لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
انقلاب، عدالت اجتماعی و آزادی
زمانی در حدود دو دهه لازم بود تا معنای عدالت اجتماعی در دید اکثریت جامعه ما، از برابری به آزادی تغییر جهت دهد.
در جریان پیروزی انقلاب در سال 57 حساسیت غالب در مردم و در نیروهای فعال سیاسی، برابری بود که خود را در قالب شعارهای مختلفی چون "حکومت عدل علی" تا ... "نان، مسکن، آزادی" نشان می داد. اگرچه در همان ماه های اولیه، نیروهای مبارز مؤثر در پیروزی انقلاب به شدت درگیر نبرد سهم خواهی از قدرت شدند، ولی جلوه بیرونی این نبرد، انتقاد متقابل آن ها از یکدیگر در عدم توجه به زمینه سازی درست برای تحقق عدالت اجتماعی و احقاق حق انقلابی مردم بود. یکی دیگری را زمینه ساز ورود امپریالیسم که دشمن سوسیالیزم فرض می شد، می دانست و دیگری بر ضرورت تقویت رهبری انقلابی برای حفظ و تداوم شرایط انقلابی تأکید داشت و با موانع آن به شدت برخورد می کرد. شرط اصلی برای تداوم شرایط انقلابی، حضور مردم در صحنه فرض می شد. تصویر غالب از این حضور هم دعوت انبوه و توده وار از مردم برای مقابله با موانع تداوم شرایط انقلابی بود. هر کس میلیشیای خود را داشت و آماده برای برخورد با آن چه دشمن انقلاب (و خود) فرض می کرد! تجربه نشان داد که در شرایط انقلابی و برای حفظ توده وار مردم در صحنه، تأکید بر شعار مساوات و رفتن به طرف راه کارهایی چون مصادره سرمایه ها و انباشات های بزرگ و عمومی کردن مالکیت ها، انتخابی اجتناب ناپذیر است. برای توده ای کردن انقلاب (که مطلوب بسیاری از انقلاب های معاصر بود) باید بر طبل برابری و عمومی کردن همه چیز کوفت.
جنگ تحمیلی نیز ضرورت های عینی برای تداوم این شرایط را افزایش داد و بسیج نیرو برای مقابله با دشمن متجاوز هیچ راهی جز عمومی شدن بیش تر و بیش تر همه چیز باقی نمی گذاشت. البته از ابتدای پیروزی انقلاب، بودند نیروهایی که بر آزادی و جلوگیری از تخریب سرمایه های اجتماعی حساسیت داشتند و حضور پایدار مردم برای دفاع از استقلالشان را در گرو نهادینه شدن آزادی های سیاسی و اجتماعی می دانستند، ولی این صداها در هیاهوی بزرگی که در آن سال ها وجود داشت، انعکاس چندانی نیافت.
لازم بود که جامعه یک دهه در چنین فضایی پیش رود تا عوارض این انتخاب ها به طور کامل خود را از جهت اقتصادی و اجتماعی نمایان سازد. توقف رشد اقتصادی، به حداقل رسیدن نرخ رشد سرمایه گذاری، افول قابل توجه تولید و درآمد سرانه و افزایش نابسامانی های اجتماعی و فرهنگی، همه از عوارض انتخابی بود که جامعه در دهه اول و در تفسیر "عدالت اجتماعی" به عنوان تأکید اصلی در انقلابی بودن، به طرف آن رفت.
و اما هنوز گذر از یک دهه تأکید و حساسیت بر سازندگی لازم بود تا جامعه به آزادی، به عنوان درست ترین تفسیر از عدالت اجتماعی، برسد.
جنگ و نابسامانی های دهه اول انقلاب، فرصتی برای توجه به سرمایه گذاری های اقتصادی و اجتماعی باقی نگذاشت و جبران این قضیه سرلوحه سیاست ها و برنامه ریزی های دهه دوم قرار گرفت. این تشخیص، درست و واقعی بود، ولی در اجرا و در عمل به این تصمیم، دولت و مدیریت کلان کشور بازیگر اصلی شدند و سعی نمودند کل جامعه را در این جهت با خود همراه سازند. تمرکز سیاسی و اجرایی که در دهه اول انقلاب شکل گرفته بود، امکان چندانی برای عمومی شدن حرکت سازندگی و جلب مشارکت مردم و سرمایه های غیر دولتی را در این زمینه باقی نمی گذاشت.
تعدیل اقتصادی، شعار و آرمان درستی بود، ولی به این نکته کم تر توجه شد که بستر سیاسی و اجرایی برای تحقق آن به هیچ وجه فراهم نیست. عکس العمل در برابر این نا موزونی، خود را در دولت دوم سازندگی نشان داد و دیدیم که سیاست ها و مسیرهای طراحی شده برای این هدف چگونه دچار تغییر و تعویض اساسی شد.
البته از این حق نباید گذشت که مجموع سیاست های جاری در این دوره (مستقل از عوارض فرهنگ های بعدی آن) گشایشی نسبی در وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور به وجود آورد؛ گشایشی که برخی آن را زمینه ساز حوادث دهه سوم انقلاب می دانند.
دامن گرفتن فعالیت های تولیدی در دوره سازندگی و افزایش سرمایه گذاری و گردش سرمایه در کشور، فضایی از گشایش نسبی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را به وجود آورد و ظرفیت های فروخورده در متن جامعه فرصتی برای خودیابی و بروز یافت. همان میزان محدود از آزاد سازی و تعدیل، کافی بود تا خواسته ها و انتظاراتی که در دهه اول انقلاب امکانی برای طرح و پی گیری نداشتند؛ در عرصه عمومی جلوه نمایند و قالب های رسمی و موجود سیاسی را از خود متأثر سازند. میل جامعه به سوی آزادی و فشار به نهادهای رسمی برای تحقق آن، خود را از همان سال ها نمایان ساخت.
اگر چه در آن سال ها اعتراضات و شورش های پراکنده ای را در شهرهای مختلف شاهد بودیم، ولی جدی ترین جلوه های این تحول، خود را در قالب نوع مشارکت مردم در انتخابات مجلس پنجم به خصوص در شهر اصفهان نشان داد. نیروهای مختلف در درون و بیرون حاکمیت رسمی سیاسی کشور، متوجه شدند که سمت و سوی انتظارات مردم و روش های پی گیری خواسته هایشان در حال تغییر است. مردم دیگر به صندوق رأی، نه به عنوان امکانی برای حضور عمومی در انتخابات و نمایش توده وار وحدت به دشمن خارجی؛ بلکه به عنوان ابزاری برای اعمال تغییرات مورد انتظار در ساختار رسمی قدرت سیاسی در کشور نگاه کردند. جامعه به سوی تحولی بزرگ در الگوهایی رفتار سیاسی و مطلوب های مورد انتظارش پیش می رفت. اگر جامعه ای به طرف ابزار رأی و صندوق رأی به عنوان وسیله ای برای تحقق خواسته های سیاسی خود پیش رود، می توان نتیجه گرفت که تفسیر از "عدالت اجتماعی" در آن جامعه، به "آزادی" نزدیک می شود.
تکلیف کلی و صف بندی نیروهای سیاسی در قبال شرایط جدید، قبل از دوم خرداد سال 76 روشن شده بود؛ ولی هیچ کس (چه در جناح راست و چه در جناح چپ) شدت واکنش مردم در قبال شرایط جدید و نوع حضورشان را در رسمیت بخشیدن به این چرخش تاریخی، در آن حد تصور نمی گیرد.
شفافیت بی نظیری در تأکید مردم بر آزادی به عنوان اصلی ترین و عادلانه ترین خواسته، در این انتخابات نمایان شد؛ شفافیت و وضوحی که در تمامی انتخابات های بعدی، نه تنها از بین نرفت؛ بلکه افزایش یافت. این شفافیت، نیروهای جناح اقلیت را ابتدا دچار انفعال کامل نمود و پس از آن به طرف واکنش های افراطی نسبت به شرایط جدید و نمایندگان آن پیش برد. اکثریت منتخب در این انتخابات ها نیز که تصور چنین اقبال و تغییری
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 45
فهرست
رابطه اخلاق با آزادی 2
مفهوم اخلاق 2
مفوم آزادی 4
دلایل ضرورت آزادی 6
آزادی، چونان روش و ارزش 8
موانع و محدودیتها 8
جمعبندی و نتیجهگیری 11
منابع 12
رابطه اخلاق و آزادی
پرسش از نسبت اخلاق و آزادی را می توان از منظرهای مختلف معرفتشناختی مطرح ساخت. از این رو پرسشهای متنوع و متکثری پیش روی پژوهشگر نهاده و از هر زاویه بحثی گشوده می شود. از جمله می توان به طور کلی این پرسش را مطرح کرد که اساساً چه نوع رابطهای میان اخلاق و آزادی وجود دارد؟ آیا اخلاق و ارزشهای اخلاقی در دستیابی به آزادی و پایداری و استمرار آن تأثیرگذار است یا در از دست دادن و مقید شدن آزادی؟ آیا آزادی میتواند برای رسیدن به یک جامعه اخلاقی به انسانها مساعدت نماید یا اینکه رسیدن به جامعه ضد اخلاقی را تسریع میکند؟ مبانی و معیارهای مفهوم اخلاق و آزادی کدام است؟ آیا آزادی میتواند و یا باید بر مبانی اخلاقی استوار باشد یا تحقق اخلاق در جامعه به تحقق آزادی در آن جامعه بستگی دارد؟در نسبتی دیگر و از منظری دیگر میتوان پرسشهای مذکور را به گونهای دیگر نیز طرح کرد. از جمله اینکه: آیا نهال اخلاق در فضا و بذر آزاد به بار مینشیند و یا برعکس، این آزادی است که خود را با قامت اخلاق متناسب مینماید؟ آیا بدون آزادی و آزاداندیشی میتوان معرفت اخلاقی کسب نمود و یا اینکه اعتبار آزادی نیز بر پیشدانستهها و مبانی اخلاقی مبتنی است؟ آیا اساساً آزادی میتواند ارزشهای اخلاقی را تقویت نماید یا اینکه وجود فضای آزاد باعث کاهش تأثیر ارزشهای اخلاقی در جامعه میشود و چه بسا اخلاق را از میان میبرد؟در جامعهای که استبداد در آن حاکم است و شیوههای استبدادی و توتالیتری در آن مقدم بر اخلاق و آزادی است، هم آزادی غایب و هم اخلاق جامعه منحط و فاسد است. اخلاق مناسب و درخور یک جامعه که مبتنی بر مبانی معرفتشناختی و انسانشناختی و هستیشناختی معتبر باشد تنها در جامعهای رخ مینماید که بهرهای از آزادی داشته باشد و تملق و چاپلوسی و... در آن راه به جایی نبرد و اخلاق و ارزشهای اخلاقی حاکم باشد. هنگامی که تملق و چاپلوسی در سطح جامعه رواج داشته باشد و کارها بر مبنای آن پیش رفته و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
آزادی و آگاهی، دو عنصر بنیادی در تربیت اسلامی
لا اِکراهَ فِیالدّینِ قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ . . . (بقره/ 256)
در کار دین اکراه روا نیست؛ چرا که راه از بیراهه به روشنی آشکار شده است . . .
برای تعریف آزادی در یک نوشتة کوتاه، لزومی به نقل آرای اندیشمندان نیست؛ بنابراین، به اجمال میتوان گفت آزادی یعنی نبودن موانع بیرونی و درونی برای اندیشیدن و بیان اندیشه نظر سنجیده و منطقی و بررسی شده. در بعضی کتابها، بحث آزادی اغلب به دنبال مطالب مربوط به دمکراسی و تعلیم و تربیت مطرح شده است. مثلاً جرج نلر در کتاب مبانی تربیتی خود میگوید: «دمکراسی، آزادی فردی را حفظ میکند و رشد میدهد . . .» (نلر، 45:1971)؛ بروباخر در کتاب فلسفههای نو در تعلیم و تربیت، از دمکراسی به عنوان آزادی یاد میکند و آزادی معلمان را یادآور میشود:
معلمان باید از تأثیر عواملی که مانع بیان حقایق آنطور که میبینند میشود، آزاد باشند. البته باید در رشتة خود کاملاً
ماهر و با صلاحیت باشند که بتوانند حقیقت را بررسی نمایند. (بروباخر: 60:1969)
اما آزادی در تربیت، ریشة ژرف و گستردة همة آزادیهای اجتماعی و سیاسی است. کسی که تربیتی آزادانه نداشته، بینش و نگرشی مستدل وعقلانی نیافته، از خودخواهی و هواهای نفسانی نرسته و آزادگی را درک نکرده است، چگونه میتوانددر ایجاد جامعهای آزاد و آگاه و قانونگرا و خالی از تعصبهای نابخردانة گوناگون شرکت داشته باشد؟
افراد باید بتوانند با آزادی و آگاهی، هدف اعلای زندگی، هدفهای میانی و رفتارهای قابل مشاهدده را از راه خردورزی برگزینند. در نظام تربیتی اسلام، عقل و بلوغ شرط تکلیف هستند و این عقل و بلوغ در پایان دورة کودکی و بیداری گرایشهای دینی، با پرسشهای اساسی و وجودی مانند «من کیستم؟»، «از کجا آمدهام؟» «به کجا میروم؟»، به توانایی شناخت و درک و فهم رمز و راز هستی، پیچیدگی موجودات، علم و نظم به کار رفته در خلقت آنها و بالاخره آفریدگار میرسد. تربیت اسلامی با بیان رشد و غی، آزادانه و بدون اکراه، آدمی را به بیشن و منش شایستهای توجه میدهد که حیات طیبة او را در دنیا و آخرت تضمین میکند.
علامه طباطبایی مینویسد:
رشد یعنی یافتن راه کار و جادة مستقیم؛ و غی، مقابل آن است. بنابراین، رشد و غی اعم از هدی و ضلال است، زیرا هدی ـ چنانکه گفتهاند ـ عبارت است از یافتن راهی که به منزل میرسد و ضلال عبارت است از نیافتن آن؛ و ظاهراً یافتن جادة مستقیم، از مصادیق همان مبنای اول یعنی یافتن راه کار است، زیرا یافتن راه کار نسبت به راهپیما این است که جادة مستقیم را پیش گیرد و از آن دور شود. (طباطبایی، 1364: ج2، ص 482)
چرا تربیت دینی اجباربردار نیست؟
وَقالَتِ الاَعرابُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لکِن قُولُو اَسلَمنا وَ لَمّا یَدخُلِ الایمانُ فی قُلُوبِکُم . . . (حجرات/ 14)
اعراب گفتند: ایمان آوردهایم. بگو: هنوز ایمان (حقیقی) نیاوردهاید؛ ولی بگویید اسلام آوردهایم، چرا که هنوز ایمان به دلهایتان راه نیافته است . . .
یعنی ایمان امری قلبی است؛ و چون امری قلبی است، اکراه و اجبار در آن راه ندارد.
در روانشناسی اجتماعی، در مورد سه اصطلاح پژوهش شده است: 1. متابعت، 2. همانندسازی، 3. درونیکردن. گفتهاند متابعت به منظور کسب پاداش یا اجتناب از تنبیه است؛ همانندسازی مبتنی بر آرزوی شخصی برای همانندشدن با شخصیتی صاحبنفوذ است؛ و درونیکردن، ناشی از اعتقاد خاصی مبتنی بر این تمایل است که میخواهیم رفتار و افکارمان درست و صحیح باشد (ارونسون، 1367: 24ـ23). ایمان، درونیسازی نظام تربیتی الهی است؛ نظامی که دو رکن اساسی دارد: ایمان به خدا و عمل صالح. و این ایمان جز با آزادی در انتخاب حاصل نمیشود. شاید علت ایمان و عمل درست و نیکوی عدهای از مردان و زنانی که پس از شهریور بیست، بهویژه بعد از کودتای امریکایی ضدملی وارد دانشگاهها شدند، این باشد که علیرغم جو مارکسیسمزده دانشگاهها، با مطالعه آثار بزرگان آن روزگار و دیدن اعمال صادقانه آنها دست به انتخاب زدند و با اندیشه و تفکر و آزادی، اسلام را برگزیدند و آن را درونی کردند.
اما آگاهی چیست؟
قرآن به پیامبر(ص) میفرماید:
قُل هذِهِ سَبیلی اَدعُوا اِلَیاللهِ عَلی بَصیرَة اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی . . . (یوسف/ 108)
بگو این راه و رسم من است که من و هر کسی را که پیرو من باشد، با آگاهی به سوی خدا میخوانم.
بصیرت را بینایی دل، معرفت و درک، و حجت و دلیل معنی کردهاند (قرشی، 1352: ج1، ص 195) پس راهی که پیامبر(ص) و ائمه (ع) و پیروان راستین آنان، بر آن، مردم را به خدا دعوت میکنند، راه آگاهی و تعقل و تفکر و دلیل است. قرآنشناس بزرگ قرن پانزدهم هجری علامه طباطبایی مینویسد:
شما اگر کتاب الهی را تفحص کامل نموده و در آیاتش دقت فرمایید، خواهید دید شاید بیش از سیصد آیه هست که مردم را به تفکر و تذکر و تعقل دعوت نموده و یا به پیامبر ـ صلیالله علیه و آله ـ استدلالی را برای اثبات حقی و یا از بینبردن باطلی میآموزد . . . خداوند در قرآن خود و حتی در یک آیه نیز بندگان خود را امر نفرموده که نفهمیده به قرآن و یا به هر چیزی که از جانب او است، ایمان آورند و یا راهی را کورکورانه بپیمایند، حتی قوانین و احکامی که برای بندگان خود وضع کرده و عقل بشری به تفصیل ملاکهای آنها را درک نمیکند به خبرهایی که در مجرای احتیاجات قرار دارد، علت آورده (المیزان، ج 5، ص 394) از جمله آیاتی که امام هفتم حضرت موسیبنجعفر ـ علیهالسلام ـ آن را بشارت به اهل عقل و فهم دانستهاند این آیه است: (مطهری، 1371: 37):
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
« آزادی از دیدگاه امام خمینی (ره)»
آزادی، از حقوق فطری و طبیعی انسان است که خداوند متعال در وجود آدمی سرشته و آن را یکی از رسالتهای انبیا (علیهم السلام) قرار داده تا بشر را از اسارت برهانند و قانون بردگی را از بین ببرند. امیر مومنان علی (ع) این سرشتگی آزادی با انسان را به خلقت بشر مرتبط دانسته است: «لاتکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا؛ بنده دیگران مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.» انسان در طول تاریخ تلاشهای فراوانی برای به دست آوردن آزادی، یعنی استیفای این حق طبیعی خویش به عمل آورده است. این تلاش آدمی محنتهای زیادی برای او به همراه داشته است. رنجها و اسارتهای زیاد، از دست دادن جوانها و ریخته شدن خونهای فراوان، بهای سنگینی بوده که بشر برای آزادی پرداخت کرده است. یکی از اهداف انقلاب اسلامی ما و رهبر کبیر آن نیز به دست آوردن آزادی بود. اما آزادیای که هدف امام و انقلاب بود از چه نوع است؟
باید پرسید آزادی چیست که آدمی برای آن، این همه فداکاری کرده است؟ دانشمندان، تعریفهای مختلفی از این واژه کردهاند که همه این تعریفها مبتنی بر جهان بینی و نوع نگرش آنان به هستی و انسان بوده است؛ یعنی عقیده آنان همگی در این تعریفها بازتاب روشن و آشکاری داشته است. نقل کلیه تعاریف موجب تطویل کلام است، اما همه آنها در دو تعریف خلاصه میشود: یکی تعریف الحادی یا سکولاریستی از آزادی و دیگری تعریف الهی.
بر اساس تعریف الحادی، آزادی حق انسان است و آدمی در نوع پوشاک، خوراک، مسکن، عقیده، رفتار و همه جنبههای زندگی آزاد است و به دیگر بیان، آزادی خواهشهای انسان است و انسان بر اساس مجموعهای از این خواستها و تمایلات نفسانی قانونمند شده و بدون توجه به امر و نهی الهی زندگی میکند؛ اما بر اساس تعریف الهی و صحیح، آزادی حقی است که خداوند برای انسان مقرر کرده و حد آن، مرزهایی است که در قوانین الهی مشخص شده است؛ به عبارت دیگر آزادیای که اسلام آن را نعمت بزرگ خداوند بیان میکند، میدان وسیعی است که تفکر و اندیشه و اساسا تمامی استعدادهای آدمی را به رشد و فلاح میرساند. هیچ یک از فیلسوفهای شرقی و غربی (سقراط، جان استوارت میل، تاماس کارلایل، فیخته، هگل، جان لاک و هرلوسکی) آزادی را مطلق ذکر نکردند؛ بلکه هر کدام با کلمهای از قبیل اخلاق، قانونمند شده طبیعت مادامی که به دیگران ضرر نرساند چارچوب دستورات و قوانین مملکتی آن را بیان کردهاند. بنابراین هیچ کس تاکنون آزادی را به معنای این که انسان آزاد هست هر کار بخواهد بکند و هر شکلی بخواهد زندگی کند و هر چه بخواهد بگوید و هر کجا بخواهد مسکن بسازد و... تعریف نکرده، چون این نوع آزادی با عقل و خرد انسانی ناسازگار است.
اهمیت آزادی
از آنجا که آزادی با ابعاد مختلفش در رشد و تکامل انسان و جامعه نقش موثری دارد، از اهمیت ویژهای برخوردار است و از موهبتهای الهی به شمار میرود. قرآن به آزادی عقیده و اندیشه اشاره میکند و همچنین یکی از رسالتهای پیامبران از آدم تا خاتم الانبیاء (ص) آزادی انسان از خمود و جمود و بردگی است. ائمه (علیهم السلام) هم آزادی انسان را مورد توجه قرار دادهاند. بنابراین قرآن و سنت، آزادی را جزو فطرت انسان میداند و یکی از علل انحطاط مسلمین در بعضی از اعصار را خمود و جمود فکری آنان و ناشی از نبودن آزادی ذکر میکند.
انواع آزادی
آزادی انواعی دارد: آزادی بیان، قلم، اندیشه، انتخاب همسر، شغل، مسکن و... تنوع آزادیها به تنوع نیازهای انسان بستگی دارد، چرا که انسان یک بعدی نیست؛ بلکه از ابعاد گوناگون روحی و جسمی برخوردار است. تکامل انسان به آن است که در هر یک از این عرصهها از آزادی به نحو صحیح و الهی استفاده کند و هویت انسانی خویش را رشد دهد. در کلام امام خمینی (ره) انواع آزادیها شرح و توضیح روشنی یافتهاند که اینک به برخی از آنها اشاره میکنیم.
آزادی عقیده و بیان
در اسلام به آزادی عقیده تاکید شده است، زیرا از یک سو انتخاب عقیده در فضای آزاد و به دور از اجبار و اکراه، امکانپذیر است آیه شریفه «لا اکراه فی الدین» گویای همین معناست و از سوی دیگر، نمایاندن اندیشه منطقی و عرضه برهان قوی، در فضای آزاد و هنگام وجود آزادی بیان میسر است. اما اساسا هر عقیدهای ناشی از اندیشه صحیح نیست؛ ممکن است منشا بسیاری از عقاید، عادتها، تعصبها و تقلید از گذشتگان باشد. این نوع عقیدهها نوعی جمود و خمود است که در این صورت قوه تفکر و اندیشه در درون انسان اسیر میشود، چنین آزادیای عقیدهای زیانبار و سهم مهلکی است برای جامعه.
امام راحل (ره) در خصوص آزادی عقیده چنین فرمود: «اسلام بیش از هر دینی و بیش از هر مسلکی به اقلیت مذهبی، آزادی داده است. آنان نیز باید از حقوق طبیعی خودشان که خداوند برای همه انسانها قرار داده است بهرهمند شوند.»
آزادی قلم
اندیشه انسان از طریق قلم و نوشتن به دیگران منتقل میشود. اگر تفکر و اندیشه آزاد است، قلم نیز باید در چارچوب شرع و منافع ملی، آزاد باشد. اسلام نه تنها محدود کننده چنین آزادیای نیست، بلکه تشویق کننده آن است. قرآن کریم، قلم را مقدس میشمارد و بدان سوگند میخورد. احادیث ما قلم دانشمندان را برتر از
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
« آزادی از دیدگاه امام خمینی (ره)»
آزادی، از حقوق فطری و طبیعی انسان است که خداوند متعال در وجود آدمی سرشته و آن را یکی از رسالتهای انبیا (علیهم السلام) قرار داده تا بشر را از اسارت برهانند و قانون بردگی را از بین ببرند. امیر مومنان علی (ع) این سرشتگی آزادی با انسان را به خلقت بشر مرتبط دانسته است: «لاتکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا؛ بنده دیگران مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.» انسان در طول تاریخ تلاشهای فراوانی برای به دست آوردن آزادی، یعنی استیفای این حق طبیعی خویش به عمل آورده است. این تلاش آدمی محنتهای زیادی برای او به همراه داشته است. رنجها و اسارتهای زیاد، از دست دادن جوانها و ریخته شدن خونهای فراوان، بهای سنگینی بوده که بشر برای آزادی پرداخت کرده است. یکی از اهداف انقلاب اسلامی ما و رهبر کبیر آن نیز به دست آوردن آزادی بود. اما آزادیای که هدف امام و انقلاب بود از چه نوع است؟
باید پرسید آزادی چیست که آدمی برای آن، این همه فداکاری کرده است؟ دانشمندان، تعریفهای مختلفی از این واژه کردهاند که همه این تعریفها مبتنی بر جهان بینی و نوع نگرش آنان به هستی و انسان بوده است؛ یعنی عقیده آنان همگی در این تعریفها بازتاب روشن و آشکاری داشته است. نقل کلیه تعاریف موجب تطویل کلام است، اما همه آنها در دو تعریف خلاصه میشود: یکی تعریف الحادی یا سکولاریستی از آزادی و دیگری تعریف الهی.
بر اساس تعریف الحادی، آزادی حق انسان است و آدمی در نوع پوشاک، خوراک، مسکن، عقیده، رفتار و همه جنبههای زندگی آزاد است و به دیگر بیان، آزادی خواهشهای انسان است و انسان بر اساس مجموعهای از این خواستها و تمایلات نفسانی قانونمند شده و بدون توجه به امر و نهی الهی زندگی میکند؛ اما بر اساس تعریف الهی و صحیح، آزادی حقی است که خداوند برای انسان مقرر کرده و حد آن، مرزهایی است که در قوانین الهی مشخص شده است؛ به عبارت دیگر آزادیای که اسلام آن را نعمت بزرگ خداوند بیان میکند، میدان وسیعی است که تفکر و اندیشه و اساسا تمامی استعدادهای آدمی را به رشد و فلاح میرساند. هیچ یک از فیلسوفهای شرقی و غربی (سقراط، جان استوارت میل، تاماس کارلایل، فیخته، هگل، جان لاک و هرلوسکی) آزادی را مطلق ذکر نکردند؛ بلکه هر کدام با کلمهای از قبیل اخلاق، قانونمند شده طبیعت مادامی که به دیگران ضرر نرساند چارچوب دستورات و قوانین مملکتی آن را بیان کردهاند. بنابراین هیچ کس تاکنون آزادی را به معنای این که انسان آزاد هست هر کار بخواهد بکند و هر شکلی بخواهد زندگی کند و هر چه بخواهد بگوید و هر کجا بخواهد مسکن بسازد و... تعریف نکرده، چون این نوع آزادی با عقل و خرد انسانی ناسازگار است.
اهمیت آزادی
از آنجا که آزادی با ابعاد مختلفش در رشد و تکامل انسان و جامعه نقش موثری دارد، از اهمیت ویژهای برخوردار است و از موهبتهای الهی به شمار میرود. قرآن به آزادی عقیده و اندیشه اشاره میکند و همچنین یکی از رسالتهای پیامبران از آدم تا خاتم الانبیاء (ص) آزادی انسان از خمود و جمود و بردگی است. ائمه (علیهم السلام) هم آزادی انسان را مورد توجه قرار دادهاند. بنابراین قرآن و سنت، آزادی را جزو فطرت انسان میداند و یکی از علل انحطاط مسلمین در بعضی از اعصار را خمود و جمود فکری آنان و ناشی از نبودن آزادی ذکر میکند.
انواع آزادی
آزادی انواعی دارد: آزادی بیان، قلم، اندیشه، انتخاب همسر، شغل، مسکن و... تنوع آزادیها به تنوع نیازهای انسان بستگی دارد، چرا که انسان یک بعدی نیست؛ بلکه از ابعاد گوناگون روحی و جسمی برخوردار است. تکامل انسان به آن است که در هر یک از این عرصهها از آزادی به نحو صحیح و الهی استفاده کند و هویت انسانی خویش را رشد دهد. در کلام امام خمینی (ره) انواع آزادیها شرح و توضیح روشنی یافتهاند که اینک به برخی از آنها اشاره میکنیم.
آزادی عقیده و بیان
در اسلام به آزادی عقیده تاکید شده است، زیرا از یک سو انتخاب عقیده در فضای آزاد و به دور از اجبار و اکراه، امکانپذیر است آیه شریفه «لا اکراه فی الدین» گویای همین معناست و از سوی دیگر، نمایاندن اندیشه منطقی و عرضه برهان قوی، در فضای آزاد و هنگام وجود آزادی بیان میسر است. اما اساسا هر عقیدهای ناشی از اندیشه صحیح نیست؛ ممکن است منشا بسیاری از عقاید، عادتها، تعصبها و تقلید از گذشتگان باشد. این نوع عقیدهها نوعی جمود و خمود است که در این صورت قوه تفکر و اندیشه در درون انسان اسیر میشود، چنین آزادیای عقیدهای زیانبار و سهم مهلکی است برای جامعه.
امام راحل (ره) در خصوص آزادی عقیده چنین فرمود: «اسلام بیش از هر دینی و بیش از هر مسلکی به اقلیت مذهبی، آزادی داده است. آنان نیز باید از حقوق طبیعی خودشان که خداوند برای همه انسانها قرار داده است بهرهمند شوند.»
آزادی قلم
اندیشه انسان از طریق قلم و نوشتن به دیگران منتقل میشود. اگر تفکر و اندیشه آزاد است، قلم نیز باید در چارچوب شرع و منافع ملی، آزاد باشد. اسلام نه تنها محدود کننده چنین آزادیای نیست، بلکه تشویق کننده آن است. قرآن کریم، قلم را مقدس میشمارد و بدان سوگند میخورد. احادیث ما قلم دانشمندان را برتر از