لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 14 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مقدمه
درقرون اولیه اسلامی کارگاه های پارچه بافی ساسانی در شوش ، ری و مرو به کار خود ادامه دادند و با همان کیفیت به تولید پارچه پرداختند ، زیرا مراکز نساجی بر مبنای عوامل متعددی پا گرفته بودند ؛ از جمله نزدیک بودن به جاده های تجاری و دسترسی به آب کافی . در این میان پارچه بافی شوشتر به خاطر تولید ابریشمینه های «رومی» از شهرت خاص برخورداربود.
« خفتان » که برای دوخت نوعی جوشن به این نام معروف شده بود ،در میان منسوجات صدر اسلام از مرکز ماوراء النهر به نقاط جنوبی و غربی اشاعه یافت . در فسا پارچة پرده ای از ابریشم و پم با حاشیه های ویژه به صورت اختصاصی برای امرای وقت یافته می شد . یکی از این نمونه ها که بسیار آشیب دیده و امروز در موزه منسوجات واشنگتن نگه داری می شود ، مربوط به سال های 127 تا 132 هـ . ق است .
از مراکز دیگر پارچه بافی شهر «طراز » بود که در جنوب ترکستان شرقی و شمال افغانستان کنونی قرار داست و «دیبای » آن رواج جهانی یافت . در این پارچه ها کتیبه نویسی تزیینی و سوزن دوزی در حاشیة پارچه متداول شد که مشخصه اصلی بسیاری از منسوجات خلافت امویان است .
این پارچه دو نوع داشت ؛ طراز شاهانه که برای پادشاه و امیر و نزدیکانشان بافته می شد و حتی گاهی اوقات کارگاه های آن در کاخ شاهی دایر می شد و تحت نظارت خاندان شاهی کار می کرد . نوع دوم ، طراز عامه که برای دولتمندان تولید می شد . مهمترین و با ارزش ترین مورد مصرف این پارچه های کتیبه دار برای پوشش « کعبه » خانة خدا بود .
در این دوره مراکز پرورش کرم ابریشم بیشتر در ایالات شمالی ایران ، یعنی آذربایجان ، طبرستان و خراسان متمرکز بود . در خراسان هشتاد کارگاه تولید پارچه وجود داشت که برای بازارهای فروش خود در شوش و اهواز ،پارچه های پنبه ای مخصوص عمامه و ابریشمینه هایی برای انواع لباس ، چادر و روسری تولید می کرد .
کازرون در فارس ابریشمینه های محلی ، پیراهن و روسری پنبه ای ، پارچه های کتانی و کرکی از موی بز و نیز قالی و گلیم به اطراف صادر می کرد .
صنایع پارچه بافی به ویژه در شمال شرقی ایران رونق داشت و خراسان ، نیشابور و مرو بهترین پنبه و پارچه با تارهای نخی را تولید م کردند . در مرو به ویژه تهیه پارچه ای سیاه که مورد مصرف عباسیان بود و ابریشمینه های کتیبه دار برای عمامه با شهرت فراوان تولید می شد .
در دورة سامانی ، بخارا به بازار جهانی برای تجارت پارچه ابریشمی بدل شد و پارچه نخی نازکی به نام « چیت موصلی » ونوعی پارچه پنبه ای ضخیم معروف به زندینجی » را به سراسر جهان می فروخت .
نظام پارچه بافی طراز تا آغاز تهاجمات مغولان در سدة هفتم پابرجا بود اما با حمله مغول همه چیز به نابودی کشیده شد . در دوره بعد تیموریان و صفویان کارگاه های پارچه بافی را از نو احیا کردند و به تولید پارچه پرداختند.
ابریشم های اسلامی که در کلیساهای اروپایی به جا مانده است . نشان دهندة تجارت پر رونق و سامان یافته آن دوره است . علاوه بر این برخی از این پارچه ها هدایای شاهانه ای است که از سوی کارگاه های بافندگی ایران به کشورهای اروپایی ارسال می شد . استقبال قابل توجه اروپاییان از این تولیدات سرانجام موجب راه اندازی صنعت ابریشم بافی در قرن چهاردهم میلادی ( هشتم هـ . ق ) در کشورهای مغرب زمین شد . یکی از بهترین نمونه های ابریشمینه های اسلامی در کلیساهای اروپا ، کفن « قدیسی یوسی » باقی مانده در دیر موقوفی آن قدیس است . این پارچه که پس از اولین جنگ صلیبی به فرانسه آورده شده بود ، از جنس ابریشم و با بافت جناغی ضخیم است که شیوة طراحی ایرانی آن چشمگیر و به شیوه قالی های ایرانی است . روی این پارچه دو ردیف فیل که نماد قدرت بود ، خروس که از نشانه های هنر ساسانی است و شترهایی که از سر به دم دیگری متصل هستند ، مشاهده می شود .
کتیبه ای به زبان فارسی نیز بر این پارچه ابریشمی نقش بسته است . این پارچه در موزه لوور نگه داری می شود .
از این مهم می توان دریافت که منسوجات ایرانی نه تنها هویت خود را در طول تاریخ حفظ کرده ، بلکه در صنایع پارچه بافی دیگر ملت های اسلامی و دنیا تأثر گذاشت .
آل بویه ( حدود 320تا 447 هـ ق ) سازمان « طراز شاهانه » را از تصاحب خلافت عباسی بیرون آورده و در تصرف خود گرفتند . از همان زمان نواحی زیر حکومت دیلیمان مراکز مهم پارچه باقی شد و سراسر خاک طبرستان به مرکز پرورش کرم ابریشم تبدیل شد . در این دوره ری نیز صاحب پارچه بافی مهمی بود . خز ابریشمی از شوش ، ردا و جامه بلند زنانه از فارس ، عبا و روپوش از اصفهان ، پارچه حفّی از نیشابور ، پارچه نخی از رو ، ابریشمینه زرد وزی شده از بغداد ، زربفت ها از روم شرقی و… همه به دست بازرگانان شهر ری داد و ستد می شد .
منسوجات سلجوقی به دشواری از منسوجات دیلمیان قابل تفکیک است و در بسیاری موارد نقش غالب در تمامی این پارچه ها ، نقش عقاب و شاهین با کاکل شاخ مانند است . زیرا سلجوقیانی که بر ایران تسلط یافتند، تمامی کارگاه های پارچه بافی آل بویه را به تصاحب خود در آوردند و انواع نقش و نگارهای آنان را به کار بستند .
به مرور تزیینت مرغی با عناصر ریز نقش و ظرافت بسیار ، همراه نگارههای هندسی ، شاخه های پیچیده و برگ های نخل در منسوجات راه یافت و نقش عقاب خود درفش سلجوقیان شد . نقش ابوالهول و تصاویر افسانه ای با سر و گردن زن و بال و دم و چنگال کرمس بر روی ابریشمینههای سلجوقیان ایران و سلجوقیان آسیای صغیر ، سوریه مصر و اسپانیای اسلامی به کار رفت .
منسوجات دوره تیموری بسیار کم به دست آمده است و اطلاعات موجود درباره آنها بیشتر از نوشته هاغی جهانگردانی چون مارکوپولو با تصاویر مینیاتور که انواع جامه را به تصویر کشیده و نقوش و رنگ های به کار رفته در آنها را به دقت ترسیم کرده ، قابل درک است .
درآغاز دوره صفویه شهرهای تبریز ،کاشان ، یزد ، اصفهان و نیز مراکزی از خراسان دارای صنایع بافندگی پیشرفته ای بود و پارچه های جناغی باف نخی ، اطلس ، ابریشمینه گل برجسته چینی ، زربفت و مخمل تولید می شد . برای اولین بار نخملی که با چند لایه بافت تولید می شد ، در دوره صفوی ظاهر شد . از دوره تهماسب ( 930 تا 984 هـ . ق ) کاشان مقام مهمترین مرکز پارچه بافی را به دست آورد و زری و اطلس و مخمل همراه با قالی های ابریشمی به دیگر نقاط صادر شد .
شاه عباس صنایع بافندگی را به چنان پایه ای رساند که به عنوان پشتوانه سیاست های وی مطرح شد . در این دوره پرورش ابریشم در مازندران رواج داشت و ابریشم خام به روسیه و اروپا صادر می شد .
در دوره صفویه تخیلات شاعرانه و افسانه پردازی هایی که در مینیاتور تجسم یافته بود ، بر پارچه های نفیس و مخمل جای گرفت . بافته های نقش دار یا رنگی علاوه بر لباس ، در تزیین اثاثیه خانه و پوشش اسب ها نیز به کار می رفت و در خیابان آویخته ، یا در مراسم تشریفاتی در زیر پا گسترده می شد.
پارچه ها در شکل گیری خیمه ها نیز کاربرد ویژه می یافت و رنگ ها و بافت های گوناگون درکنار هم به کار می رفت . در ترکیب مخمل های نقش برجسته با اطلس طلایی و بافته های مروارید دوزیشده و قالی های طرح ترنجی ،خیمه هایی افسانه ای به پا می شد .
در منسوجات قرندهم هجری صحنه های توصیفی با الهام از مینیاتورها شدیداً راه یافت و عناصر تصویری پیشین توسط هیکل های شکارچی ، امیر زاده و… اشغال شد .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 14 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مقدمه
درقرون اولیه اسلامی کارگاه های پارچه بافی ساسانی در شوش ، ری و مرو به کار خود ادامه دادند و با همان کیفیت به تولید پارچه پرداختند ، زیرا مراکز نساجی بر مبنای عوامل متعددی پا گرفته بودند ؛ از جمله نزدیک بودن به جاده های تجاری و دسترسی به آب کافی . در این میان پارچه بافی شوشتر به خاطر تولید ابریشمینه های «رومی» از شهرت خاص برخورداربود.
« خفتان » که برای دوخت نوعی جوشن به این نام معروف شده بود ،در میان منسوجات صدر اسلام از مرکز ماوراء النهر به نقاط جنوبی و غربی اشاعه یافت . در فسا پارچة پرده ای از ابریشم و پم با حاشیه های ویژه به صورت اختصاصی برای امرای وقت یافته می شد . یکی از این نمونه ها که بسیار آشیب دیده و امروز در موزه منسوجات واشنگتن نگه داری می شود ، مربوط به سال های 127 تا 132 هـ . ق است .
از مراکز دیگر پارچه بافی شهر «طراز » بود که در جنوب ترکستان شرقی و شمال افغانستان کنونی قرار داست و «دیبای » آن رواج جهانی یافت . در این پارچه ها کتیبه نویسی تزیینی و سوزن دوزی در حاشیة پارچه متداول شد که مشخصه اصلی بسیاری از منسوجات خلافت امویان است .
این پارچه دو نوع داشت ؛ طراز شاهانه که برای پادشاه و امیر و نزدیکانشان بافته می شد و حتی گاهی اوقات کارگاه های آن در کاخ شاهی دایر می شد و تحت نظارت خاندان شاهی کار می کرد . نوع دوم ، طراز عامه که برای دولتمندان تولید می شد . مهمترین و با ارزش ترین مورد مصرف این پارچه های کتیبه دار برای پوشش « کعبه » خانة خدا بود .
در این دوره مراکز پرورش کرم ابریشم بیشتر در ایالات شمالی ایران ، یعنی آذربایجان ، طبرستان و خراسان متمرکز بود . در خراسان هشتاد کارگاه تولید پارچه وجود داشت که برای بازارهای فروش خود در شوش و اهواز ،پارچه های پنبه ای مخصوص عمامه و ابریشمینه هایی برای انواع لباس ، چادر و روسری تولید می کرد .
کازرون در فارس ابریشمینه های محلی ، پیراهن و روسری پنبه ای ، پارچه های کتانی و کرکی از موی بز و نیز قالی و گلیم به اطراف صادر می کرد .
صنایع پارچه بافی به ویژه در شمال شرقی ایران رونق داشت و خراسان ، نیشابور و مرو بهترین پنبه و پارچه با تارهای نخی را تولید م کردند . در مرو به ویژه تهیه پارچه ای سیاه که مورد مصرف عباسیان بود و ابریشمینه های کتیبه دار برای عمامه با شهرت فراوان تولید می شد .
در دورة سامانی ، بخارا به بازار جهانی برای تجارت پارچه ابریشمی بدل شد و پارچه نخی نازکی به نام « چیت موصلی » ونوعی پارچه پنبه ای ضخیم معروف به زندینجی » را به سراسر جهان می فروخت .
نظام پارچه بافی طراز تا آغاز تهاجمات مغولان در سدة هفتم پابرجا بود اما با حمله مغول همه چیز به نابودی کشیده شد . در دوره بعد تیموریان و صفویان کارگاه های پارچه بافی را از نو احیا کردند و به تولید پارچه پرداختند.
ابریشم های اسلامی که در کلیساهای اروپایی به جا مانده است . نشان دهندة تجارت پر رونق و سامان یافته آن دوره است . علاوه بر این برخی از این پارچه ها هدایای شاهانه ای است که از سوی کارگاه های بافندگی ایران به کشورهای اروپایی ارسال می شد . استقبال قابل توجه اروپاییان از این تولیدات سرانجام موجب راه اندازی صنعت ابریشم بافی در قرن چهاردهم میلادی ( هشتم هـ . ق ) در کشورهای مغرب زمین شد . یکی از بهترین نمونه های ابریشمینه های اسلامی در کلیساهای اروپا ، کفن « قدیسی یوسی » باقی مانده در دیر موقوفی آن قدیس است . این پارچه که پس از اولین جنگ صلیبی به فرانسه آورده شده بود ، از جنس ابریشم و با بافت جناغی ضخیم است که شیوة طراحی ایرانی آن چشمگیر و به شیوه قالی های ایرانی است . روی این پارچه دو ردیف فیل که نماد قدرت بود ، خروس که از نشانه های هنر ساسانی است و شترهایی که از سر به دم دیگری متصل هستند ، مشاهده می شود .
کتیبه ای به زبان فارسی نیز بر این پارچه ابریشمی نقش بسته است . این پارچه در موزه لوور نگه داری می شود .
از این مهم می توان دریافت که منسوجات ایرانی نه تنها هویت خود را در طول تاریخ حفظ کرده ، بلکه در صنایع پارچه بافی دیگر ملت های اسلامی و دنیا تأثر گذاشت .
آل بویه ( حدود 320تا 447 هـ ق ) سازمان « طراز شاهانه » را از تصاحب خلافت عباسی بیرون آورده و در تصرف خود گرفتند . از همان زمان نواحی زیر حکومت دیلیمان مراکز مهم پارچه باقی شد و سراسر خاک طبرستان به مرکز پرورش کرم ابریشم تبدیل شد . در این دوره ری نیز صاحب پارچه بافی مهمی بود . خز ابریشمی از شوش ، ردا و جامه بلند زنانه از فارس ، عبا و روپوش از اصفهان ، پارچه حفّی از نیشابور ، پارچه نخی از رو ، ابریشمینه زرد وزی شده از بغداد ، زربفت ها از روم شرقی و… همه به دست بازرگانان شهر ری داد و ستد می شد .
منسوجات سلجوقی به دشواری از منسوجات دیلمیان قابل تفکیک است و در بسیاری موارد نقش غالب در تمامی این پارچه ها ، نقش عقاب و شاهین با کاکل شاخ مانند است . زیرا سلجوقیانی که بر ایران تسلط یافتند، تمامی کارگاه های پارچه بافی آل بویه را به تصاحب خود در آوردند و انواع نقش و نگارهای آنان را به کار بستند .
به مرور تزیینت مرغی با عناصر ریز نقش و ظرافت بسیار ، همراه نگارههای هندسی ، شاخه های پیچیده و برگ های نخل در منسوجات راه یافت و نقش عقاب خود درفش سلجوقیان شد . نقش ابوالهول و تصاویر افسانه ای با سر و گردن زن و بال و دم و چنگال کرمس بر روی ابریشمینههای سلجوقیان ایران و سلجوقیان آسیای صغیر ، سوریه مصر و اسپانیای اسلامی به کار رفت .
منسوجات دوره تیموری بسیار کم به دست آمده است و اطلاعات موجود درباره آنها بیشتر از نوشته هاغی جهانگردانی چون مارکوپولو با تصاویر مینیاتور که انواع جامه را به تصویر کشیده و نقوش و رنگ های به کار رفته در آنها را به دقت ترسیم کرده ، قابل درک است .
درآغاز دوره صفویه شهرهای تبریز ،کاشان ، یزد ، اصفهان و نیز مراکزی از خراسان دارای صنایع بافندگی پیشرفته ای بود و پارچه های جناغی باف نخی ، اطلس ، ابریشمینه گل برجسته چینی ، زربفت و مخمل تولید می شد . برای اولین بار نخملی که با چند لایه بافت تولید می شد ، در دوره صفوی ظاهر شد . از دوره تهماسب ( 930 تا 984 هـ . ق ) کاشان مقام مهمترین مرکز پارچه بافی را به دست آورد و زری و اطلس و مخمل همراه با قالی های ابریشمی به دیگر نقاط صادر شد .
شاه عباس صنایع بافندگی را به چنان پایه ای رساند که به عنوان پشتوانه سیاست های وی مطرح شد . در این دوره پرورش ابریشم در مازندران رواج داشت و ابریشم خام به روسیه و اروپا صادر می شد .
در دوره صفویه تخیلات شاعرانه و افسانه پردازی هایی که در مینیاتور تجسم یافته بود ، بر پارچه های نفیس و مخمل جای گرفت . بافته های نقش دار یا رنگی علاوه بر لباس ، در تزیین اثاثیه خانه و پوشش اسب ها نیز به کار می رفت و در خیابان آویخته ، یا در مراسم تشریفاتی در زیر پا گسترده می شد.
پارچه ها در شکل گیری خیمه ها نیز کاربرد ویژه می یافت و رنگ ها و بافت های گوناگون درکنار هم به کار می رفت . در ترکیب مخمل های نقش برجسته با اطلس طلایی و بافته های مروارید دوزیشده و قالی های طرح ترنجی ،خیمه هایی افسانه ای به پا می شد .
در منسوجات قرندهم هجری صحنه های توصیفی با الهام از مینیاتورها شدیداً راه یافت و عناصر تصویری پیشین توسط هیکل های شکارچی ، امیر زاده و… اشغال شد .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 20 صفحه
قسمتی از متن .doc :
یزد شناسی
مقدمه
در عبارات و تعاریف رسمی جغرافیایی می خوانیم که استان یزد با وسعتی حدود76156 کیلومتر مربع درمرکزایران ودرکناره کویرنمک ، بین29درجه و35دقیقه تا32درجه و22دقیقه عرض شمالی و 52درجه و49دقیقه تا65درجه و40دقیقه طول شرقی زمین قراردارد.
این استان ازشمال وغرب به شهرهای نایین واصفهان (استان اصفهان)،ازشمال شرق به استان خراسان ،ازشرق به زرند(استان کرمان) ، ازجنوب غربی به شهرستان آباده(استان فارس)وازسمت جنوب شرقی به کرمان محدود می شود.
شرایط دشوار و نه چندان مساعد دستیابی ونیز مرکزیت وهمنشینی باکویر، باعث شده است که این شهرتامدت زمان درازی ، ازطوفان بحرانها وتاخت وتازفرهنگهای بیگانه مصون بماند واصالت خویش راحفظ کند.
"یزدگویا نه درحمله اعراب لطمه ای دیده ونه درایلغار مغول.این اولین مطلبی است که درمورد یزد باید بخاطرداشت.
درست است که این مصونیت از خرابیهای گذشته را در پیشانیهای شهر نمیتوان دید(چراکه خیابان بندیهای جدیدبلایی کمتر ازانچه مغول به بارآورده نیست)،اما در لفاف آداب و رسوم مردم می توان،در این که زردشتی ومسلمان به راحتی با هم به سرمی برند،دراینکه دزد وگدا بسیارکمتر دارد،.......(می توان)
(جلال آل احمد ، یزد ، شهربادگیرها)"
ازجمله این محفوظات می توان به خودواژه "یزد" اشاره کرد که ازدوران ایران باستان به یادگار مانده است ."یزد" ریشه در یسن، یشت و یا یزش- به معنای ستایش ونیایش درزبان فارسی میانه – دارد.
یزد از یزدان – به مفهوم پاک ومقدس وبه معنی ذات خداوند – نیز می تواند گرفته باشد.پس می توان یزد را شهرآفریننده خوبی ها و پاکی ها ، و شهرخدا دانست.آقای حسن حجازی می گوید که در دوره ساسانیان به یزد ، یزدان یا یزتان اطلاق می شده .
از اسامی دیگری که به یزد نسبت داده شده – و در سفرنامه ها یاتواریخ آمده – می توان به این نامها اشاره کرد.
ایساتیس
شهرباستانی یزد، در دوره هخامنشی به ایساتیس مشهور بوده و مرحوم عبدالحسین آیتی ،محل آن را در دامنه بلندی های مهریز ذکر کرده اند.
درجغرافیای بطلمیوس ،از محلی بنام "ایستیخای" در بیابان "کارمانیا" (کرمان) یاد شده که شاید همان "ایساتیس" باشد.(سید عبدالعظیم پوریا- زندان اسکندر از نگاهی دیگر)
کثه
به معنی زندان یا شهر کوچک می باشد ومنسوب به زندان ذوالقرنین سکندر است. گفته اند هنگامی که شماری از بزرگان ایران در ری علیه اسکندر مقدونی بر خاستند ،وی آنان را دستگیرکرد وهمراه خود به فارس برد .چون به یزد رسید، زندانیان را درچاهی زندان (زندانی)کرد وآن محل را کثه نامید؛ که به یونانی زندان است .پس از اینکه اسکندر یزد را ترک گفت، نگهبانان به کمک زندانیان به آبادانی وعمران یزد ، همت گماشتند.
نخستین بار (استخری) ،در سده 4 ه.ق، از واژگان کثه و یزد با هم یاد کرده است . در سده های بعد ، تا سده 8 ه.ق، کثه تنها در آثار جغرافیایی آمده ودر آثار تاریخی همه جا از یزد نام برده اند . در سده 9 ه.ق، پژو هشگران تاریخ محلی یزد ، از جمله جعفری در تاریخ یزد و کاتب در تاریخ جدید یزد نام کثه را با روایتهای (زندان اسکندر) در آمیخته اند وکثه را نخستین بنای یزد ،پنداشته اند ؛ که به فرمان اسکندر مقدونی ساخته شده وآن را (زندان ذوالقرنین) خوانده اند .(ایرج افشارسیستانی-شناخت یزد- انتشارات هیرمند - 1378)
یزدان گرد
دوران ساسانیان ،به فرمان یزد گرد اول (399-421م)در محل زندان ذوالقرنین (کثه)شهری بنا شد که آن را (یزدان گرد) نام نهادند.(همان ماخذ)
دارالعباده
"پس از بر آمدن اسلام و گرایش مردم یزد به دین (مبین) اسلام، عنوان (دارالعباد) یا (دارالعباده ) به این شهر داده شد؛ زیرا علاء الدوله کالنجار ،از ملکشاه سلجوقی تقاضای حکومت یزد را کرده بود ، تا درآنجا به عبادت بپردازد .
احمد کاتب ،تاریخ نگار یزدی سده 9 ه.ق ،در کتاب تاریخ جدید یزد، می نویسد:
(...در سال 504 ه.ق،ملکشاه سلجوقی حکومت یزد را به علاء الدوله کالنجار واگذار کرد وآن را دارالعباده نامید)(همان ماخذ)
از دیگراسامی دوران اسلامی یزد ،که از معروفیت کمتری برخوردار هستند ،می توان به :دارالمومنین و دارالشیعه اشاره کرد .
شهر بادگیرها و نگین کویر
یزد به شهر بادگیرها (بواسطه وجود بادگیرهای متعدد بر بام خانه ها وآب انبارها) ونیز نگین کویر هم سرشناس است .
در حال حاضر استان یزد دارای ده شهرستان ، بیست و یک شهر ، بیست و یک بخش ، پنجاه و یک دهستان و حدود پنج هزار روستا است که تعداد 1323 روستای آن دایر و بقیه به جهت مهاجرت متروک شده است.
ابرکوه ـ اردکان ـ بافق ـ تفت ـ خاتم ـ صدوق ـ طبس ـ مهریز ـ میبد ـ یزد
»» استان یزد در قسمت مرکزی فلات ایران قرار دارد که ما بین عرضهای 29 درجه و52 دقیقه تا 33 درجه و 27 دقیقه عرض شمالی و 52 درجه و 55 دقیقه تا 56 درجه و 37 دقیقه طول شرقی واقع شده است. همچنین دارای 10 شهرستان، 21 شهر، 19 بخش و 51 دهستان می باشد. استان یزد با استانهای اصفهان، فارس، خراسان و کرمان همجوار می باشد. از نظر پستی و بلندی دارای تنوع است. از حدود 850 متر از سطح دریای آزاد تا 4055 متر (شیرکوه) تغییر می کند. مقدار متوسط بارندگی سالانه بین 50 تا 100 میلیمتر می باشد. نوسان درجه حرارت در زمستان و تابستان و حتی در شب و روز بسیار زیاد است. حداکثر حرارت 45 درجه سانتیگراد بالای صفر و حداقل 20 درجه سانتیگراد زیر صفر متغیر است. میانگین روزانه دما برای
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 48 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مقدمه
معرفی استان یزد
آنچه در کویر می روید ، درختان صبور و قهرمانی است که بی نیاز از آب و خاک وبی چشم داشت نوازشی و ستایشی از سینـۀ خشـــک و ســوختــۀ کــویــر سر می کشند و می ایستند و می مانند .
یزد اولین شهر خشت خام و دومین شهر تاریخی جهان است ، شهری است که با قناعت بنا شده است و مردمی سخت کوش و با هوش دارد که گل را ورز دادند و بادگیر ساختند ؛ مردمی که سینۀ کویر را شکافتند و از دل سوختۀ آن آب زلال جاری ساختند ؛ مردمی که باغ ها بر پا کردند و میراثی از خود بر جای گذاشتندکه جهانیان خیره ماندند . در پیش این مردم ، کویر خشن سر تعظیم فرود آورد و شیر کوه عظیم ، انگشت به دهان گرفت .
وجه تسمیۀ یزد
یزد واژه ای باستانی است که در «یشت yast» یا «یزت yazt» و «یسن yasn» به معنای ستایش ، نیایش ، پرستش ، ایزد و ... ریشه دارد . در پاره ای از متون قدیمی ، یزد را «دارالعباد» یا «دارالعباده» نیز گفته اند . یزد به «شهر بادگیرها» و «شهر دوچرخه ها» نیز معروف است .
نگاهی به تاریخ کهن یزد پیش از اسلام
استان یزد از سرزمین های کهن و تاریخی ایران زمین است. در بعضی از منابع، بنای اولیه برخی از شهرهای این استان چون "میبد" را به سلیمان پیغمبر، "یزد" را به ضحاک و اسکندر مقدونی و "ابرکوه" را به ابراهیم پیامبر نسبت داده اند.
این بیانگر قدمت و دیرینگی پیشینه تاریخی و فرهنگی مردم این دیار است. مجموعه آثار باستانی پراکنده موجود در این استان نیز، به سهم خود مبین این پیشینه تاریخی است.
باغ دولت آباد در سال 1160 هجری قمری ساخته شد
آثاری چون دست افزارهای سنگی بدست آمده در دره های شیرکوه، نگاره های روی تخته سنگ کوه ارنان، تکه سفال های منقوش نارین قلعه میبد - متعلق به دوره ایلامی، غارهای استان و آثار معماری و شهر سازی باستانی و ... نشان می دهد مدنیت یزد، در چهار کانون باستانی "مهریز و فهرج" ، "یزد" ، "رستاق و میبد" و "اردکان" متمرکز بوده است
پژوهشگران این منطقه را که در مسیر شاه راهای باستانی "ری - کرمان" و "پارس - خراسان" قرار داشت، جزو سرزمین های دور دست ماده ها شمرده اند.
این منطقه در نیمه هزاره نخست پیش از میلاد، در سرنوشت سیاسی اتحادیه های قبایل ماد سهم به سزایی داشت. در آن موقع یزد در یک چهار راه منطقه ای قرار داشت و نقش مرزبانی ایالت ها و نگهبانی راه های بسیاری که به چهار سوی ایران می رفت را ایفا می کرد.
بی گمان منطقه یزد در دوران هخامنشی دارای راه های بزرگ ونیز تاسیسات راهداری و مراکز پستی و چاپاری بوده، زیرا علاوه بر راه های شناخته شده باستانی، راه های دیگری را از روی مدارک پیشین باز یافته اند که در آن روزگار، به مراکز اقتصادی و فرهنگی ایران باستان می پیوست. منطقه یزد در دوره ساسانی به ویژه در روزگار "قباد انوشیروان" و "یزدگرد اول" از جایگاه اجتماعی و اقتصادی ویژه ای برخوردار و به عمران و آبادی آن توجه بسیار شده بود.
آب انبار با شش بادگیر
علاوه بر این، وجود پاره ای از یادمانهای کهن دینی در این منطقه، نشان می دهد که پیش از فراگیر شدن آئین "نوزرتشتی" ساسانی، ادیان باستانی ایرانی دیگری در این سرزمین رواج داشته اند. از این میان می توان به آیین های "مهرپرستی" و "نیایش آناهیتا" اشاره کرد. همچنین برخی دیگر از نمادهای باستانی به ویژه چند نیایشگاه کهن "الهه آناهیتا" مانند "پارس بانو"، "پیر سبز" ، "پیر نارکی" و ... که از دیر باز در این مناطق پایدار بوده، نشانگر این مطلب است.
از نشانه های گویا و مبین تاریخ دیرین یزد، "سرو پنج هزار ساله" ابرکوه، کشف آثار تمدن ماقب تاریخ در "غربالبیز" مهریز و کشف سکه های مربوط به زمان "پوراندخت ساسانی" است که در میبد ضرب شده اند.
دین
پیش ازورود مسلمانان به ایران، مردم استان یزد نیز مانند سایر نقاط ایران زرتشتی بودند. با انقراض حکومت ساسانیان در نیمه نخست سده اول هجری قمری، مردم بیشتر نقاط ایران از جمله استان یزد نیز به دین اسلام گرویدند. اما برخی از آنان به پرداخت جریمه، آئین خود را حفظ کردند و زرتشتی باقی ماندند.
قریب به اتفاق مردم یزد مسلمان و پیرو مذهب شیعه جعفری هستند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .DOC ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 4 صفحه
قسمتی از متن .DOC :
لباس محلی یزد
آثار باستانی به دست آمده در سراسر استان یزد سوابق زندگی در این منطقه را به سالهای بسیار دور میرساند. این آثار خود به عنوان بهترین راهنمای ما برای شناخت چگونگی زندگی اسلاف در این آب و خاک است. پوشاک یزدیان در گذشتههای دور نیز بر این شناخت میافزاید.پوشاک مردان یزدی موارد زیر را شامل می شده است. پیراهن مردان از جنس چلوار یا مکمل بود یک نوع پارچه نازک سفید با آستین گشاد که مچ نداشت با یقه زبانهدار که از روی شانه بسته می شد.تنبون: شلوار مردانهای که جنس آن از چلوار سفید، کرباس رنگ سره، متقال بود که به جای کمربند و زیپ و دکمه داخل بند گاهش بند میکشیدند.شال: مردان به جای کلاه امروزی شال میبستند که انواع مختلف داشت شال هراتی حاشیهدار، شال شیر و شکری. عرقچین: عرقچین از پارچه چلوار بود که دور آن را با قلم نقش و نگار میکشیدند و دستدوزی میکردند. بهترین نوع عرقچین فلفل نمکی بود.قبا: قبا لباس تابستانی بود که از پارچه چلوار آبی یا شکری رنگ دوخته میشد.ارخالق: لباسی از جنس نخی یا ابریشمی بود که معمولاً زیر قبا میپوشیدند.ردا یا عبا: معمولاً مردان روی قبا به تن میکردند که هم نازک و هم کلفت بود.لباده: فراخ و بلند بود و مردان که در برخی از اوقات به تن میکردند.شال کمر: مردان معمولاً روی لباس شال کمر میبستند که از جنسهای مختلف از جمله شال ترمه، شال چلوار، شال سفید مکمل، شال سبز جنس رفس، دبیت. کفشهایی که مردان قدیم در یزد میپوشیدند شامل گیوه ملکی سفید رنگ، گیوه چینی، نعلین که از چرم خوب زرد یا سفید، نخودی رنگ بود.پوشاک زنان یزدی نیز شامل موارد زیر می شده است. پیراهن بانوان در دورههای گذشته کوتاه بود و تا روی زانو میآمد. جنس آن بیش تر از چیت و آستین این پیراهن گشاد بود، دور بقیه آن یا بند میکشیدند و یا با قیطون به جای دکمه گره میزدند و زیر آن شلوا پا میکردند که جنس این شلوارها شلر مشکی، پارچه می و گاندی یزدی بود.شلیته: یک نوع دامن پرچین که معمولاً از پارچه چیت گلدار بود.چارقد: زنان یزدی از روسری استفاده نمیکردند بلکه به جای آن چارقد میبستند که معمولاً مثلثی بود و انواع متعددی داشت از جمله تور مروارید، تور اشرفی، تور خیابانی یا عالیم پسند و چارقد چیتدار گلدار.چاقچور: چاقچور شبیه دامن شلواری است که دو تا پاچه دارد که دور مچ پاچین میخورد که با کفی و روپایی بسته میشد که معمولاً از پارچه مشکی یا آبی بود.چادر: در گذشته چادر زنان از پارچه پشمی بود که در زمستان و از پارچههای فاق یا مسی، تافته مشکی یزدی در ایام دیگر استفاده میکردند. کفش هایی که زنان قدیم میپوشیدند میتوان، نعلین، ساغری، پاشنهدار، ارسی، پاشنه صناری، ترا،گالش، گالش نو سرج، راسی و گیوه را نام برد.روبند: روبند معمولاً پارچه چلوار سفید دراز و باریک بود که تا حدود کمر میرسید که از روی چادر با قلاب به روسری بسته میشد.پیچه: پیچه از موی اسب مشکی بافته میشد که کوتاه به اندازه صورت بود.پوشاک مردان زرتشتی شامل پنج تکه است و عبارت اند از: سربند، پیراهن زیر، پیراهن رو، شلوار و کفش.سربند: به طور کلی سربند مردان زرتشتی به چادر شب معروف است و طبق رنگ و نوع بافت، هر کدام اسم خاصی را به خود گرفته است. مانند: چادرشب خرده نباتی، چادر شب وزیری که معمولاً با نخهای پنبهای بافته میشود و زمینه آن چهارخانه و ترکیبی از رنگهای حنایی، سفید، قرمز، عنابی و مشکی است.پیراهن زیر: این پیراهن از پارچه سفید کتانی با آستین کوتاه و قد کوتاه تهیه میشود و یقه آن در جلو نیمدایره و چاکی دارد. لباس زیر به سده هم معروف است.پیراهن رو: پیراهنی یک دست سفید از پارچه کتانی است. یقه پیراهن گرد و چاکی در وسط،جلو یا در کنار گردن دارد که با دکمه بسته میشود. قد پیراهن تا بالای زانو بوده و در دو طرف جیب دارد و شالی دور کمر روی آن بسته میشود.شلوار: شلوار مردان زرتشتی به غیر از رنگ که سفید بود،تفاوت دیگری با شلوار مسلمانان نداشت.کفش: کفش مردان زرتشتی شکل خاصی نداشت و معمولاً از نوع کفشهای موجود در بازار بود.پوشاکی که زنان زرتشتی از آن استفاده میکنند؛ عبارت اند از: کلاهک، سدره (پیراهن زیر)، پیراهن مولی، روسری، شلوار و کفش.کلاهک: کلاهک زنان زرتشتی از پارچههای الوان و زری تهیه میشود و از لحاظ ترکیب و تزیینات شبیه کلاههای زنان بندری است.سدره: پیراهنی است گشاد با آستین کوتاه و بدون یقه که از پارچه سفید دوخته شده و زرتشتیان آن را زیر لباسهای دیگر میپوشند. جلو سدره از گریبان تا سینه چاک دارد و در زیر چاک کیسه کوچکی به نام «کیسه کرفه». به معنی ثواب و کار نیک قرار دارد. واژههایی که در اوستا برای سدره آمده، «هومنو» و «ستره» است. به معنی لباس نیکاندیشی. سدره جامه ستایش و بندگی اهورامزدا و به منزله زره و جوشنی است که پوشنده را از شر تمایلات نفسانی و صفات نادرست حفظ میکند.پیراهن مولی: پیراهنی یقه گرد با آستینهای راسته و سرآستین حاشیهدار است که معمولاً در پشت و جلو چاکی کوتاه دارد. دامن این پیراهن فراخ است و معمولاً پایین و دور تا دور آن را حاشیه میدهند. این پیراهن از زیر سینه تا پایین با تکههای مختلف ترکیب میشود.روسری: پارچهای رنگین با نقش و نگار و به طول سه متر و نیم و عرض یک متر است. آن را روی کلاهک میگذارند و برای ثابت ماندن بر سر، روی آن را با دستمال کلاغی میبندند.شلوار: پاچههای شلوار را از تکههای باریک پارچههای الوان و نقش و نگاردار میدوزند و بدین ترتیب جلوه خاصی به شلوار میدهند. دم پای شلوار را نیز به وسیله بند و به دور ساق و مچپا جمع میکنند و کمر آن لیفی است.