لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
موضوع : خلاصه گزارش طرح آموزش عملی نماز پایه سوم دختران
سپاس و ستایش پروردگار جهانیان را که توفیق آموزش بهترین عمل را نصیبمان کرد.
گزارشی که پیش رو دارید خلاصه طرح اموزش عملی نماز ویژه دختران پایه سوم ابتدایی است که بنا بر برنامه ارائه شده از سوی سازمان از ابان ماه شروع و تا اردیبهشت ماه سال جاری ادامه می یابد.
آموزش احکام و مسائل ضروری مربوط به نماز ویژه دختران پایه سوم طبق تقویم زمان بندی این طرح با جلسات توجیهی مربوط به این طرح که والدین دانش آموزان نیز حضور داشتند شروع شد، در این جلسات به ضرورت علاقه مند سازی و ایجاد نگرش مثبت در دانش آموزان و آموزش صحیح نماز و احکام اولیه اشاره شد و اولیا هم قول همکاری را در زمینه اجرای هر چه بهتر این طرح به بنده دادند.
اولین موضوع مورد بحث در این طرح آموزش اصول دین بود که بعد از توضیح و تبیین هر یک از این اصول و آشنایی دانش آموزان با معنا و مفهوم هر یک از این اصول و همچنین ضرورت وجود هر یک از این اصول دانش آموزان در گروه به بحث و تبادل نظر درباره اصول دین پرداختند سپس نماینده گروهها برای دیگر گروهها یکی از این اصول را توضیح دادند تا دانش آموزان با تبادل نظر میان همدیگر به درک عمیق تر و بهتری نسبت به این مطلب پیدا کنند
اصولاً دانش آموزان در گروه به شکل بسیار خوبی به یادگیری مطلب می پردازند و این مطلبی بود که من در آموزش موضوعات مختلف آموزش نماز به آن توجه کردم و به آن مبادرت ورزیدم.
موضوع دیگر آموزش مفهوم تقلید بود که برای آموزش این موضوع به دانش آموزان این موضوع گوشزد شد که انسان در زندگی در مسائل و مشکلات خود به متخصص در آن مورد مراجعه می کند مانند مراجعه به پزشک جهت درمان بیماری، سپس آنان به این باور رسیدند که در مسائل دین هم می توانند به مرجع تقلید بعنوان متخصص در دین مراجعه کنند.
دانش آموزان با زمان سن تکلیف خود که پایان نه سالگی است هم اشنا شوند، همچنین با سن تکلیف در پسران که پایان پانزده سالگی است آشنا شدند.
در خصوص آموزش عملی وضو ابتدا طرز صحیح وضو گرفتن توسط معلم مربوطه و همچنین با استفاده از سی دی آموزشی به فراگیران آموزش داده شد سپس دانش آموزان در گروه به برطرف کردن اشکالات یکدیگر پرداختند و برعملکرد انان در گروه هم نظارت شد
دانش آموزان با وضوی جبیره که در مواقع اضطرار و مواقعی که آب برای بدن ضرر داشته باشد و همچنین طرز صحیح انجام این وضو در گروه آشنا شدند و آن را تمرین کردند
درباره آموزش تیمّم و کار گروهی تیمم و همچنین مواقعی که تیمم جایز است برای دانش آموزان گفته شد که مواقعی که آب نباشد یا برای بدن ضرر داشته باشد و یا دسترسی به آن ممکن نباشد و یا با سختی و مشقّت همراه باشد می توانند تیمم کنند همچنین چند نمونه از چیزهایی که تیمم بر آنها صحیح می باشد جمع آوری شد و دانش آموزان تیمّم را به صورت گروهی تمرین کردند.
در خصوص مکان و لباس نمازگزار به دانش آموزان دو مطلب پاک بودن و غصبی نبودن توضیح داده شد و آنها به خوبی به این مسئله پی بردند.
دانش آموزان با قبله مسلمین «کعبه» به عنوان جایی که همه مسلمانان می بایست برای حفظ وحدت و یکپارچگی و همچنین نظم به طرف آن نماز بخوانند آشنا شدندو همچنین به دلایل نماز خواندن به سوی این مکان مقدس آگاهی پیدا کردند.
برای آموزش صحیح اذان و اقامه از نوار قرآن پایه سوم که اذان و اقامه در آن به خوبی قرائت شده بود استفاده شد و دانش اموزان با الفاظ اذان و اقامه و تعداد و ترتیب آنها به خوبی آشنا شدند و آن را در گروه تمرین کردند.
دانش آموزان همچنین با نماز های پنج گانه و تعداد رکعات آنها آشنا شدند و همچنین مراحل اقامه نماز به آنان توضیح داده شد و آنها با تمرین سوره حمد و توحید توسط نوار قرآن و لوحه این دو سوره را حفظ کردند و طرز تلفظ صحیح این دو سوره را نیز فرا گرفتند. در خصوص آموزش رکوع و سجود ابتدا وضعیت صحیح بدن در این دو مورد آموزش داده شد و دانش آموزان با شیوه صحیح قرار گرفتن بدن در رکوع و سجده و جاهایی از بدن که با زمین تماس دارند آشنا شدند و بعد ذکر مخصوص انها را فرا گرفتند و در گروه به تمرین آن پرداختند
درباره قنوت به دانش آموزان گفته شد که قنوت به عنوان یک دعای مستحب در نماز خوانده می شود و می توان آن را حتی به زبان فارسی نیز گفت. همچنین دانش آموزان با ذکر قنوت که در کتاب قرآن سوم آمده است آشنا شدند و به معنا و مفهوم آن پی بردند و آن را حفظ کردند و در گروه تمرین و تکرار کردند.
ذکر تشهد و زمان گفتن آن در نمازها برای دانش آموزان توضیح داده شد و با استفاده از نوار و لوحه این ذکر تمرین و تکرار شد تا دانش آموزان آن را به خوبی یاد بگیرندو بخاط بسپارند، همچنین از آنان خواسته شد که در صورت تمایل معنای آنرا نیز یاد بگیرند که برای این کار امتیاز خاصی برای آنان قرار داده شد که گرفتن جایزه یکی از مواردی بود که دانش آموزان نسبت به آن علاقه نشان دادند.
دانش آموزان در خصوص آموزش سلام هم با زمان خواندن این ذکر در نمازها آشنا شدند و با استفاده از نوارو تمرین و تکرار به یادگیری بهتر و دقیق تر آن پرداختند و معنا و مفهوم آن را نیز یاد گرفتند.
شایان ذکر است در تمامی این موارد کارتهای امتیاز جهت دریافت جایزه و یا جایزه های مختصری نظیر شکلات و گرفتن خانه در نمودار پیشرفت تحصیلی از مواردی بود که جهت ایجاد انگیزه بیشتر جهت یادگیری در انها استفاده شد.
در پایان برنامه زمان بندی شده در بهمن ماه به تمرین نماز دو رکعتی در نماز خانه آموزشگاه پرداختیم و به صورت گروهی این نماز را تمرین کردیم.
موضوعاتی که در اینده به آنها خواهیم پرداخت از این قبیل می باشد:
تمرین نماز سه رکعتی و چهار رکعتی به شکل گروهی در نماز خانه
آموزش نماز جماعت و کار گروهی نماز جماعت و شرکت در نماز جماعت مسجد روستا
آموزش مبطلات نماز و آموزش احکام روزه و حجاب و توضیح و تبیین آنها برای دانش آموزان
آشنایی با محرم و نامحرم
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
خلاصه قوانین فوتسال
قانون اول: زمین بازی؛ که خلاصه مشخصات و نکات قابل توجه با رسم شکل توضیح داده شد.
تذکر: ورود و خروج بازیکنان در موقع تعویض بایستی از محدوده مشخص شده انجام گیرد.
قانون دوم: توپ؛ محیط آن حداقل ۶۲ و حداکثر ۶۴ سانتیمتر وزن توپ ۳۹۰ الی ۴۳۰ گرم (توپ نمره ۴) شناسایی استاندارد هنگامی که توپ از ارتفاع ۲ متری به زمین رها میشود نباید بیشتر از ۶۵ و کمتر از ۵۵ سانتیمتر از زمین مسابقه جهش نماید.
قانون سوم: تعداد بازیکنان؛ یک مسابقه با شرکت دو تیم نباید بیش از ۵ بازیکن باشد که یکی از آنها دروازه بان با لباس مشخص است در شروع مسابقه حداقل بازیکن باید ۵ نفر باشد در صورت اخراج بازیکن هر تیم کمتر از دو نفر مسابقه باید تعطیل شود. ۱- حداکثر بازیکن ذخیره ۷ نفر میباشد. ۲- تعداد تعویض سیار نامحدود است حتی دروازه بان (رنگ لباس دروازه بان متمایز از بازیکنان) ۳- عمل تعویض زمانی خاتمه مییابد که بازیکن جانشین وارد زمین شود ۴- چنانچه در جریان بازی تعویض سیار بازیکن جانشین قبل از اینکه بازیکن تعویضی کامل زمین را ترک کند وارد زمین شود. داور بازی را قطع (با رعایت آوانتاژ به ت*یم حریف) بازیکن تعویضی را بیرون بفرستد به بازیکن جانشین اخطار و بازی با یک ضر*به آزاد غیر مستقیم به نفع تیم مقابل از محل توقف توپ زده میشود.
قانون چهارم: وسایل بازیکن؛ استفاده از کفش برای بازیکن اجباری است - نقص این قانون بازیکن خاطی از زمین خارج فرستاده با تکمیل وسایل با اجازه داوران حتماً در هنگام توقف بازی وارد زمین شود.
قانون پنجم: برای اداره بازی یک داور اصلی یا سرداور؛ تعیین میگردد. قدرت او که قانون به او تفویض نموده است از موقع ورود به محل بازی در آن واقع شده تا خروج آنجا پایان مییابد هر مورد مرتبط با بازی نتیجه نهایی تصمیم با اوست در صورت عدم حضور وقت نگهدار این مسؤولیت به عهده اوست.
قانون ششم: کمک داور (داور دوم)؛ بایستی برای هر مسابقه تعیین شود طرف مقابل داور اصلی انجام وظیفه میکند همان قدرت اجرایی را دارد به جز (همه وقایعی را که قبل در حین یا بعد از بازی میافتد ثبت و گزارش کند) در صورت نبودن وقت نگهدار وظیفه دارد دو دقیقه اخراجی بازیکنان و تایم یک دقیقه را محاسبه نماید و تعویض سیار صحیح انجام گرفته است. در صورت دخالت بی مورد از جانب کمک داور، داور اصلی بایستی او را از وظیفه آن معاف شخصی دیگری جانشین وی موضوع را گزارش کند.
تذکر: در صورت وجود اختلاف نظر بین داور اصلی و کمک داور سرداور (داور اصلی) حاکم خواهد بود.
قانون هفتم: وقت نگهدار؛ در خارج از بازی در امتداد خط میانی در منطقه تعویض بازیکنان قرار گیرد. وظایف او نگهداری وقت بازی ۲ دقیقه اخراجی یادداشت تایم اوتها و دادن علامت تایم اوت به داوران اعلام زمان بازی با صوت به داوران و یادداشت ۵ خطای اول هر تیم در هر نیمه که توسط داوران اعلام شده - ثبت شماره گلزنان و بازیکنان اخراجی و اخطاری و تایم اوتها آنها میباشد.
قانون هشتم: مدت بازی؛ مدت بازی دو وقت ۲۰ دقیقهای و زمان بین دو نیمه استراحت ۱۵ دقیقهای میباشد - هر تیم میتواند در هر نیمه یک تایم درخواست کند (در بازیهای حذفی در وقت اضافی تایم اوت وجود ندارد).
قانون نهم: شروع بازی، برنده قرعه اختیار انتخاب زمین و بازنده قرعه ضربه شروع بازی را میزند. ضربه شروع به داخل زمین حریف با علامت داور اصلی خواهد بود که فاصله بازیکن مقابل با توپ ۳ متر خواهد بود - از ضربه شروع مستقیماً گل به دست نمیآید.
قانون دهم: توپ در بازی و خارج از بازی؛ وقتی توپ خارج از بازی به طور کامل از خط طولی یا عرضی چه از هوا و زمین گذشته باشد. برخورد توپ به سقف سالن اوت اعلام شده و ادامه آن روی خط طولی نزدیکتر میباشد که توسط حریف زده میشود.
قانون یازدهم: روش به دست آمدن گل؛ تمام توپ از خط دروازه بین تیرهای عمودی و افقی عبور کرده به شرطی که بازیکن مهاجم توپ را با دست یا بازو و پرتاب حمل یا هل نداده باشد.
قانون دوازدهم: خطاها و رفتارهای ناشایست؛ هرگاه بازیکنی سهواً یا از روی بی احتیاطی یا نیروی نامتعادل یا بیش از اندازه ۱۱ خطای زیر را مرتکب شود یک ضربه آزاد مستقیم -یک ضربه پنالتی- به نفع تیم مقابل (اگر داخل محوطه جریمه باشد) گرفته میشود: لگد زدن -پشت پا زدن - پریدن روی حریف - تنه شدید و خطرناک - تنه از پشت به حریف - تف انداختن - زدن حریف - گرفتن حریف - هل دادن حریف - با شانه به حریف حمله کردن - تکل کردن.
هفت خطای منجر به اخطار: ۱ - مرتکب رفتار غیر ورزشی ۲- با گفتار و کردار به تصمیم داور اعتراض نماید. ۳- مکرراً قوانین بازی را نقص نماید. ۴- شروع مجدد بازی را به تأخیر اندازد. ۵- هنگام شروع مجدد بازی، ضربه آزاد و ضربه کرنر فاصله لازم رعایت نکند. ۶- بدون اجازه داور وارد زمین شود. ۷- بدون اجازه داور زمین را ترک کند. هفت خطای منجر به اخراج: ۱- مرتکب خطای شدید بازی شود. ۲- مرتکب برخورد با زننده شود. ۳- روی حریف یا هر فرد دیگر تف بیندازد ۴- عمداً با دست زدن به توپ، حریف را از یک گل یا موقعیت گل محروم نماید. ۵- موقعیت آشکار گل حریف به سمت دروازه در داخل پیشروی با خطای آزاد مستقیم سلب نماید. ۶- کلمات توهین آمیز بر زبان بیاورد. ۷- در یک مسابقه اخطار دوم بگیرد. تذکر مهم: بازیکنی که اخراج میگردد توسط داور بازی حتماً باید به رختکن هدایت شود و بعد از ۲ دقیقه تیم میتواند بازیکن دیگر جایگزین نماید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
خلاصه زندگینامه رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمى خامنهای « دام ظله»
« یک نفر را مثل آقاى خامنهای پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار، و بناى قلبى اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمى کنـید، ایشان را من سالهاى طولانى مى شناسم،»
امام خمینى « قدس سره»
● ازمیلاد تا مدرسه
رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید على خامنهای فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنهای ، در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنهای مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند. رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنین مى گویند: «پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.» امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند: «منزل پدرى من که در آن متولد شده ام ـ تا چهارـ پنج سالگى من ـ یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.» رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر دوران تحصیل ابتدایى را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» گذراندند.
● در حوزه علمیه
ایشان پس از آشنایی با جامعالمقدمات و صرف و نحو در دبیرستان وارد حوزه علمیه شدند و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواندند. درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند». ایشان کتب ادبى ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواندند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کردند. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواندند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواندند و دوره مقدمات و سطح را به طور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساندند. پدرشان مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشتند. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند.
● در حوزه علمیه نجف اشرف
آیت الله خامنهای که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بودند. در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى یزدى، و میرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّتى ایشان به مشهد باز گشتند.
● در حوزه علمیه قم
آیت الله خامنهای از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنهای به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد مى گویند: «به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان بّرى «نیکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آیت الله خامنهای بر سر این دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتید و آشنایان افسوس مى خوردند که چرا ایشان به این زودى حوزه علمیه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آینده چنین و چنان مى شدند!... امّا آینده نشان داد که انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهى براى ایشان سر نوشتى دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آیا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد به ویژه آیت الله میلانى ادامه دادند. همچنین ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینى به طلّاب جوان و دانشجویان نیز مى پرداختند.
● مبارزات سیاسى
آیت الله خامنهای به گفته خویش «از شاگردان فقهى، اصولى، سیاسى و انقلابى امام خمینى (ره) هستند» امـّا نخستین جرقـّه هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ایشان زده است، هنگامی که نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائیان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى پر هیجان و بیدار کننده اى در موضوع احیاى اسلام و حاکمیت احکام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسى و دروغگویى آنان به ملـّت ایران، ایراد کردند. آیت الله خامنهای آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدّت تحت تأثیر سخنان آتشین نوّاب واقع شدند. ایشان مى گویند: «همان وقت جرقه هاى انگیزش انقلاب اسلامى به وسیله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هیچ شکى ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».
● همراه با نهضت امام خمینى (قدس سره)
آیت الله خامنه اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آمیز امام خمینى علیه سیاستهاى ضد اسلامى و آمریکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب هاى فراوان و شکنجه ها و تعبیدها و زندان ها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطرى نترسیدند. نخستین بار در محرّم سال 1338 از سوى امام خمینى (قدس سره) مأموریت یافتند که پیام ایشان را به آیت الله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرّم و افشاگرى علیه سیاست هاى آمریکایى شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و آمریکا پرداختند. بدین خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فرداى آن روز به شرط اینکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پیش آمدن حادثه خونین 15خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.
● دوّمین بازداشت
در بهمن 1342 - رمضان 1383- آیت الله خامنهای با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و دیدار با علما و طلّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ایشان به ویژه درایـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با میلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ایشان در افشاگرى سیاستهاى شیطانى و آمریکایى رژیم پهلوى، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.
● سوّمین و چهارمین بازداشت
کلاسهاى تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامى ایشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظیر جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همین فعالیت ها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. بدین خاطر در سال 1345 در تهران مخفیانه زندگى مى کردند و یک سال بعد ـ 1346ـ دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدریس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال 1349 نیز دستگیر و زندانى گردند.
● پنجمین بازداشت
حضرت آیت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مى نویسد: «از سال 48 زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمى تواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پیوستن جریان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بیمناک است و نمى تواند بپذیرد که فعالیّـت هاى فکرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریان ها بیگانه و به کنار است. پس از آزادى، دایره درسهاى عمومى تفسیر و کلاسهاى مخفى ایدئولوژى و... گسترش بیشترى پیدا کرد».
● بازداشت ششم
در بین سالهاى 1350ـ1353 درسهاى تفسیر و ایدئولوژى آیت الله خامنهای در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن(ع)» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل میشد و هزاران نف ر ازمردم مشتاق به ویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلّاب انقلابى و معتقد را به این سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصیل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ایشان از شور و حال دیگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثیر و دست به دست مى گشت. طلّاب جوان و انقلابى که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان مى آموختند، با عزیمت به شهرهاى دور و نزدیکِ ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانى آشنا و زمینه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. این فعالیـّت ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بى رحمانه به خانه آیت الله خامنهای در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیارى از یادداشت ها و نوشته هایشان را ضبط کنند. این ششمین و سخت ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز 1354 در زندان کمیته مشترک شهربانى زندان بودند. در این مدت در سلولى با سخت ترین شرایط نگه داشته شدند. سختى هایى که ایشان در این بازداشت تحمّل کردند، به تعبیر خودشان «فقط براى آنان که آن شرایط را دیده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقیقى و انقلابى ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاسهاى سابق را به ایشان ندادند.
● در تبعید
رژیم جنایتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آیت الله خامنهای را دستگیر و براى مدّت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنى پیروزى انقلاب کبیر اسلامى ایران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
خلاصه ای از زندگانی امام حسین علیه السلام
ولادت
در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت على وفاطمه , که درود خدا بر ایشان باد, در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص ) رسید, به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسما (2) را فرمود تا کودک را بیاورد.اسما او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.(3)به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش , امین وحى الهى , جبرئیل فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) (4) که به عربى (حسین ) خوانده می شود نام بگذار.(5)چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است , جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى .و به این ترتیب نام پرعظمت حسین از جانب پروردگار, براى دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد.به روز هفتم ولادتش , فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه (6) کشت , و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)
حسین (ع ) و پیامبر (ص )
از ولادت حسین بن على (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص ) درباره حسین (ع ) ابراز میداشت , به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.سلمان فارسى می گوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر زانوى خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى , تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى , تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدایى که نُه نفرند و خاتم ایشان ,قائم ایشان (امام زمان عج ) می باشد. (8)انس بن مالک روایت می کند: وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می دارى , فرمود: حسن و حسین را, (9) بارها رسول گرامى حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد وآنان را می بویید و می بوسید. (10)ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است , در عین حال اعتراف می کند که : رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى مامی آمد, وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته , و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.(11)عالیترین, صمیمیترین و گویاترین رابطه معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى اسلام(ص )خواند که فرمود:حسین از من و من ازحسینم (12)
حسین (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زیست . پدرى که جز به انصاف حکم نکرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانید , جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت . پدرى که در زمان حکومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند ,همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند... در تمام این مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد, و در چند سالى که حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامى , مانند یک سرباز فداکار، همچون برادر بزرگوارش می کوشید, و در جنگهاى جمل , صفین و نهروان شرکت داشت.(13) به این ترتیب , از پدرش امیرالمؤمنین(ع ) و دین خدا حمایت کرد و حتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد. در زمان حکومت عمر, امام حسین (ع ) وارد مسجد شد, خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن میگفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبرپدرم فرود آى .... (14)
امام حسین (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت على (ع ), به فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به حسن بن على (ع ), فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع ), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسین (ع ) که دست پرورد وحى محمدى و ولایت علوى بود, همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتی ها را تحمل نماید, امام حسین (ع ) شریک رنج هاى برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است , هرگز اعتراض به برادر نداشت . حتى یک روز که معاویه , در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش را به بدگویى نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود, امام حسین (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاویه بشکند و سزاى ناهنجاریش را به کنارش بگذارد, ولى امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشى فراخواند, امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش بازگشت , آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه برآمد, و با بیانى رسا و کوبنده خاموشش ساخت . (15)
امام حسین (ع ) در زمان معاویه
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود, به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن على (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گردید. امام حسین (ع ) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام , بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده , سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است و از این حکومت پوشالى مخرب به سختى رنج می برد, ولى نمی توانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامى پایین بکشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعى مشابه او داشت.امام حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پیش از هر جنبش و حرکت مفیدى به قتلش می رسانند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پیشه ساخت که اگر بر می خاست , پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد, از این کشته شدن هیچ نتیجه اى گرفته نمی شد. بنابراین تا معاویه زنده بود, چون برادر زیست و علم مخالفت هاى بزرگ نیفراخت , جز آن که گاهى محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم رابه آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام مؤثرى خواهد نمود. در تمام طول مدتى که معاویه از مردم براى ولایتعهدى یزید, بیعت می گرفت , حسین به شدت با اومخالفت کرد, و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه گفت و یا نامه اى کوبنده براى او نوشت .(16) معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید, به او اصرارى نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت ...
قیام حسینى
یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامى تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند و براى این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند, مصمم شد براى نامداران و شخصیتهاى اسلامى پیامى بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور, نامه اى به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که براى من از حسین (ع )بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان .حاکم این خبر را به امام حسین (ع )رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید.(17) آن گاه که افرادى چون یزید, (شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامى بنشیند, باید فاتحه اسلام را خواند.(زیرا این گونه زمامدارها با نیروى اسلام و به نام اسلام , اسلام را از بین میبرند.)امام حسین (ع ) می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است , اگر در مدینه بماند به قتلش می رسانندش, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدینه به سوى مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه , همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید, در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت , و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان ازامام حسین (ع ) که در مکه به سر می برد دعوت کردند تا به سوى آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقیل , پسر عموى خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفى را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه اى روبرو شد, هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع ) با او بیعت کردند, و مسلم هم نامه اى به امام حسین (ع ) نگاشت و حرکت فورى امام (ع ) را لازم گزارش داد. هر چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبى می شناخت , و بی وفایى و بی دینیشان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد, و لیکن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوى کوفه حرکت کند.با این حال تا هشتم ذیحجه , یعنى روزى که همه مردم مکه عازم رفتن به منى بودند (18) و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به مکه برساند, آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزى با اهل بیت و یاران خود, از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت , یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ,بلکه علیه او قیام کرده است . یزید که حرکت مسلم را به سوى کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود, ابن زیاد را (که از
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
حاصل و خلاصه اى از غرض و مفاد سوره عنکبوت و اشاره به مکى بودن آن
از سیاق آیات این سوره و مخصوصا آیات اول سوره برمى آید که بعضى از کسانى که در مکه و قبل از هجرت ، به رسول خدا (صلى الله الیه و آله و سلم ) ایمان آورده بودند، از ترس فتنه اى که از ناحیه مشرکین تهدیدشان مى کرد، از ایمان خود برگشته بودند، چون مشرکین دست از سر مسلمانان برنمى داشتند، و مرتب آنان را دعوت مى کردند به اینکه از ایمان به آنجناب برگردند، و ضمانت مى دادند که اگر برگردید هر ضررى از این بابت دیدید ما جبران مى کنیم ، همچنان که اگر برنگردید بلا به سرتان مى آوریم ، و آن قدر شکنجه تان مى کنیم تا به کیش ما برگردید.
که آیهو قال الذین کفروا للذین آمنوا اتبعوا سبیلنا و لنحمل خطایاکم ... و آیه شریفهو من الناس من یقول آمنا بالله فاذا اوذى فى الله جعل فتنه الناس کعذاب الله ...)) متضمن این معانى است
و گویا از این عده که از ایمان خود رجوع کرده اند کسانى بوده اند که رجوعشان به خاطر مجاهدت و تهدید و تشویق پدر و مادرشان بوده ، مانند بعضى از فرزندان مشرکین که از آیه شریفهو وصینا الانسان بوالدیه حسنا و ان جاهداک لتشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما... این معنا استشمام مى شود، و این سوره درباره این عده نازل شده است
پس غرض سوره به طورى که از اول و آخرش و سیاق جارى در سراسرش استفاده مى شود، این است که : غرض خداى تعالى از ایمان مردم تنها این نیست که به زبان بگویند ایمان آوردیم ، بلکه غرض ، حقیقت ایمان است ، که تندباد فتنه ها آن را تکان نمى دهد، و دگرگونى حوادث ، دگرگونش نمى سازد، بلکه هر چه فتنه ها بیشتر فشار بیاورد، پا بر جا و ریشه دارتر مى گردد
پس غرض سوره اعلام این معنا است که مردم خیال نکنند به صرف اینکه بگویند ایمان آوردیم دست از سرشان برمى دارند، و در بوته آزمایش قرار نمى گیرند، نه ، بلکه حتما امتحان مى شوند، تا آنچه در دل نهان دارند ظاهر شود و معلوم شود ایمان است یا کفر،فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین - پس خدا حتما باید معلوم کند آن کسانى راکه در دعوى ایمان راست مى گویند، و آنهایى که در این دعوى دروغگویند))
پس فتنه و محنت یکى از سنت هاى الهى است که به هیچ وجه و درباره هیچ کس از آن گذشت نمى شود، همان طور که در امت هاى گذشته از قبیل قوم نوح ، عاد، ثمود، قوم ابراهیم ، لوط، شعیب و موسى جریان یافت ، و جمعى استقامت ورزیده و جمعى دیگر هلاک شدند و در امت هاى حاضر و آینده نیز جریان خواهد داشت ، و خدا به کسى ظلم نکرده ، و نمى کند، این خود امت ها و اشخاصند که به خود ظلم مى کنندپس کسى که مى گوید من به خدا ایمان آوردم باید در برابر ایمانش صبر کند، و خداى یگانه را بپرستد و چون قیام به وظایف دینى برایش دشوار و یا غیر ممکن شد باید به دیارى دیگر مهاجرت کند، دیارى و سرزمینى که در آنجا بتواند به وظیفه هاى خود عمل کند، چون ، زمین خدا وسیع است
و هرگز نباید به خاطر ترس از گرسنگى و سایر امور زندگى از مهاجرت چشم بپوشد، براى اینکه رزق بندگان به عهده خدا است ،و کاین من دابه لا تحمل رزقها الله یرزقها و ایاکم - و چه بسیار جنبده که خودش متحمل رزقش نیست بلکه خدا است که رزق آنها و رزق شما را مى دهد
و اما مشرکین که مؤ منین را آزار مى کردند با اینکه مؤ منین بغیر از اینکه مى گفتند: پروردگار ما الله است ، هیچ جرمى مرتکب نشده بودند، آنها هم باید بدانند که با این رفتار خود خدا را عاجز نمى کنند، و به ستوه نمى آورند، و نمى توانند خواست خود را علیه خواست خدا به کرسى بنشانند، بلکه خود این آزارشان هم که گفتیم فتنه و آزمایش مؤ منین است ، فتنه و آزمایش خودشان نیز هست ، و چنان نیست که از علم و تقدیر الهى خارج باشد، بلکه این خدا است که آنان را در چنین بوته اى از آزمایش قرار داده ، و دارد علیه آنان ضبط مى کند، تا اگر خواست در همین دنیا به وبال آن گرفتارشان کند، و اگر خواست این عذاب را تاخیر انداخته در روزى که به سوى او برمى گردند، و دیگر راه گریزى ندارند، عذاب کند
و اما آن چه به عنوان حجت و دلیل براى خود درست کرده و دل بدان خوش کرده اند، سخن باطل و دلیل مردودى است که هیچ جا به دردشان نمى خورد، و حجت علیه آنان تمام است
این حاصل و خلاصه اى از غرض سوره مورد بحث است ، و مقتضاى این زمینه این است که سوره در مکه نازل شده باشد، و اینکه بعضى گفته اند: مدنى است که یا همه اش و یا بیشترش و یا قسمتى از آن در مدینه نازل شده - اقوالشان در بحث روایتى آینده از نظر خواننده خواهد گذشت - صحیح نیست ، چون مضامین آیات آن جز با روزگار عسرت و شدت قبل از هجرت وفق نمى دهد
کلمه «حسب» از ماده حسبان است که معناى پندار را مى دهد و جملهان یترکوا قائم مقام دو مفعول آن است ، (چون این ماده همیشه دو مفعول مى گیرد، همچنان که در فارسى هم مى گوییم : من فلانى را پسر فلانى پنداشتم )، و جملهان یقولوا با تقدیر باء سببیت (بان یقولوا) مى باشد و کلمهفتنه به معناى آزمایش است ، و چه بسا بر معناى مصیبت و عذاب اطلاق شود، که معناى اول با سیاق سازگارتر است ، و استفهام در آیه استفهام انکارى است
و معناى آن این است که : آیا مردم گمان کرده اند که به صرف اینکه بگویند ایمان آوردیم متعرضشان نمى شوند، و با بلاها و مصیبت ها آزمایش نمى گردند، آزمایشى که با آن آنچه در نهان دارند از صدق و کذب آشکار شود؟ بعضى از مفسرین در معناى آن گفته اند:و آیا مردم گمان کرده اند که به هیچ بلیه اى مبتلا نمى شوند چون که گفته اند ایمان آوردیم و خلاصه بلا و مصیبت مخصوص کفار است اما مؤ منین به خاطر آن کرامت و احترامى که نزد خدا دارند دچار هیچ مصیبتى نمى شوند؟
و لیکن این معنا از نظر سیاق آیات معناى بعیدى است
بیان سنت الهى مبنى بر امتحان و آزمایش امت ها
لام در دو کلمهفلیعلمن و ولیعلمن لام سوگند است ، و جملهو لقد فتنا الذین من قبلهم حال از کلمهناس در آیه قبلى است ، و یا حال از ضمیر جمعى است که در کلمهیفتنون است
بنا بر احتمال اول ، انکار و توبیخ متوجه به ظن و پندار ایشان است ، که گمان کرده بودند آزمایش نمى شوند، با اینکه سنت الهى بر آزمایش و امتحان خلق جریان دارد، و بنا بر احتمال دوم این سرزنش و توبیخ متوجه به این پندارشان است که سنت الهى درباره اقوام مختلف است ، چون که قومى را آزمایش مى کند، و قومى دیگر را آزمایش نمى کند، و بعید نیست احتمال اول با سیاق موافق تر باشدپس ظاهر این است که : مراد از جملهو لقد فتنا الذین من قبلهم، این است که فتنه و امتحان سنت جارى ما است که در امت هاى قبل از ایشان نیز جارى کردیم ، و تو هرگز تبدیل و دگرگونگى در سنت ما نخواهى یافت
علت فتنه و امتحان الهى : تمایز راستگویان از دروغ گویان در ادعاى ایمان
جملهفلیعلمن الله الذین صدقوا...، تعلیل مطلب قبل است ، و مراد از اینکه مى فرماید: تا خداوند بداند که چه کسانى راست مى گویند و چه کسانى دروغ گویند، این است که : آثار صدق و کذب آنان به وسیله امتحان در مقام عمل ظاهر شود، چون امتحان است که باطن انسانها را ظاهر مى کند، و لازمه این ظهور این است که : آنهایى که ایمان واقعى دارند، ایمانشان پاى برجاتر شود، و آنها که ایمانشان صرف ادعا است همان صرف ادعا هم باطل گردد
چون آن ثواب و سعادتى که وعده داده اند بر ایمان ایشان مترتب شود، بر ایمان واقعى و حقیقت ایمان مترتب مى شود، ایمانى که آثارش در هنگام شداید و نیز آنجا که پاى اطاعت خدا به میان مى آید ظاهر مى شود، یعنى صاحب چنین ایمانى در شداید صبر مى کند، و نیز در برابر دستورات الهى صبر نموده آنها را انجام مى دهد، و در برابر معصیت ها صبر نموده و از آنها چشم مى پوشد، چنین ایمانى آن سعادت و آن ثوابها را در پى دارد، نه ایمان ادعایى پس معلوم شد که مراد از دانستن خدا، ظاهر شدن نشانیهاى ایمان واقعى و ادعایى است ، ممکن هم هست مراد از دانستن خدا، علم فعلى خدا باشد، که همان نفس امر خارجى است ، چون که اعمال و امورى که از ما سر مى زند عینا یکى از مراتب علم خدا هستند، و گرنه علم ذاتى او احتیاجى به امتحان ندارد. (پس معناى آیه این مى شود که خدا سنت امتحان را در همه اقوام و همیشه جارى مى کند، تا علم فعلى او یعنى راست ها و دروغها ظهور پیدا کند)
و بنابراین معناى آیه مورد بحث این مى شود که : آیا مردم پنداشته اند که رها مى شوند، و در بوته آزمایش قرار نمى گیرند، و هر ادعایى بکنند از ایشان پذیرفته مى شود؟ در حالى که چنین نیست ، یکى از سنت هاى ما امتحان است که در امم قبل از ایشان نیز جریان داشت ، در این امت نیز باید جریان یابد، تا راستگویان از دروغگویان متمایز و جدا شوند، یعنى آثار راستگویى آنان و دروغگویى اینان ظاهر شود، و در نتیجه ایمان راستگویان پا برجاتر شده ، و ادعاى صورى و دروغى اینان نیز از دلهایشان بیرون شودحال ببینیم چرا تا کلمهفلیعلمن الله همه جا مى فرمود: ما چنین و چنان کرده و مى کنیم ، و چون به این کلمه رسید فرمود: تا خدا بداند، با اینکه جا داشت بفرماید: تا ما بدانیم ، نکته این التفات چیست ؟
بعضى از مفسرین گفته اند:براى این است که آیه شریفه در مقام تهدید دروغگویان است ، و آوردن اسم جلاله (الله ) در مهابت و هول انگیزى موثرتر است. ولى ظاهرا این التفات در امثال این مقام براى افاده تعلیل است ، و مى خواهد علت حکم را برساند، و بفرماید دعوت به ایمان و هدایت به سوى آن و ثواب یافتن از آن از آنجایى که مربوط به کسى است که نامشالله است یعنى همه عالم ابتداى خلقتش از اوست ، و قوام ذاتش به اوست ، و به سوى او هم بازگشت مى کند، پس لازم و واجب است که حقیقت ایمان از ایمان ادعایى متمایز