لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
احتیاجات روحی کارگر
مقدمه
روانشناسی صنعتی دانش بررسی رفتار انسان در محیط کار است. این دانش میکوشد تا با به اجرا گذاشتن نتایج و روشهای روانشناختی به کارگران و سازمانها کمک نماید. به این شاخه از روانشناسی گاه روانشناسی کار و روانشناسی شغلی هم گفته میشود.از جمله مباحث مطرح در این شاخه از روانشناسی میتوان به رفتار سازمانی، توسعه و بالندگی سازمان، مشاوره شغلی وحرفهای، روانشناسی مصرف کنندگان، روانشناسی تبلیغات و بازاریابی، روانشناسی منابع انسانی، روانشناسی استخدامی، روانشناسی بهرهوری اشاره کرد.
این رشته را در امریکا تحت عنوان industrial and organizational psychology و در اروپا تحت عنوان work psychology میشناسند.
این رشته یکی از رشتههای کاربردی در دانشگاهها میباشد. فارغالتحصیلان این رشته میتوانند کمک زیادی به صاحبان صنایع و سازمانها در جهت تعالی و رشد سازمانی واحد آنها بکنند.
در ایران این رشته از سال ۷۴ در دانشگاههای دولتی اصفهان و اهواز راه اندازی شده است و تاکنون دانشگاههای آزاد هم در این رشته دانشجو میگیرند. از استادان دارای مدرک دکترا دراین رشته میتوان از دکتر حسین شکرکن (دکترای روانشناسی صنعتی از برکلی امریکا محل خدمت دانشگاه شهید چمران اهواز). دکتر ابوالقاسم نوری (دکترای روانشناسی صنعتی از کویینز انگلستان ومحل خدمت دانشگاه اصفهان) دکتر بهزاد رمضانی(استاد مدعو دانشگاه تهران)دکتر محمود ساعتچی (دکترای مشاوره با گرایش صنعتی وسازمانی از اله اباد هند.ومحل خدمت دانشگاه طباطبایی) نام برد. از کارشناسان زبده ودارای سابقه کاری عملی در زمینه روانشناسی صنعتی و سازمانی میتوان از اصغر محمدی نام برد که با سابقهترین کارشناس روانشناسی صنعتی در ایران میباشد.
مفهوم رضایت شغلی در سازمان:
همانطور که گفته شد نیازهای فرد، محرک و برانگیزاننده او در اقدام به کار جهت رفع این نیازها میباشد. اما چرا برخی از مردم بیشتر از دیگران کار میکنند؟(رابینز1369) در این مورد معتقد است که توانایی انگیزش هر دو در این میان نقش مهمی بازی میکنند و با وجود انگیزش، افراد فعالیت بیشتری انجام میدهند. وی انگیزش را میل کار کردن تعریف مینماید و از دیدگاه او کار باید بتواند برخی از نیارهای افراد را برآورده سازد. اگر هدفی برای فرد از ارزش و اهمیت بیشتری برخوردار باشد فرد برای دستیابی به آن فعالیت بیشتری انجام خواهد داد. تا حدیکه همتایان بااستعدادتر را از میدان بدر کند.(کبیری1369 ص50) برآورده شدن رضایت خاطر فرد را بهوجود میآورد و این احساس رضایت منجربه تحریک فرد برای تلاش بیشتر و کارآیی مطلوبتر میشود. اگر انتظارات فرد از حرفهاش برآورده شود و به هدفی که از انتخاب شغل خود داشته است برسد در او ایجاد رضایت شده و خود را موفق احساس میکند.
کوهلن: 1معتقد است اگر انگیزههای اصلی و مهم فرد در زمینه شغل او و کارهایی که انجام میدهد ارضاء شوند هرچه فاصله بین نیازهای شخصی فرد و ادراک یا نگرش او نسبت به توانایی بالقوه شغل برای ارضاء این نیازها کمتر باشد رضایت شغلی نیز زیاد خواهد بود.(ساعتچی1372 ص24)
وجود انگیزش در شغل برای ادامه اشتغال لازم و ضروری است و اگر فرد به شغل خود علاقمند نباشد و در انجام وظایفش برانگیخته نشود ادامه حرفه برایش ملامتآور خواهد بود. ولی برآورده شدن نیازها از طریق حرفه احساس رضایت نسبت به شغل ایجاد میشود.بسته به اهمیت و شدت وجود نیاز و میزان ارضاء آن توسط حرفه، احساس رضایت نیز بیشتر خواهد بود.
هاپاک: Happock رضایت شغلی را مفهومی پیچیده و چندبعدی تعریف میکند که با عوامل روانی، جسمانی و اجتماعی ارتباط دارد. تنها یک عامل موجب رضایت شغلی نمیشود بلکه ترکیب معینی از مجموعه عوامل گوناگون سبب میگردند که فرد در لحظه معینی از زمان از شغلش احساس رضایت نماید و به خود بگوید که از شغلش راضی است و از آن لذت میبرد. فرد با تأکیدی کهبر عوامل مختلف از جمله درآمد، ارزش اجتماعی شغل، شرایط کار و فرآوردههای اشتغال در زمانها ی متفاوت دارد. بهطرق گوناگون احساس رضایت از شغلش مینماید.
نویسنده فوقالذکر تلقی شغلی را با رضایت شغلی مقایسه نموده است. طرز تلقی شغلی عبارت است از عکسالعمل فرد نسبت به جنبهای از کارش و مجموعه طرز تلقیهای فرد نسبت به جوانب مختلف حرفهاش رضایت شغلی او را تشکیل میدهد.(شفیعآبادی1372 ص124)
بخشی از رضایت شغلی از مقایسه شرایط واقعی کار با انتظارات از کار و بخش دیگر از طرز تلقی افراد نسبت به کار حاصل میشود. پس در محیط کار طرز تلقیهای فرد میتواند عاملی برای ایجاد انگیزه و رضایت باشد. در واقع طرز تلقی میزان احساس مثبت فرد نسبت به هدف یا موضوع خاص میباشد. همانطور که قبلاً گفته شد ادراک فرد از شغلش بهتر از شغل بوده و طرز تلقی فرد از شغل باید در طراحی شغل و انگیزش مدنظر باشد.(رفتار سازمانی- مترجم: الوانی، سید مهدی1374 ص158)
کینز برگ و همکاران رضایت شغلی را به دو نوع تقسیم مینمایند. اول رضایت بیرونی که از دو منبع حاصل میشود. یکی احساس لذتی که انسان صرفاً از اشتغال به کار و فعالیت بهدست میآورد و نیز لذتی که بر اثر مشاهده یا انجام برخی مسؤلیتهای اجتماعی بهظهور رساندن تواناییها و رغبتهای فردی بهدست میآید. دیگر رضایت بیرونی که با شرایط اشتغال و محیط کار ارتباط دارد و هر آن در حال تغییر است. از جمله این عوامل میتوان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
احتیاجات روحی کارگر
مقدمه
روانشناسی صنعتی دانش بررسی رفتار انسان در محیط کار است. این دانش میکوشد تا با به اجرا گذاشتن نتایج و روشهای روانشناختی به کارگران و سازمانها کمک نماید. به این شاخه از روانشناسی گاه روانشناسی کار و روانشناسی شغلی هم گفته میشود.از جمله مباحث مطرح در این شاخه از روانشناسی میتوان به رفتار سازمانی، توسعه و بالندگی سازمان، مشاوره شغلی وحرفهای، روانشناسی مصرف کنندگان، روانشناسی تبلیغات و بازاریابی، روانشناسی منابع انسانی، روانشناسی استخدامی، روانشناسی بهرهوری اشاره کرد.
این رشته را در امریکا تحت عنوان industrial and organizational psychology و در اروپا تحت عنوان work psychology میشناسند.
این رشته یکی از رشتههای کاربردی در دانشگاهها میباشد. فارغالتحصیلان این رشته میتوانند کمک زیادی به صاحبان صنایع و سازمانها در جهت تعالی و رشد سازمانی واحد آنها بکنند.
در ایران این رشته از سال ۷۴ در دانشگاههای دولتی اصفهان و اهواز راه اندازی شده است و تاکنون دانشگاههای آزاد هم در این رشته دانشجو میگیرند. از استادان دارای مدرک دکترا دراین رشته میتوان از دکتر حسین شکرکن (دکترای روانشناسی صنعتی از برکلی امریکا محل خدمت دانشگاه شهید چمران اهواز). دکتر ابوالقاسم نوری (دکترای روانشناسی صنعتی از کویینز انگلستان ومحل خدمت دانشگاه اصفهان) دکتر بهزاد رمضانی(استاد مدعو دانشگاه تهران)دکتر محمود ساعتچی (دکترای مشاوره با گرایش صنعتی وسازمانی از اله اباد هند.ومحل خدمت دانشگاه طباطبایی) نام برد. از کارشناسان زبده ودارای سابقه کاری عملی در زمینه روانشناسی صنعتی و سازمانی میتوان از اصغر محمدی نام برد که با سابقهترین کارشناس روانشناسی صنعتی در ایران میباشد.
مفهوم رضایت شغلی در سازمان:
همانطور که گفته شد نیازهای فرد، محرک و برانگیزاننده او در اقدام به کار جهت رفع این نیازها میباشد. اما چرا برخی از مردم بیشتر از دیگران کار میکنند؟(رابینز1369) در این مورد معتقد است که توانایی انگیزش هر دو در این میان نقش مهمی بازی میکنند و با وجود انگیزش، افراد فعالیت بیشتری انجام میدهند. وی انگیزش را میل کار کردن تعریف مینماید و از دیدگاه او کار باید بتواند برخی از نیارهای افراد را برآورده سازد. اگر هدفی برای فرد از ارزش و اهمیت بیشتری برخوردار باشد فرد برای دستیابی به آن فعالیت بیشتری انجام خواهد داد. تا حدیکه همتایان بااستعدادتر را از میدان بدر کند.(کبیری1369 ص50) برآورده شدن رضایت خاطر فرد را بهوجود میآورد و این احساس رضایت منجربه تحریک فرد برای تلاش بیشتر و کارآیی مطلوبتر میشود. اگر انتظارات فرد از حرفهاش برآورده شود و به هدفی که از انتخاب شغل خود داشته است برسد در او ایجاد رضایت شده و خود را موفق احساس میکند.
کوهلن: 1معتقد است اگر انگیزههای اصلی و مهم فرد در زمینه شغل او و کارهایی که انجام میدهد ارضاء شوند هرچه فاصله بین نیازهای شخصی فرد و ادراک یا نگرش او نسبت به توانایی بالقوه شغل برای ارضاء این نیازها کمتر باشد رضایت شغلی نیز زیاد خواهد بود.(ساعتچی1372 ص24)
وجود انگیزش در شغل برای ادامه اشتغال لازم و ضروری است و اگر فرد به شغل خود علاقمند نباشد و در انجام وظایفش برانگیخته نشود ادامه حرفه برایش ملامتآور خواهد بود. ولی برآورده شدن نیازها از طریق حرفه احساس رضایت نسبت به شغل ایجاد میشود.بسته به اهمیت و شدت وجود نیاز و میزان ارضاء آن توسط حرفه، احساس رضایت نیز بیشتر خواهد بود.
هاپاک: Happock رضایت شغلی را مفهومی پیچیده و چندبعدی تعریف میکند که با عوامل روانی، جسمانی و اجتماعی ارتباط دارد. تنها یک عامل موجب رضایت شغلی نمیشود بلکه ترکیب معینی از مجموعه عوامل گوناگون سبب میگردند که فرد در لحظه معینی از زمان از شغلش احساس رضایت نماید و به خود بگوید که از شغلش راضی است و از آن لذت میبرد. فرد با تأکیدی کهبر عوامل مختلف از جمله درآمد، ارزش اجتماعی شغل، شرایط کار و فرآوردههای اشتغال در زمانها ی متفاوت دارد. بهطرق گوناگون احساس رضایت از شغلش مینماید.
نویسنده فوقالذکر تلقی شغلی را با رضایت شغلی مقایسه نموده است. طرز تلقی شغلی عبارت است از عکسالعمل فرد نسبت به جنبهای از کارش و مجموعه طرز تلقیهای فرد نسبت به جوانب مختلف حرفهاش رضایت شغلی او را تشکیل میدهد.(شفیعآبادی1372 ص124)
بخشی از رضایت شغلی از مقایسه شرایط واقعی کار با انتظارات از کار و بخش دیگر از طرز تلقی افراد نسبت به کار حاصل میشود. پس در محیط کار طرز تلقیهای فرد میتواند عاملی برای ایجاد انگیزه و رضایت باشد. در واقع طرز تلقی میزان احساس مثبت فرد نسبت به هدف یا موضوع خاص میباشد. همانطور که قبلاً گفته شد ادراک فرد از شغلش بهتر از شغل بوده و طرز تلقی فرد از شغل باید در طراحی شغل و انگیزش مدنظر باشد.(رفتار سازمانی- مترجم: الوانی، سید مهدی1374 ص158)
کینز برگ و همکاران رضایت شغلی را به دو نوع تقسیم مینمایند. اول رضایت بیرونی که از دو منبع حاصل میشود. یکی احساس لذتی که انسان صرفاً از اشتغال به کار و فعالیت بهدست میآورد و نیز لذتی که بر اثر مشاهده یا انجام برخی مسؤلیتهای اجتماعی بهظهور رساندن تواناییها و رغبتهای فردی بهدست میآید. دیگر رضایت بیرونی که با شرایط اشتغال و محیط کار ارتباط دارد و هر آن در حال تغییر است. از جمله این عوامل میتوان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
احتیاجات روحی کارگر
مقدمه
روانشناسی صنعتی دانش بررسی رفتار انسان در محیط کار است. این دانش میکوشد تا با به اجرا گذاشتن نتایج و روشهای روانشناختی به کارگران و سازمانها کمک نماید. به این شاخه از روانشناسی گاه روانشناسی کار و روانشناسی شغلی هم گفته میشود.از جمله مباحث مطرح در این شاخه از روانشناسی میتوان به رفتار سازمانی، توسعه و بالندگی سازمان، مشاوره شغلی وحرفهای، روانشناسی مصرف کنندگان، روانشناسی تبلیغات و بازاریابی، روانشناسی منابع انسانی، روانشناسی استخدامی، روانشناسی بهرهوری اشاره کرد.
این رشته را در امریکا تحت عنوان industrial and organizational psychology و در اروپا تحت عنوان work psychology میشناسند.
این رشته یکی از رشتههای کاربردی در دانشگاهها میباشد. فارغالتحصیلان این رشته میتوانند کمک زیادی به صاحبان صنایع و سازمانها در جهت تعالی و رشد سازمانی واحد آنها بکنند.
در ایران این رشته از سال ۷۴ در دانشگاههای دولتی اصفهان و اهواز راه اندازی شده است و تاکنون دانشگاههای آزاد هم در این رشته دانشجو میگیرند. از استادان دارای مدرک دکترا دراین رشته میتوان از دکتر حسین شکرکن (دکترای روانشناسی صنعتی از برکلی امریکا محل خدمت دانشگاه شهید چمران اهواز). دکتر ابوالقاسم نوری (دکترای روانشناسی صنعتی از کویینز انگلستان ومحل خدمت دانشگاه اصفهان) دکتر بهزاد رمضانی(استاد مدعو دانشگاه تهران)دکتر محمود ساعتچی (دکترای مشاوره با گرایش صنعتی وسازمانی از اله اباد هند.ومحل خدمت دانشگاه طباطبایی) نام برد. از کارشناسان زبده ودارای سابقه کاری عملی در زمینه روانشناسی صنعتی و سازمانی میتوان از اصغر محمدی نام برد که با سابقهترین کارشناس روانشناسی صنعتی در ایران میباشد.
مفهوم رضایت شغلی در سازمان:
همانطور که گفته شد نیازهای فرد، محرک و برانگیزاننده او در اقدام به کار جهت رفع این نیازها میباشد. اما چرا برخی از مردم بیشتر از دیگران کار میکنند؟(رابینز1369) در این مورد معتقد است که توانایی انگیزش هر دو در این میان نقش مهمی بازی میکنند و با وجود انگیزش، افراد فعالیت بیشتری انجام میدهند. وی انگیزش را میل کار کردن تعریف مینماید و از دیدگاه او کار باید بتواند برخی از نیارهای افراد را برآورده سازد. اگر هدفی برای فرد از ارزش و اهمیت بیشتری برخوردار باشد فرد برای دستیابی به آن فعالیت بیشتری انجام خواهد داد. تا حدیکه همتایان بااستعدادتر را از میدان بدر کند.(کبیری1369 ص50) برآورده شدن رضایت خاطر فرد را بهوجود میآورد و این احساس رضایت منجربه تحریک فرد برای تلاش بیشتر و کارآیی مطلوبتر میشود. اگر انتظارات فرد از حرفهاش برآورده شود و به هدفی که از انتخاب شغل خود داشته است برسد در او ایجاد رضایت شده و خود را موفق احساس میکند.
کوهلن: 1معتقد است اگر انگیزههای اصلی و مهم فرد در زمینه شغل او و کارهایی که انجام میدهد ارضاء شوند هرچه فاصله بین نیازهای شخصی فرد و ادراک یا نگرش او نسبت به توانایی بالقوه شغل برای ارضاء این نیازها کمتر باشد رضایت شغلی نیز زیاد خواهد بود.(ساعتچی1372 ص24)
وجود انگیزش در شغل برای ادامه اشتغال لازم و ضروری است و اگر فرد به شغل خود علاقمند نباشد و در انجام وظایفش برانگیخته نشود ادامه حرفه برایش ملامتآور خواهد بود. ولی برآورده شدن نیازها از طریق حرفه احساس رضایت نسبت به شغل ایجاد میشود.بسته به اهمیت و شدت وجود نیاز و میزان ارضاء آن توسط حرفه، احساس رضایت نیز بیشتر خواهد بود.
هاپاک: Happock رضایت شغلی را مفهومی پیچیده و چندبعدی تعریف میکند که با عوامل روانی، جسمانی و اجتماعی ارتباط دارد. تنها یک عامل موجب رضایت شغلی نمیشود بلکه ترکیب معینی از مجموعه عوامل گوناگون سبب میگردند که فرد در لحظه معینی از زمان از شغلش احساس رضایت نماید و به خود بگوید که از شغلش راضی است و از آن لذت میبرد. فرد با تأکیدی کهبر عوامل مختلف از جمله درآمد، ارزش اجتماعی شغل، شرایط کار و فرآوردههای اشتغال در زمانها ی متفاوت دارد. بهطرق گوناگون احساس رضایت از شغلش مینماید.
نویسنده فوقالذکر تلقی شغلی را با رضایت شغلی مقایسه نموده است. طرز تلقی شغلی عبارت است از عکسالعمل فرد نسبت به جنبهای از کارش و مجموعه طرز تلقیهای فرد نسبت به جوانب مختلف حرفهاش رضایت شغلی او را تشکیل میدهد.(شفیعآبادی1372 ص124)
بخشی از رضایت شغلی از مقایسه شرایط واقعی کار با انتظارات از کار و بخش دیگر از طرز تلقی افراد نسبت به کار حاصل میشود. پس در محیط کار طرز تلقیهای فرد میتواند عاملی برای ایجاد انگیزه و رضایت باشد. در واقع طرز تلقی میزان احساس مثبت فرد نسبت به هدف یا موضوع خاص میباشد. همانطور که قبلاً گفته شد ادراک فرد از شغلش بهتر از شغل بوده و طرز تلقی فرد از شغل باید در طراحی شغل و انگیزش مدنظر باشد.(رفتار سازمانی- مترجم: الوانی، سید مهدی1374 ص158)
کینز برگ و همکاران رضایت شغلی را به دو نوع تقسیم مینمایند. اول رضایت بیرونی که از دو منبع حاصل میشود. یکی احساس لذتی که انسان صرفاً از اشتغال به کار و فعالیت بهدست میآورد و نیز لذتی که بر اثر مشاهده یا انجام برخی مسؤلیتهای اجتماعی بهظهور رساندن تواناییها و رغبتهای فردی بهدست میآید. دیگر رضایت بیرونی که با شرایط اشتغال و محیط کار ارتباط دارد و هر آن در حال تغییر است. از جمله این عوامل میتوان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
ناخودآگاهی روحی و خلأ وجودی
چه هنوز بخشهایی از بیهاوریسم (رفتارگرایی) می تواند سودمند و پذیرفتنی باشد. امروز دیگر روان کاوی فروید تنها میدان دار عرصه روان درمانی نیست که انسانها را موجوداتی دارای چند عقدة روانی بداند و تقریباً همه انسانها را دارای درجاتی از بیماری روانی بپندارد و عقده جنسی اساس نظریه او در تلقی عامه قرار گیرد، اگر چه کشف فروید درباره « ناخودآگاه » هنوز کشفی مهم تلقی می شود. اما پیروان او به تدریج اصلاحاتی را دربارة عناصر روانی و بیماری ها و سلامتی روانی اعمال کردند، و آدلر و یونگ اولین کسانی بودند که راه خود را از تفکر محدود فروید جدا کردند، روان کاوی و روان درمانی امروز به افقهای گسترده تری دست یافته و از آن دیدگاه محدود و نومید کنندة فروید دربارة انسان رها شده است.
دربارة ناخودآگاه نیز یونگ، فروم، فرانکل و دیگران دیدگاههای جالبی مطرح کرده اند و یکی از مهمترین سخنان دربارة « ناخودآگاه » سخن دکتر ویکتور فرانکل اتریشی است که معتقد است در انسان علاوه بر ناخودآگاه روانی (غریزی) (Instinctual Uonscious) « ناخودآگاهی روحی » روحانی (Spiritual Unconscious) نیز وجود دارد.
او معتقد است با سرکوب چیزی که در سطح ضمیر آگاه قرار دارد، آن چیز ناخودآگاه رانده می شود، و بر عکس، با برداشتن سرکوب، آن چیز که در ناخودآگاه است به سطح آگاه می رسد. اما او با اشاره به نظر فروید درباره « ناخودآگاه» می نویسد:
« او (فروید) همزمان با نادیده گرفتن ب عد روحی در ناخودآگاه و غریزی دیدن از « ناخودآگاه » را بدنام کرد. »
وقتی که دو نوع « ناخوداگاه» وجود داشته باشد، طبیعی است که دو نوع سرکوب هم وجود دارد.
« تحلیل وجودی با کشف ناخودآگاهی روحی از مخاطره ای که روان کاوی در آن در غلتیده بود، یعنی « ایده » سازی ناخودآگاه، اجتناب ورزید. معنی درمانی و اساس تحلیل وجودی با تکیه بر مفهوم ناخودآگاه روحی، از هر نوع روشنفکرگری و خردگرایی یک جانبه در نظریه اش نسبت به انسان پرهیز نمود . . . حال در مرحله سوم توسعه، تحلیل وجودی، از دینداری ناخودآگاه در درون ناخودآگاه روحی پرده برداشته است. این دینداری ناخودآگاه که با تحلیل پدیدار شناسنامه ما آشکار گردید، باید به عنوان یک رابطه پنهان با تعالی، که فطری انسان است فهمیده شود. اگر کسی ترجیح می دهد می تواند این رابطه را در چهارچوب روابط بین «خودذاتی» یا «فطری» (Immenent Self) و یک «تو» ی متعالی درک نماید. اما اگر کسی بخواهد آن را قاعده مند کند، ما با چیزی رو به رو می شویم که من دوست دارم آن را «ناخودآگاه متعالی» به عنوان بخشی و قسمتی در ناخودآگاه روحی بخوانم. این مفهوم، معنایی جز این ندارد که انسان همیشه برای ارتباط ارادی یا تعمدی با متعالی، حتی اگر فقط در سطح ناخودآگاه باشد، ایستاده است.
اگر کسی مرجع مختار یک چنین رابطه ناخودآگاه را «خدا» بخواند، مناسب است که از یک « خدای ناخودآگاه» ] یعنی خدا در ناخودآگاه [ سخن بگوید. اما این هیچ وجه به این معنی نیست که خدا برای خودش نیز ناخودآگاه است، بلکه به این معنی است که خدا ممکن است برای بشر ناخودآگاه باشد، و اینکه روابط بشر با خدا ممکن است ناخودآگاه باشد. »
البته او تکیه می کند که « ناخودآگاه روحی و حتی بیشتر از آن، موضوعات مذهبی آن، یعنی آنچه را که ما ناخودآگاه متعالی خوانده ایم، یک عامل وجودی است، و نه یک فاکتور غریزی. این چنین واقعیتی به وجود روحی تعلق دارد، نه به واقعیت روان-فیزیکی. »
و این می رساند که فرانکل چقدر به نظریة قرآنی فطری بودن اعتقاد به خدا و دین نزدیک است، و این کشف روان کاوانة او می تواند حتی به درک ما از عالم « الست » کمک کند، که خداجویی در وجود انسان است . . . .
اکنون با پذیرش ناخودآگاه روحی، و وجود در ناخودآگاه روحی کسانی که حس دینداری را در خود سرکوب کرده اند، با دیگران این حس را در آنها سرکوب کرده اند- زیرا برای کسانی که خداوند را می پذیرند و دینداری در خودآگاهشان وجود دارد، دیگر حس دینداری به ناخودآگاه رانده نمی شود- چه اتفاق می افتد؟ این همان نقطه مهم در نظریه فرانکل است که مطلوب گذشته را برای درک این قسمت نقل کردیم.
او می نویسد:
« بنابراین، هر آنچه که در مورد ناخودآگاه به طور عام درست است (که شخص با راندن امور غریزی با سرکوب، به ناخودآگاه روان رنجوری پیدا می کند) در مورد دینداری ناخودآگاه نیز به طور خاص صدق می کند؛ یعنی سرکوب به روان رنجوری می انجامد. »
او با نقل و نقد نظریه فروید دربارة روان رنجوری عملی می نویسد:
« روان رنجوری (عملی) ممکن است یک دینداری وجودی بیمار شده باشد. در واقع، شواهد بالینی حاکی است که ضعیف و سست شدن و تحلیل رفتن احساس مذهبی در انسان موجب اختلال در ادراکات مذهبی او می گردد.
یا بی بیانی کمتر بالینی، به محض اینکه فرشته درون سرکوب می گردد تبدیل به یک دیو می شود؛ حتی در سطح اجتماعی- فرهنگی ما مشابه آن را داریم؛ در بسیاری از مواقع ما دیده ایم و شاهد بوده ایم که چگونه مذهب سرکوب شده به خرافات مذهبی تغییر و تحول پیدا می کند. در قرن ما خدا شدن خرد و عقل و فن آوری خود بزرگ بین، ابزارهای سرکوب گری هستند که در پای آنها احساس مذهبی شده است. این واقعیت بخش عمده ای از وضعیت کنونی بشر را شرح می دهد، در واقع تجسم همان گفته فروید است که مذهب روان رنجوری وسواسی (عملی) جهان شمول بشریت است.
بیشترین شمول بشریت است.
بیشترین وضعیت کنونی بشر؟
بله . . . با یک استثناء : مذهب. »
و نتیجه گیری می کند که:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
ناخودآگاهی روحی و خلأ وجودی
چه هنوز بخشهایی از بیهاوریسم (رفتارگرایی) می تواند سودمند و پذیرفتنی باشد. امروز دیگر روان کاوی فروید تنها میدان دار عرصه روان درمانی نیست که انسانها را موجوداتی دارای چند عقدة روانی بداند و تقریباً همه انسانها را دارای درجاتی از بیماری روانی بپندارد و عقده جنسی اساس نظریه او در تلقی عامه قرار گیرد، اگر چه کشف فروید درباره « ناخودآگاه » هنوز کشفی مهم تلقی می شود. اما پیروان او به تدریج اصلاحاتی را دربارة عناصر روانی و بیماری ها و سلامتی روانی اعمال کردند، و آدلر و یونگ اولین کسانی بودند که راه خود را از تفکر محدود فروید جدا کردند، روان کاوی و روان درمانی امروز به افقهای گسترده تری دست یافته و از آن دیدگاه محدود و نومید کنندة فروید دربارة انسان رها شده است.
دربارة ناخودآگاه نیز یونگ، فروم، فرانکل و دیگران دیدگاههای جالبی مطرح کرده اند و یکی از مهمترین سخنان دربارة « ناخودآگاه » سخن دکتر ویکتور فرانکل اتریشی است که معتقد است در انسان علاوه بر ناخودآگاه روانی (غریزی) (Instinctual Uonscious) « ناخودآگاهی روحی » روحانی (Spiritual Unconscious) نیز وجود دارد.
او معتقد است با سرکوب چیزی که در سطح ضمیر آگاه قرار دارد، آن چیز ناخودآگاه رانده می شود، و بر عکس، با برداشتن سرکوب، آن چیز که در ناخودآگاه است به سطح آگاه می رسد. اما او با اشاره به نظر فروید درباره « ناخودآگاه» می نویسد:
« او (فروید) همزمان با نادیده گرفتن ب عد روحی در ناخودآگاه و غریزی دیدن از « ناخودآگاه » را بدنام کرد. »
وقتی که دو نوع « ناخوداگاه» وجود داشته باشد، طبیعی است که دو نوع سرکوب هم وجود دارد.
« تحلیل وجودی با کشف ناخودآگاهی روحی از مخاطره ای که روان کاوی در آن در غلتیده بود، یعنی « ایده » سازی ناخودآگاه، اجتناب ورزید. معنی درمانی و اساس تحلیل وجودی با تکیه بر مفهوم ناخودآگاه روحی، از هر نوع روشنفکرگری و خردگرایی یک جانبه در نظریه اش نسبت به انسان پرهیز نمود . . . حال در مرحله سوم توسعه، تحلیل وجودی، از دینداری ناخودآگاه در درون ناخودآگاه روحی پرده برداشته است. این دینداری ناخودآگاه که با تحلیل پدیدار شناسنامه ما آشکار گردید، باید به عنوان یک رابطه پنهان با تعالی، که فطری انسان است فهمیده شود. اگر کسی ترجیح می دهد می تواند این رابطه را در چهارچوب روابط بین «خودذاتی» یا «فطری» (Immenent Self) و یک «تو» ی متعالی درک نماید. اما اگر کسی بخواهد آن را قاعده مند کند، ما با چیزی رو به رو می شویم که من دوست دارم آن را «ناخودآگاه متعالی» به عنوان بخشی و قسمتی در ناخودآگاه روحی بخوانم. این مفهوم، معنایی جز این ندارد که انسان همیشه برای ارتباط ارادی یا تعمدی با متعالی، حتی اگر فقط در سطح ناخودآگاه باشد، ایستاده است.
اگر کسی مرجع مختار یک چنین رابطه ناخودآگاه را «خدا» بخواند، مناسب است که از یک « خدای ناخودآگاه» ] یعنی خدا در ناخودآگاه [ سخن بگوید. اما این هیچ وجه به این معنی نیست که خدا برای خودش نیز ناخودآگاه است، بلکه به این معنی است که خدا ممکن است برای بشر ناخودآگاه باشد، و اینکه روابط بشر با خدا ممکن است ناخودآگاه باشد. »
البته او تکیه می کند که « ناخودآگاه روحی و حتی بیشتر از آن، موضوعات مذهبی آن، یعنی آنچه را که ما ناخودآگاه متعالی خوانده ایم، یک عامل وجودی است، و نه یک فاکتور غریزی. این چنین واقعیتی به وجود روحی تعلق دارد، نه به واقعیت روان-فیزیکی. »
و این می رساند که فرانکل چقدر به نظریة قرآنی فطری بودن اعتقاد به خدا و دین نزدیک است، و این کشف روان کاوانة او می تواند حتی به درک ما از عالم « الست » کمک کند، که خداجویی در وجود انسان است . . . .
اکنون با پذیرش ناخودآگاه روحی، و وجود در ناخودآگاه روحی کسانی که حس دینداری را در خود سرکوب کرده اند، با دیگران این حس را در آنها سرکوب کرده اند- زیرا برای کسانی که خداوند را می پذیرند و دینداری در خودآگاهشان وجود دارد، دیگر حس دینداری به ناخودآگاه رانده نمی شود- چه اتفاق می افتد؟ این همان نقطه مهم در نظریه فرانکل است که مطلوب گذشته را برای درک این قسمت نقل کردیم.
او می نویسد:
« بنابراین، هر آنچه که در مورد ناخودآگاه به طور عام درست است (که شخص با راندن امور غریزی با سرکوب، به ناخودآگاه روان رنجوری پیدا می کند) در مورد دینداری ناخودآگاه نیز به طور خاص صدق می کند؛ یعنی سرکوب به روان رنجوری می انجامد. »
او با نقل و نقد نظریه فروید دربارة روان رنجوری عملی می نویسد:
« روان رنجوری (عملی) ممکن است یک دینداری وجودی بیمار شده باشد. در واقع، شواهد بالینی حاکی است که ضعیف و سست شدن و تحلیل رفتن احساس مذهبی در انسان موجب اختلال در ادراکات مذهبی او می گردد.
یا بی بیانی کمتر بالینی، به محض اینکه فرشته درون سرکوب می گردد تبدیل به یک دیو می شود؛ حتی در سطح اجتماعی- فرهنگی ما مشابه آن را داریم؛ در بسیاری از مواقع ما دیده ایم و شاهد بوده ایم که چگونه مذهب سرکوب شده به خرافات مذهبی تغییر و تحول پیدا می کند. در قرن ما خدا شدن خرد و عقل و فن آوری خود بزرگ بین، ابزارهای سرکوب گری هستند که در پای آنها احساس مذهبی شده است. این واقعیت بخش عمده ای از وضعیت کنونی بشر را شرح می دهد، در واقع تجسم همان گفته فروید است که مذهب روان رنجوری وسواسی (عملی) جهان شمول بشریت است.
بیشترین شمول بشریت است.
بیشترین وضعیت کنونی بشر؟
بله . . . با یک استثناء : مذهب. »
و نتیجه گیری می کند که: