واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق درباره دلایل لزوم نبوت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 31

 

دلایل لزوم نبوت

خداوند حکیم انسانهاى والایى را براى هدایت و راهنمایى بشر برانگیخته و آنان را حامل پیام خویش براى افراد بشر قرار داده است. اینان، همان پیامبران و رسولانند که واسطه جریان فیض هدایت از سوى خداوند به بندگان مى‏باشند، و این فیض از نخستین روزى که بشر شایستگى بهره‏گیرى از آن را یافته، از جانب خدا نازل گردیده و تا عصر پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم نیز ادامه داشته است.باید دانست آیین هر پیامبرى نسبت‏به زمان و امت‏خود کاملترین آیین بوده است، و اگر این فیض الهى مستمر نبود بشر به حد کمال نمى‏رسید.

از آنجا که خلقت انسان، فعل خداى «حکیم‏» است طبعا آفرینش او هدف وغرض دارد، و با توجه به اینکه در وجود انسان علاوه بر غرایز که با حیوان مشترک است،عقل و خرد نیز هست‏باید غرض و هدف از خلقت وى، هدفى معقول باشد.

از طرف دیگر، عقل و خرد انسان هرچند در پیمودن راه تکامل او مؤثر و لازم است، اما کافى نیست، و اگر در هدایت انسان به عقل و خرد قناعت‏شود او هرگز راه کمال را به طور کامل نخواهد شناخت. براى نمونه، پى بردن به مبدء و معاد یکى از مهمترین مسائل فکرى بشر بوده است.بشر مى‏خواهد بداند از کجا آمده، چرا آمده، و به کجا خواهد رفت؟ ولى عقل و خرد به تنهایى از عهده تبیین کامل این مسائل بر نمى‏آید. گواه روشن این امر آن است که،با همه ترقى که بشر معاصر در علم و دانش کرده است،هنوز بخش عظیمى از انسانها بت‏پرست مى‏باشند.

نارسایى عقل و دانش بشر منحصر به موضوع مبدء و معاد نیست، بلکه وى در بسیارى از مسائل حیاتى نیز نتوانسته است طریق استوارى را برگزیند. دیدگاههاى مختلف و متعارض بشر در مسائل اقتصادى، اخلاقى، خانوادگى وغیره نشانه نارسایى وى از درک صحیح این مسائل مى‏باشد، و به همین علت است که مى‏بینیم مکتبهاى متعارض پدید آمده است.

با توجه به نکته فوق، عقل صحیح حکم مى‏کند که به مقتضاى حکمت الهى باید مربیان و رهبران الهى مبعوث شوند تا راه صحیح زندگى را به بشر بیاموزند.

کسانى که تصور مى‏کنند هدایتهاى عقلى مى‏تواند جایگزین هدایتهاى آسمانى شود باید به دو مطلب توجه کنند:

1. خرد و دانش بشر در شناخت کامل انسان و اسرار هستى و گذشته و آینده سیر وجودى او ناقص و نارساست،در حالیکه آفریننده بشر به حکم اینکه هر صانعى مصنوع خود را مى‏شناسد، از انسان و ابعاد و اسرار وجود او کاملا آگاه است.ودر قرآن به این دلیل اشاره کرده مى‏فرماید:;ژخ÷;ژخ÷الا ندارد، و اوست دقیق وآگاه. یعلم من خلق وهو اللطیف الخبیر›› (ملک/14): آیا آنکس که آفریده است (به آفریده خود) علم

2. انسان به مقتضاى غریزه حب ذات، آگاهانه یا ناخودآگاه، پیوسته به دنبال منفعت‏جوییهاى شخصى است و در برنامه‏ریزى نمى‏تواند از دایره منافع فردى و گروهى به طور کامل صرف‏نظر کند. طبعا برنامه‏هاى بشرى از جامعیت کامل برخوردار نخواهد بود،ولى برنامه پیامبران چون از جانب خداوند است از چنین نقصانى منزه است.

با توجه به این دو نکته باید گفت که بشر هیچگاه از هدایتهاى الهى و برنامه‏هاى پیامبران بى‏نیاز نبوده و نخواهد بود.

قرآن و اهداف نبوت

در اصل گذشته از طریق داورى خرد با لزوم بعثت پیامبران الهى آشنا شدیم. اکنون لزوم نبوت را با توجه به اهداف آن از دیدگاه قرآن کریم و روایات بررسى مى‏کنیم. هرچند نگرش قرآنى به این مسئله نیز یک نوع تحلیل عقلانى است.

قرآن هدف از بعثت پیامبران را امور زیر دانسته است:

1. استحکام مبانى توحید و مبارزه با هر نوع انحراف در این زمینه. چنانکه مى‏فرماید:‹‹و لقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت›› (نحل/36):در میان هر امتى پیامبرى را برانگیختیم تا آنان خدا را پرستش کنند و از پرستش مظاهر طغیان، بپرهیزند.بدین منظور پیامبران الهى پیوسته با مشرکان درگیر بوده و در این راه رنجهاى بزرگى را متحمل شده‏اند.

امیرمؤمنان درباره هدف بعثت پیامبران مى‏فرماید:«و لیعقل العباد عن ربهم ما جهلوه، فیعرفوه بربوبیته بعد ما انکروا، و یوحدوه بالالوهیة بعد ما عندوا» (1) : پیامبران را برانگیخت تا بندگان وى آنچه را که درباره توحید و صفات خدا نمى‏دانند فراگیرند، و به ربوبیت و پروردگارى و یگانگى او بعد از انکار و عناد، ایمان بیاورند.

2. آشنا کردن مردم با معارف و پیامهاى الهى و راه و روش تزکیه. چنانکه مى‏فرماید:

‹‹هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة›› (جمعه/2): او کسى است که در میان امیین پیامبرى را برانگیخت تا آیات حق را بر آنان فرو خواند و آنان را از رذایل اخلاقى پاکیزه گرداند و کتاب و حکمت را به آنان بیاموزد.

3. برپا داشتن قسط در جامعه بشرى. چنانکه مى‏فرماید: ‹‹لقدارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط›› (حدید/25): ما پیامبران را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قسط را به پا دارند. مسلما برپا داشتن قسط در گرو این است که انسانها عدالت را در ابعاد و زمینه‏هاى مختلف بشناسند، و از طریق حکومت الهى آن را تحقق بخشند.

4. داورى در موارد اختلاف. چنانکه مى‏فرماید:‹‹کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین ومنذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه›› (بقره/213): مردم یک دسته بیش نبودند ( تا اینکه در میان آنان اختلاف پدید آمد)، سپس خدا پیامبران را، نوید بخش و بیم دهنده، بر انگیخت و همراه آنان کتاب را فرو فرستاد تا بین مردم در آنچه اختلاف کرده‏اند داورى کند.

بدیهى است اختلافات مردم منحصر به عقاید نبوده، بلکه شئون مختلف زندگى را در بر مى‏گیرد.

5. اتمام حجت‏بر بندگان. چنانکه مى‏فرماید:‹‹رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس حجة على الله بعد الرسل و کان الله عزیزا حکیما›› (نساء/165): پیامبرانى نوید دهنده و بیم دهنده را برانگیخت تا پس از آمدن پیامبران مردم حجت و عذرى نزد خدا نداشته باشند، و خداوند قدرتمند و حکیم است.

مسلما خدا در آفرینش انسان هدفى براى خلقت دارد که این هدف از طریق تنظیم برنامه‏اى کامل در همه شئون زندگى بشر صورت مى‏پذیرد، و این برنامه باید به گونه‏اى از طریق خدا به بشر برسد که حجت‏بر وى تمام شود و بعدا عذر نیاورد که من راه و رسم درست زندگى را نمى‏دانستم.

راههاى شناخت پیامبران در چهار اصل

اصل اول

فطرت بشر ایجاب مى‏کند که هیچ ادعایى را بدون دلیل نپذیرد، و هرکس مدعایى را بدون دلیل بپذیرد بر خلاف فطرت انسانى خویش عمل کرده است. ادعاى نبوت عظیم‏ترین ادعایى است که بشر مى‏تواند داشته باشد، و طبعا براى اثبات چنین مدعاى بزرگى بایستى دلیل قاطع و استوارى ارائه کند. این دلیل مى‏تواند یکى از سه امر زیر باشد:

الف - پیامبر پیشین، که نبوت او با دلایل قطعى ثابت‏شده است، بر نبوت پیامبر بعدى تصریح کند. چنانکه حضرت مسیحعلیه السلام بر نبوت پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم تصریح کرد و آمدن او را بشارت داد. (1)

ب - قراین و شواهد گوناگون بر صدق ادعاى او گواهى دهد. این دلایل را مى‏توان در سیره زندگى، محتواى دعوت، شخصیتهایى که به او گرویده‏اند، و نیز روش دعوت او به دست آورد. امروزه در محاکم جهان براى شناسایى حق از باطل و مجرم از بى‏گناه همین راه را مى‏پیمایند، و در صدر اسلام نیز با استفاده از همین روش به راستگویى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم پى مى‏بردند. (2)

ج - آوردن معجزه. یعنى همراه با دعوى نبوت، کارى خارق العاده انجام دهد، و دیگران را به تحدى دعوت نماید، و آن کار خارق العاده با ادعاى او هماهنگ باشد.

دو راه نخست عمومیت ندارد، در حالیکه راه سوم همگانى بوده و در طول تاریخ نبوت، بشر براى شناخت پیامبران از این راه استفاده کرده، و پیامبران نیز براى اثبات دعوى خود از آن بهره گرفته‏اند.

اصل دوم

میان معجزه و صدق دعوى نبوت، رابطه‏اى منطقى برقرار است. زیرا اگر آورنده معجزه در ادعاى خود راستگو باشد، طبعا مطلب ثابت مى‏شود; و اگر فرض کنیم در ادعاى خود دروغگوست‏باشد بر خداوند حکیم، که به هدایت‏بندگان خود علاقمند مى‏باشد، شایسته نیست که چنین قدرتى را در اختیار او قرار دهد. چون مردم با مشاهده این قدرت خارق العاده به او ایمان مى‏آورند و به سخنان او عمل مى‏کنند. در نتیجه هرگاه او در ادعاى خود دروغگو باشد، آنان را گمراه مى‏کند، و این امر با عدل و حکمت الهى منافات دارد. این مسئله یکى از متفرعات قاعده حسن و قبح عقلى است که قبلا درباره آن بحث‏شد.

اصل سوم

انجام کار خارق العاده که همراه و هماهنگ با دعوى نبوت باشد، «معجزه‏» نام دارد، ولى اگر کار خارق العاده از بنده صالح خدا سر بزند که مدعى نبوت نباشد، «کرامت‏» نامیده مى‏شود. گواه این امر که بندگان صالح خدا (از غیر پیامبران) نیز مى‏توانند مبدء کارهاى خارق العاده شوند، یکى نزول مائده آسمانى براى حضرت مریم، و دیگرى انتقال تخت ملکه سبا در یک لحظه از یمن به فلسطین توسط فردى برجسته از یاران حضرت سلیمان (آصف بن برخیا) مى‏باشد که قرآن از هر دوى آنها خبر داده است. درباره مریم مى‏فرماید: ‹‹کلما دخل علیها زکریا المحراب وجدعندها رزقا...›› (آل عمران/37): هر وقت که زکریا وارد محراب او مى‏شد پیش او خوردنى مى‏یافت مى‏گفت اى مریم اینها براى تو از کجاست ؟! مریم مى‏گفت از جانب خدا.

در باره ماجراى تخت‏بلقیس نیز مى‏فرماید: ‹‹و قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک›› (نمل/40):آن کس که نزد او دانشى از کتاب بود، گفت من آن را پیش از آنکه چشم بر هم زنى نزد تو مى‏آورم.

اصل چهارم

تفاوت معجزه با دیگر امور خارق العاده در امور زیر خلاصه مى‏شود:

الف - آموزش ناپذیرى: آورنده معجزه بدون سابقه هر نوع آموزش دست‏به اعجاز مى‏زند، در حالیکه انجام یافتن امور خارق العاده دیگر، نتیجه یک رشته آموزشها و تمرینهاست. موسى بن عمرانعلیه السلام پس از سپرى کردن دوران جوانى راهى مصر شد. در نیمه راه به نبوت و رسالت مبعوث گردید و خطاب آمد که اى موسى عصا را بیفکن.چون افکند ناگهان به صورت اژدها درآمد،به‏گونه‏اى که خود موسى وحشت کرد. نیز به موسى خطاب شد که دست‏خود را از بغل بیرون آر، چون برآورد، نورى از آن درخشش نمود که چشم را خیره مى‏ساخت. (3)

ولى درباره ساحران عصر سلیمان یادآور مى‏شود: ‹‹یعلمون الناس السحر...فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء وزوجه›› (بقره/102): شیاطین سحر را به مردم مى‏آموختند... و مردم نیز از آن دو ملک، مطالبى مى‏آموختند که به واسطه آن میان زن و شوهر جدایى مى‏انداختند.

ب - معارضه ناپذیرى: معجزه، از آنجا که از قدرت نامتناهى الهى سرچشمه مى‏گیرد، معارضه ناپذیر است، در حالیکه جادو و سحر و نظایر آن از قبیل کار مرتاضان چون از قدرت محدود بشر سرچشمه مى‏گیرد قابل معارضه و اتیان بمثل است.

ج - عدم محدودیت: معجزات پیامبران محدود به یک نوع یا دو نوع نبوده،و به قدرى مختلف و متنوع است که نمى‏توان در میان آنها قدر مشترکى یافت. مثلا انداختن عصا و تبدیل شدن آن به اژدها کجا، و دست از گریبان بیرون آوردن و درخشش آن کجا؟! نیز این دو معجزه



خرید و دانلود تحقیق درباره دلایل لزوم نبوت


تحقیق در مورد نبوت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 69 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

مقدمه

در ابتدای بحث نبوت خاصّه گفته شد که زندگی پیامبران قبل از رسول گرامی اسلام در پرده ای از ابهام است، و ما برای دستیابی به زوایای زندگی آنها با مشکلات جدی روبرو می باشیم. آن مشکلات را نیز یکی پس از دیگری برشمردیم و گفتیم: تنها ملاک ما برای پی بردن به زندگی انبیاء قبل، قرآن کریم، روایات و احادیث صحیفه معصومین علیهم السلام می باشد. به حول و قوه الهی آنچه از تاریخ انبیاء سابق لازم بود در دسترس قرار داشت، گفته شد. اینک نوبت پرداختن به تاریخ زندگی مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم است. در رابطه با تاریخ رسول مکرم اسلام ما با مشکل مواجه نخواهیم شد. زیرا هیچ نکته ای از زندگی رسول گرامی اسلام در تاریخ پنهان نمانده است و چونان کف دست در برابر انسانها قرار دارد. به همین دلیل است که شما به هر کتابخانه ای در هر گوشه دنیا که مراجعه فرمائید می توانید دهها موضوع راجع به پیامبر اسلام بیابید و از ‌آنها استفاده کنید. پرداختن به تاریخ پیامبر مکرم اسلام و کنکاش در همه زوایای زندگی آن حضرت به دلایل گوناگونی صورت گرفته است.

اهم این دلائل به شرح زیر است: 1ـ رسول گرامی اسلام با ادعای خاتمیت برای هدایت بشر به سوی آنها مبعوث شده. خاتمیت ادعایی است که فقط و فقط در قرآن و سخنان پیامبر اسلام مطرح شده است. این مطلب را نه از سایر کتب آسمانی می توانید بیابید و نه در سخنان دیگر انبیاء الهی. گر چه پیروان ادیان بزرگ آسمانی مثل یهودیت و مسیحیت بعضاً چنین ادعایی دارند، اما این گزاره را نمی توان در کتب و سخنان پیامبران آنها یافت و نیز هرگز دلیل خردپسند و موجّهی نیز بر ادعای آنها در دست نیست. اما قرآن نه تنها چنین ادعایی می کند، بلکه دلائل خردپسند نیز برای آن اقامه می نماید و بشریت و دیگر ادیان را به مقابله فرا می خواند که اگر دلائل عقل پسند و خردگرا دارید، بیاورید تا انسانها از آن استفاده کنند. 2ـ جذابیت تعالیم رسول الله عامل دیگری برای کاوش و کنکاش اندیشمندان اسلامی و غیر اسلامی بوده است. شما اگر تعالیم سایر انبیاء را بنگرید، خواهید دید که آنها به گوشه ای از زندگی و ابتلائات بشر پرداخته اند، اما تعالیم دین مبین اسلام این امر را بر ما مسلّم می کند که در آن به همه زوایای زندگی بشر پرداخته شده است و خود رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم نیز در سیرۀ رفتاری و گفتاری خود معقول عنه نگذاشته است. 3ـ رقابت دوستان و دشمنان او باعث شده است که هیچ گوشه از زندگی او بر ما نامعلوم نماند. تاریخ هم دوستان او را به ما معرفی می کند و هم دشمنانش را. هم استراتژی مبارزه دشمنانش را به ما می گوید و هم همکارهای دوستانش را در تبعیت از او به ما بازگو می کند. و پرواضح است که وقتی چنین رقابتی سخت بین دوست و دشمن یک شخصیت بر سر او در جریان باشد، هیچ گوشه ای از زندگی او مبهم نخواهد ماند. زیرا دشمنانش برای خراب کردن شخصیت او از هیچ حربه ای دریغ نخواهد کرد و دوستانش نیز در هیچ مرحله ای از حمایت و تبعیت و خنثی سازی نقشه های دشمنان دست نخواهد کشید. 4ـ رسول مکرم اسلام تنها پیامبری است که نه تنها به هدایت قوم خود همت می کرد، بلکه دیگر اقوام و نژادهای بشریت را نیز به دین خود دعوت می نمود. به عنوان نمونه او به پادشاهان ایران، روم، مصر و… نامه فرستاد و آنها را به دین اسلام فرا خواند. شما اگر درباره آنچه از زندگی چهار پیامبر اولوالعزم به ما رسیده است مطالعه نمایید، می بینید که هیچ کدام از آنها چنین کاری نکردند. بلکه فقط به هدایت قوم خود پرداخته اند. اگر در تاریخ زندگی ابراهیم خلیل مواجه نقد و نظر دربارۀ آیین های گوناگون وجود دارد، نه به معنای هدایت مستقیم که به معنای هدایت غیر مستقیم آنها است.

توضیح مطلب این است که: حضرت ابراهیم با بیان این مطلب که ( من نمی پسندم چنین خدایی را عبادت کنم ) آنها را به اشتباهشان واقف می گردانید. اما رسول مکرم نه تنها می فرمود ( من نمی پسندم…) بلکه در موضع ( امر ) قرار داشت و دیگران را امر به ترک دین باطل و گرویدن به دین حق می نمود و این موردی است که در زندگی دیگر انبیاء دیده نمی شود. همین مسئله دلیلی شده است برای مطالعه دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی که چه چیزی در تعالیم و شخصیت این پیامبر وجود داشته است که این چنین تعاملی با پادشاهان و دیگر ادیان داشته است و... دلائل دیگری که از حوصله این بحث خارج است باعث شده تا هیچ گونه ابهامی در تاریخ نبی مکرم اسلام نباشد. آنچه در پی می آید، گوشه هایی از زوایای سیرۀ نبی اکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم است که در حد توان ما بوده است.

امید است که مورد رضای حق و خشنودی امام بر حق عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع گردد.

انشاء الله تعالی

 میلاد و دوران کودکی نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم

  چهل سال قبل از بعثت « جهان مملو از سیاهی شرک و خرافه پرستی با قدوم مبارک نبی اکرم بر پهنۀ هستی روشن شد. این واقعه در 570 سال بعد از میلاد حضرت مسیح رخ داد». در روز ولادت آن حضرت بین شیعه و سنی اختلاف است به این معنی که روز ولادت آن حضرت را هفدهم ربیع الاول می دانند و اهل سنت دوازده ربیع الاول. به هنگام تولد آن حضرت اتفاقاتی شگرف و عجیب رخ داد از آن جمله اتفاقات این بود که ایوان کسری لرزید و سیزده یا چهارده کنگرۀ آن فرو ریخت. نیز آتشکدۀ فارس به یک دفعه خاموش شد با آنکه هزار سال بود خاموش نشده بود و بتها همه به رو افتادند. در تاریخ آمده است که آن حضرت دو یا سه روز از شیر مادر بزرگوارش تغذیه نمود. بعد از آن حضرت عبدالمطلب جد امجد او، برایش دایه ای استخدام نمود و آن حضرت را به همراه دایه اش به صحرا فرستاد. به همراه آن حضرت، خیر و برکت نیز به خانۀ حلیمه سرازیر شد خانه ای که قبل از آن حتی شیر شتری نیز برای نوشیدن نداشتند، اما به محض ورود آن حضرت شتر حلیمه شیرده شد و نعمات الهی به خانۀ آنها باریدن گرفت. حلیمه پس از مدتی که به‌ آن حضرت شیر داد او را به مادرش بازگرداند. شش ساله بود که آمنه مادرش او را برای دیدن دایی هایش به همراه خود به مدینه برد. در راه بازگشت در محلی به نام ( اداواء ) حضرت آمنه وفات یافت و بعد از آن، نگهداری او را جد بزرگوارش حضرت عبدالمطلب بر عهده گرفت. او نیز رسول گرامی را ترک کرد و این زمانی بود که کودک کلاً بیش از هشت سال نداشت. عبدالمطلب هنگام وفات فرزندش ابوطالب را خواست و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم را به او سپرد و از او خواست که همیشه و همه جا مواظب او باشد.

توضیح چند مطلب:

1ـ گفته شد که در روز ولادت رسول مکرم اسلام بین اهل سنت و اهل تشیع اختلاف است. سئوالی که در اینجا مطرح است این می باشد که اولا‌ً سر این اختلاف چیست؟ و ثانیاً کدام تاریخ درست است؟ در جواب باید گفت: اولاً اعراب زمان رسول گرامی اسلام بیسواد بودند. لذا به ثبت وقایع نمی پرداختند بلکه آنها را به حفظ و پشت به پشت نقل می کردند. سر اختلاف می تواند همین عدم ثبت وقایع باشد. ثانیاً از پیشوایان معصوم علیهم السلام به ما رسیده است که روز میلاد آن حضرت هفدهم ربیع الاول است و از آن جا که «اهل خانه از آنچه که در خانه می گذرد و گذشته است، آگاه هستند» می توان نتیجه گرفت که قول درست همان هفدهم ربیع الاول است.

2ـ در تاریخ آمده است که حلیمه وقتی مطلع شد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم پدر ندارد و یتیم است. از پذیرفتن آن حضرت سر باز زد، اما چون بسیار لاغر اندام بود و کسی فرزندش را به او نمی داد، لذا از سوی خانه عبدالمطلب برگشت و رسول گرامی اسلام را پذیرفت که این نقل به جهاتی دروغ است. زیرا، اولاً: عظمت خاندان بنی هاشم و شخصیت مردی چون عبدالمطلب که جود و احسان، نیکوکاری و دستگیری او از افتادگان زبانزد خاص و عام بود سبب می شد که نه تنها دایگان سر باز نزنند که شیر دان نوه عبدالمطلب را به مباهات آنها نیز می شد. ثانیاً: علت اینکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به حلیمه دادند این بود که نوزاد قریش پستان هیچ یک از زنان شیرده را نپذیرفت. سرانجام حلیمه سعدیه آمد و رسول گرامی اسلام، پستان او را مکید. لذا عبدالمطلب رو به حلیمه کرد و پرسید از کدام قبیله ای؟ حلیمه جواب داد: از قبیلۀ بنی سعد. بار دیگر عبدالمطلب پرسید: اسمت چیست؟ جواب داد: حلیمه. آنگاه حضرت عبدالمطلب بسیار مسرور شد و گفت: آفرین! آفرین! دو خوی پسندیده و دو خصلت شایسته در توست، یکی سعادت و خوشبختی و دیگری حلم و بردباری.

جنگهای پیامبر

 بعد از آنکه حکومت اسلامی در مدینه بنا نهاده شد رسول گرامی اسلام باید چاره ای برای مشکلات داخلی و خارجی می اندیشیدند،‌ و نیز می باید در صدد سر و سامان دادن امور برمی آمدند.

پیامبر در بدو ورود به مدینه با مشکلات زیر مواجه بود:

1ـ تأسیس حکومت در مدینه و انتخاب شدن رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان رئیس مدینه،‌ باعث رنجش کسانی می شد که منتظر ریاست بودند. از طرفی یهود که در مدینه و اطراف آن از امکانات وسیعی برخوردار بود نمی توانست ببیند که یثربیان اکنون بالاتر و برتر از آنان می باشند.

2ـ تا‌ آن زمان بزرگترین دشمن اسلام و مسلمین، کفّار قریش بودند. آنها نه تنها از آزار جسمی و روحی مسلمین دست نمی کشیدند، بلکه املاک و اموال آنها را نیز به غارت برده و بدان وسیله به تجارت می پرداختند و نیز به وسیلۀ برخی از طائفه ها برای مسلمین مزاحمت می آفریدند. بنابراین مسلمین باید چاره ای می اندیشیدند تا اولاً:‌ از ناحیۀ یثرب و اطراف آن آسوده خاطر باشند و از دیگر سو بتوانند اموال غارت شده خود را به دست آورند و به مشرکین بفهمانند که اکنون اسیر آنها نمی باشند و دیگران را به اندیشه وادارند که درختی که روئیده است، نه آن درختی است که با نسیمی بر خود بلرزد و از ریشه کنده شود. این گونه بود که جنگ ها یکی پس از دیگری آغاز شد و در انتها آن که ظفر یافت و به توفیق رسید اسلام بود و مسلمین، و برای منافقان، دشمنان، معاندین و کفّار جز یأس و ناامیدی و شکست چیزی نماند. می توان نبردهای رسول اکرم را در دسته بندی زیر قرار داد و به مطالعه آنها پرداخت.

1ـ جنگ های مشرکان با قریش: مهمترین این جنگ ها عبارت از بدر و احد و خندق می باشد. جنگ بدر اولین نبردی است که به صف آرایی مسلمانان و کفّار قریش منجر شد. مسلمین خبر یافتند که قریشیان اموال آنها را تصاحب نموده و بدان وسیله کاروان تجارتی بزرگی به راه انداختند و قصد عزیمت به سوی بلاد شام را دارند. پس راه را به کاروان آنان بستند تا بدان وسیله به اموال خود برسند و از قدرت و اقتدار قریش بکاهند. همچنین به آنها گوشزد نمایند اکنون با گروهی طرف هستند که از بند آنها رسته اند، و اوضاع و شرایط آنها به کلی تغییر نموده است. دیگر نمی توان قصد آزار مسلمین را در سر پروراند و برای کشتن رسول گرامی نقشه ها کشید و طرح ها ریخت. پیام دیگر این جنگ این بود که اینک ابتکار عمل در دست مسلمین است. این مسلمانها هستند که می گویند: قریش چه کاری را و چگونه باید انجام دهند. این امر تا آن زمان که قریش بر سر لجاجت و کینه توزی باشند، با جنگ و مبارزه و مقابله به مثل، انجام خواهد گرفت و زمانی که از کین و لجاجت دست برداشتند با مدارا،‌ عمل خواهد شد. جنگ بزرگ دیگری که بین مسلمین و کفّار قریش انجام شد، «احد» است. قریش برای تسکین قلب و اعاده حیثیت در مکانی به نام احد به جنگ مسلمین رفتند. این نبرد در ابتدا با کامیابی مسلمین همراه بود. به همین دلیل بعضی از آنها به خاطر طمع و جمع آوری غنیمت دستور رسول اکرم را نادیده گرفته و آن مکان پر اهمیت و سوق الجیشی را رها نمودند. کفّار از آن ناحیه به مسلمین یورش آوردند، که ثمر آن شهادت بزرگ امیر اسلام حضرت حمزۀ سیدالشهداء و زخمی شدن رسول مکرم اسلام بود. اما غائله ختم به خیر نشد. کفّار که به پیروزی نسبی رسیده بودند شادمان به عقب نشستند. اما فکر نابودی اسلام را از سر بیرون نکردند. لذا در اندیشۀ تجدید قوا برآمدند. با قبائل اطراف عهد و پیمان بستند که رسول مکرم اسلام و مسلمین را نابود نمایند. یهودیان داخل و اطراف مدینه نیز با آنها هم پیمان شدند و... بدین ترتیب جنگ خندق یا احزاب را به راه انداختند. خبرها به مدینه رسید. رسول اکرم به مشورت با اصحاب پرداخت. هر کس پیشنهادی نمود. در آن میان سلمان فارسی که به تازگی رسول اکرم را بعد از سالها جستجو، یافته بود و به او ایمان آورده بود، گفت: بهتر است اطراف مدینه را خندقی حفر کنیم. زیرا بدین وسیله مقابل نفوذ کفار به داخل مدینه را می توانیم بگیریم. پیشنهاد او پذیرفته شد و خندق حفر گردید. روز جنگ فرا رسید. عمر بن عبدود که یکی از دلاوران یهود بود با گذشتن از کانال به مسلمین یورش برد. امیرالمومنین علی علیه السلام با اجازۀ رسول گرامی اسلام به مصاف عبدود شتافت. نبردی سخت بین امام علی علیه السلام و عمر بن عبدود بر پا شد. عبدود به هلاکت رسید. رسول اکرم و مسلمین شادمان شدند. روزنه های یأس و به دنبال آن شکست بر کفّار استیلا یافت و اطراف مدینه را رها کردند و به مکانهای خود بازگشتند.

2ـ مقابله با اهل ادیان: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بعد از ورود به مدینه با برقرار نمودن عقد اخوت و برادری بین انصار و مهاجر، تمام امتیازات طرفین را حذف و آنها را به برادری، برابری و سبقت گرفتن در امر تقوا و دینداری ارشاد فرمودند. اینک یثربی که تا چندی قبل جولانگاه دو قبیلۀ اوس و خزرج بود و یکی دیگری را به بهانه های واهی سرزنش و تهدید می نمود، تبدیل به شهری گردیده بود که تمام ساکنان آن یک هدف که اسلام باشد و یک امیر که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم باشد، داشتند. این امر برای دو گروه سخت ناگوار بود. گروه نخستین منافقان بودند که اینان توانایی سر برآوردن و اغتشاش نداشتند. گذشته از آن، مردمانی بدنام بودند



خرید و دانلود تحقیق در مورد نبوت


تحقیق در مورد نبوت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 69 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

مقدمه

در ابتدای بحث نبوت خاصّه گفته شد که زندگی پیامبران قبل از رسول گرامی اسلام در پرده ای از ابهام است، و ما برای دستیابی به زوایای زندگی آنها با مشکلات جدی روبرو می باشیم. آن مشکلات را نیز یکی پس از دیگری برشمردیم و گفتیم: تنها ملاک ما برای پی بردن به زندگی انبیاء قبل، قرآن کریم، روایات و احادیث صحیفه معصومین علیهم السلام می باشد. به حول و قوه الهی آنچه از تاریخ انبیاء سابق لازم بود در دسترس قرار داشت، گفته شد. اینک نوبت پرداختن به تاریخ زندگی مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم است. در رابطه با تاریخ رسول مکرم اسلام ما با مشکل مواجه نخواهیم شد. زیرا هیچ نکته ای از زندگی رسول گرامی اسلام در تاریخ پنهان نمانده است و چونان کف دست در برابر انسانها قرار دارد. به همین دلیل است که شما به هر کتابخانه ای در هر گوشه دنیا که مراجعه فرمائید می توانید دهها موضوع راجع به پیامبر اسلام بیابید و از ‌آنها استفاده کنید. پرداختن به تاریخ پیامبر مکرم اسلام و کنکاش در همه زوایای زندگی آن حضرت به دلایل گوناگونی صورت گرفته است.

اهم این دلائل به شرح زیر است: 1ـ رسول گرامی اسلام با ادعای خاتمیت برای هدایت بشر به سوی آنها مبعوث شده. خاتمیت ادعایی است که فقط و فقط در قرآن و سخنان پیامبر اسلام مطرح شده است. این مطلب را نه از سایر کتب آسمانی می توانید بیابید و نه در سخنان دیگر انبیاء الهی. گر چه پیروان ادیان بزرگ آسمانی مثل یهودیت و مسیحیت بعضاً چنین ادعایی دارند، اما این گزاره را نمی توان در کتب و سخنان پیامبران آنها یافت و نیز هرگز دلیل خردپسند و موجّهی نیز بر ادعای آنها در دست نیست. اما قرآن نه تنها چنین ادعایی می کند، بلکه دلائل خردپسند نیز برای آن اقامه می نماید و بشریت و دیگر ادیان را به مقابله فرا می خواند که اگر دلائل عقل پسند و خردگرا دارید، بیاورید تا انسانها از آن استفاده کنند. 2ـ جذابیت تعالیم رسول الله عامل دیگری برای کاوش و کنکاش اندیشمندان اسلامی و غیر اسلامی بوده است. شما اگر تعالیم سایر انبیاء را بنگرید، خواهید دید که آنها به گوشه ای از زندگی و ابتلائات بشر پرداخته اند، اما تعالیم دین مبین اسلام این امر را بر ما مسلّم می کند که در آن به همه زوایای زندگی بشر پرداخته شده است و خود رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم نیز در سیرۀ رفتاری و گفتاری خود معقول عنه نگذاشته است. 3ـ رقابت دوستان و دشمنان او باعث شده است که هیچ گوشه از زندگی او بر ما نامعلوم نماند. تاریخ هم دوستان او را به ما معرفی می کند و هم دشمنانش را. هم استراتژی مبارزه دشمنانش را به ما می گوید و هم همکارهای دوستانش را در تبعیت از او به ما بازگو می کند. و پرواضح است که وقتی چنین رقابتی سخت بین دوست و دشمن یک شخصیت بر سر او در جریان باشد، هیچ گوشه ای از زندگی او مبهم نخواهد ماند. زیرا دشمنانش برای خراب کردن شخصیت او از هیچ حربه ای دریغ نخواهد کرد و دوستانش نیز در هیچ مرحله ای از حمایت و تبعیت و خنثی سازی نقشه های دشمنان دست نخواهد کشید. 4ـ رسول مکرم اسلام تنها پیامبری است که نه تنها به هدایت قوم خود همت می کرد، بلکه دیگر اقوام و نژادهای بشریت را نیز به دین خود دعوت می نمود. به عنوان نمونه او به پادشاهان ایران، روم، مصر و… نامه فرستاد و آنها را به دین اسلام فرا خواند. شما اگر درباره آنچه از زندگی چهار پیامبر اولوالعزم به ما رسیده است مطالعه نمایید، می بینید که هیچ کدام از آنها چنین کاری نکردند. بلکه فقط به هدایت قوم خود پرداخته اند. اگر در تاریخ زندگی ابراهیم خلیل مواجه نقد و نظر دربارۀ آیین های گوناگون وجود دارد، نه به معنای هدایت مستقیم که به معنای هدایت غیر مستقیم آنها است.

توضیح مطلب این است که: حضرت ابراهیم با بیان این مطلب که ( من نمی پسندم چنین خدایی را عبادت کنم ) آنها را به اشتباهشان واقف می گردانید. اما رسول مکرم نه تنها می فرمود ( من نمی پسندم…) بلکه در موضع ( امر ) قرار داشت و دیگران را امر به ترک دین باطل و گرویدن به دین حق می نمود و این موردی است که در زندگی دیگر انبیاء دیده نمی شود. همین مسئله دلیلی شده است برای مطالعه دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی که چه چیزی در تعالیم و شخصیت این پیامبر وجود داشته است که این چنین تعاملی با پادشاهان و دیگر ادیان داشته است و... دلائل دیگری که از حوصله این بحث خارج است باعث شده تا هیچ گونه ابهامی در تاریخ نبی مکرم اسلام نباشد. آنچه در پی می آید، گوشه هایی از زوایای سیرۀ نبی اکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم است که در حد توان ما بوده است.

امید است که مورد رضای حق و خشنودی امام بر حق عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع گردد.

انشاء الله تعالی

 میلاد و دوران کودکی نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم

  چهل سال قبل از بعثت « جهان مملو از سیاهی شرک و خرافه پرستی با قدوم مبارک نبی اکرم بر پهنۀ هستی روشن شد. این واقعه در 570 سال بعد از میلاد حضرت مسیح رخ داد». در روز ولادت آن حضرت بین شیعه و سنی اختلاف است به این معنی که روز ولادت آن حضرت را هفدهم ربیع الاول می دانند و اهل سنت دوازده ربیع الاول. به هنگام تولد آن حضرت اتفاقاتی شگرف و عجیب رخ داد از آن جمله اتفاقات این بود که ایوان کسری لرزید و سیزده یا چهارده کنگرۀ آن فرو ریخت. نیز آتشکدۀ فارس به یک دفعه خاموش شد با آنکه هزار سال بود خاموش نشده بود و بتها همه به رو افتادند. در تاریخ آمده است که آن حضرت دو یا سه روز از شیر مادر بزرگوارش تغذیه نمود. بعد از آن حضرت عبدالمطلب جد امجد او، برایش دایه ای استخدام نمود و آن حضرت را به همراه دایه اش به صحرا فرستاد. به همراه آن حضرت، خیر و برکت نیز به خانۀ حلیمه سرازیر شد خانه ای که قبل از آن حتی شیر شتری نیز برای نوشیدن نداشتند، اما به محض ورود آن حضرت شتر حلیمه شیرده شد و نعمات الهی به خانۀ آنها باریدن گرفت. حلیمه پس از مدتی که به‌ آن حضرت شیر داد او را به مادرش بازگرداند. شش ساله بود که آمنه مادرش او را برای دیدن دایی هایش به همراه خود به مدینه برد. در راه بازگشت در محلی به نام ( اداواء ) حضرت آمنه وفات یافت و بعد از آن، نگهداری او را جد بزرگوارش حضرت عبدالمطلب بر عهده گرفت. او نیز رسول گرامی را ترک کرد و این زمانی بود که کودک کلاً بیش از هشت سال نداشت. عبدالمطلب هنگام وفات فرزندش ابوطالب را خواست و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم را به او سپرد و از او خواست که همیشه و همه جا مواظب او باشد.

توضیح چند مطلب:

1ـ گفته شد که در روز ولادت رسول مکرم اسلام بین اهل سنت و اهل تشیع اختلاف است. سئوالی که در اینجا مطرح است این می باشد که اولا‌ً سر این اختلاف چیست؟ و ثانیاً کدام تاریخ درست است؟ در جواب باید گفت: اولاً اعراب زمان رسول گرامی اسلام بیسواد بودند. لذا به ثبت وقایع نمی پرداختند بلکه آنها را به حفظ و پشت به پشت نقل می کردند. سر اختلاف می تواند همین عدم ثبت وقایع باشد. ثانیاً از پیشوایان معصوم علیهم السلام به ما رسیده است که روز میلاد آن حضرت هفدهم ربیع الاول است و از آن جا که «اهل خانه از آنچه که در خانه می گذرد و گذشته است، آگاه هستند» می توان نتیجه گرفت که قول درست همان هفدهم ربیع الاول است.

2ـ در تاریخ آمده است که حلیمه وقتی مطلع شد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم پدر ندارد و یتیم است. از پذیرفتن آن حضرت سر باز زد، اما چون بسیار لاغر اندام بود و کسی فرزندش را به او نمی داد، لذا از سوی خانه عبدالمطلب برگشت و رسول گرامی اسلام را پذیرفت که این نقل به جهاتی دروغ است. زیرا، اولاً: عظمت خاندان بنی هاشم و شخصیت مردی چون عبدالمطلب که جود و احسان، نیکوکاری و دستگیری او از افتادگان زبانزد خاص و عام بود سبب می شد که نه تنها دایگان سر باز نزنند که شیر دان نوه عبدالمطلب را به مباهات آنها نیز می شد. ثانیاً: علت اینکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به حلیمه دادند این بود که نوزاد قریش پستان هیچ یک از زنان شیرده را نپذیرفت. سرانجام حلیمه سعدیه آمد و رسول گرامی اسلام، پستان او را مکید. لذا عبدالمطلب رو به حلیمه کرد و پرسید از کدام قبیله ای؟ حلیمه جواب داد: از قبیلۀ بنی سعد. بار دیگر عبدالمطلب پرسید: اسمت چیست؟ جواب داد: حلیمه. آنگاه حضرت عبدالمطلب بسیار مسرور شد و گفت: آفرین! آفرین! دو خوی پسندیده و دو خصلت شایسته در توست، یکی سعادت و خوشبختی و دیگری حلم و بردباری.

جنگهای پیامبر

 بعد از آنکه حکومت اسلامی در مدینه بنا نهاده شد رسول گرامی اسلام باید چاره ای برای مشکلات داخلی و خارجی می اندیشیدند،‌ و نیز می باید در صدد سر و سامان دادن امور برمی آمدند.

پیامبر در بدو ورود به مدینه با مشکلات زیر مواجه بود:

1ـ تأسیس حکومت در مدینه و انتخاب شدن رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان رئیس مدینه،‌ باعث رنجش کسانی می شد که منتظر ریاست بودند. از طرفی یهود که در مدینه و اطراف آن از امکانات وسیعی برخوردار بود نمی توانست ببیند که یثربیان اکنون بالاتر و برتر از آنان می باشند.

2ـ تا‌ آن زمان بزرگترین دشمن اسلام و مسلمین، کفّار قریش بودند. آنها نه تنها از آزار جسمی و روحی مسلمین دست نمی کشیدند، بلکه املاک و اموال آنها را نیز به غارت برده و بدان وسیله به تجارت می پرداختند و نیز به وسیلۀ برخی از طائفه ها برای مسلمین مزاحمت می آفریدند. بنابراین مسلمین باید چاره ای می اندیشیدند تا اولاً:‌ از ناحیۀ یثرب و اطراف آن آسوده خاطر باشند و از دیگر سو بتوانند اموال غارت شده خود را به دست آورند و به مشرکین بفهمانند که اکنون اسیر آنها نمی باشند و دیگران را به اندیشه وادارند که درختی که روئیده است، نه آن درختی است که با نسیمی بر خود بلرزد و از ریشه کنده شود. این گونه بود که جنگ ها یکی پس از دیگری آغاز شد و در انتها آن که ظفر یافت و به توفیق رسید اسلام بود و مسلمین، و برای منافقان، دشمنان، معاندین و کفّار جز یأس و ناامیدی و شکست چیزی نماند. می توان نبردهای رسول اکرم را در دسته بندی زیر قرار داد و به مطالعه آنها پرداخت.

1ـ جنگ های مشرکان با قریش: مهمترین این جنگ ها عبارت از بدر و احد و خندق می باشد. جنگ بدر اولین نبردی است که به صف آرایی مسلمانان و کفّار قریش منجر شد. مسلمین خبر یافتند که قریشیان اموال آنها را تصاحب نموده و بدان وسیله کاروان تجارتی بزرگی به راه انداختند و قصد عزیمت به سوی بلاد شام را دارند. پس راه را به کاروان آنان بستند تا بدان وسیله به اموال خود برسند و از قدرت و اقتدار قریش بکاهند. همچنین به آنها گوشزد نمایند اکنون با گروهی طرف هستند که از بند آنها رسته اند، و اوضاع و شرایط آنها به کلی تغییر نموده است. دیگر نمی توان قصد آزار مسلمین را در سر پروراند و برای کشتن رسول گرامی نقشه ها کشید و طرح ها ریخت. پیام دیگر این جنگ این بود که اینک ابتکار عمل در دست مسلمین است. این مسلمانها هستند که می گویند: قریش چه کاری را و چگونه باید انجام دهند. این امر تا آن زمان که قریش بر سر لجاجت و کینه توزی باشند، با جنگ و مبارزه و مقابله به مثل، انجام خواهد گرفت و زمانی که از کین و لجاجت دست برداشتند با مدارا،‌ عمل خواهد شد. جنگ بزرگ دیگری که بین مسلمین و کفّار قریش انجام شد، «احد» است. قریش برای تسکین قلب و اعاده حیثیت در مکانی به نام احد به جنگ مسلمین رفتند. این نبرد در ابتدا با کامیابی مسلمین همراه بود. به همین دلیل بعضی از آنها به خاطر طمع و جمع آوری غنیمت دستور رسول اکرم را نادیده گرفته و آن مکان پر اهمیت و سوق الجیشی را رها نمودند. کفّار از آن ناحیه به مسلمین یورش آوردند، که ثمر آن شهادت بزرگ امیر اسلام حضرت حمزۀ سیدالشهداء و زخمی شدن رسول مکرم اسلام بود. اما غائله ختم به خیر نشد. کفّار که به پیروزی نسبی رسیده بودند شادمان به عقب نشستند. اما فکر نابودی اسلام را از سر بیرون نکردند. لذا در اندیشۀ تجدید قوا برآمدند. با قبائل اطراف عهد و پیمان بستند که رسول مکرم اسلام و مسلمین را نابود نمایند. یهودیان داخل و اطراف مدینه نیز با آنها هم پیمان شدند و... بدین ترتیب جنگ خندق یا احزاب را به راه انداختند. خبرها به مدینه رسید. رسول اکرم به مشورت با اصحاب پرداخت. هر کس پیشنهادی نمود. در آن میان سلمان فارسی که به تازگی رسول اکرم را بعد از سالها جستجو، یافته بود و به او ایمان آورده بود، گفت: بهتر است اطراف مدینه را خندقی حفر کنیم. زیرا بدین وسیله مقابل نفوذ کفار به داخل مدینه را می توانیم بگیریم. پیشنهاد او پذیرفته شد و خندق حفر گردید. روز جنگ فرا رسید. عمر بن عبدود که یکی از دلاوران یهود بود با گذشتن از کانال به مسلمین یورش برد. امیرالمومنین علی علیه السلام با اجازۀ رسول گرامی اسلام به مصاف عبدود شتافت. نبردی سخت بین امام علی علیه السلام و عمر بن عبدود بر پا شد. عبدود به هلاکت رسید. رسول اکرم و مسلمین شادمان شدند. روزنه های یأس و به دنبال آن شکست بر کفّار استیلا یافت و اطراف مدینه را رها کردند و به مکانهای خود بازگشتند.

2ـ مقابله با اهل ادیان: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بعد از ورود به مدینه با برقرار نمودن عقد اخوت و برادری بین انصار و مهاجر، تمام امتیازات طرفین را حذف و آنها را به برادری، برابری و سبقت گرفتن در امر تقوا و دینداری ارشاد فرمودند. اینک یثربی که تا چندی قبل جولانگاه دو قبیلۀ اوس و خزرج بود و یکی دیگری را به بهانه های واهی سرزنش و تهدید می نمود، تبدیل به شهری گردیده بود که تمام ساکنان آن یک هدف که اسلام باشد و یک امیر که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم باشد، داشتند. این امر برای دو گروه سخت ناگوار بود. گروه نخستین منافقان بودند که اینان توانایی سر برآوردن و اغتشاش نداشتند. گذشته از آن، مردمانی بدنام بودند



خرید و دانلود تحقیق در مورد نبوت


مقاله درباره امامت و نبوت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

امامت و نبوت

امامت و ختم نبوت

خود از تاریکی ها به روشنایی بیرون می برد و به سوی راه راست هدایتشان می فرماید. (مائده۱۵ و۱۶)

پیامبر اکرمصلی الله علیه و اله با آیینی که نور و هدایت است برانگیخته شد تا بشر را به راه های امن و سلامت در دنیا و آخرت رهنمون گردد.

این سفیر هدایت و امنیت لاجرم به علم و عصمت الهی پشتیبانی شده بود تا متکی بر این دو، بتواند پیام عظیم پروردگار را برای خیل گسترده بشر تا قیام قیامت به ارمغان آورد.

اندکی تأمل در ابعاد این رسالت بزرگ، عظمت زایدُالوصف آن را آشکار می سازد:هدایت برای همه بشریتدر این میان، قرآن کریم به عنوان سند رسالت نبوی، به تعبیری که در :روشنگر همه چیز(نحل۸۹)می باشد و از سوی دیگر در آیات متعددی، رسول اکرمصلی الله علیه و اله را مفسر و تبیین کننده آیات معرفی می کند، از جمله می فرماید:و قرآن را بر تو فروفرستادیم تا برای مردم، آنچه را بر آنها نازل شده توضیح دهی(نحل۴۴)اکنون این سؤال به ذهن می آید که اگر پیامبرصلی الله علیه و اله همه هدایت را برای همه بشر آورده و دستمایه این هدایت قرآنی است که مفسر آن نیز شخص رسول گرامیصلی الله علیه و اله است، جایگاه امامت چیست؟به تعبیر دیگر این که شیعه معتقد است:امامت، ادامه شأن هدایت‌‍‌گری رسول خداصلی الله علیه و اله استبا مبانی فوق چگونه جمع می شود؟ به عبارت دیگر آیا آن چه شیعه درباره امامت عقیده دارد، با مسألهختم نبوتچگونه جمع می شود و نیاز به امام، پس از پیامبرصلی الله علیه و اله و با وجود بقای قرآن کریم در چیست؟

پاسخ را ابتدا از بیانشکافنده علومامام باقرعلیه السلام  می شنویم: راوی در ضمن گفت وگویی در باب نیاز امت به امام پس از پیامبرصلی الله علیه و اله می پرسند:آیا قرآن برای امت کافی نیست؟امام می فرمایند:بله کافی است. چنان چه تفسیرکننده ای (که حقایق قرآن را بیان نماید) بیایند.

راوی مجدداً می پرسد:آیا رسول خدا صلی الله علیه و اله قرآن را تفسیر ننمودند؟امام پاسخ می دهند:بله قرآن را (به طور کامل) برای یک نفر تفسیر فرمود و مقام آن شخص را به امت معرفی نمود که او علی ابن ابی طالبعلیه السلام است.

بنابراین امامت به معنی آن است که شخصی در حد و اندازه پیامبرصلی الله علیه و اله علومی را که از جانب خداوند بر سینه دریایی رسولصلی الله علیه و اله فرود آمده، از اینان دریافت کند و به مرور، در حد ظرفیت مخاطبان و اقتضای شرایط به آنان منتقل فرماید.

به پشتوانه این علم عظیم است که امیر المؤمنینعلیه السلام کراراً فریاد می زد:قبل از آن که مرا از دست دهید، از من بپرسیدو هرگز دامنه سؤال را محدود نساخت، اما این مردمانعلی ناشناسآن دوران بودند که به فتنه ها دچار شده و علیعلیه السلام را خانه نشین ساختند و در کنار دریا، لب تشنه جان دادند.

با این وصف امامتادامه هدایتگری رسول خداصلی الله علیه و اله با پشتوانه علم دریافتی از آن حضرت و متکی به حفظ و عصمت الهیاست و تعارضی با ختم نبوت ندارد.

به دیگر سخن، تمام محتوای عظیم رسالت الهی بر سینه رسول خداصلی الله علیه و اله نازل گردید و به تعبیر امیرالمؤمنینعلیه السلام  خطاب به پیامبرصلی الله علیه و اله پس از رحلت آن بزرگوار:پدر و مادرم به فدایت، همانا با مرگ شما امری قطع شد که با مرگ هیچ کس قطع نشده بود، یعنی نبوت (نهج‎/خطبه۲۳۵)اما آن چه از آسمان بر قلب پیامبرصلی الله علیه و اله فرود آمد، پس از حضرت توسطدر شهر علم اویعنی علیعلیه السلام به مردم می رسید، با همان صیانت الهی که تضمین کننده سلامت پیام و ابلاغ صحیح و کامل آن بود و این یعنی علم و عصمت امام. این است رمز آن که غدیر در قرآن مایه کمال دین و تمام نعمت الهی شمرده شده و هموزن تمام رسالت رسول خداصلی الله علیه و اله محسوب گردیده، زیرا غدیر ضامن ادامه ابلاغ رسالت است. ما در ادامه فرازهایی از خطابه سرنوشت ساز و خطیر رسول خداصلی الله علیه و اله در غدیر خم را که روشنگر مطالب پیش گفته است، ذکر می کنیم:

رسول خدا  صلی الله علیه و اله در فرازی از خطابه فرمود:

خداوند چنین وحی ام فرستاد:به نام خداوند همه مهر مهرورز. ای فرستاده ما! آنچه از سوی پروردگارت درباره علی و خلافت او بر تو فرود آمده، بر مردم ابلاغ کن وگرنه رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای و او تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد.

هان مردمان! آنچه بر من فرود آمده در تبلیغ آن کوتاهی نکرده ام و حال برایتان سبب نزول آیه را بیان می کنم: همانا جبرئیل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوی سلام، پروردگارم - که تنها او سلام است - فرمانی آورد که در این مکان به پا خیزم و به هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابی طالب، برادر، وصی و جانشین من در میان امت و امام پس از من بوده. جایگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسی است، لیکن پیامبری پس از من نخواهد بود. او (علی) صاحب اختیارتان پس از خدا و رسول است و پروردگارم آیه ای بر من نازل فرموده که:همانا ولی، صاحب اختیار و سرپرست شما، خدا و پیامبر او و ایمانیانی هستند که نماز به پا می دارند و در حال رکوع زکات می پردازندو هر آینه علی بن ابی طالب نماز به پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است.

در فرازی دیگر فرمود:

هان مردمان! او را برتر بدانید، چرا که هیچ دانشی نیست مگر این که خداوند آن را در جان من نبشته و من نیز آن را در جان پیشوای پرهیزکاران، علی، ضبط کرده ام. او (علی) پیشوای روشنگر است که خداوند او را در سوره یاسین یاد کرده که:و دانش هر چیز را در امام روشنگر برشمرده ایم.

و در فرازی دیگر:

هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفای آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهاتش پیروی ننمایید. پس به خدا سوگند که باطنها و تفسیر آن را آشکار نمی کند، مگر همین شخص که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام می دارم که:هر آن که من سرپرست اویم، این علی سرپرست اوست و او علی بن ابی طالب است، برادر و وصی من که سرپرستی و ولایت او حکمی است از سوی خدا که بر من فرستاده شده است.

هان مردمان! همانا علی و پاکان از فرزندانم از نسل او، یادگار گرانسنگ کوچک ترند و قرآن یادگار گرانسنگ بزرگتر. هر یک از این دو از دیگر همراه خود خبر می دهد و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.

هان! بدانید که آنان امانتداران خداوند در میان آفریدگان و حاکمان او در زمین اویند.



خرید و دانلود مقاله درباره امامت و نبوت


تحقیق درباره اثبات نبوت پیامبر

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 45

 

راه هاى اثبات نبوت ( 1 )

بحث ما درباره نبوت است که به یک اعتبار دومین اصل و به اعتبار دیگر سومین اصل از اصول دین است . اصول دین به یک اعتبار عبارت است از توحید , نبوت و معاد , ولى از دیده شیعیان چون دو چیز دیگر هم جزء اصول دین است , گفته مى شود که اصول دین پنج است : توحید , عدل , نبوت , امامت و معاد . به هر حال نبوت یکى از ارکان اصول دین است . راجع به نبوت بحثهاى زیادى هست که ما عجالتا فهرست بحثها را آن اندازه اى که فعلا به نظرمان رسیده عرض مى کنیم و ممکن است که آقایان هم موضوعاتى داشته باشند که لازم باشد در اطراف آنها بحث شود . مفهوم عمومى اى که همه مردم از نبوت دارند این است که بعضى از افراد بشر واسطه هستند میان خداوند و سایر افراد بشر , به این نحو که دستورهاى خدارا از خدا مى گیرند و به مردم ابلاغ مى کنند . تا این حد را همه در تعریف نبوت قبول دارند . این دیگر تفسیرى همراهش نیست : گروهى از افراد بشر که دستورهاى خدا را از ناحیه خداوند مى گیرند و به مردم ابلاغ مى کنند . آنگاه در اینجا مسائل زیادى هست . یکى از مسائل این است که اساسا چه نیازى در عالم به این کار هست که دستورهایى از ناحیه خدا به مردم برسد , اصلا مردم نیاز به چنین چیزى دارند که از ناحیه خدا به آنها دستور برسد , یا نه , چنین نیازى نیست ؟ و تازه اگر چنین نیازى هست آیا حتما راه برآورده شدن این نیاز این است که به وسیله افرادى از بشر این دستورها ابلاغ بشود , راه دیگرى وجود ندارد ؟ اگر گفتیم این نیاز هست , این نیاز از چه قسمت است ؟ آیا زندگى اجتماعى بشر بدون آنکه یک دستور الهى در آن حکمفرما باشد نظم و نظام نمى پذیرد ؟ یا نه , از این جهت بشر نیازى ندارد , از آن جهت نیاز دارد که زندگى بشر محدود به زندگى دنیا نیست , یک زندگى ماوراء دنیایى هم وجود دارد و آن زندگى ماوراء دنیا از نظر اینکه بشر در آنجا سعادتمند باشد بستگى دارد به اینکه در این دنیا چگونه زندگى کند , چه جور معتقدات و افکارى داشته باشد , چه جور خلقیاتى داشته باشد و چه جور اعمالى داشته باشد که اعمال صالح گفته مى شود . چون سعادت بشر در آن دنیا بستگى دارد به افکار و معتقدات و اخلاقیات و اعمالش در این دنیا , پیغمبران دستورهایى از ناحیه خدا براى بشر آورده اند که فکر و عمل و اخلاق خودش را طورى تنظیم کند که در آن دنیا سعادتمند باشد . و یا هر دو , یعنى هم زندگى اجتماعى بشر اگر بخواهد سعادتمندانه باشد احتیاج دارد که آن دستورهاى خدایى اجرا بشود و هم زندگى اخروى بشر , و ایندو به یکدیگر پیوسته و وابسته اند نه اینکه ضد یکدیگر باشند که آنچه زندگى اجتماعى را صالح مى کند آن دنیا را خراب کند و بالعکس , نه , در هر دو , بشر چنین نیازى دارد . پس یک بحث درباب نبوت مسأله نیاز به انبیاست . بحث دیگر درباب نبوت این است که انبیاء که ما مى گوییم دستورها را از ناحیه خدا مى گیرند این را چگونه مى گیرند ؟ که این نامش ( وحى) است , بحث در مسأله وحى است , یعنى انبیاء این تعبیر را درباره خودشان به کار برده و گفته اند از ناحیه خدا به ما وحى مى شود . آنگاه درباب وحى , نام فرشتگان را آورده اند , جبرئیلى مخصوصا نامش برده شده است در خود قرآن و در کتابهاى دیگر آسمانى به عنوان واسطه وحى , و به هر حال این گرفتن دستور , تلقى کردن دستورهاى خدا که خودشان اسم ( وحى) رویش گذاشته اند چگونه و به چه شکل است ؟ مسأله دیگر که باز یک مسأله اساسى درباب نبوت است این است که انبیاء ( 1 ) معجزه داشتند و معجزه هایى مىآوردند . معجزه چیست ؟ خود معجزه هم به اندازه مسأله وحى یک مسأله مرموزى است . آیا اصلا معجزه وجود داشته است و مى توا ند وجود داشته باشد ؟ آیا معجزه ضد علم است یا ضد علم نیست ؟ علم و معجزه آیا با هم ناسازگارند یا ناسازگار نیستند ؟ به نظر من مىآید که بحثهاى اساسى درباب نبوت همین سه بحث است : یکى( نبى) و ( رسول) مثلا یکى از مسائل که از نظر قرآنى خیلى قابل بحث است این است که در قرآن , هم تعبیر ( نبى) آمده است و هم تعبیر ( رسول) , نبى و رسول , نبیین و رسل , آیا نبوت با رسالت فرق مى کند , یعنى دو مقام و دو خصوصیت است ؟ یا نه , یک چیز است که با دو اسم تعبیر شده است ؟ کلمه ( نبى) از ماده ( نبأ) است . نبأ یعنى خبر , البته خبرهاى مهم و عظیم و خبرهاى صادق . مثل اینکه هر خبرى را نبأ نمى گویند , کلمه ( حدیث ) یا ( خبر) را ممکن است بگویند ولى کلمه ( نبأ) یک اهمیت دیگرى دارد . نبى یعنى خبر دهنده , چون انبیاء از خدا خبرهایى آورده و به مردم داده اند , به این اعتبار به آنها گفته اند ( نبى) . کلمه ( رسول ) از ماده ( رسالت) است که اصل معنایش رهایى است در مقابل قید . ( مرسل) در زبان عرب یعنى رها شده , در مقابل ( در قید شده) . مثلا اگر مویى را همین طور رها کنند به پایین , مى گویند ( ارسله) یعنى رهایش کرد , اما اگر مو را با سنجاقى ببندند این نقطه مقابل ارسال است . ولى این کلمه را در مطلق مورد فرستادن به کار مى برند . وقتى که کسى , کسى یا چیزى را از جایى به جایى مى فرستد , به آن مى گویند ( ارسال) و ( رسول) یعنى فرستاده به طور کلى . نمایندگانى



خرید و دانلود تحقیق درباره اثبات نبوت پیامبر