واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق درمورد.. اخلاق نبوی و سیاست

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

مقدمه:

در این مقاله به جلوهایی از اخلاق پیامبر در سیاست می پردازیم و چون سیاست بحث گسترده ای را می طلبد ما فقط سیاست آن حضرت را در جنگ، مورد بررسی قرار می دهیم و با اهداف رسول اکرم در جنگها،آگاهی ایشان با فنون وسیاست های جنگی آشنا می شویم.

معنی " سیره "

ابتدا لغت "سیره" را معنی بکنیم که تا این لغت را معنی نکنیم نمی‌توانیم سیره پیغمبر را تفسیر بکنیم. "سیره" در زبان عربی از ماده "سیر" است. "سیر" یعنی‌حرکت، رفتن، راه رفتن.

" سیره " یعنی نوع راه رفتن . سیره بر وزن فعلة است و فعله در زبان عربی دلالت می کند بر نوع . مثلا جلسه یعنی سبک و نوع نشستن ، و این نکته دقیقی است . سیر یعنی رفتن ، رفتار ، ولی سیره یعنی نوع و سبک رفتار .

آنچه مهم است شناختن سبک رفتار پیغمبر است . آنها که سیره نوشته اند رفتار پیغمبر را نوشته اند . این کتابهایی که ما به نام سیره داریم سیر است نه سیره . مثلا سیره حلبیه سیر است نه سیره ، اسمش سیره هست ولی واقعش سیر است . رفتار پیغمبر نوشته شده است نه سبک پیغمبر در رفتار ، نه اسلوب رفتار پیغمبر ، نه متد پیغمبر.

سبک شناسی

مسئله متد خیلی مهم است. مثلا در باب شعر، رودکی را می گوئیم شاعر، سنائی را هم می گوئیم شاعر، مولوی را هم می گوئیم شاعر، فردوسی را هم می گوئیم شاعر‌، صائب را هم می گوئیم شاعر، حافظ را هم می گوئیم شاعر. برای یک آدمی که وارد سبک شعر نباشد همه شعر است . می گوید شعر، شعر است دیگر، شعر که فرق نمی کند ولی یک آدم وارد می فهمد که شعر سبکهای مختلف دارد، شعر به سبک هندی داریم‌، شعر به سبک خراسان داریم، شعر مثلا به سبک عرفان داریم، و سبکهای دیگر در شعر شناسی آنچه مهم است سبک شناسی است که ملک الشعرای بهار کتابی در سبک شناسی نوشته است . حتی در نثر هم سبک شناسی هست و اختصاص به شعر ندارد. سبک شناسی غیر از شعر شناسی و غیر از شان هم شیعه هستند، خواجه نصیرالدین یک عالم است‌. ولی یک آدم وارد می‌داند که میان سبک و متد و روش این عالمها از زمین تا آسمان تفاوت است . یک عالم سبکش سبک استدلالی و قیاسی است یعنی در همه مسائل از منطق ارسطوئی پیروی می کند  اگر طب را در اختیار او قرار بدهی طب را می خواهد با منطق ارسطوئی به دست بیاورد ، اگر فقه را هم به او بدهی می خواهد با منطق ارسطوئی استدلال بکند، اگر ادبیات و نحو و صرف را هم در اختیارش قرار بدهی منطق ارسطوئی را در آن به کار می برد ، سبکش اینگونه است

یکی دیگر سبکش سبک تجربی است ، مثل بسیاری از علمای جدید . می گویند فرق سبک ابوریحان بیرونی و سبک بوعلی سینا این است که سبک بوعلی سینا منطقی ارسطوئی است ولی سبک ابوریحان بیرونی بیشتر حسی و تجربی بوده است ، با اینکه اینها معاصر هم و هر دو هم نابغه هستند . یک نفر سبکش عقلی است دیگری سبکش نقلی است‌. بعضی اصلا سبک عقلی هیچ ندارند ، در همه مسائل اعتمادشان فقط به منقولات است‌، غیر از منقولات دیگر به هیچ چیز اعتماد ندارند.

مثلا مرحوم مجلسی اگر طب هم بخواهد بنویسد می خواهد طبی بنویسد براساس منقولات ، و چون تکیه اش روی منقولات است خیلی اهمیت هم نمی دهد به صحیح و [ سقیمش ] یا لااقل در کتابهایش همه را جمع می‌کند .

اگر می‌خواهد در سعد و نحس ایام هم بنویسد باز به منقولات استناد می کند . یکی سبکش منقول است یکی سبکش معقول است ، یکی سبکش حسی است ، یکی سبکش استدلالی است، یکی سبکش مثلا به قول امروزیها دیالکتیکی است یعنی اشیاء را در جریان و حرکت می بیند، یکی سبکش استاتیک است یعنی اصلا حرکت را در نظام عالم دخالت نمی دهد . چندین سبک وجود دارد. حال می آییم در رفتارها . رفتارها نیز سبکهای مختلف دارد. سیره شناسی یعنی سبک شناسی. اولا یک کلیتی دارد: سلاطین عالم به طور کلی یک سبک و یک سیره و یک روش مخصوص به خود دارند با اختلافاتی که میان آنها هست.

 فلاسفه یک سبک مخصوص به خود دارند ، ریاضتکشها یک سبک مخصوص به خود دارند‌. پیغمبران به طور کلی یک سبک مخصوص به خود دارند و هر یک را که جدا در نظر بگیریم یک سبک مخصوص به خود دارد ؛

مثلا: پیغمبر اکرم یک سبک مخصوص به خود دارد. در اینجا یک نکته دیگر را باید عرض بکنم : این که عرض کردم در هنر سبکها مختلف است، در شعر سبکها مختلف است، در تفکر سبکها مختلف است، در عمل سبکها مختلف است این برای آدمهایی است که سبک داشته باشند.

اکثریت مردم اصلا سبک ندارند . خیلی افراد که شعرمی گویند اصلا سبک ندارند، سبک سرش نمی شود . خیلی از این هنرمندها ( شاید این کوبیستها اینطور باشند ) اساسا سبک سرشان نمی شود . خیلی از مردم در تفکرشان اصلا سبک و منطق ندارند‌، یک دفعه به نقل استناد می کند، یک دفعه به عقل استناد می کند، یک دفعه حسی می شود‌، یک دفعه عقلی می شود‌. اینها مادون منطقند‌. من به مادون منطق ها کار ندارم‌. در رفتار هم اکثریت قریب به اتفاق مردم سبک ندارند. به ما اگر بگویند سبکت را [ در رفتار ] بگو، سیره خودت را بیان کن، روشت را بیان کن، تو در حل مشکلات زندگی [ چه روشی داری؟ پاسخی نداریم ]. هر کسی برای خودش در زندگی هدف دارد، هدفش هر چه می خواهد باشد ، یکی هدفش عالی است ، یکی هدفش پست است، یکی هدفش خداست، یکی هدفش دنیاست . بالاخره انسانها هدف دارند . بعضی افراد برای هدف خودشان اصلا سبک ندارند، روش انتخاب نکرده اند، روش سرشان نمی شود، ولی قلیلی از مردم اینجورند و الا اکثریت مردم دون منطقند، دون سبکند ، دون روشند، به اصطلاح هرج و مرج [بر اعمالشان حکمفرماست و] همج رعاع [ هستند ]. سیره پیغمبر یعنی سبک پیغمبر‌، متودی که پیغمبر در عمل و در روش برای مقاصد خودش به کار می برد. بحث ما در مقاصد پیغمبر نیست .  مقاصد پیغمبر عجالتا برای ما محرز است . بحث ما در سبک پیغمبر است، در روشی که پیغمبر به کار می برد برای هدف و مقصد خودش . مثلا پیغمبر تبلیغ می کرد . روش تبلیغی پیغمبر چه روشی بود؟ سبک تبلیغی پیغمبر چه سبکی بود؟ پیغمبر در همان حال که مبلغ بود و اسلام را تبلیغ می کرد، یک رهبر سیاسی بود برای جامعه خودش از وقتی که آمد به مدینه، جامعه تشکیل داد، حکومت تشکیل داد،  خودش رهبر جامعه بود. سبک و متود رهبری و مدیریت پیغمبر در جامعه چه متودی بود؟ پیغمبر در همان حال قاضی بود و میان مردم قضاوت می کرد. سبک قضاوتش چه سبکی بود؟ پیغمبر مثل همه مردم دیگر زندگی خانوادگی داشت،  زنان متعدد داشت، فرزندان داشت. سبک پیغمبر در " زن داری " چگونه بود؟ سبک پیغمبر در معاشرت با اصحاب و یاران و به اصطلاح مریدها چگونه بود؟ پیغمبر دشمنان سرسختی داشت. سبک و روش پیغمبر در رفتار با دشمنان چه بود؟ و دهها سبک دیگر در قسمتهای مختلف دیگر که اینها باید روشن بشود.

سبکهای مختلف در رفتار

مثلا رهبرهای اجتماعی و سیاسی، بعضی اساسا سبکشان یعنی آنچه که بدان اعتماد دارند فقط زور است، یعنی جززوربه چیزدیگری ایمان و اعتماد ندارند منطقشان این است : یک گره شاخ ازدوذرع دم بهتر است.

یعنی غیر زور هر چه هست بریز دور، سیاستی که الان آمریکائیها در دنیا عمل می کنند که معتقدند مشکلات را فقط و فقط با زور می شود حل کرد، غیر زور را رها کن. بعضی دیگر در سیاست و در اداره امور بیش از هر چیزی به نیرنگ و فریب اعتماد دارند: سیاست انگلیس مابانه ، سیاست معاویه ای. آن اولی سیاست یزیدی بود. یزید و معاویه هر دو از نظر هدف یکی هستند، هر دو شقی و اشقی الاشقیاء هستند ولی متود یزید با متود معاویه فرق می کند. متود یزید الدرم بولدرم یعنی زور بود ولی متود معاویه بیش از هر چیز دیگر نیرنگ، فریب، نفاق، حقه بازی و مکاری بود. یک نفر دیگر ممکن است متودش بیشتر اخلاق به معنی واقعی باشد.

 نه تظاهر به اخلاق که باز می شود همان نیرنگ معاویه ای، صداقت، صفا و صمیمیت . تفاوت سیره علی ( ع ) و سیره معاویه در سیاست در همین بود. اکثر مردم زمان، سیاست معاویه را ترجیح می دادند، می گفتند، سیاست یعنی همین کاری که معاویه می کند. می آمدند به علی ( ع ) می گفتند: تو چرا همان متودی را که معاویه به کار می برد به کار نمی بری تا کارت پیش برود؟ تو به این فکر باش که کارت پیش برود، حالا هر چه شد، یک جا آدم باید پول قرض کند، از این بگیرد به آن بدهد، یک جا هم یک وعده ای می دهد، دروغ هم درآمد درآمد ، می تواند وعده بدهد بعد هم عمل نکند. بگذار کارت پیش برود، آن مهمتر است. تا جایی که برای بعضی توهم پیدا شد که شاید علی این راهها را بلد نیست، معاویه زیرک و زرنگ است، علی این زرنگیها را ندارد، که فرمود: و الله ما معاویه بادهی منی چرا اشتباه می کنید؟ ! به خدا قسم که معاویه از من داهیه تر و زیرکتر نیست . شما خیال می کنید من که غذر به کار نمی برم راهش را بلد نیستم؟! و لکنه یغدر و یفجر او عذر و نیرنگ به کار می برد و فسق و فجور می کند. و لولا کراهیة الغدر لکنت من ادهی الناس. اگر نبود که خدای متعال دوست نمی دارد  غداری را، آنوقت می دیدید من به آن معنایی که شما اسمش را گذاشته اید دهاء و معاویه را داهیه می خوانید [ داهیه هستم یا نه؟ ] آنوقت می دیدید که داهیه کیست، من داهیه هستم یا معاویه؟

الا وان‌کل غدرش فجرش و‌کل فجرش کفرش‌و‌لکل‌غادر‌لواء یعرف به یوم القیامة‌ من چگونه در سیاست نیرنگ به کار ببرم در صورتی که می دانم عذر و نیرنگ و فریب، فسق و فجور است،

 و این فسق و فجورها در حد کفر است و در قیامت هر داری با پرچمی محشور می گردد! ابدا من غدر به کار نمی برم. اینها را می گویند سبک: سبکی که به زور اعتماد می کند، سبکی که به نیرنگ اعتماد می کند، سبکی که به تماوت اعتماد می کند، یعنی خود را به موش مردگی زدن، خود را به بی خبری زدن . یک سیاستمداری بود پیرمرد، در چند سال پیش مرد، معروف بود به این قضیه، حالا نمی دانم واقعا ساده بوده یا نه؟

 ولی عده ای می گویند خودش را به سادگی می زد. نخست وزیر بود. یکی از ملاهای خیلی بزرگ را گرفته بودند، بعد رفته بودند سراغش که آقا چرا او را گرفتند؟ گفته بود کار دست کیست؟ حالا نخست وزیر مملکت است،  می گوید کار دست کیست؟ به کی من مراجعه کنم؟ خوب او هم سبکی انتخاب کرده بود که خودش را بزند به حماقت و نفهمی و نادانی، و از همین راه هم به اصطلاح خرش را از پل بگذارند . هدف این است که خرش از پل بگذرد ولو اینکه مردم بگویند او احمق است. این هم یک سبکی است : سبک تماوت ، یعنی خود را به مردگی زدن، خود را به حماقت زدن، خود را به بی خبری زدن، وعده ای با این سبک کار خودشان را پیش می برند.

بعضی سبکشان در کارها دفع الوقت کردن است، واقعا به دفع الوقت اعتماد دارند. بعضی سبکشان بیشتر دوراندیشی است. بعضی در سبک خودشان قاطع و برنده هستند. بعضی در سبکشان قاطع و برنده نیستند. بعضی در سبک خودشان فردی هستند یعنی تنها تصمیم می گیرند. بعضی اساسا حاضر نیستند تنها تصمیم بگیرند، آنجا هم که کاملا مطلب برایش روشن است باز تنها تصمیم نمی گیرد، و این مخصوصا در سیره پیغمبر اکرم عجیب است : در مقام نبوت، در مقامی که اصحاب آنچنان به او ایمان دارند که می گویند :

اگر تو فرمان بدهی خود را به دریا بریزیم به دریا می ریزیم، در عین حال نمی خواهد سبکش انفرادی باشد و در مسائل تنها تصمیم بگیرد ، برای اینکه اقل ضررش این است که به اصحاب خودش شخصیت نداده، یعنی گویی شما اساسا فکر ندارید، شما که فهم و شعور ندارید، شما ابزارید، من باید فقط دستور بدهم و شما عمل کنید. آنوقت لازمه اش این است که فردا هر کس دیگر هم رهبر بشود همین جور عمل بکند و بگوید: لازمه رهبر این است که رهبر فکر و نظر بدهد و غیر رهبر هر که هست فقط باید ابزارهای بلا اراده ای باشند و عمل بکنند

ولی پیغمبر در مقام نبوت چنین کاری را نمی کند. شورا تشکیل می دهد، که اصحاب چه بکنیم؟ "بدر" پیش می آید شورا تشکیل می دهد، "احد" پیش می آید شورا تشکیل می دهد: اینها آمده اند نزدیک مدینه، چه مصلحت می دانیم؟ از مدینه خارج بشویم و در بیرون مدینه با آنها بجنگیم یا در همین مدینه باشیم و وضع خودمان را در داخل مستحکم بکنیم، اینها مدتی ما را محاصره می کنند، اگر موفق نشدند شکست خورده بر می گردند . بسیاری از سالخوردگان و تجربه کارها تشخیصشان این بود که مصلحت این است که در مدینه بمانیم . جوانها که بیشتر به اصطلاح حالت غروری دارند و به جوانیشان بر می خورد گفتند : ما در مدینه بمانیم و بیایند ما را محاصره کنند؟ ! ما تن به چنین کاری نمی دهیم، می رویم بیرون هر جور هست می جنگیم . تاریخ می نویسد خود پیغمبر اکرم مصلحت نمی دید که از مدینه خارج بشوند، می گفت اگر در مدینه باشیم موفقیتمان بیشتر است، یعنی نظرش با آن سالخوردگان و تجربه کارها موافق بود، ولی دید اکثریت اصحابش که همان جوانها بودند گفتند: نه یا رسول الله ما از مدینه می زنیم بیرون، می رویم. در دامنه احد همان جا با آنها می جنگیم. جلسه تمام شد . یک وقت دیدند پیغمبر اسلحه پوشیده بیرون آمد و فرمود : برویم بیرون .

همانهایی که این نظر را داده بودند آمدند گفتند: یا رسول الله چون شما از ما نظر خواستید ما اینجور نظر دادیم ، ولی در عین حال ما تابع شما هستیم، اگر شما مصلحت نمی دانید . ما بر خلاف نظر خودمان می مانیم در مدینه. فرمود : پیغمبر همینقدر که اسلحه پوشید و بیرون آمد دیگر صحیح نیست اسلحه اش را کنار بگذارد . حالا که بنا شد برویم بیرون، می رویم بیرون. غرض این جهت است که اینها سبکها و روشهای مختلف است که خوب است در قسمتهای مختلف بررسی بشود.

 

سیاست شناسی

  ماهیت سیاست چیست؟ به این پدیده می توان از دو نظر نگریست و دو منظور حاصل کرد. واقعیت واحدی که از دو نگاه، دو واقعیت به کلی



خرید و دانلود تحقیق درمورد.. اخلاق نبوی و سیاست


تحقیق درمورد.. اخلاق معیشت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع تحقیق:

اخلاق معیشت

مقدمه

اگر همزمان با نهضت علمی اروپا، نهضت اخلاقی نیز انجام می گرفت، امروز دنیا با مسئله ای به نام «نابودی تمدن انسانی یا نسل بشر» رو به رو نبود. متأسفانه رنسانس علمی، منهای اخلاق به وجود آمد و پله های نردبان پیشرفت در غیاب اخلاق، پشت سر گذاشته شد. اما در این میان بعضی از اندیشمندان، این خلأ اخلاقی را به خوبی احساس می کردند و نگران آینده بودند. لذا برای جبران گذشته، نهضت های اخلاقی را در اروپا و آمریکا به وجود آوردند، اما خطای بزرگی که انجام گرفت این بود که در طی این فرآیند، اخلاق از مذهب جدا شد و بر تأسیس مکتب اخلاقی بر مبنای مادیان و محسوسات تأکید شد. اثر این نهضت، ایجاد یک خلأ بزرگ در روح فرد و اجتماع و تسهیل سیر نزولی بشریت بود. نسل امروز، با همه رفاه نسبی و نیز با تمام مصائب دردناکش نمونه ای از گسترش وسیع دانش و تکنیک، منهای اخلاق است. صاحب نظران فناوری های زیستی عموماً معتقدند اگر نسل بشر تا هزارۀ سوم نابود نشود، آن قدر از نظر علم و تکنولوژی پیشرفت می کند که بسیاری از احتیاجات زندگی را به کمک توانایی ها و قدرت ذهنی خود، تأمین می کند و سایر اعضای بدن، فعالیت کمتری خواهد داشت. در چنین عصری که تکنیک به آخرین مرحلۀ تکامل رسیده است، همه چیز برای بشر حل می شود، جز مسئله «سعادت» که همچنان حل نشده باقی خواهد ماند. از این رو جامعۀ انسانی به خاطر رسالتی که از نظر تکامل مادی و معنوی بر عهدۀ اوست، مسئولیت بزرگی در پیش دارد، که همان انقلاب اخلاقی و تجدید حیات معنوی است. از میان مکاتب مختلف اخلاقی موجود، مکتب اخلاقی اسلام، واجد امتیازات و خصوصیات منحصر به فردی است که می تواند پیشاپیش همۀ مکاتب و علوم در هر زمان، نقش سازنده خود را ایفا نماید.

چرا بشر به اخلاق دینی نیازمند است؟ هدف از تدوین مقررات اجتماعی و سیاسی در تمام اجتماعات این است که افراد یک ملت بتوانند با رعایت حقوق متقابل در کنار یکدیگر زندگی کنند. در حقیقت، نهادهای قانون گذاری و سازمان های گستردۀ قضایی و امنیتی و انتظامی، کارشان منحصر به این است که مانع طغیان گری بشر شوند؛ اما هنوز این همه قوانین نتوانسته امنیت کاملی در اجتماعات به وجود آورد. آمار جنایات در جوامع به اصطلاح توسعه یافته، گواه بر این ادعاست. حقیقت این است که خواست های بی نهایت بشر، چیزی نیست که با تدوین چند قانون و تصویب مجازات هایی بتوان آن را مهار کرد، این گناه اندیشمندانی است که انسان را خیلی کوچک تر از آنچه هست تشخیص داده اند و تصور کرده اند با این ذهن و درک ناقص بشری می توان به تمام جنبه های پیچیده روح انسان پی برد و برنامه سعادت او را به دست داد. ثروت، لذت، قدرت، وطن پرستی، ملت پرستی، علم، هنر و ... فاقد آن کلیتی هستند که بتوانند تمام ابعاد وجود یک فرد را ارضا نمایند. مگر انسان غیر از لذت گرایی یا ثروت خواهی یا عشق به وطن و ... خواسته های دیگری ندارد؟ فردی که تمام وجود خود را در راه گردآوری ثروت هماهنگ می سازد، خیلی زود در می یابد که اشتباه بزرگی مرتکب شده است. اکنون این سؤال مهم پیش میاید که: «هدف نهایی زندگی، چه می تواند باشد؟.وقتی روشن شد که آرمان های محدود و سطحی، قدرت پاسخگویی به همه خواسته های مادی و معنوی بشر را ندارند، باید در تکاپوی هدف و مقصدی بود که با فراگیری تمام وجود انسان، نیازهای جسمی و خواسته های بی نهایت روحی او را اشباع نماید و آن قدرت را داشته باشد که به سه سؤال اساسی «از کجا آمده ام، برای چه آمده ام و به کجا خواهم رفت؟» پاسخ های قانع کننده ای بدهد و یا این که بدون اعمال زور و قدرت، آنها را به رعایت قوانین اخلاقی، مُلزم نماید. آیا قدرتی که بتواند پشتوانه مطمئنی برای اصول اخلاقی بشر در روابط فرد و اجتماع باشد و عموم افراد را در نهان و آشکار، مقید به رعایت حقوق و انجام وظایف نماید، جز خدا می شناسید؟

اسلام و ضمانت اجرا در اسلام، ضمانت اجرای مقررات اخلاقی، نیروی ایمان مردم به مبدأ آفرینش است. نیروی ایمان همان پلیس مخفی ای است که هر فرد در همه حال، آن را ناظر اعمال خود می داند. حتی آن گاه که شخص تنها باشد، چون خود را تنهای حقیقی نمی داند، از ارتکاب اعمال زشت می پرهیزد و از انجام دادن نیکی استقبال می کند؛ چرا که او معتقد است که: «خدایش از رگ گردن به او نزدیک تر است» و زندگی دنیا، گذرگاه ورود به جهان دیگری است که بسی بزرگ تر و خواستنی تر است و هر عمل کوچکی در این دنیا، جزا و پاداشی در آن دنیای جاودان دارد. 



خرید و دانلود تحقیق درمورد.. اخلاق معیشت


تحقیق درمورد.. اخلاق رسول خدا

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 24

 

اخلاق رسول خدا

رسول خدا بردبارترین ، شجاعترین ، عادلترین ، و پاکدامن ترین مردم بوده است . با هیچ زنى که او را در ملکیت خود نداشت و یا به همسرى خود درنیاورده بود و یا از خویشاوندان محرم او نبود، تماس نداشت . از همه مردم بخشنده تر بود، هیچ دینار و درهمى شب در نزد او نمى ماند و اگر وجهى زیاد مى آمد و کسى را پیدا نمى کرد که به او بدهد و شب ناگهان مى رسید به خانه نمى رفت تا آن را به نیازمندش مى رساند و از آنچه خدا به او داده بود تنها به مقدار قوت سالانه خود از ساده ترین چیزى که در دسترس بود از خرما و جو برداشت مى کرد و بقیه آن را در راه خدا مى داد. کسى از او چیزى نمى خواست مگر این که به او مى داد. آنگاه به قوت سالانه خود مى پرداخت و از آن هم ایثار مى کرد، و چه بسا که خود پیش از پایان سال ، اگر چیزى به او نمى رسید محتاج مى شد. به دست خویش کفشش را وصله مى زد و جامه اش را مى دوخت و در امور خانه به خانواده خود خدمت مى کرد و با همسران گوشت خرد مى کرد. از همه کس با حیاتر بود، به چهره کسى خیره نمى شد و دعوت آزاده و برده را مى پذیرفت . و هدیه را قبول مى کرد اگر چه یک جرعه شیر بود و در برابر آن هدیه مى داد.

مال صدقه را نمى خورد. و در پاسخ دادن به سخن کنیز و فرد تهى دست تکبر نمى ورزید. براى پروردگار خشمگین مى شد، نه براى خود. حق را اجرا مى کرد اگر چه به زیان خود یا اصحابش تمام مى شد. از طرف گروهى از مشرکین پیشنهاد کمک در مقابل گروه دیگرى از مشرکین به آن حضرت شد در حالى که او کم باور بود و حتى به یک فرد نیازمند بود تا بر یارانش بیفزاید اما نپذیرفت و فرمود: ((من از مشرک کمک نمى طلبم .)) (۳۸۲) جنازه یکى از فضلاى اصحاب و نیکانشان که در بین یهودیان کشته شده بود پیدا شد، بر ایشان از راه ظلم وارد نشد و علاوه بر حق از آنها نخواست و صد شتر دیه پرداخت کرد در حالى که اصحاب آن حضرت به یک شتر نیازمند بودند تا باعث تقویت آنها شود، (۳۸۳) و از گرسنگى سنگ به شکم مبارکش مى بست ،(۳۸۴) هر خوراکى را که حاضر بود میل مى کرد، درباره آنچه موجود بود نمى پرسید و آن را رد نمى کرد و از خوردن غذاى حلال خوددارى نمى فرمود. اگر خرمایى بدون نان به دستش ‍ مى رسید میل مى کرد و اگر کبابى پیدا مى کرد مى خورد و اگر نان گندم یا جو موجود بود مى خورد و اگر حلوا و یا عسلى بود مى خورد و اگر شیر بدون نانى مى یافت به آن اکتفا مى کرد و اگر خربزه تازه اى بود، مى خورد.(۳۸۵) در وقت غذا خوردن تکیه نمى داد و روى سفره نمى نشست بلکه حوله اى زیر پاهایش مى انداخت .(۳۸۶)

از نان گندم سه روز متوالى سیر نخورد تا به دیدار خدا شتافت و این اعمال را از باب ایثار و به خاطر کمک به دیگران مى کرد نه به دلیل فقر و نه به سبب بخل (۳۸۷). دعوت به مهمانى را قبول مى کرد (۳۸۸) و به عیادت بیماران مى رفت ، و تشییع جنازه مى کرد. (۳۸۹) در بین دشمنانش تنها و بدون پاسدار راه مى رفت ، (۳۹۰) از همه مردم متواضع تر بود و از همه ساکت تر اما نه از راه کبر (۳۹۱) و سخنش رساتر از همه بود بدون کلام زاید (۳۹۲) و خوشروتر از همه مردم بود؛ (۳۹۳) هیچ امرى از امور دنیا او را وحشت زده نمى ساخت . (۳۹۴) هر لباسى که ممکن بود مى پوشید؛ گاهى پارچه اى به دور خود مى پیچید و گاهى برد مخصوص یمنى و گاهى جبه پشمى ، هر پوشیدنى اى را که از راه مباح در اختیار داشت مى پوشید. (۳۹۵) انگشترى اش نقره بود، (۳۹۶) که به انگشت کوچک دست راست و چپش مى کرد.(۳۹۷) بر پشت مرکب خود، برده و غیر برده را سوار مى کرد. (۳۹۸) بر هر چه ممکنش بود، از قبیل اسب ، شتر، استر شهبا و الاغ ، سوار مى شد و گاهى پیاده و با پاى برهنه بدون ردا و عمامه و کلاه راه مى رفت . از بیماران در دورترین نقطه شهر عبادت مى کرد. (۳۹۹) بوى خوش را دوست مى داشت و از بوهاى بد ناراحت مى شد.(۴۰۰) با تهیدستان همنشین و با مستمندان هم خوراک مى شد، (۴۰۱) و صاحبان فضیلت را براى اخلاق خوبشان گرامى مى داشت و با شرافتمندان به نیکوکارى برخورد مى کرد.(۴۰۲) با خویشاوندان صله رحم مى کرد بدون این که دیگران را بر ایشان مقدم بدارد. (۴۰۳) بر کسى ستم روا نمى داشت . (۴۰۴) هر که از او معذرت مى خواست ، عذرش را مى پذیرفت . (۴۰۵) شوخى مى کرد ولى جز سخن حق نمى گفت . (۴۰۶) مى خندید اما نه با صداى بلند. (۴۰۷) بازى مباح و مجاز را مى دید و نهى نمى فرمود. (۴۰۸) کسى با صداى بلند با آن حضرت صحبت مى کرد، تحمل مى فرمود.(۴۰۹) یک ماده شتر و گوسفندى داشت که خود و اعضاى خانواده اش از شیر آنها تغذیه مى کردند. غلامان و کنیزانى داشت ، از نظر خوراک و پوشاک بر آنها برترى نداشت ، جز در کار خدایى و یا کارى که ناگزیر بر صلاح خودش بود، وقت را نمى گذراند. به باغهاى اصحابش تشریف مى برد.

هیچ مستمندى را به سبب بى چیزى و درماندگى اش تحقیر نمى کرد، و هیچ شاهى را به سبب سلطنتش اهمیت نمى داد، براى هر دو، در پیشگاه خدا یک نوع دعا مى کرد.

خداوند اخلاق خوب و سیاست کامل را در آن حضرت با وجود این که بى سواد بود جمع کرد، نه مى توانست بنویسد و نه بخواند، در مناطق کوهستانى و بیابانهاى خشک ، در حال گوسفند چرانى و یتیمى که نه پدر داشت و نه مادر، بزرگ شد. پس خداوند تمام اخلاق نیک و راه و رسم پسندیده و شرح حال گذشتگان و آیندگان ، و آنچه را که باعث نجات و رستگارى در آخرت و غبطه در امر خیر و موفقیت در دنیا بود و با واجب و ترک امور زاید ارتباط داشت به آن حضرت آموخت ، خداوند ما را به اطلاعت از دستور او و پیروى از رفتار او، موفق بدارد. (( آمین رب العالمین . ))

در طول تاریخ بشریت، کم تر انسانى وجود دارد که مانند پیامبراسلام تمام خصوصیات زندگى اش به طور واضح و روشن بیان و ثبت‏شده‏باشد.     خداوند متعال در قرآن کریم کتابى که خود حافظ اوست و بدون‏هیچ تغییرى



خرید و دانلود تحقیق درمورد.. اخلاق رسول خدا


تحقیق درمورد.. اخلاق در نهج البلاغه

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

اخلاق در نهج البلاغه

آیت الله مشکینى‏ سپاس خداى عظیم را که به ما وجود، عنایت کرد و نعمت عقل و خرد، مرحمت فرمود. سپاس او را که به ما نعمت ایمان داد. و درود ما به روان انبیاء بزرگ الهى، رابطین بین الله و مخلوق. و درود به روان پاک شهداى تاریخ، از اولین شهید تا شهداى امروز و این ساعت. درود به رهبر کبیر انقلاب و درود بر ملت شریف ایران. سخن گفتن در اطراف کتابى مانند نهج البلاغه انسانى عظیم، همانند امیر المؤمنین على (ع)، خاصه براى فردى مثل بنده، کار مشکلى است. لکن براى این که فتخار حضور در جلسه منتسب به آن مولا را داشته باشم، حاضر شدم. موضوع صحبت ما «اخلاق در نهج البلاغه» است. این جمله بدین معناست که بگوییم این کتاب شریف یا صاحب این کتاب راجع به «اخلاق» و «علم اخلاق» چه نظرى دارد، و آیا در این کتاب، راجع به «اخلاق» صحبتى شده است یا نه، و این کتاب توجه به علم «اخلاق» دارد یا نه و اگر این کتاب ناظر به «اخلاق» است، در چه حدودى راجع به این علم یا این موضوع سخن گفته است. تشخیص این معنا که این کتاب، در باره «اخلاق» چه گفته، ابتداء توقف دارد به این که معناى اخلاق را به نحو اجمال تصور کنیم، و از این تصور، تصدیق این معنا که این کتاب در باره «اخلاق» چه نظر دارد، روشن مى‏شود. اخلاق، جمع «خلق» است. روان انسان، حالات و ملکاتى دارد و اخلاق‏عبارت از «ملکات روان» است. تشخیص اخلاق، توقف دارد به این که سه موضوع را انسان تصور کند: «روان»، «اخلاق» و «غرض». «روان» انسان، عبارت است از روح انسانى. ابتدا باید به نحو اجمال، سخنى از روان گفته شود و سپس از مفهوم اخلاق که عارض بر «روان» است و آن گاه در این که این عوارض بر این موضوع چه نتایجى دارد. این سه جمله را اگر بتوانم عرضه بدارم، توجه کتاب نهج البلاغه به اخلاق، روشن خواهد شد. انسان، داراى روانى است. من و شما داراى جوهره‏اى هستیم غیر از جسم، به نام «روان» که در کتاب الهى و در اخبارى که به دست ما رسیده، در باب آن، سخن گفته شده است. گاهى از این جوهره، تعبیر به «روح» شده، تعبیر به «نفس» شده، تعبیر به «قلب» شده، تعبیر به «صدر» شده و تعبیر به «عقل» شده است. یعنى «روان» شما و روح شما پنج تا اسم دارد. این «روان» شما را گاهى «روح» مى‏گویند، به این تناسب که بدن شما را او زنده نگه داشته و او سبب حیات بدن شماست. پس او «روح» است: «لانّ الرّوح ما به الحیاة الشّیى». روان شما یک نام دیگرش «نفس» است. شما همان «روان» اید. حقیقت شما عبارت از «روان» شماست. شما آن «روان» تان هستید و آن «روان» شمایید. نفس عبارت از حقیقت شی‏ء است. حقیقت شما همان «روان» شما است. و وقتى که آن حقیقت پیدا شد، شما پیدا شده‏اید و تا آن حقیقت باقى است، شما باقى خواهید بود. فلذا روان شما گر چه ازلى نیست ولى ابدى هست، ازلى نیست، یعنى از اوّل آن وقتى که خدا هست، روان شما نیست. خداوند روان شما را خلق کرده است، روان شما حادث است، اما همین روان شما ابدى و همیشگى است: خُلِقْتُم لِلْبَقاء وَ لا لِلْفَناء. اى بشر خیال نکن که براى مرگ آفریده شده‏اى تو براى بقا و جاودانگى آفریده شده‏اى. این شما که همیشه هستید، آن روان شماست و الّا این بدن، این لباس چند روزه روان، این لباس را خواهید کند و از این جهان به جهان دیگر خواهید رفت. آن روان را «نفس» مى‏گویند، زیرا که شما آنید و آن، عین شماست. این روان را «قلب» نیز مى‏گویند. یکى از نام‏هاى روان شما قلب است، زیرا حرکت شما، سکون شما، قلب و انقلاب شما، و تمام حرکت‏هاى شما معلول آن است. پس اوست که مقلب است، اوست که سرتا پا حرکت است. نام روانتان بدین مناسبت «قلب» است. یکى از نام‏هاى شما و روان شما «صدر» است، زیرا در حقیقت آن است که در میان سینه شما است، در اینجا، اسم ظرف بر مظروف اطلاق شده است. یکى از نام‏هاى روان شما «عقل» است. «عقل» به معناى قوّه آمده است، ولى در اینجا به معناى مدرک است. یعنى وقتى شما درک مى‏کنید، مى‏فهمید، قدرت فهم دارید، کلیات را درک مى‏کند، آن روان شماست که درک مى‏کند. بنا بر این شما جوهره‏اى دارید به نام روان، به نام روح، به نام نفس، به نام قلب، به نام صدر و به نام عقل. آن جوهره اوصافى دارد. تا حال یک بعد از سه بعد اخلاق، عرض شد. اما این روان شما، بر طبق تحقیق علماى اخلاق، داراى اوصاف و حالات و ملکاتى است. یعنى روان شما چنان است که حالتى و صفتى به سادگى عارض آن مى‏شود و بزودى از بین مى‏رود. مثل این که از کسى خوشتان مى‏آید، ساعت دیگر از او بدتان مى‏آید. حبّ و بغض از حالات روان شماست. برخى از اوصاف روان شما، به نام «حالات» خوانده مى‏شود. اما برخى دیگر «ملکات» است، یعنى همیشه هست. به این زودى پیدا نمى‏شود و بزودى هم زایل نمى‏شود. این اوصاف پایدار را «ملکات» مى‏گویند. شما روحتان داراى «ملکه» یعنى عوارض دائمى است. این ملکات انسانى است که «اخلاق» نامیده مى‏شود. علما در باره این ملکات، سخنها گفته‏اند، و ملکات روانى انسان را به چندین قسم، تقسیم کرده‏اند. بعضى از ملکات شما «موروثى» و بعضى «اکتسابى» است. امام صادق مى‏فرماید: «فمنه موروثى و منه کسبى». این ملکات، برخى طبیعى و فطرى شماست و خداوند این خاصیت و خوى و ملکه را در روان شما قرار داده است. بعضى از صفات شما کسبى است، زحمت مى‏کشید، فعالیت مى‏کنید تا این صفت روانى را پیدا مى‏کنید. قسم دیگر از ملکات، رذائل و فضائل است. برخى از ملکات شما عبارت از فضائل نفس شماست، جمال روح شماست. زیبائى قیافه روان شما عبارت از فضائل‏اخلاقى است. برخى از ملکات، رذائل است، صفت‏هاى زشت است، قیافه کریه روح است. بحث «اخلاق» عبارت از بحث در همین ملکات است.آیا انسان مى‏تواند اخلاق فاضله را تحصیل کند، ملکات پسندیده را پیدا کند و آیا مى‏تواند ملکات زشت را از خودش دور کند انسان کامل، انسانى است که بکوشد و در خود، ملکات فاضله را ایجاد کند. و آن را که بنحو طبیعى موجود است، تقویت کند. و انسان کامل، انسانى است که بکوشد و آن رذائل را در خود تضعیف کند و تا مى‏تواند از بین ببرد. وقتى که انسان کوشید و به آنجا رسید هر چه ملکه فاضله بود بدست آورد، و هر چه رذائل بود از خود دور کرد، آن جاست که یک انسان ملکوتى مى‏شود و مصداق: «خلیفة اللَّه فى الأرض» مى‏شود انسان مسجود ملائکه مى‏شود، انسان آسمانى مى‏شود، انسانى مى‏شود که در مراحل انسانیت تکامل پیدا کرده است. همین مکارم اخلاق است که اگر انسان بکوشد و آن را کسب کند، مصداق بیان پیامبر بزرگ (ص) مى‏شود که مى‏فرماید: «بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق»: من براى این برانگیخته شدم و انبیاء براى این معنا به سوى بشر فرستاده شدند که روان آنها را در اخلاق، تکامل بخشند، ملکات آنها را ملکات فاضله کنند، رذائل را از وجودشان دور کنند، تا آنجا که آنان خلیفه الهى گردند. تصور نشود، تنها جانشین الله، جدّ اعلاى ما، حضرت آدم بود، همه ما جانشین الله مى‏توانیم باشیم، همه ما خلیفة الله مى‏توانیم بشویم. مگر روایت به ما نمى‏گوید: «تخلّقوا باخلاق اللّه و تأدّبوا باداب اللّه.» اى انسان تو والاتر از این هستى که در این دنیا، در این جهان پست بمانى و علاقه‏مند به دنیا گردى. تو باید پرواز کنى، متخلق به اخلاق الهى بشوى. بالجمله، بعد دوم اخلاق، عبارت از تشخیص



خرید و دانلود تحقیق درمورد.. اخلاق در نهج البلاغه


تحقیق درمورد.. اخلاق در مدیریت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 25

 

اخلاق در مدیریت

1- مقدمه ...................................................................................................................................1

2- اخلاق و مدیریت 2

3- مسایل اخلاقی در مدیریت 3

4- ویژگی های مسایل اخلاقی در مدیریت 5

5- تجزیه و تحلیل مسایل اخلاقی در مدیریت 7

6- اقتصاد و اخلاق مدیریت 8

7- حقوق و اخلاق مدیریت 9

8- فلسفه و اخلاق مدیریت 9

9- محتوای مدیریت اخلاقی و تأثیر اقتصاد بر آن 10

10- قانون و اخلاق مدیریت 12

11- انتخاب مدیریت اخلاقی 12

12- قانون: تبلور مدیریت اخلاقی در جامعه 13

13- ویژگی ها و شرایط اجرای قانون 14

14- قانون و اخلاق در مدیریت 16

15- زمینه های شکل گیری قانون... فرایندهای فردی 17

16- فرایندهای گروهی 18

17- فرایندهای اجتماعی 19

18- فرایندهای سیاسی 19

19- اخلاق در عمل 20

20- سودمند گرایی: تئوری فرجام گرایی ................................................................................21

مقدمه :

مدیریت . مهمترین عامل در حیات رشد و بالندگی و یا از بین رفتن نهادها ، سازمان ها و اجتماع است و مدیر روند حرکت از وضع موجود به سوی وضعیت مطلوب را هدایت می کند و در هر لحظه برای ایجاد آینده ای بهتر در تکاپوست . در این مقاله با عنوان اخلاق و مدیریت به بررسی طبیعت مشکلات اخلاقی در نهادها پرداخته شده است : بررسی مشکلات موجود و نیز رقابت های پیچیده ای به منظور برقراری توازن بین منافع اقتصادی و تعهدات اجتماعی .

اخلاق در مدیریت بر این اساس که روابط ما با اعضای جامعه ای که در آن فعالیت داریم چگونه است و چگونه باید متمرکز گردد ، استوار است . بدون شک مهمترین و حساس ترین مسأله در مدیریت ایجاد تعادل و توازن بین عملکرد اقتصادی و عملکرد اجتماعی است .

اخلاق در مدیریت امروزه از مسائلی نظیر ارتشاء ، دزدی و تبانی فراتر می رود . هنگام مواجهه با چنین مسائلی چگونه باید تصمیم گیری کرد و چه چیزی صحیح ، مناسب و عادلانه است . در این مقاله شیوه ی تصمیم گیری ما در قبال جامعه و مسائل مدیریتی را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد .

همچنین در این مقاله به بحث در خصوص تأثیر اقتصاد بر مدیریت اخلاقی پرداخته می شود و با استخدام تئوری فرد برای مواجهه با یک مشکل اخلاقی ، روش تجزیه و تحلیل اقتصادی را بر اساس عوامل بازار بررسی می کند . اگر اخلاق و تناسب و تعادل در امور حاکم شود می توان انتظار مدیریتی صحیح و اخلاقی را داشت . مدیر باید با توازن در امور و سیاست « نتیجه و بهره برداری مناسب » بتواند یک سازمان ، یک نهاد وارگان را به خوبی اداره کند . امید است این تحقیق توانسته باشد عنوان «اخلاق در مدیریت » را متناسب با ارائه کار ، به صورت علمی و تئوری معرفی کند .

اخلاق و مدیریت

مسایل اخلاقی به تناوب در مدیریت روی می دهند. این مسایل بسیار فراتر از مشکلات مربوط به ارتشا، تبانی و دزدی بوده و به محدوده‌هایی نظیر خریداری شرکت‌های دیگر، سیاست‌های بازاریابی و سرمایه گذاری های کلان نیز گسترش یافته اند. یک شرکت بزرگ، یک شرکت کوچک تر را به روش معمول مذاکره به منظور خرید سهام، مالک می شود و سپس به هنگام ادغام دو شرکت، مشخص می شود که بعضی پست های موجود در یک شرکت در شرکت دیگر نیز وجود دارد.

«صحیح»، «مناسب» و «منصفانه» واژه هایی اخلاقی هستند. آنها بیانگر نوعی قضاوت درباره رفتار ما با دیگران‌اند که باید منصفانه باشند. ما معتقدیم که راه‌های صحیح و خطا در برخورد با دیگران، رفتارهای مناسب‌و نامناسب ‌و تصمیمات منصفانه وغیر منصفانه وجود دارد.‌این باورها، استاندارد‌های اخلاقی ما هستند. استانداردهای اخلاقی میان افراد مختلف، متفاوت است و هیچ کس نمی تواند با اطمینان بگوید که یک استاندارد اخلاقی خاص درست یا نادرست است، مگر این که ثابت شود آن استاندارد به راستی نوعی تعهد اخلاقی در قبال دیگران به وجود می آورد و منفعتی برای خود در بر ندارد. مشکل این است که حتی در ساده ترین موقعیت ها، تشخیص و بازشناسی «ما» و «دیگران» خاصه بین «منافع» و «تعهدات» دشوار بوده و این امر به ویژه در پیوند با مدیریت حاد می شود. چرا؟ گروه هایی مختلف در یک شرکت فعالیت می کنند که عبارت اند از: مدیران سطوح مختلف با وظایف متفاوت، کارگران با مهارت ها و تجربیات گوناگون، فروشندگان مواد مختلف، توزیع کنندگان محصولات متعدد، بستانکاران، سهام داران با میزان سهام مختلف و شهروندان، دولت ها و کشورهای مختلف- و چه بسا که منفعت یک گروه موجب نفی تعهدات در قبال دیگران باشد.

مسایل اخلاقی در مدیریت

مسایل اخلاقی در حقیقت عمده ترین معضلات مدیریتی هستند، زیرا آنها بیانگر تقابل بین عملکرد اقتصادی (که به وسیله درآمدها، هزینه ها و سودها اندازه گیری می شود) و عملکرد اجتماعی (که در قالب تعهدات آن سازمان در داخل و خارج نسبت به دیگران بیان می شود) می باشند. ماهیت این تعهدات در معرض تفسیرهای متعدد است، اما بسیاری از ما قبول داریم که این تعهدات شامل حمایت از کارگران و کارکنان محلی، حفظ بازارهای رقابتی و تولید و ارائه محصولات و خدمات مفید و مطمئن است.

اما مسئله‌این است که این گونه تعهدات، هم برای سازمان‌هایی که عملکرد آنها از طریق استانداردهای مالی ارزیابی می شود و هم برای مدیرانی که در معرض کنترل های مالی قرار دارند هزینه آور است. تولید کننده ای که محصولات خود به طور مستقیم از کارخانه به فروشگاه عرضه می کند، در مقایسه با تولید کننده ای که نخست تولیدات خود را به انبارهای عمده فروشان به منظور توزیع مجدد ارسال می کند، سود بیشتری کسب می کند و از توان بیشترلی جهت پیش بینی رفتار رقبا برخوردار می شود. مثالی جدید و پیچیده تر ارائه می کنیم: فروشنده ای که به مأموران خرید رشوه هایی کوچک می پردازد، از میزان فروش بالاتری برخوردار بوده و بنا بر این درصد بیشتری در مقایسه با فروشنده‌ای که از پرداخت‌های غیر‌اخلاقی خودداری می‌کند، دریافت می‌دارد. مهندس طراحی که راه‌هایی جهت کاهش هزینه‌های مواد ارائه می‌کند،در مقایسه با



خرید و دانلود تحقیق درمورد.. اخلاق در مدیریت