لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 21 صفحه
قسمتی از متن .doc :
وزارت علوم، تحقیقات و فناوری
مؤسسۀ آموزش عالی جهاد دانشگاهی استان یزد
دانشکدۀ هنر و معماری اردکان
موضوع تحقیق:
نبوت در نهج البلاغه
استاد راهنما:
جناب آقای طالبی پور
تهیه و تنظیم:
ساناز محمودی درویشانی
زمستان 86
نبوت در نهج البلاغه
مقدمه:
از جمله موضوعاتى که در نهج البلاغه در چند جا تکرار شده مساله نبوت است و رسیدگى به آن علاوه بر این که موضوعى از نهج البلاغه را براى ما روشن مى کند، یک مساله اساسى از مسائل اسلامى را نیز تبیین مى کند. مساله نبوت را نه تنها به عنوان یک مساله قابل تعقیب در نهج البلاغه مى توان بررسى کرد بلکه آن را می توان به عنوان یکى از مسائل بسیار اصولى و مهم ایدئولوژى اسلامى و محور سایر مسائل، مورد پیگیرى و فهمیدن قرار داد و در طیف وسیعى از مطالب و مباحثى که بر گرد این محور قرار مى گیرد، مسائل بسیارى از اسلام را جا داد، از جمله مساله توحید؛ و معتقدیم اگر بخواهیم به مساله توحید از ابعاد اجتماعى و کلا انقلابى آن نگاه کنیم باید آن را به عنوان مساله اى از مسائل نبوت تحت بررسى و پیگیرى قرار دهیم.
ما در این بحث عناوین مختلف و فصول گوناگونى از بحث نبوت را مطرح کرده و در ذیل این عناوین سخن على بن ابى طالب «ع» در نهج البلاغه را پیش کشیده و آن را شرح مى کنیم، تا در ضمن بحث از مسائل اسلامى بخش هاى مهمى از نهج البلاغه شریف ترجمه و تفسیر گردد.
براى شروع مباحث نبوت در نهج البلاغه، مقدمه اى را عنوان مى کنیم. ما در این بحث به مساله وحى نمى پردازیم بلکه به نبوت به چشم یک واقعیت تاریخى و یک حادثه تردیدناپذیر نگاه مى کنیم. بى گمان در تاریخ بشریت حادثه اى که ما نام آن را نبوت مى گذاریم اتفاق افتاده است و در وجود این حادثه میان ما و میان بى اعتقادان به نبوت اختلافى نیست، اختلاف در تفسیر این حادثه است، اختلاف در مضمون پیامى است که در این حادثه وجود دارد، اما در اصل حادثه در این واقعیت تاریخى میان ما و هیچ یک از انسان هایى که با تاریخ سر و کار دارند اختلافى وجود ندارد. موسى یک پدیده اى است که در تاریخ ثبت شده، عیسى و دیگر پیامبران با تاریخچه هاى کم و بیش روشن یا مبهم همینطور. ما در این بحث نبوت را با این دید مى نگریم یعنى این حادثه تاریخى را در نظر مى گیریم بعد در اطراف آن بحث مى کنیم. اولاً بحث مى کنیم که در هنگام وقوع این حادثه زمینه اجتماعى چگونه بوده است؟ یعنى این حادثه در چه موقعیت زمانى و تاریخى و در چه وضعیت اجتماعى واقع شده است؟ بعد بررسى مى کنیم که این حادثه از کجاى جامعه سر برآورده؟ از کدام طبقه؟ از کدام قشر؟ از چه تیپ انسانی، از پادشاهان، از مستضعفان، از عالمان و متفکران و اندیشمندان؟ بعد بحث و مطالعه می کنیم که این حادثه داراى چه جهت گیرى بود، آیا به سود طبقه خاصى مى اندیشید، آیا به سود مادیون مى اندیشید؟ آیا به جنبه هاى عرفانى و معنوى مى اندیشید؟ چه هدفى در کار بود؟ داراى چه جهت گیرى اجتماعى و فکرى بود؟ همچنین بحث مى کنیم که وقتى این حادثه واقع شد نخستین شعارى که این پیام آور آورد چه بود؟ نمى گوییم پیام آور از غیب، تا کسانى بگویند ما به غیب اعتقاد نداریم، این اختلاف را مى گذاریم براى بعد، به هر حال حادثه اى بود که پیام آورى در آن پیامى ارائه مى کرد، آیا این پیام، مخالفانى یا موافقانى در جامعه داشت یا نه؟ اگر داشت چه کسانى بودند، از چه قشر هایى و با چه انگیزه هایى در مخالفان، و نیز از چه قشرهایى و با چه انگیزه هایى در موافقان، و با کدام ابزار از ابزارهاى کمک و معاونت.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
ویژگی قرآن در نهج البلاغه
قرآن کتاب آسمانی و گفتار الهی است که برای هدایت بشر و رستگاری او بر پیامبر اکرم محمد مصطفی (صلی الله علیه و اله و سلم ) نازل شده است. اما چه کسی می تواند آن را بشناسد و برای مردم معرفی کند؟
در پاسخ می توان گفت: کسی که شاگرد و تربیت یافته مکتب وحی و بزرگ شده در دامن وحی باشد.
چون قرآن می فرماید:
«لا یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم»
هیچ کس به حقیقت و تاویل قرآن آشنایی ندارد جز خدا و راسخان در علم و اسلام شناسان واقعی (آل عمران/7). اما راسخان در علم چه کسانی هستند؟
می توان گفت: پیامبراکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) صاحب وحی و شاگرد ویژه او علی (علیه السلام) و فرزندان ایشان. این دعا را می توان با کنارهم گذاشتن دو آیه قرآن اثبات کرد. چون قرآن می فرماید:
«لایمسه الا المطهرون» (واقعه/79)
قرآن را جز پاکان کسی نمی تواند مس کند.
اما پاکان چه کسانی هستند؟
در جای دیگر قرآن می فرماید:
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (احزاب/ 33)
پس به حق باید گفت علی (علیه السلام) از آن پاکان و از جمله اسلام شناسان واقعی است.
« ینحدرعنی السیل و لا یرقی الی الطیر»(خطبه 3)
علوم و معارف از سرچشمه فیض من مانند سیل سرازیر می شود و هیچ پرواز کننده ای در فضای علم و دانش به اوج رفعت مقام من نمی رسد.
در جای دیگر
«این الذین زعموا انهم الراسخون فی العلم دوننا؟ کذبا و بغیا علینا ان رفعنا الله و وضعهم و اعطانا و حرمهم و ادخلنا واخرجهم»(خطبه 144)
«کجایند آنهایی که گمان می کنند غیر از ما راسخان در علم و اسلام شناسان واقعی هستند. ادعای آنها دروغ و ستم برماست. چون خداوند ما را برتری داده و آنها را فرو گذاشته و این مقام راسخون در علم را به ما بخشیده و آنها را از این بی بهره ساخته و ما را در آن وارد و آنها را از آن مقام بیرون کرده است.»
پس علی (علیه السلام) است که می تواند قرآن و ویژگی آن را بیان کند، چون در خانه وحی بزرگ شده است. می فرماید:
«نحن شجره النبوه و مهبط الرساله ومختلف الملائکه و ینابیع العلم»(خطبه 108 بند34)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 17 صفحه
قسمتی از متن .doc :
خطبه : 1
مِنْ خُطْبَهِ لَهُ عَلَیهِالسَّلامُ یذْکُرُ فِیهَا اءبْتِداءَ خَلْقِ اءلسَّماءِ وَ الاَرْضِ وَ خَلْقِ آدَمَ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) در این خطبه ، سخن از آغاز آفرینش آسمان و زمین و آفرینش آدم (ع )است :
خطبه : 2
وَ مِنْ خُطْبَهٍ لَهُ عَلَیهِ السَّلامُ بَعْدَ انْصِرافِهِ مِن صِفِّینَ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) پس از بازگشتش از صفین :
خطبه : 3
وَ مِنْ خُطْبَهٍ لَهُ عَلَیهِ السَّلامُ الْمَعْرُوفَهُ بِالشِّقشْقِیهِ:
خطبه اى از آن حضرت (ع ) معروف به خطبه شقشقیه :
خطبه : 4
و من خطبة له ع و هی من اءفصح کلامه علیه السلام و فیها یعظ الناس و یهدیهم من ضلالتهم ویقال إ نه خطبها بعد قتل طلحة و الزبیر
خطبه اى از آن حضرت (ع ) که فصیح ترین کلام حضرت است و در آن مردم را موعظه مى کند
خطبه : 5
و من خطبة له ع لَما قُبِضَ رَسوُلُ اللّهُ ص وَ خاطَبَهُ الْعَباسُ وَ اءَبُوسُفْیانَ بْنُ حَرْبٍ فِی اءَنْیبایعا لَهُ بِالْخِلافَةِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که رسول خدا (ص ) رحلت کرده بود و، عباس و ابو سفیان بنحرب از او خواستند که به خلافت با او بیعت کنند:
کلام : 6
و من کلام له ع لَمَا اءُشِیرَ عَلَیهِ بِاءَن لا یتْبَعَ طَلْحَةَ وَ الزُّبِیرَ وَ لا یرْصِدَ لَهُما القِتالَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) آنگاه که به او گفتند، از تعقیب طلحه و زبیر باز ایستد و بسیج نبردبا ایشان نکند:
خطبه : 7
و من خطبة له ع یذم فیها اءتباع الشیطان
خطبه اى از آن حضرت (ع ) که در آن پیروان شیطان را نکوهش مى کند
کلام : 8
و من کلام له ع یعْنِی بِهِ الزُّبَیرِ فِی حالٍ اقْتَضَتْ ذلِکَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) مقصودش زبیر است ، در حالى که ، مقتضى چنین سخنى بود:
کلام : 9
و من کلام له ع فی صفته و صفة خصومه و یقال إ نها فی اءصحابالجمل
سخنى از آن حضرت (ع ) در مورد صفت خود و دشمنش ، و گویند درباره اصحابجمل است :
خطبه : 10
و من خطبة له ع
خطبه اى از آن حضرت (ع )
خطبه : 11
و من کلام له ع لابْنِهِ مُحَمَدِ بْنِ الحَنَفیةِ لَمَا اءَعْطاهُ الرَایةَ یوْمَ الْجَمَلِ:
سخنى از آن حضرت (ع ) به پسرش ، محمد بن حنفیه ، هنگامى که در جنگجمل رایت را به دست او داد:
خطبه : 12
و من کلام له ع لَمَا اءَظْفَرَهُ اللّهُ بِاءَصْحابِ الجَمَلِ وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ اءَصْحَابِهِ: وَدِدْتُ اءَنَّاءَخِی فُلاَنا کَانَ شَاهِدَنَا لِیرَى مَا نَصَرَکَ اللَّهُ بِهِ عَلَى اءَعْدَائِکَ. فَقَالَ لَهُ ع :
چون خداوند در جنگ جمل پیروزش گردانید، یکى از یاران گفتش اى کاش برادرم ، فلان ، مىبود و مى دید که چسان خداوند تو را بر دشمنانت پیروز ساخته است . على (ع ) از او پرسید:آیا برادرت هوادار ما بود گفت : آرى . على (ع ) گفت :
خطبه : 13
و من کلام له ع فِی ذَمَّ الْبَصْرَةِ وَ اءَهْلُها:
سخنى از آن حضرت (ع ) در نکوهش بصره و مردمش :
کلام : 14
و من کلام له ع فِی مِثْلِ ذلِکَ:
سخنى از آن حضرت (ع ) در همین معنى :
کلام : 15
و من کلام له ع فیما رَدَّه عَلَى الْمَسْلِمینَ مِنْ قَطائعِ عُثْمانَ:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
اخلاق در نهج البلاغه
آیت الله مشکینى سپاس خداى عظیم را که به ما وجود، عنایت کرد و نعمت عقل و خرد، مرحمت فرمود. سپاس او را که به ما نعمت ایمان داد. و درود ما به روان انبیاء بزرگ الهى، رابطین بین الله و مخلوق. و درود به روان پاک شهداى تاریخ، از اولین شهید تا شهداى امروز و این ساعت. درود به رهبر کبیر انقلاب و درود بر ملت شریف ایران. سخن گفتن در اطراف کتابى مانند نهج البلاغه انسانى عظیم، همانند امیر المؤمنین على (ع)، خاصه براى فردى مثل بنده، کار مشکلى است. لکن براى این که فتخار حضور در جلسه منتسب به آن مولا را داشته باشم، حاضر شدم. موضوع صحبت ما «اخلاق در نهج البلاغه» است. این جمله بدین معناست که بگوییم این کتاب شریف یا صاحب این کتاب راجع به «اخلاق» و «علم اخلاق» چه نظرى دارد، و آیا در این کتاب، راجع به «اخلاق» صحبتى شده است یا نه، و این کتاب توجه به علم «اخلاق» دارد یا نه و اگر این کتاب ناظر به «اخلاق» است، در چه حدودى راجع به این علم یا این موضوع سخن گفته است. تشخیص این معنا که این کتاب، در باره «اخلاق» چه گفته، ابتداء توقف دارد به این که معناى اخلاق را به نحو اجمال تصور کنیم، و از این تصور، تصدیق این معنا که این کتاب در باره «اخلاق» چه نظر دارد، روشن مىشود. اخلاق، جمع «خلق» است. روان انسان، حالات و ملکاتى دارد و اخلاقعبارت از «ملکات روان» است. تشخیص اخلاق، توقف دارد به این که سه موضوع را انسان تصور کند: «روان»، «اخلاق» و «غرض». «روان» انسان، عبارت است از روح انسانى. ابتدا باید به نحو اجمال، سخنى از روان گفته شود و سپس از مفهوم اخلاق که عارض بر «روان» است و آن گاه در این که این عوارض بر این موضوع چه نتایجى دارد. این سه جمله را اگر بتوانم عرضه بدارم، توجه کتاب نهج البلاغه به اخلاق، روشن خواهد شد. انسان، داراى روانى است. من و شما داراى جوهرهاى هستیم غیر از جسم، به نام «روان» که در کتاب الهى و در اخبارى که به دست ما رسیده، در باب آن، سخن گفته شده است. گاهى از این جوهره، تعبیر به «روح» شده، تعبیر به «نفس» شده، تعبیر به «قلب» شده، تعبیر به «صدر» شده و تعبیر به «عقل» شده است. یعنى «روان» شما و روح شما پنج تا اسم دارد. این «روان» شما را گاهى «روح» مىگویند، به این تناسب که بدن شما را او زنده نگه داشته و او سبب حیات بدن شماست. پس او «روح» است: «لانّ الرّوح ما به الحیاة الشّیى». روان شما یک نام دیگرش «نفس» است. شما همان «روان» اید. حقیقت شما عبارت از «روان» شماست. شما آن «روان» تان هستید و آن «روان» شمایید. نفس عبارت از حقیقت شیء است. حقیقت شما همان «روان» شما است. و وقتى که آن حقیقت پیدا شد، شما پیدا شدهاید و تا آن حقیقت باقى است، شما باقى خواهید بود. فلذا روان شما گر چه ازلى نیست ولى ابدى هست، ازلى نیست، یعنى از اوّل آن وقتى که خدا هست، روان شما نیست. خداوند روان شما را خلق کرده است، روان شما حادث است، اما همین روان شما ابدى و همیشگى است: خُلِقْتُم لِلْبَقاء وَ لا لِلْفَناء. اى بشر خیال نکن که براى مرگ آفریده شدهاى تو براى بقا و جاودانگى آفریده شدهاى. این شما که همیشه هستید، آن روان شماست و الّا این بدن، این لباس چند روزه روان، این لباس را خواهید کند و از این جهان به جهان دیگر خواهید رفت. آن روان را «نفس» مىگویند، زیرا که شما آنید و آن، عین شماست. این روان را «قلب» نیز مىگویند. یکى از نامهاى روان شما قلب است، زیرا حرکت شما، سکون شما، قلب و انقلاب شما، و تمام حرکتهاى شما معلول آن است. پس اوست که مقلب است، اوست که سرتا پا حرکت است. نام روانتان بدین مناسبت «قلب» است. یکى از نامهاى شما و روان شما «صدر» است، زیرا در حقیقت آن است که در میان سینه شما است، در اینجا، اسم ظرف بر مظروف اطلاق شده است. یکى از نامهاى روان شما «عقل» است. «عقل» به معناى قوّه آمده است، ولى در اینجا به معناى مدرک است. یعنى وقتى شما درک مىکنید، مىفهمید، قدرت فهم دارید، کلیات را درک مىکند، آن روان شماست که درک مىکند. بنا بر این شما جوهرهاى دارید به نام روان، به نام روح، به نام نفس، به نام قلب، به نام صدر و به نام عقل. آن جوهره اوصافى دارد. تا حال یک بعد از سه بعد اخلاق، عرض شد. اما این روان شما، بر طبق تحقیق علماى اخلاق، داراى اوصاف و حالات و ملکاتى است. یعنى روان شما چنان است که حالتى و صفتى به سادگى عارض آن مىشود و بزودى از بین مىرود. مثل این که از کسى خوشتان مىآید، ساعت دیگر از او بدتان مىآید. حبّ و بغض از حالات روان شماست. برخى از اوصاف روان شما، به نام «حالات» خوانده مىشود. اما برخى دیگر «ملکات» است، یعنى همیشه هست. به این زودى پیدا نمىشود و بزودى هم زایل نمىشود. این اوصاف پایدار را «ملکات» مىگویند. شما روحتان داراى «ملکه» یعنى عوارض دائمى است. این ملکات انسانى است که «اخلاق» نامیده مىشود. علما در باره این ملکات، سخنها گفتهاند، و ملکات روانى انسان را به چندین قسم، تقسیم کردهاند. بعضى از ملکات شما «موروثى» و بعضى «اکتسابى» است. امام صادق مىفرماید: «فمنه موروثى و منه کسبى». این ملکات، برخى طبیعى و فطرى شماست و خداوند این خاصیت و خوى و ملکه را در روان شما قرار داده است. بعضى از صفات شما کسبى است، زحمت مىکشید، فعالیت مىکنید تا این صفت روانى را پیدا مىکنید. قسم دیگر از ملکات، رذائل و فضائل است. برخى از ملکات شما عبارت از فضائل نفس شماست، جمال روح شماست. زیبائى قیافه روان شما عبارت از فضائلاخلاقى است. برخى از ملکات، رذائل است، صفتهاى زشت است، قیافه کریه روح است. بحث «اخلاق» عبارت از بحث در همین ملکات است.آیا انسان مىتواند اخلاق فاضله را تحصیل کند، ملکات پسندیده را پیدا کند و آیا مىتواند ملکات زشت را از خودش دور کند انسان کامل، انسانى است که بکوشد و در خود، ملکات فاضله را ایجاد کند. و آن را که بنحو طبیعى موجود است، تقویت کند. و انسان کامل، انسانى است که بکوشد و آن رذائل را در خود تضعیف کند و تا مىتواند از بین ببرد. وقتى که انسان کوشید و به آنجا رسید هر چه ملکه فاضله بود بدست آورد، و هر چه رذائل بود از خود دور کرد، آن جاست که یک انسان ملکوتى مىشود و مصداق: «خلیفة اللَّه فى الأرض» مىشود انسان مسجود ملائکه مىشود، انسان آسمانى مىشود، انسانى مىشود که در مراحل انسانیت تکامل پیدا کرده است. همین مکارم اخلاق است که اگر انسان بکوشد و آن را کسب کند، مصداق بیان پیامبر بزرگ (ص) مىشود که مىفرماید: «بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق»: من براى این برانگیخته شدم و انبیاء براى این معنا به سوى بشر فرستاده شدند که روان آنها را در اخلاق، تکامل بخشند، ملکات آنها را ملکات فاضله کنند، رذائل را از وجودشان دور کنند، تا آنجا که آنان خلیفه الهى گردند. تصور نشود، تنها جانشین الله، جدّ اعلاى ما، حضرت آدم بود، همه ما جانشین الله مىتوانیم باشیم، همه ما خلیفة الله مىتوانیم بشویم. مگر روایت به ما نمىگوید: «تخلّقوا باخلاق اللّه و تأدّبوا باداب اللّه.» اى انسان تو والاتر از این هستى که در این دنیا، در این جهان پست بمانى و علاقهمند به دنیا گردى. تو باید پرواز کنى، متخلق به اخلاق الهى بشوى. بالجمله، بعد دوم اخلاق، عبارت از تشخیص
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .doc :
برخی علما اعتقاد دارند که نهج البلاغه جزء احادیث مرسل و استناد آن به امام علی(ع) مشکوک است، از این رو قابل عمل نمیباشد، پس چرا نهجالبلاغه پس از قرآن بزرگترین کتاب است؟
مرحوم سید رضی از میان سخنان و کلمات امام علی(ع) برخی را که از جهت فصاحت و بلاغت بر دیگر سخنان حضرت برتر تشخیص داد، در کتابی جمع آوری نمود و نام آن را "نهجالبلاغه" گذاشت اگر چه احادیث نهج البلاغه مرسل است و ایشان در یکایک خطبهها و کلمات قصار اسناد آن را ذکر نکرده، لیکن بدین معنا نیست که سند ندارند و استنادشان به امام علی(ع) مشکوک میباشد. بر اثر حوادث زمان برخی از منابع قدیمی و کتابهای پرارزشی که در دست سید رضی بود، از جمله کتابخانه هشتاد هزار کتابی سید مرتضی، از بین رفت.لیکن خیلی از خطبهها، نامهها و کلمات حکمتآمیز نهج البلاغه را بسیاری از نویسندگانی که قبل از سید رضی میزیستند، در کتابهای خود آوردند، مانند محمد بن سائب کلینی (متوفای سال 146) محمد بن عمر واقدی (م 207) عبدالملک بن هشام (م213) احمد بن محمد برقی (م 274) احمد بن یحیی بلاذری (م 279) احمد بن عبد ربه اندلسی (م327) محمد بن یعقوب کلینی (م329) علی بن حسین (م346) ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی (م356) محمد بن علی بن بابویه، شیخ صدوق (م381) و محمد بن محمد بن نعمان، شیخ مفید (م413). سید رضی اگر چه یکایک خطبهها را با سند ذکر نکرده، لیکن مدارک خود را در شانزده مورد در نهجالبلاغه ذکر کرده است. ابنابیالحدید، ابن میثم و دیگران در شرح نهجالبلاغه، اسناد و مدارک خطبهها، نامهها و کلمات قصار را متذکر شدهاند. افزون بر این عالمان اسلامی در مورد مدارک و اسناد نهجالبلاغه، کتابهای متعددی نوشتهاند و یکایک خطبهها، نامهها و حکمت نهجالبلاغه را با سند نوشتهاند، مانند مرحوم شهرستانی در کتابی به نام "ما هو نهج البلاغه"، مرحوم شیخ هادی آل کاشف الغطا در کتابی به نام "مدارک نهجالبلاغه"، امتیاز علی خان عرشی هندی در کتابی به نام "استناد نهجالبلاغه". سید عبدالزهرا حسینی در کتاب مصادر نهج البلاغه حدود چهل کتاب دیگر را که میتواند از مدارک نهج البلاغه باشد، معرفی کرده است.آقای استادی در کتابی به نام مدارک نهج البلاغه مواردی را که احتمال دارد مدرک نهج البلاغه باشد، با آدرس دقیق به ترتیب ذکر کرده است. در نتیجه میتوان گفت در بیش از صد کتاب (که پیش از نهج البلاغه تألیف و تدریس شده است) قسمت زیادی از خطبهها، نامهها و کلمات قصار نهج البلاغه، با عین عبارت یا با تفاوت هایی یافت میشود. به دلیل رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری میکنیم. میتوانید برای اطلاع بیشتر به کتاب آقای رضا استادی، نیز کتاب استناد نهج البلاغه اثر امتیاز علی خان عرشی هندی، نیزمصادر و اسانید نهج البلاغه اثر محمد دشتی مراجعه نمایید.در پایان به ذکر دو نکته میپردازیم:1 - داشتن سند برای یکایک خطبهها، نامه و کلمات حکمت نهج البلاغه بدین معنا نیست که هر آن چه سید رضی در نهج البلاغه جمع آوری نموده، بدون چون و چرا انتساب آن به امام علی و در پی آن حجیت آن قطعی و مسلّم است، بلکه معنایش این است که مندرجات این کتاب مانند دیگر کتابها (از جمله کتاب کافی که سلسله سند روایات در آن آمده است) میبایست با بهرهگیری از سه علم: رجال، تراجم و حدیث، نیز با معیارهای حدیث شناسی بررسی گردد، چرا که ممکن است برخی از آنها از نظر سند و انتساب، معیارهای لازم را برای این پذیرش و حجیت نداشته باشد، همان گونه که در تمام احادیثی که مستند به امامان است، این روش اتخاذ میشود.2 - اگر گفته میشود که نهجالبلاغه پس از قرآن بزرگترین یا بهترین کتاب است، این جمله در صورت دوستی آن، بدین معنا نیست که همه آن چه در این کتاب است، از نظر صحت مطالب، بعد از قرآن قرار دارد، بلکه معنایش این است که خطبهها و کلماتی که استناد آن به امام علی(ع) قطعی و مسلّم است، از نظر بلاغت و فصاحت بعد از قرآن سرآمد دیگر سخنها است.
علی (ع) از دیدگاه اندیشمندان و متفکران:
" میخائیل نعمیه" نویسنده متفکر عرب مسیحی می گوید: " هیچ مورخ و نویسنده ای هر اندازه هم که از نیوغ برخوردار باشد نمی تواند سیمای کاملی از انسان بزرگی مانند پیشوای ما علی(ع) را حتی در هزار صفحه ترسیم کند"ابن ابی الحدید" از علمای اهل سنت در کتاب شرحی بر نهج البلاغه می نویسد:" فصاحت را ببین که چگونه مهار خود را به این مرد ( حضرت علی) سپرده است. نظم عجیب الفاظ را تماشا کن! یکی پس از دیگری می آیند و در اختیار او قرار می گیرند. مانند چشمه ای که از زمین می جوشد. سبحان الله جوانی در شهر مکه بزرگ می شود، با هیچ حکیمی برخورد نکرده ، اما سخنانش در حکمت ، بالاتراز افلاطون و ارسطو و سقراط است"