لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
اثبات معاد از طریق توحید
این چند تعبیر در قرآن آمده است. در خلقت، باطل در کار نیست، حق است، این آسمان و زمین به حق آفریده شدهاند نه به باطل. ما که خلق کننده هستیم در خلق عالم لاعب یعنی بازی کنند نبودهایم. «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون» ۳ (باز کلمه «عبث» آمده است) شما خیال کردهاید که مرجوع نمیشوید پس عبث آفریده شدهاید؟ این چند کلمه همه در مورد قیامت آمده، یعنی قرآن این طور میگوید که اگر قیامتی نباشد معنایش این است که هستی بر باطل است، هستی بازیچه است، هستی بیهودگی است. اما در اینجا کلمه «لاعب» آمده است: «و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لا عبین» .
اینجا باید مطلبی را توضیح بدهیم. به چه میگویند «بازی»؟ این کلمه «لعب» باید روشن بشود تا بعد مطلب آیه قرآن روشن بشود. بچه - یا بزرگ که معمولا بازی بیشتر کار کودک است - در میآید مشغول بازی میشود. کاری را شروع میکند. مثلا میآید اتاقک میسازد، شتر یا اسب درست میکند. بازیاش که تمام میشود خرابش میکند میرود. باز دفعه دیگر همان را درست میکند. شما اگر درست در کار این بچه دقت کنید که چه هدفی در این کارش نهفته است، هیچ هدفی، هیچ حکمتی در کار خود آن بچه پیدا نمیکنید; یعنی اثری واقعا بر آن مترتب باشد، هرگز اثری بر آن مترتب نیست. فرض کنید میروند فوتبال بازی میکنند. چندین بار توپ از این طرف میرود آن طرف و از آن طرف میرود این طرف، به این دروازه وارد میشود، به آن دروازه وارد میشود. شما از نظر نفس کار در نظر بگیرید، به روح آن بچه کار نداشته باشید، به خود کار توجه کنید.
حالا این توپ به این دروازه برود یا به آن دروازه، چه اثری بر این کار مترتب است؟ هیچ. البته هر لعبی - اگر دقت کنید - لعب نسبی استیعنی از نظر آن کار بازیچه است، ولی این بچه چرا این کار را میکند؟ او در عالم خیال خودش به هدفی میرسد. فقط از نظر خیال این بچه (یا بزرگ) بازی نیست; یعنی از این راه قوه خیال او به هدف و مقصد خیالی خودش میرسد.
مثال دیگری عرض میکنم. فلاسفه بحثی دارند در باب لعب و لهو و این جور چیزها. اغلب ما عادتهایی داریم که نوعی عبث و لعب است. یک کسی عادتش این است که انگشتانش را میشکند، دیگری عادتش این است که با تسبیح بازی کند، یکی با انگشترش بازی میکند، یکی با محاسنش بازی میکند. اگر از کسی که این بازی را میکند بپرسید این کار را برای چه میکنی؟ میگوید هیچ چیز. راست است، خود این کار برای «هیچ چیز» صورت میگیرد یعنی در این کار «هیچ چیز» است. اما نیرویی در این هست که میخواهد خودش را به جایی برساند، یعنی قوه خیال و واهمه او با همین «هیچ چیز» تفنیی میکند، ولی خود کار «هیچ چیز» است. حالا میآییم سراغ کار حکیمانه. کارهایی که ما انجام میدهیم که اینها را «حکیمانه» تلقی میکنیم بعد میبینید همین کارهای حکیمانه ما از یک نظر حکیمانه است و از یک نظر همه کارهایی حکیمانه دنیا لعب است (انما الحیوة الدنیا لعب و لهو) ۴
چطور؟ کار حکیمانه چگونه است؟ مثلا میآییم در زمینی خانهای میسازیم دارای هال، مهمانخانه، آشپزخانه، حمام و ... هر که از ما بپرسد این کار را برای چه میکنی، دیگر نمیگوییم «هیچ چیز» ، میگوییم معلوم است، میخواهم زندگی کنم، انسان که میخواهد زندگی کند جا لازم دارد. چرا این طور میسازی؟ آدم مهمان برایش میآید، مهمانخانه میخواهد، حمام میخواهد، ... اینجا این کار شکل حکیمانه به خودش میگیرد، یعنی روی یک نقشه عقلانی و روی اثر و فایدهای که بر این کار برای آن شخص مترتب است صورت میگیرد. اینجا دیگر «خیال» این کار را نکرده، «عقل» این کار را کرده است و چون هدف درستی از این کار دارد، ما این کار را «حکیمانه» میگوییم. باز هم این کار حکیمانه نسبتبه «کننده» حکیمانه است، از نظر کسی که این کار را میکند و از نظر انتساب این کار به شخصی که این کار را انجام میدهد حکیمانه است، ولی از نظر مجموع آجرها و سنگها و کچها و آهنهایی که در این خانه به کار رفته چطور؟ یعنی اگر ما خودمان را مجزا کنیم و توجهی به اینها بکنیم، برای اینها چه کار حکیمانهای صورت گرفته؟ از نظر این آجرها که قبلا خاک بود و هنوز در کوره نرفته بود و به صورت آجر در نیامده بود و امروز به صورت آجر در آمده و جرم این دیوار را تشکیل میدهد چگونه است؟ یعنی اگر او به جای ما باشد و اگر او شاعر به ذات خودش باشد، برای او فرق نمیکند، باز برای او کاری است لعب; یعنی از نظر طبیعت و ذات آن اشیاء لعب است.
از نظر کننده، این کار حکیمانه است نه از نظر خود آن کار. به تعبیر دیگر ما با این کار خودمان این در و دیوار را به کمال خودشان سوق ندادهایم، اینها را در خدمت منفعتخودمان قرار دادهایم. اگر کار ما کار درستی باشد، یعنی اگر ما در نظام عالم حق داشته باشیم - که چنین حقی هم داریم - که این اشیاء را در خدمتخودمان قرار بدهیم از نظر خودمان به سوی کمالی حرکت کردهایم و کار حکیمانه انجام دادهایم اما این اشیاء را به سوی کمال خودشان سوق ندادهایم.
مثال دیگر ذکر میکنیم درست در جهت عکس این مثال: پدر و مادری با یکدیگر زندگی میکنند، عمل زناشویی انجام میدهند و بچهای پیدا میشود. اینجا قضیه بر عکس است. از نظر اینها که یک لذت موقت و آنی نصیبشان شده چیز دیگری است. ولی نتیجهای به دست آمده که اینها در واقع آن را انجام نمیدهند بلکه مسخرند برای انجام دادن آن; یعنی این کار مقدمه پیدایش یک موجود است، زمینه پیدایش یک موجود را فراهم میکند که وجودش از نقص شروع میشود و به کمال منتهی میگردد; یعنی از نظر آن بچهای که به وجود میآید، اینها زمینه را فراهم کردند که موجودی از نقص به کمال برسد. این خیلی فرق دارد با ساختمانی که شخصی میسازد. یا یک نفر کشاورز که میآید بذری را در زمین میپاشد مقصد او مقصد خاصی است ولی بالاخره کار او در مسیر خلقت قرار میگیرد، یعنی او با کار خودش یک دانه گندم را تبدیل به یک بوته گندم میکند، یک شاخه را تبدیل به یک درخت میکند. ولی اینجا 1% آن به او مربوط است، 99% آن به او مربوط نیست، به دستگاه خلقت مربوط است: «ا فرایتم ما تمنون ا انتم تخلقونه ام نحن الخالقون» ۵ ، «افر اتم ما تحرثون ا انتم تزرعونه ام نحن الزارعون» ۶ . اگر اشیاء را از آن جهت که با خدا نسبت دارند به خدا نسبتبدهیم، هیچ فعلی از افعال خدا شبیه ساختن خانه برای
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 19 صفحه
قسمتی از متن .doc :
تاثیر فناوری نانو بر معادلات انرژی
خلاصه :
شرکت Nano Markets، بر این اعتقاد است که هم اکنون فناورینانو تمام فناوریهای انرژی کنونی را تحت تأثیر قرار داده و تغییر شگرفی در تصور ما از دنیای انرژی ایجاد خواهد کرد. برای آنها که به منابع انرژی قابل اطمینان دسترسی ندارند، راه حلهای جدید مهندسی نانو کمک شایانی است تا کیفیت زندگی آنان را بهبود بخشد. فناورینانو برای آنها که از ناکارآمدی ذخیره، تولید و تبدیل انرژی رنج میبرند منابع انرژی جدیدی فراهم آورده و علاوه بر آن، هزینه تولید هر کیلووات انرژی را هم کاهش داده و یا حداقل به بهبود کیفیت تولید آن کمک خواهد کرد.
شرکت Nano Markets، بر این اعتقاد است که هم اکنون فناورینانو تمام فناوریهای انرژی کنونی را تحت تأثیر قرار داده و تغییر شگرفی در تصور ما از دنیای انرژی ایجاد خواهد کرد. برای آنها که به منابع انرژی قابل اطمینان دسترسی ندارند، راه حلهای جدید مهندسی نانو کمک شایانی است تا کیفیت زندگی آنان را بهبود بخشد. فناورینانو برای آنها که از ناکارآمدی ذخیره، تولید و تبدیل انرژی رنج میبرند منابع انرژی جدیدی فراهم آورده و علاوه بر آن، هزینه تولید هر کیلووات انرژی را هم کاهش داده و یا حداقل به بهبود کیفیت تولید آن کمک خواهد کرد.
برای سرمایه گذارانی که به بازار انرژیهای جایگزین علاقه دارند، فناوری نانو گزینه مناسبی است و فرصتهایی را برای آنها ایجاد میکند. البته در این زمینه خطرپذیریهایی که در بازار تمام فناوریهای نوظهور باید متحمل شد را نباید از نظر دور داشت.
در این گزارش به مرور راههای مختلف تأثیر فناوری نانو بر صنعت (راههای کنونی و آینده) میپردازیم.
سوختهای فسیلی و نانوکاتالیزورها
علیرغم تمام جنجالهایی که در مورد منابع انرژی جایگزین وجود دارد، باید گفت در واقع هیچ کس قاطعانه در مورد اینکه به زودی وابستگی ما به انرژیهای فسیلی قطع خواهد شد قاطعانه اظهار نظری نکرده است؛ اما در عین حال این حرف به معنای آن نیست که میزان وابستگی فعلی دنیا به نفت اوپک هم همچنان در همین سطح باقی بماند. ضمن آنکه هنوز منابع گاز طبیعی و حتی زغال سنگ فراوانی پیرامون ما وجود دارد.
همان طور که میدانیم از دهه 1920 به این طرف با استفاده از روش فیشر - تروپس (Fischer Tropsch) امکان تولید سوختهای هیدروکربنی مایع چه از زغال سنگ و چه از گاز فراهم شده بود اما با بالا رفتن قیمت نفت، نوع تمیزی از این سوخت دیزلی( گازوئیل) به طور تجاری تولید شد و اخیراً چنین با استفاده از نانوفناوری گامهایی در این زمینه برداشته است. انتظار میرود پروژة 2 میلیارد دلاری مایع سازی ذغال سنگ شنهوان(Shenhuan) که ازفناوری نانوکاتالیزوری آمریکا استفاده میکند بتوانند به عنوان یک روش اقتصادی قابل رقابت با دیگر روشها در تولید سوخت مطرح شود. تأثیر کلیدی فناوری نانو در این بخش از
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 12 صفحه
قسمتی از متن .doc :
جایگاه معاد :
معاد در تحمل و فطرت هر انسانی جایگاه قابل توجهی دارد زیرا کیست که نپرسد و یا نخواهد بداند که آینده انسان و جهان چه می شود؟ پایان عمر و تلاش ما به کجا می رسد؟ نتیجه و هدف از زندگی چیست؟ آری این سئوالها برای همه مطرح است گرچه افرادی به زبان معاد را نمی پذیرند ولی ناخوداگاه در عمق جان خود احساس ابدیت برای انسان دارند و گاه و بی گاه از خود علامتهایی نشان می دهند که دلیل آن است که با وجود مرگ و پوسیده شدن جسم حاضر نیستند انسانیت و شخصیت واقعی او را نابود و نیست شده بدانند که ما نمونه هایی از این علامتها را در اینجا بیان می کنیم .
1- تمام منکران معاد به قبر نیاکان خود احترام می گذارند.
2- نام شخصیتهای مرده را بر روی خیابانها ، موسسات ، مدارس و دانشگاهها می گذارند.
3- گاه ی مردگان خود را مومیایی کرده تا فاسد نشوند یکی از احساسات درونی انسان احساس غربت است دنیا برای او تنگ است با همسر و باغ و مسافرت هم موقتا خود را سرگرم می سازد ولی پس از چندی ابز از درون احساس کمبود می کرد همۀ وسائل رفاه هم او را سیر نمی کند گاهی به فکر خود کشی می افتد گاهی می پرسد هدف آفرینش چیست؟ چرا من هستم تمام این قلقلک های درونی نشان می دهد که انسان احساس غربت می کندو این جهان با تمام گستردگیش برای او تنگ است و جسم برای او قفس و دنیا برای او زندان است که این احساس فیزیکی از زمینه های ایمان به روزی است که در آنجا انسان سیر می شود به تمام آرزوها و اهدافش می رسد زیرا پاسخ هر نیاز و احساس و قلقلک درونی در بیورن موجود است مثلا احساس تشنگی با آب و احساس شهوت با همسر و احساس غربت هم با معاد پاسخ داده می شود در طول تاریخ هیچ کس دلیل علمی برای نبودن معاد نیاورده و چیزی که مخالفان معاد زمزمه می کنند آن است که مگر می شود انسان مرده ای که ذراتش پوسیده و پخش شده است بار دیگر زنده شود؟ پاسخ عقل و قرآن آن است که می شود و این کار نشدنی نیست هم در فکر قابل تصور است و هم دائما در شبانه روز نمونه هائی از زنده شدن مردگان را با چشم خود می بینیم امام جواد (ع) می فرماید: خوابیدن و بیدار شدن بهترین نمونه ای است که مردن و زنده شدن را برای ما قابل درک می کند آری مرگ یک خواب طولانی و شدیدی بیش نیست بهار و پاییز درختان نمونه دیگری از زنده شدن و مردن گیاهان است در سورۀ فاطر می خوانیم : خداست که با دها فرستد تا ابر را انگیزد و آن را به شهرها و مناطق مرده روانه می کند و پس از باریدن آن شهر مرده را زنده می کند سپس می فرماید «کذلک النشور» یعنی زنده شدن مردگان هم مانند زنده شدن درختان و گیاهان است در جای دیگر می فرماید: «احیینا به بلده میتا کذلک الخروج» ما به واسطه باران شهر مرده را زنده کردیم همچنین است خروج شما در قیامت .
بنابراین نمونه هائی از زنده شدن در آفرینش هر روز و شب و هر سال و فصل پیش چشم ما می درخشد و مساله زنده شدن مرده را برای ما ساده و ممکن جلوه می دهد.
داستانی دیگر
روزی حضرت ابراهیم از کنار دریایی می گذشت که لاشه حیوانی را دید که حیوانات و پرندگان و جانوران دریایی بر روی آن ریخته اند و هر کدام قسمتی از بدن او را خورده اند وقتی حضرت ابراهیم این منظره را دید از خدا پرسید که روز قیامت چگونه حیوانات را زنده می کنی خداوند از حضرت ابراهیم پرسید آیا ایمان به معاد و قدرت من نداری؟ گفت : چرا اما تا با چشمان خودم نبینم آرامش پیدا نمی کنم خداوند به ابراهیم گفت که چهار پرنده را بگیر و بکش و گوشتشان را درهم مخلوط کن و بر سر چند کوه بگذار وپس یک به یک آنها را صدا بزن ببین چگونه ذرات مخلوط از هم جدا و در کنار هم و پرنده اولی ساخته می شود حضرت ابراهیم هم همین کار را کرد و مشاهده کرد که وقتی پرندگان را صدا می کند چگونه قطعات هر پرنده از سر هر قله به هم می پیوندد و همان پرنده ی قبلی را می سازند.
«دلیل اول معاد»
برای معاد چند دلیل محکم می توان آورد که هم عقل و هم قرآن آن را بیان فرموده است از جمله اینکه چون خداوند عادل است باید معاد باشد و اگر قیامت نباشد به عدالت خداوند ضرر می زند از سوی دیگر دردنیا هم که یا جز اینست و یا به ندرت گوشمالی هائی جزئی بیشتر به چشم نمی خورد و دیر یا زود خوبان و بدان از دنیا می روند و اگر حساب و جزایی در جایی دیگری مثل قیامت در کار نباشد و با مردن همه نابود شوند پس عدالت خدا چه می شود؟ آری چون خداوند عادل است و در دنیا هم جزائی نیست پس باید در سرای دیگر جزاء باشد.
سئوال
چرا در دنیا خداوند جزا نمی دهد آیا بهتر نبود معامله نقدی می شد و هر نیکوکار یا گناهکاری در همین دنیا حسابش تصفیه می شد تا دیگر نیازی به قیامت نداشته باشیم ؟ این سئوال پاسخ های متعددی می تواند داشته باشد که ما به بعضی از آنها به طور فشرده اشاره می کنیم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .doc :
آیه «77» - آیه «78» - آیه «79» - آیه «80» «77» أَوَلَمْ یَرَ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌآیا انسان ندید (و نیاندیشید) که ما او را از نطفهاى (بى مقدار) آفریدیم؟ پس اینک ستیزه جویى آشکار شده است.«78» وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِىَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْىِ الْعِظَامَ وَهِىَ رَمِیمٌو براى ما مثلى آورد و آفرینش خود را فراموش کرد؛ گفت: چه کسى این استخوانها را در حالى که پوسیده است زنده خواهد کرد؟«79» قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِى أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٍ(به او) بگو: همان کسى که بار اول آنها را آفرید، (بار دیگر) آن را زنده خواهد کرد و او بر هر آفرینشى آگاه است.«80» الَّذِى جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً فَإِذَآ أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ(اوست) آن که براى شما از درخت سبز، آتش آفرید پس هرگاه بخواهید از آن آتش مىافروزید.نکتهها:یکى از مشرکان، قطعه استخوان پوسیدهاى را در برابر پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله خورد کرد و بر زمین ریخت و گفت: چه کسى این استخوانهاى پوسیده را زنده مىکند؟ این آیات در پاسخ این شبهه و سؤال نازل شد. (103) مقصود از درخت در این آیه، دو نوع چوب آتش زنه به نام مَرخ و عَفار است که عربها با زدن یکى به دیگرى جرقه تولید مىکردند، درست مانند کبریتهاى امروزى. (104) تهیه آتش از درخت سبز، مثالى است که عوام مىفهمند ودانشمندان نیز به خاطر ذخیره شدن انرژى در درخت، راه علمى آن را به دست مىآورند. «من الشجر الاخضر نارا»«خصیم مبین» هم نشانه قدرت خداوند است که از نطفهاى پست و کوچک انسانى با اراده و با شعور و قدرتمند آفریده و هم نشانه فراموشکارى و غرور انسان است که به صاحب نعمت خود پشت کرده و با قدرتى که خداوند در اختیار او قرار داده به مجادله و مخاصمه با او مىپردازد.خداوند در آیات متعدد قرآن، انسان را در چند امر اساسى موجودى فراموشکار معرفى مىکند، از جمله:1- آفریدگار خود. «نسوا الله» (105) 2- آفرینش خود. «نسى خلقه» (106) 3- هویت خود. «تنسون انفسکم» (107) 4- روز حساب. «نسوا یوم الحساب» (108) 5 - پند و موعظه دلسوزان. «نسوا حظّاً مما ذکروا به» (109) پیامها:1- اگر انسان به یاد ضعف و حقارت خود باشد، هرگز گردنکشى نمىکند. «أولمیر الانسان... خصیم»2- توجّه به آفرینش انسان از نطفه، ایمان به معاد را در انسان تقویت مىکند. «من نطفة»3- بدتر از اصل خصومت با حق، آن است که خصومت شدید و آشکارا باشد. «خصیمٌ مبین»4- ستیزهجوئى انسان با خدا، دور از انتظار و شگفتآور است. «فاذا هو خصیمٌ» (کلمه «اذا» براى کار غیر منتظره به کار مىرود.)5 - نقل و بیان افکار باطل براى پاسخگوئى به آن مانعى ندارد. «ضرب لنا مثلاً»6- ریشهى پارهاى از اشکالات در مورد قدرت خداوند، توجّه نکردن به نمونههاى مشابه و فراموش کردن سوابق است. «و نسى خلقه»7- منکران معاد برهان ندارند، هر چه هست استبعاد است. «مَن یحیى العظام»8 - آزادى در اسلام به قدرى است که منکران خدا و معاد با کمال شهامت در برابر رهبر مسلمین با صراحت حرف خود را مىزنند. «مَن یحیى العظام»9- سؤال مانعى ندارد و آن چه بد است انگیزههاى لجوجانه و مغرورانه است. «مَن یحیى العظام»10- ریشهى بعضى از اشکالات عقیدتى، مقایسه میان قدرت انسان با خداوند است. «مَن یحیى العظام»11- شبهات عقیدتى باید پاسخ داده شود، گرچه القاى شبهه از یک نفر باشد. «قال... قل»12- معاد جسمانى است. «یحیى العظام»13- زنده شدن مردگان به دو چیز نیاز دارد: قدرتِ خدا در آفریدن دوباره انسانها و علم او به ذرّات پخش شده در خاک. این آیه به هردو اشاره مىکند. «أنشأها اوّل مرّة» نشانهى قدرت او و «هو بکلّ خلق علیم» نشانهى علم اوست.
تفسیر سورهى یس
مىکند، از جمله:الف: شخصى استخوان پوسیدهاى را از دیوار کند و با فشار دست آن را پودر کرد (و با یک دنیا غرور و نِخوت) به رسولخداصلى الله علیه وآله گفت: کیست که دوباره این استخوان پوسیده متلاشى شده را زنده کند؟ خداوند به پیامبرش مىفرماید: «قل یُحیِیهَا الّذى أنشَأها اوّلَ مَرّة» (112) به او بگو: همان خدایى که مرتبه اوّل او را آفریده، بعد از متلاشى شدن هم مىتواند دوباره آن را خلق کند.اگر سازنده کالایى بگوید که من قطعات محصول خود را از یکدیگر جدا کرده و دوباره به هم متّصل مىکنم، سخن گزافى نگفته، زیرا ساختن از باز کردن و دوباره بستن مهمتر است.ب: حضرت عُزیر علیه السلام (113) در سفرى از کنار آبادى خراب شدهاى عبور مىکرد، از روى تعجّب (نه انکار) پرسید: چگونه خدا اینها را پس از مرگ زنده مىکند؟! خداوند همانجا جان او را گرفت و بعد از صد سال زنده کرد و از او پرسید: چقدر در اینجا ماندهاى؟ آن پیامبر گفت: یک روز یا نصف روز.خداوند فرمود: تو صد سال است که اینجا هستى، به الاغى که سوارش بودى و غذایى که همراه داشتى نگاه کن و قدرت خدا را دریاب که چگونه الاغ، مرده، پوسیده و متلاشى شده، ولى غذایى که باید بعد از یکى دو روز فاسد شود، صد سال است که سالم نگاهدارى شده است، حالا براى اینکه زنده شدن مردگان را با چشم خود ببینى نگاهى به همین استخوانهاى پوسیدهى الاغ کن که در جلو چشم تو آن را از زمین بلند و گوشت، پوست و روح را به او بر مىگردانیم تا براى آیندگان نشانه ودرسى باشد.آن حضرت زمانى که زنده شدن الاغ و سالم ماندن غذاى صد ساله را دید گفت: مىدانم که خدا بر هر کارى قدرت دارد.ج: ح (114) ضرت ابراهیم علیه السلام از کنار دریایى مىگذشت، لاشهاى را دید که گوشهاى از آن در دریا و قسمت دیگرش در خشکى قرار داشت و حیوانات دریایى و صحرایى و پرندگان بر سر آن ریخته و هر ذرّهاى از آن را یک نوع حیوانى مىخورد.همین که این منظره را دید از خدا پرسید: روز قیامت چگونه مردگان را زنده مىکنى؟ (در حالى که ذرّات این لاشه در دریا و صحرا و فضا پخش شده و هر قسمت بدنش جزو بدن حیوانى گردیده است) خداوند از ابراهیم پرسید: آیا ایمان به معاد و قدرت من ندارى؟ گفت: چرا ولى با مشاهدهى عینى، آرامش دل پیدا مىکنم.آرى، استدلال و منطق تنها مغز و فکر را آرام مىکند، ولى تجربه و مشاهده دل را اطمینان مىبخشد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 41 صفحه
قسمتی از متن .docx :
معاد از نظر صدر المتالّهین
امثال ملا صدرا گفتهاندمعاد جسمانى است اما همه معاد جسمانى را بردهاند در داخل خود روحو عالم ارواح، یعنى گفتهاند این خصایص جسمانى در عالم ارواح وجود دارد، این فاصلهاىکه قدما از قبیل بو على میان روح و جسم قائل بودهاند و فقط عقل را روحى مىدانستند و غیر عقل را روحى نمىدانستند،این فاصله وجود ندارد.اما البته این مطلب هم مشکل را حل نکردهاست، یعنى ما این را با مجموع آیات قرآن نمىتوانیم[تطبیقکنیم].با اینکه حرف خیلى خوبى است و آن را با دلایل علمى هم مىشود تایید کرد ولى معاد قرآن را بااین مطلب نمىشود توجیه کرد، چون معاد قرآن تنها روى انسان نیست، روى همه عالم است.قرآن اساسا راجع به عالم ماده بحثمىکند نه تنها انسان: «اذا الشمس کورت، و اذا النجوم انکدرت، و اذا الجبال سیرت» مربوط به قیامت است، «یومتبدل الارض غیر الارض» فقط ارض روح ما را نمىگوید، قرآن ارض(همین زمین)را دارد مىگوید، و سایر آیاتى که در قرآن هست. اینجا چیزهایىبوده است که علم قدیم قاصر بوده و نمىتوانسته از اینجا یک قدم جلوتر برود، یعنى نه اینکه امثال ملا صدرا اینجا کهرسیدهاند کمیتشخصشان لنگ بوده، نه، اینجا که رسیدهاند علم قدیم به شکلى بوده که اجازه نمىداده استیک قدم جلوتر بروند،ولى علم امروز در اینجا جلوى ما را باز کرده و همین راهى که آقاى مهندس رفتهاند با اتکاء علم امروز بسیار راهمفیدى است.در میان قدماى ما فقط مرحوم آقا على مدرس با اینکه در عصر قدیم هم هست(متعلق به زمان ناصر الدینشاه است)و ظاهر هم این است که توجه به علم جدید نداشته ولى در عین حال در این زمینه حرفهایى زده که بوى این مطلب مىآید. چرا علم قدیم اجازه نمىداده است؟آن روز هم عرض کردمو حالا تکرار مىکنم: در علم قدیم این حرفها نمىتوانسته مفهوم داشته باشد که خورشید یک روزى پیر شود واز بین برود، ماه پیر شود و از بین برود، زمین ما ساقط شود، چون بر اساس فلکیات قدیم بوده و افلاک یک حقایق ازلى و ابدى بودهاندو زمین هم یک موجودى بوده که براى همیشه باید در مرکز عالم باقى بماند.خراب شدن عالم به طور کلى، براى آنهانمىتوانسته از نظر علمى مفهوم داشته باشد، هر وقت مىگفتند تعبدا مىگفتند ولى از نظر علمى نمىتوانستند توجیه کنند. حالا که قرآن مىگوید: «و الارض جمیعا قبضته یوم القیامةو السموات مطویات بیمینه» تصریح قرآن است: زمین در آن روز در قبضه خداست و آسمانها به دست قدرت الهى درهم پیچیده مىشود، اگر ما این مرحله را هم توانستیم حل کنیم - که خود آقاى مهندس در این مرحله گامهاى خیلى مؤثرو مفیدى برداشتهاند - یعنى مرحلهاى که تمام عالم به سوى قیامت مىرود، که آن خواصى که عرض کردم[پدید مىآید]کهنظامات عوض مىشود و تغییر مىکند و عالم مىرود به سویى که در آنجا انسانها دیگر پیرى ندارند، فرسودگى ندارند، مردنندارند، تکلیف نمىتواند آنجا وجود داشته باشد، اجل و مهلت مقرر و از این حرفها نمىتواند وجود داشته باشد، وسوسهنمىتواند وجود داشته باشد و در آنجا حیات بر موت غلبه مىکند یا - به تعبیر ما - در آنجا روح بر جسم غلبه مىکند،نظام جنبههاى حکومت روح بر جسم است نه جسم بر روح، اگر ما این مطلب راطى کنیم و برویم جلوتر، یک قدم بسیار بزرگى را برداشتهایم.تنهاآن[یعنى نظر ملا صدرا]نمىتواند معاد قرآن را حل کند.
کیفیت معاد
دلایل عقلى و نقلى به روشنى ثابت کرد که مرگ پایان زندگى انسان نیست، بلکه پس از مرگ، حیات دیگرى وجود دارد که در اصطلاح علم کلام، به آن «معاد» مىگویند. اکنون باید دید که کیفیت زندگى معاد چگونه است. آیا جسمانى است یا روحانى، و در صورت نخست، آیا بدن اخروى عین همان بدن طبیعى است که در این جهان با آن زندگى مىکرد، یا بدنى لطیفتر است که در اصطلاح به آن بدن مثالى یا برزخى مىگویند؟
براى آگاهى بیشتر، اقوال و نظرات دانشمندان را در این جا یادآور مىشویم، سپس نظریه مشهور دانشمندان اسلامى را مطرح و دلایل آن را بازگو مىکنیم:
.1 گروهى از متکلمان، شیوه معاد را، تنها جسمانى مىدانند و به وجود روحى جز جسم و مکانیسم بدن معتقد نیستند و در حقیقت روح در نظر آنان جسم لطیفى است که در بدن سریان دارد و همانند آتش در زغال، آب در گل و روغن در زیتون است.
دلایلى که درباره اثبات روح و روان و تجرد آن از ماده اقامه شده است در نقد این نظر کافى است، و نظریه این گروه از متکلمان در شناخت شخصیت و واقعیت انسان، دست کمى از نظر مادىها ندارد و این گروه انسان را صرفا یک موجود مادى مىپندارند و به چیزى جز بدن و فعل و انفعالهاى فیزیکى و شیمیایى آن عقیده ندارند.
.2 گروهى از فلاسفه و بالأخص پیروان مکتب «مشاء» تنها به معاد روحانى معتقدند و مىگویند : پس از مرگ، علاقه روح نسبت به بدن قطع مىگردد، ولى از آن جا که روح، موجودى پیراسته از ماده است، فنا و نیستى در آن راه ندارد و پس از قطع علاقه از بدن، باقى و جاوید خواهد ماند.
این گروه چون نتوانستند اشکالات معاد جسمانى را حل کنند ناچار به معاد روحانى پناه بردند و معاد جسمانى را انکار کردند.
.3 گروهى از حکما، عرفا، دانشمندان علم کلام و شخصیتهایى از علماى امامیه، مانند شیخ مفید، شیخ طوسى، سید مرتضى، خواجه نصیر الدین طوسى و علامه حلى به هر دو معاد معتقدند و مىگویند: روح در سراى دیگر به بدن بازگشت مىکند. دارندگان این نظر، به دو گروه تقسیم شدهاند که به گونه فشرده به آنها اشاره مىگردد.
الف) روح در سراى دیگر به بدن طبیعى و عنصرى که داراى فعل و انفعال طبیعى و شیمیایى است باز مىگردد و آیات قرآن از این نظریه به روشنى پشتیبانى مىکند.
ب) روح در سراى دیگر به بدن مثالى و برزخى که لطیف است و جرم و ماده ندارد، اما از مقدار و شکل برخوردار است، تعلق مىگیرد و این بدن لطیف به گونهاى عین بدن دنیوى است و هر کس آن را ببیند مىگوید: این همان انسانى است که در دنیا زندگى مىکرده، ولى از این نظر که داراى جرم و ماده نیست و قابلیت فعل و انفعال شیمیایى و فیزیکى ندارد، با آن تفاوت دارد.