لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
زن از دیدگاه نهج البلاغه
سپاس و ستایش خداوندی را که انسان را آفرید و او را اشرف مخلوقات و رحمت بی پایان بر انبیاء عظام الهی، بزرگ اسوه ها و مربیان بشریت بویژه حضرت ختمی مرتبت حضرت محمد مصطفی (ص) و درود بیکران بر ائمه معصومین علیم صلوات الله و سلام و صلوات الهی بر بزرگ فرزند نبی اسلام، فاطمه غایت آفرینش است.
- فاطمه یعنی مظهر انوار الهیه و مظهر خیر کثیر (کوثر)، پیند دهندده نبوت و ولایت، مظهر کمال تعلیم و تربیت، آینه تمام نمای وجود محمدی، جامع جلوه های ملکوتی و ناسوتی. فاطمه یعنی تمام حقیقت زن و تمام حقیقت انسانیت که انتظار عالم وجود است.
سیمای زن در نهج البلاغه، طرح یک بعدی از چهره زن
زن در نهج البلاغه ترسیم طرحی یم بعدی از چهره کامل زن در قرآن است- زنان در نهج البلاغه با عبارتی چوت عقرب، شر، ناقص العقل، ناقص الایمان و ناقص البهره وصف شده اند و مع السف اکثر مشارحان نهج البلاغه نیز در جهت اثبات این مطلب بر آمده اند که زنان در مقام عبودیت، عروج و تکامل، دریافتهای ذهنی و انتزاعات عقلی و ... از مردان ناقص ترند.
زن مجری فرمان خلقت و نور زنده ی آهنگ هستی
زن کیست؟ موجودی مختار، دارای هوش و آگاهی، موجودی که خداوند متعال او را آفرید تا نیمی از بار رسالت انسانیت را به دوش گیرد و سیر الی الله را بپیماید. زنان در جهان هستی، موجوداتی هستند که همه جان و حیات خود را طبق اخلاص برای امر به فرمان خلقت و شرکت در آهنگ کل هستی، تقدیم می کنند.
آیا زن وابسته به مرد است؟
این سوال که آیا زن وابسته به مرد است، همان جواب را دارد که مرد وابسته به زن است. این دو صنف با اینکه دو موجود جسمانی جدا از یکدیگرند، در عین حال یک انسان کلی را تشکیل می دهند که در روحیات انسانی حقیقت وجودی می باشند. هر دو صنف در مسیر تکاپو قرار گرفته به شرط احساس تعهد و عمل مطابق آن، می توانند راه را برای تکامل آیندگان باز کنند.
بنابراین سوال آیا زند وابسته مرد است، یابد 2 سوال تحلیل گردد: 1- آیا شخصیت و موجودیت و اصالتها و ارزش زن وابسته به مرد است؟ پاسخ این سوال منفی است زیرا زن و مرد، در انسانیت هیچ تفاوتی ندارند، اگر مرد شایسته نام انسانیت است زن هم این شایستگی را دارد و اگر مرد به جهت شناختن زن، شایسته نام انسانیت نیست، زن هم به جهت شناختن مرد این شایستگی را ندارد.
2- آیا با نظر به بند امامه نسل و جریان خلقت، زن وابسته به مرد است؟ ولی همان وابستگی از طرف مرد نیز وجود دارد. این 2 سوال در نظر انسان معتدل، پاسخی جز آنکه مطرح کردیم ندارد. پس نوبت به مسائل دیگر درباره این دو صنف می رسد. مانند اینکه آیا زن مانند مرد می تواند در برابر حوادث مقاومت و تحمل داشته باشد. آیا زن از نیروی مندج و اکتشافات برخوردار است؟ آیا زن در تعقل محض می تواند مساوی مرد باشد؟ آیا در ادامه حیات موقتی که آدمی به بن بست می رسد، درد ناقوصن تراز زن نیست؟ زیرا گفته می شود که تقریباً 90% تصمیم مردان درباره خودکشی به نتیجه در صورتی که تصمیم به خودکشی کی گیرد کمتر از 10 درصد دست
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
پیشگفتارپیش از فتح مکه، ابوسفیان که پیمان نامه حدیبیه را نقض کرده بود به مدینه آمد تا مساله را به نفع خود حل وفصل کند. از این رو به دیدار بزرگان مدینه رفت تا اماننامه دریافت کند و از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم وعده دیدار گیرد،این کار عملى نشد. راوى مىگوید:
«فالتجا الى فاطمهعلیها السلام فلم ینفعه»
به دیدار فاطمهعلیها السلام شتافت ولى مقصود وى حاصل نگشت. (1)
از این فراز از تاریخ به دست مىآید که فاطمهعلیها السلام در امور اجتماعى و سیاسى، دخالت داشت، از این روابوسفیان به او مراجعه کرد ولى آن حضرت وساطت او را قبول نکرد.
در سال فتح مکه، حارث بن هشام به ام هانى دختر ابوطالب پناهنده شد و او، وى را امان داد. امیرالمؤمنینعلیه السلامبه خانه وى داخل شده خواست او را مجازات کند. ام هانى شمشیر او را گرفت و رها نمىکرد پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم واردشد و چون ام هانى را غضبناک دید فرمود:
لا تغضبى علیا فان الله یغضب لغضبه و سپس فرمود:به هر کس که تو امان بدهى ما را قبول است و سپس تبسم کرده و فرمود: اگر ابوطالب یک جهان فرزند داشتهمه، در شجاعت، بىنظیر بودند. (2)
ابن اثیر در النهایة در بحث «لمم» درباره استیضاح ابوبکر توسط فاطمه زهراعلیها السلام مىنویسد:
و خرجت فى لمة من نسائها یتوطئى زیلها على ابى بکر فعاتبته;
با هیئتى از زنان بنى هاشم در حجاب اکمل به مجلس ابوبکر وارد شد و او را استیضاح کرد.
از این چند گزارش که در منابع معتبر اهل سنت آمده و ما نیز آن را قبول داریم به دست مىآید:
الف: زنان شایسته در مهمترین کارهاى سیاسى- اجتماعى کشور حق راى دارند.
ب: پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم به دیدگاه زنان توجه داشت و اگر آنان به کسى امان مىدادند قبول مىفرمود.ج: به رغم آن که در جهان دمکراسى، توجه به حق نظر و راى زن سابقه چندانى ندارد، اسلام راى زن را از آغازپیدایش این دین، محترم شمرده است.
جواز حضور زن در جامعه و حرمت فسادانگیزى
در منطقه سبع مساجد، در مدینه، منطقهاى که جنگ احزاب در آن واقع شده است. پایینتر ازمسجد علىعلیه السلام، مسجد فاطمهعلیها السلام است. این مساجد جایگاه عبادت حاضران در آن میدان وسنگرداران جنگ خندق بود. و گواهى تاریخى براى حضور زن در اجتماع از دیدگاه اسلام است.
بنابراین، رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم حضور زن در صحنه اجتماعى، سیاسى را تایید کرده است و فقط ازحضورى که تحریکات و تمایلات نفسانى دیگران را در پى دارد، نهى فرموده است.
پس از احداث مسجدالنبى، مردان در داخل به امامت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و زنان در خارج آن به امامتیکى از صحابه، نماز جماعت را برپا مىکردند.
عبدالله بن عمر نقل مىکند که رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمود:
لا تمنعوا نسائکم المساجد و بیوتهن خیرلهن. (3) و نیز مىگوید: رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم در بابولا
بدین زینتهن الا لبعولتهن.
فرمود: لا خلخال ولا شنف ولا قرط ولا قلادة.و در باره:الا ما ظهر منها.قال: الثیاب (4)حضرت درباره آیه فرمود:مراد از زینت عبارت است از: خلخال، دستبند، گوشواره، گردنبند و... آشکار نسازند مگر آنچهکه در عرف زندگى مؤمنات، بهطور معمولى آشکار مىباشد. که از آن جمله است لباس روئین.ابوموسى اشعرى مىگوید: رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم مىفرمود:ایما امرئة استعطرت فمرت على قوم لیجدوا ریحها فهى زانیة. (5)هر زنى، به منظور جلب نظر نامحرمان، خود را معطر سازد و قدم از خانه بیرون نهد تا دیگران را جلبکند او اهل فحشا است.دقت در احادیث فوق، بیانگر این حقیقت است که حضور مخرب، ممنوع است نه حضورسازنده و هدفمند.در روزگارى که پدر، از داشتن دختر ناخشنود بود رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم مىفرمود:البنات حسنات (6)دختران در خانه پدران، حسنه الهىاند.در جامعهاى که براى زنان چندان ارج و بهایى قایل نبودند پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم مىفرمود:زن، بوى خوش و نماز، در مکتب من محبوباند. (7)پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم در سفرها حتى برخى از جنگها بعضى از زنان را که توانایى کارى در استاىخدمتبه پیشرفت عملیات جهاد را داشتند، همراه خویش مىبرده است. در جنگ احد، نسیبهدر برابر دیدگان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم شمشیر به دست گرفت و مقاتله کرد و آن حضرت در حق او فرمود:لمقام نسیبه بنت کعب افضل من مقام فلان و فلان. (8)
فمینیسم (زن گرایى)
یکى از شعارهاى فریبنده، که در افق فکرى اومانیسم خودنمایى بیشترى دارد «حقوق زن» وحمایت از آن است. حمایت از زن اگر جدى و به دور از فریب کارى باشد، ارجمند است. زیرا درمکتب دین به ویژه اسلام زن جایگاه ویژهاى دارد ولى متاسفانه آنچه در مجامع غیر دینى استچیزى دیگر است.
زن گرایى افراطى، باعث تضییع حقوق اساسى زن است. زن گرایان به بهانه احیاى حقوق زن ازهویت و ارزش زن کاستند. بدیهى است که زن گرایى هدایت نشده جز این، نتیجهاى ندارد. گرچهاین تفکر (زن گرایى) عکسالعمل طبیعى نادیده گرفته شدن زن و حقوق او، در تاریخ است ولى،چاره درد، را نباید در فمینیسم جویا شد. آرى: در ادوار مختلف (جز در میان پیروان راستینانبیا) به زن، ستم رفته است. البته تفکر زن گرایى ریشه در اومانیسم دارد و داراى سابقه تاریخىنیست.
خاستگاه فمینیسم
اندیشه برابرى زن و مرد به قرن هفدم باز مىگردد. حرکتى که از قرن هفدهم میلادى به نامحقوق فطرى و طبیعى بشر آغاز شد و در قرن هجدهم، در فرانسه به ثمر نشست.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 29
اثبات روح از دیدگاه عقل وفلسفه
اولین مساله زیربنایی درعلم النفس اثبات موجودیت مستقل مجرداز ماده برای نفس است زیرا این مساله محور تمام مسائل علم النفس از دیدگاه اسلامی می باشد واین بحث محوری درهمه مسائل قوای مورد بحث درعلم النفس تاثیر کلی دارد وبه مسائل جهت می بخشد وآثارواحکام گوناگون نتیجه می دهد.
طبعا دررابطه نزدیک با این مساله چند مهم زیر لازم است مورد بحث وبررسی قرار گیرد :
ذکر اجمالی از عقیده مادیون درباره نفس وروح وتذکرچند جمله از متون معتبر آنها به عنوان شاهد به طور اجمال وگذرا.
پاسخ از دیدگاه مادیها درنحوه وجودی نفس.
تذکراین که مادیون دیدگاه الهی را درمورد نفس وروح تحریف کرده اند وبررسی آن ..
وجود روح به عنوان جوهر وگوهری اصیل مجرد ازماده درماورای بدن ازدیدگاه قرآن و...
مساله وجود روح انسانی از بزرگترین مسائل فلسفی است فیلسوفان درباره آن قرنها مطالب گوناگون به صورت اثبات روح ونفی آن بحث کرده اختلاف نموده اند ودرحقیقت می توان گفت این یکی از شیرین ترین ومناسب ترین بحثها به قلب آدمی بوده است چراکه انسان به طورفطری مایل است درباره آن بحثهای گوناگون انجام دهد زیرا از مسائل اولیه انسانی بوده انسان علاقه زیادی به دانستن شوون روخ خود دارد بلکه عالم روح از مطمئن ترین عالمی است که انسانها به هنگام قطع از علائق عالم حس به آن امید می بندد ومواردی که انسانها از انجام آزروهای شیرین مثل خوابهای خوش عاجز می گردند به این مبدأء پناه برده وجود آن را قطعی وغیر قابل انکار می دانند!
انسان عالم عجیبی است که از قوای عقلی بهره ها برده به طوری که برای آن حدی موجود نمی باشد تا انجا که بروجود خودش حکم می کند به نقص از برخی جهات ودرنتیجه ناموس های خلقت وافرینش وتحکم ان را چه بسا درمواردی مورد انتقاد قرار می دهد ودرمقابل گاهی ازکرامت های عواطف کمال بهره را می برد ودرنتیجه عدل و رحمت وکمال ودوستی وفضیلت رادر حد مطلق خود می شناسد عدالتی را پشت سرعدالت درجامعه کامل ترمی بیند وبه دنبال هررحمت وجمالتی وحب وفضیلتی کامل تر را ملاحظه می کند تا آنجا که ارامش پیدا می کند.می خورد ومی آشامد ومی خوابد وچه بسا به بازی وطرب مشغول می گردد وسایرصفات مختلف انسانی از خوب وبد را انجام می دهد وگاهی ترقی کرده به حد فهم حکماء و بزرگان می رسد و گاهی تنزل پیدا کرده تا آنجا که خیالات براوچیره براوچیره شده وغیراز تملق در ذرات خویش فکری ندارد و اینگونه دچاربی خبری می گردد !
اینگونه خیالها گاهی برروح انسان سیطره پیدا می کند وبدین ترتیب احوال ورفتارهای انسان گوناگون ومتلون شده دیگر به مساله روح توجهی نمی کند وبه روح به نظرسطحی وقشری حتی مادی نگاه می کند! آیا فردی از افراد نوع انسان پیدا می شود که ابدا در طول زندگی خویش به مسیر خویش بعدزا مرگ وعاقبت امر خویش وبعداز پاچیدن جسم خویش تاملی نکند ؟ ظاهرا هیچ
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
روایتى از انقلاب عاشورا و شهادت امام حسین (ع) از دیدگاه اهل سنت
حادثه کربلا از وقایع مهم اسلام است که مقاصد و مفاهیم والا و پر ارزشی در بر دارد. عمق این تراژدی بقدری بزرگ اســـت که بـا گذشت چندین قرن، با فرا رسیدن روز عاشورا، خاطره اندوه بار شهادت مظلومانه حسین رضی الله عنه و یاران باوفایـــش در اذهـان میلیونها انسان مومن وآزاده تداعی می شود و موج عواطف واحساسات انسانی وایمانی در سینه هایشان به تلاطم می افتد از ایـن رو، نباید داستان حادثه کربلا وشهادت حضرت حسین رضی الله عنه را مساله ساده ای تصور کرد و به سادگی از کنار آن گذشت زیرا داستان کربلا است که برای خدا قیام می کند و انسانیت را به نهضتی فـرا می خوانـد که اساس آن آزادی، عدالــت و نهضت فرزند رسول الله صلی الله علیه وسلم او می خواهـد تا مردم از ظلم وجور حاکمان زمان «رهایی یابند وعدل وقسط وبرادری وبرابری در همه جـا گسترش یابـد شرافت وبرای تحقق این آرمان والا والهی «باعشق ایمان وباکمال شجاعت وشهامت قدم بر می دارد. ودر نهایت با شهادت وجود با ارزش خویش به همگان درس آزادگی و عزت می آموزد. لذا بجاست که در سا ل عزت و ا فتخار حسینی و به مناسبت سالروز شهادت آن بزرگ مرد تاریخ، این حرکت انقلابی و تاریخی مورد مطالعه خوانندگان گرامی قرار گیرد.
نام و نسب
ایشان ابو عبدالله، حسین بن علی بن ابی طالب، فرزند دوم علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا بنت رسول الله است.
حضرت حسین لقبهای متعددی دارند که برخی عبارتند از: سید، فی، ولی، مبارک، سبط، شهید کربلا (1) برخی حسین را سیدالشهداء نیز لقب داده اند؛ و این لقب برای حضرت حسین کاملا بجاست زیرا رسول اکــرم «سیدالشهدا حمزه بن عبدالمطلب، و رجل قام الی امام جائر فامره ونهاه فقتله»(2) سرور شهیدان حمزه بن عبدالمطلب است و مردی که در مقابل حاکم ظالم قیام می کند واو را امر به معروف ونهی از منکر کند و به دست او کشته شود.
ولادت
روز ولادت حسین رضی الله عنه در پنجم شعبان سال چهارم هجری در مدینه منوره به دنیا آمد، رسول اکرم صلی الله علیه وسلم بی نهایت خوشحال گردید و شادمانه به دیدار فرزند زاده خود شتافت، کام او را با آب دهان خویش متبرک ساخته و در حق وی دعای خیر نمود آنگاه پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: پسرم را چه نام نهادهاید؟ علی رضی الله عنه در جواب پیامبر صلی الله علیه وسلم گفت: او را «حرب» جـنـگـاور نامـیـده ام؛ پیامبر تبسم زد و فرمود: نام او« حسین »است (3) در روز هفتم ولادت حضرت حسین رضی الله عنه گوسندی عقیقه کرد وفرمود: موی سرش را بچینند و هم وزن آن نقره صدقه دهند.(4)
حضرت حسن وحسین در دوران کودکی خود، همواره مورد عنایت ولطف بیش از حد پیامبر صلی الله علیه وسلم و آن دو را فرزندان خود نامیدند وهرگاه نز د دخترشان فاطمه (رضی الله عنها) می آمدند، می فرمودند : فرزندانم رابه نزد من بیـاوریـد؛ گـاهی اوقــات آن حـضرت می فرمود: «هما ریحانتای من الدنیا»(5) ؛ آن دو، دوگل خوشبوی من در دنیا هستند.« الحسن والحسین سیداشباب اهـل الجنه»(6) حسن وحسین، سید و سرور جوانان بهشتی اند. یعلی بن مره می گویند: روزی حسین رضی الله عنه در کوچه بـازی مـی کـرد، رسـول اکرم صلی الله علیه وسلم دستهای مبارکش را دراز کرد. حسین رضی الله عنه به این سو وآن سو می رفت، پیامبر صلی الله علیه وسلم او راخندانـد وبـغـل گرفت، یک دست را زیر ذقن و دست دیگرشان را بالای سر حسین قرار دادند و فرمودند :((حسین منی وانا من حسین ، احب الله من احب حسینا)) حسین از من است ومن از حسین ام ، خداوند دوست بدارد کسی را که حسین را دوست می دارد.
جابر بن عبدالله روایت می کندکه رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند:(( من سره أن ینظر إلی رجل من أهل الجنه فلینظر إلی الحسین بن علی))(7)
هر کس دوست دارد به مردی از اهل بهشت بنگرد، به حسین بن علی نگاه کند.
در روایات متعددی آمده است که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم حسین را بر دوش خود سوار می کرد و او را به سینه خود می چسـپاند و دهان وگلوی وی را می بوسید که همه این روایات، دلالت بر این فضائل و مناقب والای ایشان دارد؛ علامه محدث بزرگوار، شـاه عبدالحق دهلوی رحمه الله می فرماید: ((به حسب شرف ذات وطهارت طینت وپاکی جوهر ، هیچ کس به فاطمه، حسن وحسین ودیگر اهل بیت نرسد)). (8)
بزرگداشت حضرت حسین رضی الله عنه در میان صحابه پیامبر*
خلفای راشدین صحابه گرامی پیامبر صلی الله علیه وسلم حسن وحسین رضی الله عنهما را بی نهایت دوست می داشتند وهمواره آنان رامـــورد بزرگداشت و احترام قرار میدادند :حضرت ابوبکررضی الله عنه در مورد بزرگداشت واحترام به اهل بیت می فرماید :«ارقـــبوامحمدا فی اهـــــــل بیت»(9)؛ حرمت پیامبرصلی الله علیه وسلم را در مورد احترام به اهل بیت ایشان، مراعات کنید. عقبه بن حارث می گوید : روزی ابوبـــــــکر را دیدم که حضرت حسن را بلند کرده ومی گوید: به جان پدرم به پیامبر شبیه است نه به علی؛ در حالیکه حضرت عـلـــــی می خندید(10)گرچه این روایت درمورد حضرت حسن رضی الله عنه روایت شده است اما بیانگر اظهار دوستی وعلاقه حضرت ابوبکر نســــبت به فرزندان علی است؛ بااین حال علامه ابن کثیر دمشقی درباره احترام حضرت ابوبکررضی الله عنه به حضرت حسین رضی الله عنه می گوید :
((کان الصدیق، یکرمه ویعظمه))؛ ابوبکر صدیق رضی الله عنه حسین رضی الله عنه را مورد اکرام و بزرگداشت قرار می داد. عمرفاروق رضی الله عنه نیز نسبت به فرزندان علی رضی الله عنه فوق العاده اظهار محبت می کرد؛ تا آنجا که حسن وحسین رضی الله عنهما را از شرکت کنندگان غزوه بدر بشمار می آورد وآنان را از مزایا وحقوق بالای اصحاب بدر، بهره مند می ساخت وبرای هریک ازآن بزرگواران، ماهیانه پنج هزار درهم، حقوق مقرر کرد. ( 11) حضرت باقر رضی الله عنه روایت می کند: چون دختر یزدگرد را برای عمر آوردند، دوشیزه های مدینه به تماشای او آمدند، او را به مسجد آوردند وعمر رضی الله عنه به توصیه امیر المومنین علی او را آزاد گذاشت که هر که را می خواهد انتخاب کند، وحسین بن علی را انتخاب نمود.
این ماجرا، حکایت از تقدیر و برگداشت عمر به اهل بیت پیامبر * دارد و مقام والای حسین رضی الله عنه را نزد عمر فاروق رضی الله عنه به اثبات می رساند. ابو نعیم می گوید: در صحنه ای که من حضور داشتم، مردی از عبدالله بن عمر رضی الله عنه درباره حکم خون پشه سوال کرد، ابن عمر پرسید اهل کجایی؟ مرد گفت: از اهل عراق ام، ابن عمر پرسید :اهل کجایی؟مردگفت :از اهل عراقم. ابن عمر گفت:این مرد را میبینید از من درباره حکم خون پشه می پرسد در حالیکه آنان فرزندان پیامبر* کشتند و پروایی هم نداشتند؛من شخصا ازرسول اکرم * شنیدم که می فرمود :((حسن وحسین دوگل خوشبوی من دردنیا هستند)) (12)
ویژگیهاى اخلاقى حسین رضی الله عنه
سیره نویسان عقیده دارند که حضرت حسین رضی الله عنه شبیه ترین مردم به پیامبر اسلام * از جهت قامت واندام بود، و در عین حال از ویژگیها و سجایای اخلاقی بسیار والایی بر خوردار بود که او را به جد بزرگوارش از هر حیث مشابه تر میساخت. هرگز در جایی ذکر نشده است که آن حضرت در مقام بر خورد با مردم، کسی را تخطئه کرده باشد. بلکه همواره در آموزش و ایجاد بینش عمیق دین، سعی می کرد.
وفات وشجاعت
حضرت حسین رضی الله عنه در اوج بخشندگی وگذشت از دو صفت ممتاز و شایسته انسانی، یعنی: وفا و شجاعت که خاندان او را سزد، بر خوردار بود؛ یکی از موارد وفای به عهد او آن است که پس از وفات برادرش حسن علیه معاویه قیام نکرد، زیرا برادر بزرگوارش با او صلح کرده و پیمانی برقرار ساخته بود و چون یاران، او را ترغیب کردند با معاویه به مبارزه برخیزد و خلافت را از او باز ستاند، به آنان گوشزد کردکه معاویه با برادرش پیمانی دارد که تا موعدش فرا نرسیده، نقض آن روا نیست. شجاعتی را که تاریخ از حسین رضی الله عنه روایت میکند، چندان از مردی همچو او شگفت نیست، چنانکه در نبردهای آفریقای شمالی، طبرستان و قسطنطنیه شرکت داشت، و در تمامی نبردهای پدر بزگوارش، از ((جمل)) تا ((صفین)) در رکاب وی حاضر بود و در تاریخ بشر نمی توان در شجاعت وپر دلی، نمونه ای یافت که به پای رشادتی برسد که حسین رضی الله عنه در کربلا از خود نشان داد.(13)
ایثار و همدردى
حسین رضی الله عنه بسیار عاطفی ومهربان و فروتن و بخشنده بود، ودر راه فراهم آوردن نیازمندیهای مردم، کوشا بود وهمه تلاش و کوشش خویش را در جهت بر طرف کردن ناراحتی ها و اندوه های مردم به کار می برد.
گویند: روزی گذرش بر گروهی از بینوایان افتاد که خوراک خوردند وآنان طبق عادت عرب،آن حضرت را به خوردن خوراک دعوت کردند، حسین رضی الله عنه پیاده شد وبا آنان خوراک خورد وفرمود: (( من دعوت شما را پذیرفتم، شما نیز باید دعوت مرا بپذیرید)) آنگاه از آنان برای یک یک مهمانی در خانه خویش دعوت به عمل آورد.(14)
عبادت ونیایش
حسین رضی الله عنه افزون بر نمازهای پنجگانه ، بسیار به نمازهای سنت و نافله علاقه داشت، روزها را روزه می گرفت وشبها در نیایش الله سبحانه و تعالی سپری می ساخت. مصعب می گوید : حسین رضی الله عنه بیست وپنج بار با پای پیاده حج خانه کعبه را انجام داد.(15)
دگرگونى در زندگى حضرت حسین
ماجرای دگرگونی در زندگانی حضرت حسین از زمانی آغاز شد که معاویه رضی الله عنه اعلام کرد که امر خلافت را پس از خود به فرزندش یزید واگذار می نماید؛ علت اعلام چنین مساله ای از جانب معاویه رضی الله عنه بخاطر بیم از ایجاد اغتشاش و جلوگیری از گسترش قتل وفساد در میان مسلمانان بود زیرا بیم آن می رفت که پس از وفات معاویه گروههای متنازع بر تعیین خلیفه، با یکدیگر درگیر شوند و بار دیگر آتش تفرقه و پراکندگی جامعه مسلمانان را فراگیرد؛ به همین خاطر معاویه رضی الله عنه به کارگزاران و حکام خویش دستور داد تا از مردم برای فرزندش یزید، بیعت بگیرند؛ اما کار گزاران و فرستادگان معاویه به وی خبر دادند که مردم شام، عراق، کوفه و بصره با بیعت یزید اتفاق کرده اند؛ اما در سرزمین حجاز ، حسین رضی الله عنه ،عبدالله بن زبیر رضی الله عنه ،عبدالله بن عمر رضی الله عنه ،عبدالله بن عباس رضی الله عنه وعبدالرحمن بن ابی بکر رضی الله عنه بیعت با یزید رانمی پزیرند .(16) سر انجام معاویه رضی الله عنه در سال 56هــ برای ادای حج راهی مکه مکرمه شد ودر راه بازگشت به مدینه منوره آمد؛ به مسجد النبی رفت و بر منبر نشست و پس از ستایش خداوند گفت: ((به راستی من در کار مسلمانان، پس از خویش نظر کردم وبعد از خود برای ایشان، شایسته تر از فرزندم یزید نیافتم)).
اما عبدالله بن زبیر رضی الله عنه اعتراض کرد و گفت: شایسته نیست تا شما بر بیعت فرزندتان یزید اصرار کنید، ما سه پیشنهاد رابه شما عرضه میداریم که روش کسانی هست که قبل از شما خلافت کردند.
1-یا چنان کن که پیامبر خدا کردند، وپس از خود کسی را به عنوان خلیفه نامزد نکرد و انتخاب خلیفه را به مسلمانان واگذار کردند.
ودر نتیجه مردم ابـوبکر رضی الله عنه را بـرگزیـدنـد .
2- یا به روش حضرت ابوبکر عمل کن، که ایشان کسی را به فرمانروایی و خلافت برگزیدند که هیچ گونه نسبت خویشاوندی وقرابتی با وی نداشتند.
3- ویا روش عمر رضی الله عنه را برگزین که امر خلافت را به شش نفر از کسانی واگذار کرد که فرزندش جز آنان نبود .(17)
اما حضرت معاویه رضی الله عنه در جواب گفتند: حالا دیگر فرصت از دست رفته و من بیعت مردم را با یزید به اتمام رسانده ام، لذ رای ونظر من اینست که شما با یزید بیعت کنید. اینکه یزید بن معاویه پس از بدست گرفتن زمام امور خلافت کارهای ناشایستی انجام داد وبی کفایتی ونااهلیتی خویش را به اثبات رساند، ربطی به انتخاب وی توسط معاویه رضی الله عنه ندارد زیرا ایشان با کمال دیانت وحسن نیت فکر میکرد ویزید را شایسته خلافت میدانست. علامه عبدالرحمن بن خلدون در این باره می نویسد:((معاویه درباره ولیعهد ساختن پسرش یزید مصلحت را در نطر گرفت، عمل معاویه هر چند با موافقت مردم انجام یافت همین توافق برای امر ولایت عهد حجتی است، ولی آنچه معاویه را به برگزیدگان پسرش یزید برای ولایت عهد برانگیخت ودیگری را در نظر نگرفت بی شک مراعات مصلحت دراجتماع مردم و هم آهنگ ساختن تمایلات ایشان بود زیرا اهل حل وعقد که در این هنگام از امویان بشمارمی رفتند همه بر ولایت عهد یزید هم رای ومتفق بودند و بخلافت دیگری جز یزید تن در نمی دادند در حالیکه آنان دسته برگزیده قریش وهمه پیروان مذهب بودند واز میان ملت اسلام یا عرب، خداوندان غلبه وجهانشانگشایی بشمار می رفتند. از اینرو معاویه یزید بر دیگر کسانی که گمان می کرد از وی برتر وشایسته ترند ترجیح داد و از فا ضل عدول کرد و مفضول را بر گزید بسبب آنکه باتفاق وهمراهی و متحد بودن تمایلات وآرزوهای مردم بسیار شیفته بود ومی دانست که وحدت کلمه در نزد شارع ازاینگونه مانع از روشی جز این * امور مهمتر است. و هر چند به معاویه جز این هم گمان نمی رفت، زیرا عادل بود و درک همراهی رسو ل الله صلی الله علیه وسلم کرده بود و حضور داشتن اکابر صحابه هنگام تعیین ولایت عهد وسکوت آنان در این باره، دلیل بر منتفی شدن هر گونه شک وتردید در او است زیرا آنان کسانی نبودند که در راه حق سازشکاری و نرمی نشان دهند و معاویه هم از کسانی نبود که در قبول حق، حمیت مانع او شود زیرا آنان همه مقامی والاتر از آن داشتند که درباره ایشان بتوان اینگونه تصورات کرد وعدالت آنان مانع از آن بود)). (18)
حضرت حسین رضی الله عنه در روزگار یزید
پس از آنکه یزید بر مسند خلافت نشست، هیچ غمی جز بیعت حسین بن علی رضی الله عنه ، عبدالله بن زبیر رضی الله عنه وعبدالله بن عمر رضی الله عنه نداشت؛ زیرا بخوبی می دانست که اینان در راس کسانی قرار دارند که در زمان معاویه رضی الله عنه از بیعت با او سربا ز زدند؟ از این رو برای حاکم مدینه، ولید بن عتبه، نامه ای به این مضمون ارسال کرد:
(( به نام خدای رحمان و رحیم، از یزید، امیرمومنان به ولید بن عتبه، اما بعد؛ معاویه یکی از بندگان خدا بود که او را حرمت داد وخلیفه کرد وقدرت وسلطه داد که به مدت مقرر زندگی کرد و به وقت مقرر بمرد ... اما بعد؛ حسین وعبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر را سخت و بی امان به بیعت وادار کن تا بیعت کنند والسلام)).(19)
ولید بن عتبه، پس از دریافت نامه، مروان بن حکم را که حاکم قبلی مدینه بود، برای مشورت فرا خوانـده و از او نظر خــواست، مــروان مشورت داد تاکسانی نزد حسین وعبدالله بن زبیر بروند و از آنان برای یزید بیعت بگیرند واگر آنـان امتنـاع ورزیـدند، در آن صورت گردنشان زده شود. فرستاده ولید به نزد حسین بن علی وعبدالله بن زبیر رفت و هردو بزرگوار را در مسجد یافت وپیام حاکم مدینه را به آنان ابلاغ کرد؛ حسین با فهم فراست خاصی که داشت. حقیقت را دریافت و فرمود: چنین به نظر می رسد که معاویه در گذشته وحاکم مدینه می خواهد قبل از انتشار این خبر، از ما برای یزید بیعت بگیرد.
عبدالله بن زبیر نیز فرموده ایشان را تایید کرد؛ حسین رضی الله عنه برای تحقیق بیشتر، تصمیم گرفت تا نزد حاکم مدینه حاضر شود لذا به کسانی از یاران خویش فرمان داد سلاح برگیرند و همراه او به خانه ولید بن عتبه بیایند و به آنان توصیه کرد: اگر دیدید که من شما را فرا می خوانم ویا اینکه شنیدید صدایم بلند شده است، همگی شتابان به کمک من بیایید و در غیر این صورت کاری نکنید تامن به نز د شما برگردم. چون بیعت با یزید را به آن حضرت پیشنهاد کردند، گفت: من به پنهانی بیعت نمی کنم؛ هرگاه امیر در مسجد حاضرشد ومردم را به بیعت با یزید فرا خواند، من نیز همراه ایشان بیعت خواهم کرد.(20)حاکم مدینه علی رغم مخالفت مروان، پیشنهاد حسین رضی الله عنه را پذیرفت، اما پس از آنکه حضرت حسین
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
رزمـنـده مـسـلمان از دیدگاه قرآن ، واجد ویژگى هاى است که او راز دیگران ممتاز مى گرداند در ایـن فـصـل ، ایـن ویـژگى هاى را در سه بخش ، ویژگى هاى عمومى ، فرماندهان و فرمانبران ارائه مى دهیم .
قرآن مجید به رزمندگان که با جان و مال با دشمنان حق نبرد مى کنند و آنان را مى کشند و یا در ایـن راه بـه شـهـادت مـى رسـنـد، بـشـارت داده کـه خـداونـد خـریـدار جـان و مـال آنـان اسـت و بـه بـهـاى آن ، بـهـشت جاودان را مى دهد. از امام صادق (ع ) سؤ ال شـد کـه آیـا ایـن وعـده قـرآن یـک وعـده عـمـومـى اسـت و هـر رزمـنـده اى را شـامـل مـى شـود یـا وعده اى است براى رزمندگانى با ویژگى هاى شخص ؟ امام (ع ) در پاسخ فرمود:وقـتـى ایـن آیـه نـازل شـده ، عـدهـّاى از اصـحـاب پـیـامـبـر(ص ) هـمـیـن سـؤ ال را از آن حـضـرت کـردنـد و ایـشـان جـوابـى بـه آنـان نـداد تـا ایـنـکـه خـداونـد بـه دنبال آن ، این آیه شریفه را نازل فرمود:((اَلتّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السّائِحُونَ الرّاکِعُونَ السّاجِدُونَ الاَّْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودَ اللّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ)) خـداونـد (بـا ایـن آیـه ) صـفـات مـؤ مـنـانـى را کـه جـان و مـالشـان را (در قبال بهشت ) خریدار است ، آشکار ساخت . پس هر کس طالب بهشت است ، باید (با اتصاف ) به ایـن شـرایـط در راه خدا جهاد کند و گرنه از جمله کسانى خواهد بود که پیامبر(ص ) در حق آنان فـرمـود: ((خـداونـد ایـن دیـن را بـه وسیله کسانى یارى مى کند که خود، هیچ بهره اى از کوشش خویش ندارند.))ایـنـک بـا تـوجـه به آیه مزبور و آیاتى از این قبیل به توضیح مختصر ویژگى هاى عمومى مجاهدان مسلمان مى پردازیم :1ـ تـوبـه : بازگشت از هر چه غیر خداست . به پیشگاه حق تعالى ، و طلب آمرزش پى در پى بـراى لغـزشـها، خطاها و ندانم کارى ها و سعى و کوشش در جبران وظایفى که از او فوت شده است .2ـ عـبـادت : تـنـهـا خـداوند را معبود گرفتن و با همه وجود به عبادت و بندگى او روى آوردن و اطاعت محض از خدا و سر بر تافتن از غیر خدا.3ـ ستایش خدا: خداوند را با اسماى حسنى او اوصاف جمیلش خواندن و ستودن .4ـ آمد و شد به مساجد: رفتن به عبادتگاه ها و پرستش نمودن خداوند در آنها.5ـ خضوع و رکوع : در برابر اوامر الهى خاضع بودن و سر تسلیم فرود آوردن .6ـ سـجـده و اظـهـار ذلّت : در پـیشگاه حق پیشانى بندگى را بر خاک ساییدن و اظهار خاکسارى کردن .7ـ امر به معروف : ایجاد زمینه و ترویج خوبى ها و آگاه نمودن بندگان ناآگاه خدا.8ـ نهى از منکر: از بین بدن زمینه و ریشه کن کردن بدى ها و باز داشتن از آنها.9ـ حفظ حدود الهى : جلوگیرى از تعدى و تجاوز به حریم حق .عـلاّمـه طـبـاطـبـایـى (ره ) شـش ویژگى اول را خصوصیات فردى مجاهدان و دو ویژگى امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـکـر را خـصـوصـیت جمعى آنان و حفاظت از حدود الهى را مشترکاً مربوط به خـصـوصـیات فردى و جمعى مجاهدان مى داند؛ یعنى هم در مورد خویش و هم در مورد اجتماع توجه دارند که حدود الهى رعایت گردد. 10ـ توکل و تضرّع : مجاهدان مسلمان براى رضاى خدا و ریشه کن کردن ظلم و شرک مى جنگند و در ایـن نـبـرد تنها تکیه گاه گاهشان خداست و به نصرت و یارى خدا باور دارند و معتقدند که خـداونـد از آنـجا که مولاى مؤ منان است ، از یاوران دین خود دفاع مى کند. به همین جـهـت مـجـاهـدان ، بـر خـداوند توکل مى کنند و با توجه به همین اعتقاد، در تمامى صـحـنـه هـاى زنـدگـى و از جـمـله در مـیـدان هـاى نـبـرد ، خـاضـعـانـه و مـتـواضـعـانـه بـه خـدا متوسل شده به قوت ، قدرت ، نصرت و غلبه را از او مى خواهند:((رَبَّنـا اَفـْرِغْ عـَلَیـْنـا صـَبـْرا وَ ثـَبِّتْ اَقـْدامـَنـا وَ انـْصـُرْنـا عـَلَى الْقـَوْمـِ الْکافِرینَ)) پـروردگـارا! پیمانه شکیبایى و استقامت را بر ما بریز و قدمهاى ما را ثابت بدار و ما را بر جمعیت کافران ، پیروز بگردان !11ـ ترجیح آخرت بر دنیا: از دیگر ویژگهاى رزمندگان اسلام ، برگزیدن آخرت بر دنیاست . قرآن مجید در این باره مى فرماید:((فَلْیُقاتِلْ فى سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یَشْرُونَ الْحَیوةَ الدُّنْیا بِالاْخِرَةِ...)) کسانى که زندگى دنیا را به آخرت فروخته اند، باید در راه خدا پیکار کنند!ایـن آیـه شـریـفـه دلالت دارد بـر ایـنـکـه تـا انـسـان در انـتـخـاب دنـیا و آخرت ، سراى دنیا را بـرگـزیـند و به دنیا و آنچه در او هست تعلق داشته باشد، نمى تواند در جرگه مجاهدان راه خـدا قـرار گـیـرد. البـتـه روشـن اسـت کـه مـراد از ایـن سـخـن ، دل کـنـدن از دنـیـاسـت ، نـه تـرک ظـاهـرى آن و تـرک اسـتـفـاده از وسایل مورد نیاز زندگى .12ـ تـحـمـل سـخـتـى هـاى مـبـارزه : از ویـژگـى هـاى بـارز مـجـاهـدان ، تـحـمـل و بـردبـارى سـرشـار آنـان در قـبـال سـخـتـى هـاى جـهـاد اسـت در قـرآن بـه تـفـصـیـل آمـده اسـت کـه طـالوت بـراى امـتـحـان نـیـروهـایـش بـه مـنـظـور تحمل سختى ها چنین اعلام داشت :((اِنَّ اللّهَ مُبْتَلیکُمْ بَنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنّى وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمَهُ فَاِنَّهُ مِنى اِلاّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ)) خـداونـد، شـمـا را بـه وسـیـله یـک نـهـرِ آب ، آزمـایش مى کند؛ آنها (که به هنگام تشنگى ) از آن بنوشند، از من نیستند؛ و آنها که از آن نخورند، از من هستند؛ مگر کسى که تنها کف دستى بردارد.طـالوت مـطـرح مـى کند که شما در مسیر جهاد به یک رود برخورد مى کنید؛ گر چه سختى راه و سـنـگـینى سلاح و گرمى آفتاب شما را سخت تشنه مى کند، ولى باید مقاومت کنید. هر کس مقاومت نـورزد و از آن بـنـوشـد، تـا سـیـراب شـود، نـمـى تـوانـد بـه عـنـوان یـک مـجـاهـد قابل مطرح باشد و هر کس طعم آن آب را نچشد، این مجاهد واقعى و از یاوران من است . و اما طایفه سـومـى کـه نـمـى نـوشـنـد، بلکه با برداشتن کفى از آن آب ، شدت تشنگى خود را از بین مى برند، این اگر چه مجاهد واقعى محسوب نمى شوند، اما مردود هم نیستند. مـجـاهـدان صـدر اسـلام نـیـز بـه شـهـادت تـاریـخ ، صـبـر و تـحـمـل ورزیـده در بـسـیـارى از مـوارد دشـوارى هـاى نـبرد را بر خود هموار مى ساختند. یکى از بـارزتـریـن ایـن گـونـه تـحـمّل ها، در جنگ تبوک بود. زمان حرکت به سوى جبهه در این جنگ ، فصل تابستان و شدت گرما بود و مسلمانان امکانات و تجهیزات کافى در اختیار نداشتند و بنا بـر روایـات ، تـعـداد دشـمـن بـسـیـار زیـاد و قـدرت و شوکت آنان فراوان بود. راه نیز بسیار طـولانـى و بیابانهاى وسیع و بدون آب و آبادى نیز زیاد بود... با این وجود، مؤ منان مجاهد از انـصـار و مـهـاجـر بـه فـرمـان پـیـامـبـر(ص ) عـلائم بـسـیـج شـدنـد و بـا تـحـمـّل سـخـت تـریـن شـرایـط بـه دسـت دشـمـن حـرکـت کـردنـد. بـه هـمـیـن سـبـب خـداونـد متعال رحمت خود را مشمول آنان گردانید و درباره ایشان فرمود :((لَقـَدْ تـابَ اللّهُ عـَلَى النَّبـِىَّ وَ الْمـُهـاجـِریـنَ وَ الاَْنـْصـارِ الَّذیـنَ اتَّبـَعُوهُ فى ساعَةِ الْعُسْرَةِ ...)) بـدون شـک ، خداوند رحمت خود را شامل حال پیامبر و مهاجران و انصار نمود، که در زمان عسرت و شدت ( در جنگ تبوک ) از او پیروى کردند.13- شجاعت : از ویژگى هاى بارز رزمندگان اسلام ، شجاعت کم نظیر یا بى نظیر آنان است . آنان صفات زشت بیم و هراس ، تردید و دودلى ، دلهره و اضطراب و سردرگمى و بى هدفى را از وجـود خـود دور کـرده و بـه اطـمـینان ، آرامش ، پایدارى و وقار و در یک کلمه به صلابت و شـجـاعـت رسـیـده انـد. آنـهـا خـدا را تـنـهـا مـنـبـع قـدرت مـى دانـنـد و بـه قـدرت لایزال الهى تکیه مى کنند از این رو، نیرو و قدرتى زاید الوصف رسیده اند.14- تـواضـع در برابر مؤ منان و سرسختى در برابر کافران : مجاهدان در برابر یکدیگر مـتـواضـع و نـرمـخـو هـسـتـنـد و در بـرابر کافران سخت و استوارند. قرآن مجید در این باره مى فرماید :(( ... اَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ اَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فى سَبیلِ اللّهِ)) در بـرابـر مـؤ منان ، متواضع ، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند، آنها در راه خدا جهاد مى کنند.این ویژگى همان ویژگى پیامبراکرم (ص ) و یاران اوست که قرآن در وصف آنان فرموده است :((مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ...)) مـحـمـد(ص ) فـرسـتاده خداست ؛ و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند.مـؤ مـنـان در بـرابر یکدیگر با گذشت رفتار کنند؛ امّا در برابر دشمنان باید به گونه اى رفـتـار کـنـنـد کـه نه تنها دشمنان بتوانند در آنها طمع کنند و از اخلاق نیکویشان سوء استفاده نـمـایند، بلکه حتى خشونتى در آنان ببینند که دشمنان را به ترس و هراس وادارد و به تعبیر آیه شریفه :((وَلْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً)) آنها باید در شما شدّت و خشونت احساس کنند.بـرخـورد و راه رفـتـن مـتکبرانه که در برخورد با مؤ منان جایز نیست ، در مواقع رویارویى با دشـمـنـان جـایـز شـمـرده شـده اسـت ؛ چـنانکه وقتى یکى از سرداران اسلام به نام ابودجانه در برابر دشمن ، متکبرانه قدم مى زد، پیامبر اکرم (ص ) فرمود : ((خداوند چنین راه رفتنى را دشمن مى دارد، مگر در این موقعیت ))
ویژگى هاى فرماندهان
فـرمـانـدهـان نـظـامـى لشـکـر اسلام نه تنها باید در ویژگى هاى عمومى ذکر شده از دیگران افضل باشند، که حتى باید ویژگى هاى دیگرى نیز داشته باشند، از جمله :1- دانـش و تـوان کـافـى : بـه عهده گرفتن فرماندهى از دیدگاه رزمندگان اسلام ، یک وظیفه اسـت . نـه یـک مـقـام و منصب و فرماندهى به کسى پیشنهاد مى شود که علم ، تدبر و توان لازم بـراى تـحـمـّل ایـن مـسـؤ ولیـت مـهـم را داشته باشد. البته براى هر مرحله از فرماندهى علم و تـدبـیـر مـتناسب با آن مرحله لازم است . ولى در هر حال این یک ضابطه کلى است . وقتى پیامبر بنى اسرائیل ، طاغوت را براى فرماندهان تعیین کرد، گروهى ظاهربین و سست ایمان ، صلاحیت طالوت را به خاطر نداشتن مال و مکنت زیر سؤ ال بردند. پیامبرشان در جواب فرمود :((اِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ)) خدا او را بر شما برگزیده و دانش و توان بدنى او را وسعت بخشیده است .این بسط علمى و جسمى همان توان جسمى و تدبیر نظامى است که باید به عنوان یک ویژگى در فرماندهان سپاه توحید وجود داشته باشد.2- پیشگامى در میدان :فرمانده مسلمان در تحمل سختى ها و مشکلات میدان نبرد پیشگام است . قرآن مـجـیـد شـخـص پیامبر را موظف مى کند که اگر موقعیتى پیش آمد، حتى یک تنه با دشمن بجنگد و دیگران را به این اقدام خداپسندانه تشویق و ترغیب نماید:((فَقاتِلْ فى سَبیلِ اللّهِ لا تُکَلَّفُ اِلاّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ)) در راه خدا پیکار کن ! تنها مسؤ ول وظیفه خود هستى ! و مؤ منان را (بر این کار) تشویق کن .وقـتـى مـیـدان نـبـرد گـرم و شـدیـد مـى شـد و دو گـروه بـا هـم درمـى آویـخـتـنـد، مـا بـه رسـول خـدا(ص ) پـنـاه مـى بـردیم و ایشان سپر ما بود و هیچ کس از ما به دشمن نزدیک تر از ایشان نبوده . فـرماندهان شجاع جبهه اسلام نیز این ویژگى را از پیامبر خویش به ارث برده خود پیشاپیش دیـگـر رزمـنـدگـان بـه اسـتـقـبـال خـطـر مـى رونـد و سـیـنـه را در مقابل تیرهاى دشمن سپر مى کنند.3- رحـمـت و عـطـوفـت : عطوفت ، رحمت و محبت به زیر دستان ، ویژگى لازم فرماندهى است . در جـبـهه اسلام این ویژگى نیز در فرماندهان بروز و ظهور دارد. فرمانده با داشتن این ویژگى در بین زیر دستان ، محبوب است و آنان با میل و رغبت ، دستورهایش را اجرا مى کنند.خداوند در ادامه آیات مربوط به جهاد به پیامبرش مى فرماید:((فـَبـِمـا رَحـْمـَةٍ مـِنَ اللّهِ لِنـْتَ لَهـُمْ وَ لَوْ کـُنـْتَ فـَظـاً غـَلیـظَ الْقـَلْبِ لاَنـْفـَضُّوا مـِنـْ حَوْلِکَ)) بـــه (بـــرکـت ) رحـمـت الهـى ، در بـرابـر آنـان ( مـردم ) نـرم ( و مهربان ) شدى ؛ و اگر خشن و سنگدل بودى ، از اطراف تو پراکنده مى شدند.4- عـفو و گذشت :افراد زیر دست ممکن است در اثر جهالت یا غفلت ، مرتکب خطایى شوند؛ گر چه تذکر، توبیخ و تنبیه لازم است ولى ویژگى عفو و گذشت از ضروریات فرماندهى است .یـک رزمـنده شجاع را نباید به خاطر یک تخلّف یا تخطّى از خود رانده و طرد نمود، بلکه باید بـعـد از تـوبـیـخ لازم ، چـشـم پـوشـى نـمـود و به او میدان داد که توانایى هایش را به ظهور برساند قرآن مجید به پیامبرش مى فرماید :((فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِى الاَْمْرِ)) پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب و در کارها، با آنان مشورت کن !ایـن آیـه نـاظـر بـه تـخـلّف رزمـنـدگـان اسلام در جنگ احد است . خداوند به پیامبرش به عنوان فرمانده نظامى خطاب مى کند که از خطاى آنان درگذر و برایشان طلب آمرزش کن و با مشورت طلبى از آنان ، به آنها بها بده و از توانایى شان بهره گیر!فرمانده به طرف شور قرار دادن زیر دستان ، به خصوص بعد از عفو و گذشت از خطایشان ، آنـان را بـه فـداکـارى ، مـقاومت و جانبازى تشویق کرده و در پیروزیهاى و شکست سهیم نموده و احساس تعهّد و مسؤ ولیتشان را زیادتر مى کند.5- قـدرت تـصـمـیـم گـیـرى :عزم و اراده تصمیم گیرى به ویژه در میدان نبرد، باید به عهده فرمانده باشد.((فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ))امـّا هـنـگـامـى کـه تـصـمـیـم گـرفـتـى ، (قـاطـع بـاش و) بـر خـدا توکل کن !بـنـابـرایـن ، فـرمـانده باید از قدرت و توان تصمیم گیرى بالایى برخوردار باشد تا در مـواقـع لازم ، بـه خـصـوص در شرایط حساس و بحرانى ، بهترین تقسیم را بگیرد، نه اینکه تردید و دو دلى باعث از دست رفتن فرصت و موقعیت مناسب او شود.
ویژگى هاى فرمانده از نگاه حضرت على (ع )
در عهدنامه على (ع ) به مالک اشتر شرایطى براى فرمانده مشخص شده است که عبارتند از :الف ـ فرمانده باید نسبت به خدا، پیامبر و امام ، از همه خیرخواه تر باشد.ب ـ قلبش پاکتر و سینه اش صافتر از همه باشد.ج ـ بردبار تر از همه باشد.د ـ دیر خشم باشد.هـ ـ نسبت به ضعیفان رئوف باشد.و ـ نسبت به زورمندان (و طغیانگران ) سختگیر و گردن فراز باشد.ز ـ حوادث سخت و مشکل او را متزلزل نسازد.ح ـ ضعف (نیرو و پشتیبانى ) او را به زانو در نیاورد. ایـنـهـا از مـهـمـتـریـن ویـژگـى هـاى لازم بـراى فـرمـانـدهـان سـپـاه اسـلام اسـت و در طـول تـاریـخ اسلام ، فرماندهانى وجود داشته اند که واجد این صفات متعالى بوده اند. از جمله در دوران دفـاع مقدس هشت ساله کشور نیز شاهد فرماندهان گرانقدرى بودیم که ویژگى هاى مزبور در آنان نمود فراوان داشت .
ویژگى هاى فرمانبران
رزمـنـدگـان تـحـت امـر فـرماندهان ـ علاوه بر لزوم ویژگى هاى عمومى ـ وظایفى نیز نسبت به فرماندهان خود بر عهده دارند که ایفاى آن وظایف مستلزم داشتن ویژگى هاى خاصى است . در این جا به تعدادى از آن ویژگى ها اشاره مى کنیم :1- اطـاعـت و فـرمـانـبـرى : از آن جـا کـه در جـبـهـه اسـلام ، فـرمـانـدهـى کـل در اخـتـیـار پـیـامـبـر(ص ) یـا امـام مـعـصـوم (ع ) یا نائبان خاص یا عام ایشان مى باشد، همه نیروهاى تحت امر، اطاعت و فرمانبرى از فرمانده را وظیفه شرعى خود دانسته و بدین منظور هیچ گـونـه کـوتـاهى روا نمى دارند. اینان اطاعت از فرماندهان را عبادت محسوب مى کنند و به همین دلیل در فرمانبرى بیشتر از هم سبقت مى گیرند.قرآن مجید، اطاعت از فرماندهى را از خصوصیات مؤ منان واقعى دانسته مى فرماید :((اِنَّمـَا الْمـُؤْمـِنـُونَ الَّذیـنَ امـَنـُوا بـِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اِذا کانُوا مَعَهُ عَلى اَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتّى یَسْتَاءْذِنُوهُ...)) مـؤ منان واقعى کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند و هنگامى که در کار مهّمى با او باشند، بى اجازه او جایى نمى روند.ایـن آیـه شـریـفـه دربـاره جـنـگ نـازل شـده و مـنـظـور از ((امـر جـامـع )) نـیـز جـبـهـه و جـنگ است مـؤ مـنـان خـالص در صدر اسلام به این ویژگى آراسته شده و اطاعت بى قید و شرط خود را نسبت به پیامبر(ص ) ابراز مى کردند. سعد بن معاذ پس از نظرخواهى پیامبر(ص ) از اصـحـاب در مـورد و یارویى با کفار در جنگ بدر، عرضه داشت : ((اى پیامبر خدا، قسم به خـدایـى کـه تو را مبعوث نموده است ، اگر به دریا وارد شوى ما نیز به همراه تو به آن وارد مى شویم .)) نمونه دیگر از این مردان الهى ، حجر بن عدى بود که به فرمانده اش ، امیرمؤ منان (ع ) عرض کرد،مـا فـرزنـدان جـنگیم . تجربه جنگى فراوان داریم و نیز قوم و عشیره اى داریم که همه گوش بـه فـرمـان شـمـا هـسـتـنـد. اگـر به شرق یا غرب بروى ، در پى تو مى آییم و در اجراى هر دستور شما آماده ایم .)) هـر چـنـد در بـیـن نـیـروهاى نظامى غیرمسلمان نیز اطاعت از فرماندهى وجود دارد، امّا تفاوت آن با نـیـروهـاى اسـلام در ایـن اسـت کـه در ارتـش اسـلام ، ایـن عـمـل بـه قـصد عبادت و اخلاص انجام مگیرد، در حالى که در آن ارتشها، چنین انگیزه و نیّتى در کار نبوده و معمولا" انگیزه ملى یا شغلى و با جبر حاکم آنها را مجبور به اطاعت از فرماندهى مى کند.2- عشق به فرمانده : نیروهاى مسلمان ، علاوه بر اطاعت ، نسبت به فرماندهان خود عشق مى ورزند و ایـشـان را از صـمـیـم دل دوسـت مـى دارنـد. در مـسـائل فردى و آن جا که وظیفه اى بر دوش این فـرمـانـبـران نیست ، باز ایثار نموده و علاقه و محبتشان سبب مى شود که صحنه هاى زیبایى از صفا و صمیمیت و عشق به فرمانده از خود بر جاى مى گذارند. به عنوان نمونه :هـنـگـامـى کـه لشـکـر اسـلام بـه سـوى مـنـطـقـه تبوک پیش مى رفت ، ابوذر سه روز از یاران پیامبر(ص ) عقب ماند و در این سه روز، کسى از وى خبر نداشت ؛ تا اینکه روز سوم ، هنگام ظهر، لشـکـریـان اسـلام ، از دور مرد پیاده اى را دیدند که با قامتى خمیده و خسته افتان و خیزان به سـوى آنـهـا مـى آیـد . پـیـامـبـر(ص ) فـرمـود : این باید ابوذر باشد. حدس پیامبر درست بود. لحـظاتى بعد ابوذر نمودار شد. پیامبر(ص ) فرمود: او را سیراب کنید که تشنه است . ابوذر مـشـک خـویـش را کـه آب زلال و گـوارایـى در آن بـود خدمت پیامبر آورد تا از آن بنوشد. حضرت پـرسـید : تو که آب داشتى ، چرا تشنه ماندى ؟ ابوذر پاسخ داد : وقتى از شما عقب ماندم ، در بیابان به سنگى رسیدم که آب خنگ و گوارایى در آن گرد آمده بود، آن را در مشک ریختم و با خـود عـهـد کـردم که از آن ننوشم تا محبوبم پیامبر خدا(ص ) از آن بنوشد. حضرت در حق او دعا کرد. در صـحـنـه عـاشـورا نـیـز نـمـونـه بـارز آن ، نـخـوردن آب و تـحـمـل تـشـنـگـى حـضـرت ابـوالفـضـل (ع ) در کـنار شط فرات بود، به طورى که با وجود دسـتـرسـى بـه آب و عـطش فراوان به دلیل تشنگى امام و فرزندان آن حضرت از نوشیدن آب صرف نظر کرد.