لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 25
بِسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَنِ الـرَّحِیمِ
درس وصایای امام
دانشگاه آزاد اسلامی واحد جنوب تهران
موضوع:
بحث در حدیث کمیل از امیر الومنین علیه السلام پیرامون ولایت فقیه
استاد:
جناب آقای زارع ارندی
دانشجو:
عاطفه موسوی
أعُوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَنِ الـرَّحِیمِ
وَ صَلَّی اللَهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ ءَالِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ
وَ لَعْنَةُ اللَهِ عَلَی أعْدَآئِهِم أجْمَعِینَ مِنَ الآنَ إلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ
وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إلاَّ بِاللَهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ
متن روایت کمیل از «نهج البلاغة» سیّد رضیّ رحمة الله علیه و شرح فقرات آن بطور اختصار:
یکی از أدلّة ولایت فقیه که هم از جهت سند و هم از جهت دلالت میتوان آنرا معتبرترین و قویترین دلیل بر ولایت فقیه گرفت، روایت سیّد رضیّ أعلی الله مقامه در «نهج البلاغة» است که أمیرالمؤمنین علیه السّلام به کُمَیل بن زیاد نَخعیّ فرمودهاند.
فَفِی «نَهْجِ الْبَلا َ غَةِ» مِنْ کَلاََمٍ لَهُ عَلیْهِ السَّلاَمُ لِکُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ النَّخَعِیّ:
قَالَ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ: أَخَذَ بِیَدِی أَمِیرُالْمُؤمِنِینَ عَلِیُّ بنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلا َ مُ فَأَخْرَجَنِی إلَی الْجَبَّانِ؛ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَآءَ ثُمَّ قَالَ: یَا کُمَیْلُ! إنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا؛ فَاحْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَکَ.
«کمیل بن زیاد میگوید: أمیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام دست مرا گرفت و به سوی صحرا برد. همینکه در میان بیابان واقع شدیم، حضرت نفس عمیقی کشید و سپس به من فرمود: ای کمیل! این دلها ظرفهائی است و بهترین این دلها، آن دلی است که ظرفیّتش بیشتر، سِعه و گنجایشش زیادتر باشد. بنابراین، آنچه را که من بتو میگویم حفظ کن و در دل خود نگاهدار!» سپس میفرماید:
النَّاسُ ثَلا َ ثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاةٍ، وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ؛ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ، یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ، لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَـُوا إلَی رُکْنٍ وَثِیقٍ.
«مجموعة أفراد مردم سه طائفه هستند: طائفة أوّل: عالم رَبّانی است. گروه دوم: متعلّمی است که در راه نجات و صلاح و سعادت و فوز گام برمیدارد. و دستة سوّم: أفرادی از جامعه هستند که دارای أصالت و شخصیّت نبوده، ومانند مگس و پشّههائی که در فضا پراکندهاند میباشند.
این دستة سوّم، دنبال کننده و پیروی کنندة از هر صدائی هستند که از هر جا برخیزد؛ و با هر بادی که بوزد در سمت آن حرکت میکنند؛ دلهای آنان به نور علم روشن نگردیده؛ و قلبهای خود را از نور علم مُنَّور و مُستَضیی و روشن نگردانیدهاند؛ و به رُکنِ وثیق و محلِّ اعتمادی که باید إنسان به آنجا تکیه زند، متّکی نشده و پناه نیاوردهاند.»
یَا کُمَیْلُ! الْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ؛ الْعِلْمُ یَحْرُسُکَ، وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ؛ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ، وَ الْعِلْمُ یَزْکُوعَلَیالاْءنْفَاقِ؛ وَ صَنِیعُ الْمَالِ یَزُولُ بِزَوَالِهِ.
«ای کمیل! علم از مال بهتر است؛ علم، تو را حفظ و نگهداری مینماید، ولی تو باید مال را نگهداری کنی؛ مال بواسطة خرج کردن و إنفاق، نقصان و کاهش مییابد؛ ولی علم در أثر إنفاق و خرج کردن زیاد میشود و رشد و نُموّ پیدا میکند؛ و نتیجه و آثار مال، به زوال آن مال از بین میرود.»
وَ صَنِیعُ الْمَالِ یَزُولُ بِزَوَالِهِ. وقتی خود مال از بین رفت، پدیدهها و آثاری هم که از آن بدست آمده ـ هر چه میخواهد باشد ـ از بین میرود. مِنْ باب مثال: کسی که مال دارد، با آن مال سلطنت و حکومت میکند؛ مردم را گردِ خود جمع مینماید؛ و بر أساس مال خیلی کارها را انجام میدهد؛ همینکه آن مال از بین رفت، تمام آن آثار از بین میرود؛ مردم دیگر هیچ اعتنائی به وی نمیکنند و شرفی برای او قائل نمیشوند؛ و این شخص که بر أساس اتّکاء به مال، در دنیا برای خود دستگاهی فراهم کرده بود، همینکه مالش از بین میرود، تمام آن آثار که مصنوع و پدیدة مال است، همه از بین میرود. یَا کُمَیْلُ! الْعِلْمُ دِیْنٌ یُدَانُ بِهِ؛ بِهِ یَکْسِبُ الاْءنْسَانُ
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
نغمه های وصال
دو کوهه
ای دو کوهه نغمه غم ساز کن قصه نام آوران آغاز کن
قصه بر غصه لاهوتیان باز خوان از بهر ما ناسوتیان
ای دو کوهه با سکوت نعره وار یاد کن از مستی و از عشق یار
یاد باد آن روزگاران یاد باد روز وصل دوستداران یاد باد
ای دو کوهه راوی پیر منی جلوه گاه یار زیبای منی
یادبادآن خلوت و سوز و گداز باد پیمانی به شبهای دراز
ای که گشتی داغدار لاله ها یاد کن از ندبه آلاله ها
ای دو کوهه عشق را تقریر کن ناله های سنگ را تفسیر کن
صبحگاهت شامگاهان غرق نور فرش را تا عرش مجرای عبور
ای دو کوهه رفته یارانت ز دست سنگ هجران شیشه هایت راشکست سنگ هجران بال ماراهم شکست ای دو کوهه رفته تدبیرم ز دست
(((
چـو شـمـع بر سـر هـر کـشـته می گذارم جان
ز یـک شـراره هـزاران زبـانه می سـازم
زپـاره های دل مـن شـلـمـچه رنـگـین اسـت
سخن چو بلبل از آن عاشقانه مـی سازم
سر و تـن ودل وجـان را به خـاک می فـکنم
بـرای تـیر تـو چـندیـن نـشانه می سازم
کـشـم بـه لـجـه ی شـوریـدگی بسـاط امـیـن
کنون که رخت سفر چون کرانه می سازم
((مقام معظم رهبری))
(((
وطن
از نژاد حافظ و سهراب و مجنون در رگم
من ادیب و پهلوان و عاشق این کشورم
آنچه می گویم ز دلسوزی برای ملت است
رهگشای دوری از بیگانگان و ذلت است
چون براندیم از وطن ایل و تبار پهلوی
کـوته آمـد از وطن دست پلید اجنبی
کی تواند ملتی تنها و در اعماق غـم
خـود رسـاند بر فـلک بشکاند اسباب ستم
پیـر مردی رهنما بـر مردم تکبیر شـد
بـا سـلاح دیـن ومـردم چیره بر شمشیر شد
مشـت محکم بـر دهـان دولـت بیگـانه زد
قـرعـه پیروزی مـلت به ظلـم و جهل زد
فـتنـه ای دیگر شد وجنگی دگـر آغـاز شد
ره بسـوی پر کـشیدن هـا دوبـاره بـاز شد
مردمان پـاک و حق جویـان بی نـام و نشـان
رو بـسـوی جبـهه ها کـردند و دلها شادمان
هـشت سـال از بـهترین یـاران مـا پر پر شـدنـد
جـان فـدای این وطن مـستانه رهبر شدند
بعد ازآن دوران سـرد خـاک و طـوفـان ونـبـرد
آمـدند از جـای جـایِ جبهه ها شان سر بلند
چون بجستم از سیه چال و نبـرد بـی امـان
دست و پا بسته شدم من در صف رهبانیان
هر چـه کردش رهـبرم تـا لایقـان افـزون شونـد
فـاسـدان از دولـت مسموم ما بیرون شوند
لیکـن اینک ایـن پیروطـن دربنـدتنهـایی شـده
آن مقـدس سـالها دیگر چه رویایی شده
هـرکسی آمـد به نـام دیـن به من ظـلـمی نـمـود
دیـن بهانه کرده و سـرمایه و نـفتم ربود
خائن هـر جـا کـه تـواند بـر وطـن ظـلـمی کنـد
گـه لـباس شه گـهی پیراهن حـق تن کـند
مـی رسـد روزی کـه او آیـد رسـد بـر دادمـان
صـد غـلامی را کـند آزاد وگـردم شادمان
(( مهدی غلامی خویینی ))