لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 31
سیاست از دیدگاه على (ع) و روش حکومتى آن حضرت
دکتر محمد حسین مشایخ فریدنى
امیر المؤمنین علیه السلام در مقام رهبرى سیاسى
روى الدّیلمى عن عمّار و أبى ایّوب عن النّبیّ صلّى اللَّه علیه و آله أنّه قال: «یا عمّار إن رایت علیّا قد سلک وادیا و سلک الناس و ادیا غیره، فاسلک مع على ودع النّاس. إنّه لن یدلّک على ردىّ و لن یخرجک من الهدى» دیلمى از عمار بن یاسر و ابى ایوب انصارى روایت کرده است که رسول خداى صلى اله علیه و آله چنین فرمود: «اى عمار اگر دیدى که على از راهى رفت و همه مردم از راه دیگر تو با على برو و سایر مردم را رها کن. یقین بدان على هرگز ترا به راه هلاکت نمىبرد و از شاهراه رستگارى خارج نمىسازد».
کنز العمال، ج 12، حدیث 1212، چاپ حیدر آباد.
این مقاله شامل مطالب ذیل است: سیاست در عرف استعمار تفرقه و نفاق نخستین جمهورى اسلامى خلیفة اللَّه وظایف مقام خلافتحکومت عدل و مساوات روش رهبرى اداره جهان اسلام تقسیمات کشور امور مالى پلیس امور دفترى دستگاه دادگسترى ارتش خطبههاى سیاسى تغییر مرکز خلافت آموزش کارمندان دولت فرمان مالک اشتر اصالت این فرمان ختم مقال
مقدمه
شرح آراء سیاسى و برنامههاى ادارى و روش کشوردارى امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام، هدفها و مقاصد او از قبول زمامدارى و روابط سیاسى و بازرگانى و فرهنگى دولت او با سایر دولتها و ملل عالم و نیز بحث و اظهار نظر در علل عصیان ناکثین و مارقین و قاسطین که منجر به جنگهاى داخلى و مهاجرت امام على (ع) از مدینه به عراق و شهادت وى در کوفه و انتقال قدرت به معاویه... گردید در یک کتاب یا یک مقاله نمىگنجد و به قول مولوى:
گر بریزى بحر را در کوزهاى
چند گنجد قسمت یک روزهاى
مع ذلک اشارت بنیاد محترم نهج البلاغه را مغتنم شمرده مقاله حاضر را تقدیم مىدارد باین امید که فتح بابى شود و رمز آشنایان کلمات امیر مؤمنان نارسایى سخن این ضعیف را جبران فرمایند و در شرح روش کشوردارى و ویژگیهاى سیاست روحانى آن حضرت که محور تقوى و عدالت در جهان و اساس و محرک تداوم سازندگى و انقلاب در اسلامست کتب و مقالاتى بزبان فارسى مرقوم دارند.
سیاست در عرف استعمار
از قرن پانزدهم میلادى که آسیا و آفریقا میدان تاخت و تاز استعمارگران حادثهجوى غربى شد، علاوه بر بدعتها و رسوم نوظهور در شئون مختلف زندگى واژهها و اصطلاحات تازهیى نیز در بین مردم این کشورها رواج پیدا کرد که یکى از آنها کلمه «سیاست» است. این کلمه در احادیث و متون قدیم عربى به معنى فرماندهى و اداره و امر و نهى و تربیت به کار مىرفت ولى در عصر استعمار و بر اثر رفتار ریاکارانه غربىها با ملل شرق بخصوص عربها و ایرانیها اکنون غالبا در معنى نفاق و دورویى و فریب استعمال مىشود.
درست از سال 1498 که دریانورد پرتقالى «واسکودوگاما» دماغه «امیدنیک» را در جنوب آفریقا دور زد و راه دریائى اروپا را به هند کشف کرد و در بندر هوگلى (نزدیک کلکته) فرود آمد پاى استعمار غربى هم به آسیا و آفریقا باز شد.
ابتدا پرتقالیها، اسپانیائیها و هلندیها، سپس انگلیسىها، فرانسوىها، روسها، آلمانىها، ایتالیائیها و بلژیکىها و... و سرانجام امریکائیها با بکار بردن تمام روشهاى استعمارى نوین و سرانجام با نیروهاى نظامى به آسیا و آفریقا پا گذاشته و شروع به جذب ثروتهاى طبیعى و معدنى و تأسیس کمپانیهاى یک ملیتى و چند ملیتى و در دست گرفتن بازارهاى محلى و احداث خطوط مخابراتى و استراتژیکى زمینى و دریایى کردند. اما از همه خطرناکتر استعمار فکرى بود. آنها نه تنها دولتمردان و سرداران و زمینداران و رؤساى عشایر و بازرگانان را مرعوب یا مجذوب کرده و دولتهاى شرق را پایگاهى براى سلطه هر چه بیشتر خود در مىآوردند بلکه بر مقدسات و فرهنگ اصیل این ملتها نیز هجوم برده و با نیرنگهاى دقیق جوانان را به سوى کشور و ملت خود کشاندند و طبقه تحصیلکرده در مدارس جدید را به فرنگى مآبى سوق دادند تا جائى که این طبقه بر اثر خالى شدن از فرهنگ درونى خود به تحقیر دین و شعائر ملى و اخلاق و فرهنگى کشور خویش برخاسته و رسوم و سنن قدیم را که مانع خود باختگى و خود فراموشى بودند و سد محکمى را در برابر استعمار تشکیل مىدادند تخطئه کرده و از اصل و بن بر مىانداختند.
برنامههاى استعمار، کهنه و نو، در آسیا و آفریقا، در کشورهاى اسلامى و غیر اسلامى، اگر چه در وسایل و ابزار و مقدمات اختلاف داشتند ولى همه آنها یکهدف را دنبال مىنمودند: تفرقه و نفاق در بین ملل شرق بخصوص کشورهاى اسلامى و بدنبال آن از بین بردن ریشههاى مذهبى و حاکم کردن فرهنگ غربى و گشودن راه ستم و غارتگرى.
این ماجراى تلخ و این جریان انحرافى از همان سالهاى اول نشر اسلام آغاز شد. به همین جهت مىبینیم که امام على (ع) که نمونه عینى یک سیاستمدار بزرگ و درستکار است در خطبهها و نامههاى گرامیشان این جریان را معرّفى و سردمداران آن را با شدیدترین عبارات مورد حمله قرار داده و آنها را منافق و حزب شیطان مىخواند، ایشان در خطبهاى مىفرمایند: اینان هم خود گمراهند و هم دیگران را گمراه میکنند. خود خطا کارند و دیگران را نیز به راه خطا مىبرند. به رنگهاى مختلف در مىآیند و براى فریب شیوههاى بسیار بکار مىگیرند. به هر وسیله در پى شما هستند و در هر کمینگاه در انتظار شما نشستهاند.
دلهایشان بیمار است اما چهرههائى شسته و پاکیزه دارند. به آهستگى گام برمىدارند اما آرام آرام مثل مرض در تن شما مىخزند. وصفشان به دوا و حرفشان به شفا مىماند اما کارشان درد بىدرمانست. به آسایش دیگران حسد مىبرند و بند بلا را محکم میکنند و رشته امید را مىگسلند. در هر راهى افتادهاى و بسوى هر دلى شفیعى و براى هر غصهاى اشکى آماده دارند. در میان خود به یکدیگر ثنا و ستایش وام مىدهند و انتظار معامله به مثل و پاداش دارند. در سؤال اصرار مىورزند و ملامت کسان را بر سر جمع به رخ ایشان مىکشند و در صدور حکم اسراف مىورزند. در برابر هر حقى باطلى و براى هر زندهاى کشتهاى و براى هر درى کلیدى و براى هر شبى چراغى آماده کردهاند. نومیدى را به آزمندى پیوند مىدهند تا بازارهاى خود را دایر بدارند و کالاهاى پر زرق و برق خود را رواج دهند. باطل را در لباس حق بر زبان مىآورند و ناسره را بشکل سره باز مىنمایند و راه را آسان مىنمایند اما گذرگاههاى تنگ را پر پیچ و خم مىسازند. پس ایشان یاران ابلیس و زبانه آتشند. «آنان حزب شیطانند و حزب شیطان بىگمان زیانکار خواهند بود» این بینش زنده حضرت على (ع) است که در آن زمان در مورد سیاستمداران غیر خدایى بیان داشته و اکنون که استعمار با تمام چهرههاى نو و پیشرفته علمى به قید آمده، مىبینیم بیان حال دولتمردان ظالم ستمگر جهان امروز است.
یک نگاه اجمالى به رهنمودهاى سیاسى ماکیاولى در کتاب «امیر» یا خاطرات تالیران فرانسوى و مترنیخ اطریشى و پالمرستون و گلادستون و کرزن و دیسرائیلى و چرچیل نخست وزیر انگلستان و سایر سردمداران سیاست غرب در قروناخیر روشن مىسازد که همه آنها در لزوم فدا کردن وسیله در راه هدف، و عدم اعتقاد به مبدء ثابت، و بىاعتنائى به مشروعیت مبادى و مقدمات اهداف سیاسى متفقند، و سیاست آنها چه در رژیمهاى سرمایهدارى و چه در رژیمهاى سوسیالیستى، مذهبى و غیر مذهبى (سکولاریسم)، هرگز بر اساس معنویت و اخلاق استوار نبوده است و این همان راه بد فرجامى است که در صدر اسلام بدست منافقان و بانیان مسجد ضرار و نویسندگان صحیفه مشؤومه و عمر و عاصها و معاویهها و زیادها... و ناکثین و مارقین و قاسطین اجراء مىشد و متأسفانه تاریخ اسلام بجز دورهاى کوتاه دستخوش فتنهانگیزى این نابکاران بوده و رژیمهاى سلطنتى و موروثى و سرمایهدارى همه از دستاوردهاى همین شدادتها و انحرافات بوده است.
بعد از حکومت خلفاى راشدین، بر اثر درخواست شدید و هجوم مردم، حضرت على (ع) خلافت و حکومت مسلمانان را بدست گرفت، نهج البلاغه داستان را چنین شرح مىدهد: فمارا عبنى إلّا و النّاس کعرف الضّبع إلىّ، یننالون علىّ من کلّ جانب مردم براى بیعت بسوى من ازدحام کردند و از انبوهى چون یال کفتار بودند.
فاقبلتم الىّ اقبال العود المطافیل على اولادها تقولون: البیعة البیعة بسوى من روى آوردید مانند ماده شتران کرهدار که بسوى بچههاى خود شتاب گیرند و همه مىگفتند: بیعت. بیعت.
ثمّ تراککتم علىّ تداکّ الابل الهیم على حیاضها یوم وردها، حتّى انقطعت النّعل و سقط الرّدأ. مانند شتران تشنه که در کنار آبشخورهاى خود روزى که نوبت آب خوردن آنهاست ازدحام مىکنند و یکدیگر را تنه مىزنند، دور مرا گرفتند و به قدرى فشار آوردید که بند کفش پاره شد و رداء از دوشم بیفتاد.
على (ع)، علاوه بر آنکه طبق نصوص متواتره از سوى پیامبر به جانشینى برگزیده شده بود رأى قاطبه صحابه را نیز همراه داشت علامه فقیه شیخ محمد اقبال لاهورى درین باره گوید: «على (ع) نمونه کامل مقام ولایت و خلیفة اللّهى و جامع دو نیروى علمى و عملى بود و نفس عاقله او بر ملک ظاهر و باطن هر دو پادشاهى مىکرد»
به عبارت درستتر، امام على (ع) مقام خلافت را به امر خدا و رسول پذیرفت و گر نه شاهباز همتش از آن بلند پروازتر بود که خود را در عرض سایر صحابه قرار دهد یا نعوذ بالله مانند ایشان شرف قربت و قرابت و صحبت با خالق را با شائبه جاهطلبى آلوده سازد. در خطبه «شقشقیه» مىفرماید: فیا لله و للشورى: منى اعترض الرّیب فىّ مع الاوّل منهم حتّى صرت أقرن الى هذه الضّائر پناه مىبرم به خدا ازین شورى (که به وصیّت عمر تشکیل شده بود و امام (ع) با طلحه و زبیر و سعد و عبد الرحمن و عثمان در آن شرکت فرمود) چه کس گمان میکرد که من همطراز نخستین ایشان (ابو بکر) باشم که حالا با این گونه اشخاص همردیف شوم
وظایف مقام خلافت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 57
نقدی بر دیدگاه های هاوکینگ
استیون ویلیام هاوکینگ استاد کرسی لوکاشین
در 29 آوریل 1980 در سالن کنفرانس کوکرافت در کمبریج انگلستان جایی که عرصه بالیدن تامسون و راترفورد بود، دانشمندان و مقامات دانشگاه روی صندلیهای ردیفشده بر کف شیبدار سالن که مقابل دیواری پوشیده از وایتبرد و پرده اسلاید بود، گردهم آمده بودند. این جلسه برای وضع اولین خطابه یک پروفسور جدید کرسی لوکاشین ریاضی برقرار شده بود. این پروفسور استفن ویلیام هاوکینگ ریاضیدان و فیزیکدان 38 ساله بود. کرسی لوکاشین یک مقام آکادمیک ممتاز است که زمانی سر آیزاک نیوتن عهدهدار آن بود.
عنوان خطابه یک سئوال بود: آیا دورنمای پایان فیزیک نظری دیده میشود؟
و هاوکینگ با اعلام این که پاسخ او به این سوال مثبت است، شنوندگان را شگفتزده کرد. او از حضار دعوت کرد تا به او بپیوندند و گریزی شورانگیز از میان زمان و مکان جاممقدس علم را بیابند. یعنی نظریهای که جهان و هر چه را که در آن روی میدهد، تبیین کند.
هاوکینگ همواره در تلاش برای دستیابی به پاسخ این سوال اصلی کیهانشناسی بوده است که این جهان از کجا آمده و به کجا میرود؟ زندگی او تلاشی مستمر و پیگیر در راه کشف حقایق این جهان است. او به دنبال نظریه «همه چیز» است. نظریه جامعی که بتواند قوانین حاکم بر جهان را در یک سری معادلات و قواعد خلاصه کند. موقعی که نظریه نسبیت عمومی انیشتین را برای توضیح برخی ویژگیهای فیزیکی سیاهچالهها ناتوان میبیند، به مکانیک کوانتومی متوسل میشود. سعی میکند این دو را درهم آمیزد. فرضیهای مطرح میکند. فرضیهاش را مورد سوال قرار میدهد. در راه کشف حقیقت به سوالهایی برمیخورد. فضای خالی، خالی نیست، سیاهچالهها سیاه نیستند، آغازها میتوانند پایانها باشند و ... حقیقت بسیار پیچیده و گریزان است. آیا هاوکینگ و دانشمندان دیگر روزی به نظریه همه چیز دست خواهند یافت؟
دیدگاه سی. پی. اچ.
این که آیا دست یابی به یک تئوری برای همه چیز امکان پذیر است یا نه، بستگی به این دارد که ما از این تئوری چه انتظاری داشته باشیم. اما تا جاییکه به آغاز و پایان جهان مربوط می شود، یعنی تئوری همه چیز توضیح دهد که آغاز جهان چگونه بوده و سرانجامش چه خواهد شد، باز هم بستگی به این دارد که ما از آغاز جهان را از نظر مکانی و زمانی چه تصوری داشته باشیم. اما قبل از تلاش برای یافتن پاسخ این سئوال باید ببینیم که آیا جهان محدود به شعاع دید امروزی ما (همراه با ابزارهایی که امروزه به نعمت تکنولوژی از آنها استفاده می کنیم) هست یا نه؟
در اوائل قرن بیستم، جهان قابل رویت اگر فراتر از کهکشان راه شیری هم بود، انبوه کهکشانها و کوزارها قابل تصور نبود. چه تضمینی وجود دارد که ابزارآلات امروزی ما در 50 سال دیگر در مقایسه با ابزارآلات آنروزی مانند زمان گالیله به عصر هابل نباشد؟
هرچند هیچ دلیلی ندارد که تکنولوژی فردا جهان قابل رویت را با سرعت اعجاب انگیزی گسترش ندهد، اما دلیلی هم نداریم که جهان قابل دید، گسترش زیادی بیابد. لذا با توجه به مشاهدات امروزی بایستی نظریه های خود را پی ریزی کنیم.
حال به این سئوال هاوکینگ برگردیم که می گوید:" این جهان از کجا آمده و به کجا میرود؟" پاسخ سی. پی. اچ. به این سئوال صریح و روشن است، جهان از جایی نیامده و به جایی هم نمی رود. جهان از سی. پی. اچ. ها ساخته شده که هیچ لحظه ای از عمر آنها نمی گذرد. سی. پی. اچ. ها در یک سیاه چاله برو میریزند، سیاه چاله مطلقی را بوجود می آوردند، سیاه چاله ی مطلق منفجر می شود و جهانی بوجود می آید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 18 صفحه
قسمتی از متن .doc :
وحدت از دیدگاه امام خمینى (ره)؛ استراتژى یا تاکتیک// حسین ابوالفضلى
خبرگزاری شبستان: وحدت گرچه در ادبیات اسلامى کاربرد و نقش اساسى دارد، امّا در ادبیّات سیاسى رایج کمتر مورد بررسى قرار گرفته است و آنچه در این زمینه بهکار رفته، بیشتر مفاهیمى است که برترى یک شیوه و یا تفکّر را به دنبال داشته و بیشتر کاربرد خارجى دارد؛ مفاهیمى چون ناسیونالیسم، پان عربیسم، پان ترکیسم و... از این دسته بهشمار مىرود، اما مفهوم وحدت در اندیشهى سیاسى اسلام علاوه بر کاربرد در حوزه داخلى و خارجى، در هر مورد نمود مختلفى دارد. براى مثال وقتى سخن از «وحدت امت اسلامى» بهمیان مىآید، به معنى برداشتن مرزهاى جغرافیایى نیست، بلکه به معنى وحدت عمل و درک متقابل در خصوص موضوعات مشترک، حول مصالح اسلامى است. از طرف دیگر، وقتى در محیط داخلى سخنى از وحدت بهمیان مىآید، نهتنها به معنى وحدت تفکّر یا سلیقه است، بلکه به معنى وحدت عمل در زمینهى منافع ملّى، اسلامى و قانون اساسى است؛ چیزى که امروزه از آن به «وفاق اجتماعى» و یا انسجام داخلى و یا وحدت ملّى یاد مىشود.
از آنچه گفته شد، نقش و اهمّیت این مفهوم در پیشبرد اهداف داخلى و خارجى جامعهى اسلامى مشخص مىشود. از دیرباز از زمان «سید جمالالدین اسدآبادى» تا زمان امام خمینى، مفهوم وحدت کاربرد زیادى داشته است. آنچه در اینجا مورد بررسى قرار مىگیرد، بررسى این مفهوم در اندیشهى امام خمینى و بررسى آن در داخل و خارج است. ایشان همواره بر این نکته چه قبل از پیروزى انقلاب و چه بعد از آن تاکید مىنمودند و از نظر عملى نیز راهکارهاى زیادى را براى تقریب و تحریک احساسات مسلمانان حول محور مصالح اسلامى وضع کردهاند.
الف) مفهوم وحدت در قرآن
در قرآن کریم آیات زیادى را مىتوان یافت که در آنها به این مسأله اشاره شده است؛ ازجمله مفاهیمى، چون «واعتصموا»(1)، «تعاونوا»(2)، «اصلحوا»(3)، «اصلاح بین الناس»(4)، «الَّف بینهم»(5)، «امّةٌ واحدة»(6)، «امّة وسط»(7)، «حزبالله»(8)، «صبغةالله»(9) و «اخوة».(10)
محور وحدت در دیدگاه قرآنى «توحید» و در مرتبهى دیگر دین اسلام است. قرآن کریم پیامبر را به سوى اهل کتاب مىفرستد و از آنان براى پیوستن به شعار توحید و جدایى از غیر او دعوت مىکند: «اى پیامبر! به اهل کتاب بگو، بیایید بر اساس کلمهاى که بین ما و شما مشترک است، غیر از خدا را نپرستیم و یکدیگر را در برابر خداوند بعنوان رب و پروردگار نگیریم (وحدت کنیم). پس اگر روى برگرداندند بگویید، شاهد باشید که ما اهل تسلیم در برابر حق هستیم».(11)
آیه شریفه فوق نشان مىدهد که مرز اتحاد «توحید» است و مشرکان و کافران که بر محور غیر توحید حرکت مىکنند، در وحدت دینى پذیرفته نخواهند شد. در تبیین محور وحدت، آیات دیگرى نیز وجود دارد که اعتقاد به رسول خدا، اعتقاد به اولىالامر و قبول حکم را اضافه مىکند. به این ترتیب وحدت واقعى با توجه به این آیات تفسیر مىشود: در سوره «آل عمران» آمده است: «واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرّقوا»؛ یعنى همگى به ریسمان الهى چنگ زنید و متفرّق نشوید. این آیه شریفه از مسلمانان مىخواهد که با اسلام از دنیا خارج شوند، از این رو اعتصام به ریسمان الهى با توحید منهاى نبوّت پیامبر و لوازم آن صادق نیست.
حضرت على(ع) نیز گرچه مسیر خلافت را ناحق مىدیدند و آنان را در مقابل فرمان خداوند و رسول عصیانگر مىیافتند، اما به خاطر مصلحتى مهمتر، ابراز مخالفت نمىنمودند. سخنان امام در این زمینه بسیار درسآموز است. این کلمات بیانگر آن است که وحدت اسلامى که غالبا با حیات واقعى مسلمانان همراه است، بر حق دیگرى ـ گرچه حق معصومى، چون على(ع) باشد ـ مقدم است.
این وحدت در حقیقت ائتلاف است، و بالاتر از وحدت «گذشت» از هرآنچه را که قطب مخالف آن را برنمىتابد، و بسنده کردن بر هرچه «از حق» که در نظر قطب مخالف مناسب مىنماید. همچنین حضرت على(ع) جداى از خطبهى کوتاه و پرمعناى شقشقیه، در موارد متعددى به سکوت معنادار و سخت خویش اشاره مىکند. این سکوت که همراه با خار در چشم و استخوان در گلو توصیف شده است، براى حفظ وحدت مسلمانان و بقاى اساس دین بوده است. امام در یکى از خطبههاى اوایل دوره حکومت خود مىفرماید:«قسم به خداوند که اگر ترس از اختلاف و جدایى مسلمانان نبود و اگر ترس از آن نبود که کفر بازگردد و «دین» فانى شود، هرآینه در غیر از موضعى که نسبت به آنها نفع داشتیم، قرار مىگرفتیم.»(12)
آنچه از مجموع مفاهیم قرآنى، بیانات و سیره پیامبر و امامان معصوم (علیهمالسلام) فهمیده مىشود، این است که همواره حفظ نظام اسلامى و مصالح عمومى بر منافع شخصى و گروهى مقدم بوده است و اینان از هر اقدامى که تفرقه و شکاف میان جماعت اسلامى را به دنبال داشته باشد، اگرچه نفع شخصى در آن مىدیدهاند، احتراز مىکردهاند.ب) وحدت از دیدگاه امام خمینى(ره)
با توجه به اختلافات مذهبى فرق اسلامى که خود نیز موجب اختلافات سیاسى عمیقتر مىگردید، دو نوع تلاش در راه ایجاد وحدت بهوقوع پیوست: گروهى براى تقریب بین مذاهب اسلامى قیام کردند که حوزههاى علمیهى شیعى و دانشگاه «الازهر» عموما با توجه به شأن علمى خود از این طریق به اتحاد اسلامى نزدیک مىشدند. گروه دیگرى نیز با کنار گذاردن و طرح نکردن اختلافات مذهبى به دنبال ایجاد اتحاد سیاسى و توجه به قدرت بىبدیل مسلمانان بودند.
وحدت عامل پیروزى
در میان اندیشمندانى که اندیشه وحدت را در میان جامعه اسلامى مطرح کردهاند، فقط برخى از آنان مانند آیت اللّه العظمى بروجردى امکان دستیابى به موقعیتهاى قابل توجه را یافتند. متأسفانه به دلیل وجود افراد متعصّب و قشرى در هر دو گروه، و تلاشهاى استعمار براى دامن زدن به اختلافات فرقهاى، این تلاش در بسیارى از مراحل ناکام ماند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
بایدها و نبایدهای کارگزاران از دیدگاه امام علی علیه السلام
کارگزار باید از نظر حضرت علی علیه السلام:
- حکومت را نانخورش و طعمه ای برای خود و اطرافیانش نداند.
- امانت دار و نگهبان امانت مردم (بیت المال) باشد.
- بدون دستور امام، رعیت را امر و نهی نکند.
- خزانه دار مال خدا باشد تا آن را به امام برساند. (نامه 5)
- دل مردم را با نیکویی و مهربانی روشن سازد.
- ترس و بیم را از دل و روان مردم بزداید.
- با مردم به مدارا کار کند. (نامه 18)
- با رعایا درشتی و تندی نکند و سختی روا ندارد.
- به آنان ستم نکند و خردشان نشمارد. (نامه 19)
کارگزاران و تمامی کسانی که اموال مسلمین به آنها سپرده می شود باید:
- تقوای الهی را در همه حال رعایت نمایند.
- مسلمانی را نترسانند.
- دینداری مطمئن باشند.
- خیرخواه و مهربان باشند.
- درستکار و امین باشند.
- به اموال آسیب نرسانند. (نامه 25)
- در نهان و آشکارا از خدا بترسند.
- ریاکار نباشند.
- نهان و آشکار و کردار و گفتارشان دوگانه (منافقانه) نباشد.
- زیر دستان خود را نرنجانند و دروغگویشان ندانند و به آنان بزرگی نفروشند.
- حقوق مردم را که برعهده حکومت است به تمام ادا نمایند.
- به مردم و مسلمانان خیانت نکنند.
- با امام (رهبر) مسلمین ناراستی و دغل کاری نکنند. (نامه 26)
- با مردم فروتن، نرمخو و گشاده رو باشند.
- همگان را به یک چشم ببینند. (تبعیض روا ندارد)
- با نفس خویش پیکار نمایند.
- از دین خود حمایت کنند.
- به خاطر خشنودی هیچ یک از بندگان، خدا را به خشم نیاورند.
- نماز را در وقت معین آن اقامه نمایند. (نامه 27)
- فرمانبرداران از مردم را گرامی بدارند.
- حرمت خیرخواهان را پاس دارند.
- بی گناه را به جای گناهکار نگیرند و پیمان شکن را به جای پیمان گزار نپذیرند. (نامه 29)
- در کار خود هوشیار و با کمال جدیت پایدار باشند.
- خیرخواه خردمند و پیرو فرمان حکومت و فرمانبردار امام (رهبر) باشند.
- کاری نکند که به عذرخواهی ناچار شوند.
- به هنگام نعمت، بیش از حد شاد(مغرور و غافل) و به هنگام دشواری، سست رای و ترسان نباشند. (نامه33)
- مصلحت جوی امام (رهبر) باشند.
- بر دشمنان سخت دل و ستیزه جو باشند.
- خیرخواه و کوشا و برای رهبری و نظام شمشیری برنده و رکنی بازدارنده باشند. (نامه 34)
کارگزاران باید:
- خدای را بنده (اهل طاعت و عبادت و بندگی و تقوا و علم و عرفان) باشند.
- در روزهای ترس و بیم نخوابند.
- در ساعت ها و لحظات ترس، از دشمن روی برنتابند.
- بر بدکاران از آتش سوزان تندتر باشند.
- همانند شمشیری از شمشیرهای خدا باشند که نه تیزی آن کند شود و نه ضربت آن بی اثر گردد.
- آنگاه که لازم شود، مردم را فرمان کوچیدن و آنگاه که مصلحت ببینند، آنان را فرمان ایستادن دهند.
- بدون اجازه امام (رهبر) نه برکاری دلیری کنند، نه باز ایستند و نه عقب نشینی کنند و نه پیش روند. (مطبع محض رهبر باشند)
- در برابر دشمنان سرسخت باشند. (نامه 36)
- در مهمانی های مسرفانه و خارج از عرف شرکت نکنند.
- در مجالس و محافل و انجمن هایی که بر پایی آن مورد رضای خداوند نیست و غالباً جنبه ریایی و شخصیت نمایی و ... دارد شرکت نکنند.
- با پارسایی و پاکدامنی و درستکاری امام خود را یاری کنند. (نامه 45)
- برای یاری دین، رهبر را پشتیبانی کنند.
- برای خوابانیدن فتنه گنهکاران و بستن رخته های مرزی و نفوذ دشمن در خدمت رهبر قرار گیرند.
- به جا و به موقع مهربان و به هنگام، سخت گیر و قاطع باشند.
- در برابر رعیت فروتن و گشاده رو و نرم خو باشند.
- تبعیض روا ندارند.
- با رفتار خود بزرگان را به ستم وا ندارند و ناتوانان را از عدالت مایوس نسازند. (نامه 46)
- در فراوانی نعمت و مال و ثروت دگرگونی نشوند.
- اموال و ثروت خویش را در اموری که موجب نزدیکی آنها به بندگان خدا و مهربانی آنان با برادران دینی شان می باشد صرف نمایند. (نامه 50)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
اهمیت خانواده از دیدگاه اسلام
مقدمه
خانواده با وجود اینکه در اکثر جوامع مورد توجه است در جهان بینی اسلامی اهمیت و ارزش شایان توجهی به آن داده میشود. در این جهان بینی خانواده گروهی متشکل از افراد است که دارای شخصیت مدنی ، حقوقی و معنوی است که بر اساس نکاح (عقدی که ارتباط یا مشروعیت ارتباط زن و مرد را معین میسازد) پدید میآید. چنین ارتباطی یک رابطه ساده انگارانه و فاقد مسئولیت پذیری نیست. بلکه یک پیمان مهم و بااهمیتی است که از جنبههای مختلف برای طرفین مسئولیتهایی ایجاد میکند. چرا که سلامت چنین پیمانی که اولین پایههای تشکیل یک خانواده است ضامنی است برای سلامت کل جامعه.
کارکرد تربیتی خانواده از دیدگاه اسلام
اسلام از همان ابتدای تولد برنامهها و دستورات خاصی را برای رشد و تربیت کودک تنظیم فرموده و اجرای آن را بر عهده خانواده قرار داده است. بطوریکه در سراسر دوره کودکی و نوجوانی که مهمترین دوران رشد و تربیت کودک است برنامههای خاص و سفارشهای تربیتی بسیاری را در انتخاب اسم ، شیر دادن و از شیر گرفتن ، در محبت و مهروزی به کودکان و در رعایت عدالت ، وفای به عهد نسبت به آنها چه در دوره بلوغ و چه در دوره نوجوانی بیان داشته است. امام سجاد علیهالسلام میفرمایند: حق کودک تو بر تو این است که بدانی وجود او از توست و بد و خوب او در این دنیا به تو ارتباط پیدا میکند و باید بدانی که در سرپرستی او مسئولیت داری و مسئول هستی که او را به بهترین وجه تربیت کنی و بر عهده توست که او را به خداوند بزرگ راهنمای کنی. (مکارمالاخلاق صفحه 233). همچنین امام سجاد علیهالسلام در تاکید بر اهمیت شیوه تربیت درست فرزندان میفرمایند: با فرزندت آنچنان رفتار کن که اثر نیکوی تربیت تو مایه زیبایی و جمال اجتماعی او شود. یا اینکه او را چنان تربیت کن که بتواند در کارهای مختلف زندگی با عزت و آرزومندی زندگی کند و مایه زیبایی و جمال تو بوده باشد. پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرمایند: به کودکان خود احترام بگذارید و با آداب و روش پسندیده با آنها رفتار کنید. اسلام علاوه بر تاکیدی که بر نقش تربیتی خانواده قائل است شیوههای مناسب تربیتی را پیش روی خانوادهها قرار میدهد. بطوری که با تاکید بر تکریم و تشویق فرزندان خانواده را از اعمال روشهای تنبیهی باز میدارد. حضرت علی علیهالسلام میفرمایند: عاقل بوسیله ادب پند میپذیرد و این چارپایانند که جز با زدن تربیت نمیشوند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرمایند: خدای رحمت کند کسی را که در نیکوکاری و نیکی به فرزندش کمک کند. سوال شد چگونه فرزند خود را در نیکی کمک بکند؟ فرمود: آنچه در توانایی کودک است و برایش میسر است، از او بپذیرد و آنچه انجام دادنش برای کودک دشوار و طاقت فرساست از او نخواهد و او را به گناه و طغیان و کارهای احمقانه وادار نکند. اسلام همچنین به موضوع تفاوتهای فردی که مورد توجه روان شناسان است توجه داشته است. از دیدگاه اسلام انسانها از لحاظ ویژگیها ، توانایی و استعدادها متفاوت از یکدیگر هستند. بر این اساس در نظر گرفتن این تفاوتها را نیز در تربیت فرزندان در خانواده دارای اهمیت میداند. از نمونه احادیثی که ذکر شد و هزاران شواهد معتبر دیگر میتوان به نقش اهمیت خانواده از دیدگاه اسلام پی برد. اسلام سعادت و شقاوت فرد را تحت تاثیر خانواده چه در دوران قبل از تولد و چه بعد از تولد میداند.
کارکرد اجتماعی - اقتصادی خانواده از دیدگاه اسلام
اسلام آئین الهی و مقدسی است که برای خانواده اهمیت فراوان قائل است و آن را سنگ بنای مهم حیات اجتماعی میشناسد. اسلام وحدت جامعه را از وحدت زوجین و وحدت اعضا خانواده میشناسد و علائق انسانی موجود در خانواده را قابل گسترش و نشر در جامعه به حساب میآورد. اسلام معتقد است برای اینکه جامعهها تحت ضابطه در آیند چارهای