لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 42
ارتباط ورزش و سیاست
جدایی بازیهای المپیک از سیاست هرگز امکانپذیر نبوده است ....
واژههای والا همیشه گروگان سرنوشت هستند. مقامات بازیهای المپیک مباهات میکنند که این بازیها «همیشه مردم را در صلح گردهم آوردهاند تا به اصول اخلاقی جهانی احترام بگذارند.»
اما تاریخ خلاف آن را نشان میدهد. تحریم المپیک، این بازیها را در سالهای ۱۹۵۶، ۱۹۷۶، ۱۹۸۰ و ۱۹۸۴ برهم زد. در سال ۱۹۶۸ دو دونده دوی سرعت آمریکا روی سکو به جنبش حمایت از حقوق سیاهپوستان ادای احترام کردند.
اکنون چین که میزبان بازیهای المپیک در ماه اوت است متوجه میشود شعار المپیک پکن «یک جهان، یک رویا» بیش از آنکه بر مبنای حقیقت باشد متکی بر امید و آرزو است. استیون اسپیلبرگ، کارگردان آمریکایی، از تبلیغات هنری مراسم افتتاحیه و اختتامیه انصراف داده است: او میگوید چین باید برای متوقف کردن کشتوکشتار در دارفور بیشتر تلاش کند. در چهاردهم فوریه یک گروه از برندگان جایزه نوبل و ورزشکاران نیز در نامهای به روزنامه انگلیسی ایندیپندنت همین موضوع را عنوان کردند.
از سال ۲۰۰۱ که پکن حق برگزاری بازیهای المپیک را به دست آورد، چین میدانست که دوران سختی را در پیش دارد تا مانع مخالفان سیاستهای حقوق بشر چین از سوء استفاده سیاسی از این رویداد شود. چین در سال ۲۰۰۶ زمانی که آقای اسپیلبرگ وارد صحنه شد بسیار خرسند شد. اما در کمال تعجب چین، عملکرد این کشور در خارج بهخصوص در سودان، کانون غضب هالیوود در آستانه بازیهای المپیک شده است.
چین با خشم به آنچه تلاش برای «سیاسی کردن» المپیک میخواند واکنش نشان داده است. اما به تازگی به علت تلاشهای فعالان سیاسی همچون میافارو هنرپیشه آمریکایی، برای نشان دادن این بازیها به عنوان «المپیک نسلکشی» به علت کشتارها در سودان، برافروخته شده است. چین میزان فراوانی از نفت سودان را میخرد و به این کشور اسلحه میفروشد. فعالان سیاسی میگویند این امر مشارکت در کشتار سازماندهی شده توسط دولت است که دارفور را تباه کرده است.
چین برای منحرف کردن چنین اتهاماتی، کمی از امتناع معمول خود در مورد درگیر شدن در مسائل سیاسی دیگر کشورها تغییر جهت داده است. دیپلماتهای غربی چین را به دلیل کمک به متقاعد کردن سودان برای پذیرش هیات حافظ صلح سازمان ملل در این کشور تحسین میکنند. اما این امر آقای اسپیلبرگ را راضی نکرده است. گرچه «سیاستزدگی» بازیهای المپیک رد میشود، اما این بازیها از اهمیت سیاسی بالایی برای چین برخوردار هستند. دوره بازیهای المپیک در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ یک پیشبینی ورزشی از جنگ سرد بود؛ اکنون رهبران چین میخواهند کشورشان را به عنوان یک قدرت جهانی مورد احترام نشان دهند و دیگر خاطرات کشتار تظاهرکنندگان مدافع دموکراسی در سال ۱۹۸۹ در پکن را تکرار نخواهند کرد. (آنها میخواهند در صدر جدول مدالها قرار بگیرند.) جورج بوش گفته است او نیز در پکن خواهد بود.
اما به سکوت وادار کردن فعالان سیاسی کار دشواری خواهد بود. اگر یکی از مهمانان حرف نسنجیدهای بزند، چه؟ قوانین اجرایی المپیک ورزشکاران را از برگزاری «نظارت» سیاسی در محل برگزاری بازیهای المپیک منع میکند. اما در هفته گذشته پس از انتقادهای بسیار، انجمن المپیک انگلستان اعلام کرد در حال تجدیدنظر در مورد تصمیمی است که از اعضای تیم خود میخواهد از اظهارنظر در مورد مسائل حساس در طی بازیها خودداری کنند. به هر حال سیاست از راهی وارد خواهد شد.
سیاست و ورزش
بین ورزش و سیاست و یا به عبارت بهتر بین سیاستمداران و ورزشکاران نقاط اشتراک زیادی وجود دارد ، کارهایی در بین ورزشکاران انجام می شود و یا در عالم ورزش و جود دارد که که مشابه آن نیز در میان سیاستمداران هست و یا در عالم سیاست وجود دارد و بالعکس . اینکه کدامیک از دیگری این کارها را آموخته اند معلوم نیست ، آنچه مسلم است گاهی اوقات وقتی به رفتار سیاستمداران نگاه می کنی به یاد ورزشکاران می افتی و وقتی به رفتار ورزشکاران نگاه می کنی نا خودآگاه به یاد سیاستمداران می افتی !
در دو برنامه ی تلویزیونی که دیروز و امروز از تلویزیون پخش می شد ، نا خودآگاه رابطه ی بین سیاست و ورزش در ذهن تداعی می شد:
برنامه ی اول :
پس از بازی تیم فجر شهید سپاسی در برابر تیم سایپا که با نتیجه 1بر 1 خاتمه یافت ، یکی از خبر نگاران از مربی سایپا(علی دایی) سوال کرد که نظرتان در باره بازی تیم فجر چه بود ؟ علی دایی هم در پاسخ گفت : « تیم فجر حرفی برای گفتن نداشت » دیشب در برنامه ورزش شبکه ی استان فارس ، مجری برنامه نظر مربی تیم فجر ( غلامحسین پیروانی ) را در باره ی اظهار نظر علی دایی جویا شد . پیروانی ضمن تعریف از علی دایی گفت : وای به حال تیم سایپا که با تیمی که حرفی...
سیاست و ورزش...شعار تیم ملی به«صلح برای همه...»تغییر کرد::
همیشه شنیدیم که میگند نباید ورزش را با سیاست قاطی کرد.این دو تا هیچ جوری آبشون با هم تو یه جوب نمیره.همیشه و هر وقت که کشور های دیگه سیاست رو کمی با ورزش در هم آمیختن فریاد همه ما بالا رفته که این چه وضعشه ؟چرا سیاست رو با ورزش قاطی میکنید؟
و البته همیشه همه فدراسیون های جهانی اعلام کردند که قصد دارند از ورود کمترین جنبه های سیاست به ورزش جلوگیری کنند و به اصطلاح ورزش پاک رو همچنان پاک نگه دارند.
اما خوب همه میدونند تقریبا همه کشور های دنیا سعی میکنند ورزش رو ابزاری میدونند برای انتقال خیلی چیزها!مثل فرهنگ و هنر و قدمت و تمدن و صلح و البته معیارهای سیاسی.
اگر بگیم که الان ورزش تقریبا ابزاری تمام عیار دردست سیاست مدارهاست دروغ نگفتیم.
و البته ایران هم در این زمان و در این مرحله حساس سیاسی سعی داره از این جنبه به بهترین وجه استفاده و یا سو استفاده کنه!از هنگامه زمزمه های جام جهانی این اندیشه که ورزش و البته فوتبال میتونه به بهترین تریبون برای تبلیغ صلح آمیز بودن انرژی هسته ای تبدیل بشه ،در اذهان سیاست مدارها رد و بدل میشد.
بازی دوستانه با آلمان اولین تجربه جدی برای این امر بود.انرژی صلح آمیز هسته ای حق مسلم ماست.این جمله به 6 زبان زنده دنیا ترجمه و هر از چند گاهی در زیر صفحات تلویزیونی حک میشد.البته این جمله به عنوان شهار رسمی این بازی انتخاب شده بود و صد در صد بدون هماهنگی با آلمانی ها.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : .ppt ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید : 12 اسلاید
قسمتی از متن .ppt :
بسمه تعالیسیاست در سازمان
سیاست
از ریشه یونانی، درمعنای(( در جامعه زندگی کردن))، گرفته شده است . فرهنگهای بزرگ، سیاست را به عنوان هنر راهبری یک دولت تعریف کرده و تاکید می کنند سیاست والاترین فعالیتی است که دیگر فعالیتها را در بر می گیرد ، زیرا ماهیتی عمومی می یابد و سازماندهی عالی حیات را در جامعه مطمع نظر دارد . از نظر بوردو، هر امر، هر فعل و یا هر وضعی، در یک گروه انسانی، دارای خصلت سیاسی است، چون بر وجود روابط مبتنی بر اقتدار و اطاعت، که در جهت تحقق غایتی مشترک پدید می آیند ، دلالت دارد. از دیدگاهی ایستا، سیاست، به معنای ساختی خواهد بود که چنین روابطی را بر جامعه تحمیل می کند . سیاست، بیشتر جنبه ی پویای تمامی پدیده هایی را می رساند که در گردونه ی فعالیتی قرار می گیرند که هدف ار آن یا فتح قدرت است و یا اعمال آن.( آلن بیرو، 1375، فرهنگ علوم اجتماعی)
سازمان
سازمان عبارت از یک رشته روایط منظم و عقلایی است که بین افرادی که وظایف پیچیده و متعددی را انجام می دهند به منظور تامین هدفهای مشترک خاصی برقرار می گردد و در تعریف دیگر سازمان را می توان عمل طبقه بندی وظایف، تفویض اختیار و تثبیت مسئولیت برای اجرای وظایف و تعیین روابط به منظور همکاری موثر در انجام هدفهای سازمان تعریف نمود . (علی محمد اقتداری، 1366، سازمان و مدیریت)
تعریف سیاست سازمانی
سیاست سازمانی را مجموع فعالیت هایی که بوسیله اشخاص برای بدست آوردن ، افزایش و بکارگیری قدرت و دیگر منابع انجام می شود تا از آن طریق بتواند در موقعیتهای عدم اطمینان و ناهماهنگی به هدفهای دلخواه خود برسد. (جفری فقر) به عبارت ساده تر ، هدف شخص از چنین رفتاری ، یافتن راهی انحصاری است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
سیاست مذهبی هخامنشیان
هخامنشیان از سال (331-559) قبل از میلاد مسیح تقریبا 230 سال بر قسمت بزرگی از دنیای قدیم حکومت میکردند . کوروش پسر جوان داریوش دوم که از( 404-423) قبل از میلاد و برادرش به نام آرتاسکلس دوم از ( 359-404 ) قبل از میلاد مسیح بر سرزمینی حکومت میکردند که به نظر کسنفون در امپراطوری پدرشان شمال سرزمین اش بسیار سرد و جنوب اش گرم طاقت فرسا که قابل تحمل نبود حاکم بودند. سیاست مذهبی هخامنشیان که بر امپراطوری وسیعی حکومت می کردند و تمدن های مختلفی را در بر میگرفتند متفاوت بود .
کوروش کبیر که از سال ( 529-559 ) قبل از میلاد مسیح امپراطوری بزرگ هخامنشیان را از شرق وغرب گسترش داد این گسترش بدین ترتیب صورت گرفت که ابتدا کشورهای لیدی و آسیای صغیر و بابل و بین النهرین را تحت فرمان خود در آورد . در مورد مذهب شخصی کوروش سندی در دست نیست به همین خاطر در این مورد ما به نوشته هایی که یونانیان به یهودی ها ارائه می دهند اکتفا می کنیم .
کسنفون ( مورخ ) ادعا می کند که کوروش خدایان یونان را عبادت می کرده و آنها را قبول داشته است . اما سیاست مذهبی او بدون شک در این جهت حرکت میکرده که حکومت خود را در شرق وغرب و شمال و جنوب گسترده نگه دارد . بعد از این که او در سال ( 538 - 539 ) بابل را از میان برداشته و آنها را منقرض نمود از طرف مردم بابل و رهبران مذهبی در قلعه مردوک با احترام وجشن استقبال شد . او خدایان نابویند را به علت تنفری که از آنها داشت نابود کرد . او دستور داد عکس های این خدایان را از معبد دور کند و قانونی به نام طومارکوروش به جای آنها قرار دهد . در این اوقات مردوک بزرگترین خدایی که باقی مانده بود از طرف کوروش مورد احترام قرار گرفت وکوروش اجازه داد او را به معبد شهر خودش منتقل کند .
با این احوال کوروش مردوک را به عنوان یک دوست یاری دهنده و نزدیک خود اعلام کرد .بعد از تسخیر با شکوه بابل کوروش به لشگر خود دستور دادکه سربازان ازقلعه ها نگهبانی کنند به این خاطر که کسی نتواند ادوات جنگی موجود در هر قلعه را بیرون ببرد.بعد از آنکه یهودیها به فرمان کوروش کبیر از زندانهای بابل آزاد شدند کوروش به آنها اجازه داد که به اورشلیم بروند و معابد خود را دوباره بر پا سازند و انها تحت حمایت کوروش قرار میگیرند و هرچه از این معابد دزدیده شده بود جمع آوری و به آنها برگردانده شد.
کوروش به رهبر یهودیان به نام سیس باسار دستور داد هر آنچه که بابلیها ازآنها به غنیمت گرفته اند پس گرفته و به اورشلیم منتقل کند.خود کوروش نیز هر آنچه از ظروف طلا ونقره داشت به یهودیها هدیه کرد که با خود به اورشلیم ببرند.آنچنان که پیداست کوروش جوامعی را که فتح میکرد به مذاهب آنها کاری نداشت وآنه را به خاطر داشتن این مذاهب مختلف اذیت و آزار نمیکرد.در برخی از منابع آمده است که کوروش در حرم خودش زنان یهودی داشته و دختر فرمانروای مصر را به نام آمیاس به زنی گرفته بوده است.علاوه بر اینها کوروش یک چشم پزشک مصری به نام امیاس داشته که همواره همراه او بوده است. کوروش با تجدید ساختمانها و معابد یهودیهاآرزوی یاهورا رابرآورده کرد.کوروش نزد مردوک بسیار عزیز و گرامی بود به این خاطر که کشورهایی را که فتح میکرد به مذهب آنها کاری نداشت ومذهب آنها را مورد احترام قرار میداد همین طور کامبیز دوم که از سال(522-559)قبل از میلاد مسیح که بر امپراطوری پارسها حکومت میکرد اخلاق و رفتاری شبیه به کوروش داشت. کامبیز دوم به عنوان ولیعهد کوروش در بابل در معبد نابوس مورد احترام و تکریم قرار گرفت.
مطابق با قوانین بابلی او تمام کشیشهای مذهبی را در معبد جمع کرده و به آنها هدایای متفاوت میداد و همانطور که از قدیم در بابل مرسوم بوده دستور داد کاروان مذهبی در خیابانها بیافتند و به او به عنوان امپراطور بابل احترام بگذارند.بعد از مرگ کوروش مدارک بابلی که مطابق آن کامبیز جانشین وی است موجود میباشد.525 سالقبل از میلاد مسیح لشگر ایران به امپراطوری کامبیز مصر را فتح کردند. بنا بر نظر هرودت مورخ یونانی ایرانیان فاتح رهبران مذهبی مصری را کشتند که این بر خلاف روش هخامنشیان بود.علاوه بر این برای معابد مصریان مالیات سنگین وضع کردند و هدایای مصریان را آنچنان که مرسوم بود قبول نکردند.
در زمان حکومت ایرانیان بر مصر فقط سه معبد توانستند تحت این شرایط باقی بمانند و از خراب شدن دور باشند که دو تا از این معابد عبارتند از ممفیس و ترموپولیس با همه اینها ما میتوانیم بنا به گفته های هرودت متوجه شویم که کامبیز سریع بعد از فتح مصر معبد نایت را پیدا کرده و برای آن قربانی داده است و همینطور رفتار مناسب کامبیز با یهودیها در مصر در مورد او در تاریخ ثبت شده است.کوروش و کامبیز این دو امپراطور هخامنشی از طرف یهودیها مورد احترام قرار داشتند.
داریوش اول که از سال(522-486) قبل از میلاد مسیح سومین پادشاه هخامنشی دستور داد در تمام نوشته ها این مطلب درج شود که او از طرف اهوراء مزدا به پادشاهی رسیده است.داریوش اول مانند پادشاه قبل از خود یعنی کامبیز در مصر به عنوان پسر خورشید شناخته شد و مورد احترام بود شبیه همین سرنوشت برای اسکندر کبیر نیز اتفاق افتاده و او را پسر خورشید نامیده اند. در هر حال در بعضی از نوشته ها آمده است که داریوش اول اهوراءمزدا را خدای خدایان می دانسته است.در اینکه مذهب داریوش زرتشتی بوده جایی نوشته یا کتیبه ای دیده نشده. داریوش نیز مانند زمان کوروش برای ساخت و مرمت معبد اورشلیم دستورات اکیدی در تاریخ صادر نموده است. داریوش کشورهای آسیای صغیر (ترکیه) ، یونان و مصر را فتح کرد. داریوش سردار خود به نام داتیس را برای تسخیر جزیره دلوس فرستاد پس از تسخیر جزیره داریوش فرمان میدهد دو خدایی را که در جزیره وجود داشته عبادت نکنند. بعد از اینکه داتیس متوجه شد که مجسمه آپولون که از طلا ساخته شده بود در جزیره نیست و مفقود شده است دستور عمومی صادر کرد که همه مردم جزیره برای یافتن آپولون جزیره را جستجو کنند اما مجسمه پیدا نشد تا وقتی داتیس خواب دید و شخصی در خواب به اوگفت مجسمه را باید در کشتی ها یا قایقهایی که کنار بندر جزیره لنگر انداخته اند پیدا کنی. داتیس به بندر رفت و مجسمه را در یک قایق فینقی پیدا کرد و آن را به جزیره آورد و در معبد سر جایش قرار داد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
اصول سیاست فرهنگی جمهوریاسلامیایران
(مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی)
پیشگفتار
مفهوم سیاست فرهنگی از جمله مفاهیم تازهای است که از حدود چهار دهه قبل در کشورهای جهان مورد توجه قرار گرفته است. نگاه به فرهنگ بعنوان یکی از زمینههای اصلی توسعه و امکان مدیریت فرهنگی برای تغییر در عناصر فرهنگی و دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده و توجه به نقش دولتها در برنامه ریزی فرهنگی بستر مناسبی برای شکلگیری مفهوم سیاست فرهنگی بوجود آورده است. سیاست فرهنگی نوعی توافق رسمی و اتفاق نظر مسؤلان و متصدیان امور در تشخیص، تعیین و تدوین مهمترین اصول و اولویتهای لازم و ضروری در فعالیت فرهنگی میباشد و راهنما و دستورالعملی برای مدیران فرهنگی خواهد بود. یکی از برجستهترین فعالیتهای شورای فرهنگ عمومی و شورای عالی انقلاب فرهنگی در طول سالهای گذشته، تهیه و تنظیم اصول سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی در مجموعهای شامل اهداف، مبانی، اصول و اولویتها است که در جلسات متعدد با حضور اندیشمندان، مسئولین، دست اندرکاران و کارشناسان فرهنگی مورد بحث و بررسی و تنظیم قرار گرفته است. مجموعه حاضر «اصول سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی ایران» است که توسط دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی به زبانهای عربی و انگلیسی ترجمه شده است. بدون تردید کارآیی سیاست فرهنگی هنگامی است که به زبان برنامه و در قالب برنامههای فرهنگی به اهداف میانی، کمی و خط مشیهای اجرایی تبدیل شود. امید است این مجموعه ارزشمند سرلوحه برنامهریزی و فعالیتهای فرهنگی قرار گیرد و در مسیر تحقق سیاستها ارتقاء و تعمیق یابد.
احمد مسجدجامعیدبیر شورای فرهنگ عمومی
مقدمه
پدیدآورنده و حافظ فرهنگ بشری مردماند. اما این نقش اساسی گاه میتواند حرکات نامنظم، ناهماهنگ و پراکنده و گاه کاملاً منظم، منسجم، برنامهریزی شده و هدایت یافته باشد.
در طول تاریخ بشری هر گاه دولتها و سازمانهای رسمی از مسیر فرهنگی مردم جدا افتاده و برای خویش سیر و سیاستی دیگر اعم از غیر مردمی و ضد مردم داشتهاند به خصوص هر گاه مردم به دلایل متعدد جغرافیایی، اقتصادی، سیاسی، روحی و نظایر آن از تشکل و تعامل فرهنگی دور و پراکنده شدهاند، فرهنگ لاجرم سیلان و جریان مطلوب و کمال یافته خویش را کم و بیش از دست داده و چه بسا به انقطاع و گسیختگی مبتلا شده است. در این صورت انسان نتوانسته است از بار فرهنگی و بنیه عقلانی خویش در هیأت اجتماع و به نحوی که مقتضای روح جمعی است حداکثر بهرهبرداری را به عمل آورد و در استحصال و استخراجذخایروجوددرحداعلا،توفیق یابد. ظهورانسان در هیأتوحیثیتجمعی خویشبهقدریمهمومؤثراستکهامامخمینیرضواناللهعلیهدراینبابمیفرمایند:
«اگر انسانها در کلمه مبارکهالله مجتمع شدند و همه بتها را شکستند به همه مقصدهای عالی میرسند ... ما تجربه کردهایم... که آن وقت که توجه به خدای تبارک و تعالی مجتمعاً نداشتیم ولو یکی یکی هم داشتیم نتوانستیم کاری انجام بدهیم...»
در جهان امروز که نقش و نیروی اجتماعی فرهنگ نسبت به گذشته به مراتب افزونتر شده است، ضرورت هماهنگی و همسویی صاحب نظران و کارشناسان و برنامهریزان هر کشور با نیازهای فرهنگی جامعه نیز بیشتر احساس میشود. جامعه رشید جامعهای است که بتواند نیازهای فرهنگی خویش را در رهگذر حیات و حرکت اجتماعی بازشناخته، از تظاهرات و تمایلات کاذب یا گذرا تفکیک کند و قدرت پاسخگویی به این نیازها و بهرهگیری از آنها را در جهت رشد و کمال معنوی و مادی دارا باشد. شرط لازم برای تحقق چنین مطلوبی آن است که در هر کشور زمامداران اصولگرا و واقعنگر بتوانند به منظور همراهی با جریان عظیم و عمیق و اصیل فرهنگ در جامعه حداکثر بهرهگیری از دریای لایزال اراده و ایمان معنوی و الهی مردم به طور هماهنگ و همسو سیاستگذاری و برنامهریزی کرده، اهم محورهای لازم برای این حرکت را تشخیص داده و تعیین کنند.
سیاست فرهنگی دراین جهت و در این مسیر است که تدوین میشود. سیاست فرهنگی در حقیقت همان توافق رسمی واتفاق نظر مسؤولان و متصدیان امور در تشخیص، تدوین و تعیین مهمترین اصول و اولویتهای لازمالرعایه در حرکت فرهنگی است. سیاست فرهنگی را میتوان اصول راهنمای کارگزاران فرهنگی و مجموعه علایم و نشانههایی دانست که مسیر حرکت را نشان میدهد. به عبارت دیگر، نوعی دستورالعمل فرهنگی است که روشنگر حرکت است. بسیاری از نقاط کور و نکات مهم اما مبهم به مصداق اینکه گفتهاند «خود، راه بگویدت که چون باید رفت» در حین حرکت و در اثنای کسب تجربه است که روشن خواهد شد. بنابراین سیاست فرهنگی در همه موارد لزوماً گویای نکات بدیع و بیسابقه و غیرمکشوفه نیست؛ معاهدهای است که سلسلهای از اولویتها و اصول و فروع یک حرکت فرهنگی را «رسمیت» میدهدو همفکری و هم جهتی را با همکاری و هماهنگی توأم میکند.میثاقی است ملهم از آرمانها و اعتقادات، ناظر بر تجربهها و واقعیات، محدود به ظرفیتها و امکانات، توجه به آینده و اهداف بعید و قریب، که به هر حال در ظل و ذیل قانون اساسی قرار گرفته است.
مسؤولان، متصدیان و همه مراجع ومراکز فرهنگی وابسته به دولت و نظام جمهوری اسلامی ایران، مجریان و مخاطبین سیاست فرهنگی کشور دردرجه اولاند. سایر افراد و جمعیتها نیز لازم است با درجات و نسبتهای مختلفی که دارند و این امر از شأن اجتماعی و نیز نوع و نحوة فعالیت فرهنگی آنها ناشی میشود به تناسب مورد،باموادومفاداینسیاستفرهنگیبرخوردداشتهونقضکنندةآن نباشند.
توجه به نکات ذیل در خصوص سیاست فرهنگی کشور ضروری است.
- سیاست فرهنگی، سیاست انقلاب اسلامی است. انقلاب اسلامی بدین معناست که فرهنگ اسلامی در کلیه شؤون فردی و اجتماعی کشور اصل و پایه و مبنا قرار گرفته است. بنابراین نباید فراموش کرد که انقلاب اسلامی حقیقتاً انقلاب فرهنگی است و اگر نگوییم همه اختیارات و امکانات، قدر مسلم این است که میتوانیم بگوییم
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 8 صفحه
قسمتی از متن .doc :
فمنیسم و سیاست
مقدمه
اندیشه فمنیسم در واقع همان جنبش زنان است و ریشههاى آن به دوران روشنگرى اروپا و بیدارى این قاره از خواب قرون وسطایى مىرسد، اما ایدههاى انقلاب کبیر فرانسه (1) زمینهساز جدى و واقعى شکلگیرى نخستین نطفههاى جنبش فمنیستى است; آنجا که ایده حقوق بشر براى نخستین بار به شکل مدون و البته بیشتر در رابطه با حقوق مردان فرمول بندى شده بود. آنچه که فرانسه در دهه 90 قرن هجدهم به صورت شرکت فعال زنان در جنبش انقلابى و سپس تاسیس انجمنهاى سیاسى ویژه زنان شاهد آن بوده، به مرور ریشههاى خود را به سراسر اروپا گستراند. (2)
«جنبش آزادى زنان» مهمترین روایت فمنیستى در جامعه معاصر غرب است. البته خود این عنوان نیز نشان دهنده زمینه سیاسى ظهور آن و کلیدى براى درک بعضى از تفاوتهاى آن با اشکال پیشین فمنیسم است. فمنیستهاى اولیه از «حقوق» و «برابرى» زن سخن مىگفتند، اما در دهه 60 میلادى «ستم» و «آزادى» در فعالیتهاى سیاسى چپنو، (3) کلماتى کلیدى به شمار مىرفت. با افزایش جنبشهاى آزادى بخش; از قبیل جنبش آزادى بخش سپاهان، جهان سوم و...، فمنیسم جدید، به ناگزیر عنوان «جنبش آزادى بخش زنان» را براى خود برگزید که این تغییر نام بازتاب تحولى مهم در دورنماى سیاسى فمنیسم معاصر، ایجاد کرد. (4)
تعریف فمنیسم
فمنیسم لغتى فرانسوى است که به آنچه در قرن 19 در امریکا، تحت عنوان «جنبش زنان» معروف بود، اطلاق مىشد. جنبش زنان مجموعه متنوعى از گروههایى بود که هر یک به نحوى در «پیش برد» موقعیت زنان تلاش مىکردند. (5)
فرهنگ علوم سیاسى فمنیسم را این گونه معرفى مىکند:
«دفاع و جانبدارى از حقوق زنان و عقیده به برابرى زن و مرد در زمینههاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و مبارزه در راه وصول به این برابرى.» (6) از نظر تاریخى، در دهه 1980 میلادى فمنیسم به عنوان یک لغت، معانى متفاوتى را پیدا کرد. در این دوره حامیان نقش اجتماعى زنان که از حقوق آنان به عنوان یک موجود مستقل نیز دفاع مىکردند «فمنیست» نام گرفتند. اما طى سالهاى گذشته با تحول در نقشهاى اجتماعى و فردى زنان، تحولاتى نیز در بیان و معرفى فمنیسم ایجاد شده است، تا اندازهاى که نمىتوان قالب واحدى را از این تعاریف استخراج نمود. از جمله این تعاریف عبارتند از:
«آرین ایچ» نویسنده امریکایى معتقد است: فمنیسم از یک سو یک لقب پوچ و سبکسرانه به نظر مىرسد و از سوى دیگر به منزله نوعى اخلاق - روششناسى و یا یک طریقه پیچیده تفکر و عمل درباره شرایط زندگىهاست.
-«کریس ونیرون» جامعه شناس انگلیسى، در بیان خود از فمنیسم آن را واژهاى سیاسى معرفى مىکند که در جهت تغییر روابط موجود قدرت میان زن و مرد حرکت مىکند. - از دید «بل هوکس» فمنیسم محصول یک تعهد سیاسى - اقتصادى و اجتماعى است که سعى دارد تسلط جنسى، سیاسى و نژادى را نابود کرده و جامعهاى را بازسازى کند که در آن رشد شخصى فرد به منافع امپریالیسم، توسعهطلبى اقتصادى و تمایلات مادى از جمعیتبستگى دارد
با نگرشى دقیق به این تعاریف، به این نکته واقف خواهیم شد که فمنیسم تنها یک رویکرد عملى یا اجتماعى واحد نیست و به همین دلیل است که امروزه فمنیسم به شاخههاى متعددى از جمله لیبرال، مارکسیست، سوسیال، رادیکال، روانکاو، و فرامدرن تقسیم مىشود. (7)
با این بیان پس از گذرى کوتاه بر دیدگاههاى فمنیستى به دنبال پاسخ به این سؤال هستیم که آیا بین فمنیسم، اندیشه سیاسى، رویکرد سیاسى و سیاست، ارتباطى وجود دارد یا خیر؟
لیبرال فمنیسم: فلسفه لیبرالى (8) با رشد سرمایه دارى ظهور کرد و با اعتقاد به تساوى ذاتى انسانها، خواستار دموکراسى و آزادىهاى سیاسى شد. این نوع تفکر، شرایط زندگى را براى زنان و مردان دچار تغییراتى کرد که زن بورژوا (9) علیه سلطنتسنتى مردان در خانه بهپاخاست همانطور که مردان ساختار سیاسى موجود را رد کردند . از این رو در سال 1700 مرى آستل این سؤالها را مطرح مىکند: «اگر حاکمیت مطلق در یک کشور ضرورى نیست، پس چرا در خانواده لازم است؟ و اگر در خانواده ضرورى است، چرا در کشور نباشد؟ اگر همه انسانها آزاد به دنیا مىآیند، پس چرا همه زنان باید برده به دنیا بیایند و هستى آنها در شرایط بردگى کامل، تابع اراده نامعلوم و دلخواه مردان باشد؟»
لیبرال فمنیستها در قرن هجدهم - براى اثبات برابرى حقوق زن و مرد تلاش زیادى کردند. در قرن نوزدهم خواستار برابرى حقوق زنان تحت لواى قانون شدند و سرانجام در قرن بیستم، خواهان انجام اصلاحات گوناگون اجتماعى جهت تضمین و امکانات برابر براى زنان شدند. (10)
همانطور که در ابتدا ذکر شد، این نحوه نگرش، پایههاى تفکر خود را بر اساس تساوى انسانها(مردان و زنان) استوار کرده است. این نحوه تفکر سعى کرد تا سایه اصلى خود را بر قوانین و حقوق بیفکند تا در نتیجه آن و در سایه قوانین، موارد تبعیض نسبتبه زنان کاهش یافته و زنان نیز از حقوقى مشابه مردان برخوردار شوند. این برخوردارى از حقوق