واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق. بعثت رسول خدا

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

بعثت رسول خدا(ص) :

چهل سال از عمر رسول خدا(ص)گذشته بود که به طور آشکار فرشته وحى به آن

حضرت نازل شد و آن بزرگوار به نبوت مبعوث گردید.

کیفیت نزول وحى :

پیش از این گفتیم رسول خدا(ص)هر چه به چهل سالگى نزدیک مى‏شد به تنهایى و

خلوت با خود بیشتر علاقه‏مند مى‏گردید و بدین منظور سالى چند بار به غار

«حرا»مى‏رفت و در آن مکان خلوت به عبادت مشغول مى‏شد و روزها را روزه

مى‏گرفت و به اعتکاف مى‏گذرانید و بدین ترتیب صفاى روحى بیشترى پیدا کرده و

آمادگى زیادترى براى فرا گرفتن وحى الهى ومبارزه با شرک و بت پرستى و اعمال

زشت دیگر مردم آن زمان پیدا مى‏کرد.و بر طبق نقل علماى شیعه و روایات

صحیح،بیست و هفت روز از ماه رجب گذشته بود ورسول خدا(ص)در غار«حرا»به

عبادت مشغول بود،در آن روز که به گفته جمعى روز دوشنبهبود حضرت خوابیده بود

و اتفاقا على(ع)و جعفر برادرش نیز براى دیدن محمد(ص)و یا بهمنظور شرکت در

اعتکاف آن حضرت به غار آمده بودند و دو طرف آن حضرت خوابیده بودند.

رسول خدا(ص)دو فرشته را در خواب دید که وارد غار شدند و یکى در بالاى سر آن

حضرت نشست و دیگرى پایین پاى اوـآنکه بالاى سرش نشست نامش جبرئیل‏و آن که

پایین پاى آنحضرت نشست نامش میکاییل بودـمیکائیل رو به جبرئیل کرده گفت:

به سوى کدام یک از اینها فرستاده شده‏ایم؟

جبرئیلـ به سوى آنکه در وسط خوابیده!

در این وقت رسول خدا(ص)وحشت زده از خواب پرید و چنانکه در خواب دیده بود در

بیدارى هم دو فرشته را مشاهده فرمود.

پیش از این محمد(ص)بارها فرشتگان را در خواب دیده بود و در بیدارى نیز صداى

آنها رامى‏شنید که با او سخن مى‏گفتند و بلکه همان طور که قبل از این اشاره کردیم از

دوران کودکى خداى تعالى فرشتگانى براى حفاظت و تربیت او در خلوت و جلوت

مأمور کرده بود که با او بودند.

ولى این نخستین بار بود که آشکارا فرشته الهى را پیش روى خود مى‏دید.

گفته‏اند:در این وقت جبرئیل ورقه‏اى از دیبا به دست او داد و گفت:«اقرء»یعنى بخوان.

فرمود:چه بخوانم!من که نمى‏توانم بخوانم!

براى بار دوم و سوم همین سخنان تکرار شد و براى بار چهارم جبرئیل گفت:

«اقرء باسم ربک الذى خلق،خلق الإنسان من علق،اقرء و ربک الأکرم،الذى علم بالقلم،علم الإنسان ما لم یعلم» .

[بخوان به نام پروردگارت که(جهان را)آفرید،(خدایى که)انسان را از خون بسته

آفرید،بخوان و خداى تو مهتر است،خدایى که(نوشتن را به وسیله)قلم بیاموخت.]

جبرئیل خواست از جا برخیزد و برود،محمد(ص)جامه‏اش را گرفت و فرمود:

نامت چیست؟گفت:جبرئیل.

جبرئیل رفت و رسول خدا(ص)از جا برخاست و این آیاتى را که شنیده بود تکرار

کرد،دید دردلش نقش بسته و دیگر از هیجانى که به وى دست داده بود نتوانست در

غار بماند از آنجا بیرون آمد و به سوى مکه به راه افتاد،افکار عجیبى او را گرفته و

منظره دیدار فرشته او رابه هیجان و وجد آورده بود.در روایات آمده که به هر سنگ‏و

درختى که عبور مى‏کرد،با زبان فصیح به او سلام کرده و تهنیت مى‏گفتند و در تواریخ

است که رسول خدا(ص)فرمود:همین که به وسط کوه رسیدم آوازى از بالاى سر

شنیدم که مى‏گفت:اى محمد تو پیغمبر خدایى و من جبرئیلم،چون سرم را بلند کردم

جبرئیل را در صورت مردى دیدم که هر دو پاى خود را جفتکرده و در طرف افق

ایستاده و به من مى‏گوید:اى محمد تو رسول خدایى و من جبرئیلم،در

این وقت ایستادم و بى آنکه قدمى بردارم بدو نظر مى‏کردم و به هر سوى آسمان که

مى‏نگریستم او را به همان قیافه و شکل مى‏دیدم!

مدتى در این حال بودم تا آنکه جبرئیل از نظرم پنهان شد،و در این مدت خدیجه از

دورى من نگران شده بود و کسى را به دنبالم فرستاده بود،و چون مرا دیدار نکرده

بودند به خانه خدیجه بازگشتند.

بازگشت رسول خدا(ص)به خانه و سخنان خدیجه

پیغمبر بزرگوار الهى به خانه بازگشت و به خاطر آنچه دیده و شنیده بود دگرگونى

زیادى درحال آن حضرت پدیدار گشته بود.خدیجه که چشمش به رسول خدا(ص)افتاد

بى تابانه پیش آمد و گفت:اى محمد کجا بودى؟که من کسانى را به دنبال تو فرستادم

ولى دیدارت نکردند؟

پیغمبر خدا آنچه را دیده و شنیده بود به خدیجه گفت و خدیجه با شنیدن سخنان همسر

بزرگوار چهره‏اش شکفته گردید و گویا سالها بود در انتظار و آرزوى شنیدن این



خرید و دانلود تحقیق. بعثت رسول خدا


مقاله درباره: بعثت رسول خدا

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

بعثت رسول خدا(ص) :

چهل سال از عمر رسول خدا(ص)گذشته بود که به طور آشکار فرشته وحى به آن

حضرت نازل شد و آن بزرگوار به نبوت مبعوث گردید.

کیفیت نزول وحى :

پیش از این گفتیم رسول خدا(ص)هر چه به چهل سالگى نزدیک مى‏شد به تنهایى و

خلوت با خود بیشتر علاقه‏مند مى‏گردید و بدین منظور سالى چند بار به غار

«حرا»مى‏رفت و در آن مکان خلوت به عبادت مشغول مى‏شد و روزها را روزه

مى‏گرفت و به اعتکاف مى‏گذرانید و بدین ترتیب صفاى روحى بیشترى پیدا کرده و

آمادگى زیادترى براى فرا گرفتن وحى الهى ومبارزه با شرک و بت پرستى و اعمال

زشت دیگر مردم آن زمان پیدا مى‏کرد.و بر طبق نقل علماى شیعه و روایات

صحیح،بیست و هفت روز از ماه رجب گذشته بود ورسول خدا(ص)در غار«حرا»به

عبادت مشغول بود،در آن روز که به گفته جمعى روز دوشنبهبود حضرت خوابیده بود

و اتفاقا على(ع)و جعفر برادرش نیز براى دیدن محمد(ص)و یا بهمنظور شرکت در

اعتکاف آن حضرت به غار آمده بودند و دو طرف آن حضرت خوابیده بودند.

رسول خدا(ص)دو فرشته را در خواب دید که وارد غار شدند و یکى در بالاى سر آن

حضرت نشست و دیگرى پایین پاى اوـآنکه بالاى سرش نشست نامش جبرئیل‏و آن که

پایین پاى آنحضرت نشست نامش میکاییل بودـمیکائیل رو به جبرئیل کرده گفت:

به سوى کدام یک از اینها فرستاده شده‏ایم؟

جبرئیلـ به سوى آنکه در وسط خوابیده!

در این وقت رسول خدا(ص)وحشت زده از خواب پرید و چنانکه در خواب دیده بود در

بیدارى هم دو فرشته را مشاهده فرمود.

پیش از این محمد(ص)بارها فرشتگان را در خواب دیده بود و در بیدارى نیز صداى

آنها رامى‏شنید که با او سخن مى‏گفتند و بلکه همان طور که قبل از این اشاره کردیم از

دوران کودکى خداى تعالى فرشتگانى براى حفاظت و تربیت او در خلوت و جلوت

مأمور کرده بود که با او بودند.

ولى این نخستین بار بود که آشکارا فرشته الهى را پیش روى خود مى‏دید.

گفته‏اند:در این وقت جبرئیل ورقه‏اى از دیبا به دست او داد و گفت:«اقرء»یعنى بخوان.

فرمود:چه بخوانم!من که نمى‏توانم بخوانم!

براى بار دوم و سوم همین سخنان تکرار شد و براى بار چهارم جبرئیل گفت:

«اقرء باسم ربک الذى خلق،خلق الإنسان من علق،اقرء و ربک الأکرم،الذى علم بالقلم،علم الإنسان ما لم یعلم» .

[بخوان به نام پروردگارت که(جهان را)آفرید،(خدایى که)انسان را از خون بسته

آفرید،بخوان و خداى تو مهتر است،خدایى که(نوشتن را به وسیله)قلم بیاموخت.]

جبرئیل خواست از جا برخیزد و برود،محمد(ص)جامه‏اش را گرفت و فرمود:

نامت چیست؟گفت:جبرئیل.

جبرئیل رفت و رسول خدا(ص)از جا برخاست و این آیاتى را که شنیده بود تکرار

کرد،دید دردلش نقش بسته و دیگر از هیجانى که به وى دست داده بود نتوانست در

غار بماند از آنجا بیرون آمد و به سوى مکه به راه افتاد،افکار عجیبى او را گرفته و

منظره دیدار فرشته او رابه هیجان و وجد آورده بود.در روایات آمده که به هر سنگ‏و

درختى که عبور مى‏کرد،با زبان فصیح به او سلام کرده و تهنیت مى‏گفتند و در تواریخ

است که رسول خدا(ص)فرمود:همین که به وسط کوه رسیدم آوازى از بالاى سر

شنیدم که مى‏گفت:اى محمد تو پیغمبر خدایى و من جبرئیلم،چون سرم را بلند کردم

جبرئیل را در صورت مردى دیدم که هر دو پاى خود را جفتکرده و در طرف افق

ایستاده و به من مى‏گوید:اى محمد تو رسول خدایى و من جبرئیلم،در

این وقت ایستادم و بى آنکه قدمى بردارم بدو نظر مى‏کردم و به هر سوى آسمان که

مى‏نگریستم او را به همان قیافه و شکل مى‏دیدم!

مدتى در این حال بودم تا آنکه جبرئیل از نظرم پنهان شد،و در این مدت خدیجه از

دورى من نگران شده بود و کسى را به دنبالم فرستاده بود،و چون مرا دیدار نکرده

بودند به خانه خدیجه بازگشتند.

بازگشت رسول خدا(ص)به خانه و سخنان خدیجه

پیغمبر بزرگوار الهى به خانه بازگشت و به خاطر آنچه دیده و شنیده بود دگرگونى

زیادى درحال آن حضرت پدیدار گشته بود.خدیجه که چشمش به رسول خدا(ص)افتاد

بى تابانه پیش آمد و گفت:اى محمد کجا بودى؟که من کسانى را به دنبال تو فرستادم

ولى دیدارت نکردند؟

پیغمبر خدا آنچه را دیده و شنیده بود به خدیجه گفت و خدیجه با شنیدن سخنان همسر

بزرگوار چهره‏اش شکفته گردید و گویا سالها بود در انتظار و آرزوى شنیدن این



خرید و دانلود مقاله درباره: بعثت رسول خدا


تحقیق درباره فرزندان پیامبر

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 3

 

فرزندان رسول خدا(ص)از خدیجه

رسول خدا(ص)به جز ابراهیم که از«ماریه قبطیه‏»کنیزمصرى آنحضرت متولد شد همان کنیزى که مقوقس(حاکم‏مصر) براى آن حضرت فرستاد،فرزندان دیگر آن بزرگوار همگى ازبانوى بزرگوارش خدیجه-سلام الله علیها-بود که خداى تعالى به آنحضرت عنایت فرمود،که البته در عدد آنها و بلکه در نام آنهانیز اختلاف است،و مشهور آن است که آنها شش تن بودند، یعنى دو پسر و چهار دختر،و دانشمند فقید مرحوم دکتر آیتى درتاریخ پیامبر اسلام نام آنها و ترتیب ولادت و وفات آنها را بدین‏گونه ذکر کرده که ذیلا مى‏خوانید:

1-قاسم که نخستین فرزند رسول خدا است،و پیش ازبعثت در مکه تولد یافت،و رسول خدا به نام وى‏«ابو القاسم‏»کنیه گرفت،و نیز نخستین فرزندى است که از رسول خدا درمکه وفات یافت و در آن موقع دو ساله بود.

2-زینب دختر بزرگ رسول خدا که بعد از قاسم در سى‏سالگى رسول خدا تولد یافت،و پیش از اسلام به ازدواج پسرخاله خود«ابو العاص بن ربیع‏»درآمد و پس از جنگ بدر به‏مدینه هجرت کرد و در سال هشتم هجرت در مدینه وفات یافت.

3-رقیه که پیش از اسلام و بعد از زینب،در مکه تولد یافت‏و پیش از اسلام به عقد«عتبة بن ابى لهب‏»درآمد و پس از نزول‏سوره‏«تبت‏یدا ابى لهب‏»و پیش از عروسى به دستور ابو لهب وهمسرش‏«ام جمیل‏»از وى جدا گشت.و سپس به عقد«عثمان‏بن عفان‏»درآمد و در هجرت اول مسلمین به حبشه با وى هجرت‏کرد و آنگاه به مکه بازگشت و به مدینه هجرت کرد و در سال‏دوم هجرت سه روز بعد از بدر،همان روزى که مژده فتح بدر به مدینه رسید،وفات یافت.

4-ام کلثوم که نیز در مکه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد«عتیبة بن ابى لهب‏»درآمد و مانند خواهرش پیش از عروسى از«عتیبه‏»جدا شد،و در سال سوم هجرت به ازدواج‏«عثمان بن‏عفان‏»درآمد،و در سال نهم هجرت وفات کرد.

5-فاطمه علیها السلام که ظاهرا در حدود پنج‏سال پیش ازبعثت رسول خدا در مکه تولد یافت (1) و در مدینه به ازدواج‏«امیر المؤمنین‏»على علیه السلام درآمد،و پس از وفات رسول‏خدا به فاصله‏اى در حدود چهل روز تا هشت ماه وفات یافت ونسل رسول خدا تنها از وى باقى ماند و یازده امام معصوم از دامن‏مطهر وى پدید آمدند.

6-عبد الله که پس از بعثت رسول خدا در مکه متولد شد و«طیب‏»و«طاهر»لقب یافت.و در همان مکه وفات کرد وپس از وفات او«عاص بن وائل سهمى‏»رسول خدا را«ابتر»خواند و سوره کوثر در پاسخ وى نازل گردید. (2)

و البته همانگونه که گفته شد آنچه ایشان انتخاب کرده و نوشته‏اند بر طبق قول مشهور است،ولى اقوال دیگرى هم دراینباره هست که در سیره ابن هشام و کتاب المنتقى فی مولدالمصطفى (3) و کتابهاى دیگر نقل شده.

پى‏نوشتها:

1-البته نظر دانشمندان و محدثین شیعه عموما آنست که ولادت آنحضرت پنج‏سال‏بعد از بعثت‏بوده،و شاید بهمین جهت نیز ایشان بعنوان ظاهر این قول راذکر کرده‏اند.

2-تاریخ پیامبر اسلام صفحه 69-71.

3-سیره ابن هشام ج 1 ص 190 بحار الانوار ج 22 ص 166.

درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام جلد 2 صفحه 52



خرید و دانلود تحقیق درباره فرزندان پیامبر


تحقیق درباره شرح داستان ولادت رسول خدا(ص) 30 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 30

 

قبل از آنکه مبادرت به شرح داستان ولادت رسول خدا(ص)بنماییم،مناسب است به پاره‏اى از

بشارتهاى انبیا و پیشگوییهاى منجمان و کاهنان و غیر ایشان درباره تولد و ظهور آن

حضرت اشاره شود زیرا در فصلهاى آینده مورد نیاز واقع خواهد شد.

و ما وقتى روى دلیلهاى عقلى و نقلى دانستیم که پیغمبر اسلام خاتم پیغمبران و دین اسلام

کاملترین ادیان الهى استـچنانکه در جاى خود ثابت شده و ما بدان معتقدیمـمى‏دانیم که به طور

قطع در ضمن تعلیمات پیغمبران گذشته سخنانى در مورد آخرین پیامبر بوده است و نوید و

بشارتهایى از آنها درباره ظهور رسول خدا(ص)رسیده است اگر چه شاید بسیارى از آنها به

دست مغرضان و تحریف کنندگان تعلیمات انبیا و کتابهاى آسمانى از بین رفته و یا تحریف

شده باشد.

اما از آنجا که بشارت و نوید معمولا در لفافه و به صورت رمز و اشاره القا مى‏شود،باز هم

سخنان زیادى از پیمبران گذشته در این باره به ما رسیده و از نابودى و تحریف مغرضین

جان سالم به در برده است.

و به گفته یکى از دانشمندان:

«مصلحت خداوندى ایجاب مى‏کرد که این بشارات مانند زیبایى‏هاى طبیعت که محفوظ مى‏ماند

یا مانند صندوقچه جواهر فروشان که به دقت حفظ مى‏شود در لفافه‏اى از اشارات محفوظ

بماند تا مورد استفاده نسلهاى بعد که بیشتر با عقل و دانش‏سر و کار دارند قرار گیرد» (1) .

بشارتهاى انبیاى الهى درباره آمدن رسول خدا

از جمله این بشارتها آیه 14 و 15 از کتاب یهودا است که مى‏گوید:

«لکن خنوخ«ادریس»که هفتم از آدم بود درباره همین اشخاص خبر داده گفت اینک خداوند با

ده هزار از مقدسین خود آمد تا بر همه داورى نماید و جمیع بى دینان را ملزم سازد و بر همه

کارهاى بى دینى که ایشان کردند و بر تمامى سخنان زشت که گناهکاران بى دین به خلاف او

گفتند...»

که ده هزار مقدس فقط با رسول خدا(ص)تطبیق مى‏کند که در داستان فتح مکه با او

بودند.بخصوص با توجه به این مطلب که این آیه از کتاب یهودا مدتها پس از حضرت

عیسى(ع)نوشته شده. (2)

و از آن جمله در سفر تثنیه،باب 33،آیه 2 چنین آمده:

«و گفت خدا از کوه سینا آمد و برخاست از سعیر به سوى آنها و درخشید از کوه پاران و آمد

با ده هزار مقدس از راستش با یک قانون آتشین...»

که طبق تحقیق جغرافى دانان منظور از«پاران»ـیا فارانـمکه است،و ده هزار مقدس نیز چنانکه قبلا گفته شد فقط قابل تطبیق با همراهان و یاران رسول خدا(ص)است.

و در فصل چهاردهم انجیل یوحنا:16،17،25،26 چنین است:

«اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید،و من از پدر خواهم خواست و او دیگرى را که

فارقلیط است به شما خواهد داد که همیشه با شما خواهد بود،خلاصه حقیقتى که جهان آن را

نتواند پذیرفت زیرا که آن را نمى‏بیند و نمى‏شناسد،اما شماآن را مى‏شناسید زیرا که با شما

مى‏ماند و در شما خواهد بودـاینها را به شما گفتم مادام که با شما بودم اما فارقلیط روح

مقدس که او را پدر به اسم من مى‏فرستد او همه چیز را به شما تعلیم دهد و هر آنچه گفتم به

یاد آورد».

که بر طبق تحقیق کلمه«فارقلیط»که ترجمه عربى«پریکلیتوس»است به معناى«احمد»است و

مترجمین اناجیل از روى عمد یا اشتباه آن را به«تسلى دهنده»ترجمه کرده‏اند.

و در فصل پانزدهم:26 چنین است:

«لیکن وقتى فارقلیط که من او را از جانب پدر مى‏فرستم و او روح راستى است که از جانب

پدر عمل مى‏کند و نسبت به من گواهى خواهد داد».

و در فصل شانزدهم:7،12،13،14 چنین است:

«و من به شما راست مى‏گویم که رفتن من براى شما مفید است،زیرا اگر نروم فارقلیط نزد

شما نخواهد آمد،اما اگر بروم او را نزد شما مى‏فرستم اکنون بسى چیزها دارم که به شما

بگویم لیکن طاقت تحمل ندارید،اما چون آن خلاصه حقیقت بیاید او شما را به هر حقیقتى

هدایت خواهد کرد،زیرا او از پیش خود تکلم نمى‏کند بلکه آنچه مى‏شنود خواهد گفت و از امور

آینده به شما خبر خواهد داد...»

و سخنان دیگرى که از پیغمبران گذشته به ما رسیده و در کتابها ضبط است و چون نقل

تمامى آنها از وضع نگارش تاریخ خارج است از این رو تحقیق بیشتر را در این باره به

عهده خواننده محترم مى‏گذاریم و به همین مقدار در اینجا اکتفا نموده و قسمتهایى از سخنان

دانشمندان و کاهنان و پیشگوییهاى آنان که قبل از تولد رسول خدا(ص)کرده‏اند نقل کرده به

دنبال گفتار قبل خود باز مى‏گردیم.

پیشگویى‏ها و سخنان کاهنان

ابن هشام مورخ مشهور در تاریخ خود مى‏نویسد (3) :ربیعة بن نصر که یکى ازپادشاهان یمن

بود خواب وحشتناکى دید و براى دانستن تعبیر آن تمامى کاهنان و منجمان را به دربار

خویش احضار کرد و تعبیر خواب خود را از آنها خواستار شد .

آنها گفتند:خواب خود را بیان کن تا ما تعبیر کنیم؟

ربیعه در جواب گفت:من اگر خواب خود را بگویم و شما تعبیر کنید به تعبیر شما اطمینان

ندارم ولى اگر یکى از شما تعبیر آن خواب را پیش از نقل آن بگوید تعبیر او صحیح است.

یکى از آنها گفت:چنین شخصى را که پادشاه مى‏خواهد فقط دو نفر هستند یکى سطیح و

دیگرى شق که این دو کاهن مى‏توانند خواب را نقل کرده و تعبیر کنند.

ربیعه به دنبال آن دو فرستاد و آنها را احضار کرد،سطیح قبل از شق به دربار ربیعه آمد و

چون پادشاه جریان خواب خود را بدو گفت،سطیح گفت:آرى در خواب گلوله آتشى را دیدى که

از تاریکى بیرون آمد و در سرزمین تهامه در افتاد و هر جاندارى را در کام خود فروبرد !

ربیعه گفت:درست است اکنون بگو تعبیر آن چیست؟

سطیح اظهار داشت:سوگند به هر جاندارى که در این سرزمین زندگى مى‏کند که مردم حبشه

به سرزمین شما فرود آیند و آن را بگیرند.

پادشاه با وحشت پرسید:این داستان در زمان سلطنت من صورت خواهد گرفت یاپس از آن؟

سطیح گفت:نه،پس از سلطنت تو خواهد بود.

ربیعه پرسید:آیا سلطنت آنها دوام خواهد یافت یا منقطع مى‏شود!

گفت:نه پس از هفتاد و چند سال سلطنتشان منقطع مى‏شود!

پرسید:سلطنت آنها به دست چه کسى از بین مى‏رود؟

گفت:به دست مردى به نام ارم بن ذى یزن که از مملکت عدن بیرون خواهد آمد.

پرسید:آیا سلطنت ارم بن ذى یزن دوام خواهد یافت؟

گفت:نه آن هم منقرض خواهد شد.

پرسید:به دست چه کسى؟گفت:به دست پیغمبرى پاکیزه که از جانب خدا بدو وحى مى‏شود.

پرسید:آن پیغمبر از چه قبیله‏اى خواهد بود؟

گفت:مردى است از فرزندان غالب بن فهر بن مالک بن نضر که پادشاهى این سرزمین تا پایان این جهان در میان پیروان او خواهد بود.

ربیعه پرسید:مگر این جهان پایانى دارد؟

گفت:آرى پایان این جهان آن روزى است که اولین و آخرین در آن روز گرد آیند و نیکوکاران به سعادت رسند و بدکاران بدبخت گردند.

ربیعه گفت:آیا آنچه گفتى خواهد شد؟

سطیح پاسخ داد:آرى سوگند به صبح و شام که آنچه گفتم خواهد شد.

پس از این سخنان شق نیز به دربار ربیعه آمد و او نیز سخنانى نظیر گفتار«سطیح»گفت و

همین جریان موجب شد تا ربیعه در صدد کوچ کردن به سرزمین عراق برآید و به

شاپورـپادشاه فارسـنامه‏اى نوشت و از وى خواست تا او و فرزندانش را در جاى مناسبى در

سرزمین عراق سکونت دهد و شاپور نیز سرزمین«حیره»راـکه در نزدیکى کوفه بودهـبراى

سکونت آنها در نظر گرفت و ایشان را بدانجا منتقل کرد،و نعمان بن منذرـفرمانرواى مشهور

حیرهـاز فرزندان ربیعه بن نصر است .

و نیز داستان دیگرى از تبع نقل مى‏کند و خلاصه‏اش این است که مى‏گوید:تبع پادشاه دیگر

یمن به مردم شهر یثرب خشم کرد و در صدد ویرانى آن شهر و قتل مردم آن برآمد و به همین

منظور لشکرى گران فراهم کرد و به یثرب آمد.



خرید و دانلود تحقیق درباره شرح داستان ولادت رسول خدا(ص) 30 ص


تحقیق درمورد فضایل رسول الله

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 19

 

فضایل رسول الله(ص)

لایتحرک ذره الا باذن الله تعالى

در بیان فضیلت حبیب رب العالمین ـ صلى الله علیه و آله ـ اگرچه در هر ملل و مذاهب, فضایل آن برگزیده خداوند متعال مبین و هویداست; چنان که کتاب هاى سماوى تماما شاهد و براهین بر این مطلب است که اشرفیت و افضلیت آن مهر سپهر نبوت و رسالت شإن لا یعد و لا یحصى است بلکه تمام آفرینش از فضل او آفریده و هویداست. الذى قال الله تعالى فى حقه: ((لولاک لما خلقت الافلاک والافضال))(1) است. لهذا فضایل حضرتش را از براى هر عارف و عامى دانستن و فهمیدن, از اصل ایمان است; لاکن از براى هر کسى رسیله و وسیله آن نخواهد بود که کتابى به دست بیارند یا افواها از عالمى و عارفى تحصیل نمایند. بنابراین, بعضى از فضایل که نزدیک به فهم عوام است, در این صفحه مى نگارد تا آن که عامى امت و مستضعفین ملت هم بى نصیب نباشد.

فضیلت اول;

آن است که آن حضرت, اول آفرینش است.

فضیلت دوم;

آن که خداوند جل شإنه از انبیإ علیهم السلام عهد گرفت که چون زمان او را یابند[ پیروى] او کنند; کما قال الله (و اذ اخذ الله میثاق النبیین)(2)

فضیلت سیم;

خداوند هر پیغمبرى را به نام خطاب فرموده چنان که مى فرماید: یا آدم اسکن...(3) و یا نوح اهبط...(4) و یا ابراهیم اعرض...(5) و یا موسى انى اصطفیتک...(6) و یا داود انا...(7) و یا زکریا انا...(8) و یا یحیى خذالکتاب...(9) و یا عیسى بن مریم اذکر...(10) و حضرت محمد را به اسم خطاب نفرمودند

از براى تعظیم به القاب خطاب فرموده است. مانند: ((یا ایها النبى...))(11) ((و یا ایها الرسول))(12), ((و خاتم النبیین. ..))(13).

فضیلت چهارم;

امم سالفه را روا بود که پیغمبر خود را به نام خطاب کنند و ((محمد)) را جایز نباشد چنان که مى فرماید: (لا تجعلوا دعآء الرسول بینکم کدعإ بعضکم بعضا)(14) زیرا که در اول, یا محمد یا ابوالقاسم مى گفتند. بعد از این آیه مبارکه, یا رسول الله یا نبى الله خطاب مى کردند.

فضیلت پنجم;

خداوند تبارک و تعالى به بلد آن رسول معظم سوگند یاد کرده است و مى فرماید: (لا اقسم بهذا البلد و انت حل بهذا البلد) و به ح(15)یات هیچ کس قسم یاد نکرده جز او; که مى فرماید: لعمرک انهم لفى شکرتهم یعمهون(16) و در حق رسالت او قسم یاد فرموده (یس و القرآن الحکیم انک لمن المرسلین)(17) و در اسباب هدایت او فرموده است: (و النجم اذا هوى)(18)

فضیلت ششم;

آن حضرت را جوامع الکلم عطا فرمود, چنان که فرمود: اعطانى جوامع الکلم((19))

فضیلت هفتم;

هیبت او را یک ماهه راه در دل اعدإ افکند.

فضیلت هشتم;

غنایم را بر امم ما تقدم حرام[ کرد] و بر امت او حلال شد.

فضیلت نهم;

تمام روى زمین از براى معبد و مسجد امت اوند[ اویند] جایز داشت و خاک را از براى تیمم به جاى آب اجازه فرموده و امم سابقه را به غیر از معبد معین عبادت جایز نبود.

فضیلت دهم;

آن که بر تمام خلایق مبعوث شد و انبیإ ماتقدم هریک به قومى مبعوث بودند اگر چنان که اکثر از انبیإ بر انس مبعوث بودند آن حضرت بر تمام جن و انس مبعوث شدند.

فضیلت یازدهم;

آن که ختم نبوت به وجود مبارک آن حضرت شد. چنان که به نقل حدیث, حضرت عیسى علیه السلام در آخر الزمان از آسمان فرود آید, نسخ شریعت آن حضرت را نکند متابعت نماید در امر او.

فضیلت دوازدهم;

آن که در غزوات, ملائکه حاضر مى شدند و با دشمنان او مخاصمه مى کردند.

فضیلت سیزدهم;

آن که خداوند آن حضرت را رحمت بر عالمیان ساخت چنان که مى فرماید: (و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین)(20) این فیض در حیات و ممات او منقطع نمى شود و در تفسیر رحمه للعالمین گفته اند: رحمه للجن و الانس. و قیل: لجمیع الناس; رحمه للمومنین بالهدایته و رحمه بالمنافق للامان من القتل و رحمه للکافر بتإخیر العذاب.

فضیلت چهاردهم;

در زمان بعثت او شیاطین از عروج به آسمان ممنوع شدند.

فضیلت پانزدهم;

اسرافیل بر او نازل شده است که بر هیچ پیغمبرى نیامد.

فضیلت شانزدهم;

در شإن آن حضرت آمده: (انا فتحنا...)(21)

فضیلت هفدهم;

خداوند جل شإنه انبیإ ماتقدم را به سوال عطیتى مى شد و آن حضرت را بى سوال عطإ فرمود.

فضیلت هجدهم;

نکاح زنان آن حضرت را, از بعد از آن حضرت حرام ساخت.

فضیلت نوزدهم;

از قفاى خود چنان مى دید که از پیش روى مى نگریست.



خرید و دانلود تحقیق درمورد فضایل رسول الله