لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
یک دوست خوب چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟
1-ایمان و پارسایی
ایمان و پارسایی از ویژگی های مهم یک دوست است ؛ زیرا انسان موحدی که دین را با جان و وجود پذیرفته و به وجود بهشت و جهنم اعتقاد دارد و از زوال دنیا و بقای جهان آخرت نیز آگاه است ، به خوبی می داند تنها از راه عبودیت و بندگی است که می تواند سعادت دو جهان را کسب نماید.
قرآن شریف در این رابطه آیات گوناگونی دارد که در ضمن آنها ، مردم و مؤمنان را از برقرار کردن پیوند دوستی و مودت با کافران و مشرکان و منافقان بر حذر می دارد.
لا یَتَّخِذِ المُومِنُونَ الکافِرینَ أَولِیاءَ مِن دُونِ المُومِنینَ وَ مَن یَفعَل ذلِکَ فَلَیسَ مِنَ اللهِ فی شَیءٍ اِلا أَن تَتَّقُوا مِنهُم تُقیةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللهُ نَفسَهُ وَ اِلَی اللهِ المَصیر. ( سوره آل عمران ، آیه 28 )
افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان ، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند و هر کس چنین کند هیچ رابطه ای با خدا ندارد.
در واقع قرآن در اینجا یک درس مهم سیاسی اجتماعی به مسلمانان می دهد و آن این است که هرگز بیگانگان را به عنوان دوست و حامی خود نپذیرید. تاریخچه استعمار گویای آن است که ظالمان استعمارگر همیشه در لباس دوستی و دلسوزی و اظهار محبت ظاهر شده و درنهایت بر آن جامعه تاخته و هر چه بوده به یغما برده اند.
از کجا بفهمیم که شخص با ایمان است؟
راه تشخیص ایمان واقعی در افراد خیلی دشوار نیست. اثر ایمان در گفتار و کردار و رفتار هر مؤمنی نمودار است. صدق ، امانتداری ، وفای به عهد، حسن خُـلق، تقید به واجبات ، پرهیز از محرمات ، همگی از شاخصه های ایمان است که می توان با آزمودن دیگران پی به وجود این صفات در ایشان برد.
عن ابی عبدالله علیه السلام :
اِنَّ اللهَ وَضَعَ الایمانَ عَلی سَبعَةِ أَسهُم عَلَی البِرِّ وَ الصِّدقِ وَ الیَقینِ وَ الِّرضا وَ الوَفاءِ وَ العِلمِ وَ الحِلمِ ثُمَّ قَسَّمَ ذلِکَ بَینَ الناس .
همانا خداوند ایمان را بر هفت سهم نهاده است: نیکی ، راستی ، یقین ، رضا، وفا، علم و حلم ، سپس آن را بین مردم قسمت کرده است.
قال علی علیه السلام :
عَلامَةُ الایمانِ أَن تُوثِرَ الصِّدقَ حَیثُ یَضُرُّکَ عَلَی الکِذبِ حَیثُ یَنفَعُکُ وَ أَلا یَکُونَ فی حَدیثِکَ فَضلٌ عَن عِلمِکَ وَ أَن تَتَّقِی اللهَ فی حَدیثِ غَیرِک .
نشانه ایمان آن است که راستگویی را در جایی که به زیان توست بر دروغ در جایی که به نفع توست مقدم داری و در سخنت چیزی زیاده از عملت نباشد و در هنگام سخن گفتن درباره دیگران تقوا را پیشه خود کنی .
بنابراین ایمان نشانه هایی دارد که در افراد بروز می کند و با شناخت آن علامت ها می توان دریافت که ایمان شخص مورد نظر تا چه اندازه است.
2- عقل
عقل نیرویی است که انسان به وسیله آن ، حقایق عالم را درک می کند.
از آنجا که عقل ، مشعل فروزان زندگی است و بهروزی و سعادت آدمی در سایه تدبیر و اندیشه است، دین مبین اسلام یکی از شرایط رفاقت و دوستی را مسئله عقل و خرد دانسته و تأکید نموده که با صاحبان عقل و اندیشمندان با وفا همنشینی و معاشرت و دوستی داشته باشید.
امام رضا (ع) می فرماید:
عَلَیکَ أَن تَصحَبَ ذَا العَقلِ فَاِن لَم تَمجِد بِکَرَمِهِ اِنتَفِع بِعَقلِهِ .
سعی کن با انسان عاقل دوستی نمایی تا اگر از کرم و بخشش آن نتوانی استفاده کنی ، از عقلش بهره ببری .
امام علی (ع) نیز می فرماید:
صُحبَةُ الوَلِیِّ اللَّبیبِ حَیاةُ الرُّوح .
همنشینی با دوست دانا سبب زنده بودن روح است.
اما رفیق ناشایست و دوست جاهل همچون زهری است که وجودش هر لحظه جسم و جان را آزار می رساند. در روایات اسلامی به شدت از دوستی با رفقای جاهل و بی خرد نهی شده است.
از امام صادق (ع) روایت شده است که :
مَن لَم یَجتَنِب مُصاحَبَةَ الاَحمَقِ یُوشِکُ أَن یَتَخَلََّقَ بِأَخلاقِه .
کسی که از رفاقت و همنشینی با احمق پرهیز نکند، تحت تأثیر کارهای احمقانه وی واقع می شود و زود به اخلاق ناپسندش متخلق می گردد.
3- حریص نبودن به دنیا
برخی به اشتباه چنین پنداشته اند که دنیا به کلی ناپسند و مذموم است. اما نخست باید دید منظور از دنیا چیست و چه بخشی از آن پسندیده و کدام قسمت آن مذموم است؟ و چرا؟
حقیقت امر این است که اگر منظور از دنیا ، این جهان مادی و به اصطلاح همین سرای طبیعت است؛ به تأکید باید گفت دنیا به خودی خود نه تنها بد نیست بلکه به فرموده پیامبر گرامی اسلام مزرعه آخرت است. دنیا بستر خوبی برای تحصیل کمال و رسیدن انسان به مقامات بلند انسانیت است.
اما آنچه در مذمت دنیا آمده ، در واقع درباره دنیایی است بی هدف و بی نتیجه ، و یا دنیایی که خودش هدف آدمی قرار گیرد .
لاخَیرَ فی دُنیا لا تَدَبُّرَ فیها .
دنیایی که در آن فکر و اندیشه نباشد و هدف والایی از آن تعقیب نشود ، خیری در آن نیست.
قرآن کریم می فرماید:
وَ مَا الحَیوةُ الدُّنیا اِلاّ مَتاعُ الغُروُر ( سوره آل عمران ، آیه 185 )
مفهوم این سخن قرآنی این است که دنیا وسیله و ابزاری برای فریب کاری خود و دیگران است. از طرفی از آنجا که دوستی های شایسته به دنیا محدود نمی شود و ارزش و نتیجه نهایی دوستی برا ی مؤمنان در آخرت گرفته می شود لذا برادران مؤمن باید دوستانی را برای خود انتخاب کنند که حریص به دنیا نباشند.
روشن است کسانی که حریص به دنیا باشند و بالاترین آرزوی شان رسیدن به امور دنیوی باشد بالاخره در جایی که ادامه دوستی با منافع دنیوی آنها منافات داشته باشد از دوستی دست برداشته و ما را رها می کنند. اینان در طلب دنیا حد و مرزی نمی شناسند؛ همان گونه که در حدیث شریف آمده است:
مَنهُومانِ لا یَشبَعانِ طالِبُ عِلمٍ وََ طالِبُ دُنیا .
دو کس سیری ندارند: طالب علم ، و طالب دنیا.
بی اعتنایی به دنیا
توجه به دنیا چه در قالب کسب مقامات و مراتب و درجات عالیه ی دنیا و چه در شکل ثروت اندوزی و رفاه طلبی و دوستی زر و زیور بستگی به مراتب ایمان هر شخصی دارد. یعنی به هر انداره که انسان از ایمان بالاتری برخوردار باشد نسبت به جاه و مقام دنیا و زراندوزی بی اعتناتر و دنیا در چشم او حقیرتر خواهد بود و تنها در حد وظیفه و انجام مسئولیت به آن می پردازد.
انسان مؤمن گرچه از نعمت های خدادادی و مواهب الهی که از راه حلال به دست آمده باشد در حد ضرورت بهره برداری می کند و شکر آنها را نیز با استفاده درست از آنها به جا می آورد اما همواره در نظر او، ماوراء طبیعت و کسب معارف دینی و خودشناسی بزرگتر و ارزشمندتر از آن است که زخارف ( چیزهای بی ارزش ) دنیا توجه وی را از آن منحرف و به سوی خود جلب کند.
4 - اعتدال و میانه روی
آیا هرگز به این نکته فکر کرده اید که چرا میانه روی در زندگی ما کمتر به چشم می خورد؟ متأسفانه باید گفت که در قشر وسیعی از جامعه، خصوصاً در میان جوانان معمولاً احساسات
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 39
شعرای اپیکور چه کسانی هستند و تفکرات آنها چیست؟
فردوسی و نوعی فلسفه اپیکوری:
فردوسی یک نوع عدم تعلق به دنیا و نوعی فلسفه اپیکوری متعالی دارد که به «پندهای سلیمان» میماند و ارزشهای جاودانی شاعر، که همراه با عواطف انساندوستانه و نرمی طبع خاص و با ترکیبی زیبا و جالب در شاهنامه به چشم میخورند، آثار متفکران بزرگ هند را به یاد میآورد. علاقه آرنولد به شاهنامه ، و به ویژه به داستان رستم و سهراب، ناشی از شرحی بود که سنت بوو بر ترجمة ژول مول از شاهنامه نوشت. در اینجا، اشاره به برخی دیگر از مترجمان اروپایی شاهنامه بیفایده نیست. سرویلیام جونزازاولین شرقشناسانی بود که به ترجمة داستان رستم وسهراب به سبک تراژدیهای یونانی روی آورد. اندکی بعد جوزف چمپیون (Joseph Champion) بخشهایی از آغاز
شاهنامه را به شعر ترجمه کرد و به سال 1875 در کلکته به چاپ رسانید. سبک شعری او بیشتر تقلیدی بود از شاعر بزرگ انگلیس الکساندر پوپ که ایلیاد هومر را به انگلیسی به نظم درآورده بود. از مترجمان دیگر شاهنامه باید به جیمز اتکینسن اشاره کرد که بیشتر از چمپیون با ادبیات فارسی آشنایی
داشت. او در سال 1814 داستان «رستم و سهراب» را به انگلیسی به نظم درآورد و در 1832 نیز خلاصهای از شاهنامه را در ترکیبی از نظم و نثر به همان زبان ترجمه کرد. اتکینسن همانند بسیاری از علاقهمندان به ادبیات شرق معتقد بود که «آثار بزرگ شرقی قابل توجه و از جهات گوناگون نظیر آثار کلاسیک غرباند.» از همین رو، وی به یافتن وجوه تشابه بین شاهنامه و نوشتهها و سرودههای کلاسیک اروپایی پرداخت. به عنوان نمونه، ابیات زیر از شاهنامه را در وصف زیبایی تهمینه ترجمه کرده و همراه با شرح گستردهای دربارة آثار مشابه شاعرانی چون هومر، ویرژیل، آناکرئون و شکسپیر انتشار دادهاست
خیام نیشابوری :
نکته’ دیگری که به نظر می رسد در مورد انسان گرائی فلسفی خیام قابل ذکر باشد، نگرش اخلاقی اوست. شاید اینگونه تصور شود که خیام از لحاظ اخلاقی پیرو افکار اپیکور (341 _ 270 پیش از میلاد) فیلسوف مادی یونان بوده است. هر چند اپیکور و خیام، به جهت ارزش نهادن به خرد، دوری جستن از خرافات، و اهمیت قائل شدن برای خوشبختی وشاد زیستن، هر دو از یک دریچه به انسان و زندگی و هستی می نگرند، و وجوه اشتراک فراوانی دارند، اما بین این (( دو )) ، در ارزش های اخلاقی ، یک تفاوت ماهوی وجود دارد، و آن اینست که، اپیکور برای تعدیل و آرامشی که در جستجوی آن است ، نه تنها تلاشی راتوصیه نمی کند، که حتی از درگیر شدن پرهیز می کند. او دوری جستن از ناملایمات را توصیه می کند، وخیام در کنار گرایش به خوشی و دوری از اندوه، تعهد وتلاش ، برای به دست آوردن نیک بختی و شادی، و سر ناسازگاری گذاشتن با زمانه’ نادرست را، لازم می داند وتاکید می کند:
زان باده که عمر را حیات دگر است پر کن قدحی گرچه تو را دردسر! است
بر نه به کفم که کار عالم سمر است بشتاب که عمر ای پسر در گذر است
هشدار! که روزگار شور انگیز است ایمن منشین! که تیغ دوران تیز است
در کام تو گر زمانه لوزینه نهد زنهار! فرو مبر! که زهر آمیز است.
اندیشههای فلسفی حکیم عمر خیام و فلسفه معروف او (اپیکوری): حکیم عمر خیام در نیشابور زاده شد. زمان تولد و وفات او به درستی مشخص نیست، ولی به بعضی احتمالات در روز پنجشنبه 12 محرم 439 متولد شده و در سالهای مابین 508 – 530 و به بعضی احتمالات در سال 515 وفات یافته است. به طور کلی میتوان گفت که از نیمهی اول قرن پنجم تا دهههای نخستین قرن ششم در این دنیا زیسته است. نامش عمر، کنیهاش ابوالفتح، لقبش غیاثالدین و نام پدرش ابراهیم بود. دلیل شهرت او به خیام یا خیامی به درستی معلوم نیست، اما ظاهراً این عنوان را از پدرش داشته است؛ چون شغل وی خیمهدوزی بوده است. قبر خیام در ایوان امامزاده محروق، تقریباً به مسافت نیمفرسخی شهر نیشابور فعلی واقع شده است.او در همهی فنون و معلومات زمان خود از جمله حکمت، فلسفه، ریاضی، طب و نجوم تبحر داشته است. حکایت کردهاند که خیام در نیشابور با حسن طوسی و حسن صباح همدرس بوده است. آن سه جوان به امید اینکه یکی از ایشان به مرتبهی عالی خواهد رسید، با یکدیگر پیوند میبندند که اگر هریک از آنها به مقامی بالا رسید، دو دوست خود را نیز از نظر دور نکند.از قضا حسن طوسی به وزارت جلالالدین ملکشاه سلجوقی میرسد و خواجه نظامالملک طوسی مشهور میشود. او به عهد خود وفا میکند و حسن صباح را به خدمت سلطان میبرد؛ اما خیام که اهل علم بود و تمایلی به خدمت سلطان نداشت، از خواجه نظامالملک تقاضا میکند که معاش مختصری برای او مقرر دارد و به همان اندازه هم اکتفا میکند و به غیر از فراگیری دانش، به کار دیگری نمیپردازد. با چیرگی اعراب بر ایرانیان، تقویم هجری قمری در ایران کاربرد پیدا کرد و پس از مدتی به علت ناسازگاری با روند زندگی کشاورزان ایرانی، منجمان ایرانی دست به اصطلاحاتی در این زمینه زدند. در سال 467 هجری، یعنی در زمان سلطنت جلالالدین ملکشاه سلجوقی و وزارت خواجه نظامالملک طوسی، تصمیم گرفته شد که تقویمی بر اساس قواعد نجومی ایجاد شود. بنابراین هیأتی از دانشمندان اهل فن هیأت و نجوم برای این مقصود گرد هم آمدند. خیام یکی از آن دانشمندان و گویا بر همهی آنها مقدم بود.این منجمان با محاسبات ریاضی، زیجهایی (مجموعه جدولهایی که بر اساس مطالعات و مشاهدات ستارهشناسی تدوین میشد)، برای شمارش وقت فراهم ساختند. تقویم اصلاح شده، چون به فرمان جلالالدین ملکشاه سلجوقی فراهم آمده بود، به تقویم جلالی شهرت یافت.آنچه مسلم است، این است که خیام در نزد دانشمندان و سلاطین، منزلتی عظیم داشته است. در حکمت او را تالی «ابوعلی سینا» میخواندند؛ در ریاضیات سرآمد فضلا به شمار میرفت و در احکام نجوم، قول او را مسلم میدانستند؛ هرچند که خودش اعتقاد راسخی به دستی آن احکام نداشت.دنیای ریاضی مدیون تحقیقات و اکتشافات این دانشمند است. مثلاً اولینبار تعریف منطقی اعداد اصم (گنگ) به وسیلهی رشتههای بینهایت در مجموعه تحقیقات خیام دیده شده است. قضایای بسیاری که در سیزده معادلهی اقلیدس بیاستدلال مانده بود، به وسیلهی فرضیهی خیام ثابت میشود.میتوان گفت خیام اولین کسی است که هندسهی تحلیلی را برای حل معادلات به کار برده است و از این جهت خیام به هنگام بررسی مسئلهای هندسی، به معادلهی درجه سوم برخورد کرد و با توسل به مقاطع مخروطی به حل این معادله درجهی سوم فائق آمد.خیام رسالهی مختصری تحت عنوان رساله فی الحتیال لمعرفه الذهب و الفضه فی جسم مرکب منهما دربارهی تعیین عیار طلا و نقره و شمشی که از این دو فلز ترکیب شده است، تألیف کرده که نسخهی منحصر به فردی از آن در کتابخانهی گوتا آلمان موجود است. این رساله در حقیقت توضیح طریقهی ارشمیدس و مبتنی بر اصل معروف این دانشمند است که به اصل هیدروستاتیک نیز شهرت دارد.
خیام و حافظ و اپیکوریسم:
نظر به این که در عصر ما اپیکوریسم به مفهوم عامیانه و مبتذلش عملاً رایج شده بود، عده ای می خواستند برخی بزرگان اندیشه و فلسفه و عرفان را منسوب به این مکتب نمایند؛ مثلاً خیام و یا حافظ را. مدعی هستند که خیام و حتی حافظ، مردانی لذت پرست، دَم غنیمت شمار و لاابالی بوده اند. مخصوصادرباره خیام عقیده بسیاری همین است. آنچه مسلم است، این است که خیام ریاضیدانِ فیلسوف چنین نبوده و چنین نمی اندیشیده است.
از ظاهر اشعار منسوب به خیام همان مطلب پیدا شده است، ولی از نظر محققان جای بسی تردید است که اشعار معروف، متعلق به خیام ریاضیدان فیلسوف باشد.
به فرض هم این اشعار از او باشد، هرگز از زبان شعر نمی توان نظریه فلسفی شاعر را دریافت. خصوصا که اخیرا رساله هایی از خیام بدست آمده و چاپ شده است که اتفاقا همان موضوعات را طرح کرده است که در اشعار منسوب به او مطرح است، ولی آن ها را آن گونه حل می کند و پاسخ می گوید که به قول خودش، استادش بوعلی حل کرده است. درباره حافظ، مطلب از این هم واضح تر است. آشنایی مختصر با زبان حافظ و یک مراجعه کامل به تمام دیوان حافظ و مقایسه اشعار او با یکدیگر که برخی مفسر دیگرند، مطلب را کاملاً روشن می کند.
خیام: کافر شرابخوار یا...؟
خیام شاعری کمگو بوده است. خیام اگرچه در درجهی اول از علم و فضل بود، ولی عامهی مردم او را به سبب رباعیاتش میشناسند. در مورد خیام نگرشهای مختلفی در بین مردم وجود داشته و دارد. عدهای کلمات او را کفرآمیز دانسته و یا او را شرابخوار پنداشتهاند و به اشعار او از جهت ترغیب به میخوارگی نگریستهاند و حتی عدهای او را بیاعتقاد به مبدأ و معاد فرض کردهاند.یک جام شراب صد دل و دین ارزدیک جرعهی می، مملکت چین ارزدجز بادهی لعل نیست در روی زمینتلخی که هزار جان شیرین ارزد.اصولاً خیام شاعری را پیشهی خود نساخته و این به جهت آن نیست که شعر امری حقیر است و شاعر شأن و ارزشی ندارد، بلکه از آن جهت بود که در آن دوره یک شاعر غالب اوقات خود را برای استفادهی مالی، به مداحی بزرگان و سلاطین، مجلسآرایی و مزاحگویی میپرداخت و در مراسم خوشگذرانی اهل فسق و فجور شرکت میکرد. در آن زمان امثال فردوسی، ناصر خسرو و حکیم سنایی که شاعرانی متین و با مناعت بودند، نادر مینمودند. بنابراین هر کس که پیشهی شاعری را اختیار میکرد، مردم به او به چشم مداح سلاطین مینگریستند و همین مسأله باعث شد که حکیم عمر خیام از اینکه شاعر خوانده شود، احتراز کند و قوهی شاعری خود را تنها در سردون رباعی به کار بگیرد. رباعی بهترین قالب شعر برای ثبت لحظات کوتاه شاعرانه است. این نوع شعر بر وزن لا حول ولا قوه الا بالله، سروده میشود و از مشکلترین اقسام شعر است؛ زیرا با شروطی که برای آن مقرر شده و تنگ بودن و مجال سخن، گوینده باید طبعی توانا داشته باشد و معانی را به بهترین صورت ممکن در این دو بیت بگنجاند.نخستین کسانی که او را شاعر خواندهاند، «شهرزوری» در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم و در کتاب «تاریخ الحکما» و دیگری «شیخ نجمالدین رازی» صاحب کتاب «مرصاد العباد» در اوایل قرن هفتم بود.رباعیات خیام :در مورد اشعار (رباعیات) خیام، تا به حال تحقیقات زیاد و دامنهداری صورت گرفته است و «شاید بیش از دو هزار کتاب و رساله و مقاله دربارهی خیام نوشته شده باشد. خیام فیلسوف و ریاضیدان، موجودی است مشخص و یافتن او به واسطهی رسانههای علمی و فلسفی وی آسان. ولی خیام شاعر ناشناخته مانده، سیمایی دارد مشوش و مغشوش؛ زیرا وسیلهی تشخیص سیمای او رباعیهایی است که معلوم نیست از خیام باشند، بلکه رباعیهایی است که محققاً از او نیست.» همهی خیامشناسان آگاهند که رباعیات الحاقی بسیار در طی قرون به رباعیات اصیل حکیم نیشابور پیوستهاند و بسیاری از رباعیگویان به دلایلی چند، از جمله بیم از اوضاع سیاسی، نداشتن شهامت کافی برای بیان عقاید خویش و یا به منظور برخورداری از شهرت خیام و ترویج سرودههای خویش در سایهی این شهرت عالمگیر، سرودههایشان را به او منسوب کردهاند. از سوی دیگر گاهی برخی از کاتبان نیز برای تعدیل فلسفهی خیامی و آمیختن آن با تصوف، رباعیهای صوفیانهای نوشتهاند و به این ترتیب با این افزایشها کار تشخیص و تحلیل را دشوارتر کردهاند. با این همه اگر با دیدهی انصاف به همان معدود رباعیاتی که تعلقشان به خیام قطعی مینماید بنگریم، اقرار خواهیم کرد که – بر خلاف استنباط و تفسیر سفسطهآمیز برخی از پژوهشگران متعصب – نهتنها با خرد و دانش مغایرتی ندارد، بلکه مؤید فرزانگی و حجتی قاطع بر دانش و بصیرت او هستند؛ زیرا که فقط بخردان اندیشمند از کنار مجهولات عالم هستی بیتفاوت نمیگذرند و همواره ذهن وقّاد و پرسشگرشان جویای اسرار نایافته است.اما قبل از هر چیز باید به گونهای مطمئن شویم که خیام منجم و ریاضیدان، رباعیسرا نیز بوده است. اگر کسانی همچون نویسندهی کتاب خیامِ پنداری به نام هواداری از خیام ریاضیدان، به هجو و طردِ خیامِ رباعیگو پرداختهاند و با ذکر دلایلی که چندان اساس و استحکامی ندارند، خیام عالم را از خیام شاعر جدا کردهاند و حتی شهرت و محبوبیت او را در دنیای غرب نتیجهی غرضورزی غربیان دانستهاند و گفتهاند: «کسی چه میداند که غربیان آزمند و پولاندوز از ترویج رباعیات خیام در شرق این نتیجه را نخواستهاند که کارخانههای شرابکشی خود را به کار اندازند و از این راه کیسهی شرقیان را از زر و سیم تهی کرده و کاسهشان را به باده پر سازند.» باید یادآوری کنم که به حقیقت از انصاف دور افتادهاند و راه افراط رفتهاند. حقیقت امر این است که خیام منجم و ریاضیدان بیهیچ تردیدی، رباعیگو هم بوده است و دیگر این که فراموش نباید کرد که داوری یکبُعدی، دور از رویهی تحقیق و پژوهش است. بنابراین شایسته است که اولاً حقیقتبین باشیم و ثانیاً به نکات مثبت و چشمگیر تفکر خیامی که حاکی از فلسفهی خوشبینانه، آزادگی و نظریات بدیع علمی او هستند و در رباعیات اصیل خیام – نه الحاقی – میدرخشند، توجه کنیم و در قضاوت واقعبین و معتدل باشیم نه متعصب؛ به علاوه باور کنیم که اشاعهی افکار و اشعار خیام در جهان غرب – با پذیرفتن منت و دینی که بیتردید فیتز جرالد بر ادب و فرهنگ ما دارد – ناشی از صراحت بیان، از دل برخاستگی سخن و وسعت اندیشهی خیام است، نه زد و بندهای سیاسی! از خصایص کلام حکیم عمر خیام میتوان به این موارد اشاره کرد:1. کلام او در نهایت فصاحت و بلاغت است و از تصنّع و تکلف به دور است. او در پی آرایش کلام نیست و مقام حواس خود را متوجه معنی و پیام شعر میکند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 34
آبراهام مزلو
درباره نیازهای انسان چه می گوید؟
فهرست
مقدمه
نظرات مزلو
نیازهای اولیه
نیازهای جسمانی
نیازهای ایمنی
نیازهای تعلق و محبت
نیاز به احترام
نیاز به تحقق خود
شروط لازم برای ارضای نیازهای اولیه
ویژگیهای دیگر نیازهای اولیه
درجه ثبات سلسله مراتب نیاز
ویژگی فرهنگی و عمومیت نیازها
نقش نیازهای ارضا شده
نقش ارضای نیازهای اولیه در تئوری روان شناختی
خلاصه نظریات مزلو
منابع
مقدمه
در قرن 20 سه نهضت یا انقلاب فکری اساسی رخ داد که چهره علم روانشناسی را دگرگون کرد یکی پیکو آنالیز و دیگری رفتار گرایی و سومی انسان گرایی پیکو آنالیز انسان مخلوق غرایز و کش مکش های درونی است . از نظر رفتار گرایی محیط انسان را می سازد البته طبیعت انسان در اصل خوب و قابل احترام است و در صورتی که محیط به انها اجازه دهد به شکوفایی و براوردن استعداد و گنجایش های درون گرایش دارد . و اما ابراهام مزلو را می توان یکی از موسسین و شاید پرنفوذترین روانشناس انسانگرا در زمان معاصر دانست . او در سال 1908 در امریکا به دنیا امد و در سال 1980 فوت کرد .
او بدع نوع روانشناسی است که سر و کارش با برترین و والاترین آرمانها و استعدادهای ذاتی انسانهاست و در راستای کشف ابعاد حیرت برانگیز درون پرغوغای ادمی همواره به کارست .
انچه مزلو را به درکی نوین از انسان راهبر شد ، پدیده هایی به غایت عاطفی بود :
عشق ، احترام و حسن قبول مسئولیت علاقه ی سرشار از احترام و عاطفه اش به استادانی چون اردشیر فروم کارن هورنای ماکس و رتمالیر او را بر ان داشت تا در ارزوی رسیدن به جو پر جان انان به اوج شکوهمندی که انسان بر عروجش تواناست دست یابد .
روانشناسی کل گرا – انسانگری مزلو بی انکه ما را در هزار توهای ضمیر ناخود اگاه مان سرگردان سازد راه عروج راه فرار وی از مرز های محدود من و راه رهیافت به اوج های پر خلسه ی عرفانی را به ما می نمایاند .
مازلو عقیده دارد که نیازها سلسله مراتبی دارد که بشرح زیر می باشد :
1- نیازهای فیزیولوژی – گرسنگی ، تشنگی ، جنسی
2- نیازهای ایمنی
3- نیاز به دیگران داشتن
4- نیاز به احترام مقام و موقعیت
5- خود شکوفایی
مازلو عقیده دارد که در تکامل شخصیت فرد ابتدا باید نیازهای پائینتر کاروا بشود تا نیازهای عالی تر پیدا شود و ممکن ای ناکامی در ارضای نیاز یک طبقه در شخصیت فرد اثر بگذارد و شخصیت هر فرد را رفتارهای اجتماعی او ریبری می کند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
یک دوست خوب چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟
1-ایمان و پارسایی
ایمان و پارسایی از ویژگی های مهم یک دوست است ؛ زیرا انسان موحدی که دین را با جان و وجود پذیرفته و به وجود بهشت و جهنم اعتقاد دارد و از زوال دنیا و بقای جهان آخرت نیز آگاه است ، به خوبی می داند تنها از راه عبودیت و بندگی است که می تواند سعادت دو جهان را کسب نماید.
قرآن شریف در این رابطه آیات گوناگونی دارد که در ضمن آنها ، مردم و مؤمنان را از برقرار کردن پیوند دوستی و مودت با کافران و مشرکان و منافقان بر حذر می دارد.
لا یَتَّخِذِ المُومِنُونَ الکافِرینَ أَولِیاءَ مِن دُونِ المُومِنینَ وَ مَن یَفعَل ذلِکَ فَلَیسَ مِنَ اللهِ فی شَیءٍ اِلا أَن تَتَّقُوا مِنهُم تُقیةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللهُ نَفسَهُ وَ اِلَی اللهِ المَصیر. ( سوره آل عمران ، آیه 28 )
افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان ، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند و هر کس چنین کند هیچ رابطه ای با خدا ندارد.
در واقع قرآن در اینجا یک درس مهم سیاسی اجتماعی به مسلمانان می دهد و آن این است که هرگز بیگانگان را به عنوان دوست و حامی خود نپذیرید. تاریخچه استعمار گویای آن است که ظالمان استعمارگر همیشه در لباس دوستی و دلسوزی و اظهار محبت ظاهر شده و درنهایت بر آن جامعه تاخته و هر چه بوده به یغما برده اند.
از کجا بفهمیم که شخص با ایمان است؟
راه تشخیص ایمان واقعی در افراد خیلی دشوار نیست. اثر ایمان در گفتار و کردار و رفتار هر مؤمنی نمودار است. صدق ، امانتداری ، وفای به عهد، حسن خُـلق، تقید به واجبات ، پرهیز از محرمات ، همگی از شاخصه های ایمان است که می توان با آزمودن دیگران پی به وجود این صفات در ایشان برد.
عن ابی عبدالله علیه السلام :
اِنَّ اللهَ وَضَعَ الایمانَ عَلی سَبعَةِ أَسهُم عَلَی البِرِّ وَ الصِّدقِ وَ الیَقینِ وَ الِّرضا وَ الوَفاءِ وَ العِلمِ وَ الحِلمِ ثُمَّ قَسَّمَ ذلِکَ بَینَ الناس .
همانا خداوند ایمان را بر هفت سهم نهاده است: نیکی ، راستی ، یقین ، رضا، وفا، علم و حلم ، سپس آن را بین مردم قسمت کرده است.
قال علی علیه السلام :
عَلامَةُ الایمانِ أَن تُوثِرَ الصِّدقَ حَیثُ یَضُرُّکَ عَلَی الکِذبِ حَیثُ یَنفَعُکُ وَ أَلا یَکُونَ فی حَدیثِکَ فَضلٌ عَن عِلمِکَ وَ أَن تَتَّقِی اللهَ فی حَدیثِ غَیرِک .
نشانه ایمان آن است که راستگویی را در جایی که به زیان توست بر دروغ در جایی که به نفع توست مقدم داری و در سخنت چیزی زیاده از عملت نباشد و در هنگام سخن گفتن درباره دیگران تقوا را پیشه خود کنی .
بنابراین ایمان نشانه هایی دارد که در افراد بروز می کند و با شناخت آن علامت ها می توان دریافت که ایمان شخص مورد نظر تا چه اندازه است.
2- عقل
عقل نیرویی است که انسان به وسیله آن ، حقایق عالم را درک می کند.
از آنجا که عقل ، مشعل فروزان زندگی است و بهروزی و سعادت آدمی در سایه تدبیر و اندیشه است، دین مبین اسلام یکی از شرایط رفاقت و دوستی را مسئله عقل و خرد دانسته و تأکید نموده که با صاحبان عقل و اندیشمندان با وفا همنشینی و معاشرت و دوستی داشته باشید.
امام رضا (ع) می فرماید:
عَلَیکَ أَن تَصحَبَ ذَا العَقلِ فَاِن لَم تَمجِد بِکَرَمِهِ اِنتَفِع بِعَقلِهِ .
سعی کن با انسان عاقل دوستی نمایی تا اگر از کرم و بخشش آن نتوانی استفاده کنی ، از عقلش بهره ببری .
امام علی (ع) نیز می فرماید:
صُحبَةُ الوَلِیِّ اللَّبیبِ حَیاةُ الرُّوح .
همنشینی با دوست دانا سبب زنده بودن روح است.
اما رفیق ناشایست و دوست جاهل همچون زهری است که وجودش هر لحظه جسم و جان را آزار می رساند. در روایات اسلامی به شدت از دوستی با رفقای جاهل و بی خرد نهی شده است.
از امام صادق (ع) روایت شده است که :
مَن لَم یَجتَنِب مُصاحَبَةَ الاَحمَقِ یُوشِکُ أَن یَتَخَلََّقَ بِأَخلاقِه .
کسی که از رفاقت و همنشینی با احمق پرهیز نکند، تحت تأثیر کارهای احمقانه وی واقع می شود و زود به اخلاق ناپسندش متخلق می گردد.
3- حریص نبودن به دنیا
برخی به اشتباه چنین پنداشته اند که دنیا به کلی ناپسند و مذموم است. اما نخست باید دید منظور از دنیا چیست و چه بخشی از آن پسندیده و کدام قسمت آن مذموم است؟ و چرا؟
حقیقت امر این است که اگر منظور از دنیا ، این جهان مادی و به اصطلاح همین سرای طبیعت است؛ به تأکید باید گفت دنیا به خودی خود نه تنها بد نیست بلکه به فرموده پیامبر گرامی اسلام مزرعه آخرت است. دنیا بستر خوبی برای تحصیل کمال و رسیدن انسان به مقامات بلند انسانیت است.
اما آنچه در مذمت دنیا آمده ، در واقع درباره دنیایی است بی هدف و بی نتیجه ، و یا دنیایی که خودش هدف آدمی قرار گیرد .
لاخَیرَ فی دُنیا لا تَدَبُّرَ فیها .
دنیایی که در آن فکر و اندیشه نباشد و هدف والایی از آن تعقیب نشود ، خیری در آن نیست.
قرآن کریم می فرماید:
وَ مَا الحَیوةُ الدُّنیا اِلاّ مَتاعُ الغُروُر ( سوره آل عمران ، آیه 185 )
مفهوم این سخن قرآنی این است که دنیا وسیله و ابزاری برای فریب کاری خود و دیگران است. از طرفی از آنجا که دوستی های شایسته به دنیا محدود نمی شود و ارزش و نتیجه نهایی دوستی برا ی مؤمنان در آخرت گرفته می شود لذا برادران مؤمن باید دوستانی را برای خود انتخاب کنند که حریص به دنیا نباشند.
روشن است کسانی که حریص به دنیا باشند و بالاترین آرزوی شان رسیدن به امور دنیوی باشد بالاخره در جایی که ادامه دوستی با منافع دنیوی آنها منافات داشته باشد از دوستی دست برداشته و ما را رها می کنند. اینان در طلب دنیا حد و مرزی نمی شناسند؛ همان گونه که در حدیث شریف آمده است:
مَنهُومانِ لا یَشبَعانِ طالِبُ عِلمٍ وََ طالِبُ دُنیا .
دو کس سیری ندارند: طالب علم ، و طالب دنیا.
بی اعتنایی به دنیا
توجه به دنیا چه در قالب کسب مقامات و مراتب و درجات عالیه ی دنیا و چه در شکل ثروت اندوزی و رفاه طلبی و دوستی زر و زیور بستگی به مراتب ایمان هر شخصی دارد. یعنی به هر انداره که انسان از ایمان بالاتری برخوردار باشد نسبت به جاه و مقام دنیا و زراندوزی بی اعتناتر و دنیا در چشم او حقیرتر خواهد بود و تنها در حد وظیفه و انجام مسئولیت به آن می پردازد.
انسان مؤمن گرچه از نعمت های خدادادی و مواهب الهی که از راه حلال به دست آمده باشد در حد ضرورت بهره برداری می کند و شکر آنها را نیز با استفاده درست از آنها به جا می آورد اما همواره در نظر او، ماوراء طبیعت و کسب معارف دینی و خودشناسی بزرگتر و ارزشمندتر از آن است که زخارف ( چیزهای بی ارزش ) دنیا توجه وی را از آن منحرف و به سوی خود جلب کند.
4 - اعتدال و میانه روی
آیا هرگز به این نکته فکر کرده اید که چرا میانه روی در زندگی ما کمتر به چشم می خورد؟ متأسفانه باید گفت که در قشر وسیعی از جامعه، خصوصاً در میان جوانان معمولاً احساسات
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 39
شعرای اپیکور چه کسانی هستند و تفکرات آنها چیست؟
فردوسی و نوعی فلسفه اپیکوری:
فردوسی یک نوع عدم تعلق به دنیا و نوعی فلسفه اپیکوری متعالی دارد که به «پندهای سلیمان» میماند و ارزشهای جاودانی شاعر، که همراه با عواطف انساندوستانه و نرمی طبع خاص و با ترکیبی زیبا و جالب در شاهنامه به چشم میخورند، آثار متفکران بزرگ هند را به یاد میآورد. علاقه آرنولد به شاهنامه ، و به ویژه به داستان رستم و سهراب، ناشی از شرحی بود که سنت بوو بر ترجمة ژول مول از شاهنامه نوشت. در اینجا، اشاره به برخی دیگر از مترجمان اروپایی شاهنامه بیفایده نیست. سرویلیام جونزازاولین شرقشناسانی بود که به ترجمة داستان رستم وسهراب به سبک تراژدیهای یونانی روی آورد. اندکی بعد جوزف چمپیون (Joseph Champion) بخشهایی از آغاز
شاهنامه را به شعر ترجمه کرد و به سال 1875 در کلکته به چاپ رسانید. سبک شعری او بیشتر تقلیدی بود از شاعر بزرگ انگلیس الکساندر پوپ که ایلیاد هومر را به انگلیسی به نظم درآورده بود. از مترجمان دیگر شاهنامه باید به جیمز اتکینسن اشاره کرد که بیشتر از چمپیون با ادبیات فارسی آشنایی
داشت. او در سال 1814 داستان «رستم و سهراب» را به انگلیسی به نظم درآورد و در 1832 نیز خلاصهای از شاهنامه را در ترکیبی از نظم و نثر به همان زبان ترجمه کرد. اتکینسن همانند بسیاری از علاقهمندان به ادبیات شرق معتقد بود که «آثار بزرگ شرقی قابل توجه و از جهات گوناگون نظیر آثار کلاسیک غرباند.» از همین رو، وی به یافتن وجوه تشابه بین شاهنامه و نوشتهها و سرودههای کلاسیک اروپایی پرداخت. به عنوان نمونه، ابیات زیر از شاهنامه را در وصف زیبایی تهمینه ترجمه کرده و همراه با شرح گستردهای دربارة آثار مشابه شاعرانی چون هومر، ویرژیل، آناکرئون و شکسپیر انتشار دادهاست
خیام نیشابوری :
نکته’ دیگری که به نظر می رسد در مورد انسان گرائی فلسفی خیام قابل ذکر باشد، نگرش اخلاقی اوست. شاید اینگونه تصور شود که خیام از لحاظ اخلاقی پیرو افکار اپیکور (341 _ 270 پیش از میلاد) فیلسوف مادی یونان بوده است. هر چند اپیکور و خیام، به جهت ارزش نهادن به خرد، دوری جستن از خرافات، و اهمیت قائل شدن برای خوشبختی وشاد زیستن، هر دو از یک دریچه به انسان و زندگی و هستی می نگرند، و وجوه اشتراک فراوانی دارند، اما بین این (( دو )) ، در ارزش های اخلاقی ، یک تفاوت ماهوی وجود دارد، و آن اینست که، اپیکور برای تعدیل و آرامشی که در جستجوی آن است ، نه تنها تلاشی راتوصیه نمی کند، که حتی از درگیر شدن پرهیز می کند. او دوری جستن از ناملایمات را توصیه می کند، وخیام در کنار گرایش به خوشی و دوری از اندوه، تعهد وتلاش ، برای به دست آوردن نیک بختی و شادی، و سر ناسازگاری گذاشتن با زمانه’ نادرست را، لازم می داند وتاکید می کند:
زان باده که عمر را حیات دگر است پر کن قدحی گرچه تو را دردسر! است
بر نه به کفم که کار عالم سمر است بشتاب که عمر ای پسر در گذر است
هشدار! که روزگار شور انگیز است ایمن منشین! که تیغ دوران تیز است
در کام تو گر زمانه لوزینه نهد زنهار! فرو مبر! که زهر آمیز است.
اندیشههای فلسفی حکیم عمر خیام و فلسفه معروف او (اپیکوری): حکیم عمر خیام در نیشابور زاده شد. زمان تولد و وفات او به درستی مشخص نیست، ولی به بعضی احتمالات در روز پنجشنبه 12 محرم 439 متولد شده و در سالهای مابین 508 – 530 و به بعضی احتمالات در سال 515 وفات یافته است. به طور کلی میتوان گفت که از نیمهی اول قرن پنجم تا دهههای نخستین قرن ششم در این دنیا زیسته است. نامش عمر، کنیهاش ابوالفتح، لقبش غیاثالدین و نام پدرش ابراهیم بود. دلیل شهرت او به خیام یا خیامی به درستی معلوم نیست، اما ظاهراً این عنوان را از پدرش داشته است؛ چون شغل وی خیمهدوزی بوده است. قبر خیام در ایوان امامزاده محروق، تقریباً به مسافت نیمفرسخی شهر نیشابور فعلی واقع شده است.او در همهی فنون و معلومات زمان خود از جمله حکمت، فلسفه، ریاضی، طب و نجوم تبحر داشته است. حکایت کردهاند که خیام در نیشابور با حسن طوسی و حسن صباح همدرس بوده است. آن سه جوان به امید اینکه یکی از ایشان به مرتبهی عالی خواهد رسید، با یکدیگر پیوند میبندند که اگر هریک از آنها به مقامی بالا رسید، دو دوست خود را نیز از نظر دور نکند.از قضا حسن طوسی به وزارت جلالالدین ملکشاه سلجوقی میرسد و خواجه نظامالملک طوسی مشهور میشود. او به عهد خود وفا میکند و حسن صباح را به خدمت سلطان میبرد؛ اما خیام که اهل علم بود و تمایلی به خدمت سلطان نداشت، از خواجه نظامالملک تقاضا میکند که معاش مختصری برای او مقرر دارد و به همان اندازه هم اکتفا میکند و به غیر از فراگیری دانش، به کار دیگری نمیپردازد. با چیرگی اعراب بر ایرانیان، تقویم هجری قمری در ایران کاربرد پیدا کرد و پس از مدتی به علت ناسازگاری با روند زندگی کشاورزان ایرانی، منجمان ایرانی دست به اصطلاحاتی در این زمینه زدند. در سال 467 هجری، یعنی در زمان سلطنت جلالالدین ملکشاه سلجوقی و وزارت خواجه نظامالملک طوسی، تصمیم گرفته شد که تقویمی بر اساس قواعد نجومی ایجاد شود. بنابراین هیأتی از دانشمندان اهل فن هیأت و نجوم برای این مقصود گرد هم آمدند. خیام یکی از آن دانشمندان و گویا بر همهی آنها مقدم بود.این منجمان با محاسبات ریاضی، زیجهایی (مجموعه جدولهایی که بر اساس مطالعات و مشاهدات ستارهشناسی تدوین میشد)، برای شمارش وقت فراهم ساختند. تقویم اصلاح شده، چون به فرمان جلالالدین ملکشاه سلجوقی فراهم آمده بود، به تقویم جلالی شهرت یافت.آنچه مسلم است، این است که خیام در نزد دانشمندان و سلاطین، منزلتی عظیم داشته است. در حکمت او را تالی «ابوعلی سینا» میخواندند؛ در ریاضیات سرآمد فضلا به شمار میرفت و در احکام نجوم، قول او را مسلم میدانستند؛ هرچند که خودش اعتقاد راسخی به دستی آن احکام نداشت.دنیای ریاضی مدیون تحقیقات و اکتشافات این دانشمند است. مثلاً اولینبار تعریف منطقی اعداد اصم (گنگ) به وسیلهی رشتههای بینهایت در مجموعه تحقیقات خیام دیده شده است. قضایای بسیاری که در سیزده معادلهی اقلیدس بیاستدلال مانده بود، به وسیلهی فرضیهی خیام ثابت میشود.میتوان گفت خیام اولین کسی است که هندسهی تحلیلی را برای حل معادلات به کار برده است و از این جهت خیام به هنگام بررسی مسئلهای هندسی، به معادلهی درجه سوم برخورد کرد و با توسل به مقاطع مخروطی به حل این معادله درجهی سوم فائق آمد.خیام رسالهی مختصری تحت عنوان رساله فی الحتیال لمعرفه الذهب و الفضه فی جسم مرکب منهما دربارهی تعیین عیار طلا و نقره و شمشی که از این دو فلز ترکیب شده است، تألیف کرده که نسخهی منحصر به فردی از آن در کتابخانهی گوتا آلمان موجود است. این رساله در حقیقت توضیح طریقهی ارشمیدس و مبتنی بر اصل معروف این دانشمند است که به اصل هیدروستاتیک نیز شهرت دارد.
خیام و حافظ و اپیکوریسم:
نظر به این که در عصر ما اپیکوریسم به مفهوم عامیانه و مبتذلش عملاً رایج شده بود، عده ای می خواستند برخی بزرگان اندیشه و فلسفه و عرفان را منسوب به این مکتب نمایند؛ مثلاً خیام و یا حافظ را. مدعی هستند که خیام و حتی حافظ، مردانی لذت پرست، دَم غنیمت شمار و لاابالی بوده اند. مخصوصادرباره خیام عقیده بسیاری همین است. آنچه مسلم است، این است که خیام ریاضیدانِ فیلسوف چنین نبوده و چنین نمی اندیشیده است.
از ظاهر اشعار منسوب به خیام همان مطلب پیدا شده است، ولی از نظر محققان جای بسی تردید است که اشعار معروف، متعلق به خیام ریاضیدان فیلسوف باشد.
به فرض هم این اشعار از او باشد، هرگز از زبان شعر نمی توان نظریه فلسفی شاعر را دریافت. خصوصا که اخیرا رساله هایی از خیام بدست آمده و چاپ شده است که اتفاقا همان موضوعات را طرح کرده است که در اشعار منسوب به او مطرح است، ولی آن ها را آن گونه حل می کند و پاسخ می گوید که به قول خودش، استادش بوعلی حل کرده است. درباره حافظ، مطلب از این هم واضح تر است. آشنایی مختصر با زبان حافظ و یک مراجعه کامل به تمام دیوان حافظ و مقایسه اشعار او با یکدیگر که برخی مفسر دیگرند، مطلب را کاملاً روشن می کند.
خیام: کافر شرابخوار یا...؟
خیام شاعری کمگو بوده است. خیام اگرچه در درجهی اول از علم و فضل بود، ولی عامهی مردم او را به سبب رباعیاتش میشناسند. در مورد خیام نگرشهای مختلفی در بین مردم وجود داشته و دارد. عدهای کلمات او را کفرآمیز دانسته و یا او را شرابخوار پنداشتهاند و به اشعار او از جهت ترغیب به میخوارگی نگریستهاند و حتی عدهای او را بیاعتقاد به مبدأ و معاد فرض کردهاند.یک جام شراب صد دل و دین ارزدیک جرعهی می، مملکت چین ارزدجز بادهی لعل نیست در روی زمینتلخی که هزار جان شیرین ارزد.اصولاً خیام شاعری را پیشهی خود نساخته و این به جهت آن نیست که شعر امری حقیر است و شاعر شأن و ارزشی ندارد، بلکه از آن جهت بود که در آن دوره یک شاعر غالب اوقات خود را برای استفادهی مالی، به مداحی بزرگان و سلاطین، مجلسآرایی و مزاحگویی میپرداخت و در مراسم خوشگذرانی اهل فسق و فجور شرکت میکرد. در آن زمان امثال فردوسی، ناصر خسرو و حکیم سنایی که شاعرانی متین و با مناعت بودند، نادر مینمودند. بنابراین هر کس که پیشهی شاعری را اختیار میکرد، مردم به او به چشم مداح سلاطین مینگریستند و همین مسأله باعث شد که حکیم عمر خیام از اینکه شاعر خوانده شود، احتراز کند و قوهی شاعری خود را تنها در سردون رباعی به کار بگیرد. رباعی بهترین قالب شعر برای ثبت لحظات کوتاه شاعرانه است. این نوع شعر بر وزن لا حول ولا قوه الا بالله، سروده میشود و از مشکلترین اقسام شعر است؛ زیرا با شروطی که برای آن مقرر شده و تنگ بودن و مجال سخن، گوینده باید طبعی توانا داشته باشد و معانی را به بهترین صورت ممکن در این دو بیت بگنجاند.نخستین کسانی که او را شاعر خواندهاند، «شهرزوری» در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم و در کتاب «تاریخ الحکما» و دیگری «شیخ نجمالدین رازی» صاحب کتاب «مرصاد العباد» در اوایل قرن هفتم بود.رباعیات خیام :در مورد اشعار (رباعیات) خیام، تا به حال تحقیقات زیاد و دامنهداری صورت گرفته است و «شاید بیش از دو هزار کتاب و رساله و مقاله دربارهی خیام نوشته شده باشد. خیام فیلسوف و ریاضیدان، موجودی است مشخص و یافتن او به واسطهی رسانههای علمی و فلسفی وی آسان. ولی خیام شاعر ناشناخته مانده، سیمایی دارد مشوش و مغشوش؛ زیرا وسیلهی تشخیص سیمای او رباعیهایی است که معلوم نیست از خیام باشند، بلکه رباعیهایی است که محققاً از او نیست.» همهی خیامشناسان آگاهند که رباعیات الحاقی بسیار در طی قرون به رباعیات اصیل حکیم نیشابور پیوستهاند و بسیاری از رباعیگویان به دلایلی چند، از جمله بیم از اوضاع سیاسی، نداشتن شهامت کافی برای بیان عقاید خویش و یا به منظور برخورداری از شهرت خیام و ترویج سرودههای خویش در سایهی این شهرت عالمگیر، سرودههایشان را به او منسوب کردهاند. از سوی دیگر گاهی برخی از کاتبان نیز برای تعدیل فلسفهی خیامی و آمیختن آن با تصوف، رباعیهای صوفیانهای نوشتهاند و به این ترتیب با این افزایشها کار تشخیص و تحلیل را دشوارتر کردهاند. با این همه اگر با دیدهی انصاف به همان معدود رباعیاتی که تعلقشان به خیام قطعی مینماید بنگریم، اقرار خواهیم کرد که – بر خلاف استنباط و تفسیر سفسطهآمیز برخی از پژوهشگران متعصب – نهتنها با خرد و دانش مغایرتی ندارد، بلکه مؤید فرزانگی و حجتی قاطع بر دانش و بصیرت او هستند؛ زیرا که فقط بخردان اندیشمند از کنار مجهولات عالم هستی بیتفاوت نمیگذرند و همواره ذهن وقّاد و پرسشگرشان جویای اسرار نایافته است.اما قبل از هر چیز باید به گونهای مطمئن شویم که خیام منجم و ریاضیدان، رباعیسرا نیز بوده است. اگر کسانی همچون نویسندهی کتاب خیامِ پنداری به نام هواداری از خیام ریاضیدان، به هجو و طردِ خیامِ رباعیگو پرداختهاند و با ذکر دلایلی که چندان اساس و استحکامی ندارند، خیام عالم را از خیام شاعر جدا کردهاند و حتی شهرت و محبوبیت او را در دنیای غرب نتیجهی غرضورزی غربیان دانستهاند و گفتهاند: «کسی چه میداند که غربیان آزمند و پولاندوز از ترویج رباعیات خیام در شرق این نتیجه را نخواستهاند که کارخانههای شرابکشی خود را به کار اندازند و از این راه کیسهی شرقیان را از زر و سیم تهی کرده و کاسهشان را به باده پر سازند.» باید یادآوری کنم که به حقیقت از انصاف دور افتادهاند و راه افراط رفتهاند. حقیقت امر این است که خیام منجم و ریاضیدان بیهیچ تردیدی، رباعیگو هم بوده است و دیگر این که فراموش نباید کرد که داوری یکبُعدی، دور از رویهی تحقیق و پژوهش است. بنابراین شایسته است که اولاً حقیقتبین باشیم و ثانیاً به نکات مثبت و چشمگیر تفکر خیامی که حاکی از فلسفهی خوشبینانه، آزادگی و نظریات بدیع علمی او هستند و در رباعیات اصیل خیام – نه الحاقی – میدرخشند، توجه کنیم و در قضاوت واقعبین و معتدل باشیم نه متعصب؛ به علاوه باور کنیم که اشاعهی افکار و اشعار خیام در جهان غرب – با پذیرفتن منت و دینی که بیتردید فیتز جرالد بر ادب و فرهنگ ما دارد – ناشی از صراحت بیان، از دل برخاستگی سخن و وسعت اندیشهی خیام است، نه زد و بندهای سیاسی! از خصایص کلام حکیم عمر خیام میتوان به این موارد اشاره کرد:1. کلام او در نهایت فصاحت و بلاغت است و از تصنّع و تکلف به دور است. او در پی آرایش کلام نیست و مقام حواس خود را متوجه معنی و پیام شعر میکند.