لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 61
شناخت مختصرى از زندگانى امیرالمومنین على
حضرت على (ع) در سیزده رجب سال 30 عام الفیل در کعبه به دنیا آمد مادرش فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب نام داشت. در بیست و یکم ماه رمضان سال 40 هجرى در شهر کوفه به درجه شهادت رسید. قبر مطهرش در نجف اشرف قرار دارد
بخشهاى زندگانى على (ع)
با توجه به اینکه امیرمومنان ده سال پیش از بعثت پیامبر (ص) دیده به جهان گشود و در حوادث تاریخ اسلام هموارده در کنار پیامبر اسلام (ص) قرار داشت و پس از درگذشت آن حضرت نیز سى سال زندگى نمود، مىتوان مجموع عمر 63 ساله او را به پنج بخش زیر تقسیم نمود:
1- از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام،
2- از بعثت تا هجرت پیامبر به مدینه،
3- از هجرت تا درگذشت پیامبر اسلام،
4- از رحلت پیامبر اسلام تا آغاز خلافت آن حضرت،
5- دوران خلافت آن بزرگوار
1- از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام( ص)
چنانکه اشاره کردیم، اگر مجموع عمر على (ع) را به پنج بخش تقسیم کنیم، نخستین بخش آن را زندگى امام پیش از بعثت پیامبر تشکیل مىدهد. مقدار عمر امام در این بخش از ده سال تجاوز نمىکند زیرا زمانى که على (ع) دیده به جهان گشود، بیش از سى سال از عمر پیامبر نگذشته بود و پیامبر در چهل سالگى به رسالت مبعوث گردید، بنابراین على (ع) در موقع بعثت پیامبر بیش از ده سال نداشت.
در آغوش پیامبر
على(ع) در این دوره که دوره حساس شکلگیرى شخصیت و دوره پذیرش تربیتى و روحى او بود، در خانه حضرت محمد (ص) و تحت تربیت او به سربرد. مورخان اسلامى در این زمینه مىنویسند:
یک سال، قحطى بزرگى در مکه رخ داد. در آن زمان ابوطالب عموى پیامبر داراى عائله زیاد و هزینه سنگینى بود. حضرت محمد (ص )به عموى دیگر خود «عباس» که از ثروتمندترین افراد بنى هاشم بود، پیشنهاد کرد که هر کدام از ما یکى از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببریم تا فشار مالى ابوطالب کم شود، عباس موافقت کرد، و هر دو نزد ابوطالب رفتند و موضو(ع) را با او در میان گذاشتند. ابوطالب با این پیشنهاد موافقت کرد. در نتیجه عباس، «جعفر» و حضرت محمد ص «على» را به خانه خود برد. على (ع) همچنان در خانه آن حضرت بود تا آنکه خداوند او را به نبوت مبعوث فرمود و على (ع) او را تصدیق کرد و از او پیروى نمود.(1) پیامبر اسلام (ص) پس از گرفتن على (ع) فرمود: همان را برگزیدم که خدا او را براى من برگزید.(2)
از آنجا که حضرت محمد (ص) در سنین کودکى - پس از درگذشت عبدالمطلب - در حانه عمویش ابوطالب و تحت کفالت او بزرگ شده بود، مىخواست با تربیت یکى از فرزندان او، زحمات وى و همسرش فاطمه بنت اسد را جبران کند و از میان فرزندان او نظر به على (ع) داشت
على (ع) در دوران خلافت خود، در خطبه «قاصعه» به این دوره تربیتى خود اشاره نموده و مىفرماید:
«شما (یاران پیامبر) از خویشاوندى نزدیک من با رسول خدا و موقعیت خاصى که با آن حضرت داشتم آگاهید و مىدانید موقعى که من خردسال بودم، پیامبر مرا در آغوش مىگرفت و به سینه خود مىفشرد و مرا در بستر خود مىخوابانید به طورى که من بدن او را لمس مىکردم، بوى خوش آن را مىشنیدم و او غذا در دهان من مىگذارد
من همچون بچهاى که به دنبال مادرش مىرود، همه جا همراه او مىرفتم، هر روز یکى از فضائل اخلاقى خود را به من تعلیم مىکرد و دستور مىداد که از آن پیروى کنم.»(3)
على (ع) در غار حرأ
حضرت محمد (ص) پیش از آنکه به رسالت مبعوث شود، سالى یک ماه در غار حرأ به عبادت مىپرداخت (4)و در این مدت اگر تهیدستى نزد وى مىرفت به او طعام مىداد و وقتى که ماه به پایان مىرسید و مىخواست به خانه برگردد، ابتدأا به مسجدالحرام مىرفت و هفت بار یا هر قدر که خدا مىخواست خانه خدا را طواف مىکرد و سپس به منزل خود باز مىگشت. (5)
قرائن نشان مىدهد که حضرت محمد (ص) با عنایت شدیدى که نسبت به على (ع) داشت او را در آن یک ماه همراه خود به حرأ مىبرد
وقتى که فرشته وحى براى نخستین بار در همان غار بر حضرت محمد (ص) نازل شد و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت، على (ع) در کنار آن حضرت بود و آن روز از همان ماهى بود که حضرت محمد (ص) براى عبادت به کوه حرأ مىرفت
على (ع) در خطبه «قاصعه» در این باره مىفرماید:
«پیامبر هر سال در کوه حرأ به عبادت مىپرداخت و جز من کسى او را نمىدید...هنگامى که وحى بر آن حضرت نازل شد، صداى ناله شیطان را شنیدم، به رسول خدا عرض کردم: این ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است و علت نالهاش این است که او از اینکه در روى زمین اطاعت شود، ناامید گشته است. آنچه را من مىشنوم تو نیز مىشنوى و آنچه را مىبینم تو نیز مىبینى جز اینکه تو پیامبر نیستى، بلکه وزیر (من) و بر خیر و نیکى هستى.» (6)
این گفتار گر چه مىتواند مربوط به عبادت پیامبر در حرأ در دوران پس از رسالت باشد، ولى قرائن گذشته و اینکه عبادت پیامبر در حرأ غالبا قبل از رسالت بوده است، نشان مىدهد که این گفتار مربوط به دوران قبل از رسالت پیامبر اسلام (ص) باشد. در هر حال پاکى روح على (ع) و تربیتهاى پیگیر پیامبر سبب شد که او در همان دوران کودکى با قلب حساس، دیده نافذ و گوش شنوا، چیزهایى را ببیند و اصواتى را بشنود که براى مردم عادى دیدن و شنیدن آنها ممکن نیست.
ابن ابى الحدید معتزلى در شرح نهج البلاغه مىنویسد:
«در کتب صحاح روایت شده است که وقتى جبرئیل براى نخستین بار بر پیامبر نازل گردید و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت، على (ع) در کنار پیامبر اسلام بود.»(7)
از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: «على (ع) پیش از رسالت پیامبر اسلام ص همراه آن حضرت نور نبوت را مىدید و صداى فرشته را مىشنید. پیامبر اسلام (ص) به او مىفرمود: اگر من خاتم پیامبران نبودم، تو شایستگى مقام نبوت را داشتى ولى تو وصى و وارث من، سرور اوصیأ و پیشواى پرهیزگاران هستى.»(8)
2- از بعثت تا هجرت پیامبر
دومین قسمت از زندگانى على (ع) را بخش از بعثت تا هجرت به مدینه تشکیل مىدهد که از نظر زمانى سیزده سال مىشود. این بخش از زندگانى امام شامل یک سلسله خدمات و مجاهدات درخشان و اقدامات بزرگ و برجسته على (ع) در راه پیشرفت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
دیدگاه امام خمینی ( ره) در مورد جوانان
جوانی؛ فصلی پر طراوت
رونق عهد شباب است دگر بستان را
می رسد مژده گل بلبل خوش الحان را
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
حافظ
جوانی، آغازی پرجوش و خروش در گذر زندگانی است. جوانی، بهاری لبریز از زیبایی، هیجان و نشاط است که پس از نوروز «نوجوانی» فرا می رسد. جوانی، آغاز فراز و نشیب های روحی، جسمی، اجتماعی و فرهنگی است. جوانی، فصلی پر شکوه، با طراوت و همراه با امید، شادمانی و پرسشگری است.
از دیدگاه امام «جوان» چون به فطرت توحیدی و الهی اش نزدیک و به تعبیر معظم له به ملکوت ، قرب بیشتری دارد راحت تر می تواند به تهذیب نفس بپردازد، لذا نوشته اند: «در جوانی تهذیب نفس ، بسیار اسهل است از ایام پیری و ضعف که قدرت از دست می رود و ریشه اخلاق فاسده که اصلش از حب دنیا و نفس است ، استحکام پیدا می کند و تصفیه و تهذیب بسیار مشکل می شود...». (1)
یا می نویسد: «...تا جوانی در دست تو است کوشش کن در عمل و در تهذیب قلب و در شکستن اقفال و رفع حجب که هزاران جوان که به افق ملکوت نزدیک ترند موفق می شوند و یک پیر موفق نمی شود قید و بندها و اقفال شیطانی اگر در جوانی غفلت از آنها شود، هر روز که از عمر بگذرد، ریشه دارتر و قوی تر می شوند».
لذا امام خمینی (ره) در چند توصیه مهم به جوانان می فرماید:
1- معاشران و دوستان خویش را از اشخاص وارسته و متعهد و متوجه به معنویات انتخاب کنید. (2)
2- از قدرت جوانی استفاده کرده و در ملکوت پرواز کنید. (3)
3- استفاده از نشاط جوانی و قدرت آن. (4)
4- پرهیز از غرور جوانی.(5)
5- جدی گرفتن جوانی و غنیمت شمردن آن. (6)
امام ره در وصیت به فرزندشان مرحوم احمد آقاره نوشته اند: «پسرم ! هیچ گاه دنبال تحصیل دنیا - اگر چه حلال او باشد - مباش ، که حب دنیا - اگر چه حلال باشد - راس همه خطاهاست ، چه خود، حجاب بزرگی است و انسان را ناچار به دنیای حرام میکشد»
امام در وصیت خویش به مرحوم احمد آقا نوشته اند: «پسرم! اکنون با تو که جوانی صحبت می کنم باید توجه کنی که برای جوانان توبه آسان تر و اصلاح نفس و تربیت باطن سریع تر می تواند باشد. در پیران هواهای نفسانی و جاه طلبی و مال دوستی و خود بزرگ بینی بسیار افزون تر از جوانان است. روح جوانان لطیف است و انعطاف پذیر و آن قدر که در پیران حب نفس و حب دنیا است در جوانان نیست. جوان می تواند به آسانی نسبی خود را از شر نفس اماره رها سازد و به معنویات گرایش پیدا کند. در جلسات موعظه و اخلاق آن قدر که جوانان تحت تاثیر واقع می شوند. پیران نمی شوند جوانان متوجه باشند و گول وسوسه های نفسانی و شیطانی را نخورند... پسرم ! فرصت را از دست مده و در جوانی خود را اصلاح کن...».
جوانان و دام منافقان
تفسیرهای شیطانی و تحمیل خواسته های خود بر مفاهیم نورانی مانند قرآن و نهج البلاغه، یکی از شیوه های گمراه سازیِ منافقان بوده و هست. بر این اساس حضرت امام خمینی رحمه الله پس از پیروزی انقلاب، به تمامی جوانان هشدار دادند: «جوانان عزیز دبیرستانی و دانشگاهی توجه کنند که سران و سردمداران گروه ها که می خواهند به اسم اسلام پایه های آن را سست کنند و جوانان را به دام اندازند، هیچ اطلاعی از اسلام و اهداف قوانین آن ندارند، و با خواندن چند آیه از قرآن و چند جمله از نهج البلاغه و تفسیرهای جاهلانه و غلط، نمی شود اسلام شناس شد. در حقیقت تمسک به قرآن و نهج البلاغه، برای کوبیدن اسلام و قرآن است تا راه را برای رهبران غربی و شرقی خود باز کنند و شما جوانان عزیز و سرمایه های کشور را بر ضد مصالح کشور خودتان بسیج نمایند. ای جوانان عزیز! هوشیار باشید [و] با تفکر و تعقل، فعالیت این منافقینِ بلندگوی غرب و منحرفین... را بررسی نمایید».
وظیفه جوانان مسلمان
راهزنی فرهنگی و انحراف فکری انسان ها، جنایتی بزرگ و جبران ناپذیر است. این عمل ناجوانمردانه، با هجوم اندیشه های شوم و هجوم سپاه نامرئی دشمن، به صورت ویروس های فکری و شبهه های ویرانگر عقیدتی پدید می آید؛ شبیخونی که تنها راه رهایی از آن، فراگیری دانش های دینی و قوی ساختن بنیان های اعتقادی است. حضرت امام رحمه الله در این باره فرموده است: «توجه نسل جوان به شناسایی و شناساندن چهره واقعی اسلام، موجب تقدیر است. ما امروز قبل از هر چیز وظیفه داریم تبلیغات اجانب و عمال استعمار را خنثی کنیم. شما نسل جوان موظف هستید غرب زده ها را از خواب بیدار کنید و فجایع حکومت های ضد انسانی آن ها و عمال آن ها را برملا نمایید». ایشان در جای دیگری می فرماید: «در شناسایی اسلام بیشتر جدیت کنید. تعالیم مقدسه قرآن را بیاموزید و به کار بندید. با کمال اخلاص در نشر و تبلیغ و معرفی اسلام به ملل دیگر و پیشبرد آرمان های بزرگ اسلام بکوشید».
جوانان و خطر اندیشه های وارداتی
هدف دشمنان اسلام و استقلال ما آن است که افق نگاه جوانان را به سوی خواسته های شیطانی خویش تنظیم کنند و با عناوین فریبنده، جوانان را منحرف سازند. حضرت امام خمینی رحمه الله با اشاره به این نکته مهم فرموده است: «عوامل و ایادی استعمار که می دانند با آشنایی ملت ها، به خصوص نسل جوان تحصیلکرده به اصول مقدسه اسلامی، سقوط و نابودی استعمارگران وقطع دست آنان از منافع ملت ها و کشورهای استعمار شده قطعی خواهد بود، به کارشکنی پرداخته و می کوشند که با سمپاشی و آلوده ساختن اذهان و افکار جوانان، از جلوه گر شدن چهره تابناک اسلام جلوگیری نمایند و با عناوین فریبنده و مکتب های رنگارنگ، جوانان ما را منحرف سازند».
جوانان؛ نقطه امید
جوانان متعهد و دین باور ایران اسلامی، نقشی اساسی در پیروزی انقلاب اسلامی و حفظ استقلال و آزادی ملت رشید ایران داشته، در صحنه های مختلف از کیان اسلام و انقلاب دفاع و پاسداری کرده اند. بر همین اساس، امام خمینی رحمه الله جوانان را نقطه امید و پاسدار مکتب معرفی کرده، چنین فرموده است: «این جانب در این نفس های آخر عمرم، امیدم به طبقه جوان، عموما دانشجویان خارج و داخل، اعم از روحانی و غیره می باشد. امید است دانشمندان و متفکران روشن ضمیر، مزایای مکتب نجات
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
دیدگاه امام در مورد قوه قضائیه
به حکم عقل و ضرورت ادیان هدف بعثت و کار انبیا(ع ) تنها مسئله گویی و بیان احکام نیست . اینطور نیست که مثلا مسائل و احکام از طریق وحی به رسول اکرم (ص ) رسیده باشد و آن حضرت و حضرت امیرالمومنین و سایر ائمه (ع ) مسئله گوهایی باشند که خداوند آنان را تعیین فرموده تا مسائل و احکام را بدون خیانت برای مردم نقل کنند و آنان نیز این امانت را به فقها واگذار کرده باشندتا مسائلی را که از انبیا گرفته اند بدون خیانت به مردم برسانند و معنای « الفقها امنا الرسل » این باشد که فقها در مسئله گفتن امین باشند. در حقیقت مهمترین وظیفه انبیا(ع ) برقرار کردن یک نظام عادلانه اجتماعی از طریق اجرای قوانین و احکام است که البته با بیان احکام و نشر تعالیم و عقاید الهی ملازمه دارد. چنانکه این معنی از آیه شریفه بوضوح پیداست : « ولقد ارسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط ... » هدف بعثتها به طور کلی این است که مردمان براساس روابط اجتماعی عادلانه نظم و ترتیب پیدا کرده قد آدمیت راست گردانند و این با تشکیل حکومت و اجرای احکام امکان پذیر است خواه نبی خود موفق به تشکیل حکومت شود مانند رسول اکرم (ص ) و خواه پیروانش پس از وی توفیق تشکیل حکومت و برقراری نظام عادلانه اجتماعی را پیدا کنند. خداوند متعال که در باب خمس می فرماید : « واعلموا انما غنمتم من شی فان لله خمسه وللرسول ولذی القربی ... » یا درباره زکات می فرماید : « خذ من اموالهم صدقه ... » یا درباره خراجات دستوراتی صادر می فرماید در حقیقت رسول اکرم (ص ) را نه برای فقط بیان این احکام برای مردم بلکه برای اجرای آنها موظف می کند همانطور که باید اینها را میان مردم نشر دهد مامور است که اجرا کند. مالیاتهایی نظیر خمس و زکات و خراج را بگیرد و صرف مصالح مسلمین کند عدالت را بین ملتها و افراد مردم گسترش دهد اجرای حدود و حفظ مرز و استقلال کشور کند و نگذارد کسی مالیات دولت اسلامی را حیف و میل نماید.
این که خداوند رسول اکرم (ص ) را رئیس قرار داده و اطاعتش را واجب شمرده است : « اطیعواالله واطیعواالرسول واولی الامر منکم ... » مراد این نبوده که اگر پیغمبر اکرم (ص ) مساله گفت قبول کنیم و عمل نماییم . عمل کردن به احکام اطاعت خداست . همه کارهای عبادی و غیرعبادی که مربوط به احکام است اطاعت خدا می باشد.
متابعت از رسول اکرم (ص ) عمل کردن به احکام نیست مطلب دیگری است . البته اطاعت رسول اکرم (ص ) به یک معنی اطاعت خداست چون خدا دستور داده از پیغمبرش اطاعت کنیم . اگر رسول اکرم (ص ) که رئیس و رهبر جامعه اسلامی است امر کند و بگوید همه باید با سپاه « اسامه » به جنگ بروند کسی حق تخلف ندارد. این امر خدا نیست بلکه امر رسول است . خداوند حکومت و فرماندهی را به آن حضرت واگذار کرده است و حضرت هم بنا بر مصالح به تدارک و بسیج سپاه می پردازد والی و حاکم و قاضی تعیین می کند یا برکنار می سازد.
آنچه گفته شده و می شود که انبیا علیهم السلام به معنویات کار دارند و حکومت و سررشته داری دنیایی مطرود است و انبیا و اولیا و بزرگان از آن احتراز می کردند و ما نیز باید چنین کنیم اشتباه تاسف آوری است که نتایج آن به تباهی کشیدن ملتهای اسلامی و باز کردن راه برای استعمارگران خونخوار است . زیرا آنچه مردود است حکومتهای شیطانی و دیکتاتوری و ستمگری است که برای سلطه جویی و انگیزه های منحرف و دنیایی که از آن تحذیر نموده اند جمع آوری ثروت و مال و قدرت طلبی و طاغوت گرایی است و بالاخره دنیایی است که انسان را از حق تعالی غافل کند. و اما حکومت حق برای نفع مستضعفان و جلوگیری از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعی همان است که مثل سلیمان بن داود و پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه وآله و اوصیای بزرگوارش برای آن کوشش می کردند از بزرگترین واجبات و اقامه آن از والاترین عبادت است ; چنانچه سیاست سالم که در این حکومتها بوده از امور لازمه است .
آن کسی که جهات معنوی خودش را تقویت کرد آن کس در جهات طبیعی هم قوی می شود. مثل مثل انبیاست و اولیا با همه آن معنویات با همه آن معارف الهیه کشورداری هم می کردند حکومت هم تاسیس می کردند حدود را هم جاری می کردند کسانی هم که مضر به جامعه بودند از دم شمشیر می گذراندند در عین حالی که در آن پایه از معارف بودند.
زندگی همه انبیای عالم همه انبیا از اول از آدم تا حالا همه شان این معنا بوده است که در مقابل جور حکومت عدل را می خواستند درست کنند. و مع الاسف به قدری به گوش ما خواندند به قدری به گوش ملت ما خواندند به گوش ملتهای ضعیف خواندند که حکومت به شما چکار دارد شما برو نمازت را بخوان شما مسجدت را برو همین ! البته ما اگر فقط مسجد برویم و دعا بکنیم و بعد هم دعا به ـ عرض بکنم که ـ آن بزرگان چه بکنیم همه با ما خوب می شوند! اما وظیفه این است که ما برویم مسجد بنشینیم دعا بخوانیم یا وظیفه این است که ما باید قیام بکنیم وظیفه این است که ما همه باید همه چیز خودمان را در راه اسلام فدا بکنیم چنانچه اولیای ما این کار را کردند. باید به این نادانان گفت که قرآن کریم و سنت رسول الله صلی الله علیه وآله آن قدر که در حکومت و سیاست احکام دارند در سایر چیزها ندارند بلکه بسیار از احکام عبادی اسلام عبادی سیاسی است که غفلت از آنها این مصیبتها را به بار آورده . پیغمبر اسلام (ص ) تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومتهای جهان لکن با انگیزه بسط عدالت اجتماعی و خلفای اول اسلامی حکومتهای وسیع داشته اند و حکومت علی بن ابی طالب علیه السلام نیز با همان انگیزه به طور وسیعتر و گسترده تر از واضحات تاریخ است و پس از آن بتدریج حکومت به اسم اسلام بوده و اکنون نیز مدعیان حکومت اسلامی به پیروی از اسلام و رسول اکرم صلی الله علیه وآله بسیارند.
سنت و رویه رسول اکرم (ص )
سنت و رویه پیغمبر اکرم (ص ) دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است . زیرا اولا خود تشکیل حکومت داد و تاریخ گواهی می دهد که تشکیل حکومت داده و به اجرای قوانین و برقراری نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است والی به اطراف می فرستاده به قضاوت می نشسته و قاضی نصب می فرموده سفرایی به خارج و نزد روسای قبایل و پادشاهان روانه می کرده معاهده و پیمان می بسته جنگ را فرماندهی می کرده و خلاصه احکام حکومتی را به جریان می انداخته است . ثانیا برای پس از خود به فرمان خدا تعیین حاکم کرده است . وقتی خداوند متعال برای جامعه پس از پیامبر اکرم (ص ) تعیین حاکم می کند به این معنی است که حکومت پس از رحلت رسول اکرم (ص ) نیز لازم است و چون رسول اکرم (ص ) با وصیت خویش فرمان الهی را ابلاغ می نماید ضرورت تشکیل حکومت را نیز می رساند. ما معتقد به ولایت هستیم و معتقدیم پیغمبر اکرم (ص ) باید خلیفه تعیین کند و تعیین هم کرده است . آیا تعیین خلیفه برای بیان احکام است بیان احکام خلیفه نمی خواهد. خود آن حضرت بیان احکام می کرد همه احکام را در کتابی می نوشتند و دست مردم می دادند تا عمل کنند. اینکه عقلا لازم است خلیفه تعیین کند برای حکومت است . ما خلیفه می خواهیم تا اجرای قوانین کند. قانون مجری لازم دارد. در همه کشورهای دنیا این طور است که جعل قانون به تنهایی فایده ندارد و سعادت بشر را تامین نمی کند. پس از تشریع قانون باید قوه مجریه ای به وجود آید. در یک تشریع یا در یک حکومت اگر قوه مجریه نباشد نقص وارد است .
به همین جهت اسلام همان طور که جعل قوانین کرده قوه مجریه هم قرار داده است . ولی امر متصدی قوه مجریه قوانین هم هست . اگر پیغمبر اکرم (ص ) خلیفه تعیین نکند « ما بلغ رسالته » رسالت خویش را به پایان نرسانده است . ضرورت اجرای احکام و ضرورت قوه مجریه و اهمیت آن در تحقق رسالت و ایجاد نظام عادلانه ای که مایه خوشبختی بشر است سبب شده که تعیین جانشین مرادف
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
امام هادی(علیه السلام) پس از شهادت پدرگرامی شان
امام هادى(علیه السلام)پس از شهادت پدر بزرگوار،در محیطى بسیار سختو در وضع بسیار دشوار مىزیست و معاصر حکومت«متوکل»بود که به دشمنىبا امام(علیه السلام)و تعقیب یاران وى و در هم شکستن پایگاههاى او زبانزد بود وهر روز درین دژ خوئىها پیشتر مىرفت و در دستگاه حاکم نیز این بد رفتاریهاگسترش مىیافت تا آنجا که متوکل خطر بحران حکومتخویش را احساسکرد و بر آن شد تا با دو روش توامان در یک اقدام،از بحرانىتر شدن وضعجلوگیرى کند.
1-حمله بردن به یاران امام(علیه السلام)و پایگاههاى او و آزردن آنان واز میان برداشتن آثار شیعیان تا بیش از پیش دچار وحشت گردند و آنان راخوار گرداند.او به این اعمال دست زد و به اندازهاى از زشتکارى پیش رفتکه قبر حضرت امام حسین(علیه السلام)را ویران ساخت و آثار آنرا از میان برد (1).
2-امام(علیه السلام)را از پایگاههاى او دور ساخت تا مقدمه آواره ساختنو پراکندن پایگاههاى او باشد، و سازمانشان را از بین ببرد و آنان را از پیروزى نا امید گرداند.متوکل دریافت که اگر امام هادى(علیه السلام)از مراقبت اودور باشد یعنى در مدینه بگذراند،دولت او را خطرى خواهد بود. پسدستور داد تا آن بزرگوار را به سامره آورند و زیر نظر بدارند تا دور ازپایگاههاى خود در حرکات و سکنات وى نظارت کند.
متوکل به امام(علیه السلام)نامهاى نوشت و او را دعوت کرد که با هر کس ازخانواده و دوستان خود که بخواهد به سامره آید.متوکل به نحوى به ایناقدام دست زد که امت بر او نشورد.این روش همان بود که خلیفگان پیشاز او نیز عمل کردند.مامون با حضرت رضا(علیه السلام)همچنین کرد و با حضرتجواد(علیه السلام)نیز به این روش اقدام نمود و کوشیده بود که آنان در محیط دستگاهدولت به سر برند تا زیر نظر نگاهبانان قصر باشند.
متوکل بوسیله یحیى بن هرثمه،یکى از فرماندهان ارتش خود،نامهاىبه امام فرستاد و گروهى سپاهى با یحیى همراه کرد تا به مدینه روند و فرمانداد تا خانه امام را بازرسى کنند و در پى مدرکى باشند که امام را محکوم بهتوطئه و اقدام علیه دولت او کند،سپس او را به سامره آوردند.
وقتى مردم مدینه از موضوع آگاه شدند،سر و صدا راه افتاد و عمل«ابن هرئمه»را محکوم داشتند تا جائیکه ابن هرثمه کوشید آنان را خاموشسازد و نزد آنان سوگند یاد کرد که دستورى که متضمن آسیب رسانیدن بهامام(علیه السلام)باشد ندهد (2).
این امر دلیل آگاهى مردم مدینه از سوء نیتحکمرانان نسبت به امام بود.
«ابن هرثمه»گوید:«سپس سراى او را بازرسى کردم و در آن جز قرآنهاو دعاها و کتب علمى چیزى نیافتم (3).
امام هادى(علیه السلام)همراه فرزند خود«عسکرى»نوجوان،با ابن هرثمه، مدینه را به سوى سامره ترک کرد.یکروز پس از رسیدن به سامره،متوکل،امام(علیه السلام)را دعوت کرد و یاران متوکل به استقبال او رفتند و متوکل نیزشرایط تعظیم و تکریم بجاى آورد و احترامات خود را به امام(علیه السلام)مرعى داشتسپس او را به منزلى فرستاد که پیشاپیش براى وى آماده کرده بود.
متوکل با این روش مزورانه،خواست برنامه سیاسى و دشمنى دیرینهخود را با امام(علیه السلام)زیر پوشش قرار دهد.متوکل با احضار امام(علیه السلام)وى رابه اقامت اجبارى ملزم ساخت و واداشت تا زیر مراقبتشدید کاخ زندگانىکند.بارى همه حرکات و سکنات امام(علیه السلام)با دقت تمام زیر نظر قرار گرفت.
امام(علیه السلام)زیر نظر و مراقبت
در صفحات پیش دیدیم که هدف متوکل از احضار یا دعوت امام(علیه السلام)
به سامره نزد خود و نزد یاران خود،محو کردن او در حاشیه دربار خلافتبود تا حتى الامکان گوش و چشم او را بپاید و هیچ نکته زندگانى او چه صادر،چه وارد،از نظر دور نماید.
امام با خویشتندارى در برابر آنان تظاهر به این میکرد که آنچه دربارهوى عمل مىکنند مورد قبول اوست و بهر حال با سیاست دولت عباسیانموافق است.دعوت به ضیافت را از طرف آنان مىپذیرفت و بر خوانشانمىنشست و در مجالس و مراسم آنان شرکت مىجست (4)
این موضع امام(علیه السلام)در برابر دولت،مسامحه یا چشم پوشى یا فروتنىنبود.زیرا چنین چیزى با شخصیتى مانند شخصیت امام(علیه السلام)مطابقت نداشت.
هر گونه فروتنى امام(علیه السلام)در برابر دستگاه به این معنى بود که بر ضد مصالحعالى اسلام رفتار کرده است.اگر دولت احساس میکرد که امام(علیه السلام)از مواضع خود چشم پوشیده است،بالاترین مقام و موقعیت و جاه و جلال را تقدیموى میکرد،بى آنکه وى را وادار به اقامت اجبارى و مراقبتشدید کند.
امام(علیه السلام)توجه داشت که سیاستستمگرانه آنان نسبت به او روز بروزتندتر و بیشتر مىشود تا جائیکه متوکل در پایان حکومتخود به علتسعایتهاو خبرچینىها بر ضد امام(علیه السلام)،او را زندانى کرد.آن اخبار،متوکل را هوشیارمیکرد و شک را در او بیدار مىساخت و وادارش مىنمود تا خانه امام(علیه السلام)را در مراقبتشدید قرار دهد تا آگاه گردد که آن اخبار درست استیا خیر.
افتراها و خبر چینىها با شکست روبرو گردید
1-همه خبرها و افتراها همیشه با شکست روبرو میگردید،بى آنکهاز نظر کشف اطلاعات درباره حقیقت کار و فعالیتهاى امام(علیه السلام)به نتیجه برسد.
جاسوسان خلیفه،همیشه وقتى باز میگشتند تاکید میکردند که در سراى آنبزرگوار(علیه السلام)، چیزى که مایه شک باشد وجود نداشته است. (5) این خبر بهمتوکل آرامش میداد و نسبت به حضرت امام(علیه السلام)،قدردانى و احترام خاصىابراز میداشت.
امام هادى(علیه السلام)،هر بار که خانهاش مورد بازدید قرار میگرفت،موفقمىشد آنچه را که مشکوک بود پنهان سازد زیرا پولها و نوشتههائى به حضرتشفرستاده مىشد که لازم بود از نظر دولت پنهان ماند.هر گاه میخواست کارىرا که آشکار شدن آن از نظر دولت براى او(علیه السلام)،محظورى داشت،پنهان دارد،روش رمز به کار مىبرد (6).
2-هر وقتسراى امام(علیه السلام)مورد بازرسى قرار میگرفت،با نهایتآرامش و سکون،خود را به بى اعتنائى مىزد و طورى وانمود مىفرمود کهاز بیگناهى خود اطمینان دارد.به پاسبانانى که براى تجسس مىآمدند کمکمیکرد تا ماموریتخود را انجام دهند.براى آنان چراغ مىافروخت و اطاق،هاى خانه را به آنان نشان میداد تا براى دولتیان ایجاد شبهه نشود که او فعالیتغیر عادى دارد.
اگر امام(علیه السلام)جز این موضعى اتخاذ مىفرمود،با رفتار خود شکحکمرانان را در مورد فعالیتهاى خویش بر مىانگیخت.بارها خانه امام رابازرسى میکردند و آن در اثر سخن چینیهاى«بطحانى»نزد متوکل بود که مىگفت امام داراى پول و اسلحه مىباشد و متوکل بیدرنگ به«سعید»حاجب،فرمان میداد به خانه امام(علیه السلام)حمله برد و هر چه پول و اسلحه بدست مىآوردنزد او آورد.
یک بار«سعید»بوسیله نردبانى از خیابان وارد پشت بام خانه امام(علیه السلام)گردید و در تاریکى از نردبان پائین آمد و نمىدانست چگونه وارد اتاقها شود.امام(علیه السلام)با کمال آرامش او را ندا در داد و فرمود:«اى سعید بر جاىباش تا شمعى برایت بیاورم».سعید گفت:بر جاى ماندم تا شمع آوردند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 2
امام هادی(علیه السلام) وفرهنگ دعا و زیارت
این واقعیت را نباید از نظر دور داشت که شیعه از فرهنگ ادعیه وزیارت بسیار غنی برخوردار است ، به طوری که هیچ یک از فرق اسلامی از این مقدار ادعیه وزیارات بهره مند نیستند ، این نشان از چهره معنوی تشیع وعرفانی شیعی است که خلوص دینی وتزکیه نفس را در جامعه تشیع قوت می بخشد.
دعا جایگاه والایی در میان امامان (ع) داشته واز برخی از آنان ادعیه فراوانی نقل شده است ، در کارنامه امام هادی (ع) نیز دعا وزیارت از نظر تربیت شیعیان وآشنا ساختن آنها با معارف شیعی ، نقش عمده ای ایفا کرده است .
این دعا هابجز راز ونیاز با خدا ، به صورتهای مختلف ، به پاره ای از مسائل سیاسی – اجتماعی نیز اشاراتی دارد ، اشاراتی که در حیات سیاسی شیعه بسیار مؤثر است وبه طور منظم ، مفاهیم خاصی را به جامعه تشیع القا کرد ه است ، اینک به چند نمونه از مسائل مطروحه در این دعاها اشاره می شود :
1- ایجاد پیوند میان مردم واهل بیت (علیهم السلام)
افزون بر صلواتهای مکرر بر محمد وآل محمد – که در این دعاها وتقریبا تمامی ادعیه ائمه اهل بیت (ع) وجود دارد – نسبت به ارتباط محکم وناگسستنی میان امت وآل محمد (ع) تاکید خاصی شده است . به عنوان نمونه ، به این قطعه ای از دعا اشاره می گردد :
اللهم فصلِّ علی محمد وآله ولا تقطع بینی وبینهم فی الدنیا والآخره واجعل عملی بهم متقبلا .
پروردگارا ! درود فرست بر محمد وآل محمد (ع) وارتباط میان من وایشان را در دنیا وآخرت قطع مفرما واعمال مرا به خاطر ایشان قبول بفرما .
2- تاکید بر مقام ولایت و رهبری اهل بیت (علیهم السلام)
در زیارتی که ازامام هادی (ع) روایت شده بطور مکرر بر این معنا تاکید شده واهل بیت رسول خدا (ص) به معنای خاص آن که با تعبیرهائی همچون : معدن الرحمة ، خُزّان العلم ، قادة الامم ، ساسة العباد ، أمناء الرحمان ، ائمة الهدی ، ورثة الانبیاء ، وحجج الله علی اهل الدنیا والآخرة والاولی ، وصف شده اند ، همچنین در همین زیارت ، خطاب به ائمة هدی (ع) آمده .
اشهد انکم الائمة الراشدون ، المهدیون ، المعصومون ، المکرمون ، المقربون ، المتقون ،الصادقون، المصطفون ، المطیعون لله ....
گواهی می دهم که شما امامان مرشد ،هادی ، معصوم ، بزرگوار ، مقرب نزد خدا ، پرهیزگار ، راستگو ، برگزیده ، مطیع خداوند، هستید . ادامه این فقرات، علاوه بر آن که خصایصی ائمه طاهرین (ع) را بیان کرده ، شیعیان را با تعریف دقیق امام وخصوصیاتی که باید دارا باشند اشنا می سازد .
3- تاکید بر مکتب اهل بیت (علیهم السلام)
در بخشی دیگر به شیعیان می اموزد که امامان خود را در جایگاهی بدانند که در شهادت نسبت به آنها می گوید :
وجاهدتم فی الله حق جهاده حتی اعلنتم دعوته وبینتم فرائضه واقمتم حدوده ونشرتم شرائع احکامه وسننتم سنته .... وفصلُ الخطاب عندکم وآیات الله لدیکم وعزائمه فیکم ونوره وبرهانه عندکم وامره الیکم .
(شهادت می دهم) که شما آنگونه که سزاوار بود جهاد کردید ، تا آنجا که دعوت خداوند را آشکار نمودید ، احکام الهی را روشن ساخته ، حدود الهی را اقامه کردید ، شریعت الهی را نشر دادید وسنتهای خداوندی را استوار نمودید .......فصل الخطاب وآیات الهی نزد شما است وامر خداوند به شما واگذار شده ، بدین ترتیب از دید امام ، معارف حقه الهی را تنها در مکتب اهل بیت پیامبر (ص) می توان یاد گرفت ، در این صورت تنها کسانی بر حقند که پیروی از مکتب وتعلیمات این خاندان پاک کرد ه باشند وگر نه مارق واز جاده حق کنار افتاده ند . فالراغب عنکم مارق واللازم لک لاحق .
4- مبارزه باظلم وستم
از آشکارترین مفاهیم مقبول شیعه ، مبارزه با ستم است . این مطلب به روشنی در دعاهای رسیده ازامام هادی (ع) به چشم می خورد دعائی مانند (( دعاء المظلوم علی الظالم )) به طور مستقل دعائی است که از خداوند بر ضد ستم ستمکاران وجباران استمداد شده است ، این درست است که در دعای مذکور ، از میان بردن ستم به خدا واگذار شده ، ولی در واقع ، می تواند هدف از آن را ، آگاه کردن مردم ازوجود ستم ووجوه مختلفه آن در جامعه دانست که این خود قدم اساسی برای از میان بردن آن است این دعا به دنبال ستم واهانتی که از طرف متوکل نسبت به امام هادی (ع)روا داشته شد از سوی آن حضرت انشا شد که آشکار را جنبه سیاسی دارد که متن دعا چنین است:
فها انا ذا یاسیدی مستضعف فی یدیه مستضام تحت سلطانه مستذل بِعِنائهِ مغلوبٌ مبغى علىَّ مغضوبٌ وَجِلٌ خائفٌ مُرَّوَعٌ مقهور ... فاسئلک یا ناصر المظلوم المبغىِّ علیه إجابةَ دعوتی ، فصلِّ علی محمد وآلِ محمد وخُذهُ منْ مامِنهِ أخْذَ عزیزٍ مقتدر وأفجأهُ فى غفلته مفاجئة ملیک منتصرٍ واسلبه نعمته وسلطانه وأفضض عنه جموعه وأعوانَهُ ومزِّق ملکه کلّ ممزق .... وأقصمهُ یا قاصمَ الجبابرة وأهلکه یا مهلک القرون وأبرهُ یا مبیرَ الامم الظالمةِ وأخذلهُ یا خاذلَ الفئات الباغیة .
منبع:سایت امام هادی(علیه السلام)