ، با چهره ای خسته ، غمگین و افسرده در خانواده ظاهر می شوند و فرصتی برای ابراز محبت ندارند که کودکان و نوجوانان بتوانند محبت را از آنان بیاموزند . فرزندان کمتر چهره ی شاداب و متبسم آنان را دیده اند و کمتر سخنان پرمهر آنان را شنیده اند.
5 – سنت نسلهای گذشته ی ما مبتنی بر محبت و مهرورزی بوده است و این در آثار به جای مانده ی گذشتگان کاملاَ مشهود است . اما فرزندان امروز این مرزو بوم دچار نوعی از خودبیگانگی شده اند و با آثار کهن پیشینیان قطع ارتباط کرده اند و هیچ تمایلی به مطالعه ی اینگونه آثار که سرشار از سفارش به محبت است ندارند .
6 – نسل امروز ما تصوردرستی از محبت و دوستی ندارد و این رفتارهای پسندیده را حاصل کسب منافع دیگران می بیند . او به محبت و دوستی دیگران اعتماد ندارد و پایان همه ی محبتها و دوستی را ناخوشایند می پندارد.
****
*رازهای عشق * ** *گفتار های دونالد والترز خیلی کوتاه است گاهی به یک خط هم نمیرسد. * *اما اگر هر یک از آنها را برای چند بار در روز بخوانید اثر عمیقی در روح شما خواهد داشت. * *هر گفتار برای یک روز است .یکی از روزهای زندگی شما که با تکرار این جملات و ورود مفهمومشان به ضمیر ناخود آگاه شما خیلی زیبا تر خواهد شد . * *در هر حالی که هستید به خصوص پیش از خواب یکی از گفتار ها را تکرار کنید .ابتدا با صدای بلند و کم کم به شکل زمزمه . * *آری به همین سادگی...* ** ** ** * * *1. راز عشق در تواضع است . * *این صفت به هیچ وجه نشانه تظاهر نیست.* *بلکه نشان دهنده احساس و تفکری قوی است.* *میان دو نفری که یکدیگر را دوست دارند،* *تواضع مانند جویبار آرامی است که چشمه محبت* *آنها را تازه و با طراوت نگه میدارد.* * * * * *2. راز عشق در احترام متقابل است.* *احساسات متغیر اند، اما احترام دو طرف ثابت می ماند .* *اگر عقاید شریک زندگی ات با عقاید تو متفاوت است ،* * با احترام به نظریاتش گوش کن .* *احترام باعث می شود که او بتواند خودش باشد .* ** ** *3. راز عشق در این است که* * به یکدیگر سخت نگیرید . * *عشقی که آزادانه هدیه نشود اسارت است .* ** ** *4. راز عشق در این است که* * هر روز کاری کنی که شریک زندگی ات را * *خوشحال کند ،* *کاری مثل دادن هدیه ای کوچک ،تحسین ،* * لبخندی از روی محبت .* *نگذار که جویبار محبت از کمی باران ، بخشکد.*
*5. راز عشق در این است که* * رابطه تان را مانند یک باغ ، با محبت تزئین کنید .* *بذر علاقه ها و عقیده های تازه را* * بکار که زیبایی بروید .* *ضمنا فراموش نکن که باغ را باید هرس کرد ، مبادا* * غنچه های گل پوشیده از علف های هرز عادت شود .* *برای اینکه عشق همواره با طراوت بماند فباید به آن* * مثل هنر خلاقانه نگاه کرد .* ** ** *6. راز عشق در خوش مشربی است .* *شوخی با دیگران را فراموش نکن ، در ضمن* * مراقب شوخی هایت هم باش .* *شوخی نا پسند نکن . شوخی باید از روی حسن* * نیت باشد ،نه نیشدار .* **
*7. راز عشق در این است که* * حقیقت اصلی عشق ، یعنی تفکر را از یاد نبری .* *آیا یک رابطه دراز مدت ، مهم تر از اختلافات * *کوچک و زود گذر نیست ؟* **
*8. راز عشق در این است که* * مانع بروز هیجانات منفی در وجودت شوی ،* * و صبر کنی تا خون سردی را دوباره به دست آوری .* *با این که احساس جلوه الهام است ، اما شخص * *عصبانی نمی تواند چیز ها را با وضوح درک کند .* *قلبت را آرام کن .* *تنها به این وسیله است که می توانی چیز ها* * را آنگونه که هستند ، در یابی .* **
*9. راز عشق در این است که* * طرف مقابلت را تحسین کنی .* *هر گز با فرض این که خودش این چیز ها را* * می داند ،از تحسین غافل نشو .* *مشکلی پیش نخواهد آمد اگر بار ها با خلوص نیت* * بگویی : دوستت دارم .* *گر چه احساسات بشری به قدمت نسل بشر* * است ، اما کلمات همواره تازه و جوان خواهند ماند .* **
*10. راز عشق در این است که* * در سکوت دست یکدیگر را بگیرید .* *کم کم یاد می گیرید که بدون کلام رابطه برقرار کنید .* **
*11. راز عشق در توجه کردن به لحن صدا است * *برای تقویت گیرایی صدا ، باید آنرا از قلب برآورید ،* * سپس رهایش کنید تا بلند بشود وبه سمت پیشانی برود * * تار های صوتی را آرام و رها نگه دار . * *اگر احساسات قلبی ات را به وسیله صدا بیان کنی ، آن * * صدا باعث ایجاد شادی در دیگری خواهد شد . *
*12. راز عشق در این است که بیشتر با نگاه حرف بزنی ، * * زیرا چشم ها پنجره های روح هستند .* *اگر هنگام صحبت کردن از نگاه استفاده کنی ،* *مثل آن است که* * پنجره ها را با پرده های زیبایی بیارایی * *و به خانه گرما و جذابیت ببخشی.*
*13. راز عشق دراین است که* * از یکدیگر انتظارات بیجا نداشته باشید ،* *زیرانقص همواره جزء لا ینفک انسان است * *ذهنت را بر ارزشهایی متمرکز کن * *که شما را به یکدیگر نزدیک تر میکند * * نه بر مسائلی که بین شما فاصله می اندازد .*
*14. راز عشق در این است که* * حس تملک را از خود دور کنی . * *در حقیقت هیچ کس نمی تواند مال کسی شود .*
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 29
آثار مهر و محبت به دیگران
(( از نگاه احادیث و روایات ))
از امام باقر (علیه السلام) از پدرانش، از علی (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: همنشینی با بدان موجب سوء ظن به نیکان می شود و همنشینی با خوبان بدان را به خوبان می پیوندد و همنشینی فجار با نیکوکاران فجار را به نیکان ملحق می کند پس کسی که وضع او بر شما مشتبه باشد و دین و روش او را نشناسید به معاشرین او نگاه کنید. پس اگر معاشرین او اهل دین خدا بودند او نیز بر دین خدا است و اگر بر دین خدا نبودند پس هیچ بهره در دین خدا برای هیچیک از آنان نیست همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمود:
کسی که ایمان به خدا و روز آخرت دارد پس با کافر برادری نمی کند و با فاجر رفت و آمد نمی نماید و کسی که با کافری پیوند برادری ایجاد کند یا با قاجری رفت و آمد نماید فاجر و کافر بوده است.
بی مهری در اسلام
اصولاً مردمی که مهر و محبت ندارند و جاذبه ندارند افراد ناقصی هستند. امیر مومنان علی (علیه السلام) می فرماید: ناتوان ترین مردم کسی است که از دوست یافتن ناتوان باشد و از او ناتوانتر آنکه دوستان را از دست بدهد و تنها بماند.
محبت در بنیان تشیع
یکی از بزرگترین امتیازات مذهب تشیع بر سایر مذاهب این است که پایه و زیر بنای اصل آن بر محبت بنا نهاده شده است، از اولین روز دعوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که این مذهب پایه گذاری شد زمزمه محبت و دوستی علی (علیه السلام) در کار بود و دوستی امیر مومنان (علیه السلام) امتیاز شیعیان بود و بقدری شیعیان در محبت امیر مومنان ثابت قدم و استوار بودند که آن حضرت (علیه السلام) می فرمود:
اگر با این شمشیرم بینی مومن را بزنم که با من دشمن شود، هرگز دشمنی نخواهد کرد. و اگر همه دنیا را بر سر منافق بریزم که مرا دوست بدارد، هرگز مرا دوست نخواهد داشت. زیرا که این مطلبی است ثابت و بر زبان پیامبرانی جاری گشته که گفت:
یا علی: مومن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمی دارد. از این رو وقتی یکی از دوستان امیرالمومنین (علیه السلام) که مردی با فضیلت و ایمان بود، متاسفانه از روی لغزشی که از وی انجام گرفت و می بایست حد بر او جاری شود امیرالمومنین (علیه السلام) به عنوان حد دزدی، پنجه راستش را برید و به دست چپش داد. او در حالی که قطرات خون از دستش می چکید می رفت. در بین راه ابن الکواء خارجی آشوبگر، خواست از این جریان به نفع خوارج و علیه علی )علیه السلام) استفاده کند، با قیافه ای ترحم آمیز جلو رفت و گفت کی دستت را برید؟! او به جای اینکه ازعلی (علیهالسلام) مذمت و یا شکوه کند گفت:
دستم را برید آن کس که آقای جانشینان پیامبران، پیشوای سفیدرویان قیامت، ذی حق ترین مردم نسبت به مومنان، علی بن ابی طالب، مبارز شجاعان، انتقام گیرنده از جهالت پیشگان، بخشنده زکات،… .
رهبر راه رشد و کمال گوینده گفتار راستین و صواب شجاع مکی او بزرگوار باوفا…
ابن الکوء گفت: وای بر تو، دستت را می برد و این چنین ثنایش می گوئی؟
گفت: چرا ثنایش نگویم و حال آنکه دوستیش با گوشت و خونم در آمیخته است و به خدا سوگند که نبرید دستم را جز به حقی که خداوند قرار داده است.
روش پیامبر با مردم
پیامبر اسلام در عین اینکه در مقام اجراء قوانین کیفری و مجازات گناهکاران بسیار جدی بود، ولی در معاشرتهای اجتماعی، پدری رووف و مهربان بود، هیچ کس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نمی ترسید و اگر اتفاقاً ابهت پیامبر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 21 صفحه
قسمتی از متن .doc :
محبت
محبت یعنى دوست داشتن چیزى یا کسى دوستى با گرایش، کوشش و جذب شدن شناخته مىشود. حالت محبت هر گاه در انسانى پدید آید آن کس به محبوب خود مایل مىشود و براى رسیدن به محبوب مىکوشد و به آن مجذوب مىشود.
محبت در حقیقت دوست داشتن کمال و بیزارى از نقص است. هم موجودات ناقص ذیشعور و هم موجود کامل حقیقى دوستدار کمال و بیزار از نقص هستند. یعنى هم خداوند محب است و هم انسانها خداوند محبوب هم هست چون کمال مطلق است پس برترین محبوب و در حقیقت محبوب واقعى خداست.
با توجه به این مطالب مىتوان محبت را به دو گونه تقسیم کرد و احکام مختص و مشترک هر یک از آنها را بیان نمود: محبت یا محبت موجود ناقص و فقیر به کمال است و یا محبت موجود کامل و غنى به کمال در هر صورت، محبوب، کمال است.
عوامل محبت:
محبت رابطهاى است میان محب و محبوب. وقتى محب به محبوب معرفت یابد چون در او کمالى مشاهده مىکند به او محبت مىیابد. بنابراین یکى از عوامل اصلى در واقع شرط لازم پدید آمدن محبت معرفت است.
محبت انسان به کمال ریشه در معرفت او به خویشتن دارد. هر انسانى نسبت به خود علم حضورى دارد و همزمان وجود خود که رتبهاى از کمال است و فقر خود را درک مىکند پس به خود محبت دارد؛ چرا که خود را واجد رتبهاى از کمال مىشناسد و به کمالاتى که در انتظار اوست محبت دارد چرا که از فقر خود آگاه و از آن بیزار است.
محبت انسان به خود، او را وامىدارد که به سوى کمال حرکت کند و نقص را از خود بزداید هر چیز که محبوب انسان واقع مىشود از آن روست که انسان کمالى را در آن مىیابد و رسیدن به آن را رفع نقص خود مىداند. قواى نفس انسان هر یک به تناسب خود دوستدار چیزى هستند، محبت غذا، نکاح، جاه، مال و هر محبت دیگرى براى رفع نقصانى در انسان است. دقت در عامل معرفت عامل اصلى دیگرى را به ما نشان خواهد داد معرفت به کمال، عامل محبت است پس کمال موجود در محبوب یکى دیگر از عوامل ایجاد محبت است.
هر دو عامل یعنى معرفت به کمال محبوب و کمال موجود در محبوب هر چه رتبه بالاترى داشته باشند محبت نیز شدیدتر خواهد شد این دو عامل، هم در محبت موجود ناقص به کمال و هم در محبت موجود کامل به کمال حضور دارند یعنى هم انسان در اثر معرفت به کمال محبوب به آن محبت مىیابد و هم خداوند به سبب کمال بندگان به آنها محبت دارد.
عامل سومى نیز در محبت وجود دارد که مختص محبت موجود ناقص به کمال است آن عامل، آگاهى به فقر و نیازمندى است. عامل سوم محبت انسان به کمال شناخت فقر و وابستگى اوست. انسان، فاقد برخى کمالات است و از این فقدان بیزار است پس به رفع آن مشتاق مىشود و محبت کمال را پیدا مىکند.
مراتب محبت:
با توجه به این عوامل در مىیابیم که هر گاه عوامل محبت قوىتر باشند محبت نیزشدیدتر است بنابراین مىتوان برترین رتبه محبت را هنگامى یافت که محبوب در بالاترین مرتبه کمال باشد. برترین محبوب خداست چرا که کمالترین حقیقت هستى اوست و برترین و شدیدترین محبت وقتى تحقق مىیابد که محبوب خدا باشد.
بالاترین رتبه معرفت به برترین موجود عالم، شدیدترین محبت را پدید مىآورد بنابراین هر موجودى که به خداوند معرفت بیشترى داشته باشد، محبت شدیدترى دارد. بیشترین معرفت به خداوند از آن خود خداوند است یعنى او ذات خود معرفت دارد و دیگر موجودات همه از معرفت حقیقت او عاجزند: ما عرفناک حق معرفتک.
عامل سوم محبت به انسان اختصاص دارد آگاهى انسان از فقر خود، ناشى از علم حضورى او به وجود خود است انسان به خود و محدودیت وجود خود بالاترین آگاهى را دارد در نگاه اول این آگاهى در همه انسانها شدید و به یک میزان است ولى به دو دلیل این معرف نیز داراى مراتبى است اول آن که انسانهاى معصیت کار و سرکش چنان از نفس خویش غافل مىشوند که گاه ادعاى خدایى مىکنند و فقر و نیازمندى خود را منکر مىشوند.در قرآن کریم آمده است:
و لا تکونوا کالذین نسوا اللَّه فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ و چون کسانى مىباشید که خدا را فراموش کردند و او نیز آنان را دچار خود فراموشى کرد، آنان همان نافرمانند.
در این آیه فراموشى خداوند سبب خود فراموشى معرفى شده است. خود فراموشى همراه با عفلت از صفات نفس است کسى که خود را فراموش کند فقر و ذلت و نیازمندى
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 21 صفحه
قسمتی از متن .doc :
محبت به خداوند
محبت یعنى دوست داشتن چیزى یا کسى دوستى با گرایش، کوشش و جذب شدن شناخته مىشود. حالت محبت هر گاه در انسانى پدید آید آن کس به محبوب خود مایل مىشود و براى رسیدن به محبوب مىکوشد و به آن مجذوب مىشود.
محبت در حقیقت دوست داشتن کمال و بیزارى از نقص است. هم موجودات ناقص ذیشعور و هم موجود کامل حقیقى دوستدار کمال و بیزار از نقص هستند. یعنى هم خداوند محب است و هم انسانها خداوند محبوب هم هست چون کمال مطلق است پس برترین محبوب و در حقیقت محبوب واقعى خداست.
با توجه به این مطالب مىتوان محبت را به دو گونه تقسیم کرد و احکام مختص و مشترک هر یک از آنها را بیان نمود: محبت یا محبت موجود ناقص و فقیر به کمال است و یا محبت موجود کامل و غنى به کمال در هر صورت، محبوب، کمال است.
عوامل محبت:
محبت رابطهاى است میان محب و محبوب. وقتى محب به محبوب معرفت یابد چون در او کمالى مشاهده مىکند به او محبت مىیابد. بنابراین یکى از عوامل اصلى در واقع شرط لازم پدید آمدن محبت معرفت است.
محبت انسان به کمال ریشه در معرفت او به خویشتن دارد. هر انسانى نسبت به خود علم حضورى دارد و همزمان وجود خود که رتبهاى از کمال است و فقر خود را درک مىکند پس به خود محبت دارد؛ چرا که خود را واجد رتبهاى از کمال مىشناسد و به کمالاتى که در انتظار اوست محبت دارد چرا که از فقر خود آگاه و از آن بیزار است.
محبت انسان به خود، او را وامىدارد که به سوى کمال حرکت کند و نقص را از خود بزداید هر چیز که محبوب انسان واقع مىشود از آن روست که انسان کمالى را در آن مىیابد و رسیدن به آن را رفع نقص خود مىداند. قواى نفس انسان هر یک به تناسب خود دوستدار چیزى هستند، محبت غذا، نکاح، جاه، مال و هر محبت دیگرى براى رفع نقصانى در انسان است. دقت در عامل معرفت عامل اصلى دیگرى را به ما نشان خواهد داد معرفت به کمال، عامل محبت است پس کمال موجود در محبوب یکى دیگر از عوامل ایجاد محبت است.
هر دو عامل یعنى معرفت به کمال محبوب و کمال موجود در محبوب هر چه رتبه بالاترى داشته باشند محبت نیز شدیدتر خواهد شد این دو عامل، هم در محبت موجود ناقص به کمال و هم در محبت موجود کامل به کمال حضور دارند یعنى هم انسان در اثر معرفت به کمال محبوب به آن محبت مىیابد و هم خداوند به سبب کمال بندگان به آنها محبت دارد.
عامل سومى نیز در محبت وجود دارد که مختص محبت موجود ناقص به کمال است آن عامل، آگاهى به فقر و نیازمندى است. عامل سوم محبت انسان به کمال شناخت فقر و وابستگى اوست. انسان، فاقد برخى کمالات است و از این فقدان بیزار است پس به رفع آن مشتاق مىشود و محبت کمال را پیدا مىکند.
مراتب محبت:
با توجه به این عوامل در مىیابیم که هر گاه عوامل محبت قوىتر باشند محبت نیزشدیدتر است بنابراین مىتوان برترین رتبه محبت را هنگامى یافت که محبوب در بالاترین مرتبه کمال باشد. برترین محبوب خداست چرا که کمالترین حقیقت هستى اوست و برترین و شدیدترین محبت وقتى تحقق مىیابد که محبوب خدا باشد.
بالاترین رتبه معرفت به برترین موجود عالم، شدیدترین محبت را پدید مىآورد بنابراین هر موجودى که به خداوند معرفت بیشترى داشته باشد، محبت شدیدترى دارد. بیشترین معرفت به خداوند از آن خود خداوند است یعنى او ذات خود معرفت دارد و دیگر موجودات همه از معرفت حقیقت او عاجزند: ما عرفناک حق معرفتک.
عامل سوم محبت به انسان اختصاص دارد آگاهى انسان از فقر خود، ناشى از علم حضورى او به وجود خود است انسان به خود و محدودیت وجود خود بالاترین آگاهى را دارد در نگاه اول این آگاهى در همه انسانها شدید و به یک میزان است ولى به دو دلیل این معرف نیز داراى مراتبى است اول آن که انسانهاى معصیت کار و سرکش چنان از نفس خویش غافل مىشوند که گاه ادعاى خدایى مىکنند و فقر و نیازمندى خود را منکر مىشوند.در قرآن کریم آمده است:
و لا تکونوا کالذین نسوا اللَّه فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ و چون کسانى مىباشید که خدا را فراموش کردند و او نیز آنان را دچار خود فراموشى کرد، آنان همان نافرمانند.
در این آیه فراموشى خداوند سبب خود فراموشى معرفى شده است. خود فراموشى همراه با عفلت از صفات نفس است کسى که خود را فراموش کند فقر و ذلت و نیازمندى