لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 50 صفحه
قسمتی از متن .doc :
تفسیر سوره جن
قل اوحی الی انه استمع نفر من الجن فقالو انا سمعنا قرآنا عجبا یهدی الی الرشید
در این آیه شریفه رسول گرامی خود را دستور داده که داستان زیر را برای امتش نقل کند. و منظور از اینکه بگوید به من وحی شده این است که خدا به من وحی کرده، و مفعول کلمه استمع قرآن است، البته در ظاهر آیه نیامده است، چون کلام بر آن دلالت داشته و کلمه نفر به معنای جماعت است که شامل سه نفر تا نه نفر می شود. این طور مشهور است، ولی بعضی گفته اند که از سه تا چهل نفر را شامل می شود.
و کلمه عجب بفتحه عین و فتحه جیم به معنای چیزی است که بخاطر غیر عادی بودن آن آدمی را به تعجب وا دارد. و اگر قرآن را عجب خواندند برای همین بود که کلامی است خارق العاده هم در الفاظش و هم در معانی و معارفش، مخصوصا با در نظر گرفتن اینکه این کلام از شخصی صادر شده که بی سواد است نه می تواند بنویسد و نه می تواند بخواند.
کلمه رشد بمعنای رسیدن بواقع در هر نظریه است که خلاف آن یعنی به خطا رفتن از واقع راغی می رساند.
و معنای آیه این است که ای رسول به مردم بگو به من وحی شده یعنی خدا به من وحی کرده که چند نفری از« جن» قرآن را شنیدند و وقتی به قوم خود بر گشتند بایشان گفتند: ما کلامی را شنیدیم خواندنی که کلامی خارق العاده بوده است و بسوی عقائد و اعمالی دعوت می کرد که دارنده آن عقائد و اعماتل را باصابه واقع و رسیدن بحقیقت سعادت پیروز می گرداند.
گفتاری پیرامون جن
کلمه جن بمعنای نوعی از مخلوقات خدا است که از حواس ما مستوراند و قرآن کریم وجود چنین موجوداتی را تصدیق کرده است و در آن باره مطالبی را بیان کرده است اول اینکه: این نوع مخلوقات قبل از نوع بشر خلق شده اند و دوم اینکه این نوع مخلوقات از جنس آتش خلق شده اند.و در این باب فرموده: جان را ما قبلا از آتشی سموم آفریده بودیم.
و سوم اینکه این نوع مانند انسان زندگی و مرگ و قیامت دارند ودر این باب فرمود: اولئک الذین حق علیهم القول فی امم قد خلت من قبلهم من الجن والانسان اینان کسانیند که همان عذابها که امتهای گذشته جنی و انسی را منقرض کرده بود برایشان حتمی شده.
و چهارم اینکه این نوع از جانداران مانند سایر جانداران نر و ماده و ازدواج و توالد وتکاثر دارند ودر این باره فرمود: و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن واینکه مردانی از انس بودند که بمردانی از جن پناه می بردن «جن_6». پنجم اینکه این نوع مانند نوع بشر دارای شعور و اراده است و علاوه بر این کارهائی سریع و اعمالی شاقه را میتواند انجام دهند که از نوع بشر ساخته نیست همچنانکه در آیات مربوطه بقصص سلیمان علیه السلام و اینکه جن مسخر آنجناب بودند و نیز در قصه شهر سبا آمده است. ششم اینکه جن هم مانند انس مؤمن وکافر دارند بعضی صالح و بعضی فاسدند ودر این باره آیات زیر را میخوانیم وما خلقت الجن والانس الالیعبدون من جن والانس را خلق نکردیم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند انا سمعنا قرانا عجبا یهدی الی الرشد فامنا به جن وانا منا المسلمون و منا القاسطون واین مائیم که مسلمانان و دادگران از مایند جن قالوا یا قومنا انا سمعنا کتابا انزل من بعد موسی مصدقا لما بین یدیه یهدی الی الحق و الی طریق مستقیم یا قومنا اجیبوا داعی الله گفتند ای قوم ما آگاه باشید که ما کتابی را شنیدیم بعد از موسی نازل شده که کتابهای آسمانی قبل را تصدیق دارد کتابی است که بسوی حق و بسوی طریق مستقیم هدایت می کند ای قوم ما منادی خدا را اجابت کنید.
آیات دیگریکه به سایر خصوصیات جنیان اشاره می کند. از کلام خدایتعالی استقاده می شود که ابلیس از طائفه جن بوده و دارای فرزندانی و قبیله ای است چون در قرآن میخوانیم:
کان من الجن ففسق عن امر ربه او از جن بوده و در آخر از امر پروردگارش سر پیچی کرد و نیز میخوانیم: افتخذونه و ذریته اولیاء من دونی آیا ابلیس و ذریه او را بجای من اولیاء خود میگیرید و نیز میخوانیم: انه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم. و او و قبیله اش از جائی که شما ایشانرا نبینید میبینید
فامنا به ولن نشرک بربنا احدا
این جمله از ایمان جنیان بقرآن و تصدیق آن باینکه حق است خبر میدهد و جمله ولن نشرک بربنا احدا بمعنای ایمانشان به قرآنرا تاکید می کند و می فهماند که ایمان جنیان بقرآن همان ایمان به خدائی است که قرآن را نازل کرده در نتیجه رب ایشان هم همان خدا است و ایمانشان به خدای تعالی ایمان توحیدی است یعنی احدی را ابدا شریک خدا نمی گیرند.
وانه تعالی جد ربنا ما اتخذ صاحبةو لاولدا
مفسرین کلمه جد را بعظمت و بعضی به بهره معنا کرده اند و آیهء شریفه در معنای تاکیدیست برای جملهء: ولن نشرک بربنا احدا و قرائت مشهور کلمه انه را بفتحه همزه خوانده و بعضی آنرا در خصوص این آیه بکسره همزه و در آیات بعدش که دوازده آیه است بفتحه همزه خوانده اند و درست هم همین است چون سیاق ظهور در این دارد که آیات حکایت کلام جن است. و اما قرائت بفتحه وجه روشنی ندارد بعضی ها آنرا توجیه کرده اند باینکه جمله وانه الخ عطف است بر ضمیر مجرور در جملهء آمنابه و تقدیر کلام آمنابه وبا نه تعالی جدربنا الخ است میخواهد از جنیان خبر دهد که باینکه نسبت بنفی صاحب و ولد برای خدا که بت پرستان بدان معتقدند ایمان دارند.
لکن این توجیه بر اساس نحویین کوفی درست در می آید که عطف بر ضمیر متصل مجرور را جایز دانسته اند و اما بنا بر مذهب بصریها که آنرا جائز نمیدانند بعضی از قبیل فرا و رجاج و ز مخشری بطوریکه از ایشان حکایت شده گفته اند: که کلمه وانه عطف است بر محل جارو مجرور و محل جارومجرور آمنابه نصب است چون این جمله در معنای تصدیق داریم آنرا می باشد که کلمه آنرا مفعول ایمان بمعنای تصدیق است و تقدیر کلام و صدقنا انه تعالی جدربنا الخ ولی خواننده خود میداند که این توجیه توجیه زورکی است. بعضی دیگر این قرائت را توجیه کرده اند باینکه در جملهء عطف شده حرف جری در تقدیر است و چنین در دو حرف ان و ان شایع است و تقدیر کلام آمنا به با تعالی جد ربنا الخ میباشد. یک اشکال بهمهء این وجود وارد است چه آنوجهی که می گفت جمله وانه الخ عطف بضمیر مجرور است و چه آنکه می گفت عطف بمحل آنست وچه آنکه می گفت حرف جری در جمله معطوف در تقدیر است وآن اشکال اینست با این سه وجه تنها میتوان دو آیه: وانه تعالی جد ربنا الخ و آیه و انه کان یقول مفیهنا علی الله را توجیه کرد واما بقیه آیاتی که کلمه ان در اول آن آمده مانند آیهء و انا ظننا ان لن تقول الخ و آیه وانه کان رجال من الانس الخ و آیهء: و انا لمسنا السماء.
قطعا چاره ساز نیست چون معنا ندارد اجنه بگویند ما ایمان آوردیم و یاتصدیق کردیم که گمان کردیم انس و جن علیه خدا دری وری نخواهند گفتو باز معنا ندارد گفته باشند ما ایمان آوردیم و تصدیق کردیم که رجالی از انس همواره برجالی از جن پناه میبردند و یا گفته باشند:ما ایمان آوردیم و تصدیق کردیم که ما بآسمان نزدیک شدیم ودیدیم که چنین و چنان بود. پس با آن سه توجیه هیچ دردی دواء نمی شود تنها چاره در همانست که بعضی ازمفسرین ابراز داشته اند وآن اینستکه اگر دو آیه اول با تقدیر گرفتن ایمانو یا تصدیق تو جیه نمود.
بعضی دیگر از مفسرین مفتوح بودن کلمه انه در آیه مورد بحث را اینطوری توجیه کرده اند: که این آیه و همه آیاتی که کلمه ان در آغاز آن آمده عطف است بر جمله: انه استمع نفر الخ و فساد این توجیه بر کسی پوشیده نیست برای اینکه در این صورت باید بگوییم همه آیات در مقام خبر دادن از مطالبی استکه برسولخدا ص وحی شده که جنی ها چنین و چنان گفتند: قل اوحی الی انه استمع الخ بمردم بگو که بمن وحی شد که چند نفر از جنیان بصدای تلاوت قرآن گوش دادند و نزد قوم خود شده گفتند که چنین و چنان گفتند:که چنین و چنان شده و نیز بمن وحی شده و نیز بمن وحی شده که انه جد ربنا که او پروردگار عظیم ماست و نیز به من وحی شده که بعضی از سفیهان ما علیه خدا دری وری می گفت. آنوقت این سوال پیش می آید که کلمه انه و انهم و انا اگر جزء کلام جنیان نبوده و قرآن آنرا زیاد کرده که این یک زیادی مخل است و نظم کلام را بهم میزند و اگر جزء گلمات خود جنیان است که قرآن حکایتش کرده آنوقت رو بر هم ان و ما بعد آن کلام تامی نخواهد بود و باید
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 14 صفحه
قسمتی از متن .doc :
«بسم الله الرحمن الرحیم»
اذا وقعت الواقعة (1) لیس لوقعتها کاذبة (2) خافضة رافعة (3) اذا رجت الارض رجا (4) و بست الجبال بسا (5) فکانت هباء منبثا (6) و کنتم ازواجا ثلاثة (7) فاصحاب المیمنة مااصحاب المیمنة (8) و اصحاب المشئمة ما اصحاب المشئمة (9) و السابقون السابقون (10)
تقریبا مىتوان گفت که تمام این سوره مربوط به قیامت است.اینچنینشروع مىشود: «اذا وقعت الواقعة» آنگاه که واقع شد«واقع شده».کلمه«وقوع»،ظاهرا کلمه دیگرى وجود نداشته باشد که معنایش از خودشروشنتر باشد.با هر کلمه دیگرى بخواهیم آن را تفسیر کنیم باز به اندازهخودش یا بیشتر از خودش روشن نیست.گاهى مىگویند وقوع یعنىحدوث.ولى وقوع با حدوث متفاوت است.هر وقت«حدوث»گفتهشود عنایت به این است که یک چیزى که نبود بعد وجود پیدا کرد.
مىگویند حدوث یعنى وجود بعد از عدم.ولى در«وقوع»این جهت قیدنشده یعنى شىء اگر وجود بعد از عدم پیدا کند وقوع پیدا کرده است واگر وجودش بعد از عدم هم نباشد باز واقعیت و واقع است.در اصطلاحقدیم خودمان و مخصوصا در اصطلاح جدید، کلمه«واقعیت»زیاداستعمال مىشود،مىگویند واقعیتیعنى حقیقت قطع نظر از تصور وفکر ما یعنى قطع نظر از اینکه ما بدانیم که آن هستیا نیست،آن رامىگوییم واقعیتى است،یعنى خودش فى حد ذاته وجود دارد،حقیقتدارد.اینجا که راجع به قیامت،تعبیر به«واقعه»مىشود یعنى امرىمحقق و امرى موجود، کما اینکه در آیه دیگر تعبیر به «حاقه» شده است:
«الحاقة ما الحاقة» .مىشود گفت که در این تعبیرات این معنا نهفته است کهشما به قیامت به چشم یک امرى که واقع نشده است و در آینده بایدواقع شود نگاه نکنید،آن را یک امر واقع شده بدانید،حال یا از آن جهتکه به تعبیر بعضى آنچنان قطعى الوقوع است که باید آن را واقع شدهفرض کنید و یا از آن جهت که مساله قیامت،مساله زمان نیست که درزمان آیندهاى مىخواهد رخ بدهد،مساله به اصطلاح«اطوار»است واینکه الآن هم آن عالمى که نامش«عالم قیامت»است به یک معنا وجوددارد،آن یک واقعیتى است که وجود دارد.عجیب این است که در سورهواقعه وقتى که راجع به دنیا صحبت مىکند گویى از امر گذشته صحبت مىکند.مثلا: «و لقد علمتم النشاة الاولى» نشئه اولى را قبلا مىدانستید.یاراجع به اصحاب الشمال مىفرماید(این خیلى صریح است): «و اصحابالشمال ما اصحاب الشمال فى سموم و حمیم و ظل من یحموم لا بارد و لا کریم انهم کانواقبل ذلک مترفین» .مثل اینکه الآن ما در قیامت واقع هستیم بعد مىگویدکه چرا اصحاب الشمال اینچنین سرنوشتشومى دارند و چرا اینقدرمعذبند؟[مىفرماید]اینها قبلا مترف بودند.آیه مطلب را به گونهاى بیانمىکند که[گویى]دنیا در مرحله گذشته است. «انهم کانوا قبل ذلک مترفینو کانوا(و چنین بودند نه چنین هستند)یصرون على الحنث العظیم و کانوایقولون (چنین مىگفتند)...» .تعبیرات، این گونه است.
به هر حال:آنگاه که امر واقع شده واقع شد،یعنى قیامت. «لیسلوقعتها کاذبة» .این آیه را مفسرین دو جور تفسیر کردهاند:یکى اینکه«کاذبة»را مصدر گرفتهاند به معنى کذب.در زبان عربى گاهى این وزن بهمعنى مصدر هم مىآید،مثل«عافیة».گفتهاند که «لیس لوقعتها کاذبة»
جملهاى است مستقل از «اذا وقعت الواقعة» ،آن،جزایش محذوف است:
آنگاه که واقع شد امر واقع شده.«آنگاه چه»یعنى دیگر نمىگوییم که چهشد؟خودت دیگر فکرهایش را بکن که چه شد.به عقیده بعضى ازمفسرین «لیس لوقعتها کاذبة» جملهاى است مستقل که معنایش این استکه در وقوع این قضیه هیچ گونه دروغى وجود ندارد یعنى حقى است کههیچ گونه احتمال خلافى در آن نیست.ولى این کمى خلاف ظاهر جملهاست چون باید «کاذبة» را که به صیغه اسم فاعل است به معنى مصدربگیریم و لام «فى وقعتها» را هم به
معنى«فى»بگیریم یعنى لیس فی وقعتها بعضى دیگر از مفسرین به همان ظاهرش گرفتهاند و آن به نظر مادرستتر است.کاذبة یعنى تکذیب کننده،کسى که بتواند درباره آندروغى بگوید.مقصود این است که در ظرف قیامت و در مرحله قیامتدیگر تکذیب و دروغ گفتنى یعنى دروغگویى وجود ندارد چون در نوقتحقایق همه مکشوف است (فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیومحدید).تکذیب مربوط به مرحله دنیا و ظرف دنیاست.در آنجا حتىکافرترین کافرها هم دیگر نمىتواند تکذیب کند چون واقع شده.آنجاهر کسى به راى العین شهود مىکند و مىبیند.
«خافضة رافعة» پایین برنده است و بالا برنده،پست کننده است وبلند کننده.یک مصداق واضح از پست کردن و بلند کردن این است کهخیلى از بلندهاى در دنیا،آنهایى که در دنیا در مقامات رفیع قرار گرفتهاندآنجا پستند و خیلى افرادى که در دنیا پست و حقیر و کوچک شمردهمىشوند آنجا بالا هستند.در آنجا بالاهاى دنیا پستخواهند شد وپستهاى دنیا بالا خواهند شد.نه مقصود این است که هر بالایى پستمىشود و هر پستى بالا،بالاهایى از بالا به پایین خواهند آمد و پایینهایىاز پایین به بالا خواهند رفت.البته بدون شک این یک مصداقش است،ولى همان طور که بسیارى یا همه مفسرین گفتهاند مقصود این است کهتمام شؤون دنیا در آنجا زیر و رو مىشود یعنى اصلا عالم زیر و رومىشود،باطنهایى ظاهر مىشود و ظاهرهایى باطن.البته آن تعبیرامیر المؤمنین در مقام امتحانهاست ولى در آنجا هم صادق است:مثلدیگى که وقتى به جوش مىآید آن چیزهایى که در زیر است مىآید رو وآنهایى که در رو هست مىرود زیر:«لتبلبلن بلبلة و لتغربلن غربلة و لتساطنسوط القدر حتى یعود اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم» مىفرماید در آیندهامتحاناتى پیش خواهد آمد،مورد ابتلا قرار خواهید گرفت چگونه،وغربال خواهید شد چگونه.مثل غربالى که به دستیک-در خراسانمىگویند-«رهواردار»است که وقتى تکان مىدهد این دانهها پایین[و]بالا مىروند، ریزها در مىروند و درشتها باقى مىمانند،همینطورتکانهاى سختى بر شما مسلمین وارد خواهد شد و مانند غربال عدهاىخارج خواهید شد،و آنچنان که دیگ[حاوى آب و مواد دیگر] وقتى کهزیرش آتش و حرارتى نباشد یک حالت آرامشى دارد،جسمهایى کهسنگینتر هستند و وزن مخصوصشان از آب بیشتر است پایین مىروند،آنهایى که سبکترند رو باقى مىمانند، آنهایى هم که پایین مىروندسنگینترها زودتر مىروند و سبکترها دیرتر،همین قدر که حرارت آمد وآن را به جوش آورد،مىبینید مثلا آن نخود یا آن لوبیایى که در آن تهخوابیده بود چگونه قل مىزند مىآید بالا،وضع جامعه مردم هم درحرارت امتحانات این جور مىشود، زیرها بالا مىآیند،بالاها زیرمىروند،خلاصه انقلاب به تمام معنا.کلمه«انقلاب»هم-که امروزمعمول شده و انقلابات اجتماعى را«انقلاب»مىگویند-یعنىزیر و رو شدن.
این «خافضة رافعة» [را]مفسرین هم تعبیر به«تقلیب»کردهاند،یعنىتمام عالم زیر و رو مىشود، چون در آیات دیگر قرآن هم هست: «یومتبدل الارض غیر الارض و السموات و برزوا لله الواحد القهار» (8) .مثلا درانسانها،باطنها که در اینجا همه مستور و مخفى است،همه ظاهرمىشود و این ظاهرها در تحتسیطره آن باطنها مخفى مىشود.دراینجا حکومت بر ظاهر است.همه ما در اینجا یک عده انسانهاى خیلىمؤدب و معقولى هستیم که در اینجا نشستهایم یا در خیابانها داریم راهمىرویم،همه مثل همدیگر هستیم و همه هم انسان هستیم ولىباطنهاى ما ممکن است از زمین تا آسمان تفاوت داشته باشد،در باطن،یکى زیبا باشد یکى زشت،یکى انسان باشد یکى غیر انسان.در اینجاظاهر بر باطن غالب و حاکم استیعنى باطن مخفى است.ولى در آنجاقضایا که زیر و رو مىشود ظاهرها تابع باطنهاستیعنى هر کسى حشرشبر اساس همان نیت و باطنش است،باطنش هر جور هست ظاهرش همتابع باطنش استیعنى اگر فرض کنید یک آدم باطنش با باطن یک گرگشبیه است دیگر ظاهرش هم ظاهر همان گرگ خواهد شد.به هر حال درعالم آخرت اوضاع تغییر مىکند، همه چیز زیر و رو مىشود.
یا مثلا در این دنیا نظام اسباب حاکم و ظاهر است(نه اینکه در آندنیا نظام اسباب نیست)، مسبب الاسباب با چشمها دیده نمىشود،انسان باید با دیده عقل دقت کند و در وراى این اسباب،مسبب
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 14 صفحه
قسمتی از متن .doc :
بسم الله الرحمن الرحیم
انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا (8) لتؤمنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکرة و اصیلا (9) ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم فمن نکث فانما ینکث على نفسه و من اوفى بما عاهد علیه الله فسیؤتیه اجرا عظیما (10) سیقول لک المخلفون من الاعراب شغلتنا اموالنا و اهلونا فاستغفر لنا یقولون بالسنتهم ما لیس فى قلوبهم قل فمن یملک لکم من الله شیئا ان اراد بکم ضرا او اراد بکم نفعا بل کان الله بما تعملون خبیرا (11)
انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا: این آیه در سوره احزاب هم با همین عبارت اضافهاى وجود دارد.آنجا مىفرماید: یا ایها النبى انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا: اى پیامبر، ما تو را فرستادهایم گواه بر مردم و گواه بر امت.«شاهد»و«شهید»معنى حضور را مىدهد.در زبان عربى به«گواه»از آن جهت«شاهد»مىگویند که کسى حق دارد در مورد واقعهاى گواهى بدهد که در آن واقعه حاضر باشد،یعنى انسان در مورد واقعهاى که در آن حضور دارد و احساس مىکند و بالعیان آن را مىبیند حق دارد شهادت بدهد.این مسالهاى است در باب«قضاء»(قضاوت)،مىگویند شهادت به علم جایز نیست،شهادت به عین و به حس جایز است،یعنى اگر شما چیزى را یقین دارید و شک ندارید ولى ندیدهاید،مثلا یقین دارید العیاذ بالله زید همسایه شما شراب مىخورد،از صد احتمال یک احتمال هم نمىدهید که شراب نخورد،یعنى هیچ احتمال اینکه بتوانید توجیه هم بکنید نمىدهید،یقین دارید شراب مىخورد،اما به چشم خودتان ندیدهاید،یقین دارید که فلان مرد و زن زنا کردهاند ولى به چشم خود ندیدهاید،حق ندارید که این را شهادت بدهید بگویید فلانى زنا کرده یا فلانى شراب خورده است،و اگر شهادت بدهید و قاضى از شما بپرسد که این را که تو شهادت مىدهى دیدهاى یا ندیدهاى،و شما بگویید من ندیدهام ولى یقین دارم،اگر شما عادلترین عادلهاى عالم هم باشید، اعدل عدول هم باشید، سلمان فارسى هم باشید قاضى حق ندارد بر این گونه شهادت ترتیب اثر بدهد. حدیثى هست، حضرت صادق علیه السلام فرمودند(با دستشان اشاره کردند):«على مثل ضوء الشمس»مثل اینکه نور خورشید را مىبینى،فقط اگر این طور باشد شهادت بده،غیر از این نه.به همین جهت براى آنچه که ما در فارسى مىگوییم«گواه»در زبان عربى کلمه«شاهد»به کار مىبرند،یعنى حاضر،یعنى آن کسى که حاضر واقعه بوده نه آن کسى که عالم به واقعه است،چون غایب از واقعه هم گاهى عالم به واقعه مىشود،ولى کافى نیست.علم به واقعه ولى عن غیاب کافى نیست،حضور آن واقعه و شهود آن لازم است.
یکى از نکات مهم و معارف بزرگ قرآن این مساله است که پیغمبر اکرم و به تعبیر قرآن گروهى از مؤمنین-که آن گروهى از مؤمنین این گونه جز اینکه در مقام عصمت باشند کس دیگر نمىتواند باشد-[شاهد امت هستند].خدا پیغمبر را«شاهد امت»نامیده است،شاهدى که در دنیا تحمل شهادت مىکند و در آخرت اداى شهادت،یعنى او حاضر و ناظر به افعال و اعمال امت است.همین طور که ما مىگوییم ملکین رقیب و عتید ناظر و شاهد اعمال ما هستند،همیشه پیغمبر یک امتشاهد و ناظر بر اعمال امت است،و این است که در مساله امامت گفته مىشود که شان اصلى امام این نیست که در میان مردم ظاهر باشد و حکومت در دست داشته باشد که اگر این شان را از او گرفته باشند دیگر امام نباشد و از امامتخلع شده باشد،نه،شان اصلى که از آن این شان نتیجه مىشود[این است که امام شاهد امت است]یعنى با وجود کسى که در باطن و از نظر باطن شاهد بر همه امت است دیگر نوبت به کسى که مثل همه افراد امت است و مثل افراد دیگر امتخطا کار است نمىرسد که او خلافت و حکومت را در دست بگیرد.
این است که قرآن در آن آیه مىفرماید: یا ایها النبى انا ارسلناک شاهدا ما شما را فرستادهایم به عنوان شاهد و به عنوان گواه امت.این مساله عرض اعمال-که خودش مسالهاى است که بر پیغمبر یا امام عرض اعمال مىشود-همان مفهوم«شهادت»را مىرساند،که در آن آیه مىفرماید: و قل اعملوا فسیرى الله عملکم و رسوله و المؤمنون و ستردون الى عالم الغیب و الشهادة. این که بعد مىفرماید: و ستردون الى عالم الغیب و الشهادة یعنى خیال نکنید این شهادت براى این است که العیاذ بالله خدا نمىداند،شاهدها باید بیایند به اطلاع او برسانند[و او]قاضى این گونه است،این روى آن نظام نیست،این شاهدها هستند و تازه بازگردانده مىشوید به کسى که خودش عالم بر غیب و بر شهادت و بر همه چیز است و اعلم است از خود شما و از خود شاهدها بر این مطلب.
انا ارسلناک شاهدا .پس یک شان از شؤون مقام رسالتشهادت است،تحمل شهادت در دنیا و اداى شهادت در آخرت. و مبشرا و نذیرا .شان دیگر تبشیر است و شان دیگر انذار.همیشه پیغمبران مردم را در حال حرکت و در جریان مىبینند،یعنى انسان خواه ناخواه این طور است.انسان هیچ وقتساکن نیست،همیشه در حرکت است،منتها در چه راهى و به کدام سو در حرکت است؟پیامبران مبشر و منذر هستند،یعنى راه را ارائه مىدهند و بشارت و نوید مىدهند که اگر از این راه بروى به چه فتح و سعادت و کمالى نائل مىشوى و اگر از آن راه و آن راه بروى به چه بدبختى و شقاوتى نائل مىشوى.
حدیثى هست که پیغمبر اکرم با اصحاب نشسته بودند،چند خط از نقطهاى به نقطهاى رسم کردند،بعد اشاره به خط وسط که خط راست بود کردند و فرمودند این راه من است(صراط مستقیم)و بقیه راهها راههاى من نیست،یعنى انسان همیشه در حال حرکت است،منتها یک وقت راه راست را به سوى مقصد در پیش مىگیرد و یک وقت از راههاى کج مىرود،و پیغمبران آمدهاند که مبشر به راه راست باشند.
اینجا عمل خاصى از پیغمبر اکرم صورت گرفته که مساله مبشر بودن و منذر بودن پیغمبر را خیلى خوب مجسم مىکند،مخصوصا منذر بودن.در سالهاى اول بعثت رسول اکرم بعد از نزول آیه و انذر عشیرتک الاقربین (خویشاوندان نزدیک را باید انذار کنى)دو واقعه رخ داده است،یکى انذار نزدیکان خیلى نزدیک،یعنى بنى هاشم و بنى عبد المطلب که این در خانه خود حضرت صورت گرفته،که عدهاى را-که 39 یا 40 نفر بودند،عموهاى حضرت،عمو زادگان، عمه زادگان،اینهایى که خیلى نزدیک بودند-دعوت کردند،آن داستان معروف که امیر المؤمنین طفل بودند و[پیغمبر اکرم]دستور دادند که آبگوشتى براى اینها بپزند و ایشان آماده کردند،و بعد ابو لهب چه گفت و...
یک جریان دیگر هست که انذار اقربین کمى از اینها دورتر است-که بعد از آن واقعه صورت گرفته-یعنى همه قریش،چون همه قریش اقرباى پیغمبر بودند.خود پیغمبر از قبیله قریش بود یعنى بنى هاشم تیرهاى از قریش بودند.پیغمبر اکرم رفتند بالاى یکى از کوههاى اطراف مکه و فریاد کردند ایها الناس جمع شوید،مطلب مهمى را مىخواهم با شما در میان بگذارم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 12 صفحه
قسمتی از متن .doc :
سوره فاتحه الکتاب (حمد)
این سوره در مکه نازل شده و دارای هفت آیه است.
ویژگیهای سورهی حمد :
این سوره اساساً با سورههای دیگر قرآن از نظر لحن و آهنگ فرق روشنی دارد زیرا در این سوره خداوند طرز سخن گفتن و مناجات با او را به بندگانش آموخته است.
آغاز این سوره با حمد و ستایش پروردگار و با ابراز ایمان با مبدأ و معاد (خداشناسی و ایمان به رستاخیز) ادامه و با تقاضاها و نیازهای بندگان پایان میگیرد.
2-سورهی حمد اساس قرآن است در حدیثی از پیامبر اکرم (ص)میخوانیم که :
«الحمد ام القرآن » و این هنگامی بود که «جابر بن عبدالله انصاری» خدمت پیامبر (ص) رسید، پیامبر به او فرمود : «آیا برترین سورهای که خداوند در کتابش نازل کرده به تو تعلیم کنم».
جابر عرض کرد آری، پیامبر سوره حمد که امّ الکتاب است به او آموخت.
سپس فرمود « این سوره شفای هر دردی است مگر مرگ»
(امّ) به معنی اساس و ریشه است. «ابن عباس» مفسر معروف میگوید: «هر چیزی اساس و شالودهای دارد ... و اساس و زیربنای قرآن سوره حمد است».
در آیات قرآن سوره حمد به عنوان یک موهبت بزرگ به پیامبر (ص) معرفی شده است، و در برابر کل قرآن قرار گرفته. آنجا که میفرماید :«ما به تو سوره حمد که هفت آیه است و دو بار نازل شده دادیم همچنین قرآن بزرگ بخشیدیم.
محتوای سوره حمد :
از یک نظر این سوره به دوبخش تقسیم میشود، بخشی از حمد و ثنای خدا سخن میگوید و بخشی از نیازهای بنده.
در حدیثی از پیامبر (ص) میخوانیم :خداوند متعال چنین فرموده : «من سوره حمد را میان خود و بندهام تقسیم کردم نیمی از آن برای من و نیمی از آن برای بنده من است و بنده من حق دارد هر چه را میخواهد از من بخواهد.
در فضیلت این سوره از پیامبر (ص) نقل شده : هر مسلمانی سوره حمد را بخواند پاداش او به اندازه کسی است که دو سوم قرآن را خوانده ( و طبق نقل دیگری پاداش کسی است که تمام قرآن را خوانده باشد) و گوئی به هر فردی از مردان و زنان مسلمان هدیهای فرستاده همچنین در حدیثی از امام صادق (ع) میخوانیم :« شیطان چهار بار فریاد کشید و ناله سر داد، نخستین بار روزی بود که از درگاه خداوند رانده شد، سپس روزی بود که از بهشت به زمین تنزل یافت، سومین بار هنگام بعثت محمد (ص) بعد ازفترت پیامبران بود و آخرین بار زمانی بود که سوره «حمد» نازل شد.
چرا نام این سوره فاتحه الکتاب است؟
«فاتحه الکتاب» به معنی آغازگر کتاب (قرآن) است، و از روایات استفاده نیشود که این سوره در زمان پیامبر نیز به همین نام شناخته میشده است. و این مطلب نشان میدهد برخلاف آنچه در میان گروهی مشهور است که قرآن در عصر پیامبر (ص) به صورت پراکنده بوده و بعد در زمان ابوبکر یا عمر یا عثمان جمعآوری شده، قرآن در زمان خود پیامبر(ص) به همین صورت امروز جمعآوری شده بود و سرآغازش همین سوره حمد بوده است.
«علی بن ابراهیم» از امام صادق (ع) نقل کرده که رسول خدا به علی (ع) فرمود :« قرآن در قطعات حریر کاغذ و امثال آن پراکنده است آن را جمعآوری کنید».
سپس اضافه میکند : علی(ع) از آن مجلس برخاست و آن را در پارچه زرد رنگی جمعآوری نمود سپس بر آن مهر زد.
به علاوه حدیث مشهور «ثقلین» که شیعه و سنی آن را نقل کردهاند که پیامبر فرمود من از میان شما دو چیز گرانبها را به یادگار میگذارم «کتاب خدا» و «خاندانم» خود نشان میدهد که قرآن به صورت یک کتاب جمعآوری شده بود.
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
(آیه 1 )- میان همهی مردم جهان رسم است که هر کار مهم و پرارزشی را به نام بزرگی از بزرگان آغاز میکنند، یعنی آن کار را با آن شخصیت مورد نظر از آغاز ارتباط میدهند. ولی آیا بهتر نیست که برای پاینده بودن یک برنامه و جاوید ماندن یک تشکیلات، آن را به موجودی پایدار و جاویدانی ارتباط دهیم. که فنا در ذات اوراه ندارد، از میان تمام موجودات آنکه ازلی و ابدی است تنها ذات پاک خداست و به همین دلیل باید همه چیز و هر کاری را با نام او آغاز کرد و از او استمداد نمود لذا در نخستین آیه قران میگوئیم :«به نام خداوند بخشنده بخشایشگر» (بسم الله الرحمن الرحیم).
و در حدیث معروفی از پیامبر (ص) میخوانیم : کلُّ امرٍ ذی بالٍ لم یُذکَرْ فیه اسم الله فهو اَبتَر: « هرکار مهمی که بدون نام خدا شروع شود. بیفرجام است»
امام باقر (ع) میفرماید : « در سزوار است هنگامی که کاری را شروع میکنیم، چه بزرگ باشد چه کوچک، بسم الله بگوئیم تا پربرکت و میمون باشد».
در پایان اینکه : پایداری وبقاء عمل بسته به ارتباطی است که با خدا دارد به همین مناسبت خداوند به پیامبر دستور میدهد که در آغاز شروع تبلیغ این کار را با نام خدا شروع کند :
اِقرا بِاسْمِ رَبِّکَ (سوره علق آیه 1) و میبینیم حضرت نوح در آن توفان سخت وعجیب هنگام سوار شدن برکشتی برای پیروزی بر مشکلات به یاران خود دستور میدهد که در هنگام حرکت و در موقع توقف کشتی بسم الله بگویند(سوره هود آیه 41 و 48)
و آنها نیز با موفقیت و پیروزی پشت سرگذاشتند.
روی همین اصل، تمام سورههای قرآن – با بسم الله آغاز میشود تا هدف اصلی از آغاز تا انجام با موفقیت و پیروزی وبدون شکست انجام شود و تنها سوره توبه است که بسم الله در آغاز آن نمیبینیم چرا که سوره توبه با اعلان جنگ به جنایتکاران مکه و پیمانشکنان آغاز شد و اعلام جنگ با توصیف خداوند به رحمان و رحیم سازگار نیست.
نکتهها :
آیا بسم الله جزء سوره است ؟ در میان دانشمندان و علماء شیعه اختلافی نیست که بسم الله جزء سوره حمد و همه سورههای قرآن است. زیرا میدانیم در متن قرآن چیزی اضافه نوشته نشده است. سیره مسلمین همواره بر این بوده که هنگام تلاوت قرآن بسم الله را در آغاز هر سورهای میخواندند،ومتواتراً نیز ثابت شده که پیامبر آن را تلاوت میفرمود،چگو نه ممکن است چیزی جزء قرآن نباشد و پیامبر ومسلمانان همواره آن را ضمن قرآن بخوانندوبر آن مداومت کنند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 16 صفحه
قسمتی از متن .doc :
سوره جاثیه
این سوره در ((مکه )) نازل شده , و داراى 37 آیه است .
محتواى سوره :.
محتواى این سوره را مى توان در هفت بخش خلاصه کرد:1ـ عظمت قرآن مجید و اهمیت آن .2ـ بیان گوشه اى از دلائل توحید در برابر مشرکان .3ـ ذکر پاره اى از ادعاهاى ((طبیعى مسلکان )) و پاسخ قاطع به آن .4ـ اشاره کوتاهى به سرنوشت بعضى از اقوام پیشین همچون بنى اسرائیل .5ـ تهدید شدید نسبت به گمراهانى که اصرار و پافشارى بر عقائد انحرافى خود دارند.6ـ دعوت به عفو و گذشت در عین قاطعیت و عدم انحراف از مسیر حق .7ـ اشارات گویایى به حوادث تکان دهنده قیامت .نـام ایـن سوره ((جاثیه )) است به تناسب آیه 28 این سوره ـجاثیه یعنى ;Š کسى که به زانو درآمده ـ و اشاره به وضع بسیارى از مردم در صحنه قیامت در دادگاه عدل الهى است.
فضیلت تلاوت سوره :.
در حدیثى از پیامبر(ص ) مى خوانیم : ((کسى که سوره جاثیه را بخواند (و البته در آن اندیشه کند و در زنـدگـى خـود به کار بندد)خداوند عیوب او را روز قیامت مى پوشاند و ترس و وحشت او را به آرامش مبدل مى سازد)).به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.(آیه )ـ.
همه جا نشانه هاى اوست :.
این سوره ششمین سوره اى است که با حروف مقطعه ((حاـمیم )) (حم ) آغازشده است .مـفـسـر معروف ((طبرسى )) در آغاز این سوره مى گوید: بهترین سخن این است که گفته شود ((حـم )) نـام ایـن سـوره است ;Š و نامگذارى این سوره به ((حم )) اشاره به این است که این قرآن که سراپا اعجاز است از حروف الفبا تشکیل شده .(آیـه )ـ و شـاید به همین دلیل بلافاصله از عظمت قرآن یاد کرده , مى گوید:((این کتاب از سوى خداوند عزیز و حکیم نازل شده است )) (تنزیل الکتاب من اللّه العزیز الحکیم ).((عـزیز)) به معنى قدرتمند و شکست ناپذیر, و ((حکیم )) به معنى کسى است که از اسرار همه چیز آگاه است و تمام افعالش روى حساب و حکمت مى باشد.(آیـه )ـ سـپـس بـه بـیان آیات و نشانه هاى عظمت خدا در آفاق و انفس پرداخته , مى گوید: ((در آسمانها و زمین نشانه هاى فراوانى است براى آنها که اهل ایمانند و طالب حقند)) (ان فى السموات والا رض لا یات للمؤمنین ).عـظـمت آسمانها از یک سو, و نظام شگفت انگیز آنها ـکه میلیونها سال مى گذرد و برنامه هاى آنها بدون کمترین انحراف و دگرگونى ادامه مى یابدـ از سوى دیگر, و ساختمان زمین و عجائب آن از سوى سوم هریک آیتى از آیات خداست .(آیه )ـ پس از این آیات آفاقى به آیات انفسى پرداخته , مى گوید: ((و درآفرینش شما و جنبندگانى کـه در سـراسـر زمـین پراکنده ساخته نیز نشانه هایى است براى جمعیتى که اهل یقینند)) (وفى خـلـقـکـم ومـا یـبث من دابة آیات لقوم یوقنون )آرى ! هریک به نوبه خود آیت و نشانه اى از علم و حکمت و قدرت بى پایان مبدا آفرینش است .(آیـه )ـ در ایـن آیـه از سه موهبت بزرگ که هریک نقش مهمى در حیات انسان و موجودات زنده دیگر دارد, و هریک آیتى از آیات خداست , نام مى برد:مساله ((نور)) و ((آب )) و ((هوا)).مـى فـرمـایـد: ((درآمد و شد شب و روز, و رزقى را که خداوند از آسمان نازل کرده و به وسیله آن زمین را بعد از مرگش حیات بخشیده , و همچنین در وزش بادها,نشانه هایى است براى جمعیتى کـه تـعقل و اندیشه مى کنند)) (واختلا ف اللیل والنهار وما انزل اللّه من السما من رزق فاحیا به الا رض بعد موتها وتصریف الریاح آیات لقوم یعقلون ).مـسـالـه نـظام ((نور و ظلمت )) و آمد و شد شب و روز که هریک با نظام خاصى جانشین و خلیفه دیگرى مى شود بسیار حساب شده و شگفت انگیز است .در مرحله دوم از رزق حیاتبخش آسمانى , یعنى باران , سخن به میان آمده که نه در لطافت طبعش کلامى است , و نه در قدرت احیاگریش سخنى , و همه جا نشانه زندگى و طراوت و زیبائى است .و در مـورد سـوم سخن از وزش بادها است بادهایى که هواى پراکسیژن زنده راجابه جا مى کنند, و در اخـتیار جانداران مى گذارند, هواى آلوده به کربن را براى تصفیه به دشتها و جنگلها و صحراها مـى فرستند, و پس از تصفیه به شهرها و آبادیهامى برند, و عجب این که این دو دسته از موجودات زنده یعنى ((حیوانات )) و((گیاهان )) درست بر ضد هم عمل مى کنند, اولى اکسیژن را مى گیرد و گـاز کـربـن مـى دهـد, و دومـى کربن را مى گیرد و اکسیژن مى