واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق درباره حضرت آدم 13 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

حضرت آدم (ع)

حضرت آدم (ع) روزی دید ناگهان سه مجسمه سیاه و بدقیافه در طرف چپ او قرار گرفتند و سه مجسمه نورانی در طرف راست او ، از مجسمه های طرف راست یکی یکی پرسید : شما کیستید ؟

اولی گفت: من عقل هستم . دومی : من حیا می باشم . سومی : من رحم هستم .

حضرت پرسید : جای شما در کجاست ؟

اولی : در سر انسانها دومی : در چشم انسانها . سومی در دل انسانها.

حضرت به طرف چپ برگشت و از سه مجسمه سیاه و بد شکل ، یکی یکی پرسید : شما کیستید ؟

اولی : من تکبرم.

حضرت : جای تو کجاست ؟

سر انسانها

سر که جای عقل است.

اگر من وارد سر شوم ، عقل می رود.

دومی : من طمعم .

مکان تو کجاست ؟

در چشم انسانها .

چشم که جای حیا است .

من اگر در چشم جا گرفتم ، حیا می رود .

سومی : من حسدم .

محل تو کجاست ؟

جای من در دل انسانهاست .

دل که جای رحم و مروت است .

اگر من وارد قلب انسان شوم رحم و مروت از قلب می رود .

به این ترتیب می فهمیم که اگر انسان دریچه های وجود خود را به روی گناهان بگشاید ، هر گناهی که در او جا کند ، به همان تناسب ، فضیلت و اخلاق انسانی از او دور می گردد .

حضرت نوح (ع)

وقتی که قوم لجوج حضرت نوح (ع) پند و اندرز او را گوش نکردند و دهها سال به گناه ادامه دادند ، خداوند بر آنها خشم کرد ، طوفان را فرستاد ، طوفان همراه آب که از زمین و هوا می جوشید و می بارید ، همه را غرق کرد ، مادری که خیلی کودک شیر خوارش را دوست داشت ، او را برداشت و به بالای کوه رفت ، تا یک سوم بلندی کوه بالا رفت ، پس از مدتی آب به آنجا رسید ، کم کم با زحمت خود را به آخرین نقطة اوج کوه یعنی قلة کوه رساند ، آب به آنجا نیز رسید ، کودکش را به گردنش انداخت ، آب همچنان بالا آمد تا به گردنش رسید ، کودکش را با دو دست بلند کرد ، آب از دستها نیز گذشت و آنها هلاک شدند .

رسول اکرم (ص) پس از نقل این جریان فرمود :

" اگر خداوند به کسی از قوم گنهکار نوح ، رحم می کرد به مادر آن کودک رحم می کرد .

آری ، مراقب باشیم و توجه به عذاب الهی داشته باشیم که اگر فرا رسید گاه این چنین راه نجات بسته می شود .

حضرت ابراهیم (ع)

در مدتی که حضرت ابراهیم (ع) در سرزمین بابل بود ، جمعی از جمله حضرت لوط (ع) و ساره به او ایمان آوردند. او با « ساره» ازدواج کرد. از طرف پدر ساره ، زمینهای مزروعی و گوسفندهای بسیاری به ساره رسیده بود. حضرت مدتی ضمن دعوت مردم به توحید ، به کشاورزی و دامداری پرداخت تا اینکه تصمیم گرفت از سرزمین بابل به سوی فلسطین هجرت کند و دعوت خود را به آن سرزمین بکشاند.

اموال خود ، از جمله گوسفندانش را برداشته ، به همراه چند نفر با همسرش ساره حرکت کردند ولی از طرف حاکم وقت اموالش توقیف و ماجرا به دادگاه کشیده شد. حضرت خطاب به قاضی چنین گفت :

من و همسرم سالها زحمت کشیده ایم تا این اموال را به دست آورده ایم ، اگر می خواهید اموال مرا مصادره کنید ، سالهای عمرم را که صرف تحصیل این اموال شده به من برگردانید.

قاضی در برابر استدلال منطقی عقب نشینی کرد و گفت : « حق با ابراهیم است » .

حضرت آزاد شد و همراه اموال خود ، به هجرت ادامه داد و با توکل به خدا و استمداد از درگاه حق ، حرکت کرد تا تحول تازه ای در منطقة جدیدی به وجود آورد و سخنش این بود :

« من ( هرجا بروم) به سوی پروردگار می روم ، او به زودی راهنماییم فرماید»

« اسماعیل» تازه به رشد رسیده بود ، حدود سیزده سال داشت . همدمی مهربان و یاری باوفا برای پدر بود. حضرت ابراهیم (ع) او را بسیار دوست داشت ، ولی خداوند خواست در همین مورد وی را بیازماید.

حضرت ابراهیم (ع) در شب هشتم ذیحجه در خواب دید که کسی به او می گوید : « اسماعیل را در راه خدا قربانی کن !»

شب بعد نیز همین خواب را دید ، ولی آن حضرت هنوز یقین نکرده بود که این خواب رحمانی است. سومین شب ( دهم ذیحجه) نیز همین خواب را دید ، یقین کرد که خواب رحمانی و وحی الهی می باشد ، ماجرا را به اسماعیل گفت ، وی بیدرنگ پاسخ داد : « پدرم هرچه دستور داری اجرا کن ، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت »

حضرت میوة دل و ثمره یک قرن رنج و سختیهایش را به سوی قربانگاه منی برد تا او را قربانی کند. در مسیر راه ، شیطان به صورت پیرمردی به او رسید و گفت : « آیا دلت روا می دارد که نوجوان عزیزت را قربانی کنی ؟! »

حضرت : سوگند به خدا اگر به اندازه افراد شرق و غرب فرزند داشتم و خداوند فرمان قربانی کردن آنها را به من می داد آنها را قربانی می کردم. آنگاه آن حضرت چند سنگ از زمین برداشت و با پرتاب کردن آن به سوی شیطان ، او را از خود دور ساخت.

همین پیر به سراغ اسماعیل و مادر او نیز رفت و وسوسه کرد ، ولی آنها گفتند : « اگر فرمان خداست ، باید تسلیم آن بود» و به طرف آن پیر سنگ انداختند و او را از خود دور ساختند.

حضرت ابراهیم (ع) اسماعیل را به قربانگاه آورد و او را مانند گوسفند خوابانید و کارد



خرید و دانلود  تحقیق درباره حضرت آدم 13 ص


تحقیق درمورد- آدم یا آدم ابوالبشر

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 61

 

آدم

آدم، یا آدم ابوالبشر، نخستین انسان و پدر همة مردمان. دربارة آفرینش و زندگانی او در دینهای سه‌گانة یهود و مسیحیت و اسلام، روایات و داستانهای همسان و همانند آمده است، و این همسانی و همانندی از آن رو است که مبد‌ءِ وحی در این 3 دین یکی است. از این رو، پیش از پژوهش دربارة آفرینش آدم و سرگذشت او در فرهنگ اسلامی، بررسی مختصری دربارة چگونگی آن در دین یهود و مسیحیت و نظری کوتاه به انسانشناسی این ادیان، سودمند خواهند بود.اشتقاق: واژة آدم از اَدَم عبری گرفته شده است، ولی ریشة اصلی آن در زبان عبری به درستی معلوم نیست. کلمة مؤنث آن اَدَمَه در عبری به معنی زمین یا خاک است. کاربرد دو صورت مذکر و مونث آن، «اَدَم» و «اَدَمَه» با هم در سفر پیدایش (7:2) معنی خاکی (ساخته شده از خاک) را القا می‌کند. ریشة ادم همچنین با رنگ «سرخ» پیوند دارد، و این شاید اشاره به رنگ خاک باشد که آدم از آن آفریده شده است. در زبان اکدی ادمو به معنی خون است و ادمتو به معنی «خون سیاه» (در حالات بیماری)، و جمع آن ادماتو به معنی خاک سرخ و تیره‌ای است که در رنگرزی به کار می‌رفته. ظاهراً واژة ادمو و اتمو (به معنی کودک) پیوندی با «اَدَم» ندارد، بلکه با ریشة و ت م و واژة عبری یتوم (به معنی یتیم) مربوط است. در عربی جنوبی کهن ریشة ادم به معنی خادم و برده است. در یکی از فهرستهای مترادفات زبان اکدی، واژة «ادمو» به معنی «شخص مهم و شریف» آمده است. در اکدی کهن و بابلی کهن نیز به نامهای خاصّی بر می‌خوریم از قبیل ا ـ د ـ مو ، ا ـ دم ـ او ، ا ـ د ـ مو (جودائیکا، 2/235؛ و نیز نک‍ : هیستینگز، 1/84). اما شواهدی در دست است که اشتقاق این کلمه را از «ادمه» به معنی خاک، تأیید می‌کند. در اغلب اسطوره‌های بین‌النهرین و آسیای غربی، انسان از خاک یا خاک آغشته به خون خدایان آفریده شده است. در میان کنعانیان قدیم «آدم» هم به معنی انسان بوده، هم نام خدای زمین (نک‍ : ویدن گرن، 174)، و جزء «ادم» در بعضی اسامی چون «عبدادم» در کتاب دوم شموئیل (10:6 به بعد؛ جودائیکا، 2/235) نیز ظاهراً نام همین خداست.در زبان عربی نیز ریشة «ادم» کاربردی گسترده دارد؛ از مفردات این ریشه است: «اُدْمّه» به معنی وسیلة آمیزش، «ادمه» در شتر سپیدی است با سیاهی چشمان، و در مردم گندم‌گونی است (جوهری؛ ازهری؛ زبیدی). در وجه تسمیة پدر مردمان به «آدم» ازهری از قول زجّاج گوید که اشتقاق کلمه از «ادیم‌الارض» است، زیرا انسان از خاک آفریده شد. راغب اصفهانی تفصیل بیش‌تری می‌آورد و 4 وجه بر می‌شمرد: 1. چون جسم آدم از خاک روی زمین (ادیم) گرفته شده است؛ 2. چون پوست او گندمگون (آدم) بوده است؛ 3. چون او از درآمیخته شدن عناصر گوناگون و نیروهای مختلف آفریده شده است (اُدْمهَ: الفت و اختلاط)؛ 4. چون او از دمیده شدن روح الهی عطرآگین شده است (اِدام: آنچه طعام را خوشبو گرداند) (1/38ـ39).I. آدم در یهودیتدر عهد عتیق: دوبار و به دو بیان در عهد عتیق از آفرینش آدم سخن رفته است: یک بار در باب اول سفر پیدایش و بار دیگر در بابهای دوم تا پنجم آن، و تحقیقات در متون کتاب مقدس نشان داده است که سرچشمة آنها دو روایت مختلف بوده است (نک‍ : کتاب مقدس، مقدمة سفرپیدایش، و نیز ص 3، زیرنویس). در باب اول از تکوین عالم هستی در 6 روز، و از آفرینش آدم، که نقطة کمال خلقت و مهر پایانی آن است، سخن می‌رود. پس از آنکه خدا آسمانها و زمین را آفرید، و با اراده و کلام خود روشنایی را پدید آورد، آبهای زیر فلک را از آبهای بالای فلک جدا ساخت، روی زمین را از گیاهان گوناگون و انواع جانوران و پرندگان پر ساخت و اجرام فلکی را در آسمان قرار داد، در روز ششم گفت: «آدم را به صورت ما و موافق شبیه ما بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و بهائم و بر تمامی زمین و همة حشراتی که بر زمین می‌خزند، حکومت نماید. پس خدا آدم را به صورت خود آفرید. او را به صورت خدا آفرید، ایشان را نر و ماده آفرید. و خدا ایشان را برکت داد، و خدا بدیشان گفت بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید و در آن تسلط نمائید.» (سفر پیدایش، 1).در بابهای دوم تا پنجم داستان خلقت آدم، با تفصیل بیش‌تر و تقریباً با بسیاری از جزئیاتی که در روایات مسیحی و اسلامی نیز دیده می‌شود، آمده است. آدم، زن وی حوا، باغ عدن، درخت ممنوع، اغوای حوا و خوردن از میوة آن درخت (نخستین گناه)، رانده شدن از باغ بهشت، زندگی بر روی زمین، زناشویی و آوردن فرزندان و جز آن در این قسمت ذکر شده است.پس از پیدایش آسمانها و زمین، خداوند آدم را خلق کرد تا بر روی زمین کار کند. آفرینش آدم از خاک زمین بود، و خداوند در بینی او روح حیات دمید، و از نفخة الهی آدم «نفس زنده» شد. سپس باغی پر از درختان گوناگون در عدن به طرف شرق غرس نمود. «درخت حیات» و «درخت معرفت نیک و بد» را در میان آن قرار داد، و آدم را در آنجا نهاد تا به کار زمین بپردازد و باغ را نگهبانی کند، ولی او را از خوردن میوة «درخت معرفت نیک و بد» منع کرد، و به او گفت که اگر از آن بخوری «هر آینه خواهی مرد». آنگاه خداوند همة جانداران و پرندگان زمین و آسمان را که از خاک سرشته بود، نزد آدم آورد تا وی آنان را نام بگذارد، و نامی که آدم بر هر یک از آنان نهاد، همان نام او شد. آدم تنها بود و خداوند خواست تا برای او جفتی و معاونی بیافریند، پس خوابی گران بر او مستولی کرد، یکی از دنده‌های او را برداشت و از آن حوا را خلق کرد. این که مردان پدر و مادر خویش را ترک می‌کنند و با همسران خود انس و الفت می‌گیرند، از آن روست که زن پارة تن مرد است. مار، که هوشیارتر از جانوران دیگر بود، نزد حوا آمد و او را به خوردن میوة «درخت معرفت نیک و بد» ترغیب و اغوا کرد، و گفت این که خداوند شما را از آن منع کرده است از آن روست که اگر از آن بخورید. چشمانتان باز می‌شود و چون خداوند بر نیک و بد معرفت خواهید یافت. حوا از میوة آن درخت بخورد و پاره‌ای از آن را به آدم داد، و او نیز بخورد. در همان حال چشم هر دو به نیک و بد باز شد و از برهنگی خود باخبر شدند و از شرم اندامهای خود را با برگهای انجیر پوشاندند.خداوند که از نافرمانی آنان به خشم آمده بود، حوا را محکوم کرد که گرفتار بار حمل و درد زائیدن شود و تا ابد زیر فرمان شوهر باشد، و آدم را گفت که «زمین به سبب تو ملعون شد» و تو در تمامی ایام عمرت با رنج و عذاب از زمین نان خواهی خورد و خار و خس برایت خواهد رویاند، و سرانجام به خاک بازخواهی گشت و مار نیز از اینکه حوا را اغوا کرده بود ملعون و محکوم شد که تا ابد بر شکم خود راه برود و خاک بخورد و میان او و آدمیان دشمنی برقرار باشد. و خداوند گفت که «همانا انسان مثل یکی از ما شده است که عارف نیک و بد گردیده» و مبادا که از میوة «درخت حیات» نیز بخورد و جاودان زنده و بی‌مرگ بماند. پس خداوند آدم را از باغ عدن بیرون کرد تا بر روی زمین، که خود از آن آفریده شده بود، کار و زندگی کند، و کرّوبیان را در سمت شرقی عدن مسکن داد، و شمشیر آتشباری را در اطراف درخت حیات به گردش درآورد تا آن را محافظت کند. آدم و حوا زندگانی بر روی زمین را آغاز کردند. نخست قائن (قابیل) و سپس هابیل از ایشان ولادت یافتند. قائن به زراعت مشغول شد و هابیل گله‌داری پیشه کرد. 130 سال بعد، شیث به دنیا آمد، و پس از او نیز پسران و دختران دیگر آوردند. مدت عمر آدم 930 سال بود (نک‍ : سفر پیدایش، بابهای 2ـ 5). در اسفار عهد عتیق از دوران 800 سالة زندگانی آدم بعد از ولادت شیث، جز اینکه «پسران و دختران آورد» خبر دیگری روایت نشده است، ولی دربارة انسان به معنی عام آن («آدم» به زبان عبری) در بعضی از کتب عهد عتیق مطالبی آمده است که به گونه‌ای با نکاتی که در 4 باب اول سفر پیدایش دیده می‌شود ارتباط دارند، چنانکه در مزامیر



خرید و دانلود تحقیق درمورد- آدم یا آدم ابوالبشر


تحقیق درباره. آدم یا آدم ابوالبشر

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 61

 

آدم

آدم، یا آدم ابوالبشر، نخستین انسان و پدر همة مردمان. دربارة آفرینش و زندگانی او در دینهای سه‌گانة یهود و مسیحیت و اسلام، روایات و داستانهای همسان و همانند آمده است، و این همسانی و همانندی از آن رو است که مبد‌ءِ وحی در این 3 دین یکی است. از این رو، پیش از پژوهش دربارة آفرینش آدم و سرگذشت او در فرهنگ اسلامی، بررسی مختصری دربارة چگونگی آن در دین یهود و مسیحیت و نظری کوتاه به انسانشناسی این ادیان، سودمند خواهند بود.اشتقاق: واژة آدم از اَدَم عبری گرفته شده است، ولی ریشة اصلی آن در زبان عبری به درستی معلوم نیست. کلمة مؤنث آن اَدَمَه در عبری به معنی زمین یا خاک است. کاربرد دو صورت مذکر و مونث آن، «اَدَم» و «اَدَمَه» با هم در سفر پیدایش (7:2) معنی خاکی (ساخته شده از خاک) را القا می‌کند. ریشة ادم همچنین با رنگ «سرخ» پیوند دارد، و این شاید اشاره به رنگ خاک باشد که آدم از آن آفریده شده است. در زبان اکدی ادمو به معنی خون است و ادمتو به معنی «خون سیاه» (در حالات بیماری)، و جمع آن ادماتو به معنی خاک سرخ و تیره‌ای است که در رنگرزی به کار می‌رفته. ظاهراً واژة ادمو و اتمو (به معنی کودک) پیوندی با «اَدَم» ندارد، بلکه با ریشة و ت م و واژة عبری یتوم (به معنی یتیم) مربوط است. در عربی جنوبی کهن ریشة ادم به معنی خادم و برده است. در یکی از فهرستهای مترادفات زبان اکدی، واژة «ادمو» به معنی «شخص مهم و شریف» آمده است. در اکدی کهن و بابلی کهن نیز به نامهای خاصّی بر می‌خوریم از قبیل ا ـ د ـ مو ، ا ـ دم ـ او ، ا ـ د ـ مو (جودائیکا، 2/235؛ و نیز نک‍ : هیستینگز، 1/84). اما شواهدی در دست است که اشتقاق این کلمه را از «ادمه» به معنی خاک، تأیید می‌کند. در اغلب اسطوره‌های بین‌النهرین و آسیای غربی، انسان از خاک یا خاک آغشته به خون خدایان آفریده شده است. در میان کنعانیان قدیم «آدم» هم به معنی انسان بوده، هم نام خدای زمین (نک‍ : ویدن گرن، 174)، و جزء «ادم» در بعضی اسامی چون «عبدادم» در کتاب دوم شموئیل (10:6 به بعد؛ جودائیکا، 2/235) نیز ظاهراً نام همین خداست.در زبان عربی نیز ریشة «ادم» کاربردی گسترده دارد؛ از مفردات این ریشه است: «اُدْمّه» به معنی وسیلة آمیزش، «ادمه» در شتر سپیدی است با سیاهی چشمان، و در مردم گندم‌گونی است (جوهری؛ ازهری؛ زبیدی). در وجه تسمیة پدر مردمان به «آدم» ازهری از قول زجّاج گوید که اشتقاق کلمه از «ادیم‌الارض» است، زیرا انسان از خاک آفریده شد. راغب اصفهانی تفصیل بیش‌تری می‌آورد و 4 وجه بر می‌شمرد: 1. چون جسم آدم از خاک روی زمین (ادیم) گرفته شده است؛ 2. چون پوست او گندمگون (آدم) بوده است؛ 3. چون او از درآمیخته شدن عناصر گوناگون و نیروهای مختلف آفریده شده است (اُدْمهَ: الفت و اختلاط)؛ 4. چون او از دمیده شدن روح الهی عطرآگین شده است (اِدام: آنچه طعام را خوشبو گرداند) (1/38ـ39).I. آدم در یهودیتدر عهد عتیق: دوبار و به دو بیان در عهد عتیق از آفرینش آدم سخن رفته است: یک بار در باب اول سفر پیدایش و بار دیگر در بابهای دوم تا پنجم آن، و تحقیقات در متون کتاب مقدس نشان داده است که سرچشمة آنها دو روایت مختلف بوده است (نک‍ : کتاب مقدس، مقدمة سفرپیدایش، و نیز ص 3، زیرنویس). در باب اول از تکوین عالم هستی در 6 روز، و از آفرینش آدم، که نقطة کمال خلقت و مهر پایانی آن است، سخن می‌رود. پس از آنکه خدا آسمانها و زمین را آفرید، و با اراده و کلام خود روشنایی را پدید آورد، آبهای زیر فلک را از آبهای بالای فلک جدا ساخت، روی زمین را از گیاهان گوناگون و انواع جانوران و پرندگان پر ساخت و اجرام فلکی را در آسمان قرار داد، در روز ششم گفت: «آدم را به صورت ما و موافق شبیه ما بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و بهائم و بر تمامی زمین و همة حشراتی که بر زمین می‌خزند، حکومت نماید. پس خدا آدم را به صورت خود آفرید. او را به صورت خدا آفرید، ایشان را نر و ماده آفرید. و خدا ایشان را برکت داد، و خدا بدیشان گفت بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید و در آن تسلط نمائید.» (سفر پیدایش، 1).در بابهای دوم تا پنجم داستان خلقت آدم، با تفصیل بیش‌تر و تقریباً با بسیاری از جزئیاتی که در روایات مسیحی و اسلامی نیز دیده می‌شود، آمده است. آدم، زن وی حوا، باغ عدن، درخت ممنوع، اغوای حوا و خوردن از میوة آن درخت (نخستین گناه)، رانده شدن از باغ بهشت، زندگی بر روی زمین، زناشویی و آوردن فرزندان و جز آن در این قسمت ذکر شده است.پس از پیدایش آسمانها و زمین، خداوند آدم را خلق کرد تا بر روی زمین کار کند. آفرینش آدم از خاک زمین بود، و خداوند در بینی او روح حیات دمید، و از نفخة الهی آدم «نفس زنده» شد. سپس باغی پر از درختان گوناگون در عدن به طرف شرق غرس نمود. «درخت حیات» و «درخت معرفت نیک و بد» را در میان آن قرار داد، و آدم را در آنجا نهاد تا به کار زمین بپردازد و باغ را نگهبانی کند، ولی او را از خوردن میوة «درخت معرفت نیک و بد» منع کرد، و به او گفت که اگر از آن بخوری «هر آینه خواهی مرد». آنگاه خداوند همة جانداران و پرندگان زمین و آسمان را که از خاک سرشته بود، نزد آدم آورد تا وی آنان را نام بگذارد، و نامی که آدم بر هر یک از آنان نهاد، همان نام او شد. آدم تنها بود و خداوند خواست تا برای او جفتی و معاونی بیافریند، پس خوابی گران بر او مستولی کرد، یکی از دنده‌های او را برداشت و از آن حوا را خلق کرد. این که مردان پدر و مادر خویش را ترک می‌کنند و با همسران خود انس و الفت می‌گیرند، از آن روست که زن پارة تن مرد است. مار، که هوشیارتر از جانوران دیگر بود، نزد حوا آمد و او را به خوردن میوة «درخت معرفت نیک و بد» ترغیب و اغوا کرد، و گفت این که خداوند شما را از آن منع کرده است از آن روست که اگر از آن بخورید. چشمانتان باز می‌شود و چون خداوند بر نیک و بد معرفت خواهید یافت. حوا از میوة آن درخت بخورد و پاره‌ای از آن را به آدم داد، و او نیز بخورد. در همان حال چشم هر دو به نیک و بد باز شد و از برهنگی خود باخبر شدند و از شرم اندامهای خود را با برگهای انجیر پوشاندند.خداوند که از نافرمانی آنان به خشم آمده بود، حوا را محکوم کرد که گرفتار بار حمل و درد زائیدن شود و تا ابد زیر فرمان شوهر باشد، و آدم را گفت که «زمین به سبب تو ملعون شد» و تو در تمامی ایام عمرت با رنج و عذاب از زمین نان خواهی خورد و خار و خس برایت خواهد رویاند، و سرانجام به خاک بازخواهی گشت و مار نیز از اینکه حوا را اغوا کرده بود ملعون و محکوم شد که تا ابد بر شکم خود راه برود و خاک بخورد و میان او و آدمیان دشمنی برقرار باشد. و خداوند گفت که «همانا انسان مثل یکی از ما شده است که عارف نیک و بد گردیده» و مبادا که از میوة «درخت حیات» نیز بخورد و جاودان زنده و بی‌مرگ بماند. پس خداوند آدم را از باغ عدن بیرون کرد تا بر روی زمین، که خود از آن آفریده شده بود، کار و زندگی کند، و کرّوبیان را در سمت شرقی عدن مسکن داد، و شمشیر آتشباری را در اطراف درخت حیات به گردش درآورد تا آن را محافظت کند. آدم و حوا زندگانی بر روی زمین را آغاز کردند. نخست قائن (قابیل) و سپس هابیل از ایشان ولادت یافتند. قائن به زراعت مشغول شد و هابیل گله‌داری پیشه کرد. 130 سال بعد، شیث به دنیا آمد، و پس از او نیز پسران و دختران دیگر آوردند. مدت عمر آدم 930 سال بود (نک‍ : سفر پیدایش، بابهای 2ـ 5). در اسفار عهد عتیق از دوران 800 سالة زندگانی آدم بعد از ولادت شیث، جز اینکه «پسران و دختران آورد» خبر دیگری روایت نشده است، ولی دربارة انسان به معنی عام آن («آدم» به زبان عبری) در بعضی از کتب عهد عتیق مطالبی آمده است که به گونه‌ای با نکاتی که در 4 باب اول سفر پیدایش دیده می‌شود ارتباط دارند، چنانکه در مزامیر



خرید و دانلود تحقیق درباره. آدم یا آدم ابوالبشر


تحقیق در مورد منزلت آدم و حواء

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 7 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

منزلت آدم و حواء

وجه تسمیه و آغاز آفرینش آن ها

پرستش فرشتگان پیرامون خلقت آن ها

مقصود از آفرینش آدم (ع) جانشینی او در زمین بر گروهی از جنیان است که پیش از اودر آنجا می زیستند و نه این که آفرینش او به جهت سکونت در بهشت باشد. بلی بهتر این می بود که او با عمل خویش باعث نمی گشت تا از بهشت خارج گردد و با عزت و کرامت می زیست و خود و همسرش در خلعت بهشتیان از هدایا و کرنش فرشتگان بهره می جستند.

انسان آفریده شده را ورای سه نیروی «شهوت»، «غضب» و «عقل» می دانستند که دو نیروی اول او را به سمت فساد و خونریزی و نیروی سوم او را به سمت فرمانبرداری و شناخت سوق می داد لکن آن ها فلسفه ی آفرینش انسان را در غالب و اعتبار در نیروی اول محصور ساخته و اصولا اص خلقت او را مقتضی حکمت ندانستند و به اعتبار نیروی عقل نیز خود را بدون آن که در مقام معارضه با مفاسد بدانند شایسته تر از آدم تشخیص دادند و بین گونه از امتیازات و فضیلت های منبعث از دو نیروی دیگر که ممکن بود در خدمتعقل درآید و در مسیر خیر و نیکی پرورش یابد، غافل ماندند. هم چنین آن ها نتوانستند تشخیص دهند که ممکن است ترکیب و جمع بین آحاد و جزئیات بتواند نتیجه مطلوب تری را به ارمغان آورد هم چون از قوه به فعل رسیدن منافع بیشماری که در عالم هستی وجود دارد که خود فلسفه ی اصلی جانشینی انسان در روی زمین است. و نحوه ی تعلیم اسماء به آدم (ع) یا به صورت «آفرینش علمی» که ضروری و لازمه ی خلقت او بوقوع پیوسته و با این که به شکل «القایی رحمانی»م در نفس آدم شکل گرفته است.

از امام صادق (ع) روایتی است که فرمودند: دلیل نامیدن آدم به این اسم بدان خاطر است که اواز ادیم و پوسته و قشر زمین آفریده شده است. و شیخ صدوق عیه الرحمه می فرماید: «ادیم نام چهارمین لایه ی درونی زمین است و آدم ابوالبشر از آن خلق شده است. و از امام صادق (ع) روایتی است که فرمودند: حواء را بدین اسم نامیدند چرا که او از حی یعنی آدم آفریده شده است.

در اصل اشتقاق اسم آدم (ع) اختلاف نظر وجود دارد بعضی گفته انداسمی غیر عربی است و بدون اشتقاق مانند آزر و گروهی معتقدند که آن مشتق از «ادمه» است به معنای گندمگون بودن و بعضی قائلند که مشتق از آدم و به معنای الفت و اتفاق است. اما حواء مشتق از حی یا حیوان است و از اشتقاقات نادر و یا جعلی است مانند لاین و تامر.

از امیرالمومنین (ع) روایتی است که فرموده اند: خداوند تعالی به جبرئیل امین فرمان داد تا از پهنه ی زمین و دشت ها و بلندی های آن چهار نوع گل را فراهم سازد، گل سفید و سرخ و سیاه و خاکی رنگ سپس فرمان داد تا چهار نمونه از آب های زمین یعنی آب گوارا، آب شور، آب تلخ و گنداب را به آن گل ها بیافزاید، آن گاه آب گوارا را در گلوی آدم، آب شور را در چشمان او، آب تلخ را در گوش هایش و آب متعفن را میان بینی او تعبیه و جاری سازد.

در توحید مفضل از قول امام صادق (ع) و در بیان علت این امر آمده است: قرار دادن آب گوارا در حلق آدم بدین جهت بود تا تناول غذا برای او لذت بخش باشد و علت قراردادن آب شور در چشمان آدم برای این بود که باعث بقا و صحت مردمک چشم است و نیز بودن آب تلخ در گوش باعث عدم ورود حشرات به مغز انسان خواهد شد چرا که به محض ورود در میان لایه های آن خواهند مرد و در مواردی نادر نیز خواهند توانست از میان آن عبور کرده و به سیستم عصبی مغز رخنه نمایند.

خداوند در قرآن می فرماید: «و خلق الانسان من عجل» انسان از شتاب آفریده شده است چرا که طبیعت او بدین صورت است و هنگامی که خداوند روح را از سر انگشتان پای آدم در او بدمید و آن روح به زانوی وی رسید، کوشش کرد از جای برخیزد اما نتوانست و خداوند فرمود: «خلق الانسان من عجل» و زن را «امراه» نامیدند چون از «مرء» یعنی مرد و آدم آفریده شده است و نیز زن را «نساء» نامیدند چرا که برای آدم انیس و همدمی غیر حواء وجود نداشت.

«حضرت عبدالعظیم حسنی» روایت می کند که از امام جواد پرسشی پیرامون علت بوی کریه مدفوع انسان نمودم و ایشان پاسخ فرمودند: هنگامی که خداوند آدم را خلق نمود جسمی پاک و طیب داشت و مدت چهل سال فرشتگان الهی برای تکریم به نزد او می آمدند و اظهار می داشتند تو برای ماموریتی خاص آفریده شده ای و ابلیس از دهان او وارد و از دبرش خارج می گشت و بدین جهت است که احشاء انسان کریه و نامطبوع است.

از «طاووس» و «مجاهد» روایت شده است که «ابلیس» قبل از ارتکاب گناه در زمین اقامت داشت و در زمره ی فرشتگان بود و عزراییل نامیده می شد و کلا ملائکه ساکن در روی زمین جن نامیده می شدند و در میان فرشتگان عرصه ی زمین کسی به مرتبه ی علمی او نمی رسید و چون به نافرمانی خداوند برخاست مورد غضب واقع شده و خداوند او را ابلیس نام نهاد و «و کان من الکافرین» چرا که در علم خداوند و از ازل او به این وصف شناخته شد.



خرید و دانلود تحقیق در مورد منزلت آدم و حواء


تحقیق در مورد منزلت آدم و حواء 6 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 7 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

منزلت آدم و حواء

وجه تسمیه و آغاز آفرینش آن ها

پرستش فرشتگان پیرامون خلقت آن ها

مقصود از آفرینش آدم (ع) جانشینی او در زمین بر گروهی از جنیان است که پیش از اودر آنجا می زیستند و نه این که آفرینش او به جهت سکونت در بهشت باشد. بلی بهتر این می بود که او با عمل خویش باعث نمی گشت تا از بهشت خارج گردد و با عزت و کرامت می زیست و خود و همسرش در خلعت بهشتیان از هدایا و کرنش فرشتگان بهره می جستند.

انسان آفریده شده را ورای سه نیروی «شهوت»، «غضب» و «عقل» می دانستند که دو نیروی اول او را به سمت فساد و خونریزی و نیروی سوم او را به سمت فرمانبرداری و شناخت سوق می داد لکن آن ها فلسفه ی آفرینش انسان را در غالب و اعتبار در نیروی اول محصور ساخته و اصولا اص خلقت او را مقتضی حکمت ندانستند و به اعتبار نیروی عقل نیز خود را بدون آن که در مقام معارضه با مفاسد بدانند شایسته تر از آدم تشخیص دادند و بین گونه از امتیازات و فضیلت های منبعث از دو نیروی دیگر که ممکن بود در خدمتعقل درآید و در مسیر خیر و نیکی پرورش یابد، غافل ماندند. هم چنین آن ها نتوانستند تشخیص دهند که ممکن است ترکیب و جمع بین آحاد و جزئیات بتواند نتیجه مطلوب تری را به ارمغان آورد هم چون از قوه به فعل رسیدن منافع بیشماری که در عالم هستی وجود دارد که خود فلسفه ی اصلی جانشینی انسان در روی زمین است. و نحوه ی تعلیم اسماء به آدم (ع) یا به صورت «آفرینش علمی» که ضروری و لازمه ی خلقت او بوقوع پیوسته و با این که به شکل «القایی رحمانی»م در نفس آدم شکل گرفته است.

از امام صادق (ع) روایتی است که فرمودند: دلیل نامیدن آدم به این اسم بدان خاطر است که اواز ادیم و پوسته و قشر زمین آفریده شده است. و شیخ صدوق عیه الرحمه می فرماید: «ادیم نام چهارمین لایه ی درونی زمین است و آدم ابوالبشر از آن خلق شده است. و از امام صادق (ع) روایتی است که فرمودند: حواء را بدین اسم نامیدند چرا که او از حی یعنی آدم آفریده شده است.

در اصل اشتقاق اسم آدم (ع) اختلاف نظر وجود دارد بعضی گفته انداسمی غیر عربی است و بدون اشتقاق مانند آزر و گروهی معتقدند که آن مشتق از «ادمه» است به معنای گندمگون بودن و بعضی قائلند که مشتق از آدم و به معنای الفت و اتفاق است. اما حواء مشتق از حی یا حیوان است و از اشتقاقات نادر و یا جعلی است مانند لاین و تامر.

از امیرالمومنین (ع) روایتی است که فرموده اند: خداوند تعالی به جبرئیل امین فرمان داد تا از پهنه ی زمین و دشت ها و بلندی های آن چهار نوع گل را فراهم سازد، گل سفید و سرخ و سیاه و خاکی رنگ سپس فرمان داد تا چهار نمونه از آب های زمین یعنی آب گوارا، آب شور، آب تلخ و گنداب را به آن گل ها بیافزاید، آن گاه آب گوارا را در گلوی آدم، آب شور را در چشمان او، آب تلخ را در گوش هایش و آب متعفن را میان بینی او تعبیه و جاری سازد.

در توحید مفضل از قول امام صادق (ع) و در بیان علت این امر آمده است: قرار دادن آب گوارا در حلق آدم بدین جهت بود تا تناول غذا برای او لذت بخش باشد و علت قراردادن آب شور در چشمان آدم برای این بود که باعث بقا و صحت مردمک چشم است و نیز بودن آب تلخ در گوش باعث عدم ورود حشرات به مغز انسان خواهد شد چرا که به محض ورود در میان لایه های آن خواهند مرد و در مواردی نادر نیز خواهند توانست از میان آن عبور کرده و به سیستم عصبی مغز رخنه نمایند.

خداوند در قرآن می فرماید: «و خلق الانسان من عجل» انسان از شتاب آفریده شده است چرا که طبیعت او بدین صورت است و هنگامی که خداوند روح را از سر انگشتان پای آدم در او بدمید و آن روح به زانوی وی رسید، کوشش کرد از جای برخیزد اما نتوانست و خداوند فرمود: «خلق الانسان من عجل» و زن را «امراه» نامیدند چون از «مرء» یعنی مرد و آدم آفریده شده است و نیز زن را «نساء» نامیدند چرا که برای آدم انیس و همدمی غیر حواء وجود نداشت.

«حضرت عبدالعظیم حسنی» روایت می کند که از امام جواد پرسشی پیرامون علت بوی کریه مدفوع انسان نمودم و ایشان پاسخ فرمودند: هنگامی که خداوند آدم را خلق نمود جسمی پاک و طیب داشت و مدت چهل سال فرشتگان الهی برای تکریم به نزد او می آمدند و اظهار می داشتند تو برای ماموریتی خاص آفریده شده ای و ابلیس از دهان او وارد و از دبرش خارج می گشت و بدین جهت است که احشاء انسان کریه و نامطبوع است.

از «طاووس» و «مجاهد» روایت شده است که «ابلیس» قبل از ارتکاب گناه در زمین اقامت داشت و در زمره ی فرشتگان بود و عزراییل نامیده می شد و کلا ملائکه ساکن در روی زمین جن نامیده می شدند و در میان فرشتگان عرصه ی زمین کسی به مرتبه ی علمی او نمی رسید و چون به نافرمانی خداوند برخاست مورد غضب واقع شده و خداوند او را ابلیس نام نهاد و «و کان من الکافرین» چرا که در علم خداوند و از ازل او به این وصف شناخته شد.



خرید و دانلود تحقیق در مورد منزلت آدم و حواء 6 ص