واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق درباره نکاتی در مورد سعادت و شقاوت انسان با فرمتword

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 30

 

نکاتی در مورد سعادت و شقاوت انسان

بسم الله الرحمن الرحیم

(لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین  الاالذین آمنو و عملوا الصالحات فلهم اجرهم غیرممنون) سورة تین آیات 6-4

انسان را در قامت نیکوتر خلق کردیم. سپس اورا به پایین‌ترین پله باز گرداندیم. جز آنان که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند که پاداشی پایان ناپذیر دارند.

از میان هزاران خوبی و محاسن ایمان، پنج خوبی را در پنج نکتة بیان می‌کنیم.

نکتة اول

انسان به سبب نور ایمان به اعلی علیین بالا می‌رود و به وسیله آن ارزشی کسب می‌کند که شایسته بهشت باشد. در حالی که به سبب تیرگی کفر به اسفل  سافلین سقوط می‌کند و در وضع شایسته آتش جهنم قرار می‌گیرد. چون ایمان انسان را به صانع جلیلش مربوط می‌سازد. و او را با پیوند محکم(به‌خدا) مربوط می‌سازد و او را به صانعش نسبت می‌دهد. پس ایمان انتساب است. از این رو انسان به وسیله ایمان ارزشی والا از لحاظ تجلی صنعت الهی در او و پیدایش دلایل تقوش اسماء  ربانی بر صفحه وجودش کسب می‌کند. ولی کفر همان نسبت و انتساب را قطع می‌کند. و تیرگی آن صنعت ربانی را فرا می‌گیرد؛ و آثار آن را پاک می‌کند و ارزش انسان را می‌کاهد به طوری که او را فقط در ماده اش منحصر می‌سازد. و ارزش ماده اعتباری ندارد. و حکم نبودن را دارد. چون فنا پذیر و زایل شدنی است و حیاتش حیاتی حیوانی موقت است.

و اینک این را با آوردن مثالی توضیح می‌دهیم:

ارزش ماده با ارزش صنعت ومیزان مرغوبیت صنعت انسان متفاوت است. گاهی هر دو ارزش را برابر می‌بینیم. و گاهی ارزش ماده از ارزش خود صنعت بیشتر است و گاهی پیش می‌آید که ماده آهن دارای ارزشی غنی و جمالی بسیار عالی می‌شود. و پیش می‌آید صنعتی نادر و بسیار نفیس با وجود اینکه از ماده بسیار ساده ساخته شده است. میلیونها تومان ارزش پیدا می‌کند. اگر امثال چنین تحفه‌ای نایاب در بازار زرگران و پیشه وران عتیقه شناس عرضه شود و سازنده با مهارت و مشهور آن را بشناسند قیمتش به میلیونها تومان می‌رسد. اما اگر همان تحفه در بازار آهنگران ـ مثلاً ـ عرضه شود، هیچ‌کس به خریدن آن اقدام نخواهد کرد. و چه بسا برای خریدنش چیزی پرداخت نمی‌شود.

در انسان نیز چنین است انسان صنعت خارق‌العاده خالق سازنده و یکی از والاترین معجزات قدرتش می‌باشد. چون خدا او را به عنوان مظهر تجلیات جمیع اسماء نیکش خلق کرده است. و او را مدار تمام نقوش بدیع خود قرار داده و الگوی کوچک و نمونه تمام کائنات قرار داده.

پس هروقت نور ایمان در وجود همین انسان مستقر گردد، همان نور تمام نقشهای حکیمانه را که بر انسان قرار دارد، بیان و روشن می‌کند، بلکه آن را بر دیگران می‌خواند. پس مؤمن آن را اندیشمندانه می‌خواند، و آن را در نفس جود کاملاً احساس می‌کند. و دیگران را وادار می‌کند آن را مطالعه کرده و در آن بیندیشند. یعنی انگار می‌گوید: «اینک منم ساخته و مخلوق همان صانع, ببینید جگونه کرم و رحمتش در من متجلی می‌شود». وبه وسیله معانی مشابه آن صنعت ربانی در انسان متجلی می‌شود.

پس ایمان ـ که عبارت است از انتساب به صانع سبحان ـ به نشان دادن جمیع آثار صنعت نهان در انسان می‌پردازد. و بدین وسیله ارزش انسان در طول بروز همان حقیقت ربانی و درخشش همان آینه صمدانی معین و مشخص می‌شود. آنگاه همین انسان ـ که اهمیتی ندارد ـ به والاترین مقام تمام مخلوقات تحول پیدا می‌کند. به طوری که شایستگی خطاب الهی را پیدا کرده و به شرفی نایل می‌آید که او را شایسته مهمانی ربانی در بهشت  می‌کند.

اما وقتی کفر ـ که عبارت است از قطع انتساب به خدا ـ در وجود انسان نفوذ کند در چنان حالتی تمام معانی نقوش اسماء نیک و حکیم الهی به تیرگی سقوط کرده و به کلی محو می‌شود و مطالعه و خواندن غیر ممکن می‌گردد. چون فهم جهات معنوی مکنون در آن که متوجه صانع جلیل است. به سبب  فراموش گشتن صانع سبحان ممکن نمی‌شود بلکه به دنباله رو تبدیل و اکثر آثار صنعت و یا حکمت و اغلب نقوش معنوی عالی از بین می‌رود و اما باقی مانده آن که به چشم می‌آید اسباب ناچیز بی ارزش به طبیعت و تصادف نسبت داده می‌شود. و بالآخره سقوط کرده و زایل می‌گردد. چون هر یک از جواهر درخشان به پاره شیشه‌ای سیاه و تاریک تبدیل می‌گردد. و در آن حالت اهمیتش در تنها ماده حیوانی منحصر می‌گردد. و همان‌طور که گفتیم سرانجام و ثمر ماده عبارت است از بسر بردن حیاتی کوتاه جزئی، که صاحب آن آن را سپری می‌کند، در حالی که ناتوان‌ترین و نیازمندترین و شقاوتمندترین مخلوقات است از این رو در نهایت گندیده و زایل می‌شود... و این‌چنین کفر ماهیت انسانیت را خراب کرده و از جوهری ارزشمند آن‌را به سیاه زغالی بی ارزش تبدیل می‌کند.

نکتة دوم:

همان‌طور که ایمان نور است و انسان را روشن و نورانی می‌کند و تمام مکاتیب صمدانی نوشته شده بر آن را نمایان و ظاهر و آن را بازخوانی می‌کند، همان‌طور هم کائنات را روشن می‌کند، و قرنهای گذشته و آینده را از تاریکی شدید و فراگیر نجات می‌دهد.

و با استناد به اسرار این آیه شریف این راز را با مثالی توضیح ‌‌خواهیم داد:

)الله ولی الذین امنو یخرجهم من الظلمات الی النور) بقره 257 ـ خدا یاور‌‌ مؤمنان ‌است آنها را از تاریکی‌کفر به ‌نور ‌‌‌ایمان بیرون می‌آورد.

در یک جریان خیالی دو کوه بلند را در مقابل هم می بینیم که بر قلة آنها پلی عظیم و هولناک و در پایین آن دره‌ای بسیار عمیق قرار دارد و خودمان را که در روی آن پل ایستاده ایم در آن هنگام تاریکی شدید از هر طرف دنیا را در بر می گیردد، و چیزی دیده نمی‌شود. طرف راست خود را نگاه می کنیم، در تاریکی بی نهایت قبرستانی بزرگ را می بینیم یعنی به خیالمان چنان می آید. بعد طرف چپ را نگاه می کنیم، انگار امواجی از تاریکی شدید را می بینیم که با مشکلات و مصایب وحشتناک دست و پنجه نرم می کنند و با فجایع بزرگ در ستیزهستنند و گو اینکه خود را برای حمله آماده می کنند. به پایین پل نظر می اندازیم گودال و دره بسیار عمیق و بی انتها به چشممان می آید در این موقع و در مقابل این تیرگی شدید و مشکلات بزرگ جز چراغی بسیار کم نور دستی چیزی در اختیار نداریم. از آن استفاده می کنیم درآن هنگام وضعی ترس‌آور برایمان میشود شد چون گله شیر درنده و وحوش و اشباح را پیرامون خود و حتی تا اطراف پل می بینیم آرزو می‌کنیم که این چراغ را هم نداشتیم که این مخلوقات خوفناکی را برایم نمایان بکند نور چراغ را هر جا می‌گرفتیم مان خطرات خوفناک را می‌دیدیم، در دل حسرتمند بودیم و آه سرد می‌کشیدیم و می‌گفتیم واقعاً چراغ برایم مصیبت است از کوره در رفتم و چراغ را به زمین زدیم و خورد شد و انگار با خورد کردن چراغ به نور چراغی برقی دست یافتیم دیدم تمام کائنات را روشن کرده و قلب همان تاریکی را شکافته و کاملاً نابود شده و زایل گشته پر نور است. و هر جا و هر جهت پر از نور شده است و حقیقت همه چیز روشن و واضح نمایان شد. دیدیم همان پل معلق و ترس‌آور خیابانی ‌است ‌از ‌دشتی ‌هموار ‌می‌گذرد‌ ‌و ‌‌برایمان‌ روشن‌ شد ‌همان‌ گورستان ‌پرهراس که در طرف ‌راست دیده بودیم ، جز مجالس ذکر و تهلیل و زمزمه ذکری لطیف و خدمتی گرانقدر و عبادتی والا چیزی نیست که زیر فرمان مردانی نورانی در باغهای سبز و خرم و زیبا بر پا شده‌اند و نور شادی و سرور و سعادت را در قلب فروزان می‌کند و آن دره های عمیق و مصایب هولناک و حوادث مبهم که در طرف چپ خود می دیدم جز کوههای پوشیده از درختان سبز و خرم که موجب سرور بیننده می‌شوند چیزی نیستند که در پشت آن مهمانخانه عظیم و آسایشگاهها و تفریح گاههای جالب قرار دارند. آری به خیالمان چنین آمد و مخلوقات مخوف و وحوش درنده که دیدیم جز حیوانات رام شده و مأنوس مانند شتر و گاو و بز و گوسفند چیزی نیستند و در این موقع آیه شریف را می خوانیم

( الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور )

همان دو کوه عبارت اند از آغاز و انتهای حیات، یعنی عبارتند از عالم زمین و عالم برزخ و پل عبارت است از طریق حیات و طرف راست زمان گذشته و طرف چپ عبارت است از زمان آینده و چراغ دستی عبارت است از خودپرستی و مباهات و به خود بستگی و به معلومات خود مغرور بودن انسان که به وحی آسمانی گوش فرا نمی‌دهد و شیرها و درندگان وحشی عبارتند از حوادث شگفت انگیز و موجودات عالم پس انسانی که به خود پرستی و غرور خود متکی است و در دام تیرگیهای غفلت گرفتار می‌شود و به غل و زنجیر گمراهی مبتلی می‌شود همان انسان مانند حالت اول خیالی



خرید و دانلود تحقیق درباره نکاتی در مورد سعادت و شقاوت انسان با فرمتword


تحقیق درباره راه های سعادت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 23

 

راه های سعادت

حکم وجوب اطاعت از اوامر و نواهی والدین بهترین وسیله برای تربیت فرزند است. دین اسلام به منظور تربیت اسلامی فرزند به تعدیل استفاده والدین از این وسیله پرداخته و اطاعت از اوامر و نواهی والدین را براساس احکام خمسه تکلیفی (واجب، حرام، مباح، مستحب، مکروه) به پنج دسته تقسیم کرده است. دسته ای از این اوامر و نواهی اطاعتشان بر فرزند واجب است و از جمله واجبات امر والدین به واجبات اعتقادی و فقهی است. یعنی اگر والدین به فرزند امر کردند تا به خدا، معاد و... به طور کلی اصول عقاید دین اسلام ایمان بیاورد و یا به آموزشهایی بپردازد که اعتقادش را به این اصول محکم و شبهات اعتقادی را از او رفع کند، واجب است از آن اطاعت کند. مثلاً اگر والدین متوجه شدند که فرزندشان به شبهه تضاد عقل و دین، انکار پاداش و کیفر اخروی، انکار وحی و... گرفتار شده و خود قادر به رفع آن از ذهن و افکارش نیستند و در عوض به او امر کردند تا سخنرانی آیه الله مصباح یزدی را از تلویزیون گوش کند تا بدین وسیله پاسخ صحیح شبهاتش را بیابد، باید به این سخنرانی گوش کند.

ما در این مقاله به بحث و بررسی فقهی ادله وجوب اطاعت این اوامر می پردازیم و شبهه تقلید از والدین را در اصول عقاید دین پاسخ می گوییم.

 

مائده رضایی

«و الذی قال لوالدیه أفٍ لکما أتعداننی أن اخرج و قد خلت القرون من قبلی و هما یستغیثان الله و تلک امن إنّ وعدالله حقًّ فیقول ما هذا إلاّ أساطیر الأوّلین.»1

«و کسی که به پدر و مادرش گفت: اف بر شما، آیا به من وعده می دهید که [از گورم] بیرون روم در حالی که مردمان پیش از من [مردند] و گذشتند، و آن دو نزد خدا فریاد خواهی می کنند [و به فرزند می گویند:] وای بر تو، ایمان بیاور، به راستی وعده خدا حق (شدنی) است. پس (فرزند) می گوید: این نیست مگر افسانه های نخستینیان.»

- سبب نزول

طبق روایت مشهوری از اهل سنت مروان بن حکم، عبدالرحمن بن ابوبکر را متهم کرد که این آیه درباره وی نازل شده ولی عایشه پس از احضار مروان وی را توبیخ کرد و برادر خود را از این اتهام مبرا دانست و گفت: این آیه درباره فلان بن فلان نازل شد.

سیوطی روایت دیگری از تفسیر طبری نقل می کند که درباره یکی از پسران ابوبکر نازل شد.2 وقتی پدر و مادرش او را با اصرار و الحاح به ایمان به معاد فراخواندند گفت: عبدالله بن جدعان و گروهی از بزرگان قریش را برایم زنده کنید تا درباره صدق گفتارتان از آنان بپرسم. به هرحال مفسران حسن رفتار و زجاج نظر به آیه بعد «اولئک  الذین حق علیهم القول...» گفته اند: درباره هر کافر محاق والدین است.3

- تفسیر آیه



خرید و دانلود تحقیق درباره راه های سعادت


تحقیق در مورد موانع سعادت در قرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 12 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

موانع سعادت در قرآن، بدعت در دین

یکی از پرسش های بنیادین بشر از آغاز، هدف از آفرینش است؟ دغدغه ای که همواره او را به خود مشغول داشته و دارد، انسان با یافتن پاسخ آن، نه تنها هدف را می یابد بلکه به نقش، جایگاه و وظایف خود نیز آگاه می گردد و از بی معنایی رهایی می یابد.

یافتن پاسخ درست به این پرسش بنیادین با دشواری های چندی رو به رو بوده است. درک نادرست از خود و هستی، محدودیت های زمانی و مکانی، عدم احاطه علمی به چرایی و چگونگی پدیده ها، ناپیدایی آغاز و انجام و امور دیگری از این دست، موجب می شود تا همواره پاسخ ها را ناتمام بیابد. افزون بر این ناتوانیها انسانها از نظر ادراک و دریافت و فهم امور تفاوت های زیادی دارند که پاسخ ها گاه بسیار دشواریاب می نماید. از این رو دچار سرگردانی مضاعف می گردد.

پاسخ هایی که از سوی فلاسفه و فرزانگان به این پرسش داده شده است با توجه به بنیادهای هستی شناختی و ابزارهای معرفتی و روش های استنباطی در دو سویه متناقضین قرار می گیرد. فیلسوفانی که هستی را بدون آفریننده می بینند و ابزارهای معرفتی ایشان تنها حس و روش های علمی استنباطی ایشان تنها تجربه پذیری- ابطال پذیری یا اثبات پذیری- است، جهان را بی هدف و بی شعور می پندارند و هدف از زندگی انسانی را بهره گیری مادی از دنیا و لذت طلبی می داند. از این رو به اصالت لذت بسنده کرده و لذت را تنها بهره مندی بیشتر و بهتر از مادیات معنا می کنند.

در برابر، فیلسوفانی که از ابزارها و روش های معرفتی دیگر استفاده می کنند و برای هستی ورای امور مادی، دنیای غیرمادی تصویر می کنند هدف از زندگی را گونه ای دیگر تفسیر می نمایند. اختلاف تفاسیر ایشان نیز برخاسته از اختلاف در نحوه نگرش آنان به هستی و چگونگی به کارگیری ابزارها و روشهای معرفتی است. تفاوت هایی که تأثیر به سزایی را در نحوه بیان نقش، جایگاه و وظایف انسان از خود به جا می گذارد.

همه این پاسخ ها می کوشند تا به زندگی انسان معنا بخشیده و از بی معنایی و پوچی و بی هدفی رها سازند. این پاسخ ها می کوشند تا وضعیت او را در نظام هستی روشن نموده و آغاز و انجام او را در حد توان بنمایانند.

یکی از روشن ترین پاسخ ها که افزون بر معنابخشی به زندگی انسان، هدف از آفرینش و جایگاه نقش، و وظایف او را به خوبی ترسیم می کند پاسخ هایی است که از سوی پیامبران الهی به ویژه پیامر اسلام (ص) داده شده است. در این پاسخ انسان می یابد که آغاز و انجام او از خداست: "انالله و انا الیه راجعون" و خداوند حکیم هستی را آفریده است و هدف از آفرینش رسیدن هر موجود به کمال مطلوب و لقاءالله و این که این لقاء برای انسان اگر به صورت اختیاری باشد بسیار مفید است. (1)

هدف نهایی و مطلوب ذاتی انسان چیزی جز سعادت نیست که برخاسته از "حب ذات" است و انسان به طور فطری در پی بدست آوردن آن است؛ از این رو نه تنها چون و چرا بردار نیست بلکه در پرتو آن هدف، تمامی کارهای دیگر معنا پیدا می کند.

بنابراین سعادت به عنوان هدف اصلی برای خود انسان مطرح است -و انسان به طور فطری و ذاتی می کوشد تا به آن برسد. خوشبختی که در سایه آسایش و آرامش فراهم می آید، خوشبختی فرازمانی و بیرون از دایره تنگ زمانی است؛ و این جز با پیوستگی و بستگی به ذات لایزال خداوندی امکان پذیر نیست از این رو به سوی آن کدح، تلاش و حرکت دارد تا با پیوستگی و بستگی تام و تمام به خداوند لایزال سعادت دایم را در آغوش گیرد.

ملاک سعادت و شقاوت در معارف قرآن، لذت و رنج ابدی است؛ به این معنا که اسلام، و به ویژه قرآن در معنای سعادت و شقاوت تغییر نمی دهد و در این زمینه مفهوم جدیدی را مطرح نمی کند که از دسترس درک و فهم مردم به دور باشد؛ بلکه سعادت را به همان معنای رایج لذت پایدار و شقاوت را به معنای عرفی، رنج و الم بیشتر می داند ولی در مصداق آن دو تغییر می دهد و چون لذایذ و آلام دنیوی دوام و ثباتی ندارد، لذایذ و آلام ابدی جهان آخرت را به عنوان مصادیق صحیح و حقیقی سعادت و شقاوت مطرح می کند.

مفاهیم لذت و سعادت و اندیشه های مربوط به آن دو واجد نزدیکی عمیقی است. اندیشه های لذت جویی و سعادت خواهی آبشخورها و منابع فکری نزدیک و در برخی موارد یکسانی دارد؛ ولی تفاوت ها و پیچیدگی هایی در کاربردهای تاریخی آنها پیش آمده است. با این حال باید در نظر داشت که گرچه قایل شدن تمیز میان آن دو از نظر تحلیلی ممکن است ولی حفظ چنین تمایزی در عمل و واقعیت دشوار است. اندیشه های لذت طلبی مهم ترین هدف و انگیزه بشری در زندگی است، چنان چه در مفهوم سعادت نیز خود را به نحوی نشان می دهد؛ حتی می توان گفت که مفهوم لذت نوعی همپوشی دارد و سعادت را دربر می گیرد؛ زیرا مفهوم لذت، مفهومی دربرگیرنده و جامع است و شامل سعادت نیز می شود. هرچند که سعادت نیز از بعد دیگر مفهومی دربرگیرنده است و مفاهیمی چون آرامش و آسایش را همپوشی می کند. در حقیقت مفاهیمی چون آرامش و آسایش جاودان و دائمی جوهر سعادت را تشکیل می دهند ولی این آرامش و آسایش نیز مفاهیمی است که "لذت" آن را دربر می گیرد با این همه لذت به تنهایی نمی تواند هدف باشد بلکه تنها لذتی می تواند هدف والا و عالی باشد که دربرگیرنده سعادت یعنی آرامش و آسایش جاودانه باشد و این چیزی است که دین مدعی برآورده کردن آن برای انسان است. دین نه تنها هدف را برای انسان تبیین و تعیین می کند بلکه راه و زندگی و ایدئولوژی او را نیز بیان می دارد؛ به این معنا دین از همان آغاز لذت را "تحدید" می کند و از لذت های زودگذر و ناپایدار باز می دارد، البته این مخالفت دین با لذت های ناپایدار به مفهوم مردود شمردن و نفی مطلق نیست بلکه به معنای تحفیظ و جلوگیری از افراط و تفریط است. از این رو می بینیم که دین درباره شهوت جنسی و لذت هایی که انسان از طریق خوردن و آشامیدن و مانند آن ها می برد روش اعتدال و میانه ای را پیش گرفته است و با بیان روش و شیوه هایی چگونگی بهره گیری از این لذت های زودگذر و ناپایدار همراه با عدم خروج از هدف اصلی یعنی سعادت جاودانه را مشخص و معلوم داشته است.

قرآن به عنوان بهترین راهنما و دستور عمل برای رسیدن به سعادت و بهره گیری از همه لذت های مشروع دنیا و آخرت عوامل تحقق سعادت را برشمرده است که خود نوشتار جداگانه ای را می طلبد. ما در این نوشتار تنها به عوامل بازدارنده و موانع رسیدن انسان به سعادت اشاره می کنیم.

از نظر قرآن رسیدن به سعادت و خوشبختی پایدار و ابدی تنها با انجام افعال و اعمال اختیاری امکان پذیر است و بدون آنها دستیابی و تحصیل سعادت امری ناشدنی است؛ بنابراین تحصیل سعادت تنها به معنای انجام اعمال اختیاری است که به عنوان عامل پدیدآورنده سعادت می باشد؛ و انسان تنها به این طریق می تواند به آن برسد؛ زیرا سعادت که مطلوب ذاتی انسان است خود در زمره افعال اختیاری انسان قرار نمی گیرد بلکه با تحقق عواملی سعادت تحقق می یابد؛ پس باید افعال اختیاری یا "عواملی" که در قرآن به عنوان عامل، زمینه ساز و وسیله رسیدن به سعادت معرفی شده است، تبیین گردد و موانع بازدارنده دانسته شود.

بعضی از افعال و اعمال اختیاری که توسط انسانها صورت می گیرد، مانع دستیابی آنها به سعادت و رستگاری و عاملی است جهت رسیدن آنها به شقاوت و بدبختی.

قرآن کریم به این نوع افعال که مانع سعادت و عامل بدبختی فرد و جامعه است، راهنمایی کرده است. در این گفتار سعی و تلاش شده به مواردی از آنها، تحت عنوان موانع سعادت اشاره شود.

.1 اعراض از ذکر خدا

"و هرکس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت."(2)

از این آیه استفاده می شود که روی گردانی از یاد خدا زندگی سخت و پرمشقتی را به دنبال داشته و مانع از رسیدن انسان به سعادت و خوشبختی است.

در تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه چنین آمده است:

گاه می شود درهای زندگی به روی انسان به کلی بسته می شود، و دست به هر کاری می زند با درهای بسته روبه رو می گردد، و گاهی به عکس به هرجا رو می آورد خود را در برابر درهای گشوده می بیند، مقدمات هر کار فراهم است و بن بست و گرهی در برابر او نیست. از این حال تعبیر به وسعت زندگی و از اولی به ضیق یا تنگی معیشت تعبیر می شود، منظور از "معیشت ضنک" که در ]آیه ی فوق[ آمده نیز همین است.

گاهی تنگی معیشت به خاطر این نیست که درآمد کمی دارد، ای بسا پول و درآمدش هنگفت است، ولی بخل و حرص و آز، زندگی را بر او تنگ می کند نه تنها میل ندارد در خانه اش باز باشد و دیگران از زندگی او استفاده کنند، بلکه گوئی نمی خواهد آن را به روی خویش بگشاید.

راستی چرا انسان گرفتار این تنگناها می شود، قرآن می گوید: عامل اصلیش اعراض از یاد حق است.



خرید و دانلود تحقیق در مورد موانع سعادت در قرآن


سعادت 29 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 50

 

فعل :چیزی که در فعل است ،مانند اجرا شدن فرمان و نفوذ حکم، چیزی که در انفعال است :مانند احساس محسوسات ملایم با طرح، همانند شنیدن آواز خوش.

خیرات یا در معقولاتند یا در محسوسات .

اقسام سعادت: چنان که گفته شد سعادت خیر نسبی است و به اختلاف موارد مختلف می شود و سعادت تمام کارهای خیر و مقصد و هدف آنهاست که آدمی از روی اختیار انجام می دهد و شیئی تمام و کمال به چیزی می گویند که وقتی انسان به او رسید به چیز دیگری محتاج نباشد از این رو سعادت برترین و بالاترین خوبیهاست ولی در این خیر تمام و کمال که هدف کامل است به سعادتهای دیگری نیازمندیم که در بدن یا در خارج بدن است به این معنی که اگر انسان در امور مربوط به بدن و دنیا راحت باشد می تواند سعادت روحانی به دست بیاورد.

ارسطو می گوید : نمی شود انسان کار خوبی انجام دهد یعنی ببخشد، به کامیابی برسد، برای خود دوستان فراوان داشته باشد اما از سلامت جسمانی و ثروت و مال بی بهره باشد از این رو می گوید: ظهور شرافت و مقام حکمت نیاز به ابزار قدرت ندارد و خوشبختی خالص آن موهبتی است که در شریفترین منازل و بالاترین درجات خیرات از سوی خداوند و به انسان برسد و آن ویژه ی انسان کامل است اما کسانی چون کودکان یا کسانی که به کمال نرسیده و عملشان رشد نکرده است از این موهبت بی بهره اند.

اقسام پنجگانه سعادت به گفته ی ارسطو: ارسطو سعادت را پنج قسم می داند به شرح زیر:1- سعادتی که به تندرستی و اعتدال مزاج و سلامتی نیروها و مشاعر مربوط است مانند درستی اعضا و قوای پنجگانه ی ظاهری (سامعه، باصره ،لامسه، شامه، ذائقه)که سالم بودن آنها نوعی از سعادت است.

2-مال و ثروت در صورتی که بخشیده و انفاق شود، کسی که مال را در جای خود، خرج کند و به افراد مستحق بویژه دانشمندان بسیار ببخشد در این صورت یاد خیر او در میان مردم شایع می شود و از او به نیکی یاد می کنند.

3-سعادت مربوط به شهرت :کسی که در میان مردم به خوبی مشهور است و ذکر خیر او در میان فضلا و دانشمندان به خاطر احسان و بخشش منتشر می شود و او بسیار می ستایند از بخشی از سعادت برخوردار است.

4-سعادتی که به آرزوها مربوط است یعنی در هر کاری که وارد شود و به اتمام آن موفق شده به هوش برسد.

5-سعادتی که به اندیشه مربوط است: یعنی در عقاید دینی و کلیه علوم و معارف دارای عقیده ای درست و اندیشه ای سالم بوده و از اشتباه بدور باشد و در رایزنی اندیشه ای نو داشته باشد و خیراندیشی و خیر خواهی کند. به اعتقاد این حکیم، خوشبخت واقعی کسی است که اقسام پنجگانه سعادت که یاد شد در او جمع باشد و هر کس، بعضی از آنها را نداشته باشد به همان اندازه فاقد سعادت است.

حکمای پیش از ارسطو ،مانند فیثاغورث، بقراط، سقراط، افلاطون و نظایر آنها به اتفاق گفته اند: تمام فضیلتها و آنچه مربوط به سعادت است در نفس انسان تحقق می یابد و اموری را که خارج از نفس است از اقسام سعادت نمی شمارند و دارنده ی آن را سعادتمند نمی دانند از این رو ،آنگاه که حکما سعادت بشر را تقسیم می کنند تمام آن را در قوای نفسانی و جنبه های روحانی قرار می دهند چنان که ما نیز در اول کتاب گفتیم سعادت بشر در (حکمت و شجاعت و عفت و عدالت)است و نیز تمام حکما معتقدند که سعادت بشر در همین ملکات چهارگانه ای است که بر شمریم و کفایت می کند و اگر صاحب آن ملکات شد دیگر در سعادتمند شدن به فضیلت مربوط به بدن و خارج آن محتاج نخواهد بود



خرید و دانلود  سعادت 29 ص


سعادت 26 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 26

 

فعل :چیزی که در فعل است ،مانند اجرا شدن فرمان و نفوذ حکم، چیزی که در انفعال است :مانند احساس محسوسات ملایم با طرح، همانند شنیدن آواز خوش.

خیرات یا در معقولاتند یا در محسوسات .

اقسام سعادت: چنان که گفته شد سعادت خیر نسبی است و به اختلاف موارد مختلف می شود و سعادت تمام کارهای خیر و مقصد و هدف آنهاست که آدمی از روی اختیار انجام می دهد و شیئی تمام و کمال به چیزی می گویند که وقتی انسان به او رسید به چیز دیگری محتاج نباشد از این رو سعادت برترین و بالاترین خوبیهاست ولی در این خیر تمام و کمال که هدف کامل است به سعادتهای دیگری نیازمندیم که در بدن یا در خارج بدن است به این معنی که اگر انسان در امور مربوط به بدن و دنیا راحت باشد می تواند سعادت روحانی به دست بیاورد.

ارسطو می گوید : نمی شود انسان کار خوبی انجام دهد یعنی ببخشد، به کامیابی برسد، برای خود دوستان فراوان داشته باشد اما از سلامت جسمانی و ثروت و مال بی بهره باشد از این رو می گوید: ظهور شرافت و مقام حکمت نیاز به ابزار قدرت ندارد و خوشبختی خالص آن موهبتی است که در شریفترین منازل و بالاترین درجات خیرات از سوی خداوند و به انسان برسد و آن ویژه ی انسان کامل است اما کسانی چون کودکان یا کسانی که به کمال نرسیده و عملشان رشد نکرده است از این موهبت بی بهره اند.

اقسام پنجگانه سعادت به گفته ی ارسطو: ارسطو سعادت را پنج قسم می داند به شرح زیر:1- سعادتی که به تندرستی و اعتدال مزاج و سلامتی نیروها و مشاعر مربوط است مانند درستی اعضا و قوای پنجگانه ی ظاهری (سامعه، باصره ،لامسه، شامه، ذائقه)که سالم بودن آنها نوعی از سعادت است.

2-مال و ثروت در صورتی که بخشیده و انفاق شود، کسی که مال را در جای خود، خرج کند و به افراد مستحق بویژه دانشمندان بسیار ببخشد در این صورت یاد خیر او در میان مردم شایع می شود و از او به نیکی یاد می کنند.

3-سعادت مربوط به شهرت :کسی که در میان مردم به خوبی مشهور است و ذکر خیر او در میان فضلا و دانشمندان به خاطر احسان و بخشش منتشر می شود و او بسیار می ستایند از بخشی از سعادت برخوردار است.

4-سعادتی که به آرزوها مربوط است یعنی در هر کاری که وارد شود و به اتمام آن موفق شده به هوش برسد.

5-سعادتی که به اندیشه مربوط است: یعنی در عقاید دینی و کلیه علوم و معارف دارای عقیده ای درست و اندیشه ای سالم بوده و از اشتباه بدور باشد و در رایزنی اندیشه ای نو داشته باشد و خیراندیشی و خیر خواهی کند. به اعتقاد این حکیم، خوشبخت واقعی کسی است که اقسام پنجگانه سعادت که یاد شد در او جمع باشد و هر کس، بعضی از آنها را نداشته باشد به همان اندازه فاقد سعادت است.

حکمای پیش از ارسطو ،مانند فیثاغورث، بقراط، سقراط، افلاطون و نظایر آنها به اتفاق گفته اند: تمام فضیلتها و آنچه مربوط به سعادت است در نفس انسان تحقق می یابد و اموری را که خارج از نفس است از اقسام سعادت نمی شمارند و دارنده ی آن را سعادتمند نمی دانند از این رو ،آنگاه که حکما سعادت بشر را تقسیم می کنند تمام آن را در قوای نفسانی و جنبه های روحانی قرار می دهند چنان که ما نیز در اول کتاب گفتیم سعادت بشر در (حکمت و شجاعت و عفت و عدالت)است و نیز تمام حکما معتقدند که سعادت بشر در همین ملکات چهارگانه ای است که بر شمریم و کفایت می کند و اگر صاحب آن ملکات شد دیگر در سعادتمند شدن به فضیلت مربوط به بدن و خارج آن محتاج نخواهد بود پس معلوم است که هر فردی موفق و متصف به ملکات فوق شود، تمام سعادت نصیب او شده و میتوان او را سهیل کامل نامید و اگر بیمار و گرفتار بلاها شود یا نقصی در ب دنش باشد به سعادتش آسیبی نمی رسد مگر آن که بیماری و گرفتاری او بگونه ای باشد که در روحیه ی او تاثیر منفی بگذارد مثلاً حواس او را مختل سازد و گرفتار کند ذهنی و سست خردی شود. اما در نظر حکمای یاد شده ،فقر و گمنامی ،نقص اعضا و دیگر چیزها که خارج از نفس و روح انسان است با سعادت منافاتی ندارد .رواقیون و جمعی از طبیعیون ،بدن را جزئی از انسان می دانند نه ابزار روح ،و گفته اند :سعادت نفسانی و روحی کامل نمی شود مگر آنگاه که همراه با سعادت بدنی یا خارج بدن باشد که با تلاش و یا شانس به دست می آید. لیکن محققان از فلاسفه به بخت و شانس و امثال آن توجهی ندارند و نام آنها را سعادت نمی گذارند زیرا سعادت را امری ثابت و نامتغیر می دانند و بزرگترین و والاترین چیزها، شیئی ثابت و دائمی است و پست ترین اشیاء آن است که متغیر و غیر ثابت باشد.

از این دو پست ترین اشیاء را که متغیر است و با فکر و اندیشه به دست نمی آید و فضیلتی ندارد، سعادت نمی شمارند از این دیدگاه است که پیشینیان در سعادت بزرگ اختلاف کرده اند و گروهی پنداشته اند که سعادت بزرگ برای انسان حاصل نمی شود مگر پس از آن که روح از بدن و تمام امور مادی جدا شود. اینان همان گروهی هستند که از آنان نقل کردیم که سعادت بزرگ تنها و روح می دانند و انسان را تنها همان جوهر روحانی می شناسند نه به داشتن بدن از این دو حکم کرده اند که روح تا در بدن است و به طبیعت و تیرگیها و آلودگیهای بدن و نیازهای جسمانی و مادی پیوستگی دارد سعادتمند مطلق نیست(سعادتمند نسبی است).همچنین چون دیده اند که نفس تا زمانی که در تاریکی ماده پنهان است و عقل وی به طبیعت پای بند است ،نمی تواند امور عقلانی را ادراک کند از اینرو نه کامل می شود و نه به سعادت کامل می رسد لذا پنداشته اند هرگاه نفس از تیرگیهای مادی جدا شود از نادانیها نیز جدا می شود و به صفا و خلوص و روشنی می رسد و نورانیت الهی می پذیرد یعنی عقل کامل می شود. و به اعتقاد این گروه سعادت کامل انسانی فقط پس از مرگ و در آخرت حاصل می شود. اما گروه دیگر گفته اند: بسیار زشت است که چنین گمان رود که انسان تا زمانی که زنده است و کارهای خوب انجام می دهد و اعتقادات صحیح دارد و برای به دست آوردن خوشبختی خود در درجه اول و خوشبختی همنوعانش در درجه ی دوم تلاش می کند و با این کارهای پسندیده خلیفه خدا و در میان خلق خدا می باشد، شقی و بدبخت و ناقص است تا زمانی که بمیرد و این امور مادی را از دست بدهد آن وقت است که به سعادت کامل می رسد. ارسطو بر این اعتقاد است چون او درباره ی سعادت انسان سخن گفته است و انسان را مرکب از بدن و روح می داند از این رو انسان را به ناطق می رنده و ناطق رونده ی به دو پا و مانند آن تعریف کرده است و این گروه که به ارسطو رئیس آنهاست معتقدند که سعادت انسانی برای انسان دو دنیا حاصل می شود هرگاه برای سعادت تلاش کند و رنج بکشد تا به آخرین درجه ی سعادت برسد و چون ارسطوی حکیم آن را دید و مشاهده کرد که مردم در این سعادت انسانی مختلفند و اشکالی به ظاهر نشدنی بر آنها وارد شده است خود را نیازمند آن دید که رنج و زحمت به خود دهد و پرده از اشکال بردارد و سخن را در آن مورد طولانی کند و آن این است که فقیر سعادت بزرگ را در ثروت و رفاه می داند و بیمار سعادت را در تندرستی و سلامتی می داند و انسان ذلیل و خوار ،سعادت را در



خرید و دانلود  سعادت 26 ص