واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

گزارش کارآموزی خیریه حضرت ابوالفضل (ع) 15 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

دانشگاه آزاد اسلامی

واحدطبس

استاد راهنما :

جناب آقای غلامزاده

محقق :

ملیحه تدینی

رشته علمی کاربردی حسابداری

بهار 85

 

 

چشمه سار زلال معنویت زهرای مرضیه (ع)

به یگانه مولود کعبه علی (ع)

و به پیشگاه با عظمت و ملکوتی ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع)

که تا به امروز آستان ملکوتیش مأوا ایمان و ضریح مطهرش

آمال و آرزوهایمان و خلوت منورش درمان دردهای ناپیدایمان بوده است.

 

که بعد از ذات پروردگار ، همه وجودم از آن ایشان است

و جمله توفیقاتم در زندگی مدیون فداکاریها و تشویقهای بی شائبه

و الطاف خالصانه و جبران ناپذیرشان می باشد.

باشد که با این اندک قطره ای از دریای زحمات آنها را ارج نهاده باشم .



خرید و دانلود  گزارش کارآموزی خیریه حضرت ابوالفضل (ع) 15 ص


گزارش کارآموزی خیریه حضرت ابوالفضل (ع) 15 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

دانشگاه آزاد اسلامی

واحدطبس

استاد راهنما :

جناب آقای غلامزاده

محقق :

ملیحه تدینی

رشته علمی کاربردی حسابداری

بهار 85

 

 

چشمه سار زلال معنویت زهرای مرضیه (ع)

به یگانه مولود کعبه علی (ع)

و به پیشگاه با عظمت و ملکوتی ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع)

که تا به امروز آستان ملکوتیش مأوا ایمان و ضریح مطهرش

آمال و آرزوهایمان و خلوت منورش درمان دردهای ناپیدایمان بوده است.

 

که بعد از ذات پروردگار ، همه وجودم از آن ایشان است

و جمله توفیقاتم در زندگی مدیون فداکاریها و تشویقهای بی شائبه

و الطاف خالصانه و جبران ناپذیرشان می باشد.

باشد که با این اندک قطره ای از دریای زحمات آنها را ارج نهاده باشم .



خرید و دانلود  گزارش کارآموزی خیریه حضرت ابوالفضل (ع) 15 ص


مقاله درمورد... امام صادق (ع) و پزشکی 21 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

امام صادق (ع) و پزشکی

دانش پزشکى امام صادق علیه السلام و طبیب هندی

بدون تردید، علوم حضرات معصومین علیهم السلام اکتسابى نیست و آنچه از ذهن شفاف و نورانى آن بزرگواران انعکاس مى‏یابد، اشعه‏هایى از انوار الهى است که از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله تا معصوم ‏چهاردهم امام زمان(عج) نسلى بعد از نسل، به یادگار مانده و زمینیان را بهره‏مند ساخته است. اگر غیر از این بود، مى‏بایست علوم آنها مقطعى و زودگذر باشد و جز در عصر خویش، کاربردى آن هم در همه ‏زمینه‏ها، بدون کمترین تخلف نداشته باشد و در برخورد با شخصیت‏هاى علمى هم عصر خود و عالمان قرون بعد، منفعل گردد.

جستجوى مفصل این نکته را به عهده خوانندگان محترم گذاشته و تنها مناظره زیر را که به علم پزشکى امام صادق علیه السلام اشاره‏ دارد. نقل به مضمون مى‏کنیم.

روزى امام صادق علیه السلام به مجلس منصور دوانیقى وارد شد. طبیب هندى ‏کنار خلیفه نشسته بود. او کتاب‎هایى که در موضوع «علم طب‏» نگاشته شده بود را براى خلیفه مى‏خواند تا ضمن سرگرم ساختن او بر معلومات خلیفه بیفزاید.

امام صادق علیه السلام در گوشه‏ى مجلس نشست. بارانى از هیبت و ابهت از چهره حضرت مى‏بارید. مدتى گذشت. هنگامى که طبیب از خواندن کتاب‎ها فارغ شد، نگاه‏اش به امام صادق علیه السلام دوخته شد. لحظاتى مشغول‏ تماشاى سیماى حضرت شد. ابهت و صلابت امام تنش را لرزاند. نگاه‏اش‏ را به سوى خلیفه برگرداند و با این سؤال سکوت را شکست:

- این مرد کیست؟

- او عالم آل محمد(صلی الله علیه و آله) است.

- آیا میل دارد از اندوخته‏هاى علمى من بهره‏مند گردد؟

- نگاه خلیفه روى امام قرار گرفت. قبل از این که چیزى بگوید،امام لب به سخن گشود:

- نه!

- طبیب که از پاسخ امام شگفتش زده بود، پرسید:

- چرا؟

- چون بهتر از آنچه تو دارى، در اختیار دارم.

- چه چیز در اختیار دارى؟

- گرمى را با سردى معالجه مى‏کنم و سردى را با گرمى، رطوبت را با خشکى درمان مى‏کنم و خشکى را با رطوبت و آنچه را که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) فرموده به کار مى‏بندم و نتیجه کار را به خداوند وامى‏گذارم.

سپس به سخن جدش رسول الله اشاره کرده، افزود: «معده خانه ‏هر بیمارى و پرهیز، سر هر درمان است.»

طبیب هندى براى این که سخنان امام را سبک جلوه دهد، پرسید:

- مگر طب غیر از این‏ها است که گفتى؟!

- امام فرمود:

- گمان مى‏کنى من مثل تو این‏ها را از کتاب‎هاى طبى آموخته‏ام؟!

- حتما، غیر از این، راهى براى فراگیرى علم طب وجود ندارد.

- نه، به خدا سوگند، جز از خداوند، از دیگرى نیاموخته‏ام. اکنون ‏بگو کدام یک از من و تو در علم طب داناتریم؟

- کار من طبابت است و حتما در طب از شما عالم‏ترم.

- پس لطفا به سوال‎هایم پاسخ گویید.

- بپرسید.

- چرا سر آدمى یک پارچه نیست و از قطعات مختلف به وجود آمده ‏است؟

- نمى‏دانم.

- چرا پیشانى مانند سر انسان از مو پوشیده نیست؟

- نمى‏دانم.

- چرا بر روى پیشانى خطوط مختلفى نقش بسته است؟

- نمى‏دانم.

- چرا ابروها در بالاى دیدگان انسان قرار گرفته است؟

- نمى‏دانم.

- چرا چشم‎هاى انسان به شکل لوزى ساخته شده است؟

- نمى‏دانم.

- چرا بینى میان دو چشم قرار گرفته است؟

- نمى‏دانم.

- چرا سوراخ‎هاى بینى در زیر آن خلق شده است؟

- نمى‏دانم.

- چرا لب فوقانى و سبیل در قسمت ‏بالاى دهان آفریده شده است؟

- نمى‏دانم.

- چرا دندان‎هاى جلو، تیز و دندان‎هاى آسیاب، پهن و دندان‎هاى ‏انیاب (نیش)، دراز آفریده شده است؟

- نمى‏دانم.

- چرا کف دست و پا، مو ندارد؟

- نمى‏دانم.

- چرا مرد ریش دارد ولى زن فاقد ریش است؟

- نمى‏دانم.

- چرا ناخن و موهاى سر انسان روح ندارند؟

- نمى‏دانم.

- چرا قلب، صنوبرى شکل آفریده شده است؟

- نمى‏دانم.

- چرا ریه در دو قسمت آفریده شده و در جاى خود متحرک است؟

- نمى‏دانم.

- چرا کلیه‏ها مانند لوبیا خلق شده‏اند؟

- نمى‏دانم.

- چرا کاسه زانوها رو به جلو قرار دارد؟

- نمى‏دانم.

- چرا میان کف پا، گود است و با زمین تماس ندارد؟

- نمى‏دانم.

- اى طبیب هندى! ولى من به فضل خداوند، به حکمت و پاسخ این ‏سوال‎ها آگاه‏ام.

طبیب که چاره‏اى جز تسلیم شدن نداشت، گفت:

- پاسخ‎ها را بگویید تا بهره‏مند گردم.

آن‏گاه امام به ترتیب به یکایک سوال‎هاى مطرح شده، چنین پاسخ‏ گفتند:

- به این جهت ‏سر از قطعات مختلف تشکیل شده و شکاف‎هایى برایش ‏قرار داده شده است تا صداع (سردرد) آن را نیازارد.

- خداوند مو را بالاى سر رویانده تا به وسیله آن روغن لازم به ‏مغز برسد و بخار مغز از طریق موها خارج شود. همین طور، پوششى ‏براى سرما و گرما باشد. ولى در پیشانى مو نیافریده تا چشم‏ها مزاحمى نداشته باشند و بتوانند به راحتى نور بگیرند.

- ابروها را بالاى چشم قرار داد تا به اندازه کافى به چشم‏ها نور برسد و نیز از رسیدن نور زیاد جلوگیرى کند. چون زیادى نور، چشم‏ را آزار داده و زمینه معیوب شدن آن را فراهم مى‏سازد.

- چشم‏ها به شکل لوزى آفریده شده تا داروهایى که با سرمه ‏استعمال مى‏شود، به آسانى وارد چشم شده، چرک و مرض به آسانى از آن به وسیله اشک خارج شود.

- به این جهت ‏بینى را میان دو چشم قرار داده است که بینى نور را به دو قسمت مساوى تقسیم مى‏کند تا نور به طور اعتدال به ‏چشم‏ها برسد.



خرید و دانلود مقاله درمورد... امام صادق (ع) و پزشکی 21 ص


مقاله درمورد... امام رضا (ع) و بنی عباس 33 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 33

 

امام رضا (ع) و بنی عباس :

تاکنون اجمالاً با نحوه پیدایش ساسله ای بنام بنی العباس آشنا شدیم و دانستیم که اینان انسانهای جاه طلب و دنیا پرستی بودند که منافقانه قدرت را بدست گرفته و برای حفظ آن از هیچ جنایت و خیانتی خودداری نکرده و علیرغم اینکه خود را پسر عم رسول اکرمو ائمه می دانستند،اما همانند امویان دست به خون پاکترین و شریفترین انسانها همچون ائمه (ع)یا یزید و هزاران بیت المال مسلمانان ،حقوق جامعه را در راه عیش و نوشهای خود و اطرافیان ضایع نمودند.حال باید وارد موضوع اصلی این نوشتار یعنی مسئله ولایتعهد حضرت رضا(ع)شویم و ببینیم چگونه از میان سلاله ی خون ریز و سفاکی ،فردی همچون مأمون حاضر می شود خلافت و یا ولایتعهد را در اختیار دشمن و رقیب سرسخت خود قرار دهد.برای تبیین بهتر و جامع تر این موضوع لازم است به روند پیشامدهائی که منجر به قدرت رسیدن مأمون شد،بپردازیم.

امام رضا (ع)در زمان هارون:

هارون فرزند مهدی و پنجمین خلیفه ی عباسی بود که در سال 170 بعد از برادرش هادی بخلافت رسید.قبلاً با رفتار او با امام کاظم (ع) آشنا شدیم.امام رضا (ع) بعد از شهادت امام کاظم آشکارا امامت خود را اعلام نمود و ترس و ملاحظه ای از هارون نداشت ،بطوریکه یاران امام درباره جان ایشان نگران بودند.اما ایشان می فرمدو:هارون هر چه می خواهد تلاش کند او راهی بر من ندارد.

همینطور هم شد،هارون تا آخر نتوانست آسیبی به امام (ع) وارد کند.حتی روزی یحیی بن خالد برمکی به هارون گفت:این فرزند موسی بن جعفر است که نشسته و به تبلیغ خلافت و امامت خود مشغول است .هارون گفت:آیا آنچه با پدرش کردیم برای ما کافی نیست؟آیا می خواهی همه آنان را بکشم؟(1)

از جمله حوادث مهمی که امام رضا (ع)در این دوره با آن مواجه گشت ،جریان اغراض واقضیه بود.اینها عده ای از یاران امام کاظم بودند که عقیده داشتند امامت به موسی بن جعفر (ع)ختم می شود و می گفتند او نمرده بلکه زنده است و دوباره بر می گردد و قائم آل محمد است لذا امامت علی بن موسی را قبول نداشتند.

انگیزه اصلی این انحراف سردمداران اصلی این از علی بن حمزه بطائنی ،زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی .آنان مقادیر زیادی پول وجوهات از امام کاظم در اختیارشان بود اما برای اینکه اینها را نزد خود نگه دارند و تحویل علی بن موسی(ع)ندهند،امامت حضرت را مکر شدند ،امام کاظم برای جلوگیری از این انحراف تلاش زیادی انجام داده بود.بارها همین افراد را حاضر کرد و جانشین خود را مشخص نمود و از آنها برای حضرت رضا(ع) بیعت گرفت.با اینحال چنین اغراض رخ داد و امام رضا نیز سخت با آنها مقابله می کرد.

حادثه مهم دیگر حمله نیروهای هارون به مدینه است.محمد بن جعفر در مدینه بر ضد حکومت عباسیان قیام کرد.هارون سپاهی بفرماندهی جلودی برای سرکوبی او به مدینه روان کرد و به او دستور داد اگر بر محمد بن جعفر دست یافت او را گردن بزند و بر خانه های علویان یورش برده و دارائی و لباس و زیور زنان را غارت کرده و حتی یک جامه برایشان باقی نگذارد .جلودی با سپاهش به خانه امام هشتم هجوم آورد.وقتی امام او را دید فرمود همه زنان در یک خانه جمع شدند و خود بر در خانه ایستاد.جلودی گفت من به دستور هارون باید وارد خانه شوم و لباس زنان را با جواهراتشان در آوردم.امام قول داد این کار را خودم می کنم و پیوسته سوگند می خورد و از او می خواست وارد خانه نشود.جلودی بالاخره آرام شد و موافقت کرد.امام بدرون خانه رفته و دارایی ،اموال و لباس و زیور زنان را جمع کرد و به او داد.

این نمونه ای از رفتار خصومت بار هارون با امام هشتم و علویان می باشد.

جریان جانشینی هارون و سرانجام او:

هارون همواره برای تعیین جانشینی خود متحیر و پریشان بود.او همانند دیگر خلفا دارای زنان و کنیزان متعدد بود و فرزندان زیادی از آنان داشت.برجسته ترین آنان ،مأمون ،امین و مؤتمن بودند.مأمون مقداری از امین بزرگتر بود و علیرغم اینکه فرد باهوش تری بود اما هارون نتوانست او را جانشین خود قرار دهد،زیرا مأمون مادرش ایرانی بود و درباریان و اطرافیان هارون میل نداشتند او بر امین که مادرش عرب بود ترجیح داده شود.بهر حال تعصبات قومی و نژادی هارون را واداشت تا امین را درسال 175

در ولایتعهد شرکت داد تا بعد از این خلیفه باشد و برای آنان در سال 186 در مراسم حج از زعما و برجستگان قوم و مردم بیعت گرفت.و بالاخره در سال 189 نیز برای فرزندش موتمن بیعت گرفت.

عاقبت هارون عازم سفری بدون حج گشت شد.همانطور که قبلاً آوردیم سرزمین خراسان در سقراط امویان و بقدرت رسیدن عباسیان نقش عمده ای داشت.لذا مورد توجه خاص بنی عباس بود و اشخاص برجسته ای بعنوان حاکم آنجا تعیین می شدند.

هارون ابتدا فضل بن یحیی برمکی را که از مقربانش بود حاکم آنجا قرار داده بود.بعد از دو سال علی بن عیسی بن ماهان را ب جای او منصوب کرد.علی خراسان ،سیستان،ماوراءالنهر ،اصفهان و تمام شرق ایران را تحت فرمان داشت.او نسبت به مردم ظلم و جور فراوانی اعمال کرد و با وضع مالیاتهای سنگین و جنایات دیگر به نارضایتی مردم از دستگاه خلافت دامن زد تا اینکه باعث شورشهایی در این مناطق شد.

منجمله طغیان رافع بن لیث بود که از طرف علی بن عیسی حاکم ماوراءالنهر بود.او خلافت هارون را رد کرد و در جنگ با علی او را مکرراً شکست داد.در سال 191 هرثمه بن اعین از طرف هارون بجای علی منصوب شد.هرثمه او را دستگیر و اموال غصبی مردم را به آنها برگرداند اما از مقابله با فتنه ی رافع بن لیث عاجز ماند و از هارون درخواست کمک کرد .آشوبهای دیگری همانند آشوب حمزه بن عبداله در سیستان و آشوب المقنع روی داد که مرتباً به مواضع حاکم منصوب از طرف هارون حمله می کردند و حاکمیت هارون را تهدید می کردند.

هارون بناچار شخصاً برای دفع این شورشها به خراسان عزیمت کرد.امین را بعنوان جانشینی در بغداد گذاشت و مأمون را بهمراه خود برد و دو سیاستمدار معروف یعنی فضل بن ربیع و فضل بن سهل نیز همراه او بودند.بعضی می گویند علت همراهی مأمون در این سفر تدبیر فضل بن سهل بود.

چون فکر می کرد اگر در این سفر هارون بمیرد ،امین قدرت را بدست می گیرد و مأمون را از ولایتعهد خلع می کند.لذا بهتر است مأمون از بغداد دور باشد تا دست امین در آن لحظه به او نرسد.

هارون در گرگان بشدت بیمار شد .او قبل از مرگش مأمون را برای انجام مأموریتی روانه مرو کرد و به فضل بن ربیع گفت :اگر من مردم لشکر خزائنی را که همراه من است به مأمون بده تا در نبرد با دشمنان در مرو موفق شود.ولی فضل بن ربیع همه آنها را با خود به بغداد باز گرداند.

سرانجام هارون الرشید بعد از 23 سال حکومت جابرانه در سال 193 در 45 یا 49 سالگی در سناباد طوس بهلاکت رسید و همانجا مدفون شد.

اختلاف امین و مأمون:



خرید و دانلود مقاله درمورد... امام رضا (ع) و بنی عباس 33 ص


تحقیق درمورد شناخت مختصرى از زندگانى امیرالمومنین على با فونت نستعلیق

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 68

 

شناخت مختصرى از زندگانى امیرالمومنین على (ع)

حضرت على (ع) در سیزده رجب سال 30 عام الفیل در کعبه به دنیا آمد مادرش فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب نام داشت. در بیست و یکم ماه رمضان سال 40 هجرى در شهر کوفه به درجه شهادت رسید. قبر مطهرش در نجف اشرف قرار دارد/

بخشهاى زندگانى على (ع)

با توجه به اینکه امیرمومنان ده سال پیش از بعثت پیامبر (ص) دیده به جهان گشود و در حوادث تاریخ اسلام هموارده در کنار پیامبر اسلام (ص) قرار داشت و پس از درگذشت آن حضرت نیز سى سال زندگى نمود، مى‏توان مجموع عمر 63 ساله او را به پنج بخش زیر تقسیم نمود: 1- از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام، 2- از بعثت تا هجرت پیامبر به مدینه، 3- از هجرت تا درگذشت پیامبر اسلام، 4- از رحلت پیامبر اسلام تا آغاز خلافت آن حضرت،5- دوران خلافت آن بزرگوار/

1- از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام ص

چنانکه اشاره کردیم، اگر مجموع عمر على (ع) را به پنج بخش تقسیم کنیم، نخستین بخش آن را زندگى امام پیش از بعثت پیامبر تشکیل مى‏دهد. مقدار عمر امام در این بخش از ده سال تجاوز نمى‏کند زیرا زمانى که على (ع) دیده به جهان گشود، بیش از سى سال از عمر پیامبر نگذشته بود و پیامبر در چهل سالگى به رسالت مبعوث گردید، بنابراین على (ع) در موقع بعثت پیامبر بیش از ده سال نداشت.

در آغوش پیامبر

على (ع) در این دوره که دوره حساس شکل‏گیرى شخصیت و دوره پذیرش تربیتى و روحى او بود، در خانه حضرت محمد (ص) و تحت تربیت او به سربرد. مورخان اسلامى در این زمینه مى‏نویسند:

یک سال، قحطى بزرگى در مکه رخ داد. در آن زمان ابوطالب عموى پیامبر داراى عائله زیاد و هزینه سنگینى بود. حضرت محمد (ص )به عموى دیگر خود «عباس» که از ثروتمندترین افراد بنى هاشم بود، پیشنهاد کرد که هر کدام از ما یکى از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببریم تا فشار مالى ابوطالب کم شود، عباس موافقت کرد، و هر دو نزد ابوطالب رفتند و موضو(ع) را با او در میان گذاشتند. ابوطالب با این پیشنهاد موافقت کرد. در نتیجه عباس، «جعفر» و حضرت محمد ص «على» را به خانه خود برد. على (ع) همچنان در خانه آن حضرت بود تا آنکه خداوند او را به نبوت مبعوث فرمود و على (ع) او را تصدیق کرد و از او پیروى نمود. پیامبر اسلام (ص) پس از گرفتن على (ع) فرمود: همان را برگزیدم که خدا او را براى من برگزید

از آنجا که حضرت محمد (ص) در سنین کودکى - پس از درگذشت عبدالمطلب - در حانه عمویش ابوطالب و تحت کفالت او بزرگ شده بود، مى‏خواست با تربیت یکى از فرزندان او، زحمات وى و همسرش فاطمه بنت اسد را جبران کند و از میان فرزندان او نظر به على (ع) داشت/ على (ع) در دوران خلافت خود، در خطبه «قاصعه» به این دوره تربیتى خود اشاره نموده و مى‏فرماید:«شما (یاران پیامبر) از خویشاوندى نزدیک من با رسول خدا و موقعیت خاصى که با آن حضرت داشتم آگاهید و مى‏دانید موقعى که من خردسال بودم، پیامبر مرا در آغوش مى‏گرفت و به سینه خود مى‏فشرد و مرا در بستر خود مى‏خوابانید به طورى که من بدن او را لمس مى‏کردم، بوى خوش آن را مى‏شنیدم و او غذا در دهان من مى‏گذارد/

من همچون بچه‏اى که به دنبال مادرش مى‏رود، همه جا همراه او مى‏رفتم، هر روز یکى از فضائل اخلاقى خود را به من تعلیم مى‏کرد و دستور مى‏داد که از آن پیروى کنم.

2- از بعثت تا هجرت پیامبر

دومین قسمت از زندگانى على (ع) را بخش از بعثت تا هجرت به مدینه تشکیل مى‏دهد که از نظر زمانى سیزده سال مى‏شود. این بخش از زندگانى امام شامل یک سلسله خدمات و مجاهدات درخشان و اقدامات بزرگ و برجسته على (ع) در راه پیشرفت اسلام مى‏باشد که در تاریخ اسلام نصیب کسى جز او نشده است/

نخستین کسى که اسلام آورد

نخستین افتخار على (ع) در این دوران پیشگام بودن وى در پذیرفتن اسلام، و یا به عبارت صحیح‏تر، ابراز و اظهار اسلام دیرینه خویش است زیرا على (ع) از کوچکى یکتاپرست بود و هرگز آلوده به بت پرستى نبودتا اسلام او به معناى دست کشیدن از بت پرستى باشد (در حالى که در مورد سایر یاران پیامبر چنین نبود/پیشگام بودن در پذیرفتن اسلام، ارزشى است که قرآن مجید روى آن تکیه کرده و صریحا اعلام نموده است که کسانى که در گرایش به اسلام پیشگام بوده‏اند، در پیشگاه خدا ارزش والایى دارند، آنجا که مى‏فرماید: «و پیشگامان، پیشگام، آنان مقربانند.» توجه خاص قران به موضو(ع) «سبقت در گروش به آیین اسلام» به حدى است که حتى کسانى را که پیش از فتح مکه ایمان آورده و جان و مال خود را در راه خدا بذل نموده‏اند، ز افرادى که پس از پیروزى مسلمانان برمکیان، ایمان آورده و جهاد کرده‏اند، برتر شمرده است چه رسد به کسانى که پیش از هجرت و در سالهاى نخست ظهور اسلام، مسلمان شده‏اند، آنجا که مى‏فرماید:

«کسانى از شما که پیش از پیروزى (فتح مکه) در راه خدا انفاق کردند و سپس به جهاد پرداختند، با کسانى که بعد از آن در راه خدا انفاق و جهاد کردند، یکسان نیستند، بلکه آنان در پیشگاه خدا مقامى برتر دارند و خداوند به هر دو وعده نیک داده است...»

علت برترى امیان مسلمانان پیش از فتح مکه (که در سال هشتم هجرى صورت گرفت) این است که آنان در موقعى ایمان آورند که اسلام در جزیره العرب به اوج عظمت نرسیده بود و هنوز پایگاه بت پرستان یعنى شهر مکه به صورت دژ شکست ناپذیرى باقى بود و خطرهایى از هر طرف جان و مال مسلمانان را تهدید مى‏کرد. البته مسلمانان پس از مهاجرت به مدینه و گرایش اوس و خزرج و قبایل اطراف مدینه به اسلام، از پیشرفت و ایمنى نسبى برخوردار بودند و در بسیارى از درگیریهاى نظامى غالب و پیروز مى‏شدند، ولى خطر هنوز بکلى برطرف نشده بود. بنابراین در صورتى که گروش به اسلام و بذل مال و جان در چنین شرائطى، از ارزش خاصى برخوردار باشد، قطعا اظهار ایمان و اسلام در آغاز دعوت پیامبر که قدرتى جز قدرت قریش و نیرویى جز نیروى بت پرستان در کار نبود، ارزش بالاتر و بیشترى خواهد داشت. از این نظر سبقت در اسلام در میان یاران پیامبر، از افتخارات مهم بشمار مى‏رفت/

با این توضیح میزان ارزش پیشگامى على (ع) در اسلام بخوبى روشن مى‏گردد/

دلائل پیشگامى على (ع) در اسلام

دلائل و شواهد پیشگامى على (ع) در متون اسلامى به قدرى فراوان است که بیان همه آنها از حد گنجایش این کتاب بیرون است ولى به عنوان نمونه تعدادى از آنها را ذیلا مى‏آوریم:

الف- پیش از همه، خود پیامبر اسلام (ص) به پیشقدم بودن على (ع) تصریح کرده و در میان جمعى از یاران خود فرمود:

«نخستین کسى که در روز رستاخیز با من در کنار حوض (کوثر) ملاقات مى‏کند پیشقدمترین شما در اسلام، على بن ابى طالب است.»

ب - دانشمندان و محدثان نقل مى‏کنند:

حضرت محمد (ص) روز دوشنبه به نبوت مبعوث شد و على (ع) فرداى آن روز (سه شنبه) با او نماز خواند.

ج- امام در خطبه «قاصعه» مى‏فرماید: «آن روز اسلام جز به خانه پیامبر و خدیجه راه نیافته بود و من سومین نفر آنها بودم. نور وحى و رسالت را مى‏دیدم، و بوى نبوت را مى‏شنیدم.»

د- امام در جاى دیگر از سبقت خود در اسلام چنین یاد مى‏کند:«خدایا من نخستین کسى هستم که به سوى تو بازگشت، و پیام تو را شنید و به دعوت پیامبر تو پاسخ گفت و پیش از من جز پیامبر اسلام کسى نماز نگزارد.»

ه' على (ع) مى‏فرمود: من بنده خدا و برادر پیامبر و صدیق اکبرم، این سخن را پس از من جز دروغگوى افترأ ساز، نمى‏گوید. من هفت سال پیش از مردم با رسول خدا نماز گزاردم .

و- عفیف بن قیس کندى مى‏گوید:من در زمان جاهلیت بازرگان عطر بودم. در یکى از سفرهاى تجارتى وارد مکه شدم و مهمان عباس (یکى از بازرگانان بزرگ مکه) شدم، در یکى از روزها در مسجدالحرام در کنار عباس نشسته بودم، در این هنگام که خورشید به اوج رسیده بود، جوانى به مسجد در آمد که صورتش همچون قرص ماه نورانى بود، نگاهى به آسمان کرد و سپس رو به کعبه ایستاد و شروع به خواندن نماز کرد، چیزى نگذشت که نوجوانى خوش سیما به وى پیوست و در سمت راست او ایستاد. سپس زنى که خود را پوشانده بود، آمد و در پشت سر آن دو نفر قرار گرفت و هر سه با هم مشغول نماز و رکوع و سجود شدند/من (از دیدن این منظره که در مرکز بت پرستان، سه نفر آیین دیگرى غیر از مرام بت پرستى را برگزیده‏اند) در شگفت ماندم، رو به عباس کرده و گفتم: حادثه بزرگى است! او نیز این جمله را تکرار کرد و افزود: آیا این سه نفر را مى‏شناسى؟ گفتم: نه. گفت: نخستین کسى که وارد شد جلوتر از هر دو نفر ایستاد، برادر زاده من محمد بن عبدالله (ص)، و دومین فرد، برادرزاده دیگر من على بن ابى طالب (ع)، و سومین شخص همسر محمد است. و او مدعى است که آیین وى از طرف خداوند نازل شده است و اکنون در روى زمین، جز این سه نفر کسى از این دین پیروى نمى‏کند.(17)

این قضیه بخوبى نشان مى‏دهد که در آغاز دعوت پیامبر اسلام (ص) غیر از همسرش خدیجه، تنها على (ع) آیین او را پذیرفته بوده است/

3- از هجرت تا وفات پیامبر (ص)

على (ع) برادر پیامبر (ص)

اخوت اسلامى و پیوند برادرى از اصول اجتماعى آیین اسلامى است. پیامبر اسلام به صورتهاى مختلف و گوناگون در ایجاد و استوار ساختن این پیوند، کوشش نموده است. از آن جمله پس از ورود به مدینه تصمیم گرفت میان مسلمانان مهاجر و انصار پیمان برادرى منعقد سازد، به این منظور روزى در اجتما(ع) مسلمانان بپاخاست و فرمود: «تآخوا فى الله اخوین اخوین»: در راه خدا، دو تا دوتا برادر شوید. آنگاه مسلمانان دوبدو دست یکدیگر را به عنوان برادرى فشردند و بدین ترتیب وحدت و همبستگى بین آنان استوارتر گردید/البته در این پیمان نوعى هماهنگى و تناسب افراد با یکدیگر از نظر ایمان و فضیلت و شخصیت اسلامى رعایت مى‏شد. این معنا با دقت در وضع و حال افرادى که با هم برادر شدند بخوبى روشن مى‏گردد/

پس از آنکه براى هر یک از حاضران برادرى تعیین گردید، على (ع) که تنها مانده بود، با چشمان اشکبار به حضور پیامبر عرض کرد: بین من و کسى پیوند برادرى برقرار نساختى. پیامبر فرمود: تو برادر من در دو جهان هستى. (25)آنگاه بین خود و على (ع) عقد برادرى خواند.(26)این موضوع میزان عظمت و فضیلت على (ع) را بخوبى نشان مى‏دهد و روشن مى‏سازد که وى تا چه حد به رسول خدا نزدیک بوده است.

در جبهه‏هاى جنگ‏



خرید و دانلود تحقیق درمورد شناخت مختصرى از زندگانى امیرالمومنین على   با فونت نستعلیق