لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
وظائف مسلمانان در برابر پیامبر (ص)
از مسائلى که قرآن به آن اهمیت خاصى داده است، وظیفه جامعه اسلامى نسبت به پیامبر گرامى است، ما در این بخش به وظائف دهگانهاى که قرآن از آنها یاد مىکند، اشاره مىنمائیم و تشریح خصوصیات این وظائف از قلمرو بحث ما بیرون است .
1- اطاعت از پیامبر (ص)
پیامبر گرامى را از آن نظر که وحى الهى را از مقام ربوبى دریافت مىکند، نبى (آگاه از اخبار غیبى) و از آن نظر که مأمور به ابلاغ پیامى از جانب خدا به مردم است، رسول مىنامند، پیامبر در این دو مقام، فاقد امر و نهى و اطاعت و عصیان است و وظیفهاى جز پیامگیرى و پیام رسانى ندارد و لذا قرآن درباره او مىفرماید: «ما على الرسول الا البلاغ و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمون (مائده /99): براى رسول وظیفهاى جز ابلاغ نیست و خدا از آنچه که آشکار مىسازید و یا پنهان مىدارید، آگاه است».اگر قرآن در قلمرو رسالت، براى رسول حق اطاعت قائل مىشود و مىفرماید: «و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله (نساء /64): هیچ رسولى را اعزام نکردیم مگر اینکه به فرمان خدا، از او اطاعت شود»، مقصود اطاعت طریقى است نه موضوعى، یعنى به پیامهاى او گوش فرا دهند و به گفتههاى او مانند انجام نماز و پرداخت زکات جامعه عمل بپوشانند، انجام چنین وظائفى در حقیقت، اطاعت فرمان خدا است، نه اطاعت پیامبر، هر چند به صورت ظاهر اطاعت پیامبر نیز به شمار مىرود و قرآن ماهیت این نوع اطاعتها را در آیه دیگر به صورت روشن بیان مىکند و مىفرماید: «من یطع الرسول فقد اطاع الله (نساء /80): هر کس رسول را فرمان برد، خدا را فرمان برده است».بنابراین، در بعضى از موارد که قرآن براى رسول به عنوان رسالت حق اطاعت قائل شده است، اطاعت حقیقى او نیست، بلکه اطاعت خدا است و به گونهاى به او نیز نسبت داده مىشود از این جهت قرآن شخصیت رسول را از «مقام رسالت» چنین ترسیم مىکند: «انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر (غاشیه /1-22): یادآورى کن تو تذکر دهندهاى، نه مسلط بر آنها».در قلمرو اطاعت: در حالى که رسول گرامى یادآور و آموزنده و پیام رسانى بیش نیست، گاهى از جانب خدا داراى مقام امامت شده و «مفترض الطاعه» مىگردد که با توجه به آن، خود شخصاً داراى مقام امر و نهى مىشود.در این قلمرو، پیامبر فقط گزارشگر وحى، و پیام رسان الهى نیست، بلکه رئیس دولت اسلامى است که براى تنظیم امور امت، باید به نصب و عزل فرماندهان و قاضیان و اعزام سپاه و عقد معاهدات بپردازد.رسول گرامى آنگاه حقیقتاً داراى امر و نهى مىگردد که از طرف خدا به عنوان زمامدار مسلمانان، قاضى و داور آنان، و مدیر کلیه شؤون اجتماعى و سیاسى واقتصادى و دینى معرفى گردد؛ در این هنگام است که او علاوه بر اطاعت طریقى، داراى حق اطاعت موضوعى مىگردد که فرمانبر از دستورات او مایه پاداش، و نافرمانى موجب کیفر مىگردد.قرآن روى اطاعت پیامبر در موارد زیادى تکیه مىکند و بر مفسر محقق لازم است میان دو نوع اطاعت (طریقى و موضوعى) فرق بگذارد و آیات را بر دو نوع تقسیم کند.الف: گروهى که بر اطاعت رسول فرمان مىدهند و قرائن گواهى مىدهد که مقصود از اطاعت او، همان انجام دستورات الهى است که او تبلیغ مىکند، مانند انجام فرائض و دورى از محرمات در این صورت اطاعت رسول راهى است براى اطاعت خدا،و خود رسول در حقیقت، اطاعت و عصیانى ندارد.ب: گروهى که او را به عنوان «اولى الامر» و فرمانده وقاضى و داور معرفى مىکند و دست او را در تنظیم امور اجتماع باز نهاده و به او حق امر و نهى مىدهد در چنین مواردى، اطاعت او خود، موضوعیت پیدا مىکند و داراى احکام و خصائص مىگردد.آیات مربوط به بخش نخست به خاطر کثرت، نیاز به بیان ندارد، مهم آیات مربوط به بخش دوم است که برخى را یادآور مىشویم: 1- «اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولى الامرمنکم (نساء /59) : خدا را اطاعت کنید و رسول و صاحبان فرمان از خود را اطاعت کنید».شکى نیست که رسول در آیه، خود از افراد «اولى الامرمنکم» مىباشد و به خاطر احترام بیشتر از وى، جداگانه از او نام برده شده، و (اولى الامر» زمامداران واقعى جامعه اسلامى هستند که از جانب خدا به این مقام نائل شدهاند و به خاطر داشتن چنین مقامى، داراى امر و نهى واقعى بوده و براى خود اطاعت و عصیانى دارند.2- «فلا و ربک لا یومنون حتى یحکموک فیما شجربینهم ثم لا یجدوا فى انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیماً (نساء /65): چنین نیست، سوگند به پروردگار تو، مؤمن نخواهند بود مگر این که تو را در اختلافهاى خود داور قرار دهند آنگاه از داورى تو در دل، احساس ناراحتى نکنند و کاملاً تسلیم گردند».در این مورد رسول خدا به صورت قاضى و داورى، تجلى نموده و براى حفظ نظام داراى مقام امر و نهى خواهد بود و اگر مطاع نباشد و دستورهاى او اجراء نگردد، داورى مختل، و هرج مرج بر جامعه حاکم مىگردد.3- «فلیحذر الذّین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم (نور /63): آنان که با فرمان پیامبر مخالفت مىورزند از آن بترسند که فتنه و یا عذاب دردناکى دامنگیر آنان گردد».جمله «عن امره» حاکى از آن است که پیامبر در این چشم انداز گذشته بر مقام تبلیغ و تبیین شریعت، امر و فرمان دارد که مخالفت آن، داراى واکنش سختى است .مؤید مطلب، این است که آیه مربوط به مسأله جهاد و حضور در میدان نبرد است
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
وظائف مسلمانان در برابر پیامبر (ص)
از مسائلى که قرآن به آن اهمیت خاصى داده است، وظیفه جامعه اسلامى نسبت به پیامبر گرامى است، ما در این بخش به وظائف دهگانهاى که قرآن از آنها یاد مىکند، اشاره مىنمائیم و تشریح خصوصیات این وظائف از قلمرو بحث ما بیرون است .
1- اطاعت از پیامبر (ص)
پیامبر گرامى را از آن نظر که وحى الهى را از مقام ربوبى دریافت مىکند، نبى (آگاه از اخبار غیبى) و از آن نظر که مأمور به ابلاغ پیامى از جانب خدا به مردم است، رسول مىنامند، پیامبر در این دو مقام، فاقد امر و نهى و اطاعت و عصیان است و وظیفهاى جز پیامگیرى و پیام رسانى ندارد و لذا قرآن درباره او مىفرماید: «ما على الرسول الا البلاغ و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمون (مائده /99): براى رسول وظیفهاى جز ابلاغ نیست و خدا از آنچه که آشکار مىسازید و یا پنهان مىدارید، آگاه است».اگر قرآن در قلمرو رسالت، براى رسول حق اطاعت قائل مىشود و مىفرماید: «و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله (نساء /64): هیچ رسولى را اعزام نکردیم مگر اینکه به فرمان خدا، از او اطاعت شود»، مقصود اطاعت طریقى است نه موضوعى، یعنى به پیامهاى او گوش فرا دهند و به گفتههاى او مانند انجام نماز و پرداخت زکات جامعه عمل بپوشانند، انجام چنین وظائفى در حقیقت، اطاعت فرمان خدا است، نه اطاعت پیامبر، هر چند به صورت ظاهر اطاعت پیامبر نیز به شمار مىرود و قرآن ماهیت این نوع اطاعتها را در آیه دیگر به صورت روشن بیان مىکند و مىفرماید: «من یطع الرسول فقد اطاع الله (نساء /80): هر کس رسول را فرمان برد، خدا را فرمان برده است».بنابراین، در بعضى از موارد که قرآن براى رسول به عنوان رسالت حق اطاعت قائل شده است، اطاعت حقیقى او نیست، بلکه اطاعت خدا است و به گونهاى به او نیز نسبت داده مىشود از این جهت قرآن شخصیت رسول را از «مقام رسالت» چنین ترسیم مىکند: «انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر (غاشیه /1-22): یادآورى کن تو تذکر دهندهاى، نه مسلط بر آنها».در قلمرو اطاعت: در حالى که رسول گرامى یادآور و آموزنده و پیام رسانى بیش نیست، گاهى از جانب خدا داراى مقام امامت شده و «مفترض الطاعه» مىگردد که با توجه به آن، خود شخصاً داراى مقام امر و نهى مىشود.در این قلمرو، پیامبر فقط گزارشگر وحى، و پیام رسان الهى نیست، بلکه رئیس دولت اسلامى است که براى تنظیم امور امت، باید به نصب و عزل فرماندهان و قاضیان و اعزام سپاه و عقد معاهدات بپردازد.رسول گرامى آنگاه حقیقتاً داراى امر و نهى مىگردد که از طرف خدا به عنوان زمامدار مسلمانان، قاضى و داور آنان، و مدیر کلیه شؤون اجتماعى و سیاسى واقتصادى و دینى معرفى گردد؛ در این هنگام است که او علاوه بر اطاعت طریقى، داراى حق اطاعت موضوعى مىگردد که فرمانبر از دستورات او مایه پاداش، و نافرمانى موجب کیفر مىگردد.قرآن روى اطاعت پیامبر در موارد زیادى تکیه مىکند و بر مفسر محقق لازم است میان دو نوع اطاعت (طریقى و موضوعى) فرق بگذارد و آیات را بر دو نوع تقسیم کند.الف: گروهى که بر اطاعت رسول فرمان مىدهند و قرائن گواهى مىدهد که مقصود از اطاعت او، همان انجام دستورات الهى است که او تبلیغ مىکند، مانند انجام فرائض و دورى از محرمات در این صورت اطاعت رسول راهى است براى اطاعت خدا،و خود رسول در حقیقت، اطاعت و عصیانى ندارد.ب: گروهى که او را به عنوان «اولى الامر» و فرمانده وقاضى و داور معرفى مىکند و دست او را در تنظیم امور اجتماع باز نهاده و به او حق امر و نهى مىدهد در چنین مواردى، اطاعت او خود، موضوعیت پیدا مىکند و داراى احکام و خصائص مىگردد.آیات مربوط به بخش نخست به خاطر کثرت، نیاز به بیان ندارد، مهم آیات مربوط به بخش دوم است که برخى را یادآور مىشویم: 1- «اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولى الامرمنکم (نساء /59) : خدا را اطاعت کنید و رسول و صاحبان فرمان از خود را اطاعت کنید».شکى نیست که رسول در آیه، خود از افراد «اولى الامرمنکم» مىباشد و به خاطر احترام بیشتر از وى، جداگانه از او نام برده شده، و (اولى الامر» زمامداران واقعى جامعه اسلامى هستند که از جانب خدا به این مقام نائل شدهاند و به خاطر داشتن چنین مقامى، داراى امر و نهى واقعى بوده و براى خود اطاعت و عصیانى دارند.2- «فلا و ربک لا یومنون حتى یحکموک فیما شجربینهم ثم لا یجدوا فى انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیماً (نساء /65): چنین نیست، سوگند به پروردگار تو، مؤمن نخواهند بود مگر این که تو را در اختلافهاى خود داور قرار دهند آنگاه از داورى تو در دل، احساس ناراحتى نکنند و کاملاً تسلیم گردند».در این مورد رسول خدا به صورت قاضى و داورى، تجلى نموده و براى حفظ نظام داراى مقام امر و نهى خواهد بود و اگر مطاع نباشد و دستورهاى او اجراء نگردد، داورى مختل، و هرج مرج بر جامعه حاکم مىگردد.3- «فلیحذر الذّین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم (نور /63): آنان که با فرمان پیامبر مخالفت مىورزند از آن بترسند که فتنه و یا عذاب دردناکى دامنگیر آنان گردد».جمله «عن امره» حاکى از آن است که پیامبر در این چشم انداز گذشته بر مقام تبلیغ و تبیین شریعت، امر و فرمان دارد که مخالفت آن، داراى واکنش سختى است .مؤید مطلب، این است که آیه مربوط به مسأله جهاد و حضور در میدان نبرد است
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
وحدت اسلامی و پیامبر اکرم (ص)
در بررسی تاریخ اسلام، سیره نبوی همواره از جمله موضوعات مهم و مورد مطالعه اندیشمندان مسلمان بوده است. تحلیل رویدادها و حوادث ویژه تاریخ اسلام و نیز بازشناسی کیفیت موضعگیریهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در برابر رخدادهای گوناگون زمان، همواره موضوع مطالعه تحلیلگران تاریخ اسلام بوده است.
«قل هذه سبیلی أدعوا إلی الله علی بصیرهٔ أنا و من اتبعنی» (۱)
● ضرورت طرح مساله وحدت اسلامی
در بررسی تاریخ اسلام، سیره نبوی همواره از جمله موضوعات مهم و مورد مطالعه اندیشمندان مسلمان بوده است. تحلیل رویدادها و حوادث ویژه تاریخ اسلام و نیز بازشناسی کیفیت موضعگیریهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در برابر رخدادهای گوناگون زمان، همواره موضوع مطالعه تحلیلگران تاریخ اسلام بوده است.
مساله «وحدت اسلامی» و نقش مؤثر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ایجاد و گسترش آن در همین راستا قابل توجه است. ضرورت طرح چنین موضوعی را از سه منظر میتوان ارزیابی کرد:
الف - اهمیتسیرهشناسی
مساله وحدت اسلامی و نقش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ایجاد آن در تحلیل و بررسی سیره نبوی از جمله موضوعات بسیار مهمی است که هر متفکر اسلامی در آغاز مطالعه با آن مواجه میشود.
بدون تردید، موضعگیریهای پیامبر صلی الله علیه و آله در این مورد، در نقش مقام نبوت و رسالت، دارای ارزش ویژهای برای مسلمانان خواهد بود; چرا که خداوند میفرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوهٔ حسنهٔ لمن کان یرجو الله والیوم الآخر وذکرالله کثیرا» (احزاب: ۲۱) (۲)
«اسوه» یعنی پیشوا، راهنما و نمونه و «تاسی» به معنای چیزی یا کسی را نمونه گرفتن است. (۳) بنابراین، طبق مفاد این آیه کریمه، این رویدادها مانند تمامی وقایع تاریخی مرتبط با پیامبر صلی الله علیه و آله در بردارنده نحوه عملکرد، کیفیت تصمیمگیری و حیات دنیوی آن حضرت است و از اینرو، دارای اهمیتبوده و به عنوان حجت و شاخص شناخته شده است. مسلمانان نیز موظف به تعقل و تفکر در ابعاد حیات حضرت رسول صلی الله علیه و آله شدهاند. (۴)
علامه طباطبائی(ره) مینویسند: «کلمه «اسوه» به معنای اقتدا و پیروی است ... اسوه در مورد رسول خدا صلی الله علیه و آله عبارت از پیروی اوست و اگر تعبیر به «لکم فی رسول الله» (شما در مورد رسول خدا صلی الله علیه و آله تاسی دارید) کرد، که استقرار و استمرار در گذشته را افاده میکند، برای این بود که اشاره کند .... شما همیشه باید به آنجناب تاسی کنید. و معنای آیه این است که به او تاسی کنید، هم در گفتارش و هم در رفتارش.»(۵)
بنابراین، بررسی سیره پیامبر صلی الله علیه و آله در تحقق وحدت اسلامی، به عنوان یکی از زیر مجموعههای بررسی سیره نبوی، ضرورت مییابد.
ب - ضرورت تبیین سیره سیاسی
نقشآفرینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مسائل سیاسی جامعه، فلسفهیابی و پیجویی حکمتها و اهداف آنها، گویای سیره سیاسی نبوی است. از این زاویه، تدابیر نبوی در هدایت، ولایت و رهبری جامعه اسلامی، مشخصکننده راهبردهای اداره سیاسی جامعه است و چون مساله «وحدت امت» موضوعی سیاسی است، تحلیل و بررسی نقش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز درباره آن، بهترین راه برای تبیین سیره سیاسی نبوی تلقی میگردد. تاثیر وحدت اسلامی در ساخت امت اسلام و رهآورد روشن آن برای آینده مسلمانان، نشاندهنده کارکرد سیاسی این موضوع است و بیشک، نظر به نقش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این مسیر، میتواند راهی فراروی تحلیل سیره سیاسی آن حضرت به روی ما بگشاید و مقدمهای برای الگوگیری و نیز اطاعت از خواست و اراده نبوی باشد. «من یطع الرسول فقد اطاع الله ومن تولی فما ارسلناک علیهم حفیظا» (نساء: ۸۰) (۶)
ج - شناسایی سیره وحدت
سیره پیامبر صلی الله علیه و آله در ایجاد امت واحد، میتواند مبین و مفسر اصول و معیارهایی برای وضعیت کنونی جهان اسلام باشد. بدین ترتیب، مساله وحدت اسلامی نه تنها در مجموعه مباحثسیره نبوی یا سیره سیاسی، بلکه به عنوان موضوعی که اکنون مورد ابتلای جوامع اسلامی است، مورد توجه قرار میگیرد. از اینرو، با نظری به تاریخ اسلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، استخراج و استنباط دستورالعملهای لازم برای به کارگیری در زمان معاصر ممکن خواهد شد. «یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا ومبشرا ونذیرا» (۷)
الف - وحدت امت اسلامی
سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ایجاد وحدت امت، از زوایای گوناگونی قابل بررسی است. بازشناسی این عنوان راهی برای دستیابی به آن ابعاد خواهد بود.
«وحدت امت اسلامی» به معنای تحقق وحدت اسلامی در مجموعه کلی امت اسلام و به صورت کلان، در سرتاسر جهان است، بهگونهای که در نهایت، نوید تشکل امت واحد اسلامی به گوش رسد. «وان هذه امتکم امهٔ واحدهٔ وانا ربکم فاتقون» (مؤمنون: ۵۲) (۸)
با دقت در این مفهوم، روشن میشود که وحدت امت اسلامی قابل تجزیه و تحلیل به مفاهیم دیگری نیز هست:
اولا، تحقق وحدت امت، نشان از یک آرمان واحد و مطلوب دینی دارد; یعنی «امت واحد اسلامی».
ثانیا، وحدت امت اسلامی، هدف و آرمانی نهایی برای وضعیت موجود و کنونی مسلمانان است. قطعا تحقق وحدت متبدون نظر به شرایط کنونی ملتهای مسلمان ممکن نیست; زیرا امت اسلامی، همان مجموعه جوامع اسلامی باحفظ خصوصیت ویژه وحدت اسلامی میباشد.
ثالثا، از مفهوم «وحدت امت اسلامی» میتوان مفهوم دیگری نیز اخذ کرد و آن واژه «وحدت اسلامی» است. چنانکه وحدت امت را به عنوان حلقه وصل و محور زیربنایی امت واحده جهانی (در قلمرو حکومت الهی جهانی) در نظر آوریم، محتاج راهحلها و راهبردهایی برای تغییر وضعیت موجود
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
نمونههایى از اخلاق پیامبر (ص)
در سیره عملى پیامبر (ص) صدها نمونه از اخلاق نیک و زیبا وجوددارد که هر کدام نشانگر قطرهاى از اقیانوس عظیم حسن خلق آنحضرت است، همان گونه که خداوند با تعبیر «و انک لعلى خلقعظیم; و همانا تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى» به این مطلباشاره فرموده است.
نظر شما را به چند نمونه از آنها جلبمىکنیم: 1- عدى بن حاتم مىگوید: «هنگامى که خواهرم سفانه به اسارتسپاه اسلام درآمد و من به سوى شام گریختم، پس از مدتى خواهرمبا کمال وقار و متانت به شام آمد و مرا در مورد این کهگریختهام و او را تنها گذاشتم سرزنش کرد، عذرخواهى کردم، پساز چند روزى از او که بانویى خردمند و هوشیار بود، پرسیدم:«این مرد (پیامبر اسلام) را چگونه دیدى؟» گفت: «سوگند بهخدا او را رادمردى شکوهمند یافتم، سزاوار است که به اوبپیوندى که در این صورت به جهانى از عزت و عظمت پیوستهاى».
با خود گفتم به راستى که نظریه صحیح همین است، به عنوان پذیرشاسلام، به مدینه سفر کردم، پیامبر (ص) در مسجد بود، در آن جا بهمحضرش رسیدم، سلام کردم، جواب سلامم را داد و پرسید:کیستى؟ عرض کردم عدى بن حاتم هستم، آن حضرت برخاست و مرا بهسوى خانهاش برد، در مسیر راه با این که مرا به خانه مىبرد،بانویى سالخورده و مستضعف با او دیدار کرد، اظهار نیاز نمود،پیامبر (ص) به مدتى طولانى در آنجا توقف کرد و آن بانو را درمورد تامین نیازهایش راهنمایى فرمود. با خود گفتم:«سوگند به خدا این شخص پادشاه نیست.»
سپس از آن جا گذشتیم وبه خانه رسول خدا (ص) وارد شدم، پیامبر (ص) از من استقبال وپذیرایى گرمى نمود، زیراندازى که از لیف خرما بود، نزدم آوردو به من فرمود: بر روى آن بنشین. گفتم: بلکه شما بر آنبنشینید. فرمود: نه، شما بر آن بنشین، خود آن حضرت بر روىزمین نشست، با خود گفتم: این نیز نشانه دیگر که آن حضرت،پادشاه نیست. سپس مطلبى از دینم را که راز پوشیده بود بیانفرمود، دریافتم که او بر رازها آگاهى دارد، و فهمیدم کهپیامبر مرسل مىباشد، بیانات و پیشگوییها و مهربانىهایش مراشیفتهاش کرده و همانجا مسلمان شدم.»
2- در جنگ خیبر که با حضور شخص پیامبر (ص) در سال هفتم هجرترخ داد، پس از پیروزى سپاه اسلام بر سپاه کفر، جمعى از یهودیانبه اسارت سپاه اسلام درآمدند، یکى از اسیران، صفیه دختر حى بناخطب (دانشمند سرشناس یهود) بود.بلال حبشى، صفیه را به همراه زنى دیگر به اسارت گرفت و آنها رابه حضور پیامبر (ص) آورد، ولى هنگام آوردن آنها اصول اخلاقى رارعایت نکرد، و آنها را از کنار جنازههاى کشتهشدگان یهود حرکتداد، صفیه وقتى که پیکرهاى پاره پاره یهودیان را دید بسیارناراحتشد و صورتش را خراشید، و خاک بر سر خود ریخت، و سختگریه کرد.
هنگامى که بلال آنها را نزد پیامبر (ص) آورد،پیامبر (ص) از صفیه پرسید: «چرا صورتت را خراشیدهاى و اینگونه خاکآلود و افسرده هستى؟! » صفیه ماجراى عبورش از کنارجنازهها را بیان کرد، رسول اکرم (ص) از رفتار غیر انسانى و خلافاخلاق اسلامى بلال حبشى ناراحت شده و بلال را سرزنش کرده و فرمود: «ا نزعت منک الرحمة یا بلال حیث تمر بامراتین على قتلىرجالهما; اى بلال! آیا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رختبربسته که آنها را از کنار کشتهشدگانشان عبور مىدهى؟! چرابىرحمى کردى؟»
جالب این که پیامبر اکرم (ص) براى جبران رنجها و ناراحتىهاىصفیه، با او ازدواج کرد، سپس او را آزاد، و بار دیگر باپیش نهاد صفیه با او ازدواج نمود و به این ترتیب، ناراحتىهاى اورا به طور کلى از قلبش زدود.
3- در ماجراى جنگ حنین که در سال هشتم هجرت رخ داد، شیماءدختر حلیمه که خواهر رضاعى پیامبر (ص) بود، با جمعى از دودمانشبه اسارت سپاه اسلام درآمدند، پیامبر (ص) هنگامى که شیماء را درمیان اسیران دید، به یاد محبتهاى او و مادرش در دورانشیرخوارگى، احترام و محبتشایانى به شیماء کرد. پیش روى اوبرخاست و عباى خود را بر زمین گستراند، و شیماء را روى آننشانید، و با مهربانى مخصوصى از او احوالپرسى کرد، و به اوامر فرمود: «تو همان هستى که در روزگار شیرخوارگى به من محبتکردى...» (با این که از آن زمان حدود شصتسال گذشته بود).
شیماء از پیامبر (ص) تقاضا کرد، تا اسیران طایفهاش را آزادسازد، یامبر (ص) به او فرمود:«من سهمیه خودمرا بخشیدم،و در مورد سهمیه سایر مسلمانان،به تو پیشنهاد مىکنم که بعد از نماز ظهر برخیز و در حضورمسلمانان، بخشش مرا وسیله خود قرار بده تا آنها نیز سهمیه خودرا ببخشند.
شیماء همین کار را انجام داد، مسلمانان گفتند: «ما نیز بهپیروى از پیامبر (ص) سهمیه خود را بخشیدیم.»
سیرهنویس معروفابن هشام مىنویسد: «پیامبر (ص) به شیماء فرمود: اگر بخواهى باکمال محبت و احترام، در نزد ما بمان و زندگى کن، و اگر دوستدارى تو را از نعمتها بهرهمند مىسازم و به سلامتى به سوى قومخود بازگرد؟» شیماء گفت: مىخواهم به سوى قوم خود بازگردم.پیامبر (ص) یک غلام و یک کنیز به او بخشید و این دو با همازدواج کردند، و به عنوان خدمتکار خانه شیماء به زندگى خودادامه دادند.
4- مهربانى و اخلاق نیکوى پیامبر (ص) در حدى بود که امام صادق (ع)فرمود:روزى رسول خدا (ص) نماز ظهر را با جماعتخواند، مردم بسیارى بهاو اقتدا کردند، ولى آنها ناگاه دیدند آن حضرت بر خلاف معمولدو رکعت آخر نماز را با شتاب تمام کرد (مردم از خودمىپرسیدند، به راستى چه حادثه مهمى رخ داده که پیامبر (ص)نمازش را با شتاب تمام کرد؟!) پس از نماز از پیامبر (ص)پرسیدند: «مگر چه شده؟ که شما این گونه نماز را (با حذفمستحبات) به پایان بردى؟» پیامبر (ص) در پاسخ فرمود:«اما سمعتم صراخ الصبى; آیا شما صداى گریه کودک رانشنیدید؟» معلوم شد که کودکى در چند قدمى محل نمازگزارانگریه مىکرده، و کسى نبود که او را آرام کند، صداى گریه او دلمهربان پیامبر (ص) را به درد
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
معراج حضرت محمد (ص)
داستان معراج حضرت محمد (ص)در یک شب از مکه معظمه به مسجد الاقصى و از آنجا به آسمانها و بازگشتبه مکه در قرآن کریم در دو سوره به نحو اجمال ذکر شده، یکى در سوره«اسراء»و دیگرى در سوره مبارکه«نجم»، و تاویلاتى که از برخى چون حسن بصرى، عایشه و معاویه نقل شده مخالف ظاهر آیات کریمه قرآنى و صریح روایات متواترهاى است که در کتب تفسیر و حدیث و تاریخ شیعه و اهل سنت نقل شده است و هیچ گونه اعتبارى براى ما ندارد (1) ، و ایرادهاى عقلى دیگرى را هم که برخى کردهاند در پایان داستان پاسخ خواهیم داد، ان شاء الله. اما در کیفیت معراج و اینکه چند بار بوده و آن نقطهاى که رسول خدا(ص)از آنجا به سوى مسجد الاقصى حرکت کرد و بدانجا بازگشت آیا خانه ام هانى بوده یا مسجد الحرام و سایر جزئیات آن اختلافى در روایات دیده مىشود که ما به خواستخداوند در ضمن نقل داستان به پارهاى از آن اختلافات اشاره خواهیم کرد و آنچه مشهور است آنکه این سیر شبانه با این خصوصیات در سالهاى آخر توقف آن حضرت در شهر مکه اتفاق افتاد، اما آیا قبل از فوت ابیطالب بوده و یا بعد از آن و یا در چه شبى از شبهاى سال بوده، باز هم نقل متواترى نیست و در چند حدیث آن شب را شب هفدهم ربیع الاول و یا شب بیست و هفتم رجب ذکر کرده و در نقلى هم شب هفدهم رمضان و شب بیست و یکم آن ماه نوشتهاند.
و معروف آن است که رسول خدا(ص)در آن شب در خانه ام هانى دختر ابیطالب بود و از آنجا به معراج رفت و مجموع مدتى که آن حضرت به سرزمین بیت المقدس و مسجد اقصى و آسمانها رفت و بازگشت از یک شب بیشتر طول نکشید به طورى که صبح آن شب را در همان خانه بود و در تفسیر عیاشى است که امام صادق(ع)فرمود: رسول خدا(ص)نماز عشاء و نماز صبح را در مکه خواند، یعنى اسراء و معراج در این فاصله اتفاق افتاد و در روایات به اختلاف عبارت از رسول خدا(ص)و ائمهمعصومین روایتشده که فرمودند:
جبرئیل در آن شب بر آن حضرت نازل شد و مرکبى را که نامش«براق» (2) بود براى او آورد و رسول خدا(ص)بر آن سوار شده و به سوى بیت المقدس حرکت کرد و در راه در چند نقطه ایستاد و نماز گزارد، یکى در مدینه و هجرتگاهى که سالهاى بعد حضرت محمد (ص)بدانجا هجرت فرمود، یکى هم مسجد کوفه، دیگر در طور سینا و بیت اللحم - زادگاه حضرت عیسى(ع) - و سپس وارد مسجد اقصى شد و در آنجا نماز گزارده و از آنجا به آسمان رفت.
و بر طبق روایاتى که صدوق(ره)و دیگران نقل کردهاند از جمله جاهایى را که آن حضرت در هنگام سیر بر بالاى زمین مشاهده فرمود سرزمین قم بود که به صورت بقعهاى مىدرخشید و جون از جبرئیل نام آن نقطه را پرسید پاسخ داد: اینجا سرزمین قم است که بندگان مؤمن و شیعیان اهل بیت تو در اینجا گرد مىآیند و انتظار فرج دارند و سختیها و اندوهها بر آنها وارد خواهد شد.
و نیز در روایات آمده که در آن شب دنیا به صورت زنى زیبا و آرایش کرده خود را بر آن حضرت عرضه کرد ولى رسول خدا(ص)بدو توجهى نکرده از وى در گذشت.
سپس به آسمان دنیا صعود کرد و در آنجا آدم ابو البشر را دید، آن گاه فرشتگان دسته دسته به استقبال آمده و با روى خندان بر آن حضرت سلام کرده و تهنیت و تبریک گفتند، و بر طبق روایتى که على بن ابراهیم در تفسیر خود از امام صادق(ع) روایت کرده رسول خدا(ص)فرمود: فرشتهاى را در آنجا دیدم که بزرگتر از او ندیده بودم و(بر خلاف دیگران)چهرهاى درهم و خشمناک داشت و مانند دیگران تبریک گفت و خنده بر لب نداشت و چون نامش را از جبرئیل پرسیدم گفت: این مالک، خازن دوزخ است و هرگز نخندیده است و پیوسته خشمش بر دشمنان خدا و گنهکاران افزوده مىشود بر او سلام کردم و پس از اینکه جواب سلام مرا داد از جبرئیل خواستم دستور دهد تا دوزخ را به من نشان دهد و چون سرپوش را برداشت لهیبى از آن برخاست که فضا را فرا گرفت و من گمان کردم ما را فرا خواهد گرفت، پس از وى خواستم آن را به حال خود برگرداند. (3)
و بر طبق همین روایت در آن جا ملک الموت را نیز مشاهده کرد که لوحى از نور در دست او بود و پس از گفتگویى که با آن حضرت داشت عرض کرد: همگى دنیا در دست من همچون درهم(و سکهاى)است که در دست مردى باشد و آن را پشت و رو کند، و هیچ خانهاى نیست جز آنکه من در هر روز پنجبار بدان سرکشى مىکنم و چون بر مردهاى گریه مىکنند بدانها مىگویم: گریه نکنید که من باز هم پیش شما خواهم آمد و پس از آن نیز بارها مىآیم تا آنکه یکى از شما باقى نماند، در اینجا بود که رسول خدا(ص)فرمود: براستى که مرگ بالاترین مصیبت و سختترین حادثه است و جبرئیل در پاسخ گفت: حوادث پس از مرگ سختتر از آن است.
و سپس فرمود:
و از آنجا به گروهى گذشتم که پیش روى آنها ظرفهایى از گوشت پاک و گوشت ناپاک بود و آنها ناپاک را مىخوردند و پاک را مىگذاردند، از جبرئیل پرسیدم: اینها کیاناند؟گفت: افرادى از امت تو هستند که مال حرام مىخورند و مال حلال را وامىگذارند، و مردمى را دیدم که لبانى چون لبان شتران داشتند و گوشتهاى پهلوشان را چیده و در دهانشان مىگذاردند، پرسیدم: اینها کیاناند؟گفت: اینها کسانى هستند که از مردمان عیبجویى مىکنند، مردمان دیگرى را دیدم که سرشان را به سنگ مىکوفتند و چون حال آنها را پرسیدم پاسخ داد: اینان کسانى هستند که نماز شامگاه و عشاء را نمىخواندند و مىخفتند. مردمى را دیدم که آتش در دهانشان مىریختند و از نشیمنگاهشان بیرون مىآمد و چون وضع آنها پرسیدم، گفت: اینان کسانى هستندکه اموال یتیمان را به ستم مىخورند، گروهى را دیدم که شکمهاى بزرگى داشتند و نمىتوانستند از جا برخیزند گفتم: اى جبرئیل اینها کیاناند؟گفت: کسانى هستند که ربا مىخورند، زنانى را دیدم که بر پستان آویزانند، پرسیدم: اینها چه زنانى هستند؟