لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
نگاهی به زندگانی حضرت یونس (ع)
لقب:ذوالنون
معنای اسم:یونس در لفظ یونانی به معنای کبوتر است
پدر: متی
مادر:تنجیس
ظهور : ۴۷۲۸ سال بعد از هبوط ادم
دعوت بحق: ۴۰ سال مردم را دعوت بحق کرد
بعثت:خداوند او را پس از یسع برای هدایت مردم نینوا بر انگیخت
محل دفن:شهر کوفه در کشور عراق
نسب: یونس بن متی از طرف پدر به هود واز طرف مادر به بنی اسراییل می رسد.
فهرست سورههایی که در ان نام یونس ذکر شده:نساء- انعام- یونس- صافات
دعوت یونس(ع) به توحید
در شهر نینوا و در اوج بت پرستی و در تاریکی جهل و شرک، یونس نور ایمان را شعله ور ساخت و پرچم توحید را بر کف گرفت و به قوم نادان خود گفت: عقل شما عزیزتر از آنست که بت را عبادت کند و جبین- پیشانی- شما گرامی تر از آن است که بر این جمادات بی روح سجده کند، به خود آیید و از خواب غفلت بیدار شوید و به چشم دل بنگرید تا ببینید که در ورای این جهان بدیع، خدایی بزرگ وجود دارد که یگانه و بی نیاز است و تنها ذات کبریایی او شایسته عبادت و ستایش است.
او مرا برای راهنمایی شما فرستاده و از در رحمت، مرا بر شما مبعوث کرده تا شما را به سوی او راهنمایی و ارشاد کنم، زیرا پرده های جهل و نادانی عقل و دیده شما را پوشانده و از درک حقایق عاجزید.
قوم یونس با شنیدن این سخنان تازه و صحبت از خدای یگانه، دچار حیرت و وحشت شدند و چون از خدایی شنیدند که تاکنون او را نشناخته اند، بر ایشان گران آمد که ببینند یک نفر از خودشان بر آنان برتری یابد و ادعای پیغمبری و رسالت نماید، لذا به یونس گفتند: این مهملات چیست که می بافی؟! این خدایی که ما را به سوی آن دعوت می کنی کیست؟ ما خدایانی داریم که پدرانمان سالیان سال آنها را پرستش می کرده اند و ما هم اکنون آنها را می پرستیم. چه چیز تازه ای در جهان به وجود آمده و چه حادثه جدیدی اتفاق افتاده که ما باید دین اجدادمان را کنار بگذاریم و به دین ابداعی و تازه تو روی آوریم؟
یونس گفت: پرده های تقلید را از چشم های خود بردارید و عقل خود را از حجاب خرافات برهانید، اندکی فکر کنید و قدری بیاندیشید. آیا این بت هایی را که صبح و شب مورد توجه قرار می دهید، در برآوردن حاجات و یا دفع شر و بلیات می توانند شما را یاری کنند، برای شما نفعی دارند و یا می توانند شری را از شما بر طرف گردانند؟! آیا این بت ها می توانند چیزی را خلق و یا مرده ای را زنده نمایند، بیماری را شفا دهند و یا گمشده ای را هدایت کنند؟!
آیا اگر من بخواهم به آنها ضرری برسانم می توانند از این امر جلوگیری کنند؟ و یا اگر آنها را بشکنم و ریز ریز کنم می توانند دوباره خود را استوار سازند!
آخرین هشدار یونس(ع)
یونس گفت: چرا از دینی که شما را به سوی آن دعوت می کنم روی می گردانید و از آن اعراض می کنید، در حالی که این دین به شما قدرت می دهد امور خود را اصلاح کنید، وضع جامعه خود را سامان دهید و اجتماع خود را تقویت و بهسازی کنید. دین من شما را امر به معروف و نهی از منکر می نماید، ستمگری را مغضوب و صلح و عدالت را تایید و تمجید می کند، امنیت و اطمینان را بین شما به وجود می آورد، شما را توصیه می کند که نسبت به مستمندان مهربانی و به بینوایان لطف روا دارید، گرسنگان را اطعام و اسیران را آزاد سازید. به عبارتی، دین من، شما را به سعادت و صلابت رهبری می کند.
یونس پیوسته از سر خیر خواهی و مهربانی قوم خود را پند و اندرز داد ولی در پاسخ غیر از عناد و استدلال های جاهلانه چیزی نمی شنید.
مردم نینوا در پاسخ به استدلال یونس گفتند: تو نیز مانند ما بشری و یکی از افراد اجتماع ما هستی، ما نمی توانیم روح خود را آماده پیروی از تو کنیم و گوش به سخنان تو بسپاریم و دعوتت را تصدیق بنماییم. دست از دعوت خود بردار و ما را به حال خود واگذار! آنچه تو از ما می خواهی برای ما قابل پذیرش نیست.
یونس گفت: من با زبان خوش و مسامحه با شما سخن گفتم، و با منطق شما را به خیر و صلاحتان دعوت کردم، اگر گفتار من در اعماق روح شما اثر کند به هدفی که به آن امیدوار و به ایمانی که طالب آن بوده ام، رسیده ام؛ ولی اگر دعوت مرا رّد کنید باید بدانید که بلایی سخت بر شما نازل می گردد و هلاکت شما نزدیک است. به زودی پیش درآمد عذاب را می بینید و باید منتظر عواقب آن باشید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
فهرست
یوسف، اسوه عفت و امانت
شیوههاى دعوت حضرت یوسف(ع)
1. خدا محورى
الف) تأکید بر توحید -
ب) یادآورى فضل الهى و شکرگزارى دائم -
2. تبلیغ عملى و غیر مستقیم
الف) مقاومت دربرابر وسوسه و ترجیح زندان بر گناه -
ب) تکریم پدر و مادر -
ج - حلم، گذشت و بزرگوارى -
3. اتخاذ شیوههاى متنوع براى پیشبرد دعوت
الف) تلاش براى دفع کامل اتهام
ب) زمینهسازى براى تأثیرگذارى بیشتر دعوت
ج) بهرهبردارى بجا از تمام فرصتها
حضرت یوسف(ع)
یوسف فرزند یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم(ع) از پیامبران بنىاسرائیل و از انبیاى عظام الهى است که پس از تحمل محنتها و آزمایشهاى فراوان به مقام نبوت و حکومت رسید و علىرغم این فشارها و محنت ها در تمام مراحل زندگى ذرهاى به گناه و انحراف میل نکرد و ستایش بلیغ خداوندى را نصیب خود نمود. زیباترین داستان قرآن و به تعبیر خود قرآن <احسن القصص» مربوط به اوست و تنها پیامبرى که یک سوره کامل به قصه زندگانى و دعوت او اختصاص یافته هموست. نام یوسف 27 بار در قرآن و عمدتاً در سوره یوسف آورده شده و بسیار مورد مدح قرار گرفته است؛ نیز محتواى 98 آیه قرآن به زندگانى و دعوتش مربوطاست.
یوسف، اسوه عفت و امانت
یوسف، به حقیقت تبلور کامل تمام فضایل اخلاقى و انسانى است. در شخصیت او همه خصال نیکو از مهر و عفو و تواضع گرفته تا توکل، عفت، ورع، امانت و تدبیر نه تنها جلوه گر که شعلهور است؛ اما در زندگى او و به فرا خور شرایط پیش آمده، صفاتى چند مانند عفت، امانت و مدیریت او ظهور بیشترى داشتهاند. بر این اساس او را مىتوان اسوه عفت و امانت معرفى کرد تا به شکلى صفات دیگر او را نیز در بر گیرد؛ عفت، نماینده صفات باطنى و امانت، در برگیرنده فضایل اجتماعى او.
شیوههاى دعوت حضرت یوسف(ع)
1. خدا محورى
اساسىترین محور در تبلیغ یوسف، حضور بارز تفکر توحید در تمام مراحل و لحظات زندگى پر فراز و نشیب اوست. او در سختى و راحت، گرفتارى و آسودگى همواره بر خدا تکیه داشت و هیچ تکیه گاه دیگرى اختیار نکرد. این خدا محورى و اتکال به ذات لایزال الهى از سویى در گفتار نغز او موج مىزند و از سویى چون خورشیدى نورگستر، تمام اعمال و رفتارهاى او را نیز تحت پوشش قرار داده است. بنابراین او هم در قول و هم در عمل، مبلّغ شایسته توحید بود؛ براى نمونه، گفتار او سرشار از یاد و شکر خداست؛
إِنِ الحُکْمُ إِلّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إِیّاهُ... ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ...
قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّى أَحْسَنَ مَثْواىَ...
قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا...
ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ
جلوههاى این خدا محورى را در شیوههاى متعدد تبلیغى مىتوانیم دریابیم که عبارتند از:
الف) تأکید بر توحید -
جدا از تبلیغ مؤثر عملى، در گفتوگوها و مناظرهها، بیشترین اصرار یوسف بر تثبیت یگانه پرستى در جان و روان مخاطبان بوده است؛ چرا که جامعه مصر آن دوران، در اثر سلطه فرعونها و فرعون صفتان از خدا باورى و خدا پرستى حقیقى دورشده و به ورطههاى انحراف و شرک در افتاده بودند. در زندان خطاب به دو همسلول خود چنین مىگوید:
یا صاحِبَىِ السِّجْنِ أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الواحِدُ القَهّارُ؛(1)
اى دو رفیق زندانیم، آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداى یگانه مقتدر؟
ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ؛(2)
شما به جاى او جز نامهایى را نمىپرستید که شما و پدرانتان آنها را نامگذارى کردهاید و خدا دلیلى بر حقانیت آنها نازل نکرده است.
إِنِ الحُکْمُ إِلّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إِیّاهُ ذلِکَ الدِّینُ القَیِّمُ؛(3)
فرمان جز براى خدا نیست. دستور داده که جز او را نپرستید. این است دین درست.
وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِى إِبْراهِیمَ وَإِسْحقَ وَیَعْقُوبَ ما کانَ لَنا أَنْ نُشْرِکَ بِاللَّهِ مِنْ شَىءٍ؛(4)
و آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروى نمودهام. براى ما سزاوار نیست که چیزى را شریک خدا کنیم.
ب) یادآورى فضل الهى و شکرگزارى دائم -
بهترین راه تحکیم پایههاى توحید در اذهان انسانهاى عادى بیان آثار، نعمتها و کرامتهاى خداوندى است که اندیشه و وجدان مخاطبان را توأماً به خدا باورى ترغیب مىکند. یوسف در هر مرحله و موقعیت از حیات پربرکتش نعمت و فضل الهى را یادآور مىشود و با این یادآورىها ضمن اداى شکر الهى، تفکر الهى را در جان مخاطبان زنده مىسازد؛ زمانى، ترکپرستش غیر خدا و پیروى آیین ابراهیم را فضل الهى بر خود و دیگر مردمان مىشمرد؛
ذلِکَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنا وَعَلَى النّاسِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لایَشْکُرُونَ؛(5)
این از عنایت خدا بر ما و مردم است، ولى بیشتر مردم سپاسگزارى نمىکنند.
و چون با پیشنهاد نامشروع مواجه مىشود؛
قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّى أَحْسَنَ مَثْواىَ؛(6)
گفت: پناه بر خدا. او آقاى من است. به من جاى نیکو داده است.
و وقتى توفیق زیارت پدر را مىیابد و ایام فراق پایان مىپذیرد، به شکرانه اظهارمىدارد:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 14 صفحه
قسمتی از متن .doc :
زندگینامه حضرت آدم (ع)
دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۵
خلقت آدمخدای متعال زمین را در دو نوبت خلق کرد، کوهها را روی زمین بنا نهاد و زمین را بین همه کرات برکت داد و خوراک اهل زمین را در چهار نوبت مقدر کرد.آنگاه آسمان را از ماده ای شبیه گاز مشتعل آفرید و به آسمان و زمین دستور داد، بیایید! آسمان و زمین گفتند: با میل آمدیم و سپس هر دو را مسخّر ساخت.سپس خدا به عرش پرداخت و خورشید و ماه را مسخر خود ساخت و مقرر کرد تا وقت معلوم در گردش باشند، آنگاه فرشتگان را آفرید تا همواره او را ستایش کنند و نامش را مقدس دارند و در عبادتش مخلص باشند.پس از آن، اراده و مشیّت خداوند بدان تعلق گرفت که آدم و ذریّه او را بیافریند، تا در زمین سکنی گزینند و در آبادانی آن بکوشند. خدا فرشتگان خود را در جریان گذاشت و به آنها خبر داد که به زودی مخلوق دیگری می آفرینم که در روی زمین منتشر می شوند. از منابع زیرزمین استخراج می کنند و گروه گروه جای یکدیگر قرار می گیرند و زمین را حفظ می کنند.فرشتگان مخلوقاتی هستند که خدا آنان را جهت پرستش خود برگزیده است و نعمت خویش را بر آنان جاری و فضل خود را بر آنان مخصوص نموده است. آنان را در راه خشنودی خود موفق و در طریق اطاعت خویش حمایت نموده است.ملائک از راز خلقت و خلافت انسان بی خبر بودند، لذا بر آنان گران آمد که خدا موجودات دیگری را خلق کند، زیرا خداوند فرموده بود که بیشتر این موجودات در تقوی و عبادت به پای فرشتگان نمی رسند، پس آنها ترسیدند که شاید اراده خدا در خلقت انسان، به خاطر قصور آنان در انجام وظیفه اشان بوده است، لذا بی درنگ به تبرئه خویش پرداختند و عرضه داشتند: بار خدایا! با این که، ما همواره تسبیح و تقدیس تو را می نماییم، چگونه اراده شما بر خلقت دیگری قرار گرفته است؟ می خواهی آنان را روی زمین جانشین خویش قرار دهی؟ آیا می خواهی این نو آفریدگان، در منافع زمین با یکدیگر به اختلاف برخیزند و هر یک فواید آن را برای خویش بخواهند و آنگاه به فساد بپردازند و خون های فراوان بریزند و جان های پاک و منزه را تباه کنند؟!فرشتگان رمز خلقت انسان را سوال کردند تا شبهه آنان بر طرف و وسوسه از فکرشان خارج شود، یا شاید امیدوار بودند که خدا آنان را در زمین جانشین خود قراردهد، چون فرشتگان قبل از بشر، نعمت خدا را رعایت و حق معرفت او را ادا کرده و در پرستش خدا خالص و در حکمتش تابع بودند، اما هرگز نمی خواستند شک و تردیدی نسبت به حکمت خدا و خلیفه او وارد سازند، زیرا ملائک، اولیاء مقرب خدا و بندگان شایسته او هستند، قبل از خدا سخن نمی گویند و همواره به فرمان او عمل می کنند.خدای تعالی برای آن که فرشتگان از حیرت در آیند، به آنان چنین پاسخ داد: "من در راز این آفرینش چیزی را می دانم که شما نمی دانید" من در خلافت انسان بر روی زمین حکمت دارم که شما بر آن وقوف ندارید. به زودی آنچه را خواستم خلق می کنم و آن که را مایلم به نمایندگی خویش می گمارم. سپس آنچه بر شما مخفی است، آشکار می گردد و شما آن را مشاهده می کنید. آنگاه فرشتگان را امرکرد، چون من آدم را آفریدم و از روح خود در آن دمیدم. همه (ازجهت حرمت و عظمت آن روح الهی) بر او سجده کنید. خدا پیکر آدم را از گل پخته آفرید، سپس جان و روح در کالبد وی دمید و دستگاه عقل و حواسش را به کار انداخت و به اراده خدا چشمه ای از نور فضل و حکمت در او تجلی یافت و نام و راز مخلوقات را بر او آشکار ساخت، سپس موجودات را برای ملائک ظاهر ساخت و ندا داد: "اگر شما راست می گویید نام و راز این موجودات را برای من باز گویید!" خداوند بدینوسیله خواست عجز فرشتگان را ثابت کند و محدودیت علمشان را آشکار سازد تا ملائک دریابند که حکمت خدا بر این تعلق گرفته است که آدم در علم و دانش نیز شایسته و سزاوارتر از فرشتگان باشد و اولویت خلافت خدا در روی زمین با آدم است و این موضوع قابل انکار نیست.فرشتگان در پاسخ به سوال خداوند مبهوت ماندند و چون به حافظه خود مراجعه کردند تا پاسخی برای آن بیابند، در آن فرو ماندند و اظهار عجز و ناتوانی کردند و اعتراف کردند که علمشان محدود است و بیش از آنچه از تو آموخته ایم، چیزی نمی دانیم و تو دانا و حکیمی. آنگاه که آدم از فیض الهی بهره برد و از نور علم او منور گشت و به راز و رمز مخلوقات پی برد، خداوند به او دستور داد: درباره آنچه فرشتگان از آن عاجز بودند برایشان سخن گوید و به آنها بفهماند که نیروی درکشان از آموختن آن عاجز است،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
حضرت هارون(ع)
هارون، اسوه هماهنگى و همراهى با مبلّغ زمان
شیوههاى تبلیغى هارون(ع)
1. مبارزه بى امان با شرک
2. پیشگیرى از تفرقه
3. دعوت با استدلال و منطق
هارون یکى از پیامبران الهى است که قرآن پس از ذکر مقام نبوت، او را به فصاحت در کلام و همکارى با حضرت موسى در دعوت الهى ستوده است. حدیث مشهور منزلت در شأن على(ع)، که مسلمین بر آن اتفاق نظر دارند نیز گواه نبوت هارون است.(1)
نام هارون بیست بار در قرآن و بیشتر به همراه موسى ذکر شده که در مواردى حاوى ستایش شخصیت وى است؛
سَلامٌ عَلى مُوسى وَهرُونَ؛(2)
درود بر موسى و هارون!
وَأَخِى هرُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّى لِساناً؛(3)
و برادرم هارون از من زبان آورتر است.
همچنین قرآن او را جلوهاى از رحمت خدا مىشمرد؛
وَوَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هرُونَ نَبِیّاً؛(4)
و به رحمت خویش برادرش هارون پیامبر را به او بخشیدیم.
و او را صاحب فرقان و روشنایى معرفى مىکند.
وَلَقَدْ آتَیْنا مُوسى وَهرُونَ الفُرْقانَ وَضِیاءً وَذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ؛(5)
و در حقیقت به موسى و هارون فرقان دادیم. و کتابشان براى پرهیزگاران روشنایى و اندرزى است.
هارون، اسوه هماهنگى و همراهى با مبلّغ زمان
در حیات تبلیغى این پیامبر گرامى، نخستین مطلب که اذهان را به خود معطوف مىسازد، حضور چشمگیر و فعال هارون در روند دعوت موسى است. موسى چون مأموریت دعوت فرعونیان را بر خود گران یافت، از خداوند پشتیبانى و همراهى و مشارکت هارون نبى را خواستار شد؛
وَاجْعَلْ لِى وَزِیراً مِنْ أَهْلِى * هرُونَ أَخِى * أُشْدُدْ بِهِ أَزْرِى * وَأَشْرِکْهُ فِى أَمْرِى؛(6)
و براى من دستیارى از کسانم قرار ده، هارون برادرم را، پشتم را به او استوار کن، واو را شریک کارم گردان.
هارون نیز با کمال رغبت به این امر روى آورد و خالصانه و خیرخواهانه همراه موسى شد و بخشى از سنگینى مأموریت موسى را به دوش کشید و اولین تصدیقکننده او بود.
فَأَرْسِلْهُ مَعِىَ رِدْءاً یُصَدِّقُنِى؛(7)
پس او را با من به دستیارى گسیل دار تا مرا تصدیق کند.
و با یکدیگر، فرعون را به یکتا پرستى دعوت کردند و بنىاسرائیل را از مصر نجات بخشیدندو به جانب سرزمین مقدس سوق دادند.(8)
همچنین با گفتار شیواى خود در پیشبرد دعوت کوشید.
وَأَخِى هرُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّى لِساناً؛(9)
و برادرم هارون از من زبان آورتر است.
و زمانى که موسى به میقات کوه طور عزیمت کرده و در غیبت بهسر مىبرد، جانشینى او را به عهده گرفت.
وَقالَ مُوسى لِأَخِیهِ هرُونَ اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَأَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبِیلَ المُفْسِدِینَ؛(10)
و موسى هنگام رفتن به کوه طور به برادرش هارون گفت: در میان قوم من جانشینم باش، و کار آنان را اصلاح کن و راه فساد گران را پیروى مکن.
در این مشارکت و حضور همه جانبه، نکته اساسى تبعیت محض و اطاعت مطلق و هماهنگى کامل هارون با شیوههاى تبلیغى موسى است، چه موسى عهدهدار مقام رسالت است و هارون، پیامبرى که باید تحت فرمان رسول زمان باشد و در همان حال مکمل دعوت الهىاش، هرچند هارون برادر بزرگتر موسى بوده باشد.
هماهنگى و همراهى این دو رسول الهى تا بدان اندازه بود که قرآن در موارد متعدد گفتارشان را با صیغه جمع بیان مىکند و خطاب مردم را به آنها به صورت مثنى حکایت مىفرماید:
فَقُولا إِنّا رَسُولا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِىإِسْرائِیلَ؛(11)
و بگویید ما دو فرستاده پروردگار توایم، پس فرزندان اسرائیل را با ما بفرست.
مهمتر از همه این که در لسان قرآن، آن دو به نحو یکسان، صاحب این دعوت معرفى شدهاند.
ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى وَأَخاهُ هرُونَ بِآیاتِنا وَسُلْطانٍ مُبِینٍ؛(12)
سپس موسى و برادرش هارون را با آیات خود و حجتى آشکار فرستادیم.
وَلَقَدْ آتَیْنا مُوسى وَهرُونَ الفُرْقانَ وَضِیاءً وَذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ؛(13)
و در حقیقت، به موسى و هارون فرقان دادیم و کتابشان براى پرهیزگاران روشنایى و اندرزى است.
شیوههاى تبلیغى هارون(ع)
1. مبارزه بى امان با شرک
هارون در تمام عرصههاى دعوت موسى، یار وفادار و همکار همیشگى اوست، بهطورىکه گاهى موسى در تضرع به درگاه خدا مىگوید: رَبِّ إِنِّى لا أَمْلِکُ إِلّا نَفْسِى وَأَخِى... که این بیانگر عمق ارتباط و همبستگى میان آندو است. اما این تمام تلاش تبلیغى هارون نیست، او در هنگام غیبت موسى نیز مصرانه بر حفظ تفکر توحیدى و یکتاپرستى مردم پاى مىفشرد و به شدت با گوساله پرستى بنىاسرائیل در مىافتد، بهگونهاى خطر جانى او را تهدید مىکند. زمانى که موسى از میقات بازگشت و از مشاهده انحراف و بت پرستى مردم برآشفت و حتى از شدت خشم، محاسن برادرش را کشید، هارون با متانت و خیر خواهى گفت:
قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ القَوْمَ اسْتَضْعَفُونِى وَکادُوا یَقْتُلُونَنِى فَلا تُشْمِتْ بِىَ الأَعْداءَ وَلاتَجْعَلْنِى مَعَ القَوْمِ الظّالِمِینَ؛(14)
گفت: اى فرزند مادرم، این قوم، مرا ناتوان یافتند و چیزى نمانده بود که مرا بکشند، پس مرا دشمن شاد مکن و مرا در شمار ستمکاران قرار مده.
در جاى دیگر، گفتار نغز او در مواجهه با شرک، گزارش شده است؛
وَلَقَدْ قالَ لَهُمْ هرُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِى وَأَطِیعُوا أَمْرِى؛(15)
و در حقیقت هارون قبلاً به آنان گفته بود: اى قوم من، شما به وسیله این گوساله مورد آزمایش قرار گرفتهاید، و پروردگار شما خداى رحمان است، پس مرا پیروى کنید و فرمان مرا پذیرا باشید.
2. پیشگیرى از تفرقه
بنىاسرائیل پس از سالیان دراز خوارى و استضعاف، با همت و رشادت موسى و هارون به دوران رهایى، استقلال و شکوفایى رسیده بود. در این شرایط آفت تفرقه مىتوانست بیشترین زیان را به این نهضت الهى وارد سازد. هارون دربرابر این آفت ویرانگر با نگرانى و حساسیت ویژه مىایستد. بدین جهت، هنگامى که موسى با پرسشها و عتابهاى پىدرپى از او درباره انحراف جدید بنىاسرائیل و تسلیم شدن دربرابر توطئه سامرى بتساز و شرکآفرین توضیح مىخواهد و از او به تندى استفسار مىنماید، هارون، در پاسخ، به عنوان عذر اصلى و یا یکى از عذرهاى خود، خوف از تفرقه را مطرح مىسازد؛
قالَ یَابْنَ اُمَّ لاتَأْخُذْ بِلِحْیَتِى وَلابِرَأْسِى إِنِّى خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِىإِسْرائِیلَ وَلَمْتَرْقُبْ قَوْلِى؛(16)
گفت: اى پسر مادرم، نه ریش مرا بگیر و نه موى سرم را، من ترسیدم بگویى میان بنىاسرائیل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نکردى.
از این جملات بر مىآید که هارون به دلیل فوق از مبارزه قهر آمیز و درگیرى با بتگرایان خوددارى کرده تا وحدت اجتماع مصون بماند؛
عذر هارون در حضور موسى این بود که اگر با آنان درگیر مىشد، بنىاسرائیل بهدودسته تقسیم شده و دچار تفرقه مىگشتند. عذر دیگر این که او در موضع ضعف بوده و هواداران سامرى حتى قصد جان او را کردهاند، پس ترجیح دادهاست که امر را بهبازگشت موسى واگذارد تا بر اساس فرمان او عمل کند.(17)
3. دعوت با استدلال و منطق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 2
حضرت هود(ع)، پیامبر قوم عاد و از نسل نوح و از انبیاى عهد قدیم است. حدود 58 آیه در قرآن درباره حیات و دعوتش نازل شده و نامش هفت بار در لابهلاى آیات آمده است. آیات 65 تا 72 سوره اعراف، 50 تا 60 سوره هود، و آیات 123 تا 140 سوره شعراء به تفصیل، ماجراى دعوت هود را شرح مىدهند. در لسان قرآن، شباهت بسیارى میان دعوت هود و حضرت صالح وجود دارد و شیوههاى آنان عمدتاً مشترک مىباشند.
هود، اسوه صراحت در تبلیغ
شکى نیست که شرایط و احوال مخاطبان از عوامل مهم تعیین شیوههاى دعوت است. در دعوت هود، مخاطبان بیشترین عناد و اصرار بر کفر را از خود نشان دادند، بهطورى که هر مبلّغى از هدایتشان ناامید مىگشت:
و این قوم عاد بود که آیات پروردگارشان را انکار کردند و فرستادگانش را نافرمانى نمودند و به دنبال فرمان هر زورگویى ستیزه جوى رفتند و سرانجام در این دنیا و روز قیامت، لعنت بدرقه آنان گردید. آگاه باشید که عادیان به پروردگارشان کفر ورزیدند. هان، مرگ بر عادیان، قوم هود.(1)
هود با مشاهده چنین صفاتى، ضمن رعایت خیر خواهى و اخلاص (نُصح) استراتژى خود را بر صراحت بیان و تبلیغ بى پرده و بى پروا بنا مىنهد. در معدود آیات حکایتگر دعوتهود، نمونههاى این صراحت در تبلیغ را بهویژه در جملات پایانى خطابهاى حضرت هود شاهدیم:
- پس از آن که آنها را به عبادت خداى یگانه و نفى بتان فرا مىخواند، آنها را دروغزن قلمداد مىکند: إنْ أنتم إلّا مُفتَرُون.(2)
- آنها را براى برائت از شرک به گواهى مىخواند: قالَ إِنِّى أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّى بَرِىءٌ مِمّاتُشْرِکُونَ * مِنْ دُونِهِ فَکِیدُونِى جَمِیعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ؛(3) گفت: من خدا را گواهمىگیرم و شما شاهد باشید، من از آنچه جز او شریک مىگیرید، بیزارم، پس همه شما در کار من نیرنگ کنید و مرا مهلت ندهید.
- پس از اعتراض به پرستش بتان مىگوید: فَانْتَظِرُوا إِنِّى مَعَکُمْ مِنَ المُنْتَظِرِینَ؛(4) پس منتظر باشید. من هم با شما از منتظرانم.
- و به صراحت از نافرمانى و جرم منع مىکند: وَلا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ؛(5) و تبهکارانه روى برمگردانید.
البته باید توجه داشت که این صراحت لهجه و بى پروایى هرگز به مفهوم اهانت و گستاخى به مخاطبان نیست و تنها به منظور القاى صلابت و قطعیت دعوت است، چنانکه وقتى او را به سفاهت و دروغگویى متهم مىسازند، آرام و با احترام تنها به دفع تهمت از خود مىپردازد:
سران قومش که کافر بودند گفتند: ما تو را در نوعى سفاهت مىبینیم و جدّاً تو را از دروغگویان مىپنداریم. گفت: اى قوم من، در من سفاهتى نیست ولى من فرستادهاى از جانب پروردگار جهانیانم.(6)
تعابیر فوق، بیش از هر چیز صراحت و جسارت حضرت هود را دربرابر سرکشى و سبکسرى قوم عاد نشان مىدهد، از این رو او را اسوه صراحت در تبلیغ لقب داد.
شیوههاى تبلیغى حضرت هود(ع)
1. تأکید بر توحید و نفى آلهه
سرلوحه پیامهاى تبلیغى حضرت هود را دعوت به توحید تشکیل مىدهد که در هر فرصتى به مخاطبان ابلاغ مىنمود. چرا که با پذیرش توحید واقعى، راه دستیابى به کلیه فضیلتهاى فکرى و اخلاقى براى مخاطبان گشوده مىشود؛
وَإِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلّا مُفْتَرُونَ؛(7)
و به سوى قوم عاد، برادرشان هود را فرستادیم. هود گفت: اى قوم من، خدا را بپرستید، جز او هیچ معبودى براى شما نیست، شما فقط دروغپردازید.
وَإِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إلهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ؛(8)
و به سوى قوم عاد، برادرشان هود را فرستادیم؛ گفت: اى قوم من، خدا را بپرستید، که براى شما معبودى جز او نیست، پس آیا پرهیزگارى نمىکنید؟
أَتُجادِلُونَنِى فِى أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُکُمْ مانَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ؛(9)
آیا درباره نامهایى که خود و پدرانتان براى بتها نامگذارى کردهاید، و خدا بر حقانیت آنها برهانى فرو نفرستاده با من مجادله مىکنید؟
إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلَى الَّذِى فَطَرَنِى أَفَلا تَعْقِلُونَ؛(10)
پاداش من جز بر عهده کسى که مرا آفریده است، نیست. پس آیا نمىاندیشید؟
2. برائت از شرک و تحدّى
براى جلوگیرى از طمع مشرکان در ایمان مؤمنان، بر مبلّغ الهى لازم است به صراحت، برائت خود را از شرک و مشرکان ابراز کند تا صف مؤمنان از جمع مشرکان جدا شود و با این اعلام شجاعانه، اهل ایمان احساس عزت و استقلال نمایند؛ هنگامى که به هود مىگویند تو در اثر آسیبى که خدایان ما به تو زدهاند سخن به گزاف مىگویى، وى بیزارى خود را از اینگونه ادعاها اعلام مىنماید؛
أَنْ نَقُولُ إِلّا اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ قالَ إِنِّى أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّى بَرِىءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ * مِنْ دُونِهِ فَکِیدُونِى جَمِیعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ * إِنِّى تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّىوَرَبِّکُمْ ما مِنْ دابَّةٍ إِلّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّى عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ؛(11)
گفت: من خدا را گواه مىگیرم، و شاهد باشید که من از آنچه جز او شریک وى مىگیرید، بیزارم. پس، همه شما در کار من نیرنگ کنید و مرا مهلت مدهید، در حقیقت، من بر خدا، پروردگار خودم و پروردگار شما توکل کردهام. هیچ جنبندهاى نیست مگر این که او مهار هستىاش را در دست دارد. به راستى پروردگار من به راه راست است.
در آیات و جملات فوق شاهد برائت و تحدى شجاعانه و همراه با توکل و اعتماد به ذات لایزال الهى از سوى هود مىباشیم که در تثبیت اعتقاد توحیدى در جان مخاطبان مؤثر است و از شیوههاى دعوت محسوب مىشود.
3. یادآورى به همراه انذار
در بسیارى موارد، در قرآن یادآورى الطاف و نعم خداوندى با انذار همراه شده است. هود پس از ذکر برخى از نعمتهاى عظیم الهى، مخاطبان را با بیان عذاب نافرمانان و حقناپذیران بیم مىدهد؛
وَاتَّقُوا الَّذِى أَمَدَّکُمْ بِما تَعْلَمُونَ * أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَبَنِینَ * وَجَنّاتٍ وَعُیُونٍ * إِنِّى أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ؛(12)
و از آن کس که شما را به آنچه مىدانید مدد کرد پروا دارید: شما را به دادن دامها و پسران مدد کرد، و به دادن باغها و چشمهساران، من از عذاب روزى هولناک بر شما مىترسم.
و گاهى نعمتهاى بزرگ اجتماعى را بر مىشمرد:
وَاذکُرُوا إِذ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزادَکُمْ فِىالخَلْقِ بَسْطَةً فَاذکُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛(13)
و به خاطر آورید زمانى را که خداوند شما را پس از قوم نوح، جانشینان آنان قرارداد، ودر خلقت، بر قوت شما افزود. پس نعمتهاى خدا را به یاد آورید، باشد که رستگار شوید.
4. نصح و امانت
از آنجا که خیر خواهى از صفات و شیوههاى مشترک انبیاست، حضرت هود همواره این اصل را در ارتباط با مخاطبان رعایت مىکرد:
إنِّى لکم رَسولٌ أمِینٌ؛(14)
من براى شما فرستادهاى در خور اعتمادم.
شاید در اینجا این پرسش مطرح شود که این امانت از چه راهى براى آن پیامبر الهى قابل اثبات است. در پاسخ باید گفت با توجه به بدبینى مشرکان به پیامبرشان، اگر این صفت در او نبود قطعاً او را به خیانت متهم مىکردند.
اُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّى وَأَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمِینٌ؛(15)
پیامهاى پروردگارم را به شما مىرسانم و براى شما خیرخواهى امینم.
گاهى نیز خیرخواهى هود به شکل تشویق و ترغیب ظهور مىیابد؛ وى در خطاب به فطرت و باطن مخاطبان دلسوزانه مىگوید:
وَیا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِکُمْ وَلا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ؛(16)
و اى قوم من، از پروردگارتان آمرزش بخواهید، سپس به درگاه او توبه کنید تا از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و نیز نیرویى بر نیروى شما بیفزاید، و تبهکارانه روى برمگردانید.
5. رعایت ادب و احترام دربرابر ناسزا و تهمت
اوج ادب و احترام دربرابر مردم را در سیره نورانى پیامبر اسلام(ص) دیدیم. هود و دیگر پیامبران نیز همواره کرامت ذاتى و عزت معنوى انسان را در نظر داشته و در برخوردها جانب ادب و حرمت اشخاص را در هر شرایط نگاهداشتهاند. از طرفى، التزام حقیقى به ادب درمواجهه با طعن و لعنها و تهمتهاى بى اساس ثابت مىگردد و هود اینگونه بود. وىبهجاى تندخویى و درشتخویى و حتى برخورد مشابه با آنها فقط اتهام مطرح شده را نفىمىکند، البته با اعتماد و اطمینانى تحسین بر انگیز؛
قالَ المَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراکَ فِى سَفاهَةٍ وَإِنّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الکاذِبِینَ * قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِى سَفاهَةٌ وَلکِنِّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العالَمِینَ؛(17)
سران قومش که کافر بودند گفتند: در حقیقت، ما تو را در نوعى سفاهت مىبینیم و جداً تو را از دروغگویان مىپنداریم. گفت: اى قوم من، در من سفاهتى نیست، ولى من فرستادهاى از جانب پروردگار جهانیانم.
<وقتى او را کاذب و غرق در نادانى دانستند، او مقابله به مثل نکرد و پاسخى در نهایت ادب و اغماض داد با آن که مىدانست دشمنانش از پست ترین سفیهانند، و این از ادب نیکو و حسن خلق مبلّغانى است که دعوت الهى و ارشاد آدمیان بر محور تلاش آنان جریان دارد.»(18)
6. عدم درخواست مزد
دعوت مبلّغ چون از سر اخلاص باشد خداوند راه نفوذ آن را در دلها باز مىکند. اعلام بىنیازى مبلّغ از پاداش و اجر دنیوى از مهمترین نشانههاى خلوص نیت است. حضرت هود بدین منظور و براى عقیم کردن تمام تلاشهاى مخالفان، صریحاً اعلام مىدارد که پاداش من جز بر عهده خداى جهانیان نیست و از شما مزدى نمىطلبم که در ازاى آن مجبور به سازشى باشم، از این رو به عنوان دومین موضوع، پس از بیان توحید مىگوید:
یا قَوْمِ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلَى الَّذِى فَطَرَنِى أَفَلا تَعْقِلُونَ؛(19)
اى قوم من، براى این رسالت پاداشى از شما درخواست نمىکنم پاداش من جز بر عهده کسى که مرا آفریده است، نیست. پس آیا نمىاندیشید؟
وَما أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلى رَبِّ العالَمِینَ؛(20)
و بر این رسالت اجرى از شما طلب نمىکنم. اجر من جز بر عهده پروردگار جهانیان نیست.
ضمن آن که نوع برخوردها و کیفیت مباحثات و مناظرههاى او نشان دهنده استغنا و بىنیازى کامل او از یارى، پاداش و یا حتى کمترین عنایت مخاطبان است، تا این نیازمندى به تضعیف جبهه دعوت الهى نینجامد.
جدول مشخصات و عناصر شیوههاى تبلیغ حضرت هود(ع)
ردیف
شیوهها
محلاجرا
نوعبیان
وسایلوابزارها
زمینهها
اهداف
میزانپذیرشمخاطبان
1
تأکید بر توحید و نفى الهه
سرزمین عاد (ارم)
گفتارى - عملى
سؤال، استدلال، تحریک وجدان
بت پرستى عمیق قوم عاد
از بین بردن شرک
ضعیف
2
برائت از شرک
سرزمین عاد (ارم)
گفتارى
شجاعت و صراحت
طمع مشرکان در نرمش هود
قطع امید مشرکان از نرمش
خوب
3
یادآورى به همراه انذار
سرزمین عاد (ارم)
گفتارى
ذکر نعمتها، اشاره به عذاب
غفلت عمیق مشرکان
غفلت زدایى
ضعیف
4
نُصح و امانت
سرزمین عاد (ارم)
عملى
سخن نرم، هشدار به عذاب، یادآورى نعمتها
تأثیر روشهاى غیر مستقیم
ایجاد اعتماد
ضعیف
5
ادب و احترام دربرابر ناسزا و تهمت
اجتماع بزرگان قوم
گفتارى - عملى
نرمى و اغماض دربرابر تندى و اتهام
تکبر و تند خویى قوم عاد
بیدارساختن فطرت آنها
متوسط
6
عدم درخواست مزد
سرزمین قوم عاد
گفتارى
جملات صریح
تصور باطل مشرکان
دفع شبهه منافع شخصى
متوسط
1 - هود (11) آیات 59 - 60.
2 - همان، آیه 50.
3 - همان، آیات 54 - 55.
4 - اعراف (7) آیه 71.
5 - هود (11) آیه 52.
6 - اعراف (7) آیات 66 - 67.
7 - هود (11) آیه 50.
8 - اعراف (7) آیه 65.
9 - همان، آیه 71.
10 - هود (11) آیه 51.
11 - همان، آیات 54 - 56.
12 - شعراء (26) آیات 132 - 135.
13 - اعراف (7) آیه 69.
14 - شعراء (26) آیه 125.
15 - اعراف (7) آیه 68.
16 - هود (11) آیه 52.
17 - اعراف (7) آیات 66 - 67.
18 - عبداللطیف راضى، المنهج الحرکى فى القرآن الکریم، ص 19. 19 - هود (11) آیه 51. 20 - شعراء (26) آیه 127.