لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
کارل مارکس
در بررسی موضوع عدالت، نگاهی گذرا به آرای کارل مارکس (Karl Marx) از متفکران جنبش سوسیالیستی سدهی نوزدهم میافکنیم. کارل مارکس در آغاز ملهم از فلسفهی روشنگری اروپا و اندیشهی اعتقاد به پیشرفت در آن و بویژه ایدههای رادیکال ـ دمکراتیک انقلاب فرانسه بود. وی در مکتب هگل فلسفه آموخت و جزو جناح چپ پیروان او بود. بعدها با حفظ هستهی دیالکتیکی فلسفهی هگل، از دیدگاهی ماتریالیستی به نقد ایدهآلیسم آن پرداخت.
در حالیکه هگل تاریخ را تکامل «روح جهانی» میفهمید، برای مارکس تاریخ، مناسبات تولیدی مادی و پیامدهای آن و از همان آغاز تاریخ پیکار طبقاتی است. یکی دیگر از شالودههای فلسفی مارکس، ماتریالیسم فویرباخ است که تأثیری انکارناپذیر بر وی داشته است. اما مارکس به دلیل بیگانه بودن آن با عمل و واقعیت اجتماعی، به نقد آن میپردازد. مارکس از جمله در یازدهمین تز خود دربارهی فویرباخ تصریح کرده است که: «فیلسوفان صرفا" جهان را گوناگون تفسیر کردهاند، اما موضوع بر سر تغییر آن است».
به این ترتیب، مارکس تدریجا" از فلسفه به معنای متعارف آن فاصله گرفت و به اقتصادسیاسی و جامعهشناسی رویآورد. تحت تأثیر آرای اقتصاددانانی مانند «ریکاردو» و «آدام اسمیث» و اندیشهی سوسیالیستهایی چون «سنسیمون» و «اوئن» قرار داشت. به تنهایی و یا در همکاری با یار و همفکرش فریدریش انگلس (Friedrich Engels) آموزههای خود دربارهی «ماتریالیسم دیالکتیک» و «ماتریالیسم تاریخی» را در آثار گوناگونی پیکر بخشید. در حالی که «ماتریالیسم دیالکتیک» به نظریهی فلسفی مادیت گیتی، رابطهی میان ماده و آگاهی و جنبش و تکامل در جهان میپردازد، موضوع «ماتریالیسم تاریخی» بررسی رابطهی میان هستی و آگاهی اجتماعی، قوانین و نیروهای تکامل جامعه و به این اعتبار، نوعی فلسفهی اجتماعی است.در آنچه که به بحث عدالت مربوط میشود، باید یادآور شد که مارکس در آثار خود بطور مشخص به تبیین این مفهوم نپرداخته است. چرا که وی در آموزههای خود، صرفا" در پی نشان دادن ضرورت تقسیم عادلانهی نعمات مادی نیست و چنین چیزی را «سوسیالیسم مبتذل» میداند. مارکس با آموزههای خود میخواهد تاریخ تکامل نیروهای مولده را به عنوان روندی قانونمند که فرجام قهری آن پیروزی کمونیسم است نشان دهد. با این حال نادرست نیست اگر بگوییم که کل آموزههای وی در نقد اقتصادسیاسی سرمایهداری و برای نیل به آرمانشهر کمونیستی، ناظر بر اندیشهی کانونی عدالت اجتماعی است. برای موجه کردن این ادعا، لازم است نگاهی به وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی عصر مارکس و نیز آرای وی بیفکنیم.
در اروپای سدههای هجدهم و نوزدهم، در نتیجهی یکسری عوامل گوناگون و با تأثیرات متقابل، جمعیت بطور شتابانی رشد یافت. این عامل که خود از یکسو پیششرط «انقلاب صنعتی» بود، از دیگرسو به بیکاری تودهی عظیمی از فرودستان فاقد ابزار تولید منجر گردید. مکانیزه شدن کشاورزی، بیکاری در میان دهقانان را دامن میزد و آنان را ناچار میساخت در جستجوی کار به شهرها رویآورند. شتاب افزایش تعداد جستجوگران کار در شهرها، بسیار بیشتر از تعداد شاغلینی بود که صنایع در حال گسترش جذب میکردند. در نتیجهی این روند، به تعبیر فریدریش انگلس «ارتش ذخیرهی صنعتی» بوجود آمد و رقابت شدیدی در میان آن برای کسب محل اشتغال درگرفت. این رقابت برای صاحبان ابزار تولید و سرمایهداران فرصت مغتنمی بود تا دستمزد کارگران را به پایینترین سطح ممکن تنزل دهند و تولید را از طریق تحمیل تا ۱۶ ساعت کار در روز به کارگران شتاب بخشند. این وضعیت وخیم با عامل دیگری نیز تشدید میشد: بسیاری از پیشهوران و صنعتکاران کوچک شهرها، توانایی رقابت با کارخانهها و صنایع بزرگ را از دست داده بودند و پس از ورشکستگی به سپاه عظیم بیکاران میپیوستند و به گفتهی مارکس «پرولتاریزه» میشدند. افزون بر آن، در کارخانههای بزرگ، ماشینها تدریجا" جای انسانها را میگرفتند و این عامل نیز به سپاه بیکاران و ارتش ذخیرهی صنعتی میافزود. فقر و تنگدستی ناشی از چنین وضعیتی، به نکبت، گرسنگی، بیماریهای جسمی و آسیبهای روحی فزایندهای در میان کارگران و خانوادههای آنان منجر گردیده بود.
رشد جنبش کارگری در چنین شرایطی، نتیجهی منطقی نقد عملی پیامدهای سرمایهداری بود و بطور همزمان نظریههای ضدسرمایهداری اعم از ایدههای اصلاحطلبانه و یا انقلابی آن را پدید آورد. گرایشهای انسانگرایانه و انتقادی لیبرال در آغاز نقش مهمی در این راستا داشتند. «ریکاردو»، «اوئن» و «جان استیوارت میل» در انگلستان، «سنسیمون»، «بلان»، «بابوف»، «فوریه» و «بلانکی» در فرانسه، «وایتلینگ»، «اشتیرنر» و «لاسال» در آلمان، تحلیلهای سنجشگرانهای در مورد سرمایهداری ارائه دادند و راهبردهایی برای چگونگی رهایی طبقهی کارگر و رفتن به سوی آرمانشهرهای سوسیالیستی یا کمونیستی ترسیم نمودند. مارکس و انگلس فرزندان چنین زمانهای بودند و ضمن نقد آرای نامبردگان، بخشهایی از آموزههای آنان را اخذ کردند و با پروردن آنها، نظریههای خود را عرضه نمودند.
ماتریالیسم مارکس، نه آموزهای معطوف به ذات واقعیت، بلکه در درجهی نخست دریافت ویژهای از مناسبات میان اندیشه و هستیاجتماعی است. مطابق آن، ایدهها و از جمله ایدههای فلسفی، وابسته به عوامل اجتماعی و اقتصادی هستند و آنها را بازمیتابند. پذیرش این امر که فلسفه، حقوق، اخلاق، زیباییشناسی، تئولوژی و غیره، صرفا" روبنایی برای زیربنای اجتماعی ـ اقتصادی هستند، شاخص ماتریالیسم تاریخی است. به عبارت دیگر، ماتریالیسم تاریخی، تأثیر آغازین ایدهها را منکر میشود و آنها را به عوامل مادی مشروط میسازد. مارکس اندیشهای را که وابستگی ایدهها به پیششرطهای مادی را نمیپذیرد، آگاهی کاذب یا «ایدئولوژی» مینامد. مطابق نظر مارکس، این آگاهی انسان نیست که هستی اجتماعی او را متعین میسازد، بلکه آگاهی انسان تحت جبر هستی اجتماعی قرار دارد. این مناسبات وابستگی، با مناسبات میان روبنا و زیربنا در کل جامعه منطبق است. تعیین کننده، زیربنای اقتصادی جامعه یعنی نیروهای مولده و مناسبات تولیدی است و روبنای سیاسی و نظری و همچنین ارزشها و هنجارها، صرفا" توجیهات ایدئولوژیک و تضمینهای حقوقی برای زیربنای اقتصادی و مآلا" طبقهی حاکم هستند. به این ترتیب، برای مارکس اندیشهی فلسفی نیز، به بخشی از ایدئولوژی روبنایی تبدیل میگردد و همین امر، علت رویگردانی وی از فلسفه بطور فینفسه و رویکرد او به دانشهایی چون اقتصادسیاسی و جامعهشناسی را توضیح میدهد. مارکس و انگلس در یکی از آثار مشترک خود تحت عنوان «ایدئولوژی آلمانی» در نقد واقعیتگریزی پیروان هگل تصریح میکنند که: آنان مدعیاند که اصطلاح درست برای فعالیت خود را یافتهاند و آن پیکار علیه بیهودهگویی است. اما فراموش میکنند که خود نیز در مقابله با این بیهودهگویی، کاری جز بیهودهگویی نمیکنند و پیکار با بیهودهگوییهای این جهان، هرگز به معنی پیکار با جهان واقعا" موجود نیست. به ذهن هیچیک از این فیلسوفان خطور نکرده است که از رابطهی میان فلسفهی آلمانی و واقعیت آلمان، و از رابطهی میان نقد آنان و پیرامون مادیشان بپرسد.
و در همین راستا، فریدریش انگلس در اثر معروف خود تحت عنوان «لودویگ فویرباخ و پایان فلسفهی کلاسیک آلمانی» خاطر نشان میسازد که: دریافت مارکسی از تاریخ، به فلسفه در قلمروی تاریخ و طبیعت پایان داده است و اینک در همه جا دیگر موضوع بر سر آن نیست که روابط را در ذهن به اندیشه درآوریم، بلکه بر سر آن است که آنها را در واقعیات مکشوف سازیم. انگلس میافزاید: در آلمان بویژه در قلمرو علوم تاریخ و از جمله فلسفه، با زوال فلسفهی کلاسیک، روح سابق پژوهش نظری بیملاحظه نیز ناپدید شده است و التقاطگری بیمایه و ترس ملاحظهکارانه نسبت به مقام و عایدی تا حد پستترین جاهطلبی جای آن را گرفته است. نمایندگان رسمی فلسفه، ایدئولوگهای آشکار بورژوازی و دولت موجودند، آنهم در زمانی که هر دو در تقابل علنی با طبقهیکارگر ایستادهاند.
بدینسان است که مارکس در پی «تغییر جهان»، در مهمترین اثر خود «سرمایه» (کاپیتال) به بازنمود قوانین حرکت نظام سرمایهداری میپردازد. «اضافهارزش» یکی از مفاهیم کانونی نظریهی اقتصادی اوست. در توضیح بسیار ساده و فشردهی آن نخست باید گفت که منظور از ارزش، «ارزش مبادله» است و مارکس آن را صورتی پدیداری از مفهوم انتزاعی کار انسانی میفهمد. به نظر مارکس، کار، جوهر سازندهی ارزش و همزمان معیاری ارزشی است. فقط کار است که
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 97 صفحه
قسمتی از متن .doc :
Persian CPH E-Book
Theory of CPH
Section Eight
Realization Hawking End of Physics by CPH
Hossein Javadi
Azad University,Tehran,Iran
Javadi_hossein@hotmail.com
نقدی بر دیدگاه های هاوکینگ
استیون ویلیام هاوکینگ استاد کرسی لوکاشین
در 29 آوریل 1980 در سالن کنفرانس کوکرافت در کمبریج انگلستان جایی که عرصه بالیدن تامسون و راترفورد بود، دانشمندان و مقامات دانشگاه روی صندلیهای ردیفشده بر کف شیبدار سالن که مقابل دیواری پوشیده از وایتبرد و پرده اسلاید بود، گردهم آمده بودند. این جلسه برای وضع اولین خطابه یک پروفسور جدید کرسی لوکاشین ریاضی برقرار شده بود. این پروفسور استفن ویلیام هاوکینگ ریاضیدان و فیزیکدان 38 ساله بود. کرسی لوکاشین یک مقام آکادمیک ممتاز است که زمانی سر آیزاک نیوتن عهدهدار آن بود.
عنوان خطابه یک سئوال بود: آیا دورنمای پایان فیزیک نظری دیده میشود؟
و هاوکینگ با اعلام این که پاسخ او به این سوال مثبت است، شنوندگان را شگفتزده کرد. او از حضار دعوت کرد تا به او بپیوندند و گریزی شورانگیز از میان زمان و مکان جاممقدس علم را بیابند. یعنی نظریهای که جهان و هر چه را که در آن روی میدهد، تبیین کند.
هاوکینگ همواره در تلاش برای دستیابی به پاسخ این سوال اصلی کیهانشناسی بوده است که این جهان از کجا آمده و به کجا میرود؟ زندگی او تلاشی مستمر و پیگیر در راه کشف حقایق این جهان است. او به دنبال نظریه «همه چیز» است. نظریه جامعی که بتواند قوانین حاکم بر جهان را در یک سری معادلات و قواعد خلاصه کند. موقعی که نظریه نسبیت عمومی انیشتین را برای توضیح برخی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 57
نقدی بر دیدگاه های هاوکینگ
استیون ویلیام هاوکینگ استاد کرسی لوکاشین
در 29 آوریل 1980 در سالن کنفرانس کوکرافت در کمبریج انگلستان جایی که عرصه بالیدن تامسون و راترفورد بود، دانشمندان و مقامات دانشگاه روی صندلیهای ردیفشده بر کف شیبدار سالن که مقابل دیواری پوشیده از وایتبرد و پرده اسلاید بود، گردهم آمده بودند. این جلسه برای وضع اولین خطابه یک پروفسور جدید کرسی لوکاشین ریاضی برقرار شده بود. این پروفسور استفن ویلیام هاوکینگ ریاضیدان و فیزیکدان 38 ساله بود. کرسی لوکاشین یک مقام آکادمیک ممتاز است که زمانی سر آیزاک نیوتن عهدهدار آن بود.
عنوان خطابه یک سئوال بود: آیا دورنمای پایان فیزیک نظری دیده میشود؟
و هاوکینگ با اعلام این که پاسخ او به این سوال مثبت است، شنوندگان را شگفتزده کرد. او از حضار دعوت کرد تا به او بپیوندند و گریزی شورانگیز از میان زمان و مکان جاممقدس علم را بیابند. یعنی نظریهای که جهان و هر چه را که در آن روی میدهد، تبیین کند.
هاوکینگ همواره در تلاش برای دستیابی به پاسخ این سوال اصلی کیهانشناسی بوده است که این جهان از کجا آمده و به کجا میرود؟ زندگی او تلاشی مستمر و پیگیر در راه کشف حقایق این جهان است. او به دنبال نظریه «همه چیز» است. نظریه جامعی که بتواند قوانین حاکم بر جهان را در یک سری معادلات و قواعد خلاصه کند. موقعی که نظریه نسبیت عمومی انیشتین را برای توضیح برخی ویژگیهای فیزیکی سیاهچالهها ناتوان میبیند، به مکانیک کوانتومی متوسل میشود. سعی میکند این دو را درهم آمیزد. فرضیهای مطرح میکند. فرضیهاش را مورد سوال قرار میدهد. در راه کشف حقیقت به سوالهایی برمیخورد. فضای خالی، خالی نیست، سیاهچالهها سیاه نیستند، آغازها میتوانند پایانها باشند و ... حقیقت بسیار پیچیده و گریزان است. آیا هاوکینگ و دانشمندان دیگر روزی به نظریه همه چیز دست خواهند یافت؟
دیدگاه سی. پی. اچ.
این که آیا دست یابی به یک تئوری برای همه چیز امکان پذیر است یا نه، بستگی به این دارد که ما از این تئوری چه انتظاری داشته باشیم. اما تا جاییکه به آغاز و پایان جهان مربوط می شود، یعنی تئوری همه چیز توضیح دهد که آغاز جهان چگونه بوده و سرانجامش چه خواهد شد، باز هم بستگی به این دارد که ما از آغاز جهان را از نظر مکانی و زمانی چه تصوری داشته باشیم. اما قبل از تلاش برای یافتن پاسخ این سئوال باید ببینیم که آیا جهان محدود به شعاع دید امروزی ما (همراه با ابزارهایی که امروزه به نعمت تکنولوژی از آنها استفاده می کنیم) هست یا نه؟
در اوائل قرن بیستم، جهان قابل رویت اگر فراتر از کهکشان راه شیری هم بود، انبوه کهکشانها و کوزارها قابل تصور نبود. چه تضمینی وجود دارد که ابزارآلات امروزی ما در 50 سال دیگر در مقایسه با ابزارآلات آنروزی مانند زمان گالیله به عصر هابل نباشد؟
هرچند هیچ دلیلی ندارد که تکنولوژی فردا جهان قابل رویت را با سرعت اعجاب انگیزی گسترش ندهد، اما دلیلی هم نداریم که جهان قابل دید، گسترش زیادی بیابد. لذا با توجه به مشاهدات امروزی بایستی نظریه های خود را پی ریزی کنیم.
حال به این سئوال هاوکینگ برگردیم که می گوید:" این جهان از کجا آمده و به کجا میرود؟" پاسخ سی. پی. اچ. به این سئوال صریح و روشن است، جهان از جایی نیامده و به جایی هم نمی رود. جهان از سی. پی. اچ. ها ساخته شده که هیچ لحظه ای از عمر آنها نمی گذرد. سی. پی. اچ. ها در یک سیاه چاله برو میریزند، سیاه چاله مطلقی را بوجود می آوردند، سیاه چاله ی مطلق منفجر می شود و جهانی بوجود می آید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 27
ارزش پیشگویی درآمدها، جریانات نقدی و متعلقات در دوره پیرامون بحران مالی آسیا: مدرک از هنگ کنگ، مالزی، سنگاپور و تایلند
خلاصه:
این مقاله ارزش پیشگویی درآمدها، جریانات نقدی عملکرد و متعلقات را در هنگ کنگ، مالزی، سنگاپور و تایلند برای دوره 2001- 1994 بررسی میکند. ما همچنین اثر بحران مالی آسیای سال 1997 را بر قدرت پیشگویی ارزیابیهای عملکرد حسابداری بررسی میکنیم. ما جریان نقدی آینده و بازدههای اضافه آینده را بر درآمدها (یا جریان نقدی و متعلقات) برای دورههای 1996- 1994 (دوره پیش از بحران)، 1998- 1997 (دوره بحران) و 2001- 1999 (دوره بعد از بحران) برمیگردانیم. یافتههای ما نشان میدهند که ارزیابیهای حسابداری، قدرت روشنگر برای جریانات نقدی رو به جلوی اساله دارند. تحلیلهای بازدههای اضافه رو به جلوی اساله ما نشان میدهند که سرمایه گذاران، ارزیابیهای حسابداری را در دورههای پیش و بعد از بحران، کم و در طول دوره بحران، زیاد برآورد کردهاند.
1. معرفی
این مقاله ارزش پیشگویی درآمدها، جریانات نقدی عملکرد و متعلقات را در هنگ کنگ، مالزی، سنگاپور و تایلند برای دوره 2001- 1994 بررسی میکند. تحقیق قبلی در آمریکا نشان میدهد که درآمدها و جریانات نقدی و متعلقات مفاد اطلاعاتی دارند. هدف اولیه این مقاله تعیین این موضوع است که آیا این معیارهای عملکرد حسابداری اطلاعاتی دارند. هدف اولیه این مقاله تعیین این موضوع است که آیا این معیارهای عملکرد حسابداری اطلاعات مفیدی در دیگر روشهای حسابداری مخصوصا در چهار اقتصاد برجسته آسیایی ارائه میدهد. مطالعه ما بر جنبه مهم مفیدی مثلا توانایی پیشگویی (FASB، 1980) تاکید دارد. ما به قدرت پیشگویی درآمدها، جریانات نقدی و متعلقات را برای جریانات نقدی آینده و بازدههای سهام اضافه رسیدگی میکنیم.
هنگ کنگ، مالزی، سنگاپور و تایلند با استانداردهای حسابداری بین المللی موافقت کردند و استانداردهای حسابداریشان منشاهای قانون مشترک دارند. سراسر دهه 1990، هنگ کنگ و سنگاپور با کره جنوبی و تایوان (اقتصادهای «اژدهایی» نامیده شدند)، اقتصادهای صنعتی جدید فرض شدند و جلو از اقتصادهای آسیایی دسته بندی گردیدند. مالیز و تالیند وسط اقتصادهای رو به رو آسیا قرار دارند. این چهار اقتصاد برای یک مطالعه رسیدگی ارزش پیشگویی معیارهای عملکرد حسابداری فراهم میآیند. معیارهای حسابداری پذیرفته شده توسط این اقتصادها شبیه GAAP US/UK است. با این وجود، این اقتصادها، اقتصادهای پیشرفته را در اعمال انشای مالیشان به تاخیر میاندازند و اطلاعات حسابداریشان نسبتا نابهنگام است. علاوه بر این، تحلیلاین اقتصادها همچنین به ما اجازه میدهد تا رسیدگی کنیم که آیا ویژگیهای اطلاعاتی معیارهای عملکرد حسابداری زمانی متفاوتند که شرکتها در یک دوره بحران اقتصادی عمل میکنند. دوره زمانی 2001- 1994 به ما اجازه میدهد تا بررسی کنیم که آیا بحران مالی آسیایی 1997 هیچ اثری بر قدرت پیشگویی این ارزیابیهای عملکرد داشته است یا خیر.
اینمقاله ازتحقیق حسابداریقبلی پیروی میکند که اطلاعاتدرآمدها و دیگر معیارهای عملکرد حسابداری را بررسی مینماید. تحقیق حسابداری بدوی در این ناحیه نشان میدهد که درآمدها مفاد اطلاعاتی دارند. علاوه بر این یافتههای تحقیق بال و براون (1968)، بیور و راکس (1972) و پاتل و کاپلن (1977) نشان میدهند که درآمدها، واسطه بالاتری با بازدههای اوراق بهادار از جریانات نقدی با بازدههای اوراق بهادار دارد. در تحقیق بعد، ویسون (1986) و ریبورن (1986) پی بردند که جریانات نقدی و متعلقات، مفاد اطلاعاتی بالاسری ماورای درآمدها دارند. با این وجود، برنارد و اسنوبر (1989) پی بردند که نتایج ویسون (1986) دوره زمانی طولانیتری باقی نماند. لیونات و زاروین (1990) یافتند که هیچ مفاد اطلاعاتی بالاسری جریانات نقدی ماورای درآمد خالص وجود ندارد.
با این وجود، آنها نشان دادند که واسطه جریانات نقدی با بازدههای سهام زمانی افزایش مییابد که درآمدها در مولفههای جریانات نقدی از فعالیتها و متعلقات مالی، سرمایه گذاری و عملیاتی، جمع نشوند. سرانجام، دکو (1994) توانایی درآمدهای حسابداری و جریانات نقدی را به منظور ارزیابی عملکرد شرکت همان طور که در بازدههای سهام منعکس شد، بررسی مینماید. متعلقات توانایی درآمدها را به منظور منعکس ساختن عملکرد شرکت بهبود میبخشند (i) فاصله ارزیابی کوتاهتر شرکت (ii) فراریت بیشتر نیازهای سرمایه کار شرکت و فعالیتهای سرمایه گذاری و مالی و (iii) چرخه عملکرد طولانیتر شرکت.
اکثر مطالعاتقبلی سودمندیدرآمدها، جریاناتنقدی ومتعلقات اطلاعاترا از شرکتهای ایالات متحده و انگلستان استفاده کردند. با این وجود، بازارهای سرمایه رو به نمو (ECMها) ممکن است از بازارهای توسعه یافته در ارزیابی اطلاعات حسابداریشان متفاوت باشند. حتی بین روشهای گزارش مالی UK GAAP و US توسعه یافته، پوپ و والکر (1999) دریافتند که تفاوتهایی در ویژگیهای خط زمانی درآمدهای معمول و درآمدها بعد از اقلام غیر عادی وجود دارد. ECM به یک بازار سهام واقع در یک کشور پیشرفته ارجاع میشود. ECMها در آسیا شامل اندونزی، کره، مالزی، فیلیپین، تایوان و تایلند هستند. ساداگران و دیگا (1997) ویژگیهایگزارش مالی را در ECMها تحلیلکردند. درکی وجوددارد کهکفایت افشادر ECMها، پشتکفایت افشادر بازارهای سهام پیشرفته قرار دارد.
برای مثال، مرکز تحقیق وتحلیل مالی بین المللی در گرایشات حسابداری و حسابرسی بین المللی گزارش میکند (1995) که شرکتها در ECMها در مقایسه با
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
ابزار مالی برای تثبیت جریانهای نقدی آتی
حتی زمانی که بدهیهای تامین کننده سرمایه گذاریهای تجاری مشروط به یک نرخ بهره شناور باشد ،نه به یک نرخ ثابت ، در صورتی که نرخ شناور به وسیله یک معامله پایاپای بهره یا قراردادی مشابه به نرخ ثابت تبدیل شود ، یک مشکل حسابداری بروز می کند.قراردادهای معاوضه که بهره ثابت را به ازای دریافت سود شناور پرداخت می کنند ،گاهی اوقات "مصونیت جریان نقد" می نامند. چون از خطر نوسانات بهره در قبال درامد عملیاتی مورد انتظار در آینده ، محافظت میکند.بر خلاف سپرهایی که در مقابل تغییرات در ارزش بازار وجود دارد ،مشکلات بسیار پیچیده ایی در رابطه با تخصیص سود با توجه به تغییرات قیمت بازار موجود است.این نوع معامله حفاظتی ،ریسک تغییرات را در ارزش بازاری موقعیت افزایش می دهد ، در حالی که نوسانات جریانهای نقدی را حذف میکند. از این نظر ،این معامله به عنوان نوعی سفته بازی در نظر گرفته می شود.البته معاماه حفاظتی ریسک نوسان را در سرمایه گذاریها از بین می برد. بنابراین الگوهای محافظتی به اینکه درآمد مربوطه بوسیله تغییرات ارزش بازار اندازه گیری می شود یا توسط جریانات نقد ی ،بستگی دارند.در این صورت ،چون سود و زیانی که قرار است محافظت شود ،جریان نقد بازپرداخت سود است ،اجرای قرادادهای پایاپای نرخ بهره را می توان بجای اندازه گیری تغییرات در ارزش بازار ،با دیفرانسیلهای معاوضه پایاپای برای هر سال اندازه گیری کرد.
به طور خلاصه ،بدهی با نرخ شناور همراه با قرارداد معوضه با نرخ بهره ،یک بدهی با نرخ ثابت است.بنابراین در مواردی که سود یا زیان یک بدهی با نرخ ثابت بر اساس جریانات نقدی به جای تغییرات ارزش بازار تخصیص داده میشود ،سود نرخ بهره ،نوسانات پرداخت بهره که بر اساس جریان نقد مشخص میشود ،از بین میبرد.تغییرات ارزش بازار در پیش بینی جریانات نقدی آتی ،ربطی به اجرای یک معامله محافظتی ندارد.البته اگر وضعیت به صورت سفته بازی باشد، به عنوان یک عملکرد محسوب می سود.
اثبات اینکه یک قرارداد معوضه نرخ بهره از نوسانات جریانات نقدی محافظت میکند به صورت تایید این مطلب است که بدهیهایی که نرخ بهره آنها ثابت است محدود به داراییهای مالی هستند و بهره توسط جریانات نقد فعالیتهای عملیاتی باز پرداخت می شود.در این مورد ،تغییرات ارزش بازار بدهی را نمی توان به عنوان تحقق جریانات نقدی در نظرگرفت.با این حساب ،سود و زیان اندازه گیری قیمت بازار قرارداد پایاپای نرخ بهره ، اساساً در سود جامع گنجانده می شود و پس از آنکه به عنوان یک دیفرانسیل معاوضه در سال تحقق یافت ،به سود خالص انتقال می یابد.بهر حال ،تخصیص سود باید مابسته به ماهیت سرمایه گذاری باشد نه به شکل ظاهری دارایی. ابزار مالی که سود یا زیان ارزیابی شده توسط آن نمی تواند سود تحقق یافته را مشخص کند، تنها محدودیت بدهی برای سرمایه گذاری های تجاری نیست.یکی از مسایل مهم بیانیه شماره 115 fasb ،که اندازه گیری اوراق بهادار قابل فروش را مورد توجه قرار داده است ، معامله اوراق بدهی تا زمان سررسید آنها است.حتی در این بیانیه که مطابق ارزیابی قیمت بازار می باشد ،بیان شده است که اوراق بهادار بدهی که شرکت آنها را تا سررسید بدون تبدیل به پول نقد نزد خود نگهداری میکند ،باید به قیمت مستهلک شده (واگذار شده ) اندازه گیری شود زیرا آنها با توجه به تغییرات نرخهای بهره در معرض ریسک نوسانات ارزش بازار نیستند.البته ،در مورد اوراق بدهی که شرکت در هر زمانی تمایل به فروش آنها دارد ،اجرای سرمایه گذاری به طور کلی بستگی به قیمت بازار نامعین در آینده دارد.در چنین مواردی ، قیمت رایج بازار جدیدترین اطلاعات برای اندازه گیری سود است .البته وقتی اوراق بدهی تا تاریخ سررسید نگهداری می شوند ،عملکرد سرمایه توسط جریانات نقد پرداخت سود و باز پرداخت ،معین میشود. با این فرض که هیچ تاخیری در پرداخت بدهی وجود نخواهد داشت ،عملکرد سرمایه گذاریها در زمان خرید اوراق بدهی ،ثابت است.در این صورت سود را می توان بدون توجه به تغییرات غیرقطعی در قیمت بازار با تخصیص نتایج قراردادی بین دوره ها مشخص کرد .این تخصیص بهترین اطلاعات را در مورد جریانات نقدی که در طی دوره های بعد ثابت هستند در اختیارقرار می دهد . البته حتی زمانی که تصمیم بر نگهداری اوراق تا سررسید می باشد ، اگر فرصت های از دست رفتهء انتفاع از معاملات کوتاه مدت به عنوان یک مشکل در نظر گرفته شوند، سرمایه گذاری هنوز در نعرض ریسک نوسانات ارزش بازار است. اگر چنین دیدگاهی مد نظر باشد،باید سود هر دوره را توسط تغییرات ارزش بازار اندازه بگیریم.از طرف دیگر ،اگر این واقعیات را در نظر بگیریم که شرکت ریسک نوسان قیمت بازار را پشت سر گذاشته است و عملکرد تا موعد تثبیت شده است ،سود هر دوره مستقل از نوسانات قیمت بازار خواهد بود و اطلاعات درامدی براساس تخصیص میان دوره ایی جریانان نقدی در پیش بینیهای سرمایه گذاران مفید خواهد بود ، زیرا سیاست سرمایه گذاری مدیریتی در ارتباط با سرمایه گذاران می باشد.حتی در مورد ابزارهای مالی ،نوسانات قیمت بازار گاهی اوقات به عنوان تحقق جریان نقدی نمی باشد.این امر در مورد محافظت از معاملات پیش بینی شده که موقعیت آنها در ترازنامه مشخص نیست نیز صادق است .اگر چه قیمت بازار اطلاعا ت لازم و ضروری برای ابزار مالی است ،اما با توجه به سود وزیان ارزیابی (تفاوت بین ارزش بازار در ابتدا وانتهای سال) ما نیاز داریم که یک روش برگشت آنها از سود جامع به سود خالص را داشته باشیم . دوباره تکرار میکنیم که عامل مهم ، شکل ظاهری ابزار مالی نیست بلکه ماهیت معاملاتی است که این وضعیت را ایجاد کرده است.
Financial instruments to fix future cash flows
By the way, even when liabilities financing the business investments are subject to a floating rather than a fixed interest rate, a similar accounting issue may eventually emerge if the floating rate is converted to a fixed rate by means of an interest rate swap or other similar contracts. Swap contracts to pay fixed interest in exchange for receiving floating interest, are sometimes called “cash flow hedges”, since they hedge the risk of fluctuation of the interest payment against expected future operating revenue. Unlike hedges against changes in the market value, there are many complicated problems about the income recognition of changes in the market price 13).