واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق درمورد- اخلاقی بودن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 35

 

معنای « اخلاقی بودن » یک فعل چیست و چگونه است که یک کار انسان « اخلاقی » می شود ؟

مابجای آنکه اول ملاک های « اخلاقی بودن » را در « مکتبهای اخبلاقی » بیان کنیم . مواد بسیار ساده و روشنی را ذکر می کنیم و سپس به تفسیر می پردازیم چون قبل از آنکه موارد « فعل اخلاقی » روشن بشود ، تفسیر کردن آن صواب نیست .

فرق فعل اخلاقی با دیگر کارها این است که کارهای اخلاقی قابل ستایش و تحسین است و بشر یرای آن کارهال ارزش قائل است . کارهای اخلاقی دارای ارزش و قیمت گرانبهائی است ، ارزشی که در ذهن بشر نمی گنجد و چون نوع ارزش متفاوت است ما هرچه مقیاس بالا هم بگیریم نمی توانیم ارزش های اخلاقی را با مقیاس های مادی سنجش کنیم .

عفو و گذشت

خطاء و جنحه ای که یک شخص مرتکب می شود دو نوع است :

الف – آنکه به شخص مربوط می شود .

ب – خطایی که قسمتی از آن مربوط به شخص می شود و قمسمتی از آن مربوط به جامعه که هم جنبه حیاتی دارد و هم جنبه‌اجتماعی

متل قاتای که انسانی را می کشد و این دو جمله را دارد :

قسمتی از آن مربوط به اجتماع است و قسمتی از آن مربوط به شخص . در این صورت نسبت به حق شخصی آن شخصی که دربارة او جنایت شده است می تواند اغماز و گذشت کرد یعنی اگر قاتل تقاضای عفو کردو صاحب حق ( پدر و مادر یا فرزند مقتول ) هم او را بخشید این یک عمل اخلاقی و یک نوع عمل قهرمانانه تلقی می شود که مافوق عمل عادی است .

حق شناسی و وفا

عکس العمل انسان در برابر شخصی که به او احساس و نیکی کرده است دو گونه می تواند باشد ، بعضی اشخاص اینطورند که پس از آن که فهمیدند کارشان انجام شده و دیگر احتیاجی به لآن شخص احسان کننده ندارد اصلا اعتناء نمی کند و فراموش می کند ، بعضی دیگر در مقابل احسان ها و نیکی هاءی که به آنها شده است تا آخر عمر حق شناسی می کنند و هرگز آن نیکی ها را فراموش نمی کنند و پس از گذشت سالها هم اگر یک وقتی پیش بیاید که آن انسان احسان کننده احتیاجی داشته باشد فورادر مقام پاداش او بر می آیند که این یک اصل اخلاقی فکری است .

ترحم بر حیوانات

ترحم به حیوانات حتی حیواناتی که از یک نظر پلیدند یک کار اخلاقی است زیرا پلید بودن آن حیوان از یک جهت منافت با ترحم کردن به او ندارد .

در میان مردم ، اصلاح برقرار کردن و خوبی ها را افشاء کردنو بدی ها و عیب های مردم را پوشاندن همة اینها در مسائل اخلاقی است ، شامل مسائل اجتماعی که حق عموم در آنجا پیدا می شود نیست زیرا در آنجا دستورهای دیگری است .

کسانی که دوست دارند زشتی ها دربارة مؤمنین اشاعه پیدا کند برای آنها عذابی دردناک ایت این برای ان زشتی ها و گناهانی است که از انسان های مؤمن صادر شده است .

غیبت کردن یعنی افشاء بدی ها واقعی ، غیر از موارد استثناء که همه اش جنبه‌های اجتماعی است مثل آنجائی که مصالح مستشیر مطرح است .

انسان باید از افراط و تفریط دور باشد .

مکتب های غیر از اسلام خصوصا مکتب های فلسفی هرکدام اخلاق را به نحوی توجیه کرده اند که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم :

یکی از قدیمی ترین نظریات دربارة ملاک اخلاقی بودن کارها نظریة عاطفی است ، گروهی رمز عاطفی بودن کارها را در عواطف بشر می دانند و می گویند کار عادی و کار معمولی کاری است که از انگیزه های خود خواهانه و میلهای طبیعی



خرید و دانلود تحقیق درمورد- اخلاقی بودن


تحقیق درباره. اخلاقی بودن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 35

 

معنای « اخلاقی بودن » یک فعل چیست و چگونه است که یک کار انسان « اخلاقی » می شود ؟

مابجای آنکه اول ملاک های « اخلاقی بودن » را در « مکتبهای اخبلاقی » بیان کنیم . مواد بسیار ساده و روشنی را ذکر می کنیم و سپس به تفسیر می پردازیم چون قبل از آنکه موارد « فعل اخلاقی » روشن بشود ، تفسیر کردن آن صواب نیست .

فرق فعل اخلاقی با دیگر کارها این است که کارهای اخلاقی قابل ستایش و تحسین است و بشر یرای آن کارهال ارزش قائل است . کارهای اخلاقی دارای ارزش و قیمت گرانبهائی است ، ارزشی که در ذهن بشر نمی گنجد و چون نوع ارزش متفاوت است ما هرچه مقیاس بالا هم بگیریم نمی توانیم ارزش های اخلاقی را با مقیاس های مادی سنجش کنیم .

عفو و گذشت

خطاء و جنحه ای که یک شخص مرتکب می شود دو نوع است :

الف – آنکه به شخص مربوط می شود .

ب – خطایی که قسمتی از آن مربوط به شخص می شود و قمسمتی از آن مربوط به جامعه که هم جنبه حیاتی دارد و هم جنبه‌اجتماعی

متل قاتای که انسانی را می کشد و این دو جمله را دارد :

قسمتی از آن مربوط به اجتماع است و قسمتی از آن مربوط به شخص . در این صورت نسبت به حق شخصی آن شخصی که دربارة او جنایت شده است می تواند اغماز و گذشت کرد یعنی اگر قاتل تقاضای عفو کردو صاحب حق ( پدر و مادر یا فرزند مقتول ) هم او را بخشید این یک عمل اخلاقی و یک نوع عمل قهرمانانه تلقی می شود که مافوق عمل عادی است .

حق شناسی و وفا

عکس العمل انسان در برابر شخصی که به او احساس و نیکی کرده است دو گونه می تواند باشد ، بعضی اشخاص اینطورند که پس از آن که فهمیدند کارشان انجام شده و دیگر احتیاجی به لآن شخص احسان کننده ندارد اصلا اعتناء نمی کند و فراموش می کند ، بعضی دیگر در مقابل احسان ها و نیکی هاءی که به آنها شده است تا آخر عمر حق شناسی می کنند و هرگز آن نیکی ها را فراموش نمی کنند و پس از گذشت سالها هم اگر یک وقتی پیش بیاید که آن انسان احسان کننده احتیاجی داشته باشد فورادر مقام پاداش او بر می آیند که این یک اصل اخلاقی فکری است .

ترحم بر حیوانات

ترحم به حیوانات حتی حیواناتی که از یک نظر پلیدند یک کار اخلاقی است زیرا پلید بودن آن حیوان از یک جهت منافت با ترحم کردن به او ندارد .

در میان مردم ، اصلاح برقرار کردن و خوبی ها را افشاء کردنو بدی ها و عیب های مردم را پوشاندن همة اینها در مسائل اخلاقی است ، شامل مسائل اجتماعی که حق عموم در آنجا پیدا می شود نیست زیرا در آنجا دستورهای دیگری است .

کسانی که دوست دارند زشتی ها دربارة مؤمنین اشاعه پیدا کند برای آنها عذابی دردناک ایت این برای ان زشتی ها و گناهانی است که از انسان های مؤمن صادر شده است .

غیبت کردن یعنی افشاء بدی ها واقعی ، غیر از موارد استثناء که همه اش جنبه‌های اجتماعی است مثل آنجائی که مصالح مستشیر مطرح است .

انسان باید از افراط و تفریط دور باشد .

مکتب های غیر از اسلام خصوصا مکتب های فلسفی هرکدام اخلاق را به نحوی توجیه کرده اند که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم :

یکی از قدیمی ترین نظریات دربارة ملاک اخلاقی بودن کارها نظریة عاطفی است ، گروهی رمز عاطفی بودن کارها را در عواطف بشر می دانند و می گویند کار عادی و کار معمولی کاری است که از انگیزه های خود خواهانه و میلهای طبیعی



خرید و دانلود تحقیق درباره. اخلاقی بودن


تحقیق در مورد ساختمان فعل

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 5 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

ساختمان فعل :

فعل را در زبان فارسی از جهت ساختمان به دسته های زیر می توان تقسیم

کرد .

فعل های ساده : فعل ساده فعلی است که مصدر آن بیش از یک کلمه

نباشد ، یعنی تنها از بن ماضی و «ن» نشانه مصدر است ساخته شده باشد

مانند آفریدن ، آ لودن ، گرفتن .

فعل پیشوندی : از یک پیشوند و یک فعل ساده ساخته می شود مانند :

برداشتن ، فروختن ، بازداشتن

فعل مرکب : فعلی است که از یک صفت یا اسم با یک فعل ساده

ساخته می شود مجموعا یک معنی را می رساند مانند: زمین خوردن ،

پراکنده ساختن .

فعل پیشوندی مرکب : این فعل ها از ترکیب اسم ، یک پیشوند و یک

فعل ساده ساخته می شود مانند : دم در کشیدن – سرباز زدن – سر در

آوردن .

عبارت های فعلی : به دسته ای از کلمه ها گفته می شود که از

مجموع آنها یک معنی بدست می آید و اغلب با یک فعل ساده یا فعل

مرکب هم معنی می شود . بیش از دو کلمه اند و معمولا یکی از آن کلمه

ها حرف اظافه است مثل : از پای در آمدن . به کار گرفتن . از چشم افتادن .

فعل های لازم یک شخصه :

فعلی است که نمی تواند مفعول داشته باشد و فقط به صورت سوم شخص

بکار می رود و به جای شناسه ، ضمیر متصل مفعولی و اضافی ، م ، ت

، ش ، مان ، تان ، شان ، شخص فعل را نشان می دهد مانند؛ خوش آمدن

( خوشش آمدن )

زمان فعل ها :

زمان تقویم و زمان دستوری : زمان تقویمی همان زبان اصلی است .

یعنی گذر آنات و لحظه ها که درک می کنیم و به طور کلی به گذشته ،

حال ، و آینده تقسیم می شود . ماضی مطلق جز در سوم شخص مفرد از

بن ماضی با افزودن شناسه ها درست می شود و سوم شخص مفرد آن

همان بن ماضی است یعنی شناسه ندارد .

مهمترین موارد استعمال ماضی مطلق : 1 ) بیان وقوع فعل در زمان

گذشته به طور مطلق یعنی بی توجه به دوری و نزدیکی زمان یا تکرار

و استمرار و ملازمت آن به مفهوم هایی چون تردید و آرزو و جز آنها ؛

مثلا : ابن سینا در همدان در گذشت ( گذشته دور )

بیان وقوع فعل

در حال یا آینده : ساعت 4 در مدرسه منتظرت هستم اگر نیامدی من

رفتم . یعنی ( اگه نیای من می روم ) 3 ) به جای ماضی استمراری در

فعل های بودن و داشتن . مثال : هر روز این درس را داشتم ولی طبیعی

نبود که به او مراجعه کنم .

فعل کامل و ناقص :

همه ساخت ها و همه زمان ها برخی از فعل ها در زبان فارسی به کار

نمی روند مانند : استن که جزء مضارع آن یعنی ام ، ای ، است ، ایم ، اید ،

اند و ساخت های دیگری از آن در زبان وجود ندارد ؛ همچنین از باشیدن

نیز فقط مضارع ساده و اخباری آن یعنی باشم ، باشی ،...... و میباشم ، می

باشی و ..... در زمان به کار می رود. این نوع فعل ها را که همه ساختها و

زمان های آنها موجود یا متداول است فعل ناقص مینامند. در مقابل فعل

هایی را که همه ساختها و زمان های آنها به کار می رود مانند خوردن ،

زدن که به آن فعل کامل گویند بیشتر فعل ها از نوع کاملند . فعل ناقص

مثل : استن ، باشیدن ، بودن ، بایستن ، نهفتن ، خستن ،

فعل های معین :

برای آنکه بتوانیم فعلی را در زمانها و با وجه خاصی کنیم و با از ان ساخت

مجهول بسازیم از فعل های دیگر کمک می گیریم . مثلا اگر بخواهیم از

مصدر فعلی ماضی بعید بسازیم از بودن کمک می گیریم .

فعل های غبر شخصی : فعل های شبه معین توانستن و بایستن و شایستن

گاهی فعلی می سازند که بر شخص معینی دلالت نمی کند مانند نتوان رفت

، نباید گفت .

فعل وصفی آن است که فعل را به صورت صفت مفعولی بیاورند . در این

صورت فعل دیگری در آخر جمله می آورند ارزش فعل وصفی را مشخص

می کند . احمد به خانه رفته

فعل دعا :

برای دعا ساخت خاصی در زبان قدیم وجود داشته است و آن چنان بود که

در ساخت سوم شخص مفرد مضارع ساده یا التزامی پیش از شناسه می

افزودند : آمرزدا ، بیا مرز دا

فعل امر : امر فعلی است که با آن فرمان می دهیم یا از کسی می خواهیم

کاری را انجام دهد یا حالتی را بپذیرد برای فعل امر بیشتر دو ساخت به کار

می رود . دوم شخص مفرد و دوم شخص جمع ، برو ، بروید که دوم

شخص مفرد ماضی است اختصاصی امر و دوم شخص جمع مشترک میان

امر و مضارع التزامی و ساده . دوم شخص مفر همان بن مضارع است که

با جز پیشین ب به کار میرود و گاهی بدون «ب» در دوم شخص جمع

شناسه بدان افزوده می شود .

معیار های شناخت فعل مرکب :

الف ) وقتی فعلی مرکب است که جزء صرفی آن با کلمه همراه رابطه نحوی

نداشته باشد یعنی کلمه همراه فعل متمم ، مسند ،مقعول یا قید نباشد . در فعل

زمین خوردن و جمله پرویز زمین خورد . بین جزء صرفی خود و زمین



خرید و دانلود تحقیق در مورد ساختمان فعل


سعادت 29 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 50

 

فعل :چیزی که در فعل است ،مانند اجرا شدن فرمان و نفوذ حکم، چیزی که در انفعال است :مانند احساس محسوسات ملایم با طرح، همانند شنیدن آواز خوش.

خیرات یا در معقولاتند یا در محسوسات .

اقسام سعادت: چنان که گفته شد سعادت خیر نسبی است و به اختلاف موارد مختلف می شود و سعادت تمام کارهای خیر و مقصد و هدف آنهاست که آدمی از روی اختیار انجام می دهد و شیئی تمام و کمال به چیزی می گویند که وقتی انسان به او رسید به چیز دیگری محتاج نباشد از این رو سعادت برترین و بالاترین خوبیهاست ولی در این خیر تمام و کمال که هدف کامل است به سعادتهای دیگری نیازمندیم که در بدن یا در خارج بدن است به این معنی که اگر انسان در امور مربوط به بدن و دنیا راحت باشد می تواند سعادت روحانی به دست بیاورد.

ارسطو می گوید : نمی شود انسان کار خوبی انجام دهد یعنی ببخشد، به کامیابی برسد، برای خود دوستان فراوان داشته باشد اما از سلامت جسمانی و ثروت و مال بی بهره باشد از این رو می گوید: ظهور شرافت و مقام حکمت نیاز به ابزار قدرت ندارد و خوشبختی خالص آن موهبتی است که در شریفترین منازل و بالاترین درجات خیرات از سوی خداوند و به انسان برسد و آن ویژه ی انسان کامل است اما کسانی چون کودکان یا کسانی که به کمال نرسیده و عملشان رشد نکرده است از این موهبت بی بهره اند.

اقسام پنجگانه سعادت به گفته ی ارسطو: ارسطو سعادت را پنج قسم می داند به شرح زیر:1- سعادتی که به تندرستی و اعتدال مزاج و سلامتی نیروها و مشاعر مربوط است مانند درستی اعضا و قوای پنجگانه ی ظاهری (سامعه، باصره ،لامسه، شامه، ذائقه)که سالم بودن آنها نوعی از سعادت است.

2-مال و ثروت در صورتی که بخشیده و انفاق شود، کسی که مال را در جای خود، خرج کند و به افراد مستحق بویژه دانشمندان بسیار ببخشد در این صورت یاد خیر او در میان مردم شایع می شود و از او به نیکی یاد می کنند.

3-سعادت مربوط به شهرت :کسی که در میان مردم به خوبی مشهور است و ذکر خیر او در میان فضلا و دانشمندان به خاطر احسان و بخشش منتشر می شود و او بسیار می ستایند از بخشی از سعادت برخوردار است.

4-سعادتی که به آرزوها مربوط است یعنی در هر کاری که وارد شود و به اتمام آن موفق شده به هوش برسد.

5-سعادتی که به اندیشه مربوط است: یعنی در عقاید دینی و کلیه علوم و معارف دارای عقیده ای درست و اندیشه ای سالم بوده و از اشتباه بدور باشد و در رایزنی اندیشه ای نو داشته باشد و خیراندیشی و خیر خواهی کند. به اعتقاد این حکیم، خوشبخت واقعی کسی است که اقسام پنجگانه سعادت که یاد شد در او جمع باشد و هر کس، بعضی از آنها را نداشته باشد به همان اندازه فاقد سعادت است.

حکمای پیش از ارسطو ،مانند فیثاغورث، بقراط، سقراط، افلاطون و نظایر آنها به اتفاق گفته اند: تمام فضیلتها و آنچه مربوط به سعادت است در نفس انسان تحقق می یابد و اموری را که خارج از نفس است از اقسام سعادت نمی شمارند و دارنده ی آن را سعادتمند نمی دانند از این رو ،آنگاه که حکما سعادت بشر را تقسیم می کنند تمام آن را در قوای نفسانی و جنبه های روحانی قرار می دهند چنان که ما نیز در اول کتاب گفتیم سعادت بشر در (حکمت و شجاعت و عفت و عدالت)است و نیز تمام حکما معتقدند که سعادت بشر در همین ملکات چهارگانه ای است که بر شمریم و کفایت می کند و اگر صاحب آن ملکات شد دیگر در سعادتمند شدن به فضیلت مربوط به بدن و خارج آن محتاج نخواهد بود



خرید و دانلود  سعادت 29 ص


سعادت 26 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 26

 

فعل :چیزی که در فعل است ،مانند اجرا شدن فرمان و نفوذ حکم، چیزی که در انفعال است :مانند احساس محسوسات ملایم با طرح، همانند شنیدن آواز خوش.

خیرات یا در معقولاتند یا در محسوسات .

اقسام سعادت: چنان که گفته شد سعادت خیر نسبی است و به اختلاف موارد مختلف می شود و سعادت تمام کارهای خیر و مقصد و هدف آنهاست که آدمی از روی اختیار انجام می دهد و شیئی تمام و کمال به چیزی می گویند که وقتی انسان به او رسید به چیز دیگری محتاج نباشد از این رو سعادت برترین و بالاترین خوبیهاست ولی در این خیر تمام و کمال که هدف کامل است به سعادتهای دیگری نیازمندیم که در بدن یا در خارج بدن است به این معنی که اگر انسان در امور مربوط به بدن و دنیا راحت باشد می تواند سعادت روحانی به دست بیاورد.

ارسطو می گوید : نمی شود انسان کار خوبی انجام دهد یعنی ببخشد، به کامیابی برسد، برای خود دوستان فراوان داشته باشد اما از سلامت جسمانی و ثروت و مال بی بهره باشد از این رو می گوید: ظهور شرافت و مقام حکمت نیاز به ابزار قدرت ندارد و خوشبختی خالص آن موهبتی است که در شریفترین منازل و بالاترین درجات خیرات از سوی خداوند و به انسان برسد و آن ویژه ی انسان کامل است اما کسانی چون کودکان یا کسانی که به کمال نرسیده و عملشان رشد نکرده است از این موهبت بی بهره اند.

اقسام پنجگانه سعادت به گفته ی ارسطو: ارسطو سعادت را پنج قسم می داند به شرح زیر:1- سعادتی که به تندرستی و اعتدال مزاج و سلامتی نیروها و مشاعر مربوط است مانند درستی اعضا و قوای پنجگانه ی ظاهری (سامعه، باصره ،لامسه، شامه، ذائقه)که سالم بودن آنها نوعی از سعادت است.

2-مال و ثروت در صورتی که بخشیده و انفاق شود، کسی که مال را در جای خود، خرج کند و به افراد مستحق بویژه دانشمندان بسیار ببخشد در این صورت یاد خیر او در میان مردم شایع می شود و از او به نیکی یاد می کنند.

3-سعادت مربوط به شهرت :کسی که در میان مردم به خوبی مشهور است و ذکر خیر او در میان فضلا و دانشمندان به خاطر احسان و بخشش منتشر می شود و او بسیار می ستایند از بخشی از سعادت برخوردار است.

4-سعادتی که به آرزوها مربوط است یعنی در هر کاری که وارد شود و به اتمام آن موفق شده به هوش برسد.

5-سعادتی که به اندیشه مربوط است: یعنی در عقاید دینی و کلیه علوم و معارف دارای عقیده ای درست و اندیشه ای سالم بوده و از اشتباه بدور باشد و در رایزنی اندیشه ای نو داشته باشد و خیراندیشی و خیر خواهی کند. به اعتقاد این حکیم، خوشبخت واقعی کسی است که اقسام پنجگانه سعادت که یاد شد در او جمع باشد و هر کس، بعضی از آنها را نداشته باشد به همان اندازه فاقد سعادت است.

حکمای پیش از ارسطو ،مانند فیثاغورث، بقراط، سقراط، افلاطون و نظایر آنها به اتفاق گفته اند: تمام فضیلتها و آنچه مربوط به سعادت است در نفس انسان تحقق می یابد و اموری را که خارج از نفس است از اقسام سعادت نمی شمارند و دارنده ی آن را سعادتمند نمی دانند از این رو ،آنگاه که حکما سعادت بشر را تقسیم می کنند تمام آن را در قوای نفسانی و جنبه های روحانی قرار می دهند چنان که ما نیز در اول کتاب گفتیم سعادت بشر در (حکمت و شجاعت و عفت و عدالت)است و نیز تمام حکما معتقدند که سعادت بشر در همین ملکات چهارگانه ای است که بر شمریم و کفایت می کند و اگر صاحب آن ملکات شد دیگر در سعادتمند شدن به فضیلت مربوط به بدن و خارج آن محتاج نخواهد بود پس معلوم است که هر فردی موفق و متصف به ملکات فوق شود، تمام سعادت نصیب او شده و میتوان او را سهیل کامل نامید و اگر بیمار و گرفتار بلاها شود یا نقصی در ب دنش باشد به سعادتش آسیبی نمی رسد مگر آن که بیماری و گرفتاری او بگونه ای باشد که در روحیه ی او تاثیر منفی بگذارد مثلاً حواس او را مختل سازد و گرفتار کند ذهنی و سست خردی شود. اما در نظر حکمای یاد شده ،فقر و گمنامی ،نقص اعضا و دیگر چیزها که خارج از نفس و روح انسان است با سعادت منافاتی ندارد .رواقیون و جمعی از طبیعیون ،بدن را جزئی از انسان می دانند نه ابزار روح ،و گفته اند :سعادت نفسانی و روحی کامل نمی شود مگر آنگاه که همراه با سعادت بدنی یا خارج بدن باشد که با تلاش و یا شانس به دست می آید. لیکن محققان از فلاسفه به بخت و شانس و امثال آن توجهی ندارند و نام آنها را سعادت نمی گذارند زیرا سعادت را امری ثابت و نامتغیر می دانند و بزرگترین و والاترین چیزها، شیئی ثابت و دائمی است و پست ترین اشیاء آن است که متغیر و غیر ثابت باشد.

از این دو پست ترین اشیاء را که متغیر است و با فکر و اندیشه به دست نمی آید و فضیلتی ندارد، سعادت نمی شمارند از این دیدگاه است که پیشینیان در سعادت بزرگ اختلاف کرده اند و گروهی پنداشته اند که سعادت بزرگ برای انسان حاصل نمی شود مگر پس از آن که روح از بدن و تمام امور مادی جدا شود. اینان همان گروهی هستند که از آنان نقل کردیم که سعادت بزرگ تنها و روح می دانند و انسان را تنها همان جوهر روحانی می شناسند نه به داشتن بدن از این دو حکم کرده اند که روح تا در بدن است و به طبیعت و تیرگیها و آلودگیهای بدن و نیازهای جسمانی و مادی پیوستگی دارد سعادتمند مطلق نیست(سعادتمند نسبی است).همچنین چون دیده اند که نفس تا زمانی که در تاریکی ماده پنهان است و عقل وی به طبیعت پای بند است ،نمی تواند امور عقلانی را ادراک کند از اینرو نه کامل می شود و نه به سعادت کامل می رسد لذا پنداشته اند هرگاه نفس از تیرگیهای مادی جدا شود از نادانیها نیز جدا می شود و به صفا و خلوص و روشنی می رسد و نورانیت الهی می پذیرد یعنی عقل کامل می شود. و به اعتقاد این گروه سعادت کامل انسانی فقط پس از مرگ و در آخرت حاصل می شود. اما گروه دیگر گفته اند: بسیار زشت است که چنین گمان رود که انسان تا زمانی که زنده است و کارهای خوب انجام می دهد و اعتقادات صحیح دارد و برای به دست آوردن خوشبختی خود در درجه اول و خوشبختی همنوعانش در درجه ی دوم تلاش می کند و با این کارهای پسندیده خلیفه خدا و در میان خلق خدا می باشد، شقی و بدبخت و ناقص است تا زمانی که بمیرد و این امور مادی را از دست بدهد آن وقت است که به سعادت کامل می رسد. ارسطو بر این اعتقاد است چون او درباره ی سعادت انسان سخن گفته است و انسان را مرکب از بدن و روح می داند از این رو انسان را به ناطق می رنده و ناطق رونده ی به دو پا و مانند آن تعریف کرده است و این گروه که به ارسطو رئیس آنهاست معتقدند که سعادت انسانی برای انسان دو دنیا حاصل می شود هرگاه برای سعادت تلاش کند و رنج بکشد تا به آخرین درجه ی سعادت برسد و چون ارسطوی حکیم آن را دید و مشاهده کرد که مردم در این سعادت انسانی مختلفند و اشکالی به ظاهر نشدنی بر آنها وارد شده است خود را نیازمند آن دید که رنج و زحمت به خود دهد و پرده از اشکال بردارد و سخن را در آن مورد طولانی کند و آن این است که فقیر سعادت بزرگ را در ثروت و رفاه می داند و بیمار سعادت را در تندرستی و سلامتی می داند و انسان ذلیل و خوار ،سعادت را در



خرید و دانلود  سعادت 26 ص