لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
بخش اول: ولادت
اگر بخواهیم احوالات فرزندان پیامبر اسلام (ص) را بنگریم آن حضرت آن حضرت دارای 3 یا 4 پسر و 4 دختر بود. پسران آن حضرت عبارتند از قاسم که قبل از بعثت بدنیا آمد و پیش از بعثت از دنیا رفت به همین خاطر به پیامبر ابالقاسم می گفتند، عبدالله که نام پدر آن حضرت را روی وی گذاشتند که وی در کودکی از دنیا رفت، ابراهیم که در مدینه متولد شد و یکسال زندگی کرد.
و اما دختران آن حضرت به این شرحند: زینب که بزرگترین دختر رسول خدا بود و چون به حد بلوغ رسید مادرش خدیجه او را به عقد پسرخاله اش ابوالعاص بن ربیع درآورد، ام کلثوم که برخی گفته اند هم نام مادر رسول خدا، آمنه بود و آن حضرت او را به عقد عثمان ابن عفان در آورد ولی قبل از مراسم عروسی از دنیا رفت، رقیه که پس از رسیدن به حد بلوغ رسول خدا او را به عقد عموزاده اش عقبه ابن ابی لهب درآورد و فاطمه زهرا (س)
تاریخ ولادت
در این که روز و سال دقیق تولد حضرت چه سالی بوده روایت درستی در دست نیست ولی اکثر محدثین و علمای شیعه ولادت حضرت را در سال پنجم بعثت می دانند و روایتی هم در اینباره از ائمه بزرگوار اهل بیت علیه السلام نقل شده، البته علمای اهل سنت هم د راین مورد نظر داده اند که نظر به اینکه اینجانب اهل سنت را قابل صلاحیت نمی دانم از ذکر آن خودداری می نمایم.
بطور کلی تطبیق میان اخبار و روایات در داستان ولادت حضرت زهرا کار مشکلی است چون از طرفی در برخی از روایات شیعه آمده که ولادت حضرت سال پس از نبوت اتفاق افتاده در ادامه این جمله نقلی از پیامبر ذکر شده: « در همان سالی که قریش خانه کعبه را بنا می کردند» که جمع میان این دو مطلب دشوار است .
اما دراصل انعقاد نطفه حضرت به دو ذکر معتبر از علمای شیعه بسنده می کنیم.
شیخ صدوق(ره)از محدثین بزرگوار شیعه در کتاب امالی و عیون اخبا الرضا (ع) از رسول خدا روایت کرده که فرمودند: هنگامی که به معراج رفتم جبرئیل دست مرا گرفت وبه بهشت برد واز رطب آنجا به من داد ومن ان را خوردم وهمان رطب تبدیل به نطفه ای در صلب من شد وچون به زمین برگشتم با خدیجه نزدیکی کردم و خدیجه به به فاطمه (ع) حامله شدازاین رو فاطمه ((حوراءانسیه))است. هر گاه اشتیاق به استشمام بوی بهشت پیدا میکنم دخترم فاطمه را استشمام میکنم.
علی بن ابراهیم قمی (ره)درتفسیر خود از امام صادق (ع) روایت کرد. که فرمود : رسول خدا (ص) فاطمه ا بسیارمی بوسید ، عا یشه از ایناین کار پیامبر بسیار ناراحت شده وبر ان حضرت ایراد گرفت رسول خدا (ص)فرمود :{ ای عایشه هنگامی که به معراج رفتم داخل بهشت شده مرا نزدیک درخت طوبی برد واز میوه ان به من داد ومن ان میوه را خوردم وبه صورت نطفه ای درآمد و چون به زمین آمدم با خدیجه آمیختم واو به فاطمه حامله شدومن هر زمان فاطمه را می بوسم بوی درخت طوبی را استشمام میکنم.}
جریان ولادت:
شیخ صدوق درکتاب امالی به سند خود از مفصل بن عمرروایت کرده که امام صادق (ع)فرمود: هنگامی که با خدیجه ازدواج کرد زنان مکه از وی کناره گیری کرده و با و ی قطع رابطه کردند و خدیجه از این با بت تاراحت شد تا اینکه به فاطمه (س) حامله بود واین نوزاد در شکم باخدیجه سخن میگفت و ا ورا دلداری میداد و خدیجه در ابتدا این مطلب را ازپیامپر پنهان می کرد تا روزی ان حضرت وارد خانه شد شنید خدیخه باکسی حرف میزند . پرسید: ای خدیجه با کسی سخن میگفتی ؟ پاسخ داد جنینی است که درشکم من است وهم دم من است پیامبر فرمود : ای خدیجه جبرئیل بهمن بخر داد که این جنین دختری است و خدای تعالی نسل مرا از وی قرار میدهد از این موضوع مدتی گذشت تا موقع وضع حمل فاطمه شد خدیجه نزد زنان قریش فرستاد تا به او کمک کنند و زنان قریش گفتند تو به سخن ما گوش ندادی و با یتیم ابی طالب که مالی نداشت ازدواج کردی ما نیز به کمک تو نمی آییم خدیجه از این موضوع غمگین شد و در حال اندوه بود که چهار زن بلند قامت را که همانند زنان بنی هاشم بود مشا هده کرد که بر وی وارد شد ند ولی خدیجه از دیدن آنها ناراحت شد اما یکی ازآنها به سخن آ مد و گفت: نترس پروردگارتو ما را فرستاده تا دروضع حمل تو را کمک کنیم این چهار زن ساره – اسیه ( هسر فرعون) دختر عمران و کلثم دختر موسی بن عمران بودندو کمک کردند و فاطمه (س) متولد شد .
انتخاب نام فاطمه:
روایات زیادی وجود دارد که به چند نمونه بسنده میکنیم:
ازرسول خدا نقل است که به فاطمه فرمود ( میدانی برای چه فاطمه نامیده شده ای؟علی(ع) عرض کرد:سببش چیست؟ فرمود او و شیعیانش از اتش دوزخ باز داشته شده اند
در روایتی از امام صادق نقل است که :فاطمه درپیشگاه خدا نه نام دارد:فاطمه،صدیقه، مبارکه،طاهره،زکیه،راضیه،مرضیه،محدثه، و زهرا. سپس فرمودتفسیر ومعنای فاطمه باز گرفته شده ازشر وبدی است و انگاه فرمود امیر الموئمنین علی (ع) با وی ازدواج نمی کرد وبرای فاطمه هیچ همسری تا روز قیامت در روی زمین نبود.
ام ذکر این نکته مهم است که فاطمه از لغت فطم گرفته شده و به معنای جدا شدن و قطع شدن چیزی از دیگری میباشدرا میگویند.
دوران کودکی حضرت فاطمه(س) :
همان طور که ذکر گردید حضرت فاطمه در سال پنج بعثت به دنیا امد یعنی در همان سالهایی که پیامبر ما موریت داشت دعوت خودرا اظهار کندوبا مخالفت شدید مشرکان ربرو بود و هر روز توطئه ونقشه ای علیه پیامبر کشید تا مانع کار او شوند بنابر این کودکی حضرت فاطمه چیزی جز محرومیت و شکلات نبود.
شدت علاقه پیامبر به فاطمه:
از روایات وگفتار پیامبر این طور استنباط میشودکه علاقه ان حضرت به دخترش فاطمه بیش از حد محبت یک پدر به دخترش بودوگرنه پیامبر دختران دیگری به غیراز فاطمه داشت اما درباره انها یان چنین نبوده واین به خاطر ایمان وتقوای واعمال و رفتار فاطمه بود.
از عایشه نقل شده : «پیغمبر هر گاه به سفری میرفت اخرین کسی که با او خداحافضی می کردفاطمه بود و چون از سفر باز می گشت نخستین کسی که به دیدنش می رفت فاطمه بود»
پیامبر(ص)در تربیت و آموزش دختر خویش بسیار دقیق وحساس بود ،هر روز که می گذشت بر شدت علاقه پیامبر به حضرت افزوده می شد. در برابر آزار واذیت دشمنان فاطمه از پیامبر دلجویی می کرد وپدر را دلداری می داد واینها همه نقش تربیتی پیامبر بود.
از ام سلمه نقل است که می گوید: [ هنگامی که پیامبرمرا مامور خدمتگذاری وسرپرستی فاطمه کرد من خود را از هر جهت برای انجام این کار آماده کردم ولی به خدا سوگند فاطمه از من با آدب تر و داناتربود]
زندگی بانوی مکرم اسلام سراسر درس والگوست ،پیامبربااین که می دانست حضرت از نظر مال ودارائی در حد نا چیز میباشد و اکثر او قات روزه داشتند ولی با این حال مستمندان وپیشوایان را به خانه فاطمه راهی می کرد تا برای رفع نیازمندیهای خود از او کمک گیرند
در این مورد می توان به داستانی اشاره کرد : که پیر مرد فقیری نزد رسول خدارفت واز گرسنگی فقر و برهنگی خود شکایت کرد . پیامبر فرمود:[ من چیزی ندارم به تو بدهم ولی تورا به خانه کسی که خدا ورسولش اورا دوست دارد ونیز او خدا ورسول خدا را دوست داردراهنمایی میکنم و او کسی است که بر خدا توکل میکند که او فاطمه است]
وسپس بلال مرد را نزد فاطمه برد و مرد عرب از حال و روز خود شکایت کرد . ودر خانه فاطمه چند روزی بود که غذایی درست نشده بود وپیامبر از این ماجرا با خبربودو حضرت با شنیدن این سخن پوست گوسفندی را که حسین را روی ان می خوابانید به او داد و مرد اعتراض کرد که من با این چگونه گرسنگی خود را برطرف کنم بعد فاطمه گردن بندی را که از دختر عمویش هدیه گرفته بودرا به ان مرد داد مرد عرب ان را گرفت وبه مسجد امد و به رسول خدا نشان داد . سپس عمار یاسر ان گردن بند رااز ان مرد خرید وبیشتر از ان چیزی که پیر مرد می خواست به او داد . عمار گردن بندرا به خانه برد وبا مشک خوشبو کرد ودر پارچه ای پیچید . و به وسیله غلامی که نام او سهم بود نزد خدا فرستادو به او گفت تو را نیزبه پیغمبر بخشیدم . پیامبر نیزغلام راباز گرداند ونزد فاطمه فرستاد غلام پیش فاطمه رفت و ماجرا را برای او تعریف کرد حضرت گردن بند رابرداشت و غلام را ازاد کرد. و غلام خندید و حضرت سبب انرا پرسد که غلام در جواب گفت: برکت بسیار در این گردن بند بود مرا به خنده انداخت ، گرسنه ای را سیر کرد برهنه ای را پوشاند فقیری را بی نیاز کرد و بنده ای را ازاد کرد و سپس نزد صاحبش برگشت.
ازدواج وزندگی مشترک فاطمه (ع):
با توجه به اصا لت خانوادگی وکمالات نفسانی و فضایل اخلاقی که در فاطمه (س)وجود داشت مردان زیادی از بزرگان و جوانان انان دوران مشتاق بودنند تا افتخار همسری فاطمه را نصیب خود کنند عده زیادی به خواستگاری حضرت رفتند و همگی پاسخ رد شنیدند و یا پاسخی که از پیامبر می شنیدند این بود که (منتظر فرمان خدایم) ویا (کار فاطمه بدست پروردگار است) ویا می فرمود:(تا تقدیر چه پیش آید) ویا می گفت:(فاطمه برای ازدواج کوچک است)
علی (ع) نیز از کسانی بود کهمدتها این آرزو را در دل داشت ولی به گفته خود حضرت جرأ ت اظهار آنرا نزد رسول خدا نداشت تا روزی رسول خدا از علی پرسید :آیا قصد ازدواج نداری علی عرض کرد پیامبر خدا بهتر میداند وبه دنبال آن مدتی گذشت تا مقدمات ازدواج آن حضرت با فاطمه (س) فراهم شد.
افراد زیادی مثل عبدالرحمن بن عوف وعثمان با پیشنهاد پول ومهریه های آنچنانی پیشنهاد خواستگاری فاطمه را به رسول خدا دادند ولی رسول خدا مهر رد بر سینه آنها زد.اینان نمی دانستند که پیامبر فاطمه را برای علی نگه داشته و بلکه خبر نداشتند که امر ازدواج فاطمه به فرمان ودستور خداست . دراین زمینه روایات زیادی نقل شده از جمله از پیامبر نقل است که به علی فرمود:( ای علی براستی خدا مرا مامور کرده که تو را به دامادی خود انتخاب کنم ).
مقدمات خواستگاری :
روزی پیامبر در خانه بود که ناگهان در باز شد وعلی(ع) سلام کرد و در حضور آن حضرت نشست روایتی از خود علی(ع) است که می فرماید:(پیامبر که مرا دید خندان شد وفرمود:ای اباالحسن به چه منظور آمده ای؟ حاجتت را بیان کن) علی (ع)می گوید :{از انجا که رسول خدا ابهت خاصی داشت من نتوانستم حاجتم را بیان کنم وسکوت کردم.} پیامبر که مرا چنان دید فرمود:{شاید به خواستگاری فاطمه آمده ای} وعلی عرض کرد آری .
در این زمان پیامبر فاطمه را صدا می زند و نزد خود می نشاند و به او می فرماید ای فاطمه علی کسی است که به خوبی سابقه اسلام مرا می داند و من از خدا خواسته ام تو را به همسری بهترین خلق خود در آورد و حالا به خواستگاری تو آمده ، نظرت چیست؟ وفاطمه سر به زیر می اندازد ولی مانند دفعات قبل خواستگاری اثار ناراحتی در او دیده نمی شود ورسول خدا همان سکوت را نشانه رضایت دانسته وبرمی خیزد و میفرماید:{الله اکبر سکوتها اقرارها} وبه دنبال آن جبرئیل نازل شده ودستور این ازدواج مبارک و میمون از طرف خداوند متعال به پیامبر(ص) ابلاغ شد.
مهریه فاطمه(س):
همان طور که می دانیم طبق دستور پیشوایان اسلام کسی نمیتواند زنی را بدون مهریه به عقد خود در اورد و این احترامی است که اسلام برای زن مقرر کرد . اما در این مردسفارش شدهکه تا میتوانید مهریه را کم کنید طبق حدیثی از رسول خدا [ بهترین زنان امت من زیباترین و کم مهر ترین آنها هستند]
پیامبراز علی (ع): آیا تو چیزی داردی که در برابرآن فاطمه را به ازدواج در آورم .
علی عرض میفرماید شم اکه از زندگی من با خبری جز شمشیر و زرهی و شتر ابکشی چیزی ندارم.
پیامبر میفرماید: شمشیر که مورد نیاز وحاجت است و باید با ان در راه خدا جهاد کنی – اما شتر ابکش را هم که باید با ان نخلهای مرا آب دهی وبرای خاندانت آبکشی کنی ودر مسافرت بار خود را بران کنی ولی زره را میتوانی مهرقرار دهی و من فاطمه را در مقابل همان زره به عقد و ازدواج تو درمی آورم .
تاریخ ازدواج وعروسی :
در این مورد قول درستی در دست نیست برخی از روایت گران مانند شیخ طوسی ان را در روز اول ذی حجه ذکر کرده اند.
تهیه جهاز :ذکر شده که حضرت علی زره خود را مهریه حضرت فاطمه قرار دادو طبق رسول علی(ع) زره را به چهار صد درهم با چهارصدوهشتاد درهم فروخت ونزد پیامبر امد.
بعد پیامبر از پولها برداشته وبه هر از اصحابش داد تا برای عطر، اسباب خانه و لوازم زندگی و لباس و یا به قولی جهیزیه ا ی برای فاطمه خریداری شد در نقلی از شیخ طوسی (ره) لیست اجناس خریداری شده برای جهیزیه اورده شده که از ذکر آن خود داری میکنیم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 29
ولادت باسعادت حضرت ولی عصر (ع)
و سرگذشت مادر بزرگوارش
کلینی، در کتاب «کافی» روایت نموده که: ولادت باسعادت وجود امام زمان (ع) در سال 255 هجری روی داده است.
شیخ صدوق، در «کمال الدین» نقل کرده که چون مادر امام عصر (ع) حامله گشت، حضرت امام حسن عسکری (ع) به وی فرمود: پسری می آوری که نامش محمد و پس از من، جانشین من خواهد بود.
و صدوق در کمال الدین از استادش ابن ولید قمی و او از محمدبن عطار از حسین بن رزق الله از موسی بن محمدبن القاسم بن حمزه بن الامام موسی بن جعفر (ع) و او از حکیمه خاتون دختر امام محمدتقی (ع) روایت نموده که گفت: امام حسن عسکری (ع) مرا خواست و فرمود: عمه! امشب نیمه شعبان است. نزد ما افطار کن که خداوند در این شب فرخنده کسی بوجود می آورد که حجت او در روی زمین می باشد. عرض کردم: مادر این نوزاد مبارک کیست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فدایت گردم! اثری از حاملگی در نرجس خاتون نیست. فرمود: همین است که می گویم. سپس به خانه حضرت درآمدم و سلام کرده نشستم.
نرجس خاتون آمد کفش از پای من در آورد و گفت: ای بانوی من شب بخیر! گفتم: بانوی من و خاندان ما توئی! گفت: نه! من کجا و این مقام بزرگ؟ گفتم: دختر جان! امشب خداوند پسری به تو موهبت می کند که سرور دو جهان خواهد بود. چون این سخن شنید با کمال حجب و حیا نشست.
سپس نماز شام را گذاردم و افطار کردم و خوابیدم سحرگاه برای اداء نماز شب برخاستم. بعد از نماز دیدم نرجس خوابیده و از وضع حمل او خبری نیست. قبل از تعقیب نماز دوباره خوابیدم و بعد از لحظه ای با اضطراب بیدار شدم، دیدم نرجس خوابیده است. در آن حال دربارة وعده امام تردید می کردم، که ناگهان حضرت از جایی که تشریف داشتند با صدای بلند مرا صدا زده فرمودند: عمه! تعجب مکن که وقت نزدیک است!
چون صدای امام را شنیدم شروع به خواندن سوره «الم سجده» و «یس» نمودم. در این وقت نرجس با حال مضطرب از خواب برخواست. من به وی نزدیک شدم و نام خدا را بر زبان جاری کردم و پرسیدم: آیا احساس چیزی می کنی؟ گفت: آری، گفتم: ناراحت مباش و دل قوی بدار، این همان مژده است که به تو دادم سپس هر دو به خواب رفتیم.
اندکی بعد برخاستم دیدم بچه متولد شده و روی زمین با اعضاء هفتگانه خدا را سجده می کند. آن ماه پاره را در آغوش گرفتم. دیدم بعکس نوزادان دیگر، از آلایش ولادت پاک و پاکیزه است!
این هنگام امام حسن عسکری (ع) صدا زد: عمه جان! فرزندم را نزد من بیاور. چون او را نزد پدر بزرگوارش بردم، امام دست زیر رانها و پشت بچه گرفت و پاهای او را به سینه مبارک چسبانید و زبان در دهانش گردانید و دست بر چشم وگوش و بندهای او کشید و فرمود: فرزندم! با من حرف بزن! آن مولود مسعود گفت:
‹‹ اشهد ان لااله الاالله وحده لاشریک له و اشهد ان محمداً رسول الله ››
آنگاه بر امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین علیهم السلام درود فرستاد و چون به نام پدرش رسید. دیدگان گشود و سلام کرد. امام فرمود: عمه جان! او را نزد مادرش ببر تا به او نیز سلام کند و باز نزد من برگردان. چون او را نزد مادرش بردم سلام کرد، مادر نیز جواب سلامش را داد. سپس او را پیش امام حسن عسکری (ع) برگردانیدم.
حضرت فرمود: عمه! روز هفتم ولادتش نیز بچه را نزد من بیاور. صبح روز نیمة شعبان که به خدمت امام رسیدم سلام کردم، روپوش از روی او برداشتم ولی بچه را ندیدم عرض کردم: فدایت گردم بچه چه شد؟ فرمود: عمه جان! او را به کسی سپردم که مادر موسی فرزند خود را به او سپرد!
چون روز هفتم به حضور امام شرفیاب شدم فرمود: عمه فرزندم را بیاور. او را در قنداقه پیچیده نزد حضرت بردم. امام مانند بار اول فرزند دلبندش را نوازش فرمود و زبان مبارک آنچنان در دهان او مینهاد که گوئی شیر و عسل به او می خوراند. سپس فرمود: ای فرزند با من سخن بگو! گفت: ‹‹ اشهد ان لااله الاالله ››
آنگاه بر پیغمبر خاتم (ع) و امیرالمؤمنین (ع) و یک یک ائمه تا پدر بزرگوارش درود فرستاد و سپس این آیة شریفه را تلاوت نمود:
‹‹ و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ماکانوا یحذرون ››
‹‹ اراده کرده ایم که منت بنهیم بر آنان که در زمین زبون گشتند و آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم و آنها را در زمین جای دهیم و به فرعون و هامان و لشکریان آنان نشان دهیم آنچه را که آنها از آن می ترسیدند. ››
صفحه 82 تایپ نشده است
غیبـت :
پس از هجوم ,ذموران خلافت عباسی، به خانة امام حسن عسکری (ع) و جستجوی فرزند و جانشین آن امام، روشن گشت که خطری که جان امام آینده را تهدید می کند، خطری بس سهمگین است. این هجوم و پیگیری، در پیدا کردن مهدی، ایجاب می کرد تا برای نگهداری جان باقیماندة سلسلة امامت، و سلالة نبوت، و مصلح بزرگ بشریت، اقدامی بس جدی به عمل آید. در امر غیبت امام دوازدهم، و علل آن، مسائل بسیاری وجود دارد. یکی از علتهای ظاهری و ملموس آن، همین چگونگی و پیشامد بود، که از سوی دشمنان پدیدار گشت، و باعث امر عظیم «غیبت» شد. در احوالی که یاد شد، ضمن مقازناتی، زمینة ناپدیدی امام از نظرها فراهم آمد. و دوازدهمین هادی، به فرمان الاهی، و به قدرت و حکمت خدایی، از نظرها پنهان گردید.
غیبت صغری :
غایب شدن امام دوازدهم از نظرها، به دو مرحله تقسیم گشت: مرحلة کوتاه مدت (غیبت صغری)، و مرحلة درازمدت (غیبت کبری). غیبت اول، از دو جهت محدود بود: از جهت زمانی و از جهت شعاعی.
از نظر زمانی، بیش از 70 سال به طول نینجامید، و از این رو «غیبت صغری» نامیده گشت.
از نظر شعاعی نیز، این غیبت، غیبتی همه جانبه نبود، و شعاع و دامنة آن محدود بود. یعنی در طول مدت 70 سالة این غیبت، اگرچه امام از نظرها پنهان بود، لیکن این غیبت و پنهانی، نسبت به همه کس نبود، بلکه کسانی بودند که به صورتی با امام در تماس بودند. و اینان نایبان خاص امام بودند، کارهای مردم را می گذرانیدند، نامه ها و سؤالات مردم را به نزد امام می بردند ـ یا می فرستادند ـ و پاسخ امام را به مردم می رساندند. و گاهی گروهی از مردم، به وسیلة آن نایبان خاص ـ که ذکرشان می آید ـ به دیدار امام دوازدهم بار می یافتند. این بود که در این مدت، امام هم غایب بود و هم غایب نبود.
غیب کبری :
پس از گذشتن دورة غیبت صغری، غیبت کبری و درازمدت آغاز گردید. و این غیبت است که تاکنون ادامه یافته است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 34
فهرست
عنوان صفحه
ولادت امام خمینی (ره)............................................................................................1
هجرت به قم، تحصیلدروس تکمیلی و تدریس علوم اسلامی...........................2
امام خمینی (ره) درسنگر مبارزه و قیام..............................................................4
قیام 15خرداد..........................................................................................................11
تبعید امام خمینی (ره)از ترکیه به عراق..............................................................15
امام خمینی (ره) واستمرار مبارزه (1356 - 1350)............................................17
اوجگیری انقلاب اسلامیدر سال 1356 و قیام مردم........................................18
هجرت امام خمینی (ره)از عراق به پاریس........................................................19
بازگشت امام خمینی(ره) به ایران پس از 14 سال تبعید...................................21
رحلت امام خمینی (ره)،وصال یار، فراق یاران.................................................22
منابع........................................................................................................................30
ولادت امام خمینی (ره)
در روز بیستم جمادى الثانى 1320هجرى قمرى مطابق با 30 شهریـور 1281 هجرى شمسى ( 24 سپتامپر 1902میلادى) در شهرستان خمین از توابع استان مرکزى ایران در خانواده اى اهلعلـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطـهـرسلام اللهعلیها, روح الـلـه المـوسـوى الخمینـى پـاى بـر خـاکدان طبیعت نهاداو وارث سجایاى آباء و اجدادى بـود که نسل در نسل در کار هـدایـتمردم وکسب مـعارف الهى کـوشیـده انـد. پـدر بزرگـوار امام خمینـى مرحومآیه الـله سید مصطفى مـوسـوى از معاصریـن مرحـوم آیه الـلـه العظمـىمیرزاى شیـرازى (رض) که پـس از آنکه سالیانـى چنـد در نجف اشـرف علـومو معارف اسلامـى را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نایل آمـده بـود بـهایـران بازگشت و در خمـیـن ملجأَ مردم و هادى آنان در امـور دینـىبـود. در حـالـیکه بیـش از 5 مـاه از ولادت روح الـلـه نمى گذشتطاغوتیان و خوانین تحت حمایت عمال حکومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را کهدر برابر زورگـوئـیهایشان بـه مقاومت بـر خاسته بـود, با گلـوله پاسـخگفـتـنـد و در مـسیر خمـیـن به اراک وى را بـه شهادت رسانـدنـد. بستگانشهیـد بـراى اجراى حکـم الهى قصاص به تهران (دار الحکـومه وقترهـسـپار شـدند و بر اجراى عـدالت اصـرار ورزیدند تا قاتل قصاصگردیدبدیـن ترتبیب امام خـمیـنى از اوان کـودکى با رنجیـتـیـمىآشـنا و با مفهوم شهادت روبرو گردید. وى دوران کـودکـى ونـوجـوانى را تحت سرپرستى مادر مـومـنـه اش (بانـو هاجر) که خـود ازخاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آیـه الـلـه خـوانسـارى(صاحب زبـده التصانیف ) بوده است و همچنیـن نزد عمه مـکـرمه اش (صاحبـهخانم ) که بانـویى شجاع و حقجـو بـود سپرى کرد اما در سـن 15 سالگى ازنعمت وجـود آن دو عزیز نیز محـروم گـردید
هجرت به قم، تحصیل دروس تکمیلی و تدریس علوم اسلامی
اندکـى پـس از هجرت آیه اللهالعظمـى حاج شیخ عبد الکریـم حایرى یزدى ـ رحـمه الله علیه ـ ( نـوروزهـجـرى شمسـى, مـطابق بـا رجب المـرجب 1340 هجـرى قمـرى ) امامخمینى نیز رهـسپار حـوزه علمیه قـم گردید و به سرعت مراحل تحصیلاتتکمیلى علوم حـوزوى را نزد اسـاتید حـوزه قـم طـى کرد. که مـى تـوان ازفرا گرفتـن تـتـمـه مباحث کـتاب مطـول ( در علـم معانى و بیان ) نزدمرحوم آقا مـیـرزا محمـد علـى ادیب تهرانـى و تکمیل دروس سطح نزدمرحـوم آیه الـله سید محمد تقـى خـوانسارى, و بیشتر نزد مرحـوم آیهالـله سـیـد عـلى یثربى کاشانى و دروس فـقـه و اصـول نزد زعیـم حـوزهقـم آیـه الـله العظمى حاج شیخ عبدالکریـم حایرى یزدى ـ رضـوان الـلـهعلیهـم نام برد
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
امام خمینی (ره) از ولادت تا رحلت
در روز بیستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهریـور 1281 هجرى شمسى ( 24 سپتامپر 1902 میلادى) در شهرستان خمین از توابع استان مرکزى ایران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطـهـر سلام الله علیها, روح الـلـه المـوسـوى الخمینـى پـاى بـر خـاکدان طبیعت نهاد .او وارث سجایاى آباء و اجدادى بـود که نسل در نسل در کار هـدایـت مردم وکسب مـعارف الهى کـوشیـده انـد. پـدر بزرگـوار امام خمینـى مرحوم آیه الـله سید مصطفى مـوسـوى از معاصریـن مرحـوم آیه الـلـه العظمـى میرزاى شیـرازى (رض) که پـس از آنکه سالیانـى چنـد در نجف اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نایل آمـده بـود بـه ایـران بازگشت و در خمـیـن ملجأَ مردم و هادى آنان در امـور دینـى بـود. در حـالـیکه بیـش از 5 مـاه از ولادت روح الـلـه نمى گذشت, طاغوتیان و خوانین تحت حمایت عمال حکومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را که در برابر زورگـوئـیهایشان بـه مقاومت بـر خاسته بـود, با گلـوله پاسـخ گفـتـنـد و در مـسیر خمـیـن به اراک وى را بـه شهادت رسانـدنـد. بستگان شهیـد بـراى اجراى حکـم الهى قصاص به تهران (دار الحکـومه وقت) رهـسـپار شـدند و بر اجراى عـدالت اصـرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردیدبدیـن ترتبیب امام خـمیـنى از اوان کـودکى با رنج یـتـیـمىآشـنا و با مفهوم شهادت روبرو گردید. وى دوران کـودکـى و نـوجـوانى را تحت سرپرستى مادر مـومـنـه اش (بانـو هاجر) که خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آیـه الـلـه خـوانسـارى ( صاحب زبـده التصانیف ) بوده است و همچنیـن نزد عمه مـکـرمه اش ( صاحبـه خانم ) که بانـویى شجاع و حقجـو بـود سپرى کرد اما در سـن 15 سالگى از نعمت وجـود آن دو عزیز نیز محـروم گـردید .
امام خمینی (ره) در سنگر مبارزه و قیام
روحیه مبارزه و جهاد در راه خـدا ریـشـه در بینـش اعـتـقـادى و تربـیت و محیط خانـوادگى و شرایط سـیـاسى و اجـتماعى طـول دوران زندگى آن حضرت داشـتـه است. مـبارزات ایـشان از آغاز نـوجـوانـى آغـاز و سـیـر تکاملى آن به مـوازات تکـامـل ابـعاد روحى و عـلمى ایـشان از یکـسـو و اوضاع و احـوال سیاسـى و اجتماعى ایـران و جـوامع اسـلامـى از سـوى دیگـر در اشکـال مخـتـلف ادامـه یـافـته است و در ســـال 41و1340 ماجراى انجمـنهاى ایالـتى و ولایـتى فرصـتـى پـدیـد آورد تا ایـشان در رهبـریت قـیام و روحـانیـت ایـفاى نقـش کنـد و بـدیـن تـرتـیـب قـیـام سراسرى روحانیت و ملت ایـران در 15 خـرداد سال 1342 با دو ویـژگـى برجستـه یعنى رهـبرى واحد امام خمـیـنى و اسلامـى بـودن انگـیـزه ها و شعارها و هدفهـاى قیام, سرآغـازى شـد بر فـصـل نـویـن مـبارزات مـلـت ایران که بـعد ها تحت نام انقلاب اسلامى در جهان شناخـتـه و معرفـى گردید امام خمـیـنـى خاطـره خـویـش از جنـگ بیـن المـلل اول را در حالیکه نـوجـوانى 12 ساله بـوده چنین یاد مـى کند : مـن هـر دو جـنـگ بـیـن المللـى را یادم هست ... مـن کـوچـک بـودم لکـن مـدرسـه مى رفـتـم و سربازهاى شـوروى را در هـمان مرکزى که ما داشـتـیـم در خـمـیـن, مـن آنجا آنهـا را مى دیـدم و ما مـورد تاخت و تاز واقع مى شـدیـم در جـنـگ بیـن المـلـل اول. حضـرت امام در جایى دیگر با یاد آورى اسامى بـرخى از خوانیـن واشـرار سـتمگر که در پناه حکـومت مـرکـزى بـه غـارت اموال و نوامیـس مردم مى پرداختند مى فـرماید : مـن از بچگى در جـنـگ بـودم ... ما مـورد زلقـى هـا بـودیـم, مـورد هـجـوم رجـبعلـیـهـا بــودیـم و خـودمان تفنگ داشتیـم و مـن در عیـن حالى که تـقـریـبا شـایـد اوایـل بلوغم بود, بـچـه بودم, دور ایـن سنگـرهایى که بـسـتـه بـود نـد در مـحل ما و اینها مى خـواسـتند هجـوم کـنند و غـارت کـنند, آنجا مى رفـتـیــم سنگرها را سرکشـى مى کردیـم. کـودتاى رضا خان در سـوم اسفـند 1299 شمسـى که بنابر گـواهـى اسـناد و مدارک تاریخـى و غـیر قابـل خـدشـه بـوسیله انگلیـسها حـمایت و سازمانـدهـى شـده بـود هـر چـنـد کـه بـه سلطنت قاجاریه پایان بخشید و تا حـدودى حکـومت مـلوک الطـوایـفـى خـوانیـن و اشـرار پـارکنـده را محدود سـاخت اما درعـوض آنچـنـان دیکتاتـورى پدید آورد که در سایـه آن هـزار فامـیـل بر سرنـوشـت مـلـت مظلـوم ایـران حاکـم شدند ودودمان پهـلـوى به تنهایى عهـده دار نقـش سابق خوانین و اشرار گردید . در چنین شرایطـى روحانیت ایران که پـس از وقایع نهـضـت مشروطیت در تنگناى هجـوم بى وقـفـه دولتهـاى وقت و عـمال انگلیسى از یکـسو و دشمـنیهاى غرب باختگان روشنفـکر مـآب از سـوى دیگر قـرار داشت براى دفاع از اسـلام و حـفـظ موجـودیت خـویـش بـه تکاپـو افـتاد. آیه الـلـه العظمى حاج شیخ عـبدالـکریـم حایرى بـه دعـوت علماى وقت قـم از اراک به ایـن شهـر هجرت کرد واندکـى پـس از آن امـام خـمیـنى که با بـهـره گیرى از استعداد فـوق العاده خـویـش دروس مقـدماتى و سطـوح حـوزه علمیه را در خـمیـن و ارا ک با سـرعـت طى کرده بود به قـم هجرت کـرد و عملا در تـحکیـم موقعیت حـوزه نـو تاسیـس قـم مـشارکـتى فعال داشت.زمان چندانـى نگذشت که آن حضرت در اعداد فضلاى برجـسته این حـوزه در عرفـان و فلسفه و فقه و اصـول شنـاخته شـد.پـس از رحلت آیـه اللـه العظمى حایرى ( 10 بهمـن 1315 ه-ش ) حـوزه علمیه قـم را خطر انحلال تهـدید مى کرد. عـلماى مـتـعهـد به چاره جویى برخاستند. مدت هشت سال سرپرستى حـوزه علمـیـه قـم را آیات عـظـام :سید محمد حجت, سید صدر الدیـن صدر و سیـد محـمـد تقـى خـوانسارى -رضوان الـلـه علیهـم ـ بر عهده گرفتند. در ایـن فاصله و بـخصـوص پـس از سقوط رضاخان, شرایط براى تحقق مرجعیت عظمى فراهـم گردید. آیه الله العظمى بروجردى شخصیت علمى برجسته اى بـود کـه مـى تـوانست جانشین مناسبـى براى مـرحوم حایرى و حفـظ کیان حـوزه بـاشـد. ایـن پیشنهاد از سـوى شاگردان آیـه الـلـه حایرى و از جمله امام خـمـیـنـى به سرعت تعقیب شـد. شخص امام در دعـوت از آیـه الـلـه بـروجردى براى هجرت به قـم و پذیرش مسئولیت خطـیر زعامت حـوزه مجدانه تلاش کرد.امام خمینـى که با دقـت شـرایط سیاسـى جامعه و وضعـیـت حـوزه ها را زیر نظر داشت و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
امام خمینی (ره) از ولادت تا رحلت
در روز بیستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهریـور 1281 هجرى شمسى ( 24 سپتامپر 1902 میلادى) در شهرستان خمین از توابع استان مرکزى ایران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطـهـر سلام الله علیها, روح الـلـه المـوسـوى الخمینـى پـاى بـر خـاکدان طبیعت نهاد .او وارث سجایاى آباء و اجدادى بـود که نسل در نسل در کار هـدایـت مردم وکسب مـعارف الهى کـوشیـده انـد. پـدر بزرگـوار امام خمینـى مرحوم آیه الـله سید مصطفى مـوسـوى از معاصریـن مرحـوم آیه الـلـه العظمـى میرزاى شیـرازى (رض) که پـس از آنکه سالیانـى چنـد در نجف اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نایل آمـده بـود بـه ایـران بازگشت و در خمـیـن ملجأَ مردم و هادى آنان در امـور دینـى بـود. در حـالـیکه بیـش از 5 مـاه از ولادت روح الـلـه نمى گذشت, طاغوتیان و خوانین تحت حمایت عمال حکومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را که در برابر زورگـوئـیهایشان بـه مقاومت بـر خاسته بـود, با گلـوله پاسـخ گفـتـنـد و در مـسیر خمـیـن به اراک وى را بـه شهادت رسانـدنـد. بستگان شهیـد بـراى اجراى حکـم الهى قصاص به تهران (دار الحکـومه وقت) رهـسـپار شـدند و بر اجراى عـدالت اصـرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردیدبدیـن ترتبیب امام خـمیـنى از اوان کـودکى با رنج یـتـیـمىآشـنا و با مفهوم شهادت روبرو گردید. وى دوران کـودکـى و نـوجـوانى را تحت سرپرستى مادر مـومـنـه اش (بانـو هاجر) که خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آیـه الـلـه خـوانسـارى ( صاحب زبـده التصانیف ) بوده است و همچنیـن نزد عمه مـکـرمه اش ( صاحبـه خانم ) که بانـویى شجاع و حقجـو بـود سپرى کرد اما در سـن 15 سالگى از نعمت وجـود آن دو عزیز نیز محـروم گـردید .
هجرت به قم، تحصیل دروس تکمیلی و تدریس علوم اسلامی
اندکـى پـس از هجرت آیه الله العظمـى حاج شیخ عبد الکریـم حایرى یزدى ـ رحـمه الله علیه ـ ( نـوروز 1300 هـجـرى شمسـى, مـطابق بـا رجب المـرجب 1340 هجـرى قمـرى ) امام خمینى نیز رهـسپار حـوزه علمیه قـم گردید و به سرعت مراحل تحصیلات تکمیلى علوم حـوزوى را نزد اسـاتید حـوزه قـم طـى کرد. که مـى تـوان از فرا گرفتـن تـتـمـه مباحث کـتاب مطـول ( در علـم معانى و بیان ) نزد مرحوم آقا مـیـرزا محمـد علـى ادیب تهرانـى و تکمیل دروس سطح نزد مرحـوم آیه الـله سید محمد تقـى خـوانسارى, و بیشتر نزد مرحـوم آیه الـله سـیـد عـلى یثربى کاشانى و دروس فـقـه و اصـول نزد زعیـم حـوزه قـم آیـه الـله العظمى حاج شیخ عبدالکریـم حایرى یزدى ـ رضـوان الـلـه علیهـم نام برد .پـس از رحلت آیه الله العظمـى حـایـرى یزدى تلاش امـام خمینـى به همراه جمعى دیگر از مجتهدیـن حـوزه علمیه قـم به نـتیجـه رسـیـد و آیه الله العظمـى(رض) به عنـوان زعـیـم حـوزه عـلمـیـه عازم قـــم گـردیـد. در این زمان, امام خمینـى به عـنـوان یـکـى از مـدرسیـن و مجتهدیـن صـاحب راى در فـقـه و اصـول و فلسفه و عرفــان و اخلاق شناخته مى شد . حضرت امام طى سالهاى طولانى در حوزه علمیه قـم به تدریـس چندیـن دوره فقه, اصـول, فلسفه و عرفان و اخـلاق اسـلامى در فیضیه, مسجـد اعظم, مسجـد محمـدیه, مـدرسه حـاج ملاصـادق, مسجد سلماسى و ... همت گماشت و در حـوزه علمیه نجف نیز قریب 14 سال در مسجـد شیخ اعظـم انصــــارى (ره) معارف اهل بـیت و فـقـه را در عالیترین سطـوح تدریـس نمود و در نجف بـود که بـراى نخـستـیـن بار .مبانـى نظرى حکـومت اسلامـى را در سلسله درسهاى ولایت فـقیه بازگـو نمود.
امام خمینی (ره) در سنگر مبارزه و قیام
روحیه مبارزه و جهاد در راه خـدا ریـشـه در بینـش اعـتـقـادى و تربـیت و محیط خانـوادگى و شرایط سـیـاسى و اجـتماعى طـول دوران زندگى آن حضرت داشـتـه است. مـبارزات ایـشان از آغاز نـوجـوانـى آغـاز و سـیـر تکاملى آن به مـوازات تکـامـل ابـعاد روحى و عـلمى ایـشان از یکـسـو و اوضاع و احـوال سیاسـى و اجتماعى ایـران و جـوامع اسـلامـى از سـوى دیگـر در اشکـال مخـتـلف ادامـه یـافـته است و در ســـال 41و1340 ماجراى انجمـنهاى ایالـتى و ولایـتى فرصـتـى پـدیـد آورد تا ایـشان در رهبـریت قـیام و روحـانیـت ایـفاى نقـش کنـد و بـدیـن تـرتـیـب قـیـام سراسرى روحانیت و ملت ایـران در 15 خـرداد سال 1342 با دو ویـژگـى برجستـه یعنى رهـبرى واحد امام خمـیـنى و اسلامـى بـودن انگـیـزه ها و شعارها و هدفهـاى قیام, سرآغـازى شـد بر فـصـل نـویـن مـبارزات مـلـت ایران که بـعد ها تحت نام انقلاب اسلامى در جهان شناخـتـه و معرفـى گردید امام خمـیـنـى خاطـره خـویـش از جنـگ بیـن المـلل اول را در حالیکه نـوجـوانى 12 ساله بـوده چنین یاد مـى کند : مـن هـر دو جـنـگ بـیـن المللـى را یادم هست ... مـن کـوچـک بـودم لکـن مـدرسـه مى رفـتـم و سربازهاى شـوروى را در هـمان مرکزى که ما داشـتـیـم در خـمـیـن, مـن آنجا آنهـا را مى دیـدم و ما مـورد تاخت و تاز واقع مى شـدیـم در جـنـگ بیـن المـلـل اول. حضـرت امام در جایى دیگر با یاد آورى اسامى بـرخى از خوانیـن واشـرار سـتمگر که در پناه حکـومت مـرکـزى بـه غـارت اموال و نوامیـس مردم مى پرداختند مى فـرماید : مـن از بچگى در جـنـگ بـودم ... ما مـورد زلقـى هـا بـودیـم, مـورد هـجـوم رجـبعلـیـهـا بــودیـم و خـودمان تفنگ داشتیـم و مـن در عیـن حالى که تـقـریـبا شـایـد اوایـل بلوغم بود, بـچـه بودم, دور ایـن سنگـرهایى که بـسـتـه بـود نـد در مـحل ما و اینها مى خـواسـتند هجـوم کـنند و غـارت کـنند, آنجا مى رفـتـیــم سنگرها را سرکشـى مى کردیـم. کـودتاى رضا خان در سـوم اسفـند 1299 شمسـى که بنابر گـواهـى اسـناد و مدارک تاریخـى و غـیر قابـل خـدشـه بـوسیله انگلیـسها حـمایت و سازمانـدهـى شـده بـود هـر چـنـد کـه بـه سلطنت قاجاریه پایان بخشید و تا حـدودى حکـومت مـلوک الطـوایـفـى خـوانیـن و اشـرار پـارکنـده را محدود سـاخت اما درعـوض آنچـنـان دیکتاتـورى پدید آورد که در سایـه آن هـزار فامـیـل بر سرنـوشـت مـلـت مظلـوم ایـران حاکـم شدند ودودمان پهـلـوى به تنهایى عهـده دار نقـش سابق خوانین و اشرار گردید . در چنین شرایطـى روحانیت ایران که پـس از وقایع نهـضـت مشروطیت در تنگناى هجـوم بى وقـفـه دولتهـاى وقت و عـمال انگلیسى از یکـسو و دشمـنیهاى غرب باختگان روشنفـکر مـآب از سـوى دیگر قـرار داشت براى دفاع از اسـلام و حـفـظ موجـودیت خـویـش بـه تکاپـو افـتاد. آیه الـلـه العظمى حاج شیخ عـبدالـکریـم حایرى بـه دعـوت علماى وقت قـم از اراک به ایـن شهـر هجرت کرد واندکـى پـس از آن امـام خـمیـنى که با بـهـره گیرى از استعداد فـوق العاده خـویـش دروس مقـدماتى و سطـوح حـوزه علمیه را در خـمیـن و ارا ک با سـرعـت طى کرده بود به قـم هجرت کـرد و عملا در تـحکیـم موقعیت حـوزه نـو تاسیـس قـم مـشارکـتى فعال داشت.زمان چندانـى نگذشت که آن حضرت در اعداد فضلاى برجـسته این حـوزه در عرفـان و فلسفه و فقه و اصـول شنـاخته شـد.پـس از رحلت آیـه اللـه العظمى حایرى ( 10 بهمـن 1315 ه-ش ) حـوزه علمیه قـم را خطر انحلال تهـدید مى کرد. عـلماى مـتـعهـد به چاره جویى برخاستند. مدت هشت سال سرپرستى حـوزه علمـیـه قـم را آیات عـظـام :سید محمد حجت, سید صدر الدیـن صدر و سیـد محـمـد تقـى خـوانسارى -رضوان الـلـه علیهـم ـ بر عهده گرفتند. در ایـن فاصله و بـخصـوص پـس از سقوط رضاخان, شرایط براى تحقق مرجعیت عظمى فراهـم گردید. آیه الله العظمى بروجردى شخصیت علمى برجسته اى بـود کـه مـى تـوانست جانشین مناسبـى براى مـرحوم حایرى و حفـظ کیان حـوزه بـاشـد. ایـن پیشنهاد از سـوى شاگردان آیـه الـلـه حایرى و از جمله امام خـمـیـنـى به سرعت تعقیب شـد. شخص امام در دعـوت از آیـه الـلـه بـروجردى براى هجرت به قـم و پذیرش مسئولیت خطـیر زعامت حـوزه مجدانه تلاش کرد.امام خمینـى که با دقـت شـرایط سیاسـى جامعه و وضعـیـت حـوزه ها را زیر نظر داشت و اطـلاعات خـویش را از طریق مطالـعه مـستمر کتب تاریخ معاصـر و مجلات و روزنـامـه هاى وقـت و رفـت و آمـد بـه تهـران و درک محضر بزرگانى همچون آیـه الـلـه مـدرس تکـمیل مى کرد دریافـته بـود که تـنها نقـطـه امـیـد بـه رهـایـى و نجات از شـرایط ذلت بارى که پـس از شکست مشروطیت و بخصـوص پـس از روى کار آوردن رضا خان پدید آمده است, بیدارى حوزه هاى عـلمـیـه و پیش از آن تضـمیـن حیات حوزه ها و ارتبـاط معنـوى مـردم بـا روحـانیت مـى بـاشـد.امام خمینى در تعقیب هدفهاى ارزشمند خویش در سال 1328 طرح اصلاح اساس ساختار حـوزه علمیه را با هـمـکارى آیـه الـلـه مـرتضـى حایـرى تهـیـه کرد و بـه آیـه الـلـه بـروجردى پـیشـنهاد داد. ایـن طرح از سوى شاگردان امام و طلاب روشـن ضمیر حـوزه مـورد اسـتقبال و حمایت قرار گرفت .اما رژیـم در محاسباتـش اشـتـبـاه کرده بـود. لایحه انجـمـنـهاى ایالتى و ولایتى کـه به مـوجـب آن شـرط مسـلمان بودن, سوگـند به قرآن کریـم و مرد بـودن انـتخاب