لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
عاشورا و عصر امروز
دیگر بار، محرم فرا رسید و دلهای احرار و آزادگان جهان به سوی حسین بن علی (علیه السلام) متمایل گشت و چشمانشان به واقعه عاشورا دوخته شد؛ واقعهای که 1362 سال از وقوع آن میگذرد؛ اما هنوز، هر سال در سالگشت وقوع آن، نه تنها مسلمانان و شیعیان، بلکه تمامی آزادگان را به سوی خویش جلب میکند. اما به راستی چرا پس از 13 قرن، همچنان محرم با یاد حسین بن علی (علیه السلام) گره خورده و هنوز عاشورا از صفحه تاریخ کنار نرفته است؟ چرا هر ساله در سالروز قیام حسینی، مسلمانان گرد هم میآیند و در عزای حسین بن علی (علیه السلام) و یارانش مغموم میشوند؟ و چرا این واقعه تاریخی همچون صدها و هزاران رویداد تاریخی دیگر، به دست فراموشی سپرده نشده است؟ اینها همه سؤالهایی است که در سر آغاز تأمل در قیام عاشورا به ذهن خطور میکند. ما در این مجال در جستجوی یافتن حقیقت جاودانگی قیام عاشوراییم و اینکه آیا پس از گذشت 13 قرن و پای نهادن در عصر کنونی، باز هم بشریت نیازمند عاشوراست تا یاد آن را حفظ کند و یا اینکه واقعه عاشورا، واقعهای محدود به برههای خاص از دوران زندگی انسانهاست و بازنگری عاشورا و تجدید یاد و خاطره آن، صرفا امری عاطفی و غیر معقول است؟
در ابتدا به بررسی این موضوع میپردازیم که هر چند این واقعه عظیم پس از سالیان متمادی، همچنان باقی است؛ اما آیا میتوان فرض نمود که در قرون آینده، و پس از سپری شدن مدت زمانی دیگر، به دست فراموشی سپرده شود و یا اینکه فرض فراموشی این قیام، فرضی است باطل؟
آنچه در اولین نظر و مطالعه در واقعه عاشورا به چشم میخورد و جلب توجه مینماید، انگیزه ماورای مادی این جنبش عظیم است. حسین بن علی (علیه السلام) از سر آغاز قیام خویش و حرکت از مدینه، و حتی قبل از آن، نه تنها به عدم پیروزی مادی خویش آگاه بود؛ بلکه از شهادت خود و اسارت خاندانش اطلاع داشت و بارها، از طریق اخبار غیبی توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) از شهادت خویش با خبر گشته بود؛ و این نکتهای بود که افراد مختلف نیز در مواقف متعدد، با او در میان میگذاشتند؛ اما او همچنان بر هدف خویش که انجام وظیفه خطیر الهی و احیای دین و سنت نبوی بود، اصرار میورزید. آیا انگیزه جاه و مقام برای قیامی که از نقطه آغاز، سرانجام آن یعنی کشته شدن در راه حق مشخص است، قابل تصور است؟
از سوی دیگر این انگیزه و نیت خدایی قیام حسین (علیه السلام) و اصحابش در لحظه به لحظه این واقعه به چشم میخورد؛ از سبقت گرفتن اصحاب برای شهادت از یکدیگر گرفته تا جان باختن طفل 6 ماهه حسین (علیه السلام) در راه حق و تا آخرین لحظات حیات، امام حسین (علیه السلام) که نه تنها تمام هستی خود را در راه حق، جانانه واگذار نموده است، بلکه هنوز هم خویشتن را تسلیم حق میداند و زیر لب زمزمه میکند: "الهی رضا بقضائک، تسلیما لامرک، لا معبود سواک".
حال اگر این انگیزه عمیق الهی را که در آن ذرهای غیر خدا راه ندارد، در کنار این آیه شریفه قرآن "کل من علیها فان و یبقی وجه ربک" قرار دهیم که در آن خداوند جاودانگی هر آنچه را که به او پیوند زده شود و یا به عبارت دیگر، در تمام ابعاد، الهی شود را تضمین میکند، به روشنی مشخص میگردد که حتی فرض کم رنگ شدن حماسه حسینی هم وجود ندارد، چرا که لحظه به لحظه آن با حی لا یموت، پیوند خورده است؛ هم او که همه غیر از او فنا پذیرند.
انگیزه الهی عاشورا که در آن ذرهای غیر خدا راه ندارد، سبب شده است که اهداف عاشورا و قیام ابا عبدالله، اهدافی مطابق فطرت و سرشت تغییر ناپذیر انسانی گردد. و مگر ممکن است که روزگاری از ایام زندگی بشر، انگیزه ظلم ستیزی و آزادی از قید و بند ظلم از صفحه جان آدمی خارج شود و یا عشق به مبدأ خلقت در میان آدمیان فراموش گردد. پس همین پیوستگی عاشورا و فطرت انسانی، خود سبب تضمین عاشورا، نه تنها پس از 13 قرن، بلکه تا آخر زندگی بشر است.
دامنه وسیع اثرات اجتماعی و فردی این قیام الهی که نه تنها پیروان سید الشهدا را تحت تاثیر قرار داده، بلکه سبب بیداری و تأثیر پذیری احرار و آزادگان جهان نیز گردیده است؛ ریشههای این فرهنگ و پیام جاودانه را در دل تاریخ مستحکم نموده است و تا زمانی که این اثرات عمیق و وسیع، در گستره تاریخ باقی و پابرجاست، نام و یاد حماسه سازان کربلا نیز پایدار خواهد بود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
عاشورا و تاسوعا
«عاشورا»در متن زندگى شیعه و در عمق باورهاى پاک او جریان داشته و«نهضت کربلا»،در طول چهارده قرن،با کوثرى زلال و عمیق،سیراب کنندهجانها بوده است.
هم اکنون نیز عاشورا،کانونى است که میلیونها دایره ریز و درشت از ارزشها،احساسها، عاطفهها،خردها و ارادهها بر گرد آن مىچرخد و پرگارى است کهعشق را ترسیم مىکند.
بى شک،محتواى آن حماسه عظیم و انگیزهها و اهداف و درسهایش یک«فرهنگ»غنى و ناب و الهام بخش را تشکیل مىدهد و در حوزه وسیع تشیع ودلباختگان اهل بیت،کوچک و بزرگ و عالم و عامى،همواره با«فرهنگ عاشورا»
زیسته،رشد کرده و براى آن جان باختهاند،تا آنجا که در آغاز تولد،کام نوزاد را باتربتسید الشهدا«ع»و آب فرات بر مىدارند و هنگام خاکسپارى،تربت کربلاهمراه مرده مىگذارند و در فاصله ولادت تا مرگ هم به حسین بن على«ع»عشقمىورزند و براى شهادتش اشک مىریزند و این مهر مقدس،با شیر وارد جانمىشود و با جان به در مىرود. ضرورت کار در باره نهضت کربلا،تاکنون بسیار نوشته،سروده و تحقیق شده است وصاحبان فکر و قلم از زوایاى مختلف و با دیدهاى گونهگون به این حماسهنگریستهاند
تاسوعاسخن از قیام پیامبران، امامان و مصلحان بزرگ تاریخ بسیار است که در این میان حسین(ع) جایگاه ویژه ای دارد. او شاهد و وارث تاریخی است که در آن جنایت و بیداد و نیرنگ و فریب به نهایت رسیده است. او می بیند که اگر ساکت بماند همه چیز پایمال می شود. این است که مراسم حج را نیمه کاره می گذارد و به سوی شهادت می رود. «تا به بشریت و به تاریخ بفهماند که در حاکمیت جور، حج مفهومی ندارد. تا شعار عدالت اجتماعی و قیام مردم به قسط به اجرا در نیاید، تا استعدادهای خدایی انسان مجالی برای شکوفایی پیدا نکنند»، اسلام که خود برای نجات انسان از اسارت و بردگی است وسیله ای می شود برای توجیه استبداد و استثمار و می بینیم که در عاشورای سال ۶۱ هجری جبهه باطل نه به نام دفاع از ارزش های بی ارزش خویش که به نام دفاع از اسلام، با همه نیرو و توان خود در مقابل حسین(ع) صف آرایی کرد. و یک بار دیگر سایه های شوم ابلیس، زر و زور و تزویر آشکارا با هم، هم پیمان شدند و فرزند پاک محمد(ص) ،علی(ع) و فاطمه(ع) را به عنوان کسی که از دین خارج شده است محکوم و قتل او را توجیه شرعی می کنند. حسین(ع) در صحرای نینوا مردانه می ایستد و با خون خویش نهال آزادی و رهایی انسان و اسلام را آبیاری می کند و سپاه کفر به شکرانه این پیروزی جشن می گیرد، خیمه های حسین(ع) را به آتش می کشد و زنان و فرزندانش را به اسارت می برد.
برای بزرگداشت آن حماسه، مسلمانان و آزادگان در سالگرد حماسه سازان عاشورا به سوگ می نشینند.
روز تاسوعا
روز نهم ماه محرم که معروف به تاسوعا است، آخرین روزى بود که امام حسین علیه السلام و یارانش شبانگاه آن را درک کرده بودند و این روز به شب عاشورا پیوند خورد. بدین جهت در نزد مسلمانان و محبان اهل بیت علیهم السلام از اهمیت بالایى برخوردار است . مسلمانان تاریخ ساز ایران اسلامى همچون بسیاری از مسلمانان سراسر گیتی، این روز را منتسب به غیرت ا... و ساقی دشت کربلا، حضرت ابوالفضل العباس (ع) میدانند، بسان روز عاشورا گرامى داشته و به سوگوارى مى پردازند.
تاسوعا بزرگداشت شهادت اسوه ایثار و ادب و دلاوری و وفا و حقگزاری عباس بن علی(ع) است و با گذشت بیش از هزار و سیصد سال ، هنوز تاریخ، روشن از کرامتهای اوست و نام او با وفا و ادب و مردانگی همراه است.
آن سردار فداکار با لبی تشنه و جگری سوخته، پا به فرات گذاشت، امّا جوانمردی و وفایش نگذاشت که او آب بنوشد و امام و اهل بیت و کودکان تشنه کام باشند. لب تشنه از فرات بیرون آمد تا آب را به کودکان برساند.
خود از آب ننوشید و فرات را تشنه لبهای خویش نهاد و برگشت و دستِ عطش فرات، دیگر هرگز به دامن وفای عباس نرسید. این ایثار را کجا میتوان یافت و این همه فداکاری مگر در واژه میگنجد و با کلام قابل بیان است؟
دستان ابواالفضل(ع) قلم شد و این دستها برای آزادگان جهان علم گشت و عباس آموزگار بی بدیل فتوّت و مردانگی در تاریخ شد. و چه به حق او را غیرت ا... العظمیم نامیده اند.
عاشورا
روز عاشورا امام حسین السلام میمنه لشکر خود را به زهیر داد و میسر را به حبیب بن مظاهر و پرچم سلطنتى را به برادر رشیدش حضرت عباس علیه السلام داد و فرمود: ما چون لشکرمان کم است نمى توانیم از دو طرف بجنگیم ، لذا پشت خیمه را خندق بکنیم تا جنگ براى ما آسان باشد. خندق کندند و هیزم جمع نموده و آتش در خندق روشن کردند.
در کوفه و حوالى آن هیچ کس نمانده بود مگر آن که همه را خواه ناخواه به کربلا آورده بودند تا با شمشیر و نیزه و سنگ و عصا و غیره کار امام و اصحابش را تمام کنند و سه روز بود که آب را بر امام حسین علیه السلام و اصحاب او بسته بودند.
عمر سعد لعین میمنه لشکر خود را به عمرو بن الحجاج داد و میسره را به شمر بن ذى الجوشن ، و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 40
عاشورا و موقعیت تراژیک
تراژدی فرد و نظام در «آنتیگونه»، «مردی برای تمام فصلها»، «جادوگران شهر سالم»، عاشورا: یک مقایسه
کلِّ یومٍ عاشورا و کلِّ ارضٍ کربلا
آنان که ملتها را آفریدند و بر فرازشان ایمانی و عشقی آویختند، آفرینندگان بودند و [آنان] اینسان زندگی را خدمت گزاردند.[۱]
نخست ملتها آفریدگار بودند و بسی پس از آن فردها. براستی، فرد خود تازهترین آفریده است.[۲]
نیچه
شاید هیچ مفهومی به اندازهی مفهوم «فرد» در تکوین جهان جدید، جهان بعد از دورهی رنسانس، مؤثر نبوده باشد. مورخانی مانند یاکوب بورکهارت و فیلسوفانی مانند فریدریش نیچه و جامعهشناسانی مانند گئورگ زیمل بهصراحت از آن سخن گفتهاند و آن را مهمترین دستاورد جهان نو دانستهاند. با این همه، نمیتوان گفت که این مفهوم بهتمامی در جهان نو روییده است، گرچه مسلّم است که بهتمامی در جهان نو به بار نشسته است. در این مقاله ابتدا میکوشم چگونگی شکلگیری این مفهوم را روشن سازم و سپس نشان دهم که چگونه میان واقعهی عاشورا (موقعیت مؤثر در شکلگیری این واقعه) و سه نمایشنامهی ماندگار در سنّت غربی از حیث موقعیت تراژیک شباهتهای اساسی وجود دارد، تا آنجا که میتوان از یکی بودن «سرمشق» در آنها سخن گفت.
یاکوب بورکهارت (۱۸۹۷– ۱۸۱۸) و فریدریش ویلهلم نیچه (۱۹۰۰–۱۸۴۴) که زمانی در دانشگاه بازل با یکدیگر دوست و همکار بودند دربارهی منشأ پدید آمدن «فرد» در دورهی نو نظر یکسانی داشتند و تقریباً در سخنان هردو آنان نیز متناقضنمایی مشابه دیده میشود. بورکهارت ظهور «فرد» را در ایتالیا چنین شرح میدهد:
در قرون وسطی چنین مینمود که آدمی در حال رؤیا یا نیمهبیداری به سر میبرد: هردو جهتِ آگاهی او ― آگاهی معطوف به درون و آگاهی معطوف به بیرون ― در زیر پردهای واحد قرار داشت. تار و پود این پرده از ایمان دینی و شرم و حجب کودکانه و وهم و خیال تشکیل یافته بود و از خلال آن جهان و تاریخ به رنگهای عجیبی نمایان بود؛ و آدمی خود را تنها به عنوان عضو یک قوم یا حزب یا خانواده یا گروهی از این قبیل میشناخت. این پرده نخستینبار در ایتالیا از میان برمیخیزد و آدمی آغاز میکند به اینکه دولت و جامعه و همهی چیزهای این جهان را بهطور عینی و چنانکه بهراستی هستند مشاهده کند؛ و در عین حال آگاهی معطوف به درون نیز با تمام نیرو سر بر میدارد و آدمی فردی روحی و معنوی میشود و بدین خصوصیت خود واقف میگردد. در گذشته انسان یونانی به همین سان به فرق خود با غیریونانیان (بربرها) و فرد عرب به فرق خود با آسیاییان دیگر که خود را فقط همچون عضوی از قومی میشناختند، واقف شده است. اثبات اینکه اوضاع سیاسی ایتالیا در این بیداری و دگرگونی بزرگترین نقش را داشته است دشوار نیست.[۳]
انسان یونانی و انسان عرب (مسلمانان قرون اولیهی هجری)، در گذشته، در اینجا بهمنزلهی دو نمونهای معرفی میشوند که بر ظهور مفهوم «فرد» در ایتالیای دورهی رنسانس تقدم دارند، اما چرا؟ بورکهارت در این باره چیزی به ما نمیگوید (جز آنچه پیشتر گفت) و حتی آنچه در خصوص ایتالیای دورهی رنسانس نیز میگوید، اثبات اینکه اوضاع سیاسی ایتالیا در این بیداری و دگرگونی بزرگترین سهم را داشته است، فقط نگریستن به سطح است. متناقضنمای او در همین جاست.
نیچه فیلسوف است و عمق را بیشتر میکاود. او در گفتاری «دربارهی بُت نو»، چنین گفت زرتشت، بخش یکم، چنین میگوید:
جایی هست که هنوز ملتها و رمهها در آن هستند. اما نه اینجا نزد ما، برادران: اینجا دولتها هستند. دولت؟ دولت چیست؟ پس اکنون گوش با من دارید تا کلام خویش را دربارهی مرگ ملتها در میان گذارم. دولت نام سردترینِ همهی هیولاهای سرد است و این دروغ از دهاناش بیرون میخزد که « من دولت، همان ملتام».
این دروغ است! آنان که ملتها را آفریدند و بر فرازشان ایمانی و عشقی آویختند، آفرینندگان بودند و [آنان] اینسان زندگی را خدمت گزاردند.
اما نابودگراناند آنان که بهر بسیاری دام مینهند و دولت مینامندش: اینان یک تیغ و یک صد آز بر فراز آنان میآویزند.
آنجا که هنوز ملتی برجاست، دولتی در کار نیست و از او چون چشم بد و زیرِ پا نهادن ِ سنّتها و حقوق بیزارند.[۴]
نیچه در چند گفتار فروتر، «دربارهی هزار و یک غایت»، عباراتی مینویسد که بهوضوح با سخن پیشترش، «آنان که ملتها را آفریدند و بر فرازشان ایمانی و عشقی آویختند، آفرینندگان بودند»، در تناقض قرار میگیرد:
نخست ملتها آفریدگار بودند و بسی پس از آن فردها. براستی، فرد خود تازهترین آفریده است.[۵]
نیچه از آفرینندگانی که ملتها را آفریدند سخنی به میان نمیآورد. آیا این آفرینندگان همان افراد بودند؟ نیچه میداند که «فرد» مفهومی تازه است و برای آنکه به انتساب نادرست تاریخی یا پس و پیش گویی تاریخی (anachronism) متهم نشود از این آفرینندگان با تعبیر «فرد» سخن نمیگوید. اما آیا واقعاً چنین است؟ مسلماً «فرد» به عنوان مقولهای فراگیر در جهان بعد از رنسانس به ظهور رسیده است، اما آیا هیچ طلایهداری در جهان قدیم نداشته است؟ بورکهارت و نیچه بهتلویح از طلایهداران آن سخن میگویند، اما آن را روشن نمیکنند. در فروتر کلام دلیل آن را خواهیم دید.
در همین قرن، قرن نوزدهم، نویسندهای دینی نیز میزیست که مهمترین محرومیت عصر ما را تحقیر فرد میدانست. این شخص سورن کییرکگور (۱۸۵۵– ۱۸۱۳) نام داشت. کییرکگور نیز همچون بورکهارت و نیچه به قدرت و عظمت فرد میاندیشید، اما ریشهی این قدرت را در ایمان و دین میدید، با تأویل و تفسیری که خودش از ایمان و دین میکرد. بورکهارت و نیچه با دین میانهی خوشی نداشتند و بهطور کلی «دین» را با «دین نهادی» یکی میپنداشتند، هرچند نیچه تفاوت این دو را میفهمید و به همین دلیل با مسیح رفتاری دوگانه داشت، یعنی فردیت و فردانیت او را میستود، اما شبانی (گله) او را به تمسخر میگرفت. کییرکگور از همان آغاز معلوم کرد که «دین نهادی» (کلیسا و مراجع دینی) تا چه اندازه با «دین» فاصله دارد. این فاصله را او در فاصلهی میان «فرد» و «خلق» دید. و از نظر او پیامبران نخستین «افراد» بودند، آیا تاریخ جز این میگوید؟
آنچه ما گونهی بشر (homo sapiens) مینامیم حدود هشتاد هزار سال از عمرش میگذرد (انسان امروزی)، گرچه بشر (homo) از دو میلیون سال پیش وجود داشته است. اما از حدود چهار هزار سال پیش بود که تحولی اساسی در زندگی بشر چهره نمود. گلههای انسانی رفتهرفته به صورت اقوام کوچک تشکل مییافتند و زندگی اجتماعی انسانها آغاز میشد. تصورات ابتدایی انسانها، از خودشان و جهان، آیینهای بیهودهای را میساخت که زندگی را از هر جهتگیری تازه و پویایی دور میکرد. در چنین اوضاع و احوالی بود که «جانهای بیابانی» و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
فهرست
مقدمه -----------------------------------------------------------2
عاشورا نجات یک امت------------------------------------------------3
عبرت هاى عاشورا---------------------------------------------------4
راه و رسم مبارزه ----------------------------------------------------8
حفظ آرمان ها, ارزش ها و معیارهاى الهى--------------------------------12
درسهایى از عاشورا--------------------------------------------------14
کلام آخر "صحه ای بر قصور زبان"-------------------------------------16
فهرست منابع------------------------------------------------------17
مقدمه
براستی اما این نهضت بزرگ، چه خصوصیات و ویژگیهایی داشته است که تا این حدّ سزاوار آن است که در حفظش بکوشیم و در احیایش قدم برداریم؟چرا باید آن را در زندگی فردی و اجتماعیمان الگو قرار دهیم و از آن درس چگونه زیستن بیاموزیم؟مگر سخن امام حسین چیست و پیامش حاوی چه معنایی است که تا این درجه بدان ارج مینهیم و برای آن ارزش و اهمیت قایل میشویم؟پاسخ به این پرسشها، محتاج به بررسی همه جانبهای است که باید در نهضت حسین علیهالسلام انجام دهیم؛ و این نه فقط برای رسیدن به جواب این سؤال که برای تبیین رمز جاودانگی اسلام و گشودن راز ماندگاری و نشاط مکتب تشیع ضرورت دارد؛ چه این که گفتهاند ـ و راست گفتهاند ـ که «این عاشوراست که اسلام را زنده نگهداشته است» و حیات مذهب شیعه را ضمانت کرده است.
در این چند برگ میکوشیم تا گوشه ای از این واقعه بزرگ را از زوایایی چند، مورد مطالعه قرار دهیم هر چند از همین ابتدا به نارسایی و ناتوانی خود در تشریح و تحلیل و تبیین این حماسه عظیم، معترفیم .
عاشورا ، نجات یک امت
عاشوراى حسینى «سیستم دفاعى اسلام ناب محمدى»(ص) در طول قرون و اعصار است. عاشوراى حسینى درخشانترین نمونه معروفگرایى و منکرستیزى در پهنه زمان و زمین است. عاشوراى حسینى بلندترین فریاد بشریت مظلوم در برابر سپاه ابلیس و استکبار جهانى است. و قله عشق و عرفان انسان نسبتبه مقام اقدس ربوبى است. عاشورا نمایشگاه جاوید ارزشها و ضدارزشها در ساحل فرات است; نمایشگاهى که بینندگان آن سرانجام به یکى از دو صف مىپیوندند و هر سال و هر روز بر سطح و سقف نمایشگاه مىافزایند. عاشورا فریاد دفاع همیشگى از مظلومان و مستضعفان زمان و زمین و اعلام جهاد جاوید علیه کفر و نفاق و جهل و استثمار و قلدرى است. عاشورا دانشگاه عشق و عرفان و حماسه است. در این دانشگاه انسان مىآموزد که چگونه به خدا عشق ورزد، چگونه بدون سلاح بجنگد و چگونه در اوج غربتحماسه آزادى بسراید. عاشورا سمبل قیام در برابر ارتداد و ارتجاع مکتبى است; ارتجاع از اسلام ناب محمدى(ص) و بازگشت از عدالت علوى و تردید و توقف در اجراى قوانین قرآنى. عاشورا سد استوار حسینى(ع) براى جلوگیرى از یورش یاجوج و ماجوج غربى و شرقى به میهن بزرگ اسلامى است.
عاشوراى حسینى کشتى نجات امت محمد(ص) در برار توفان جهل و ترس و استعمار خارجى و استبداد داخلى است. عاشورا حسینى چتر معنویت دین و امت در برابر بازگشت دوباره نظامهاى سیاسى و اقتصادى و اهداف و آرمانهاى جاهلیت قدیم و نوین است. عاشوراى حسینى ادعانامه پاسداران ایمان و عدالت و آزادى علیه مرفهاى بىدرد و متجاوزان به حقوق اجتماعى و فروغلتیدگان در لجنزار تشریفات و اسراف و ابتذال فرهنگى است.
عبرت هاى عاشورا
اولین عبرتى که در قضیه عاشورا ما را متوجه خود مى کند این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبرْ جامعه اسلامى به آن حد رسید که کسى مثل امام حسین(ع) ناچار شد براى نجات جامعه این چنین فداکارى بکند. یک وقت این فداکارى بعد از گذشت هزار سال از صدر اسلام است یا یک وقت در قلب کشورها و ملت هاى مخالف و معاند با اسلام است, این یک حرفى است امّا این که حسین بن على(ع) در مرکز اسلام, در مدینه و مکه (مرکز وحى نبوى) با وضعیتى مواجه شود به طورى که هر چه نگاه کند ببیند چاره اى جز فداکارى نیست (آن هم فداکارى خونین و با عظمتى), این قابل تأمل است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
اهمیت عاشورا در آیینه کلام معصوما2
کلام پیامبر اکرم(ص) روایات متعددى در منابع شیعه و اهل سنّت از پیامبر اکرم(ص) درباره شهادت امام حسین(ع) و عاشوراى او نقل شده است که فقط به یک روایت از طریق اهل سنّت اکتفا مىکنیم عایشه مىگوید: «روزى جبرئیل بر رسول خدا(ص) نازل شد و به آن حضرت وحى نمود حسین نزد پیامبر(ص) و ارد شد و از شانه و پشت آن جناب بالا مىرفت و بازى مىکرد. جبرئیل گفت: «یا محمّد! انّ امّتک ستفتّن بعدک و یقتل ابنک هذا من بعدک؛ اى محمد! به زودى امّت تو فتنه مىکنند و این فرزند کوچک تو را پس از تو خواهند کشت آنگاه جبرییل دست برد و خاک سفید رنگى آورد و گ فت فرزندت در این سرزمین که نام آن «طف» است کشته مىشود پس از آنکه جبرئیل از نزد رسول خدا(ص) رفت، آن حضرت در حالى که خاک را در دست داشت و گریه مىکرد بر گروهى از یارانش که ابوبکر، عمر، على(ع)
کلام پیامبر اکرم(ص) روایات متعددى در منابع شیعه و اهل سنّت از پیامبر اکرم(ص) درباره شهادت امام حسین(ع) و عاشوراى او نقل شده است که فقط به یک روایت از طریق اهل سنّت اکتفا مىکنیم عایشه مىگوید: «روزى جبرئیل بر رسول خدا(ص) نازل شد و به آن حضرت وحى نمود حسین نزد پیامبر(ص) و ارد شد و از شانه و پشت آن جناب بالا مىرفت و بازى مىکرد. جبرئیل گفت: «یا محمّد! انّ امّتک ستفتّن بعدک و یقتل ابنک هذا من بعدک؛ اى محمد! به زودى امّت تو فتنه مىکنند و این فرزند کوچک تو را پس از تو خواهند کشت آنگاه جبرییل دست برد و خاک سفید رنگى آورد و گ فت فرزندت در این سرزمین که نام آن «طف» است کشته مىشود پس از آنکه جبرئیل از نزد رسول خدا(ص) رفت، آن حضرت در حالى که خاک را در دست داشت و گریه مىکرد بر گروهى از یارانش که ابوبکر، عمر، على(ع)(7)، حذیفه، و عمار و ابوذر در بین آنها حضور داشتند وارد شدند و ف رمود: «اخبرنى جبرئیل ان ابنى الحسین یقتل بعدى بارض الطف و جائنى بهذه التّربة فاخبرنى انّ فیها مضجعه؛ جبرئیل به من خبر داده است که فرزندم حسین پس از من در سرزمینى به نام طف کشته مىشود و این خاک را به من نشان داده که محل شهادت و قبر او در این خاک خواهد بو د.»(8) 3- گریه على(ع) بر کربلا و عاشورا روایات متعددى از امیرمؤمنان نقل شده است در مورد کربلا و عاشورا، تنها در منابع اهل سنّت از عبداللّه بن نجى، اصبغ بن نباته شعبى و... روایاتى در این زمینه نقل شده است. از جمله ابن عباس مىگوید: «همراه على(ع) در جنگ صفین از سرزمین نینوا گذشتیم به من فرمود : اى ابن عباس آیا این سرزمین را مىشناسى؟ عرض کردم خیر اى امیرمؤمنان حضرت فرمود: اگر مانند من آن را مىشناختى از اینجا عبور نمىکردى مگر آن که مانند من مىگریستى آنگاه شروع به گریه کرد تا آنجا که اشک محاسن (مبارک) حضرت را فرا گرفت و بر سینه مبارکشان جارى شد. ما نیز با آن حضرت گریستیم. حضرت على(ع) فرمود: شگفتا ما را با آل ابوسفیان و آل حرب و حزب شیطان و اولیاى کفر، چه کار! در همین حال فرمود: «صبراً یا اباعبداللّه...» اى اباعبداللّه (الحسین) صبر و مقاومت کن. آنگاه بسیار گریست و ما نیز با او گریستیم تا آنج ا که حضرت به صورت به زمین افتاد و از هوش رفت».(9) 4- عاشورا از نگاه امام حسن(ع) بعد از شهادت حمزه سیدالشهدا رسم بر این بود که در مدینه در هر عزادارى اوّل براى حمزه سیدالشهداء گریه مىکردند، این رسم ادامه داشت تا امام حسین(ع) به شهادت رسید، از آن به بعد مردم براى آن حضرت گریه مىکردند، امّا امام حسن مجتبى(ع) در سختترین لحظه مصیبت خویش هنوز امام حسین(ع) به شهادت نرسیده به یاد عاشوراى آن حضرت گریست.ابن نما مىگوید: امام حسن مجتبى(ع) در بستر بیمارى قرار گرفته بود. حسین بن على(ع) براى عیادت برادر آمد، وقتى وارد اطاق شد و برادرش را در تب و تاب دید بنا کرد گریه کردن امام مجتبى(ع) فرمود: براى چه گریه مىکنى؟! اظهار داشت برادرم! چرا گریه نکنم و حال آن ک ه شما را مسموم و مرا بى برادر کردهاند.امام مجتبى(ع) فرمود: برادرم مرا به زهر مىکشند در حالى که تمام وسائل حاضر است (آب بخواهم آماده است، شیربخواهم آماده است و... برادران و خواهران همگى اطراف من جمعند) اما «لایوم کیومک یا اباعبداللّه» هیچ روزى مانند روز (عاشوراى) تو نیست روزى که سى هزار نفر از کسانى که خود را امّت جدّمان مىدانند تو را محاصره مىکنند و بر کشتن تو همّت مىگمارند تا تو را بکشند و خونت را بریزند و زن و فرزندانت را اسیر نمایند، و مال و اموالت را به غارت برند، در این هنگام لعنت خدا بر بنى امیّه روا گردد و آسمان و زمین و حیوانات دریایى و صحرایى بر تو خواهند گریست. 5 - عاشورا از نظر امام سجاد(ع) حضرت سجاد(ع) که خود از نزدیک شاهد حوادث عاشوراء بود هرگز آن را فراموش نکرد و تا آخر عمر براى حوادث آن اشک ریخت و دیگران را نیز تشویق مىکرد، هرگاه چشمش به غذا و آب مىافتاد گریه مىکرد. روزى یکى از خدمتگذاران آن حضرت عرض کرد: آیا هنوز زمان پایان حزن و اندوه شما فرا نرسیده است. فرمود: واى بر تو! یعقوب داراى دوازده فرزند بود خداوند یکى از آنان را از جلوى چشمش دور و پنهان کرد. چشمان یعقوب از اندوه سفید شد در حالى که یوسف زنده بود. امّا من در جلو چشمانم شاهد بودم که پدرم،برادرم، عمویم هفده تن از اهلبیتم و گروهى از یاران پدرم را به قتل رساندند، و سرهایشان را از تن جدا کردند آنوقت چگونه اندوه من به پایان برسد.(10) علاوه بر آن در کربلا ناموس اهلبیت به اسارت رفت که این داغ را هرگز نمىشود فراموش کرد.و همچنین نقل شده است که امام سجّاد(ع) به عبیداللّه بن عباس بن على نگاه کرد و اشکش جارى شد سپس فرمود: «هیچ روزى سختتر از روز احد براى رسول (ص) نبود که در آن روز عمویش حضرت حمزه، شیر خدا و شیر رسول خدا(ص) کشته شد و بعد از آن روزى سختتر از روز موته نبود که پسرعمویش جعفر بن ابى طالب کشته شد.سپس فرمود: هیچ روزى مثل (روز عاشورا) روز امام حسین(ع) نیست (چرا که) سى هزار نفر که به گمان خود امّت پیغمبر(ص) بودند، جمع شدند و هر یک قربةً الى اللّه براى کشتن پسر پیغمبر(ص) خود را آماده کرده بودند، در حالى که آن حضرت آنها را نصیحت و موعظه کرد، امّا ن صیحتپذیر نشدند تا این که او را از راه دشمنى، مظلومانه کشتند.»(11)و در ماه مبارک رمضان نیز حضرت هنگام افطار به یاد روز عاشورا مىافتاد و مىفرمود: «وا کربلا واکربلا» و این جمله را همواره تکرار مىکرد که «کشته شد پسر رسول خدا در حالى که خایف بود! کشته شد پسر رسول خدا در حالى که تشنه بود» این جملات را آنقدر تکرار مىکر د و گریه مىکرد که لباسش بر اثر اشک خیس مىشد.(12) 6- عاشورا از نگاه امام باقر(ع) وضعیت استبدادى حاکمان بنى امیّه باعث شده بود که در دوران امام باقر(ع) به صورت علنى از عاشورا تجلیل نشود، بلکه مجبور بودند مجالس عزادارى و گرامیداشت عاشورا را در خفا و با حضور افراد خاصّى برگزار نمایند. آن حضرت از شعراى آن زمان از جمله کمیت بن زید اسدى (م 126 ه.ق) دعوت مىگرفت تا اشعارى در عزا و مصائب اهل بیت بخواند.مالک جهنى مىگوید: امام باقر(ع) درباره عاشورا فرمود: در روز عاشورا براى امام حسین(ع) مجلس عزا برپا نموده و بر مصائب آن حضرت همواره با اعضاى خانواده گریه کنید و در این جهت غم و اندوه خود را آشکار نمایید و در دیدار با یکدیگر تعزیت بگوئید( به این صورت): «ا عظم اللّه اجورنا بمصابنا بالحسین(ع) و جعلنا و ایّاکم من الطّالبین بثاره مع ولیّه الامام المهدى من آل محمّد(ص)؛ هر کس این عمل را انجام دهد براى او در نزد خدا ثواب دوهزار حج و عمره و جهاد در رکاب رسول خدا و امامان راشدین ضمانت مىکنم.»(13)در یکى از مجالس عزا با حضور امام باقر(ع) کمیت شعر مىخواند تا رسید به این بیت:«و قتیل بالطّف غودرمنهبین غوغاء امّةٍ و طعامٍ»امام باقر(ع) گریه زیادى کرد و آنگاه فرمود: «اگر سرمایهاى داشتم در پاداش این شعر کمیت به او مىبخشیدیم امّا جزاى تو همان دعایى است که رسول خدا(ص) درباره حسان بن ثابت شاعر معروف صدر اسلام فرمودند که همواره به خاطر دفاع از ما اهل بیت مورد تأییدات فرشته رو ح القدس خواهى بود.»(14)و در حدیث دیگرى از آن حضرت نقل شده است که «پدرم امام زین العابدین هرگاه محرّم فرا مىرسید کسى او را خندان نمىدید و پیوسته در غم و اندوه بود تا روز عاشورا و وقتى که عاشورا فرا مىرسید آن روز، روز مصیبت و گریه و غم و اندوهش بود.»(15)امام به علقمه فرمود: «تا مىتوانى در آن روز(عاشورا) براى رفع نیاز خود از منزل خارج مشو چرا که روز نحسى است و خواسته انسان برآورده نمىشود. و اگر هم برآورده شود در آن خیر و برکتى نخواهد بود و نیز در این روز براى منزل خود غذا ذخیره نکن، که اگر ذخیره کردى خیر و برکتى نخواهد داشت.»(16)شیخ طوسى مىگوید امام باقر(ع) وظیفه ما را در روز عاشورا چنین بیان مىکند: «کسى که دور (از کربلا) قرار دارد (جهت زیارت) کافى است که به سوى کربلا اشاره نماید و سلام و درود بفرستد و در دعا و نفرین کشندگان شهداى کربلا بکوشد، آنگاه دو رکعت نماز بپا دارد باید این اعمال را پیش از زوال خورشید انجام دهد و سپس از آن اهل خانه را جمع کند و مجلس عزا برگزار نماید و بر آن حضرت همگى بگریند.» 7- عاشورا از دیدگاه امام صادق(ع) امام صادق(ع) درباره اهمیت عاشورا ترویج و تبلیغ آن، عزادارى و گریه در آن سخنان فراوانى دارد که به نمونههایى اشاره مىشود:عبداللّه بن سنان مىگوید: روز عاشورا خدمت امام صادق(ع) رسیدم در حالى که آن بزرگوار را در حالتى از غم و اندوه مشاهده کردم که اشک از چشمان مبارکش مانند مروارید جارى بود عرض کردم یابن رسول اللّه، خداوند چشمان شما را نگریاند، براى چه گریه مىکنید؟! فرمود: آ یا از اهمّیت امروز غافلى؟ و نمىدانى که در چنین روزى چه گذشته عرض کرد: اى آقاى من درباره روزه امروز چه مىفرمایید؟ فرمود: امروز را بدون نیّت روزه بدار ولى به آخر نرسان یعنى یک ساعت به غروب مانده با آب افطار کن، چون در این وقت، جنگ از آل رسول برطرف شد و آ ن فتنه بزرگ فرو نشست... راوى مىگوید: پس از بیان مطالب (فوق) امام صادق(ع) سخت گریست که محاسن شریفشتر شد.(17)و همچنین عبداللّه بن فضل هاشمى مىگوید: بر امام صادق(ع) وارد شدم و عرض کردم، یابن رسول اللّه چرا روز عاشورا را روز حزن و اندوه و گریه نامیدهاند؟ و اهمیتى که براى عزادارى امام حسین(ع) در این روز وارد شده، در روز رحلت پیامبر اکرم(ص) و على(ع) و فاطمه زهرا (س) و امام حسن مجتبى(ع) چنین اهمیتى وجود ندارد؟ حضرت فرمود: «انّ یوم الحسین(ع) اعظم مصیبةً من جمیع سایر الایّام ؛ براستى که روز شهادت امام حسین(ع) از همه روزها بزرگتر است».اى عبداللّه بدان که «آل عبا» پنج تن بودند و زمانى که پیامبر اکرم(ص) از دنیا رفت، مردم خود را به چهارنفر (باقى مانده) تسلّى مىدادند و چون فاطمه زهرا شهید شد، مردم به دیدار امیرالمؤمنین و حسن و حسین(ع) دل خوش بودند. و هنگامى که على(ع) به شهادت رسید، دل گ رمى مردم به امام حسن و امام حسین(ع) بود. و بعد از شهادت امام حسن(ع) مردم به وجود امام حسین(ع) دلشاد بودند، ولى هنگامى که امام حسین(ع) به شهادت رسید. گویا پنج تن «آل عبا» در آن روز یکباره شهید شدند، زیرا امام حسین(ع) یادگار همه آنان بود، از این جهت عظمت س وگوارى او بیشتر است.(18)و زینب (س) نیز در روز عاشورا به همین مطلب اشاره کرد آنگاه که فرمود: «الیوم مات جدّى و ابى و امّى و اخى ؛ امروز (با شهادت امام حسین(ع)) جدّم (رسول خدا)، پدرم (على(ع)) و مادرم(زهرا) و برادرم (حسن(ع)) از دنیا رفتند.»و همین طور از زید شحام نقل شده است که «همراه جماعتى از اهل کوفه در خدمت امام صادق(ع) بودیم یکى از شعراى عرب به نام جعفر بن عفال وارد شد. آن حضرت او را احترام نمود و در نزدیک خود جاى داد. آنگاه فرمود: اى جعفر! عرض کرد لبیک! به فدایت گردم فرمودند: به من گ فتهاند که تو اشعار نیکى درباره حسین(ع) سرودهاى عرض کرد: آرى. فرمود: اشعار خود را بخوان او شعرى خواند و امام و اطرافیان مىگریستند. به گونهاى که قطرات اشک بر صورت و محاسن آن حضرت جارى بود سپس حضرت فرمودند: اى جعفر! فرشتگان الهى حضور دارند و صداى تو را شنیدند و چنان که ماگریه کردیم، آنها نیز گریه کردند، بلکه بیشتر از آن. خداوند در این براى تو بهشت را واجب کرده و تو را ببخشد.»(19) 8 - اهمیّت عاشورا از نگاه امام هفتم(ع) دوران امام کاظم(ع) دوران فشار و مراقبت بنى عباس بود از این رو آن حضرت بیشتر زندگى خود را در زندان سپرى کرد. عزاداریها رونق و نمودى نداشت، با این حال با فرا رسیدن ایّام عاشورا آن حضرت محزون و غمناک بود و آن روز را روز غم و اندوه مىدانست. امام رضا(ع) م ىفرماید: «با فرا رسیدن ماه محرّم پدرم موسى بن جعفر(ع) با چهره خندان دیده نمىشد و حزن و اندوه سراسر وجودش را فرا مىگرفت «فاذا کان الیوم العاشر منه کان ذلک الیوم، یوم مصیبته و حزنه و بکائه؛(20) آن روز روز مصیبت، اندوه وگریه آن حضرت بود.» 9- اهمیت عاشورا از نگاه امام هشتم(ع) امام رضا(ع) فرمودند: «هر کس روز عاشورا به دنبال انجام کارها و حوائجش نرود، خداوند حوائج دنیا و آخرت او را برآورده مىسازد و نیز اگر کسى روز عاشورا را روز حزن و اندوه قرار دهد، خداوند عزّ و جلّ روز قیامت را روز شادى و سرورش قرار خواهد داد و در بهشت چشم انش به دیدار ما روشن خواهد شد. لیکن اگر کسى روز عاشورا را روز برکت و کسب و کار قرار دهد و براى خان اش چیزى در آن روز ذخیره کند آنچه ذخیره کرده برکت نخواهد داشت.»(21)دعبل خزاعى از شعراى بزرگ و علاقمند به اهل بیت پیامبر(ص) است وى در سال 198 در شهر مرو به خدمت امام رضا(ع) رسید. او مىگوید: در شهر مرو بر آقایم على بن موسى الرضاء وارد شدم در حالى که یاران آن حضرت پیرامون او نشسته بودند حزن و اندوه از چهره امام پیدا بود. با ورود من فرمود: خوشا بحالت اى دعبل که ما را به وسیله دست و زبانت یارى مىنمایى! آنگاه مرا احترام نموده و در نزد خود جاى داد، فرمود: دوست دارم که براى من شعر بگویى، این روزها، روز حزن و اندوه ما اهل بیت(ع) و روز شادى دشمنان ما بویژه بنى امیّه است. پس ا ز آن حضرت رضا(ع) پردهاى را جهت حضور خانواده در مصیبت جدّشان حسین(ع) آویزان کرد و به من فرمود: اى دعبل مرثیه سرایى کن. تا تو زنده هستى یاور و ستایشگر اهل بیت پیامبر(ص) خواهى بود! آنگاه گریستم به گونهاى که قطرات اشک بر صورت جارى شد و این شعر را سرودم:افاطم لو خلت الحسین مجدلاو قدمات مات عطشاناً بشط الفراتامام رضا(ع) و خانواده و فرزندان آن حضرت به شدّت گریستند.»(22) 10 - امام جواد، امام