واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق در مورد اسدالله علم و قیام 15 خرداد 42

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 6 صفحه

 قسمتی از متن .docx : 

 

اسدالله علم و قیام 15 خرداد 42

امیر اسدالله علم فرزند محمد‌ابراهیم خان شوکت‌ الملک دوم در سال 1299 ش در شهر بیرجند متولد شد.

هرچند خاندان علم پیشینه خانوادگی خود را تا قرون دوم و سوم هجری قمری تسری می‌دهند، با این احوال از واپسین دوران سلطنت صفویه نشانه‌هایی از حضور برخی افراد منتسب به این خاندان در رأس امور لشکری و کشوری در لابلای منابع تاریخی به چشم می‌خورد. حداقل از اواسط دوران سلطنت قاجارها بدین سو خاندان علم تقریباً همواره حکمرانان و صحنه‌گردانان اصلی مناطق سیستان و بلوچستان بوده‌اند. در هنگام تولد اسدالله علم هم، پدر او شرکت‌الملک دوم حکمران سیستان و بلوچستان بود. وی از معدود حکمرانان و خاندان‌‌های متنفذی بود که اساساً به خاطر پیوندهای دیرینه با بریتانیایی‌ها و سپس کنار آمدن با جریان کودتای سوم اسفند 1299 و طرفداری هدفمند از رضاخان شأن و شوکت پیشین را تا حد زیادی حفظ کرد. با آغاز قدرت‌یابی و سلطنت رضاشاه خاندان علم در سلک طرفداران و خدمتگزاران سلسله جدید پهلوی وارد شد و به سرعت روابط نزدیک و حساب شده‌ای میان شوکت‌الملک و شخص رضاشاه و برخی دیگر از خاندان‌‌های متنفذ که البته با محافل بریتانیایی هم پیوندهای پنهان و پیدایی داشتند، شکل گرفت و شوکت‌ الملک از سال 1314 تقریباً برای همیشه به تهران آمد. چندین بار لباس وزارت پوشیده و استاندار فارس شد و در حالی که ارتباط او با خانواده سلطنت رو به فزونی می‌نهاد با دستور مستقیم رضاشاه موجبات ازدواج فرزندش اسدالله علم با دختر قوام‌الملک شیرازی را (در سال 1318 ش) فراهم آورد. بدین ترتیب پای اسدالله علم هم به دربار باز شد و میان او با ولیعهد وقت محمد‌رضا پهلوی دوستی و ارتباط نزدیک و دیرپایی به وجود آمد که تا آخرین روزهای عمر او (علم) تداوم داشت. در فاصله سالهای 1318 ـ 1321 ش اسدالله علم از دانشکده کشاورزی کرج لیسانس کشاورزی گرفت و مدت کوتاهی پس از مرگ پدرش شوکت‌الملک در سال 1323 پیشخدمت شاه شد و تا سال 1326 که از سوی قوام‌‌السلطنه نخست‌وزیر وقت فرماندار کل سیستان و بلوچستان شد، روابط نزدیکی با شاه و خاندان سلطنت داشت. شواهد و قراینی هم وجود داشت که نشان می‌دهد در طول دهه 1320 اسدالله علم با محافل نزدیک به بریتانیایی‌ها ارتباطاتی دارد و در عین حال در راستای حمایت از شاه و دربار در برابر جریانات سیاسی تأثیرگذار در مسائل داخلی و خارجی ایران مداخلاتی انجام می‌دهد. علم خیلی زود مورد توجه شاه قرار گرفت و با اعمال فشار او و دربار بود که از اواخر سال 1327 تا 1329 چند بار (در حالی که هنوز بسیار جوان بود) لباس وزارت (کشور ـ کشاورزی و کار) پوشید و به عنوان عامل شاه درکابینه‌ها حضور مؤثر پیدا کرد. اسدالله علم که به زودی در جایگاه مورد اعتماد‌‌ترین و نزدیکترین افراد به شاه قرار گرفت به نوعی رابط او با کابینه‌ها و در واقع خبر رسان تحولات و اقداماتی بود که احیاناً دور از اطلاع شاه صورت عملی به خود می‌گرفت. علم در نیمه دوم دهه 1320 هر آنچه توانست در تقویت موقعیت شاه در قبال دولت و مجلس و دیگر ارکان و قطب‌های قدرت و نفوذ کوشید و به ویژه با باندهای توطئه‌گری که در راستای تضعیف موقعیت ارکان مشروطیت (مجلس شورای ملی و نیز دولت پارلمانی) و تحکیم پایه‌ها، قدرت استبدادی شاه فعالیت می‌کردند، همکاری نزدیک و مؤثری داشت. در طول دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت اسدالله علم را عمدتاً در اردوگاه طرفداران دربار شاه، محافل بریتانیایی و مخالفان احزاب، گروه‌ها و تشکل‌های ملی و مذهبی می‌بینیم. وی در میان احزاب و گروههای اسلامی و ملی در واپسین سالهای دهه 1320 و اوایل دهه 1330 به بعد جایی نداشت و نشانه‌ای بدست نیامده است که بازگوی کمترین نقش علم در نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران باشد.

به دنبال تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران و ‌آغاز نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق که توطئه‌های دربار، شاه و محافل نزدیک به سیاست تجاوزکارانه بریتانیا در ایران بر ضد دولت و ملت ایران افزایش روز افزونی پیدا کرد، اسدالله علم هم به خاطر مشارکت در این گونه اقدامات توطئه‌آمیز بدستور مصدق نخست‌وزیر به بیرجند تبعید شد (البته قرار بود به خارج از کشورتبعید شود اما دکتر مصدق به دلایلی از این امر چشم پوشید). اسدالله علم در تمام دوران نخست‌وزیری مصدق و سپس وقوع کودتای 28 مرداد 1332 در تبعید شرق و جنوب شرقی کشور بود و از همان منطقه با مخالفان دولت مصدق (در داخل و خارج از کشور) در ارتباط بود.

ضمن این که در منطقه سیستان و بلوچستان هم از توطئه بر ضد دولت مصدق از هیچ کوششی فروگذار نکرد. پس از کودتا و بازگشت دوباره شاه و کودتاگران به قدرت، اسدالله علم تبعیدگاهش را به قصد تهران ترک کرد و کماکان در ردیف نخست دوستان و خدمتگزاران شاه قرار گرفت و در جریان انتخابات دوره 18 مجلس دخالت‌ های ناروای بسیاری کرد و هنگامی که به دنبال قدرت‌نمایی‌های فضل‌الله زاهدی نخست‌وزیر کودتا، شاه بر آن شد او را برکنار کند، اسدالله علم این سپهبد جاه‌طلب را وادار کرد تا به سرعت پست نخست‌وزیری را ترک کند. در دولت حسین علاء که پس از عزل زاهدی به قدرت رسید اسدالله علم در نقش بسیارمهم وزیر کشور ظاهر شد تا انتخابات دوره 19 مجلس شورای ملی را آنگونه که دلخواه شاه بود به انجام رساند. هم او بود که لایحه تشکیل ساواک را تهیه و تقدیم مجلس کرده و در از میان بر داشتن واپسین نشانه‌های نظام نیم‌بند مشروطیت (مطبوعات و روزنامه‌ها، مخالفان و منتقدان سیاسی و غیره ...) آنی فروگذار نکرد.

اسدالله علم از اواسط دهه 1320 به بعد مجموعه‌ای از افراد نامتجانس سیاسی، فرهنگی، نظامی و غیره را که به طیف‌های مختلفی علاقه نشان می‌دادند، به سلک دوستان و طرفداران خود و مآلاً رژیم پهلوی و شخص شاه وارد ساخت که درمقاطع مختلف عمر سیاسی او در سطوح مختلف با او همکاری و همفکری می‌کردند و اعضای باند او را تشکیل می‌دادند. در اواسط دهه 1330 دیگر بندرت در میان رجال کشوری و لشکری کسی را نزدیکتر از علم به شخص شاه می‌شناسیم که آمادگی داشت هر آنچه شاه بخواهد به نحو مطلوب و دلخواه او انجام دهد. بر همین اساس بود که در نخستین روزهای سال 1336 شاه او را مأمور تشکیل و تأسیس حزب مردم ساخت و او تا پایان دوران نخست‌وزیری دکتر منوچهر اقبال (1336 ـ شهریور 1339) این مهم را در چارچوب دموکراسی دلخواه شاه و حامیان خارجی آن به انجام رسانید و هنگامی که به دنبال بروز افتضاح در جریان انتخابات تابستانی دوره بیستم مجلس مجبور به کناره‌گیری از رهبری حزب مردم شد، به مقتضای تحولاتی که در عرصه سیاسی ـ اجتماعی کشور بروز کرده بود، در راستای باز هم حمایت از موقعیت متزلزل شاه در اریکه قدرت مأموریت‌های مهمتری به عهده او نهاده شد. در طول دوران کوتاه نخست‌وزیری شریف امامی (در سال 1339) و نیز زمامداری علی امینی (تیر 1341) اسدالله علم میان شاه و برخی گروههای سیاسی تأثیرگذار در مسائل آن روز کشور به واسطه‌گری پرداخت تا به نوعی وضعیت نگران کننده شاه در قبال دولتِ (به ویژه علی امینی) و نیز آمریکاییان را بهبود بخشد و با ایجاد شکاف و چند دستگی در میان گروههای سیاسی و دولت و دادن برخی وعده‌های سیاسی (البته فاقد ضمانت اجرایی) علی امینی و دولت او را تضعیف کرده و از چشم آمریکائیان بیاندازد. برخی از رهبران و اعضای درجه اول جبهه ملی و نیز خلیل ملکی از جمله افرادی بودند که علم آنان را در این پروژه به خدمت گرفت. بدین ترتیب علی امینی به پایان راه خود در عرصه نخست‌وزیری رسید. دیگر تمام شرایط برای ارتقاء اسدالله علم وفادارترین نوکر شاه به پست مهم نخست‌وزیری آماده شده بود. علم از تیر 1341 تا اسفند 1342 در یک برهه بسیار حساس و بحرانی بر مقام نخست‌وزیری تکیه زد تا چنانکه مطلوب آمریکائیان بود برنامه اصلاحات پیشنهادی آنان را (که به زودی نام انقلاب سفید بر آن نهاده شد) به مورد اجرا بگذارد و مخالفان سیاسی حکومت را از پیش رو بردارد. در این میان گروههایی نظیر جبهه ملی و نهضت آزادی ایران با سهولت بیشتری مقهور حکومت شدند. اما جریان مخالفت علما و روحانیون تحت رهبری امام خمینی با اصلاحات مورد نظر شاه، دولت اسدالله علم را با چالش‌هایی بس جدی مواجه ساخت و سرکوبگری‌ها و ددمنشی‌های پرشماری را به دنبال آورد که تا واپسین ماههای عمر دولت علم با نوساناتی تداوم یافت. با آغاز نخست‌وزیری علم سیطره شاه بر مجموعه دولت و حکومت گسترش چشمگیر و کم‌نظیری یافت. آگاهان به امور کابینه علم را مجموعه‌ای از افراد بدون صلاحیت و فاقد وجاهت لازم جهت کسب مقام وزارت ارزیابی کرده آن را به تمسخر گرفتند. برنامه انقلاب سفید در همین دوران آغاز شد و برغم مخالفت‌های گسترده مردمی، در 6 بهمن 1341 آن رفراندوم مشهور برگزار شد و با گسترش فشار بر مخالفان و زندانی شدن بسیاری از فعالان و منتقدان سیاسی در 2 فروردین 1342 کشتار مدرسه فیضیه و سپس قیام معروف 15 خرداد 1342 به وقوع پیوست. شاه در ششم خرداد 1342 طی نطقی در کرمان روحانیون را به دزدان، غارتگران و حیوانات نجس تشبیه کرد. امام خمینی در 13 خرداد، شاه را مورد حمله قرار داد و انقلاب سفید وی را، انقلاب سیاه خواند.

در پی این سخنرانی اسدالله علم دستور داد مراسم مذهبی و سوگواری محرم را درشهرهای قم و تهران مورد تهاجم قرار دهند. طی روزهای 13 و 14 خرداد 1342 تعداد زیادی از وعاظ و روحانیون را دستگیر کردند. برخی از دستگیرشدگان عبارت بودند از : مرتضی مطهری، مکارم شیرازی، حسین غفاری، محمد تقی‌واحدی، مصطفی طباطبائی قمی، عباسعلی اسلامی، حسین خندق‌آبادی، عزالدین زنجانی، علی‌اصغر اعتمادزاده، عبدالکریم هاشمی‌نژاد، فرج‌الله واعظی، احمد حسینی همدانی، علی موحد ساوجی، محمد‌حسن بکایی،‌ عیسی اهری، اثنی‌عشری و سید‌محمد صدری.

به دنبال دستگیری این افراد دامنه اعتراض و تظاهرات گسترش بیشتری یافت بالاخص درتهران دانشجویان دانشگاه تهران به صف معارضان پیوسته و در مخالفت با دولت علم و رژیم پهلوی با روحانیون هم صدا شدند. بدین ترتیب طی روز چهاردهم خرداد، که مصادف با 11 محرم 1383 ق بود. در شهر تهران تظاهرات قابل توجهی از اقشار مختلف برپا شد و شعارهایی به طرفداری از امام خمینی و موضع وی در قبال دولت علم از سوی راهپیمایان سرداده شد. اسدالله علم نخست‌وزیر احساس کرد که برای جلوگیری از تظاهرات تنها یک راه حل وجود دارد و آن هم دستگیری رهبر مخالفان است. بدین ترتیب به دستور نخست‌وزیر در شب 15 خرداد 1342 کماندوها و دیگر نیروهای انتظامی مناطق مختلف شهر قم را محاصره کرده و در صبحگاه همان روز امام خمینی را دستگیر و به تهران بردند و در پادگان قصر زندانی ساختند.

خبر دستگیری امام در مدتی اندک در سراسر شهر قم پخش شد و به دنبال آن گروههای نسبتاً عظیمی از مردم به خیابان‌ها ریخته و به دستگیری ایشان اعتراض کردند. بدین ترتیب قیام معروف 15 خرداد 1342 در شهر قم شکل گرفت. در تهران نیز بلافاصله پس از پخش خبر دستگیری امام خمینی اقشار مختلف مردم به خیابان‌ها هجوم آورده و شعارهایی له ایشان و بر ضد دولت سر دادند و برخی مراکز دولتی نیز مورد تهاجم تظاهرکنندگان قرار گرفت. بدین ترتیب تهران نیز در قیام ضد رژیم با شهر قم همگام شد. در چنین شرایطی علم تنها راه برخورد با بحران پیش‌ آمده را در سرکوب قهر‌آمیز آن جستجو کرد. بالاخص اینکه شورش فوق به حدی گسترده شده بود که احساس می‌شد هرگاه در اسرع وقت با آن مقابله نشود، می‌تواند خطر سقوط رژیم را هم به دنبال داشته باشد.

علینقی عالیخانی دربارة چگونگی برخورد اسدالله علم نخست‌وزیر با تظاهرکنندگان 15 خرداد 1342 می‌نویسد:

«علم در روزهای حساس قیام 15 خرداد فعالیت خستگی‌ناپذیری داشت و با مقام‌های انتظامی پیوسته در تماس بود و خود از کلانتری‌های مناطق حساس شهر سرکشی می‌کرد و به همه مسئولان هشدار می‌داد خود را برای رویارویی با آشوبی بزرگ آماده کنند. به این سان هنگامیکه در بامداد روز 15 خرداد 1342 (5 ژوئن 1963) تظاهرات در اطراف بازار تهران آغاز شد علم ‌آمادگی کامل داشت و به رئیس شهربانی وقت سپهبد نصیری تلفنی دستور تیراندازی داد و در برابر تردید نصیری یادآور شد که این دستور را به عنوان نخست‌وزیر می‌دهد و نامة مؤید این دستور را نیز بی‌درنگ برای او خواهد فرستاد. خود نیز پس از ساعتی به دفتر نصیری رفت و از نزدیک شاهد وضع روز بود. این خونسردی و قاطعیت علم اثر بسیار مثبتی داشت و مسئولان انتظامی توانستند در چند ساعت به این غائله پایان دهند و تظاهر‌کنندگان را به شدت سرکوب کنند.»1

خود اسدالله علم نیز حدود ده سال پس از واقعة 15 خرداد 42، در تاریخ 15 آذر ماه 1352، ضمن یادآوری خاطرات دوران نخست‌وزیری خود، جریان چگونگی برخوردش با تظاهرکنندگان را چنین شرح می‌دهد:

«عرض کردم در جریانات 15 خرداد و اغتشاش تهران و ایران که غلام نخست‌وزیر بودم جز ارتشبد نصیری که آن وقت رئیس شهربانی بود بقیه تقریباً دست و پای خود را گم کرده بودند و بدین جهت من ناچار شدم نخست‌وزیری را ترک کرده و تقریباً تمام روز را درشهربانی در ستاد عملیات باشم که اینها دستپاچه نشوند. [شاه] فرمودند: من هم در آن موقع ناچار شدم چندین دفعه به شدت به اویسی که آن وقت فرمانده گارد بود بگویم مجبورید تیراندازی کنید. عرض کردم از نخست‌وزیری دستور کتبی هم گرفتند و باز هم ترسیدند و دائماً به من می‌گفتند باید دید ریشه این کار کجاست. در صورتی که نظامی هیچ لازم نیست که ریشه کار را جستجو کند.» 2

هرچند شاه در رأس هرم قدرت عالی‌ترین مرجع تصمیم‌گیری درباره چگونگی برخورد با تظاهرکنندگان بود، اما در این میان نقش کلیدی را در سرکوب تظاهرکنندگان شخص اسدالله علم نخست‌وزیر بر عهده داشت. شاه هر چند تردیدی نداشت که ‌باید به مخالفت روحانیون به نوعی پایان داده شود، و حتی گفته شده است که شاه به عنوان فرمانده کل نیروهای نظامی شخصاً فرماندهی عملیات را بر عهده داشته و افرادی نظیر سرلشکر پاکروان تحت دستورات مستقیم شاه قیام 15 خرداد را سرکوب کرده‌اند، اما این نظر، با توجه به ویژگی‌های شخصی شاه، از سوی اغلب محققین مورد تردید واقع شده و نقش اصلی سرکوبگری به اسدالله علم نخست‌وزیر نسبت داده شده است. با توجه به شواهد و قراین نسبتاً فراوان نظر اخیر درست‌تر می‌ نماید و علم نخست‌وزیر را باید سرکوبگر تظاهرات روزهای قیام 15 خرداد دانست. داریوش همایون، که خود سالها در دوران محمد‌رضا شاه از دولتمردان عالی مقام کشور محسوب می‌شد، نقش قاطع علم در پایان دادن به قیام 15 خرداد را مورد تصدیق قرار می‌دهد و نتیجه می‌گیرد که هرگاه در آن هنگام ثبات و قاطعیت شخص اسدالله علم نبود چه بسا رژیم پهلوی با خطر سقوط مواجه می‌شد. 3 ویلیام شوکراس نیز به نقل از جعفر بهبهانیان متصدی امور مالی شاه مسئول اصلی کشتار قیام 15 خرداد را اسدالله علم می‌داند و می‌نویسد:

«جعفر بهبهانیان متصدی امور مالی شاه به هنگام اغتشاشات 1963 در کنار علم بود بعدها تعریف کرد که شاه به علم گفته بود مردم را نکشد. علم پاسخ داده بود شما شاه هستید و من نخست‌وزیرم. من مسئول امنیت هستم و به هر طریقی که بتوانم مردم را ساکت خواهم کرد. اگر موفق شدم شما همچنان شاه خواهید بود. اگر شکست بخورم می‌توانید مرا به دار بزنید و باز همچنان شاه خواهید بود.»

حتی گفته می‌شد اسدالله علم به شاه توصیه کرده بود که جهت انتقام کشی سخت از روحانیون اجازه دهد آیت‌الله امام خمینی رهبر قیام 15 خرداد را نیز بلافاصله پس از دستگیری اعدام کند. 4



خرید و دانلود تحقیق در مورد اسدالله علم و قیام 15 خرداد 42


تحقیق در مورد هدف از قیام عاشورا

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 13 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

هدف از قیام عاشورا

قیام عاشورا، یکی از تأثیرگذارترین حادثه‌ها در تاریخ اسلام پس از پیامبر(ص) به شمار می‌رود و به همین دلیل هم به شدت مورد توجه مردم بوده و هم مورد مطالعه محققان و پژوهشگران اسلامی بوده و به ویژه هدف و انگیزه اصلی این قیام، موضوع بحث آنان بوده است. به اعتقاد شما، هدف اصلی از قیام امام حسین(ع) را در کدام موضوع می‌توان یافت؟

قیام امام حسین(ع) را در درجه اول می‌توان مقابله با بدعت ارزیابی کرد، بدعت جانشینی پیامبر(ص) توسط کسانی که صلاحیت نداشتند. البته این بدعت در زمان امام حسین(ع) و با به حکومت رسیدن یزید که با انکار وحی، انحرافات آشکار و انجام موارد خلاف شرع، شناخته می‌شد، به اوج خود رسیده بود و طبیعی است که امام حسین(ع) هم به این بدعت آشکار، واکنش نشان دادند و در اولین اقدام خود با یزید بیعت نکردند.

البته واکنش به بدعت حاکم شدن یزید به عنوان خلیفه مسلمانان، به عنوان هدف اصلی قیام امام حسین(ع) شناخته می‌شود. اما سؤالی که در این مقطع به وجود می‌آید، این است که آیا حاکم شدن افرادی نظیر عثمان و معاویه در جایگاه خلیفه پیامبر(ص) که با ظاهرسازی و تقید به ظواهر دینی، موجب انحرافات گسترده‌ای در جامعه اسلامی شدند و با سیاست‌بازی حتی مسایلی مانند دشنام به امیرالمؤمنین(ع) را در جامعه تثبیت کردند، خطر بیشتری برای جامعه اسلامی نداشت؟ از همین رو این پرسش به ذهن متبادر می‌شود که علت تفاوت رویکرد امام علی(ع)، امام حسن(ع) و حتی ده سال اول امام حسین(ع) با رویکرد امام حسین(ع) در سال 61 چه بوده است؟ این تفاوت چقدر به شرایط برمی‌گردد و چقدر به احتمال تأثیر؟

فکر می‌کنم در پاسخ به این سؤال، باید بحث مقابله با بدعت را بیشتر توضیح دهم.

درواقع جریان معاویه ادامه همان جریان گذشته است. البته وقتی راهی از کجی شروع می‌شود، هرچه جلوتر می‌رود و زمان می‌گذرد، فاصله‌اش با صراط مستقیم بیشتر می‌شود. بر اساس اسلامی که در آن روز رواج یافته بود، ‌مسلمانی بر مسند حکومت می‌نشیند و مردم با او بیعت می‌کنند و در این صورت، خلافت و حکومت او شرعیت می‌یابد. این جریانی است که از ابتدای رحلت پیامبر(ص) به راه افتاد و در مورد خلیفه اول، دوم، سوم، چهارم و نیز در مورد معاویه انجام شده است. آنان بر این باور بودند همین مقدار برای شرعیت کافی است به گونه‌ای که امروز هم، وقتی به کتب فقهای اهل سنت مراجعه می‌کنید، آنچه را رخ‌ داده، شرعی و قانونی می‌دانند.

مثلا امروز در عربستان هم به همین شکل عمل می‌شود؟

بله

البته همان مباحث اشاعره و معتزله هم پشتوانه فکری آن است؟

البته مقدمه‌ها و پشتوانه‌های گوناگون فکری و... برای این رویه وجود دارد، ولی به هر حال معتقدند آنچه اتفاق افتاده، قانونی است، اما بنا بر بینش شیعی، حکومت تنها یک وجه دارد و آن وجه دینی است و دخالت آسمان در حکومت باید جدی باشد. بنا بر این نظریه، ما به «امامت منصوص» معتقدیم. وقتی امام منصوص و انتخاب‌شده از سوی خداوند وجود دارد، هیچ‌کس دیگری، حق حکومت و نشستن بر مسند حاکم اسلامی ندارد. بنا بر این دیدگاه، نظریه قبلی غلط است و اگر به نام دین عرضه شود، می‌شود بدعت. به این ترتیب، ائمه ما که علمای امت هستند باید با این مسئله برخورد کرده و آشکارا آن را نفی کنند. البته این کاری است که امیرالمؤمنین(ع) از همان آغاز انجام داده‌اند؛ چه در زمان انتخاب خلیفه اول چه در شورای تعیین خلیفه پس از عمر.

در تاریخ طبری آمده است: یک نفر در جنگ صفین به سراغ امام علی(ع) آمد و گفت که بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و سیره خلفای گذشته، با شما بیعت می‌کنم، اما امیرالمؤمنین(ع) فرمودند تا کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) هست، به چیز دیگری احتیاج نداریم. ایشان عین همین مطلب را در شورای تعیین خلیفه پس از عمر نیز اظهار کردند.

ببینید، حرف را باید زمانی گفت که موقعیت آن وجود داشته باشد. حکومت یزید مقدمه داشت. معاویه به زور، فرزندش را به مردم تحمیل کرده بود و مردم با وجود آنکه این واقعیت را می‌فهمیدند، آن را پذیرفتند.

معاویه در سال‌های آخر عمرش به همراه همه بزرگان مدینه به مکه آمد؛ از جمله عبدالله‌بن‌زبیر، عبدالله‌بن‌عمر و امام حسین(ع)، که پس از مرگ معاویه، مخالفان اصلی حکومت یزید به شمار می‌رفتند. معاویه در این مجمع عام، در کنار هر یک از بزرگان، دو نفر مسلح گذاشت و دستور داد که اگر کسی نفس کشید یا حرفی زد، او را بکشند و در آن جمع، خطاب به همه اعلام کرد که



خرید و دانلود تحقیق در مورد هدف از قیام عاشورا


تحقیق در مورد قیام امام حسین

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 3 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

امام حسین (ع ) با برادرپس از شهادت حضرت علی (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع ) امامت و رهبری شیعیان به حسن بن علی (ع )، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع )، منتقل  گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش  فرادارند. امام حسین (ع ) که دست پرورد وحی محمدی و ولایت علوی بود، همراه و  همکار و همفکر برادرش بود.  چنان که وقتی بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام  حسن (ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید، امام  حسین (ع ) شریک رنجهای برادر بود و چون می دانست که این صلح به صلاح اسلام و  مسلمین معاویه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش را به بدگویی   نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسین (ع )  به دفاع برخاست تا سخن در گلوی  معاویه بشکند و سزای ناهنجاریش را به کنارش  بگذارد، ولی امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشی فراخواند، امام حسین (ع )  پذیرا شد و به جایش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه  برآمد، و با بیانی رسا و کوبنده خاموشش ساخت .  امام حسین (ع ) در زمان معاویه چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن علی (ع   امامت و رهبری شیعیان  به امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبری جامعه گردید.  امام حسین (ع ) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اریکه حکومت اسلام به  ناحق تکیه زده ، سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامی  و قوانین خداوند است ، و از  این حکومت پوشالی مخرب به سختی رنج می برد، ولی نمی توانست دستی فراز آورد و  قدرتی فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامی پایین بکشد، چنانچه برادرش  امام حسن (ع ) نیز وضعی مشابه او داشت .امام حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگی قدرت بپردازد،  پیش از هر جنبش و حرکت مفیدی به قتلش می رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر  را پیشه ساخت که اگر برمی خاست ، پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد، و از این  کشته شدن هیچ نتیجه ای گرفته نمی شد.  بنابراین تا معاویه زنده بود، چون برادر زیست و علم مخالفتهای بزرگ نیفراخت ،  جز آن که گاهی محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم را به آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام مؤثری خواهد نمود. و در تمام طول مدتی   که معاویه از مردم برای ولایت عهدی یزید، بیعت می گرفت ، حسین به شدت با او  مخالفت کرد، و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولی عهدی او را نپذیرفت و حتی گاهی    سخنانی  تند به معاویه گفت و یا نامه ای کوبنده برای او نوشت .  معاویه هم در بیعت گرفتن برای یزید، به او اصراری نکرد و امام (ع ) همچنین بود و  ماند تا معاویه درگذشت ...  قیام حسینی یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامی تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند، برای این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند، مصمم شد برای نامداران  و شخصیتهای اسلامی پیامی بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین  منظور، نامه ای به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که برای من از حسین (ع )  بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم این خبر را به امام حسین (ع )  رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین فرمود:  "انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل   یزید".  آن گاه که افرادی چون یزید، (شراب خوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتی   ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامی بنشیند، باید فاتحه اسلام  را خواند. (زیرا این گونه زمامدارها با نیروی اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بین  می برند.)  امام حسین (ع ) می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است ، اگر درمدینه بماند به قتلش می رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفی از مدینه به  سوی مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید،  در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت ، و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان ازامام حسین (ع ) که در مکه بسر می برد دعوت کردند تا به سوی آنان آید و زمامدار  امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقیل ، پسر عموی خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت  و واکنش اجتماع کوفی را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد.  مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه ای روبرو شد، هزاران نفر به عنوان  نایب امام (ع ) با او بیعت کردند، و مسلم هم نامه ای  به امام حسین (ع ) نگاشت و  حرکت فوری امام (ع ) را لازم گزارش داد.  هر چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبی می شناخت ، و بی وفایی  و بی دینی شان را درزمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به  گفته ها و بیعتشان با مسلم  نمی توان اعتماد کرد، و لیکن برای اتمام حجت و اجرای اوامر پروردگار تصمیم گرفت  که به سوی کوفه حرکت کند.  با این حال تا هشتم ذی حجه ، یعنی روزی  که همه مردم مکه عازم رفتن به "منی " بودند  و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به مکه  برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزی با اهل بیت و یاران خود، از مکه   به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان  جهان فهماند که پسر پیغمبر امت ، یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ،  بلکه علیه او قیام کرده است .  یزید که حرکت مسلم را به سوی کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده  بود، ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت  بنی امیه بود) به کوفه فرستاد.  ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویی و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید  ارعاب ، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهایی با عمال  ابن زیاد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگی دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهید شد.  (سلام خدا بر او باد). و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه  امام حسین (ع ) برانگیخت ، و کار به جایی رسید که عده ای از همان کسانی که برای   امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام  حسین (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.  امام حسین (ع ) از همان شبی که از مدینه بیرون آمد، و در تمام مدتی که در مکه  اقامت گزید، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهی به اشاره ، گاهی به  اعلان می داشت که : "مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامی یزید و  صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهی از منکر و ایستادگی در برابر ظلم و ستمگری   است و جز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدی هدفی ندارم ".  و این مأموریتی بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتی اگر به کشته شدن خود  و اصحاب و فرزندان و اسیری خانواده اش اتمام پذیرد.  رسول گرامی (ص ) و امیرمؤمنان (ع ) و حسن بن علی (ع ) پیشوایان پیشین اسلام ، شهادت  امام حسین (ع ) را بارها بیان فرموده بودند. حتی در هنگام ولادت امام حسین (ع )،  و خود امام حسین (ع ) به رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.  علم امامت می دانست که آخر این سفر به شهادتش می انجامد، ولی او کسی نبود که در  برابر دستور آسمانی  و فرمان خدا برای جان خود ارزشی قائل باشد، یا از اسارت  خانواده اش واهمه ای  به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را  سعادت می پنداشت . (سلام ابدی خدا بر او باد) .  خبر "شهادت حسین (ع ) در کربلا" به قدری در اجتماع اسلامی مورد گفتگو واقع شده بود   که عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته ، از رسول الله (ص )  و امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن علی (ع ) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند.  بدینسان حرکت امام حسین (ع ) با آن درگیریها و ناراحتیها احتمال کشته شدنش را در  اذهان عامه تشدید کرد. بویژه که خود در طول راه می فرمود: "من کان باذلا فینا مهجته   و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا.  هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد،  همراه ما بیاید".  و لذا در بعضی از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف  سازند. غافل از این که فرزند علی  بن ابی طالب (ع ) امام و جانشین پیامبر، و از دیگران به  وظیفه خویش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشید.  باری امام حسین (ع ) با همه این افکار و نظریه ها که اطرافش را گرفته بود به راه  خویش ادامه داد، و کوچکترین خللی در تصمیمش راه نیافت .  سرانجام ، رفت ، و شهادت را دریافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که  هر یک ستاره ای درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهایشان شنهای   گرم دشت کربلا را لاله باران  کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقی مانده بسترهای  گناه آلود خاندان امیه ) جانشین رسول خدا نیست ، و اساسا اسلام از بنی امیه و بنی   امیه از  اسلام جداست .  راستی هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع ) به وقوع  نمی پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص ) می دانستند، و آن گاه اخبار دربار  یزید و شهوترانیهای او و عمالش را می شنیدند، چقدر از اسلام متنفر می شدند، زیرا  اسلامی که خلیفه پیغمبرش یزید باشد، به راستی نیز تنفرآور است ...  و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنیدیم و خواندیم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها،  در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید، هماره و همه جا دهان گشودند و  فریاد زدند، و پرده زیبای  فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنی امیه  برداشتند و ثابت کردند که یزید سگ باز   وشرابخوار است ، هرگز لیاقت خلافت ندارد  و این اریکه ای که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست . سخنانشان رسالت شهادت  حسینی را تکمیل کرد، طوفانی  در جانها برانگیختند، چنان که نام یزید تا همیشه  مترادف با هر پستی و رذالت و دناءت گردید و همه آرزوهای طلایی و شیطانیش چون  نقش بر آب گشت . نگرشی  ژرف می خواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و پرنتیجه دست یافت . از همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شیعیانش ، و همه آنان که به شرافت و  عظمت انسان ارج می گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را، سالروز قیام و شهادتش را با سیاه پوشی  و عزاداری محترم می شمارند، و خلوص خویش را با گریه برمصایب آن بزرگوار ابراز می دارند. پیشوایان مآل اندیش و معصوم ما، هماره به واقعه  کربلا و به زنده داشتن آن عنایتی خاص داشتند. غیر از این که خود به زیارت مرقدش می شتافتند و عزایش را بر پا می داشتند، در فضیلت عزاداری و محزون بودن برای آن  بزرگوار، گفتارهای متعددی ایراد فرموده اند.  ابوعماره گوید: "روزی به حضور امام ششم صادق آل  محمد (ع ) رسیدم ، فرمود اشعاری در سوگواری حسین برای ما بخوان . وقتی شروع به خواندن نمودم صدای گریه حضرت برخاست ،  من می خواندم و آن عزیز می گریست ، چندان که صدای گریه از خانه برخاست . بعد از آن  که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضلیت و ثواب مرثیه وظ گریاندن مردم بر امام    حسین (ع ) مطالبی بیان فرمود".  و نیز از آن جناب است که فرمود: "گریستن و بی تابی کردن در هیچ مصیبتی شایسته   نیست مگر در مصیبت حسین بن علی ، که ثواب و جزایی گرانمایه دارد". باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که یکی از اصحاب بزرگ او است  فرمود:  "به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند، زیرا بر هر شخص باایمانی که   به امامت ما معترف است ، زیارت قبر اباعبدالله لازم می باشد".  امام صادق (ع ) می فرماید: "ان زیارة الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال .  همانا زیارت حسین (ع ) از هر عمل پسندیده ای ارزش و فضیلتش بیشتر است ". زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس ایمان  و عمل صالح می دهد و گویی  روح را به سوی ملکوت خوبیها و پاکدامنیها و فداکاریها  پرواز می دهد.  هر چند عزاداری و گریه بر مصایب حسین بن علی (ع )، و مشرف شدن به زیارت قبرش و  بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز کربلایش ارزش و معیاری والا دارد، لکن باید  دانست که نباید تنها به این زیارتها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد، بلکه همه  این تظاهرات ، فلسفه دین داری ، فداکاری و حمایت از قوانین آسمانی را به ما گوشزد  می نماید، و هدف هم جز این نیست ، و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینی آموختن  انسانیت و خالی بودن دل از هر چه غیر از خداست می باشد، و گرنه اگر فقط به صورت  ظاهر قضیه بپردازیم ، هدف مقدس حسینی به فراموشی می گراید



خرید و دانلود تحقیق در مورد قیام امام حسین


مقاله درباره نقش مسجد سید عزیزالله در قیام 15 خرداد 42

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 1

 

نقش مسجد سید عزیزالله در قیام 15 خرداد 42

نویسنده: نیلوفر کسری

مسجد سید عزیزالله واقع در بازار چهارسوق جنب بازار بزرگ تهران از بناهای تاریخی عصر قاجاری است که توسط سید عزیزالله در زمان فتحعلی شاه قاجار بنا شد. معماری این مسجد از اعصار گذشته نشات گرفته و دارای کاشی‌کاریهای زیبا، چهار ایوان و گنبد دو پوششی است که با سردر مسجد، جلوخانه، هشتی، صحن و شبستان کامل می‏گردد. مکان سوق‌‏الجیشی این مسجد و نزدیکی آن به بازار بزرگ از همان ابتدا موجب اهمیت آن شد، چرا که در تهران قدیم رسم بر این بود که داروغه شهر که حافظ و نگهبان شهر بود در محلی به نام چهارسوق اقامت می‏کرد و به نظارت امور شهری می‏پرداخت. داروغگان از ساعت 8 بعدازظهر در میدان ارگ که نزدیک بازار چهارسوق قرار داشت به نواختن طبل می‏پرداختند و کسبه بازار با شنیدن صدای طبل می‏دانستند که یک ساعت بعد می‏بایست بازار را تخلیه کنند و سر ساعت 9 محل را تحویل داروغگان دهند. بازار چهارسوق علاوه بر موقعیت استراتژیک محافظت از بازار، از کاخ شاه و نواحی اطراف آن نیز محافظت می‏نمود. بدین ترتیب مسجد سید عزیزالله در قطب سیاسی و اقتصادی شهر تهران قرار داشت و همواره در فعالیت‏های سیاسی مربوط به بازار فعال بود. این فعالیت‏ها از زمان کودتای 28 مرداد 1332 و استقرار حکومت دیکتاتوری در ایران افزایش یافت، چرا که کودتای 28 مرداد 1332 علاوه بر آنکه به مثابه سرکوب نیروهای ملی به رهبری دکتر مصدق بود، سرکوب نیروهای مذهبی به رهبری آیت‏الله کاشانی هم بود. فضای بازی که پس از شهریور 1320 پدید آمده بود مردم مسلمان و مبارز را به دور یکدیگر جمع کرده بود و بار دیگر رهبران مذهبی هسته‌‏های مبارزاتی تشکیل داده بودند که مکان این هسته ‏ها در مساجد قرار داشت. کودتای 28 مرداد 1332 و ایجاد دستگاه مخوف ساواک به دستور امریکاییان بار دیگر فضای کشور را سنگین نمود وبه تدریج هسته‌‏ها و گروههای مبارزاتی را پراکنده ساخت، اما محرم و یاد حسین (ع) این گروهها را جمع می‏‏نمود و مساجد را به محل تجمع مبارزان و تبادل افکار و آراء هیئتهای مذهبی مبدل می‏ساخت. این هسته‌های مذهبی در ابتدا تنها جهت آشنایی جوانان با مسائل مذهبی تشکیل شده بود اما به تدریج با حضور علما به هسته‌‏های مبارزاتی بر ضد رژیم پهلوی مبدل شد.

در این بین مساجد سید عزیزالله، شیخ علی، امین‌الدوله، شاه، ارک و آذربایجانی‏ها اهمیت ویژه ‏ای داشتند و مرکز ارتباط روحانیان و بازاریان بودند. نقطة عطف مبارزات این هیئتهای مذهبی با روی کار آمدن اسدالله علم و اجرای طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی آغاز شد و به مبارزه علنی علما، بازاریان، مردم با رژیم پهلوی مبدل گشت. به دنبال سخنرانی امام خمینی در خرداد 1342، در مسجد سید عزیزالله مراسم دعا و نیایش برگزار شد و در پی آن علمای وقت آیت‏الله خوانساری، بهبهانی و تنکابنی در این مسجد متحصن شدند.

در پی این اقدام، مساجد دیگر نیز وارد عمل شدند و مبارزات مردمی در کشور افزایش یافت و سخنرانی‏هایی در مساجد فوق به تاسی از آیت‌الله خمینی توسط آیت‌الله خوانساری، حجت‌‏الاسلام فلسفی و حجت‌‏الاسلام تنکابنی برگزار شد. به طوری که عمال رژیم پهلوی در خرداد 1342 مسجد سید عزیزالله را تعطیل کردند، اما شدت مبارزات مردمی به حدی بود که اسدالله علم، نخست‌‏وزیر وقت ناچار به لغو تصویبنامه انجمن‏های ایالتی و ولایتی گشت.

مسجد سید عزیزالله همچنان جایگاه خود را در مبارزه بر ضد رژیم پهلوی حفظ نمود و در سالهای 1346 الی 1350 همچنان محل موعظه حجت‌الاسلام فلسفی و از مراکز تجمع مبارزان و مجاهدان اسلامی بود.



خرید و دانلود مقاله درباره نقش مسجد سید عزیزالله در قیام 15 خرداد 42


تحقیق درباره B115 عبرتهایی از قیام امام حسین

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 65

 

پیشگفتار:

انسان در نگاه تاریخی خود ،به دنبال مشابه سازی مبان آن جیزی است که به عنوان اصل پذیرفته،با آن چیزهای که در حال رخ دادن است ،حادثه و شخصیتی را که به عنوان اسوه پذیرفته و اعتبار ویژه ای برای آن قائل است . آنچه برای شیعه اهمیت داشته اینست که این اسوه را به گونه ای حفظ کند .که سخت در خاطره بماند و نه تنها حضور زبانی ، که حضور واقعی در خط مش تاریخی یک شیعه داشته باشد . رابطه میان شیعه با این بخش تاریخ باید هر لحظه تجدید شود و خاطره آن بماندو برابر وصول به این مقصد راه هایی وجود دارد که این ارتباط را می تواند نیرومند کند . از جمله تحقیق علمی از زاویه های مختلف می باشد. این روش می تواند روش خوبی برای انتقال آن به نسل جوان و دنیای اسلام باشد.

قبل از هر چیز خوب است نگاه اجمالی به این تحقیق داشته باشیم . ابتدا به بررسی چگونگی و عوامل قیام امام حسین (ع) و پس از آن به سیاست هایی که امام حسین در پی این قیام به دنبال داشت و سپس به برسی اهدافی که امام حسین برای این قیام خدایی داشته است . و سپس به بحث و برسی عاشورا و آثاری که قیام امام حسین (ع) در حکومت و ملت های در بر داشته و همچنین آثاری که برجامعه شیعه و بر انقلاب اسلامی ودر نهایت در جبهه و جنگ تحمیلی ( هشت سال دفاع مقدس ) در بر داشته است و عبرتهای عینی و واقعی از این قیام مقدس و خدایی که گرفته شده است .

مقدمه :

امام حسین علیه السلام یکی از کانونهای اصلی توجه شیعه در نگاه شیعه در نگاه شیعه به تاریخ دینی و مقدسش بوده و است . در حقیقت گزینش یک حادثه در تاریخ و تکرار ان تفسیری است که از تاریخ صورت می گیرد ، برای شیعه نهضت امام حسین علیه السلام تفسیر تاریخ است . یعنی همه عناصری که در بهره گیری از تاریخ لازم است در این حادثه نهفته است . همه ما می دانیم که یک هدف اساسی و مهم در تاریخ اصل عبرت است ، عبرت یعنی بهره مند شدن از قانون مندی تاریخ و طتبیق ان به سایر موارد .

این قانون مندی متبنی بر داشتن فلسفه ای است از حق و باطل ، تعامل این دو در گذر تاریخ و در نهایت سرنوشت نهایی هریک از انها بدان گونه که در نگرش قرانی حق و باطل کف روی اب است .

نکته دیگر ، اسوه یابی در تاریخ است ، انسان در تاریخ به دنبال اسوه های اساسی می گردد ، درست مانند انقلاب اسلامی ایران که امام خمینی ( ره) بعنوان رهبر و الگوی ان مورد توجه می باشد . در قران کریم اسوه های ا صلی و محوری ، انبیاء و اولیاء هستند و در راس انها حضرت محمد (ص) است .

در تاریخ مقدس شیعه از لحاظ ساختار سیاسی ویژه اش امام حسین علیه السلام یک الگوی تمام عیار در استمرار حرکت پیامبر (ص) در تاریخ است ، شیعه برای حفظ این الگو تلاش فراوانی کرده است . از سوی دیگر تکرار تاریخ و تجربه ان بسیار اهمیت دارد . در نگاه تاریخی ، به دنبال مشابه سازی میان ان چیزی است که بعنوان اصل پذیرفته ، با ان چیزهایی که در حال رخ دادن است .حادثه و شخصیتی را که بعنوان اسوه پذیرفته و اعتبار ویژهای برای ان قائل است ، مرتب به خاطر می اورد و ملاک و معیار و محک سایر رخدادها قرار می دهد . حادثه کربلا برای شیعه نوعی ملاک در تکرار تاریخ است ، تکرار بخشی از تاریخ که بسیاری از چیزها را می اموزد این تکرار دوباره بخشهای دیگر هم صورت می گیرد .

قدردانی و تشکر :

با سپاس و تشکر از زحمات بی دریغ استاد ارجمند اقای نیل ساز و تمام کسانی که در تهیه و تنظیم این اثر با من همکاری لازم را مبذول داشتند .

دوسته زاده بهار 85



خرید و دانلود تحقیق درباره B115 عبرتهایی از قیام امام حسین