واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق درباره مفهوم شخصیت 22 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

مفهوم شخصیت

از نظر فلسفى مجموعه نفسانیات هر کسى شخصیت او را تشکیل میدهد ولى در اصطلاح عموم،شخصیت اشخاص در نتیجه ظهور و بروز صفت خاصى مشخص و تعیین میگردد مثلا کسى که شم قوى در امور سیاسى داشته باشد شخصیت سیاسى نامیده شده و اگر عالم و دانشمند باشد بعنوان شخصیت علمى از وى نام مى‏برند و چون در روانشناسى ثابت شده است که نفسانیات و صفات جسمانى در همدیگر اثر دارند لذا براى معرفى کامل شخصیت هر فردى باید صفات جسمانى و خصوصیات روحى و اخلاقى او را بررسى نمود.

از طرفى براى مطالعه صفات جسمى و خصال روحى اشخاص باید از روش معمول در علوم طبیعى یعنى از مشاهده و تجربه استفاده نمود زیرا حقیقت نفسانیات مانند خود نفس غیر قابل شناخت و مجهول است و فقط از آثار آنها میتوان بوجودشان پى برد.

موضوع دیگر اینکه شناسائى ما درباره شخصیت اشخاص اعم از اینکه این شناسائى سطحى و یا علمى باشد منوط بدارا بودن صفات مشابهى از صفات صاحب شخصیت است بعبارت دیگر انسان از طریق حالات درونى خود بکیفیات نفسانى دیگران نیز پى مى‏برد و همین روش در مورد آلام و لذایذ جسمانى نیز صادق میباشد هنگامیکه آدمى از فوت نزدیکان خود متأثر میشود و یا از درد عضوى ناله‏میکند تأثر و درد سایرین نیز براى او قابل ادراک میباشد.

از طرفى کیفیات نفسانى هر کسى منحصر بخود او بوده و تشکیل یک سلسله واحدى را میدهند که در اصطلاح روانشناسى آنرا وحدت گویند و این وحدت در طول زمان محفوظ مانده و هویت شخص را نشان میدهد.

با در نظر گرفتن نکات معروضه اگر ما بخواهیم شخصیت على علیه السلام را چه از نظر صفات جسمانى و چه از لحاظ ملکات نفسانى مورد مطالعه قرار دهیم بیک اشکال مهم و لا ینحلى برخورد خواهیم نمود زیرا سجایاى اخلاقى و صفات خجسته و عالیه على علیه السلام که در روح بزرگ او نهفته بود براى ما مجهول است.

على علیه السلام بشر بود ولى خصوصیات وجود او در هیچ بشرى دیده نشده است،کارهاى آنحضرت شبیه سایر مردم نبود تا مردم بتوانند او را از مقایسه با نفس خود بشناسند بلکه او مظهر العجایب و الغرایب بود که تمام افراد بشر را در گذشته و آینده مبهوت نموده و خواهد نمود !

اعمال و افعال او کلا خارق العاده و عجیب بود،کسى که زورمند و توانا باشد تسلیم دیگرى نمیشود و در برابر اجحاف دیگران صبر و تحمل نمیکند زیرا صبر در برابر عجز است نه در برابر توانائى اما على علیه السلام در کمال قدرت و نیرو نهایت صبر و حلم را داشته است و این عمل را جز اعجاز بچه میتوان تعبیر نمود؟

همچنین کسى که ادیب و خوش قریحه باشد فاقد صفت رزمجوئى بوده و بدرد صحنه کار زار نمیخورد اما على علیه السلام ادیب و خطیب منحصر بفرد بود و در عین حال دل و زهره شجعان عرب در میدانهاى جنگ از ترس و هیبت او ذوب میگردید.

سید رضى (رحمة الله علیه) در مقدمه نهج البلاغه میگوید اگر کسى در خطبه‏ها و کلمات على علیه السلام بدون اینکه آنحضرت را بشناسد تأمل و اندیشه نماید یقینا چنین تصور خواهد کرد که گوینده این سخنان باید کسى باشد که از مردم کناره گرفته و جز عبادت و توجه بامور معنوى و اخلاقى بچیز دیگرى اهتمام نورزد،و هرگز تصور نخواهد کرد گوینده این سخنان کسى است که از شمشیرش خون چکیده و چه بسا که یکتنه در میان امواج خروشان دریاى سپاه غوطه‏ور بوده است و این ازفضائل عجیبه آنحضرت است که جمع بین اضداد نموده است.

همچنین ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه مینویسد که ما هرگز شجاع بخشنده‏اى ندیده‏ایم،آنگاه طلحه و زبیر و عبد الله بن زبیر و عبد الملک بن مروان را نام مى‏برد که اینها شجاع بودند ولى بخل و حرص داشتند اما شجاعت و سخاوت امیر المؤمنین على علیه السلام معلوم است که بچه مقدار بوده است و این از احوال عجیبه و اوصاف مخصوصه آنحضرت است.

بر همگان معلوم است که اشخاص فروتن و متواضع فاقد هیبت و وقار بوده و بعلت تواضعشان کسى مرعوب آنها نمیگردد ولى على علیه السلام با کمال تواضع و شکسته نفسى که حتى روى خاکها نشسته و ابو ترابش میگفتند چنان هیبت و رعب و شکوهى داشت که دل شیر را آب میکرد چنانکه روزى معاویه بقیس بن سعد گفت خدا رحمت کند ابوالحسن را بسیار خندان و خوش طبع بود،قیس گفت بخدا سوگند با آن شکفتگى و خندانى هیبتش از همگان فزون‏تر بود و آن هیبت تقوى بود که آنجناب داشت نه مثل هیبتى که اراذل و اوباش شام از تو دارند.

این مطلب نیز بدیهى و مسلم است که هر کس در صفتى و یا در حرفه‏اى متخصص باشد در آن حرفه و فن مخصوص بر کس دیگرى که اطلاعات کلى و عمومى در چند فن و حرفه داشته باشد فضیلت و ارجحیت دارد مثلا یک پزشک متخصص در بیماریهاى قلبى در مورد معالجه آن عضو نسبت به یک پزشک عمومى که در سایر دستگاههاى بدن من جمله قلب هم اطلاعات کلى دارد مهارت و برترى خواهد داشت بعبارت دیگر هر ذو فنونى مغلوب ذو فن است چنانکه گویند.

هر چند که ذو فنونى اما ذو فن ز ذوفنون بسى به

ولى فقط على علیه السلام بود که با وجود دارا بودن کلیه صفات کمالیه و فضائل نفسانى در هر یک از آنها نیز سرآمد همگان بوده واحدى را یاراى برابرى و مقابله در هیچیک از صفات مزبور با او نبوده است.

نیرو و انرژى بدن در اثر جذب مواد غذائى صورت میگیرد و اگر نیرو و کالرى حاصله از غذا کمتر از انرژى مصرف شده بدن باشد تن آدمى ضعیف و رنجور گردد وبشهادت عموم مورخین خوراک على علیه السلام منحصر بنان جوینى بود که سه لقمه بیشتر نمیخورد ولى نیروى بازوى او توانست درب خیبر را از بیخ و بن بر کند و مرحب خیبرى را با ضربتى بخاک افکنده و همگان را بتحیر و تعجب وادارد چنانکه خود آنحضرت فرماید:

آنکس که نان جوین مرا در سفره دید تعجب کرد که چگونه با این نان جوین بر لشگرى انبوه حمله میکنم و سپاهى را بتنهائى در هم میشکنم!

و باز کسانى که شجاع و خونریز و مرد جنگ و شمشیر باشند فاقد غریزه ترحم و عاطفه بوده و قلب آنان را تیرگى و قساوت فرا میگیرد جز على علیه السلام که ابطال و شجعان عرب را طعمه شمشیر خود میکرد و در عین حال چنان رقت قلب و عاطفه داشت که از مشاهده حال بینوایان اندوهگین میشد و از دیدن طفل یتیمى اشگ چشمش جارى میگشت،چه خوب گفته گوینده این شعر :

اسد الله اذا صال و صاح‏ ابو الایتام اذا جاد و بر

(موقعى که حمله میکرد و صیحه میزد شیر خدا بود و هنگام جود و احسان پدر یتیمان بود) .

و از اینجا است که آنحضرت را اعجوبة العجایب گفته‏اند که وجود مبارکش مجمع اضداد و صفات متباین بوده و این خود معجزه بزرگى است زیرا که بظاهر از نظر منطق اجتماع ضدین و نقیضین محال است.

دانشمندان طبیعى و علماى علم النفس ثابت کرده‏اند که مغز آدمى مرکز ادارکات و تعقلات بوده و چنانچه بناحیه‏اى از آن آسیب برسد در طرز تعقل و ادراک و بخصوص در قوه حافظه و بایگانى ذهن اختلالاتى پدید میآید که منجر بفراموشى و هذیان و پرت گوئى و امثال آنها میشود،با قبول این مطلب چه اعجازى از این بالاتر که وقتى فرق مبارک على علیه السلام از شمشیر زهر آلود ابن ملجم علیه اللعنة شکافته گردید مغز متلاشى و مسموم شده و اصلا مغزى باقى نمانده بود تا مرکز ادراکات و تعقلات باشد ولى آنحضرت با همانحال میفرمود سلونى قبل ان تفقدونى!و سخنان گهربارى که در وصیت‏هاى خود فرمود حاوى نکات علمى و اخلاقى بوده وبا خطبه‏هاى دیگر او که در حال سلامت و تندرستى ایراد نموده است کوچکترین فرقى ندارد و باز عجب اینکه ضمن موعظه و وصیت گاهى بحالت اغماء و بیهوشى میافتاد و پس از بهوش آمدن دنباله مطلب را بیان میفرمود بدون اینکه کوچکترین تغییرى در اسلوب کلمات و الفاظ و یا در ارتباط معانى و مضامین آنها بوجود آمده باشد!!

بنابراین همچنانکه در مقدمه این فصل اشاره گردید شرح و توصیف شخصیت على علیه السلام از عهده تقریر همگان خارج بوده و اعمال و رفتار او باقیاسات ما قابل تفهیم نمیباشد.لذا بقول مولوى باید کار پاکان را قیاس از خود نگیریم و بلکه بعجز و ناتوانى خود از درک هویت و شخصیت على علیه السلام اقرار کنیم که افکار کوچک ما قابلیت درک واقعیت آنرا نخواهد داشت.

مطالبى که در فصول آینده براى معرفى و نمایاندن شخصیت آنحضرت با توجه بمناقب و مکارم اخلاقى او نگاشته میشود براى اقناع ذهن ما است و الا درباره شخصیت واقعى على علیه السلام نه زبان را یاراى گفتن است و نه قلم را توانائى نوشتن زیرا آنجناب در تمام فضائل اخلاقى و ملکات نفسانى وارث نبى اکرم صلى الله علیه و آله بوده و بآن کوه مرتفع و بلندى ماند که طایر خیال بقله آن پرواز نتواند نمود و چون اقیانوس ژرفى است که غواص اندیشه را قدرت رسیدن بقعر آن نخواهد بود بدینجهت پیغمبر صلى الله علیه و آله بعلى علیه السلام خطاب فرمود که خدا را سزاوار معرفتش کسى جز من و تو نشناخت و ترا نیز چنانکه باید و شاید کسى جز خدا و من نشناخت:

یا على ما عرف الله حق معرفته غیرى و غیرک و ما عرفک حق معرفتک غیر الله و غیرى (1) .

و مناسب این مقال سخن یکى از متکلمین مشهور بنام نظام است که در حق آنحضرت چنین میگوید :

کار امیر المؤمنین علیه السلام سخت مشکل است چه اگر بخواهیم در مدح‏و ثناى او باقتضاى حق و مقام سخن گوئیم غالى میشویم،و اگر قصور ورزیم کافر گردیم،و یک حالت میانه میان این دو حال است که بسیار لطیف و دقیق،و ادراک آن منوط بتوفیق است (2) .

پى‏نوشتها: (1) مناقب ابن شهر آشوب جلد 2 ص .51(2) ناسخ التواریخ زندگانى امام باقر علیه السلام جلد 7 ص .127

ایمان و عبادت على علیه السلام

لم اعبد ربا لم اره.(على علیه السلام)

حقیقت عبادت تعظیم و طاعت خدا و چشم پوشى از غیر اوست،بزرگترین فضیلت نفس ستایش مقام الوهیت و تقرب جستن بساحت قدس ربوبى است،عبادت اگر با شرایط خاص خود انجام شود مقام بسیار بزرگ و افتخار آمیزى است چنانکه از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله بوسیله کلمه عبد تجلیل شده و قبل از عنوان رسالت عبودیت او قید گردیده است:

اشهد ان محمدا عبده و رسوله.

براى سیر مراتب کمال بهترین وسیله پیشرفت،تهذیب و تزکیه نفس است که راه عملى آن با عبادت حقیقى صورت میگیرد.انجام عبادت تنها براى رفع تکلیف نیست بلکه وسیله نمو عقل،و موجب تعدیل و تنظیم قواى وجودى است که نفس را از آلودگیهاى مادى باز میدارد،بهترین وجه عبادت انجام امرى است که بدون ریا و سمعه بوده و صرفا براى خدا باشد و در این شرایط است که صفت تقوى ظهور میکند و بدون آن انجام عبادات مقبول نیفتد.

تقوى و ورع انحراف از جهان مادى و فانى بوده و توجه بعالم روحانیت و بقاء است و ایمانیکه بزیور تقوى آراسته شود ایمان حقیقى است و در اثر اخلاص در عبادات،شخص را بمرحله یقین میرساند.

با توجه بنکات معروضه،على علیه السلام در ایمان و تقوى و زهد و عبادت و یقین منحصر بفرد بود در اینمورد پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:لو ان السموات و الارض وضعتا فى کفة و وضع ایمان على فى کفة لرجح ایمان على (1) .

یعنى اگر آسمانها و زمین در یک کفه ترازو و ایمان على در کفه دیگر گذاشته شوند بطور حتم ایمان على بر آنها فزونى میکند.

على علیه السلام با عشق و حب قلبى خدا را عبادت میکرد زیرا عبادت او براى رفع تکلیف نبود بلکه او محب حقیقى بود و جز جمال دلرباى حقیقت چیزى در نظرش جلوه‏گر نمیشد.

على علیه السلام در تقواى دینى و عبادت چنان کوشا بود که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله در پاسخ کسانى که از تندى على علیه السلام در نزد وى گله میکردند فرمود:على را ملامت نکنید زیرا او شیفته خدا است (2) !

على علیه السلام هنگامیکه مناجات میکرد و مشغول نماز میشد گوشش نمى‏شنید و چشمش نمیدید و زمین و آسمان،دنیا و مافیها از خاطرش فراموش میشد و با تمام وجود توجه خود را بمبدأ حقیقت معطوف میداشت چنانکه مشهور است در یکى از جنگها پیکان تیرى بپایش فرو رفته و بقدرى دردناک بود که نمیتوانستند آنرا بیرون بیاورند وقتیکه بنماز ایستاد بیرون کشیدند و او متوجه نشد!

على علیه السلام هنگام وضو گرفتن سراپا میلرزید و لرزش خفیفى وجود مبارکش را فرا میگرفت و چون در محراب عبادت میایستاد رعشه بر اندامش میافتاد و از خوف عظمت الهى اشگ چشمانش بر محاسن شریفش جارى میشد،سجده‏هاى او طولانى بود و سجده‏گاهش همیشه از اشگ چشم مرطوب !شاعر گوید،

هو البکاء فى المحراب لیلا هو الضحاک اذا اشتد الضراب

یعنى او در محراب عبادت بشدت گریان و در شدت جنگ خندان بود.ابو درداء که یکى از اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله است گوید در شب تاریکى‏از نخلستانى عبور میکردم آواز کسى را شنیدم که با خدا مناجات میکرد چون نزدیک شدم دیدم على علیه السلام است و من خود را در پشت درخت مخفى کردم و دیدم که او با خوف و خشیت تمام با آهنگ حزین مناجات میکرد و از ترس آتش سوزان جهنم گریه مینمود و بخدا پناه برده و طلب عفو و بخشش مینمود و آنقدر گریه کرد که بى حس و حرکت افتاد!گفتم شاید خوابش برده است نزدیکش رفتم چون چوب خشگى افتاده بود او را تکان دادم حرکت نکرد گفتم حتما از دنیا رفته است شتابان بمنزلش رفتم و خبر مرگ او را بحضرت زهرا علیها السلام رسانیدم فرمود مگر او را چگونه دیدى؟من شرح ما وقع گفتم،فاطمه علیها السلام گفت او نمرده بلکه از خوف خدا غش نموده است (3) .

على علیه السلام علاوه از نمازهاى واجبى نوافل را نیز انجام میداد و هیچوقت نماز شب آنحضرت ترک نمیشد حتى در موقع جنگ نیز از آن غفلت نمى‏نمود،در لیلة الهریر نزدیکى‏هاى صبح بافق مینگریست ابن عباس پرسید مگر از آنسو نگرانى داراى آیا گروهى از دشمنان در آنجا کمین کرده‏اند؟فرمود نه میخواهم ببینم وقت نماز رسیده است یا نه!

حضرت على بن الحسین علیهما السلام که از کثرت عبادت و سجده‏هاى طولانى بکلمه سجاد و زین العابدین ملقب شده بود در برابر سؤال دیگران که چرا اینقدر مشقت و رنج بر خود روا میدارى فرمود:

و من یقدر على عبادة جدى على بن ابى طالب؟

کیست که بتواند مثل جدم على علیه السلام عبادت کند؟

ابن ابى الحدید بنحو دیگرى این مطلب را بیان کرده و مینویسد بعلى بن الحسین علیهما السلام که در مراسم عبادت بنهایت رسیده بود عرض کردند که عبادت تو نسبت بعبادت جدت بچه میزان است؟فرمود عبادت من نسبت بعبادت جدم مانند عبادت جدم نسبت بعبادت رسول خدا صلى الله علیه و آله است (4) .

از ام سعید کنیز آنحضرت پرسیدند که على علیه السلام در ماه رمضان بیشتر عبادت میکند یا در سایر ماه‏ها؟

کنیز گفت على علیه السلام هر شب با خداى خود به راز و نیاز مشغول است و براى او رمضان و دیگر اوقات یکسان است.

وقتى که آنحضرت را پس از ضربت خوردن از مسجد بخانه مى‏بردند نگاهى بمحل طلیعه فجر افکند و فرمود اى صبح تو شاهد باش که على را فقط اکنون(بحکم اجبار) دراز کشیده مى‏بینى!

ابن ابى الحدید گوید عبادت على علیه السلام بیشتر از عبادت همه کس بود زیرا او اغلب روزها روزه دار بود و تمام شبها مشغول نماز حتى هنگام جنگ نیز نمازش ترک نمیشد،او عالمى بود با عمل که نوافل و ادعیه و تهجد را بمردم آموخت.



خرید و دانلود تحقیق درباره مفهوم شخصیت  22 ص


دانلود تحقیق ازادی عقیده 10 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 11

 

مفهوم عقیده:

عقیده از ماده[ عقد] به معنای گره خوردگی است . دراصطلاح عبارت است از وابستگی روانی به یک موضوع . در حقیقت وقتی موضوعی مورداعتقاد و ایمان قرار می گیرد روح آدمی دگرگون می گردد و آثار آن دراعمال و رفتارانسان ظاهر می شود.ان وابستگی روانی انسان در سخن نغزامام صادق(ع) این گونه تصویر شده است

ازادی عقیده :

لازم است ابتداء به این نکته بپردازیم که آزادی عقیده به چه معنی ؟ و تلقی بشرامروزاز آزادی عقیده چیست ؟ پر واضح است که اسناد آزادی به عقیده صحیح نیست مگر به تقدیر یک مضاف که به اعتبار آن مضاف ,این مفهوم پیدا می کند. به عنوان مثال : این که می گوئیم انسان در عقیده آزاداست ممکن است یکی ازاین معانی زیراراده شود:

1. درانتخاب هر نوع عقیده آزاداست ,

2. در داشتن هر عقیده ای آزاداست ،

3. دراظهار عقیده آزاداست ,

4. در تبلیغ و نشر و دفاع از عقیده آزاد است .

مقصوداز آزادی عقیده به معنای رائج امروز آن عبارت است از آزادی انسان درانتخاب و داشتن هر نوع عقیده . آزادی عقیده به این معنی از فرهنگ اروپا و غرب اخذ شده است .اروپائیها مذهب و دین را به عنوان یک نیاز شخصی و وجدانی می دانند. می گویند:انسان به چیزی به عنوان مذهب برای سرگرمی نیازمنداست ,اما حالا چه باشد سلیقه ها متفاوت است , نباید کسی رااجبار کرد که به مذهب خاصی معتقد باشد.انتخاب عقیده همانند رنگ لباس و نوع غذا یک امر شخصی است وانسان هر عقیده ای را بخواهد می تواندانتخاب کند.این گونه طرز تفکر, عقیده و مذهب را نه به عنوان زیربنای حیات انسان و مهمترین مساله وجودی او بلکه همانند لباس پوشیدن وامثال آن از سنت های اجتماعی بشمار می آورد. قبل از پرداختن به نقد و بررسی لازم است به جستجوی منشااین تلقی برداشت از آزادی عقیده بپردازیم .

منشااین تلقی غلطاروپائیان را عقیده و مذهب و تنزل مرتبه آن را دو چیز میتوان یافت

آزادی عقیده در حقوق بشر جهانی و اسلام:

اگر چه از آغاز پیدایش ادیان الهی و مکاتب بشری، حقوق بشر وجود داشته است، ولی امروزه از جانب غرب به دلایل سیاسی به این مقوله به عنوان حربه‌ای جهت مبارزه و محکوم نمودن مخالفینش بیشتر پرداخته می‌شود. و آن‌چه مسلم است، غربیان همیشه از این حربه برای مقابله با اسلام نیز استفاده نموده‌اند، ولی در این مسیر نیز تا کنون موفقیتی به دست نیاورده‌اند و به دست نخواهند آورد، چرا که حقوق بشر در دین مبین اسلام بیشتر و بهتر از آن‌چه که امروزه حقوق بشر نامیده می‌شود و ساخته دست بشر، رعایت شده است.بحث آزادی خصوصاً آزادی عقیده نیز یکی از مقوله‌هایی است که همواره مستمسک غرب بوده و حقوقدانان و سیاست‌مداران آنان سعی داشته‌اند اسلام را ناقض آن معرفی نمایند. ما در این مقال سعی بر آن خواهیم داشت تا حد امکان آزادی عقیده را از دیدگاه حقوق بشر غرب و اسلام بررسی نماییم. ولی هیچ‌گاه قصد مقایسه آنها را نخواهیم داشت، چرا که از نظر ما حقوق بشر در غرب با حقوق بشر در اسلام که واضح آن خداوند متعال است، قابل نخواهد بود.

آزادی چیست؟آزادی کلمه‌ای زیبا است که تمام ملت‌ها، اقوام و افراد بشر، طبعاً خواستار تحقق آن بوده و برای به دست آوردن آن به معنای واقعی، همواره تلاش می‌کرده‌اند.از آزادی تعاریف مختلفی شده است، چنان که عده‌‌ای آن را عبارت از این دانسته‌اند که اشخاص بتوانند هر کاری را که صلاح و مقتضی می‌دانند، انجام دهند، مشروط بر این که اقدامات و عملیات آنها صدمه‌ای به حق دیگران وارد نساخته و با حقوق جامعه منافات نداشته باشد.منتسکیو نیز در روح‌القوانین، ضمن بیان معانی مختلفی که برای آزادی شده است، در پایان این تعریف را می‏پذیرد که «آزادی عبارت از این است که انسان؛ حق داشته باشد، هر کاری را که قانون اجازه داده و می‌دهد، بکند و آنچه که قانون منع کرده و صلاح او نیست، مجبور به انجام آن نگردد.»هرلد لاسکی» در کتاب «آزادی در دولت امروز» می‌نویسد: «منظور از آزادی، نبودن مانع برای اوضاع و شرایط اجتماعی است که وجود آنها در تمدن امروز لازمه خوشبختی فرد است.»و در پایان می‌توان چنین جمع‌بندی کرد که «آزادی عبارت از نبودن مانع؛ در سر راه



خرید و دانلود دانلود تحقیق ازادی عقیده   10 ص


مفهوم پیشداوری و انواع آن 33 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 41

 

مفهوم پیشداوری و انواع آن ‌

اصطلاحات پیشداوری ، تبعیض و حتی قالبی در محاورات روزانه و رسانه ها گاه به یک معنا به کار می روند ، ولی در واقع هر یک به مفهوم خاص اشاره دارد از این رو متون روان شناسی اجتماعی به طور متمایز بررسی می شوند. روان شناسی اجتماعی برای پیشداوری تعاریف متعددی ارائه داده اند که به چند نمونه اشاره می کنیم :

« پیشداوری، دوست داشتن یا بیزاری از افراد به دلیل عضویت آنان در یک گروه اجتماعی است که معمولاً بیشتر به سوگیری منفی اشاره دارد». (فورسیث ، 1995)

« پیشداوری نگرش ویژه نسبت به اعضای گروههای اجتماعی است که صرفاً به جهت عضویت آنها در آن گروهها شکل می گیرد و معمولاً منفی است » .(بارون،بایرن 1997)

پیشداوری قضاوت زود هنگام ، پندار یا احساس ویژه نسبت به یک موضوع است که معمولاً قبل از جمع آوری و بررسی اطلاعات لازم پدید می آید و بر شواهد ناکافی یا حتی خیالی مبتنی است. (کلاین برگ ، 1968) .

پیشداوری مفهومی عام است ولی در متون روان شناسی اجتماعی در اغلب موارد فقط پیشداوری منفی نسبت به اعضای گروههای اجتماعی بررسی گردیده و کمتر به موارد دیگر پیشداوری اشاره شده است. در حالی که ممکن است پیشداوری نسبت به اشخاص ، اشیا و حتی مکان ها باشد. افزون بر این پیشداوری ممکن است مثبت باشد که در بحث تصورات قالبی به آن اشاره خواهیم کرد.

پیشداوری نسبت به گروههای اجتماعی معمولاً به صورت نگرش در می اید و خصوصیات آن را به همراه دارد. نگرش ها به عنوان طرح ذهنی عمل می کنند. طرحهای ذهنی چارچوبهایی شناختی اند که تفسیر و یادآوری اطلاعات را سازماندهی می کنند. به همین جهت افرادی که نسبت به برخی گروهها پیشداوری دارند مایلند اطلاعات مربوط به این گروه ها را به نحو متفاوتی پردازش کنند . آنان اطلاعات هماهنگ با دیدگاههای خویش را بیشتر مورد توجه قرار می دهند و آنها را با دقت به خاطر می سپارند . یکی از خصوصیات دیگر نگرش ، احساسات و عواطف مربوط به موضوع نگرش است. معمولاً افراد دچار پیشداوری نسبت به اعضای گروه های اجتماعی احساسات و عواطف منفی دارند.

تصورات قالبی : این اصطلاح را نخستین بار لیپمن 1992 به کار برد وی آن را تصویری ذهنی در نظر گرفت که ماهیت و کارکرد گروههای اجتماعی را نشان می دهد بعد از وی تصور قالبی معنای فراتر به خود گرفت و بدین صورت تعریف شد : « تصورات قالبی مجموعه ای از چارچوب های شناختی است که مشتمل بر شناخت ها و باورهایی راجع به گروههای اجتماعی خاص است. (بارون ، بایرن ، 1997) .

تصورات قالب نقش میان برهای دهنی را ایفا می کند و به کارگیری آنها ما را در بسیاری از موارد از کوشش های شناختی بی نیاز می سازد. وقتی توانایی ما برای فعالیت شناختی محدود است بیشتر احتمال دارد که برای قضاوت درباره دیگران به تصورات قالبی میان برهای ذهنی رجوع کنیم. بنابراین تصورات قالبی را می توان نخستین عناصر شناختی پیشداوری در نظر گرفت.

تبعیض : پیشداوری معمولاً به صورت رفتار تبعیض آمیز آشکار می شود. البته نگرش ها همیشه در رفتار آشکار تجلی نمی نماید و پیشداوری نیز از این امر مستثنی نیست . در برخی موارد اشخاصی که نسبت به اعضای گروههای مختلف اجتماعی نگرش های منفی دارند نمی توانند نظر خویش را مستقیماً ابراز کنند. زیرا محدودیت های اجتماعی و ترس از انتقام آنان را از چنین امری باز می دارد و همچنین افرادی که اعتقاد دارند تبعیض تعدی به حقوق دیگران است ، هنگامی که خود به رفتار تبعیض آمیز دست می زنند دچار احساس گناه می شوند.

انواع پیشداوری

هرگاه افرادی در یک صفت قابل ملاحظة اجتماعی مانند دین ، قومیت ، جنس ، سن ، گرایش سیاسی ، جایگاه اجتماعی و زمینه فرهنگی مشترک باشد یک گروه اجتماعی محسوب می شوند، هر چند دیگران آنان را یک گروه در نظر نگیرند و گاه خود نیز از این که یک گروه تشکیل داده اند بی خبرند. مثلاً مسافران یک کشتی که سفری نسبتاً طولانی در پیش دارند یک گروه محسوب می شوند ، هر چند روابط اعضای چنین گروهی اغلب با پایان سفر بیشتر ادامه نخواهد یافت . پیشداوری مبتنی بر ملاک های فوق شکل می گیرد و به همین جهت در جوامع بشری شاهد پیشداوری گروهی بر اساس علایق دینی ، نژادی ، قومیت و سایر ملاک ها هستیم. نتایج بررسی های بارن ، بایرن نشان می دهد که غیر از گروههای اجتماعی ، گاهی افراد دارای تیپ های جسمانی مختلف چاق ، لاغر و عضلانی در معرض پیشداوری قرار می گیرند. مثلاً افراد چاق در مصاحبه های شغلی بی کفایت تر از دیگران ارزیابی می شوند و پرستاران نیز از همدلی کمتر خویش با افراد چاق و بی میلی به مراقبت از آنان گزارش می دهند. این در حالی است که هیچ افراد چاق یک گروه اجتماعی محسوب نمی شوند.(بارون ، بایرن، 1997) .

روشن شده است که در جریان پیشداوری به هر دو دستة پیشداوران و کسانی که هدف پیشداوری قرار می گیرند آسیب های شدیدی وارد می شود. اگر چه مضرات پیشداوری در موارد مختلف یکسان نیست ولی تاثیر فراگیر آن در رفتار و روابط افراد و گروهها قابل مشاهده است. ما در این بخش اشاره ای به پیشداوری دینی و قومی می کنیم و سپس پیشداوری جنسی را بررسی خواهیم نمود.

الف) پیشداوری و تعصبات قومی و دینی

یکی از قدیمی ترین منابع اختلاف گروهها که پیشداوری ، تعصب ناروا به دنبال داشته است . عقاید دینی و گرایش های مذهبی بوده است بسیاری از جنگ های خونین ، قتل و پرخاشگری و تفتیش عقاید را می توان از پیامدهای ناگوار تعصبات دینی بر شمرد مخالفت های یهودیان با عیسی (ع) معارضة یهودیان مدینه با پیامبر اسلام جنگ های صلیبی ، اشغال سرزمین فلسطین و سرانجام جنگ نابرابر صربستان با مسلمانان بوسنی و تجاوز به کوزور از تعصبات دینی نشأت گرفته است. در آسیا به ویژه هند و پاکستان نیز شاهد اختلاف ادیان هستیم . در میان گروندگان به هر دین نیز اختلافات فرقه أی متداول است که اختلاف بین کاتولیک ها و پروتستان ها در مسیحیت و اختلاف شیعه و اهل سنت در اسلام از این نمونه اند . در همة این موارد آمیزه ای از علایق دینی و



خرید و دانلود  مفهوم پیشداوری و انواع آن 33 ص


تحقیق درباره ازادی عقیده 10 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

مفهوم عقیده:

عقیده از ماده[ عقد] به معنای گره خوردگی است . دراصطلاح عبارت است از وابستگی روانی به یک موضوع . در حقیقت وقتی موضوعی مورداعتقاد و ایمان قرار می گیرد روح آدمی دگرگون می گردد و آثار آن دراعمال و رفتارانسان ظاهر می شود.ان وابستگی روانی انسان در سخن نغزامام صادق(ع) این گونه تصویر شده است

ازادی عقیده :

لازم است ابتداء به این نکته بپردازیم که آزادی عقیده به چه معنی ؟ و تلقی بشرامروزاز آزادی عقیده چیست ؟ پر واضح است که اسناد آزادی به عقیده صحیح نیست مگر به تقدیر یک مضاف که به اعتبار آن مضاف ,این مفهوم پیدا می کند. به عنوان مثال : این که می گوئیم انسان در عقیده آزاداست ممکن است یکی ازاین معانی زیراراده شود:

1. درانتخاب هر نوع عقیده آزاداست ,

2. در داشتن هر عقیده ای آزاداست ،

3. دراظهار عقیده آزاداست ,

4. در تبلیغ و نشر و دفاع از عقیده آزاد است .

مقصوداز آزادی عقیده به معنای رائج امروز آن عبارت است از آزادی انسان درانتخاب و داشتن هر نوع عقیده . آزادی عقیده به این معنی از فرهنگ اروپا و غرب اخذ شده است .اروپائیها مذهب و دین را به عنوان یک نیاز شخصی و وجدانی می دانند. می گویند:انسان به چیزی به عنوان مذهب برای سرگرمی نیازمنداست ,اما حالا چه باشد سلیقه ها متفاوت است , نباید کسی رااجبار کرد که به مذهب خاصی معتقد باشد.انتخاب عقیده همانند رنگ لباس و نوع غذا یک امر شخصی است وانسان هر عقیده ای را بخواهد می تواندانتخاب کند.این گونه طرز تفکر, عقیده و مذهب را نه به عنوان زیربنای حیات انسان و مهمترین مساله وجودی او بلکه همانند لباس پوشیدن وامثال آن از سنت های اجتماعی بشمار می آورد. قبل از پرداختن به نقد و بررسی لازم است به جستجوی منشااین تلقی برداشت از آزادی عقیده بپردازیم .

منشااین تلقی غلطاروپائیان را عقیده و مذهب و تنزل مرتبه آن را دو چیز میتوان یافت

آزادی عقیده در حقوق بشر جهانی و اسلام:

اگر چه از آغاز پیدایش ادیان الهی و مکاتب بشری، حقوق بشر وجود داشته است، ولی امروزه از جانب غرب به دلایل سیاسی به این مقوله به عنوان حربه‌ای جهت مبارزه و محکوم نمودن مخالفینش بیشتر پرداخته می‌شود. و آن‌چه مسلم است، غربیان همیشه از این حربه برای مقابله با اسلام نیز استفاده نموده‌اند، ولی در این مسیر نیز تا کنون موفقیتی به دست نیاورده‌اند و به دست نخواهند آورد، چرا که حقوق بشر در دین مبین اسلام بیشتر و بهتر از آن‌چه که امروزه حقوق بشر نامیده می‌شود و ساخته دست بشر، رعایت شده است.بحث آزادی خصوصاً آزادی عقیده نیز یکی از مقوله‌هایی است که همواره مستمسک غرب بوده و حقوقدانان و سیاست‌مداران آنان سعی داشته‌اند اسلام را ناقض آن معرفی نمایند. ما در این مقال سعی بر آن خواهیم داشت تا حد امکان آزادی عقیده را از دیدگاه حقوق بشر غرب و اسلام بررسی نماییم. ولی هیچ‌گاه قصد مقایسه آنها را نخواهیم داشت، چرا که از نظر ما حقوق بشر در غرب با حقوق بشر در اسلام که واضح آن خداوند متعال است، قابل نخواهد بود.

آزادی چیست؟آزادی کلمه‌ای زیبا است که تمام ملت‌ها، اقوام و افراد بشر، طبعاً خواستار تحقق آن بوده و برای به دست آوردن آن به معنای واقعی، همواره تلاش می‌کرده‌اند.از آزادی تعاریف مختلفی شده است، چنان که عده‌‌ای آن را عبارت از این دانسته‌اند که اشخاص بتوانند هر کاری را که صلاح و مقتضی می‌دانند، انجام دهند، مشروط بر این که اقدامات و عملیات آنها صدمه‌ای به حق دیگران وارد نساخته و با حقوق جامعه منافات نداشته باشد.منتسکیو نیز در روح‌القوانین، ضمن بیان معانی مختلفی که برای آزادی شده است، در پایان این تعریف را می‏پذیرد که «آزادی عبارت از این است که انسان؛ حق داشته باشد، هر کاری را که قانون اجازه داده و می‌دهد، بکند و آنچه که قانون منع کرده و صلاح او نیست، مجبور به انجام آن نگردد.»هرلد لاسکی» در کتاب «آزادی در دولت امروز» می‌نویسد: «منظور از آزادی، نبودن مانع برای اوضاع و شرایط اجتماعی است که وجود آنها در تمدن امروز لازمه خوشبختی فرد است.»و در پایان می‌توان چنین جمع‌بندی کرد که «آزادی عبارت از نبودن مانع؛ در سر راه اندیشه درست، و اعمال شایسته است.



خرید و دانلود  تحقیق درباره ازادی عقیده   10 ص


مفهوم عدالت در حقوق 26 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 26

 

مفهوم عدالت در حقوق

الف) مفهوم عدالت

تعریف عدالت

«عدالت» مفهومی است که بشر از آغاز تمدن خود می‌شناخته و برای استقرار آن کوشیده است.([۱]) مشاهده طبیعت و تاریخ رویدادها، و اندیشه در خلقت، از دیرباز انسان را متوجه ساخت که آفرینش جهان بیهوده نبوده و هدفی را دنبال می‌کند.([۲]) انسان نیز در این مجموعه منظم و با هدف قرار گرفته و با آن همگام و سازگار است. بنابراین، هر چیزی که در راستای این نظم طبیعی باشد، درست و عادلانه است.حقوق نیز از این قاعده بیرون نبوده و مبنای آن در مشاهده موجودات و اجتماع‌های گوناگون است. پس، از ملاحظه «آنچه هست» می‌توان به جوهر «آنچه باید باشد» دست یافت. به بیان دیگر، در شیوه ارسطویی جستجوی عدالت، واقع‌گرایی و پایه آن مشاهده و تجربه است. ([۳])

این مقاله جای تفصیل برای ملاحظه سیر تاریخی عقاید نیست، ولی تعریف‌های مهمی از عدالت را بیان می‌کند.

افلاطون و عدالت اجتماعی

افلاطون در کتاب «جمهوری» به تفصیل از عدالت سخن می‌گوید. ([۴]) به نظر او عدالت آرمانی است که تنها تربیت‌یافتگانِ دامان فلسفه به آن دسترسی دارند و به یاری تجربه و حس نمی‌توان به آن رسید. عدالت اجتماعی در صورتی برقرار می‌شود که «هر کس به کاری دست زند که شایستگی و استعداد آن را دارد، و از مداخله در کار دیگران بپرهیزد». پس، اگر تاجری به سپاهی‌گری بپردازد، یا یک فرد سپاهی، حکومت را به دست گیرد، نظمی که لازمه بقا و سعادت اجتماع است به هم خواهد ریخت و ظلم جانشین عدل‌خواهی شد.

حکومت، شایسته دانایان و خردمندان و حکیمان است و عدل آن است که هر کسی بر موضع خود قرار گیرد و، به جای پول و زور، خرد بر جامعه حکومت داشته باشد.

بی گمان، مقصود افلاطون طبقاتی کردن جامعه به شیوه خوان‌سالاران نبوده. زیرا، در جامعه آرمانی او اوصاف سپاهی‌گری، حکمت و تجارت اکتسابی است نه ارثی، و معیار توصیف اشخاص، زمان اشتغال است نه ولادت. با وجود این، بر او خرده گرفته‌اند که چرا وضع شغل و معلومات شخص، او را به حکم طبیعت، تنها سزاوار کاری معین می‌کند، چندان که تجاوز از آن ستمگری باشد. وانگهی، تقسیم میان آزادمردان و بردگان نیز در این طبقه‌بندی می‌گنجد: چنان که ارسطو بر همین پایه ادعا کرد که بعضی از مردم به حکم طبیعت، برده‌اند و باید در همین وضع باقی بمانند.([۵])

نفس آدمی نیز به عدالت نیازمند است، و هنگامی این فضیلت به دست می‌اید که هر یک از قوا در جای خود قرار گیرند و نظمی خاص بر روابط آنها حکمفرما باشد. تمام قوای انسانی، مانند خشم و شهوت، باید زیر فرمان عقل قرار گیرند و هر کدام عهده‌دار وظیفه خود شوند. ([۶]) مانند این مضمون را در ادبیات و حکمت و فقه نیز فراوان می‌توان دید، که نشانه نفوذ افکار حکیم دانای یونانی است. از جمله در مثنوی مولوی می‌خوانیم: عدل چه بود وضع اندر موضعش ظلم چه بود وضع در ناموقعش نیست باطل هر چه یزدان آفرید از غضب و زحلم و زنضج و مکید خیر مطلق نیست زینهار هیچ چیز شر مطلق نیست زینها هیچ چیز نفع و ضر هر یکی از موضع است علم از این رو واجبست و نافعست([۷]) همچنین از شیخ طوسی از کتاب مبسوط نقل شده است که : «ان العدل فی اللغه، ان یکون الانسان متعادل الاحوال متساویا»([۸]) در تفسیر «المیزان» (ج ۱، ص ۳۷۱) عدالت با این عبارت تعریف شده است: «و هی اعطاء کل ذی حق من القوی حقه، و وضعه فی موضعه الذی ینبغی له» و این مضمون‌ها نفوذ اندیشه‌های افلاطون را در این زمینه نشان می‌دهد. چنان که گفته شد، افلاطون، که مفهوم عدالت را در جامعه‌ای با فضیلت جستجو می‌کند، عدالت اجتماعی را در حاکمیت دانشمندان و خردمندان می‌بیند و تجاوز از آن را ظلم می‌شمارد. ارسطو و اعطای حق به سزاوار آن به نظر ارسطو، عدالت دارای دو معنی خاص و عام است: ([۹]) عدالت به معنی عام شامل تمام فضایل است. زیرا هر کس به کار ناشایسته‌ای دست زند، ستم کرده است. سعادت واقعی از آن کسی است که با فضیلت باشد و از دستورهای عقل اطاعت کند. فضیلت انسان دو آفت بزرگ دارد: افراط و تفریط، که بایستی از هر دو پرهیز کرد. میانه‌روی و اعتدال، میزان تشخیص رذایل از فضایل است؛ پس تهور و ترس هر دو مذموم و حد وسط بین آنها یعنی شجاعت فضیلت است؛ همچنان که سخاوت میانه بخل و تبذیر، و مناعت و تواضع، اعتدال میان تکبر و زبونی است. در آخرین تحلیل، می‌توان گفت: عدالت به معنی عام، «تقوای اجتماعی» است. ([۱۰]) در نظر ارسطو انسان، به حکم طبیعت، نه خواهان فضیلت و کمال است، نه گریزان از آن. فطرت انسان بسیط است و فضیلت و عدالت اکتسابی؛ منتها، طبیعت او به گونه‌ای است که می‌تواند خود را با آنچه کسب کرده سازگار کند و با خو کردن به آن، به کمال یابد. این مفهوم عدالت نیز در اخلاق و حکمت اسلامی نفوذ کرده است: از جمله در کتاب اخلاق عالم آرا (محسنی) می‌خوانیم که: «عدالت جامع فضایل است و مانع رذایل» و در توجیه آن می‌نویسد: «به جهت وحدت تناسبی است که در میان اجرای متباینه به هم می‌رسد و کثرت را به صورت وحدانی جلوه می‌دهد و آنجا که حضرت خیر الانام به کلام معجز نظام (خیر الامور اوسطها) به خیریت اوساط تصریح فرموده، شرف عدالت را بر وجهی ابلغ بیان نموده....» (ص ۳۴) . خواجه نصیر الدین طوسی نیز در کتاب اخلاق ناصری می‌نویسد: «اما انواعی که در تحت جنس عدالت است دوازده است: اول صداق، دوم الفت، سوم وفا، چهارم شفقت، پنجم صله رحم، ششم مکافات، هفتم حسن شرکت، هشتم حسن قضا، نهم تودد، دهم تسلیم، یازدهم توکل، دوازدهم عبادت...». ([۱۱]) عدالت، به معنی خاص کلمه، برابر داشتن اشخاص و اشیاء است. هدف عدالت همیشه تامین تساوی ریاضی نیست. مهم این است که بین سود و زیان و تکالیف و حقوق اشخاص، تناسب و اعتدال رعایت شود. پس، در تعریف عدالت می‌توان گفت: «فضیلتی است که به موجب آن باید به هر کس آنچه را که حق اوست داد.» ارسطو عدالت را به معاوضی و توزیعی تقسیم می‌کند: مقصود از عدالت معاوضی، تعادل میان دو عوض در معامله است، به گونه‌ای که یکی از دو طرف قرارداد نتواند به بهای فقر دیگری، ثروتمند شود یا هر دو عوض را به دست آورد. این مفهوم عدالت خود به خود در قرارداد به دست می‌اید، ولی ضمانت اجرای آن، جبران خساراتی است که زیان دیده را به وضع متعادل بازگرداند و برابری را تامین کند. بر عکس، عدالت توزیعی، مربوط به تقسیم ثروت و مناصب اجتماعی و ناظر به زندگی عمومی و نقش دولت است.



خرید و دانلود  مفهوم عدالت در حقوق  26  ص