واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

نشانه های بسیار نزدیک بودن ظهور حضرت مهدی (ع) 10 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

نشانه های بسیار نزدیک بودن ظهور حضرت مهدی (ع)

مقدمه :نوشته زیر مجموعه ای از نشانه های بسیار نزدیک بودن ظهور حضرت حجه ابن الحسن العسگری را مورد بررسی قرار داده است انشاالله که دیدگان همه منتظران به نواده پاک رسول (ص) روشن گردد این مطالب برگزیده ای از سایتهای مختلف و منابع مهدویت است.

چشم انتظاران را بگو یوسف ز کنعان می رسد 

ای دل شب هجران ما آخر به پایان می رسد  *

ـ بشارت آیه الله العظمی بهجت :

اشاره مستقیم و بشارت صریح آیه الله العظمی بهجت در جمعی در مورد نزدیکی ظهور امام زمان ( عج ) که فرمودند : “ تا کنون به جوانان بشارت می دادید که منتظر باشید ظهور مولایتان را خواهید دید اینک ( ظهور آنقدر نزدیک شده است که) به سالخوردگان و پیران هم بشارت دهید که ظهور را خواهید دید . ” بسیاری از منتظران و شیفتگان ولی عصر ( عج ) را سرشار از شور و شوق ظهور نموده است و برای آنها دلیلی محکم و برهانی قاطع در یقین به نزدیکی ظهور ایجاد کرده است . *  ـ سید خراسانی در آستانه قیام :

“ یخرج شاب من بنی هاشم علی یده الایمن خال و یاتی من خراسان برایات سود بین یده شعیب بن صالح یقاتل اصحاب سفیانی فیهمزهم ” جوانمردی ( در زبان عربی شاب به دارندگان روح جوانمردی و فتوت نیز اطلاق می گردد.) از بنی هاشم(سید) از خراسان با پرچمهای سیاه قیام می کند که بر دست راستش نشانه ای است پیشاپیش او فردی بنام شعیب بن صالح قرار دارد که با یاران سفیانی می جنگد و آنها را شکست می دهد . ملاحم و الفتن ص 52 باب 97 قیام سید خراسانی چند ماه قبل از ظهور و در ماه رجب و همزمان با قیام سفیانی در سوریه از ایران اسلامی آغاز می گردد و به سمت عراق و بیت المقدس ادامه می یابد  . *

ـ امیر عبدالله در عربستان :

یکی دیگر از نشانه های ظهور قتل فرمانروای عربستان بنام عبدالله می باشد که در ماه ذی الحجه روی خواهد داد . امام صادق در این زمینه می فرماید : هرکس برای من مرگ عبدالله را تضمین کند من ظهور قائم را برای او تضمین می کنم … همچنین از آن حضرت روایت شده است که : زمانیکه مردم در سرزمین عربستان در حال وقوف می باشند سواری با شتر سبک سیر به آنجا وارد می شود و مرگ خلیفه را خبر می دهد و با مرگ او فرج آل محمد و گشایش کار تمام مردم فرا می رسد . بحار 52 ص 210 و 240 و در شرایط کنونی بر آگاهان از شرایط سیاسی – اجتماعی پوشیده نیست که هر چند فرمانروای ظاهری عربستان ملک فهد است اما کسالت و بیماری و عدم توانایی او ولیعهدش یعنی امیر عبدالله را در عمل همه کاره عربستان قرار داده است و اکنون چندین سال است که از ملک فهد در عرصه سیاسی خبر چندانی نیست اما امیر عبدالله بعنوان فردی مطرح در جهان عرب و اسلام است . *

ـ سفیانی در آستانه کودتا :

امام محمد باقر (ع) : سفیانی و حضرت قائم در یک سال قیام می کنند .

( بحارالانوار ج 52 ص 240) یکی از علامات حتمیه ظهور قیام فردی به نام سفیانی که همزمان با سید خراسانی در ماه رجب در سوریه کودتا نموده و چند کشور همسایه را فتح و سپس به سمت عراق پیشروی می نماید و لشگری برای دستگیری امام زمان (عج) به سوی مکه روانه می سازد که این لشگر در بین مکه و مدینه به زمین فرو می روند و نابود می شوند و … تعدادی از بزرگان در سوریه سفیانی را دیده و ( با همان ) اوصافی که در روایات ذکر شده است او را شناخته اند که با برخی مانند عالم فاضل و متعبد استاد بهلول مصاحبه شده و شرح دیدار به صورت مکتوب و نوار ویدئویی مستند و مکتوب موجود است ( کتاب آیا ظهور نزدیک است؟ و نوار ویدئویی در واحد فرهنگی گل یاس) و برخی دیدارها مانند دیدار امام موسی صدر و شهید چمران نقلی و غیر مستند می باشد . در دیدار استاد بهلول که حدودا 10 سال پیش انجام گرفته است سفیانی با همان ظاهر کریه که در روایات ذکر شده و جزء فرماندهان ارتش سوریه و فردی جاه طلب و میانسال ذکر گردیده است … با شدت گرفتن فتنه ها و درگیری ها در منطقه خاور میانه و عراق و لبنان و فلسطین و تحت فشار بودن یهودیان غاصب هر لحظه برای کودتای سفیانی که به نفع صهیونیستها و علیه کشورهای مسلمان صورت می گیرد شرایط فراهم تر می گردد. *

ـ آغاز مرحله ای که در آن عراق کانون تحولات است :

سرزمین عراق در عصر ظهور بر طبق روایات معتبر کانون تحولات بسیار مهمی است و منشا معبر و محل برخورد اکثر قیامهای دوران ظهور است .

شیصبانی حاکم ستمگر عراق ( صدام ) در نزدیکی ظهور از این مکان جنگ را آغاز می کند .

سفیانی بعد از کودتا در سوریه سرزمین عراق را فتح می کند .

سید خراسانی بعد از قیام به سوی عراق حرکت می کند و امام زمان (عج ) نیز بعد از قیام در مکه به سمت عراق پیش می رود و سرانجام پس از پیروزی نهایی مرکز حکومت خود را در کوفه قرار می دهد . در شرایط فعلی نیز لحظه به لحظه عراق به سمت تحولات عظیم و مهم پیش می رود و آنگونه که از روایات ذکر شده است در حال تبدیل شدن به مرکز تحولات جهانی در عصر ظهور می باشد . امام علی در مورد تحولات و فتح عراق در زمان ظهور می فرماید : … قلعه ها را بگشایند عراق را فتح کنند هر اختلافی را با خونریزی پاسخ گویند در چنین زمانی ظهور



خرید و دانلود  نشانه های بسیار نزدیک بودن ظهور حضرت مهدی (ع) 10 ص


علائم مؤمنان در کلام على (ع) 37 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 37

 

علائم مؤمن در کلام على (ع)

همام یکى صحابه‏ى حضرت امیر (ع)، شخصیتى پارسا، متهجد و مجتهد بوده که از حضرت درخواست مى‏کند صفات متقین را، باز گوید و حضرت نیز با مقدماتى اجابت مى‏فرمایند.بیانات آن بزرگوار معروف است به «خطبه همام» و در نهج البلاغه (نسخه صبحى صالح، ص 303، خطبه 193) نقل شده است.روایت دیگرى در اصول کافى (1) از حضرت نقل شده که شبیه همان خطبه است امام به نظر ما به رغم نظر برخى که پنداشته‏اند : همان خطبه منقول در نهج البلاغه است، یا اگر دو واقعه و دو خطبه است مضامین آنها ادغام شده است و به دلیل تفاوتهاى فراوان متن و مضمون آنها، دو خطبه، یکى نیستند.

ما در اینجا براى اتمام مباحث و تعمیم فائده، خطبه منقول در اصول کافى‏را شرح و بسط مى‏دهیم.

امام صادق (ع) مى‏فرمایند: هنگامى که على (ع) خطبه مى‏خواندند، همام بلند شد و عرض کرد :

[/صف لنا صفة المؤمن کأننا ننظر الیه/]

براى ما توصیف بفرمایید مؤمن را، مانند آنکه او را مى‏بینیم.

[/فقال: یا همام! المؤمن هو الکیس الفطن/]

فرمودند اى همام! مؤمن زیرک و با هوش است.

برخى «کیس» و «فطن» را به یک معنا گرفته‏اند و فطن را تأکید کیس دانسته‏اند.اما با مراجعه به کتب لغت، روشن مى‏شود میان این دو واژه تفاوت است.کیس در مقابل احمق است و به زیرکى خدادادى اطلاق مى‏شود.معنى روایت این مى‏شود که مؤمن عاقل و چیز فهم است.از این رو مى‏توان گفت کیاست به ادراک کلیات (عقل خدادادى)، و فطانت به هوشى که حاصل تجربه است (ادراک جزییات) اطلاق مى‏شود.یکى از دلایل اختلاف فطانت و کیاست روایتى از رسول الله (ص) است که نشان مى‏دهد فطن تأکید کیس نیست.

[/قال رسول الله (ص) المؤمن کیس الفطن الحذر/] (2)

مؤمن عاقل و چیز فهم و محتاط است.

در روایتى دیگر، روایت همام به صورت تمثیلى پرداخته شده است: [/المؤمن لا یلسع من حجر مرتین/] (3)

مؤمن از روى یک سنگ دوبار نمى‏لغزد و به زمین نمى‏خورد.

متأسفانه در سابق، گاهى ساده‏لوحیها را علامت خوبى مى‏دانستند.کسى که صابون را از پنیر تشخیص نمى‏داد ستایش مى‏شد.در صورتى که بى‏شعورى هیچ گاه علامت خوبى نیست.به قول یکى از بزرگان (رضوان الله تعالى علیه)، این نوع مدحها ترویج نادانى است.در اینجا ذکر نکته‏اى ضرورى است که میان حیله زدن و حیله را درک کردن تفاوت است.یکى از بزرگان مى‏فرمود حقه نزن اما حقه را بفهم.چرا؟ چون مؤمن کیس و فطن و حذر است.یعنى، مؤمن هوشیار است و اوضاع را مى‏پاید.البته این کلمه (حذر) معانى متفاوت دنیوى و اخروى دارد.یکى از معانى آن هوشیارى مؤمن در نفروختن آخرت به دنیا است.از این روایت در مى‏یابیم که اسلام دین شعور است، حتى، در وصول به مقامات معنوى به کار انداختن شعور را شرط مى‏داند.در دنباله روایت على (ع) فرمودند:

[/بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه/]

صورت مؤمن بشاش و باز است و حزنش در قلبش است.

ما اصطلاحا مى‏گوییم طراوت وجه، روى باز و گشاده.

شایان ذکر است که اندوههاى ما دو سنخ است.

1.حزن در امور دنیوى، مانند مصیبت‏ها و گرفتاریهایى که براى انسان گاهى در دنیا پیدا میشود.مؤمنى که گرفتارى دنیوى برایش پیش آمده نبایددر روابط اجتماعى آن را بروز دهد .

2.حزن در امور اخروى، مانند خوف از خدا.در این موارد هم، باید حزن در دل باشد و در قیافه و چهره منعکس نشود.

مى‏گویند حضرت موسى (ع) براى مناجات به کوه طور مى‏رفت.در راه شخصى را دید که بلند صحبت مى‏کند، اظهار محبت مى‏کند، پیراهنش را چاک مى‏زند.وقتى به محل مناجات رسید حکایت حال او را با خدا باز گفت.خطاب رسید که اى موسى به او بگو نمى‏خواهد براى من سینه چاک کند، دلش را چاک بدهد تا ما در آن قرار بگیریم.

البته غم و اندوه مؤمن با حزن اولیائش نسبتى مستقیم دارد.همان طور که نشاط او با فرح و شادى اولیائش نسبت دارد، چون دلهاى مؤمنان با یکدیگر مربوط است.

در روایتى یکى از ائمه معصومین (ع) درباره شیعیان، فرموده‏اند:

[/شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا/] (4)

شیعیان ما از باقیمانده طینت ما آفریده شده‏اند.شادى آنها با شادى ما و حزنشان با حزن ما در ارتباط است.

آن گاه که اولیاى ایشان اندوهناکند، شیعیان نیز اندوهگین‏اند و وقتى شادند، پیروانشان نیز مسرورند.

[/اوسع شى‏ء صدرا/]

مؤمن از روحى وسیع برخوردار است.برخى این جمله را به حلم تفسیر کرده‏اند.یعنى مؤمن اهل حلم است.برخى هم آن را به علم شرح کرده‏اند.البته تفسیر وسعت صدر به علم، بعید است.صدر همان روح است.روح مؤمن با ظرفیت است و در برابر مشکلاتى که براى خیلى‏ها تحمل ناپذیر است، مقاومت مى‏کند.در روایتى آمده است: [/ «قر کریم» /] یعنى روح مؤمن به قدرى با کرامت است که بسیارى از مشکلات و امور را نادیده مى‏گیرد.هاضمه‏اش در تحمل مشقات بسیار قوى است.مؤمن مانند آب جارى است که بر اثر تماس با نجاست، نجس نمى‏شود.بعضى مردم مانند آب قلیل هستند که بر اثر برخورد با اندکى نجاست، نجس مى‏شوند، برخى نیز مانند آب کر هستند که باید به قدرى نجاست در آن وارد شود که بو و



خرید و دانلود  علائم مؤمنان در کلام على (ع) 37 ص


تحقیق درمورد- نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و فعالیتهای حضرت علی (ع) در دوران 23 سال اسلام

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 45

 

موضوع تحقیق :

نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و فعالیتهای حضرت علی (ع) در دوران 23 سال اسلام

نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و فعالیتهای حضرت علی (ع)‌ در دوران 23 سال اسلام

مقدمه

سقیفه‌ی بنی ساعده محل سرپوشیده‌ای بود که اقوام بهنگام ضرورت در آن گرد می‌آمدند. بهنگام رحلت پیامبر(ص) مهاجران و انصار در سقیفه گرد آمدند تا نسبت به تعیین خلیفه و جانشین محمد(ص) اقدام کنند. آنها برای این منظور سعدبن عباده پیشوای خزرجبان را در نظر گرفته بودند. چون ابوبکر از این خبر آگاهی یافت، به همراه عمر بدانجانب رهسپار گشت و در نتیجه‌ی کوشش و تلاش عمر و یاری مهاجران و انصار به خلافت برگزیده شد.

در این نشست پیرامون امارت و فرمانروائی گفتگوی فراوان و مناقشه‌ی بسیار صورت گرفت و نوزده نفر در این باره به احتجاج برخاستند. مهاجران سبقت و پیشگامی خود را ملاک برتری خویش عنوان کردند و انصار یاریهای بی‌دریغ خود را معیار صلاحیت خود دانستند. سررشته‌داران ماجرای سقیفه می‌گفتند اگر پیامبری و خلافت هر دو در یک خاندان قرار گیرد، هاشمیان (بنی‌هاشم) بر قریش جیره خواهند شد. این امر در واقع حکایت از آن دارد که چه مهاجران و چه انصار خلافت بنی‌هاشم را مایه‌ی خشم اعراب می‌پنداشتند و شاید به منظور حفظ وحدت و اتفاق اعراب بود که خلافت علی(ع) را قربانی کردند.

ابوبکر گفت: پیغمبر فرمود که خلیفه باید از قریش باشد. جمعیت انبوه حاضران با شنیدن سخنان ابوبکر در مسجد حاضر شده، وی را به خلافت برگزیدند. بنابه روایتی، ابوبکر بر بالای منبر رفت و پس از سپاسگزاری از مردم، اظهار داشت که حق این بود که علی(ع) به خلافت برگزیده گردد. ولی مردم این پیشنهاد را نپذیرفته گفتند: رسول خدا ترا صدیق خوانده و علاوه بر آن تو پیر و شیخ قبیله‌ی قریشی و این مقام حقاً به تو می‌رسد. سلمان، اباذر، مقداد، عمار یاسر و گروهی از صحابه نیز خلافت را حق علی(ع) اعلام کردند، ولی اظهارات ایشان مورد عنایت و اعتنا قرار نگرفت.

ابوبکر دو سال و سه ماه خلافت کرد. در دوران حکمرانی ابوبکر، مسلمانان بر ایران حمله بردند، بخشی از عراق و شام را فتح کردند و فتنه‌ی مسلیمه‌ی کذاب که در یمامه دعوی پیغمبری می‌کرد، فرونشانده شد.

ابوبکر را یار غار پیامبر می‌دانند. او نخستین مردی بود که اسلام را پذیرفت وی همه‌ی دارائی خود را در راه پیشرفت آئین محمد(ص) صرف کرد، دختر خویش عایشه را به همسری پیامبر اسلام درآورد و در سختی‌ها یار و یاور صمیم و با ارادت وی بود. ابوبکر در ماه جمادی‌الاخر سال سیزدهم هجرت چشم از جهان فروبست.

علت تشکیل سقیفه

بررسی سرگذشت گروهی که در سقیفه بنی‌ساعده دور هم گرد آمده بودند، به خوبی نشان می‌دهد که چگونه در آن روز اسرار هویدا گشت و بار دیگر عصبیت‌های قومی و عشیره‌ای و افکار جاهلی از لابلای گفتگوهای یاران پیامبر خود را نشان داد و روشن گردید که هنوز تربیت‌های اسلامی در اعماق دل آنان نفوذ نکرده و اسلام جز سرپوشی بر چهره کریه جاهلیت، چیزی نبوده است.

بررسی این واقعه تاریخی به خوبی می‌رساند که هدف از آن اجتماع، هدف از آن سخنرانی‌ها و پرخاشها، جز منفعت‌طلبی و سودجویی چیز دیگری نبود و هر فردی کوشش می‌کرد که لباس خلافت را که باید بر اندام شایسته‌ترین فرد از امت پوشیده شود، بر اندام خود بپوشد.

چیزی که در آن انجمن مطرح نبود، مصالح اسلام و مسلمانان بود و یا جستجوی شایسته‌ترین فرد از امت که با تدبیر خردمندانه و دانش وسیع و روح بزرگ و اخلاق پسندیده خود، بتواند کشتی شکسته اسلام را به ساحل نجات رهبری کند.

مرحوم استاد مظفر در السقیفه می‌نویسد:

در بحث گذشته دیدیم که خدمت ممتازی که انصار به اسلام کرده بودند به خیالشان انداخته بود که در خلافت یا در زمامداری مسلمین ذی‌حقند و این حقیقت را ما از زبان نامزد خلافت از طرف انصار (سعدبن عباده) در خطبه‌ای که آن روز ایراد کرد، می‌فهمیم.

به اضافه اینکه از آن بیم داشتند که امر خلافت در بست در اختیار کسانی قرار گیرد که انصار فرزند و پدر و برادرشان را کشته بودند. با این اعتقاد که مساله از دست اهلش خارج شده است و همان گونه که گذشت دلیل بر این مطلب اخیر این است که پس از آنکه ناامید شدند، خواستند با علی(ع) بیعت کنند.

ما از مجموعه آنچه گذشت می‌فهمیم که اینها در این کوشش بیشتر از آنکه مهاجم باشند، مدافع بودند. حالت دفاعی همیشه از احساس ضعف و ناکامی به وجود می‌آید و این احساس برای کسانی که بخواهند در زندگی پیروز شوند، بزرگترین درد روحی است زیرا بر اثر آن، تصمیم و اراده ضعیف و سست می‌گردد و در رای و تدبیر شخصی، اضطراب پیدا می‌شود و همه این احوال در اجتماع سقیفه در چهره انصار ظاهر و هویدا بود. شاهد بر این مدعا این است که بین خود انصار انشعاب روی داد و در برابر دشمنانشان عقب‌نشینی اختیار کردند و حتی بیشتر از اینها پیش از آنکه کسی با آنان به منازعه برخیزد، یعنی پیش از آمدن مهاجرین در اجتماع آنان، حاضر شده بودند که در امر خلافت به طریق شرکت عمل کنند و سخنگوی آنان چنین گفت:

وقتی که با ما منازعه کنند، خواهیم گفت: «یک امیر از ما و یک امیر از شما و هرگز به چیزی کمتر از این حاضر نخواهیم شد» که سعد پس از این سخن گفت: «هذا اول الوهن» یعنی: «این اولین گام شکست است» حقیقت این است که این گفته، اول و آخر شکست آنان بود.

این حالت یعنی اینکه حاضر بودند خلافت را با شرکت دیگران متصدی شوند، حتی بعد از آمدن مهاجرین نیز ادامه یافت و علی‌رغم تذکر سعد که «این اولین شکست است» باز این کلمه را تکرار کردند.

این گفته در ضمن حاکی از آن است که انصار دارای روحیه‌هایی بزرگ و با گذشت و مردمانی نرم‌خو بوده‌اند و این مطلب نیز صدق می‌کند که اینان پیش از آنکه مهاجم باشند، حالت دفاعی داشتند و خلافت و پیشوایی را برای آن نمی‌خواستند که مالک مقدرات و شؤون امت گردند، بلکه منظورشان این بود که زیان و صدمه کسانی را که از صدمه‌شان بیم داشتند، دفع کنند.

ایشان در قسمت اول این بحث می‌نویسد:

ما در بحث سابق کوشش کردیم متشبث به چیزهایی شویم که سوء نیت را از انصار برطرف کند ولی مطمئنیم که آنچه از طرف انصار گفتیم، چیزی خارج از یک سری وسوسه‌هایی که بالاخره کار شخص را از نقطه‌نظر دینی تجویز نمی‌کند، نبود ولی امید ما این است که انصار در کاری که کرده‌اند، معذور باشند تا ما عده فراوانی از صحابه را گمراه ندانیم.

اما در وسع ما نیست که این کار انصار را فی نفسه صحیح بدانیم، اعم از آنکه سوءنیت داشته یا نداشته‌اند، زیرا مادام که فرض کنیم حقیقتی از لحاظ نص راجع به امام وجود داشته بنابراین این گونه خودرایی و پیشدستی که انصار در عقد اجتماع خویش به خرج دادند، نمی‌تواند چیزی خارج از خیانت به اسلام و تفریط بی مجوز در حقوق مسلمین به شمار آید، آن هم در موقعی که چنین فاجعه بزرگی هوش از اسلام برده و مسلمین هم از شدت مصیبت عقل از سرشان پریده و نمی‌دانند که از طرف عرب و دشمنان اسلام چه به روزشان خواهد آمد.

نظریه احمد حسین یعقوب

صاحب کتاب «نظریه عداله الصحابه» در دفاع از انصار آنچنان گام جلو نهاده که مساله را به گونه‌ای دیگر بیان می‌کند. ایشان می‌نویسد:

اما راجع به انصار باید گفت که به طور قطع و یقین، همه آنها در سقیفه حاضر نبودند و چنان که به موجب نص شرعی، نخبگان انصار کسانی بودند که در جنگ بدر حضور داشتند گردهمایی انصار در سقیفه بدون حضور آنان امکان‌پذیر نبود و آن دو فردی که با مهاجرین سه گانه برخورد کردند (عویم بن ساعده و معن بن عدی) از جنگاوران بدر بودند و چنان که هدف از گردهمایی از نظر انصار انتخاب و تعیین خلیفه بوده، حداقل این دو تن بدری که آن موقع خارج از اجتماع عزاداران رسول اکرم(ص) بودند، در آن شرکت می‌کردند.

علاوه بر این، رسول اکرم (ص) جان به جان آفرین تسلیم نمود، در حالی که در میان خانه مبارک خود آرمیده بود. آیا پذیرفتنی است که انصار همگی او را رها کرده و آن هنگام ک عترت پاک آن حضرت، مهیای خاکسپاری او در ضریح مقدسش بودند، احدی از آنها برای وداع آن حضرتش نرفته باشد؟ این مطلبی است که قبول آن جز با تقلید کورکورانه ممکن و میسر نیست.

گذشته از اینها بر فرض که انصار همگی به خاطر انتخاب و تعیین خلیفه اجتماع کرده باشند، آنها مساله‌دان بودند و به خوبی می‌دانستند که حضرت محمد(ص) از قریش است و ائمه طاهرین (ع) اصل و نسب قریشی دارند و احکام و ویژگی‌های اهل بیت پیامبر(ص) را می‌شناختند و موقع نصب و معرفی ولی و خلیفه پیامبر(ص) در غدیرخم حضور داشتند. رسول اکرم(ص) سفارش علی(ع) و اهل بیت خود را به آنها کرده بود و یک بار در اجتماع آنها چنین فرمود:

«ای گروه انصار! آیا راهنمایی نکنم شما را به چیزی که اگر بدان چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد؟» همگی گفتند: چرا یا رسول الله! سپس آن حضرت فرمود:



خرید و دانلود تحقیق درمورد- نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و فعالیتهای حضرت علی (ع) در دوران 23 سال اسلام


حکومت امیرالمومنین علی (ع) و مقایسه آن با سایر خلفا 13 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

عنوان: حکومت امیرالمومنین علی (ع) و مقایسه آن با سایر خلفا

چکیده: وفا داری علی (ع) به سیره ی پیامبر (ص) در برابر آزاد منشی عمر در قبال سیره رسول خدا از ویژگی های سیاست امام علی (ع) است. علی (ع) وظیفه ی اصلی خویش را تمسک به نص می دانست در این مورد میان قرآن و سنت تفاوتی قایل نبود. او حتی در حرکات ظاهری خود نیز از رسول خدا تقلید می کرد و از اظهار رای در برابر رسول بیزاری می جست. امام علی یکی از وظایف اصلی حاکم جامعه را تعلیم دین به مردم می دانست. بر این اساس می گفت وی پرچم ایمان را در میان مردم استوار کرده و آنان را بر حدود حلال و حرام آگاه نموده است.

کلید واژه: 1) خلافت 2) ابوبکر 3) عثمان 4) عمر 5) بیعت 6) کتاب 7) سنت و سیره ی پیامبر

فهرست مطالب

مقدمه

علی و مشکلات علمی سیاسی خلیفه اول

علی و مشاوره های سیاسی خلیفه دوم

علی و رفع نیازهای علمی عثمان

علی و استمداد معاویه از آن

مرگ عثمان و حوادث خلافت علی (ع)

روی کار آمدن علی (ع)

حوادث بیعت

دفن عثمان

بیعت کردن کوفه

بیعت کردن یمن

مخالفان علی (ع)

انتخاب علی به رهبری جامعه

نتیجه

منابع و مآخذ

مقدمه

دستگاه قضایی نو بنیاد اسلام را رهبری می کرد. هر وقت این دستگاه با مشکلی رو به رو می شود فورا مساله را به آن حضرت ارجاع می داد و راه حل آن را خواستار می شود. گاهی نیز خود امام بودن آنکه کسی به وی مراجعه کند خلیفه وقت را که متصدی مقام قضاوت نیز بود راهنمایی می کرد و به اشتباه او در صدور حکم واقف می ساخت و با قضاوت های شگفت و قاطع خود موجی از تعجب در اذهان صحابه پیامبر پدید می آورد. هر گاه پای مصالح اسلام و مسلمانان به میان می آمد از هر نوع خدمت و کمک بلکه فداکاری و جانبازی دریغ نمی داشت و با چهره گشاده به استقبال مشکلات می شتافت. اهداف اساسی امام: پایداری اسلام و گسترش آن در جهان، آشنا ساختن امت به معارف و اصول و فروع دین، حفظ عظمت اسلام در نزد دانشمندان یهود و نسارا گروه گروه برای تحقیق درباره ی این آیین نو ظهور به مدینه می آمدند تا آنچه که راه به روی آن حضرت باز بود و دستگاه خلافت ممانعتی نداشت. امام علی (ع) در طول دوران حکومتش سعی در بوجود آوردن حکومت اسلامی و عدل و عدالتی که پیامبر در سیره و خداوند در کتاب آنها را تایید کرده بود را به اجرا در آورد و در این دوران که هر چند کوتاه بود سعی در تخریب عناصری که خلفا به اسلام وارد کرده بودند و همچنین ایجاد صلح و تعلیم دین اسلام در کل فتوحات و بلاد اسلامی را بر عهده داشت.

امام علی (ع) و مشکلات سیاسی خلیفه اول (ابوبکر)

معرفی های جامع پیامبر گرامی از امیرالمومنین در حضور صحابه و یاران خود سبب شد که علی پس از درگذشت پیامبر مرجع فکری و علمی است شناخته شود. خلفا در مشکلات علمی و عقیدتی و حتی سیاسی دست نیاز به سوی آن حضرت دراز می کردند. استمداد خلفا از امام علی (ع) از مسائل مهم تاریخی است که انبوهی از مدارک قطعی همراه است و هیچ فرد منصفی نمی تواند آن را انکار کنند و علی اعلم است به کتاب و سنت و اصول و فروع و مصالح سیاسی اسلام بود.

علی و مشکلات علمی و سیاسی ابوبکر

تاریخ گواهی می دهد که خلیفه اول در مسائل سیاسی معارف و عقاید تفسیر قرآن و احکام اسلام به علی مراجعه می کرد و از راهنمایی های آن حضرت کاملا بهره می برد. در اینجا نمونه هایی را ذکر می کنیم: 1) جنگ با رومیان 2) مسیحی 3) داروی امام درباره یک مرد شرابخوار

امام علی و مشاوره های سیاسی خلیفه دوم

امام علی (ع) در دوران خلیفه دوم نیز مشاور و گره گشای بسیاری از مشکلات سیاسی علمی و اجتماعی او بود. مواردی که عمر از راهنمایی علی (ع) در مسائل سیاسی استفاده می کرد: 1) مشورت در فتح ایران 2) مشورت در فتح بیت المقدس 3) تعیین مبدا تاریخ اسلام 4) تنها فرد برای مرجع فتوا

رفع نیازهای علمی عثمان و معاویه

کمک های علمی و فکری امام علی به خلفا به دوران ابوبکر و عمر نبود بلکه وی به عنوان سرپرست و حامی و دلسوز دین و نیازهای علمی سیاسی اسلام و مسلمانان را در دوره های مختلف خلافت بر طرف می کرد از جمله خلیفه سوم پیوسته از افراد بلند و راهنمایی های علی (ع) بهره می برد. معاویه نیز با تمام دشمنی و کینه ای که به امام داشت در مسائل علمی و مشکلات فکری دست نیاز به سوی آن حضرت دراز می کرد و



خرید و دانلود  حکومت امیرالمومنین علی (ع) و مقایسه آن با سایر خلفا 13 ص


تربیت علی (ع) نهج البلاغه 16 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 16

 

تربیت علی (ع)

مقام نهج البلاغه

اَلحَمدُلِلّهِ رَبِّ العالَمینَ بارِئِ الخَلائِقِ اَجمَعینَ وَالصَّلوهُ وَالسَّلام عَلی عَبدِ اللهِ مُحَمَّدٍ والِهِ اطّاهِرینَ .

مورد اتفاق است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را از کودکی پیش خود آورده بود و در خانه ی خودش او را تعلیم و تربیت کرد . علی با اخلاق غیر پیغمبر ار همان اول آشنا نشد . راجع به این که چطور شد رسول اکرم علی را از همان اول از عموی خود گرفت و نزد خود آورد و حتی اورا در خلوتگاه عبادت با خود می برد مورخین عللی نوشته اند ؛ بعضی صرفا به موضوع ، جنبه ی حق شناسی و کمک به ابوطالب داده اند . زیرا رسول اکرم خودش در کودکی در تکفل جدش عبدالمطلب بود ، بعد از عبدالمطلب در کفالت عمویش ابوطالب درآمد ، پس ابوطالب از این نظر حق بزرگی بر رسول اکرم داشت ، سالها متکفل مخارج و زندگی رسول اکرم بود . گفته اند رسول اکرم خواست آن خدمتها و زحمت های عمویش ابوطالب را جبران کند ، لا بعد از آنکه خودش صاحب خانه و زندگی شد و عائله تشکیل داد ، فرزند کوچک ابوطالب یعنی علی علیه السلام را از ابوطالب گرفت و متکفل مخارج و تربیت او شد .

بعضی از مورخین نوشته اند سال گرانی و سختی پیش آمد ، رسول اکرم به دو نفر از عموهایش عبّاس و حمزه پیشنهاد کرد که چون ابوطالب تنگدست است و عائله اش زیاد است در کفالت عائله اش شرکت کنیم ؛ رفتند و از ابوطالب خواهش کردند ، ابوطالب گفت : عقیل را بر ای خود بگذارید ، سایر فرزندان مرا هر کدام را می خواهید ببرید ، عباس طالب را و حمزه جعفر را و رسول اکرم علی را گرفتند و با خود بردند . این داستان بدین صورت ، بعید به نظر می رسد حقیقت داشته باشد ، زیرا همه علی را در آن وقت طفل 5 ساله یا 6 ساله نوشته اند و همه نوشته اند که جعفر از علی ده سال بزرگتر بود و عقیل از جعفر 10 سال بزرگتر بود و طالب از عقیل ده سال بزرگتر بود ، بنابراین طالب در آن وقت مردی در حدود 35 ساله و عقیل جوانی تقریبا 25 ساله و جعفر نورسی پانزده ساله بود احتیاج به کفالت داشته باشند . سن حمزه که در این نقل نامش آمده و همچنین سن خود پیامبر اکرم نیز در ان وقت در حدود 35 سال بوده ؛ یعنی با طالب که پسر بزرگ ابوطالب بوده تقریبا هم سن بوده اند . بعضی دیگر از مورخین ، از فرزندان ابوطالب نام طالب را دراین قصه ذکر نکرده اند و همچنین عمو ها نام حمزه را نیاورده اند ، همین قدر گفته اند رسول کرم این مطلب را با عمویش عباس درمیان گذاشته و ابوطالب از تسلیم عقیل امتناع کرد و عباس جعفر را به خانه برد و رسول اکرم علی را . مطابق این نقل ، عباس متکفل جعفر بوده و مطابق نقل اول عباس متکفل طالب بود . این تعارض هم بین دو نقل هست . علیهذا معلوم نیست این داستان اساسی دارد یا ندارد . خصوصا اینکه تکفل رسول اکرم علی علیه السلام را مربوط به یک سال و یا دو سال نیست ، علی تا آخر در خانه ی پیغمبر و تحت تربیت پیغمبر بود و حتی در مواقع عبادت و خلوات عبادت علی را همراه خود می برد . گذشته از همه ی اینها طرز رفتار و محبت و علاقه رسول خدا نسبت به امیرالمومنین در همان دوره ی کودکی می رساندکه رسول اکرم شخصا به علی عنایت مخصوص داشت ، تنها به خاطر حق شناسی از ابوطالب نبود .

ابن ابی الحدید از فضل بن عباس نقل می کند که از پدرم عباس پرسیدم پیغمبر کدامیک از فرزندان خود را از همه بیشتر دوست می داشت ؟ گفت : علی را . من گفتم : من از تو از فرزندانش می پرسم که کدامیک را بیشتر دوست می داشت و تو میگویی علی را از همه بیشتر دوست می داشت ؟! گفت : پیغمبر به اندازه ای که علی را دوست می داشت هیچکدام از فرزندان خود را دوست نمی داشت .

آن عنایت مخصوص پیغمبر به علی از زمان کودکی می رساند که علت اصلی این تکفل و تحت نظر گرفتن نشأت و تربیت حضرت مناسبات معنوی بوده ، او را تربیت می کرد که در آینده همان سمتی را برا او داشته باشد که هارون برای موسی داشت یعنی معین و معاون و کمک و وزیر او بوده باشد . خود علی علیه السلام درباره ی رسول اکرم و تربیت خودش در زیر دست پیغمبر می فرماید :

وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ اءَنْ کانَ فَطِیما اءَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلاَئِکَتِهِ، یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکارِمِ، وَ مَحاسِنَ اءَخْلاقِ الْعالَمِ، لَیْلَهُ وَ نَهارَهُ وَ لَقَدْ کُنْتُ اءَتَّبِعُهُ اتِّباعَ الْفَصِیلِ اءَثَرَ اءُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ اءَخْلاقِهِ عَلَما، وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِداءِ بِهِ.

خداوند متعال موجودی غیبی و فرشته ای بزرگ همراه پیغمبرش کرد که او را به فضائل و معالی و مکارم ، شب و روز رهبری و تائید می کرد و من مانند بچه که دنبال مادر می رود ، همیشه او را دنبال می کردم ، هر چه از آن دست از تائید الهی می گرفت از دست دیگر به من بهره می ساند و امر می کرد در عمل به او اقتدا کنم .

این بود نشأت و تربیت و تعلیم علی علیه السلام که برایش شبیه و نظیری نمی توان تصور کرد . او و پیغمبر مانند دو درختی بودندکه از یک ریشه و آب بخورند . تا این اندازه توافق روحی و تشابه اخلاقی داشتند . خودش می فرماید :

و انا من رسول الله کالضوء من الضوء و الذارع من العضد

من و پبغمبر مانند دو درخت توأم بودیم که یک ریشه داشته باشد ، و من برای او مانند ذراع برای بازو بودم .

این یک ریشگی و اتصال و پیوستگی ، در تمام شؤون زندگی امیرالمومنین ظاهر است . سیّد رضی که خطب امیرالمومنین را جمع کرده و اسمش را « نهج البلاغه » گذاشته در مقدمه ی نهج البلاغه در توصیف کلام آن حضرت می گوید :

عَلَیهِ مَسحَهٌ مِنَ العِلمِ الاِلهِیِّ وَ فیهِ عَبقَهٌ مِنَ الکَلامِ النَّبَوِسِّ .

سخنان علی نشانه ای از علم الهی و بویی از سخنان رسول خدا دارد .

این هماهنگی و شباهت و سنخیت که بین کلمات امیرالمومنین و کلمات رسول هست ناشی از همان هم ریشگی و هم اصلی است ، از این است که امیرالمومنین در بوستان رسول اکرم شکفته و آب خورده و رشد کرده است و امیرالمومنین علاوه بر اینکه با رسول خدا قرابت نسبی دارد و همخون است ، قرابت روحی و تربیتی دارد ، دست پرورده ی شخص رسول اکرم است ؛ نه تنها از تعلیمات رسول خدا استفاده کرده ، بلکه مربی خصوصی و خانگی او شخص رسول خدا بوده . نهج البلاغه – که عرض کردم مجموعه ای است از کلمات امیرالمومنین و سید رضی آنها را جمع کرده – گذشته از اینکه آیت فصاحت و بلاغت و سخنوری است و سید رضی که خود مردی ادیب و شاعر بوده به همین منظور آنها را جمع کرده و این نام را یعنی « نهج البلاغه » روی آن گذاشته یک گنجینه ی نفیسی است ازمعارف اسلامی و بعد از قرآن بهترین اثری است که از اسلام در دست است . کلمات امیرالمومنین از همان صدر اسلام مورد عنایت و توجه دوست و دشمن بوده . حتی دشمنان و مخالفان آن حضرت – آنها که اهل {فکر } و فضل و ادب بودند – از توجه و ضبط و حفظ آنها نمی توانستند خود داری کنند .

عبدالحمید ، کتاب معروف و کاتب مروان بن محمد آخرین خلیفه ی اموی بود و اصلا هم اهل شما است ؛ این مرد ضرب المثل بلاغت و فصاحت و نویسندگی است تا آنجا که گفته اند : « بُدِاَتِ الکِتابَهٌ بِعَبدِ الحَمیدِ وَ خُتِمَت بِابنِ العَمید » نویسندگی با عبدالحمید شروع شد و به ابن العمید ختم شد . وقتی که از عبدالحمید می پرسند : « مَا الَّذی خَرّجَکَ فی البلاغه ؟ » چه چیز تو را به این بلاغت رساند؟

گفت : « حفظ کلام الاصع » کلمات اصلع – یعنی علی – را حفظ کردم . ایم مرد همانطور که عرض کردم از نزدیکان امویهاست و اصلا اهل شام است و در عین حال اقرار می کند که اتاد من در این فن علی بن ابی طالب است .

جاحظ در البیان والتّبیین جلد اول ، این جمله را از علی علیه السلام نقل می کنند « قیمَهُ کُلِّ امرِئً ما یُحسِنُهُ » . بعد می گوید اگر در همه ی این کتاب جز این کلمه نبود کافی ، بلکه فوق کفایت بود و بهتری ن سخن آن است که در عین اختصار معنایی عالی در



خرید و دانلود  تربیت علی (ع)  نهج البلاغه 16 ص