واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق؛ فلسفه خلاقیت کودکان

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 45

 

فلسفه برای کودکان از جمله شاخه های جدید رشته فلسفه محسوب می شود، اما در این شاخه از مباحث پیچیده فلسفی خبری نیست بلکه در واقع آموزشی است برای روشمند کردن تفکر . در این مقاله اهداف و برنامه های فلسفه برای کودکان از سوی رئیس مرکز تحقیقاتی فلسفه برای کودکان آرژانتین بررسی شده است.

 " فلسفه برای کودکان " یک برنامه آموزشی است که این امکان را فراهم می آورد تا کودکان و نوجوانان افکار پیچیده خود را شکل  دهند. از این رهگذر استدلال، تفکرات انتقادی، خلاقانه و نوعدوستی آنها نیز زیاد می شود. این برنامه نظام مند و تدریجی است که بیشتر برای کار روی کودکان 4 تا 18 ساله طراحی شده است. با در نظر داشتن علایق کودکان و با توجه به این موضوع که آنها را بیشتر تحریک کنند و این مساله با کارهای روش مند به اجرا در می آید. این برنامه به گونه ای طراحی شده است که کنجکاوی و اعجاب کودکان را بر انگیزد. هدف این است که به بالاترین میزان فکر سامان یافته، در مجموعه ای از سئوالات دست پیدا کرد. این برنامه در جوامعی اجرا می شود که اعضای آن جامعه به سختی کار می کنند به منظور این که چیزهای بیشتری بدانند، به علاوه قصد دارند که به معنای جهان و جامعه ای که در آن زندگی می کنند نیز پی ببرند.

یک فیلسوف آمریکایی به نام Mathew lipman ( ماتیو لیپمن ) در سال 1969 فلسفه برای کودکان را به وجود آورد و تاکنون بیش از 50 کشور از سراسر جهان برنامه های او را اجرا کرده اند. هدف این طرح تبدیل کردن کودکان و نوجوانان به فیلسوف های حرفه ای، نبود، بلکه شکل دهی و نگهداری تفکرات و طرز فکر انتقادی . خلاقانه و نوعدوستی آنها بود. این برنامه  بر اساس زیر شکل گرفته بود:

تعدادی متون فلسفی به وسیله فیلسوفانی نوشته شده است که هم بطور عملی و هم بصورت نظری روی فلسفه برای کودکان کار می کنند. این متون معرف اساس و پایه مباحث فیلسوفانه اند و با هدف آموزشی نوشته شده اند.  ( به این دلیل است که از هیچ یک از متون ادبی صرف استفاده نمی کنیم. به همین علت است که به آنها " قصه و رمان "     نمی گوییم. هر چند که ما از استفاده از متون اجتناب می کنیم اما مسلما" از تعدادی از آنها به عنوان ابزاری کمکی برای برخی بحثها که قبلا" صورت گرفته است، استفاده می کنیم. به این جهت در پاره ای از اوقات استفاده از تصاویر، متون ادبی، فیلم یا هر منبع دیگری، مناسب تر به نظر می رسد. کتابهای راهنما برای معلمان که در آن می توانند برنامه های متنوع بحث و گفتگو یا تمرین را بیابند، دستیابی به هدف برنامه ریزی شده را تسهیل می کند. علاوه بر آن اگر این کتابها حاوی تعدادی پیشنهاد باشد، با این نگرش که این برنامه نه تنها فلسفی، است بلکه آموزشی نیز هست، نیازمند تعهدات اخلاقی برای استمرار کار معلمان و ایجاد فرصتهای کلی به وسیله معلمان و مدارس برای دانش آموزان است، که تمام اینها تلاشی مستمر را طلب می کنند. طراحی دقیق برنامه برای معلمان به گونه ای که آنها بتوانند بدون کوچکترین تردیدی، اطمینان داشته باشند کاری که اجرا می شود تنها افکار پیچیده و بحثهای فلسفی را شکل می دهد نه چیزی شبیه به آن مثل بحثهای علمی و مذهبی و گروه درمانی، روش شناسی تربیتی و آموزشی که منجر به تبدیل یک کلاس درس به مجموعه ای از سئوالات می شود.

برنامه آموزشی :

مسائل آموزشی به زبان روز ارائه می شود. برنامه در سطوح مختلف ساخته شده است بدین منظور که با دوره های مختلف سنی هماهنگ باشد. این کار معرف یک نظام زنجیره ای است، به این صورت که یک طرح به صورتی کاملا" عمیق تر در دوره های بالاتر دوباره مورد مطالعه قرار  می گیرد و همزمان موضوعات و بحثهای جدید نیز ارائه می شود.

با در نظر داشتن علائق و نیازهای کودکان برنامه زیر که حرکتی مارپیچی دارد طراحی شده است، بدین صورت که طرحها باید هر بار به صورتی عمیق تر مورد بررسی و بازبینی قرار گیرند.

اولین دیدگاه که اساسی روش شناختی دارد، این است که    برنامه ها باید منجر به بالا رفتن توانایی های ارتباطی، بیانی، مشارکتی و همکاری میان کودکان شوند و مفاهیمی و دروغ شناخته شوند.

این روش روی یادگیری زبان متمرکز شده است به همراه اشکال منطقی که در گفتگوهای روزانه بچه ها پنهان است. همچنین روی افزایش آگاهی ژرف نمایی نیز تاکید ویژه ای دارد: ژرف نمایی در گفتگوهای فلسفی، شباهت ها، تفاوت ها و طبقه بندی ها و همچنین تفکر روی تجارت روزانه شخصی.

به مجرد این که بچه ها با دانش حقایق چندگانه و فعال ( تغییرات همیشگی و دائم ) آشنا شدند، برای تفکر درباره زبان آماده میشوند. در



خرید و دانلود تحقیق؛ فلسفه خلاقیت کودکان


تحقیق؛ فلسفه خلاقیت کودکان

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 45

 

فلسفه برای کودکان از جمله شاخه های جدید رشته فلسفه محسوب می شود، اما در این شاخه از مباحث پیچیده فلسفی خبری نیست بلکه در واقع آموزشی است برای روشمند کردن تفکر . در این مقاله اهداف و برنامه های فلسفه برای کودکان از سوی رئیس مرکز تحقیقاتی فلسفه برای کودکان آرژانتین بررسی شده است.

 " فلسفه برای کودکان " یک برنامه آموزشی است که این امکان را فراهم می آورد تا کودکان و نوجوانان افکار پیچیده خود را شکل  دهند. از این رهگذر استدلال، تفکرات انتقادی، خلاقانه و نوعدوستی آنها نیز زیاد می شود. این برنامه نظام مند و تدریجی است که بیشتر برای کار روی کودکان 4 تا 18 ساله طراحی شده است. با در نظر داشتن علایق کودکان و با توجه به این موضوع که آنها را بیشتر تحریک کنند و این مساله با کارهای روش مند به اجرا در می آید. این برنامه به گونه ای طراحی شده است که کنجکاوی و اعجاب کودکان را بر انگیزد. هدف این است که به بالاترین میزان فکر سامان یافته، در مجموعه ای از سئوالات دست پیدا کرد. این برنامه در جوامعی اجرا می شود که اعضای آن جامعه به سختی کار می کنند به منظور این که چیزهای بیشتری بدانند، به علاوه قصد دارند که به معنای جهان و جامعه ای که در آن زندگی می کنند نیز پی ببرند.

یک فیلسوف آمریکایی به نام Mathew lipman ( ماتیو لیپمن ) در سال 1969 فلسفه برای کودکان را به وجود آورد و تاکنون بیش از 50 کشور از سراسر جهان برنامه های او را اجرا کرده اند. هدف این طرح تبدیل کردن کودکان و نوجوانان به فیلسوف های حرفه ای، نبود، بلکه شکل دهی و نگهداری تفکرات و طرز فکر انتقادی . خلاقانه و نوعدوستی آنها بود. این برنامه  بر اساس زیر شکل گرفته بود:

تعدادی متون فلسفی به وسیله فیلسوفانی نوشته شده است که هم بطور عملی و هم بصورت نظری روی فلسفه برای کودکان کار می کنند. این متون معرف اساس و پایه مباحث فیلسوفانه اند و با هدف آموزشی نوشته شده اند.  ( به این دلیل است که از هیچ یک از متون ادبی صرف استفاده نمی کنیم. به همین علت است که به آنها " قصه و رمان "     نمی گوییم. هر چند که ما از استفاده از متون اجتناب می کنیم اما مسلما" از تعدادی از آنها به عنوان ابزاری کمکی برای برخی بحثها که قبلا" صورت گرفته است، استفاده می کنیم. به این جهت در پاره ای از اوقات استفاده از تصاویر، متون ادبی، فیلم یا هر منبع دیگری، مناسب تر به نظر می رسد. کتابهای راهنما برای معلمان که در آن می توانند برنامه های متنوع بحث و گفتگو یا تمرین را بیابند، دستیابی به هدف برنامه ریزی شده را تسهیل می کند. علاوه بر آن اگر این کتابها حاوی تعدادی پیشنهاد باشد، با این نگرش که این برنامه نه تنها فلسفی، است بلکه آموزشی نیز هست، نیازمند تعهدات اخلاقی برای استمرار کار معلمان و ایجاد فرصتهای کلی به وسیله معلمان و مدارس برای دانش آموزان است، که تمام اینها تلاشی مستمر را طلب می کنند. طراحی دقیق برنامه برای معلمان به گونه ای که آنها بتوانند بدون کوچکترین تردیدی، اطمینان داشته باشند کاری که اجرا می شود تنها افکار پیچیده و بحثهای فلسفی را شکل می دهد نه چیزی شبیه به آن مثل بحثهای علمی و مذهبی و گروه درمانی، روش شناسی تربیتی و آموزشی که منجر به تبدیل یک کلاس درس به مجموعه ای از سئوالات می شود.

برنامه آموزشی :

مسائل آموزشی به زبان روز ارائه می شود. برنامه در سطوح مختلف ساخته شده است بدین منظور که با دوره های مختلف سنی هماهنگ باشد. این کار معرف یک نظام زنجیره ای است، به این صورت که یک طرح به صورتی کاملا" عمیق تر در دوره های بالاتر دوباره مورد مطالعه قرار  می گیرد و همزمان موضوعات و بحثهای جدید نیز ارائه می شود.

با در نظر داشتن علائق و نیازهای کودکان برنامه زیر که حرکتی مارپیچی دارد طراحی شده است، بدین صورت که طرحها باید هر بار به صورتی عمیق تر مورد بررسی و بازبینی قرار گیرند.

اولین دیدگاه که اساسی روش شناختی دارد، این است که    برنامه ها باید منجر به بالا رفتن توانایی های ارتباطی، بیانی، مشارکتی و همکاری میان کودکان شوند و مفاهیمی و دروغ شناخته شوند.

این روش روی یادگیری زبان متمرکز شده است به همراه اشکال منطقی که در گفتگوهای روزانه بچه ها پنهان است. همچنین روی افزایش آگاهی ژرف نمایی نیز تاکید ویژه ای دارد: ژرف نمایی در گفتگوهای فلسفی، شباهت ها، تفاوت ها و طبقه بندی ها و همچنین تفکر روی تجارت روزانه شخصی.

به مجرد این که بچه ها با دانش حقایق چندگانه و فعال ( تغییرات همیشگی و دائم ) آشنا شدند، برای تفکر درباره زبان آماده میشوند. در



خرید و دانلود تحقیق؛ فلسفه خلاقیت کودکان


تحقیق در مورد دیدگاه سید محمد خاتمی درباره فلسفه

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 4

 

 

دیدگاه سید محمد خاتمی درباره فلسفه

 

حجت الاسلام و المسلمین محمد خاتمی ، رئیس جمهور پیشین ایران ، اگرچه علوم حوزوی و سیاسی و اجتماعی خوانده ، با این حال ، در عالم فلسفه نیز ، صاحب رای و نظر است . در ادامه دیدگاه ایشان را در باره معنای فلسفه در یک پرسش و پاسخ می خوانید :

• در دوره ما که علم و تکنولوژی بسط یافته است، فلسفه چه مقامی دارد و چه می تواند بکند یا ما چه نیازی به آن داریم؟ ( باید در آغاز مشخص شود که از فلسفه در این پرسش چه مراد شده است؟ فلسفه به معنی عام آن چنان که سقراط می انگاشت عبارت از «دوست داشتن دانایی» است، در جهان حقیقتی وجود دارد که متعلق دانایی است و چنین دانایی را دوست داشتن فلسفه است . همه انسانها بالقوه خواستار دانایی و حقیقت دانی هستند یعنی فطرتاً بشر به این سو متمایل است، اما این احساس و کشش در اندکی از انسانها به فعلیت می رسد و همواره چنین بوده است. بیشتر مردم دچار روزمرگی و در پی سود و زیان ظاهری و آنی هستندو علم و دین را نیز برای همین می خواهند یا مآل دینداری و علم خواهی آنان به همین امر است. در گذشته که علم و تکنولوژی بسط امروز را نداشت نوعی غفلت در بیشتر مردمان بود، و امروزه نوعی دیگر. البته نمی توان انکار کرد که با غلبه روح تکنیک بر بشر امروز و استیلای آن بر همه وجوه زندگی، دنیا زدگی انسان امروز آشکارتر و احیاناً جدی تر شده است؛ ولی به نظر من فلسفه به معنی پیش گفته شده هیچ گاه در جامعه عمومیت نداشته است(یعنی در غالب مردم فعلیت نیافته است). اما فلسفه صرفاً به دوست داشتن دانایی اطلاق نمی شود بلکه معنی مشهور و مانوس آن عبارت است از تبیین عقلانی جهان و هستی؛ که در این صورت فلسفه در مقابل نوع (یا انواع) دیگری از آگاهی قرار می گیرد، از جمله تلقی عرفانی از هستی یعنی نوعی آگاهی که از عقل فراتر می رود و نحوه گرایش که پای خرد را در درک حقیقت (که در واقع عبارت است از حضور در ساحت حقیقت و نه فهم آن) لنگ میبیند. و می دانیم که فلسفه به معنی نگاه عقلانی به عالم تنها از سوی ظاهر بینان مورد اعتراض نبوده است که عارفان و متصوفان نیز به نحوی آن را نکوهش کرده اند. از این همه که بگذریم، وقتی از تبیین عقلانی جهان سخن می گوییم باید مشخص کنیم که مرادمان از «عقل» چیست؟ عقل افلاطونی، ارسطویی، فلوطینی، سینایی، اشراقی، دکارتی، هگلی، اکوست کنتی یا  ... زیرا همه این نام آوران بر اساس عقلی که آن را پذیرفته اند از جهان و هستی تبیین داشته اند. البته نباید انکار کردکه با گسترش دامنه علم تجربی که نتیجه توجه جدی تر به ظاهر و رویه هستی است فلسفه به معنی قدیم آن تا حدود زیادی از نظرها افتاده است و چون علم (به معنی جدی آن) در تمدن غالب روزگار دارای اهمیت بیشتری است، طبعاً زمینه غفلت یا کم توجهی را به دیدگاههای دیگر به هستی و جهان و گونه های دیگر معرفت بیشتر فراهم آورده است. ولی از آنجا که به هر حال انسان رااز فلسفه گریزی نیست، فلسفه را به «علم علم» فرو کاسته اند و چون دستیابی به ذوات موجودات را یا سالبه بانتفاء موضوع به حساب آورده اند یا اگر موضوع را انکار نکرده اند، دست خود را از دامن آن کوتاه دیده اند، فلسفه، به معنی گذشته آن را مردود اعلام کرده اند؛ چرا که فلسفه علم به اعیان موجودات است و اگر موجودات فاقد عین و ذات باشند یا اعیانشان قابل دسترسی نباشد دیگر چه جایی برای فلسفه می ماند؟ بنابراین آنچه به اجمال گذشته، وقتی از وضع و حال فلسفه پرسش می شود دقیقاً باید مشخص کرد که مراد از فلسفه چیست؟ والا پرسش مبهم، پاسخ آشفته خواهد داشت یا پاسخی که داده می شود موجب آشفته فکری می شود. در اینجا اجازه می خواهم به نکته ای بپردازم که به نظرم بسیار مهم مینماید. آنچه در بسیاری از موارد موجب خلط مبحث و منشا مشکلات فکری فراوان شده و می شود عبارت است از سرایت حرمتی که در ذات حقیقت خواهی و حقیقت دوستی و تلاش برای درک و دانستن حقیقت وجود دارد، به تبیین ها و برداشتهایی که این یا آن فیلسوف از حقیقت هستی داشته است و احیاناً مقدس و مطلق شدن آن برداشت . گرچه باید میان آراء و نظرات بلند نوابغی چون ارسطو و افلاطون با گفتارها و نظرهای مدعیان فضل و فلسفه دانهای متوسط تفاوت قائل شد. و هنوز هم حضور سنگین و استیلای معنوی افلاطون و ارسطو را در حوزه فلسفه نمی توانیم انکار کنیم اما متعلق انگاشته شدن آراء آنان و هر انسان دیگر (که به هر حال امری بشری، خطا پذیر، قابل تغییر و درخور رد و اصلاح و نقض و ابرام است) امری است که در طول تاریخ تفکر منشاء مشکلاتی شده است. البته در حوزه اندیشه دینی اشکال بیشتر می شود یعنی وقتی اندیشه ای در حوزه یک دیانت و مذهب پذیرفته می شود خطر مطلق و مقدس شدن آن وجود دارد. تبیین انسانهای عادی (غیر معصوم) از عالم، صرفنظر از محدودیت ذهنی و فکری انسان (که گرچه بالقوه بی نهایت است ولی بالفعل همواره محدود است) در بیشتر موارد عبارت است از توجیه دلبستگیهای پیشین آنان و کدام فلسفه و متکب فسلفی را می توان سراغ گرفت که به هیچ وجه متاثر از اوضاع و احوال روزگار و ذهنیت از پیش شکل گرفته فیلسوف و عواطف او نباشد؟ مراد من از این سخن تعلیل اندیشه به اوضاع و احوال و شرایط خاص روانی و اجتماعی نیست که این تعلیل را حاصل پندارگرایی ساده انگاران می دانم، در حالی که وجود بشر و اندیشه او امری است بسیار پیچیده و با این ظاهر بینی ها و سطحی نگریها نمی توان تکلیف خود را با آن روشن کرد. ولی تاثیر اندیشه انسان عادی را (ولو نابغه) از عوامل غیر فکری نمی توان انکار کرد. بر فرض که فلسفه حقیقی را حاصل برقراری نسبتی خاص میان فیلسوف و هستی به حساب آوریم گرچه طرف نسبت امری ثابت و مقدس و مطلق است، اما این نسبت در همه کس و همه جا یکسان نیست و با ظرفیت روحی و ویژگیهای ذهنی و عاطفی و شرایط اجتماعی هر فیلسوف و متفکری بستگی در خور توجه دارد؛ و ما وقتی از فلسفه سخن می گوییم و در جستجوی یافتن جایگاه آن در عرصه حیات و سرنوشت انسان هستیم حتماً باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم: در حوزه اندیشگی مسلمانان دو واقعه پیش آمد که تصور |می کنم اگر توام می شدند و همدیگر را کامل می کردند، سرنوشت تمدن اسلامی و امت مسلمان غیر از این می بوده که هست. از یک سو فارابی را داریم که به حق او را بنیانگذار فلسفه مسلمانان دانسته اند. او برعقل تکیه دارد و خردورزی را جدی به حساب می آورد و حتی عقل را باطن و حی و دین را مثال فلسفه می داند. فارابی بر خلاف دیگر فیلسوفان به تفضیل در باب سیاست مدنی نیز بحث کرده است و در این باب قائل به مدینه فاضله است و در برابر آن، مدینه های جاهله، ضاله، متبدله وفاسقه قرار می دهد و ملاک و میزان فضیلت یا جهل و تبدل و ضلالت و فسق نیز در نظر او آراء اهل مدینه است و آراء اهل مدینه فاضله به نظر فارابی عبارت است از حاصل داوریهای عقل ارسطویی- نو افلاطونی که فیلسوف مسلمان سخت بدان پای بند بود و این داوریها در نظر او چنان شبهه ناپذیر و مطلق بود که حتی وحی و دین نیز می بایستی به میزان آنها سنجیده شود. البته فیلسوف متوجه اختلاف آراء در میان فیلسوفان بزرگ بوده است اما برای اینکه به اندیشه مبنایی او که عقل یکی است و همان است که او به آن رسیده است و داوریهای آن نیز یکسان است و خلل ناپذیر لطمه ای وارد نشود، با تکلف فراوان درصدد جمع آراء دو فیلسوفی که آنان را پدر و معلم اصلی فلسفه می داند برآمده است. (و در پاره ای موارد اشتباه او در منسوب دانستن بعضی آثار فلوطین به ارسطو در این جمع به کمک او آمده است). به هر حال عقل همان است که فارابی قبول دارد و رای عقلانی همان که او به آن رسیده است و هر کس بر خلاف حکم عقل مطلوب و مقبول فیلسوف رایی داشته باشد از اهالی مدینه های غیر فاضله است و رای و راه او مردود و مطرود. آیا این مطلق انگاری راه را براندیشه نمی بندد؟ از سوی دیگر در جهان اسلام پدیده دیگری در حوزه تفکر رخ نمود که دارای اهمیت فراوان بود. غزالی به نقد فلسفه و عقل فسلفی پرداخت و در تهافت الفلاسفه در پی اثبات این مطلب بود که نمی توان عقلی که احکامش قابل رد و نقض است، منزل حقیقت و مبنای حق به حساب آورد. و غزالی فردی بیگانه با فلسفه نبود و تهافت الفلاسفه را بعد از تالیف مقاصد افلاسفه تدوین کرد. در آراء غزالی آنچه می توانست ارجمند باشد مقابله با مطلق انگاریها و مقدس پنداریهای آدمی نسبت به داوری عقل بود. و اگر خردورزی فارابی با بینش انتقادی غزالی توام می شد به نظر من سرنوشت دیگری در حوزه تفکر و تمدن اسلامی پدید می آمد . اما با کمال تاسف اعتراض های تند غزالی حربه ای شد در دست ظاهر بینان متشرع یا متظاهر به تشریح تا با خرد و عقل درافتند و آن را بالمره امری مطورد به حساب آورند. درحالی که اگر خرد ورزی جدی گرفته شود و در عین حال به محدودیتهای آن توجه بیشتری مبذول می شد شاید وضع دیگری داشتیم. البته اهل معنی و دینداران واقعی و ژرف اندیشان ، در ورای دنیای گذران، به حقیقت ثابتی سرسپرده اند و تردیدی در اطلاق و اثبات حقیقت و حق ندارند و راه رسیدن به آن را نیز به روی خود بسته نمی بینند ولی گزافه است که بپنداریم با عقل مفهوم پرداز می توان به ذات حقیقت راه یافت. ولی از سوی دیگر مگر امر مشترک میان همه انسانها جز همین عقل حصولی که امری بشری و محدود است وجود دارد؟ ولی این همه به معنی خضوع در برابر پنداری که نافی ذات حقیقت است نیست. این پندار که همه هستی همین پندارهاست و ذاتی در کار نیست و اگر هست قابل دسترسی نیست گر چه در حوزه تمدن جدید جریان غالب بوده است اما: اولاً- در همین تمدن نیز متفکرانی جداً با این اندیشه مخالف بوده و هستند. ثانیاً- اگر حسن ظن به دانش تجربی و تکنیک در یکی دو قرن پیش بسیاری کسان را از دین و فلسفه (به معنی نگاه به عمق هستی) بی نیاز می کرد امروز به هیچ وجه چنین حس ظنی وجود ندارد. بنابراین گزافه نیست اگر بگوییم علی رغم استیلای ظاهری تکنولوژی و ظاهر بینی، در آینده، تعلق خاطر به دین(نه بالضروره سنتهای خاص رنگ تقدس گرفته دینی) و فلسفه (نه صرفاً تفوه به اقوال و آراء فیلسوفان گذشته)بیشتر خواهد شد و آثار آن هم آشکار شده است. و برای ما که در بیرون متن تمدن غرب به سر می بریم اگر به مرحله بلوغ تامل و انتخاب برسیم، با تامل در سرشت و سرگذشت تمدن غرب و نیز آنچه بر ما گذشته است و انس با گذشته و نقد این هردو با جدی تر گرفتن تفکر (از جمله فلسفه) می توانیم راهمان را به سوی آینده ای بهتر بگشاییم. • میان فلسفه و دین چه نسبتی وجود دارد؟ بعضی از پژوهندگان و محققان فلسفه گفته اند که فلسفه اسلامی و فلسفه مسیحی تعبیراتی است که بر سبیل مسامحه بکار رفته است وگرنه فلسفه نه اسلامی می شود نه مسیحی. نظر حضرتعالی چیست؟ ( جوهر دین امری متعالی، مقدس و مطلق است و فلسفه نیز دست کم در گذشته نگاه به ثابت، جمیل و عالی داشته است و از این جهت قرابتی میان این دو هست اما دین که جوهر آن امری الهی است با فلسفه که به هر حال بشری است همان نسبتی دارد که خداوند متعال با انسان؛ و این امر، اختصاص به فلسفه ندارد؛ هرگونه تفکر مفهومی چنین است. و این حکم در مورد کلام و فقه اسلامی و ... هم صادق است. کلام و فقه، حاصل نگاه انسان به وجهه ای از دین است و به همین جهت هم ما کلام و فقه ثابت نداریم گرچه عادت و تعصب بیجا گاه سبب می شود که نوعاً تغییر وقتی پیش آید که مدتها از زمان نیاز به آن گذشته است و از این بابت هم برای جامعه دینی خسارتهای بزرگی پیش آمده است. به نظر بنده مسلمان و مسیحی از پیش با نگاهی متفاوت با نگاه هندو یا ماده انگار به هستی می نگرد و طبعاً برداشتی متفاوت با آنان از حقیقت و عالم دارد اما به نظر من خطاست که حاصل تامل یک مسلمان در هستی را فلسفه اسلامی بنامیم. بلکه فلسفه ای است که مسلمان ( یا مسلمانان) به آن رسیده اند و اگر اسلام یکی است چرا فلسفه های اسلامی متفاوت است و این همه مکتب و مشربهای فلسفی در کنار مکتبهای کلامی و عرفانی از کجا آمده است. به نظر من همانطور که نباید اندیشه اسلامی را منحصر به نوعی فلسفه دانست، نیز نباید بپنداریم که دین با یک تمدن سازگار است که در این صورت با رفتن آنچه فی المثل به نام تمدن اسلامی آوازه یافته است باید دوران دین را نیز پایان به حساب آوریم. پاسداری از قداست و حرمت دینی این است که آن را فرا تمدن، فرا فرهنگ و فرا تاریخ بدانیم که البته در هر زمان و شرایط نسبت خاصی با این حقیقت متعالی برقرار می شود که اگر طبق موازین باشد محترم هم هست. •  بعضی فیلسوفان عصر حاضر به جای تحقیق در مسائل فلسفه بیشتر می خواهند بدانند که فلسفه از کجا و چرا و چگونه آمده است. بنابر نظر این گروه مسائل فلسفه حداکثر مسایل تاریخی است نه مسایل همیشگی بشر، نظر شما چیست؟ ( اگر حقیقت یابی در ذات آدمی است (که هست) فلسفه نیز همیشگی است و از این حیث می توان و باید به مسایل آن نگاه کرد گر چه فلسفه در تاریخ، اطوار و تجلیات گوناگون داشته است و از جهت این اطوار می توان آن را در امری تاریخی به حساب آورد. •  در شرایطی که گوشها برای شنیدن سخن حکمت گشوده نیست، اهل حکمت چه می توانند و چه باید بکنند؟ ( اولاً مراد از حکمت چیست؟ امروز برای پاره ای از حقیقتها و ارزشها یا وجهه ای از آنها گوش شنوا بیشتر از گذشته است. آیا پذیرش تغلّب و خود کامگی (که پایه واقعیت سیاسی از امویان به بعد در جهان اسلام شد) به عنوان یک تقدیر الهی (در نظر کسانی چون نظام الملک)یا تقدیر طبیعی(برای بزرگی چون ابن خلدون) فاجعه ای بزگتر از فاجعه خود تغلّب نبوده است؟ و می بینیم که مسلمانان چاره ای جز تسلیم در برابر آن ندیدند یا راهی جز تکیه بر زور و غلبه برای مقابله با آن نیافتند (خوارج، قرمطیان، اسماعیلیان و...) و عده ای دیگر هم که وضع موجود را نفی می کردند بیشتر به جنبه سلبی قضیه و جدال در حوزه کلامی پرداختند و دست کم در زمان غیبت، در جنبه اثبات راه مشخصی را بیان نکردند. و آیا امروز تفطن به این نکته مبارک که تغلّب سرنوشت محتوم انسانها نیست (هر چند در عمل صورت دیگری از بیداد و استثمار برقرار باشد) تحول بزرگی به حساب نمی آید؟ البته از خیلی جهات هم وجوهی از حکومت بی خریدار است و گوش شنوایی نسبت به آن وجود ندارد به خصوص در دنیای امروز که غلبه بر ظاهر بینی دنیا زدگی است وژرفانگری و دعوت به معنویت کمتر خریدار دارد. اما اگر کسی صاحب حکمت باشد رسالت او روشنگری و «بلاغ» است که «و ما علی الرسول الاّ البلاغ» تا آن گاه که به یاری حق دلها نرمتر و گوشها سخن حکمت آمیز را نیوشاتر شود. •  آیا لازم است که فلسفه غرب را هم بیاموزیم یا به فلسفه اسلامی اکتفا کنیم؟ ( اگر غرب یک واقعیت است (که هست) و اگر درک این واقعیت بدون درک روح آن که فرهنگ غرب به طور عام و فلسفه غربی به طور خاص است میسر نیست؛ گریزی از آموختن فلسفه غرب نداریم و البته فلسفه اسلامی را نیز باید بیاموزیم و آنچه مهم است اینکه به درجه ای از رشد و بلوغ رسیده باشیم که بتوانیم مبادی و مبانی هر دو را بفهمیم و قدرت نقد آنها را داشته باشیم. اینکه کسانی تصور کنند اگر به طور رسمی اندیشه ای را منع کنند از دسترس آن دور خواهند ماند خیال واهی دارند، آن هم در جهان امروز و غیر اندیشه از کنترل هر مقام و نظام رسمی خارج است. خوب است خود ما آگاهانه به سراغ چیزی برویم که اگر نرویم ناخودآگاه ما را مسخّر خود خواهد کرد. •  آیا دیدن دین و عرفان و معرفت با چشم غربی، دین و عرفان را مخدوش و مغشوش نمی کند؟ ( هر کس با چشم خاص به عالم و آدم نگاه می کند، خود برداشتهای دینی و عرفانی اقوام و طوایف هم حاصل دید خاص به هستی است. البته برای فهم آن برداشتها حتماً باید به سنخ دید برداشت کنندگان آشنا بود. اما کسی که متاثر از غرب و مقهور آن است بخواهیم یا نخواهیم با دیدی غربی به همه چیز از جمله دین و عرفان نگاه می کند. البته باید توجه داشت که غرب هم وجوهی دارد، کسانی که از وجهه ای از غرب متاثرند و کسان دیگری از وجهه دیگر چه بسیار ملامتگرانی که رقیبان خود را به غربی بودن و غرب زدگی متهم می کنند، خود نیز با دیدی غربی به عالم و آدم می نگرند و ملامت از آن جهت است که چرا سرسپرده مکتب و بینشی از غرب هستند که ما نمی پسندیم. البته خلط مبانی و مراتب دشواری به بار می آورد. دین و عرفان خودی را نمی توان در قالب و با ضوابط و معیارهایی که با آن بیگانه است سنجید و فهمید ولی به نظر من، بعد از فهم درست از برداشتهای دینی و عرفانی باید کوشید از بیرون هم به تلقی های دینی و عرفانی خود نگاه کنیم همچنان که نگاه از بیرون به غرب نیز لازم است و در این صورت است که امکان نقد هر دو برای ما فراهم خواهد آمد . •  برنامه مناسب برای آموزش فلسفه چیست؟ ( نمی دانم. در این باره تامل نکرده ام. •  فلسفه در فرهنگ عصر حاضر چه شان و مقامی دارد؟ ( تا مراد از فلسفه چه باشد و مراد از فرهنگ عصر حاضر کدام؟(1) پا نوشت 1) برگرفته از مصاحبه نامه فرهنگ با سید محمد خاتمی، شماره 18 صص 38-34

کد مطلب



خرید و دانلود تحقیق در مورد دیدگاه سید محمد خاتمی درباره فلسفه


تحقیق در مورد فلسفه غیبت و امامان غایب

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 10 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

فلسفه غایب بودن امامان

بحث غیبت امام عصر یکی از نکته هائی است که مخالفین عقاید شیعه آنرا محفلی علیه عقاید شیعه قرار دادند. شناخت موقعیت و شرایطی که اکنون در آن به سر می بریم مستلزم شناخت غیبت است . برداشتهای نادرست سهواَ یا عمداَ سبب حملات مختلفی به عقاید شیعه شده است . عقیده به دوازدهمین امام به تعبیر یکی از نویسندگان مغرض سنی گریزگاهی بوده برای شیعه که قول دوازده امام را داده است .

و چون امام عسگری فرزندی نداشته مسئله غیبت را بیان کرده اند ؛ که این نویسنده این مسئله را بدون پایگاهی در قرآن و اسلام دانسته یا نویسنده دیگری می نویسد عقیده شما عقیده کاملاَخرافاتی است و او می گوید که شیعیان می گویند امام دوازدهم در چاه سرداب منزل پدرشان رفته اند و غیبت دارند و می گوید :

کی چاه فرزندی بنام انسان بدنیا می آورد و شما بعد از سیمرغ و غول بیابانی موجود خیالی سومی را بوجود آورده اید .

البته درک درست مسئله غیبت اینگونه هجمه ها را پاسخ می دهد و اما ببینیم این سخنان درست است ؟

به هیچ وجه داستان اینگونه نیست و اگر نویسنده عینک غرض ورزی را بر میداشت و در مکتب خود ( اهل سنت )  مطالعه میکرد به نادرستی مطالبش پی می برد .

در دومین سوره قرآن آنجا که خدا نقش هدایتگر را از خصائص اهل تقوی می داند ” الذی یومنون بالغیب . . . ” اهل سنی و شیعه مقصود از لاریب را امام عصر می دانند و در آیات قرآن و احادیث زیادی از رسول الله این موارد ذکر شده است . شعرای بزرگ شیعی در دوران قبل امام عسگری اشعاری را دارند که به صراحت مسئلة غیبت در آنها ذکر شده و آنقدر این مسئلة غیبت مهم بوده که حتی در ادبیات شیعی وارد شده و موضوع غیبت آنقدر شناخته شده  که صحابه ائمه در این زمینه کتابها نوشتند . سه تا از صحابه امام کاظم در این زمینه کتاب مستقلی نوشته اند .

 پس مسئلة غیبت مسئله ای نبوده که بعد از امام عسگری مطرح شود که برای گریز از بچه دار نشدن ایشان باشد .مسئله غیبت آنقدر به عنوان یکی از اصول شیعه جا افتاده بود که دشمنان شیعه بخاطر عقب نیفتادن از شیعه یکی از رهبران خود را بعنوان امام غائب مطرح کردند . مثلاَ فرقة کیسانیه که طرفداران کفارند و در عصر امام سجاد برای شهادت امام حسین قیام کردند معتقدند محمد بن حنفیه غیبت اختیار کرده بوده . فرقة زیدیه معتقدند که زید بن علی بن حسین غیبت اختیار کرده .

از فرمایش امام صادق علیه السلام چنین بر می‌آید که خضر را خدا به سوی قومش مبعوث فرموده بود و او مردم را به سوی توحید و اقرار به انبیاء و فرستادگان خدا و کتاب‌های او دعوت می‌کرد. از معجزاتش این بود که روی هر زمین خشکی می‌نشست، زمین سبز و خرم می‌گشت و دلیل نامش، خضر(سبز) نیز همین است. نام اصلی خضر «تالیا بن ملکان بن عامر بن أرفخشید بن سام بن نوح علیه السلام» است.

او همان عالم الاهی بود که موسی به دیدارش رفت و در قرآن بدون ذکر نام با عبارتی درخشان ستوده شده است:«عبداً من عبادنا اّتیناه رحمة من عندنا و علمنا من لدنا علماً.» (او یکی از بندگان ما بود که رحمت خویش را به سویش فروفرستادیم و از نزد خویش به او علم آموختیم.) در قرآن کریم درباره‌ی حضرت خضر غیر از توصیف مذکور و داستان همراهی حضرت موسی با او چیز دیگری ذکر نشده است.

از امام صادق (ع)آورده اند که...اما آن بنده صالح خدا خضر، خداوند عمر او را نه به خاطر رسالتش طولانى گردانید و نه به خاطرکتابى که بدو نازل کند و نه به خاطر این که به وسیله او و شریعت او، شریعت پیامبران پیش از او را نسخ کند ونه به خاطر امامتى که بندگانش بدو اقتدا نمایند و نه به خاطر طاعتى که خدا بر او واجب ساخته بود، بلکه خداى جهان آفرین، بدان دلیل که اراده فرموده بود عمرگرامى قائم (ع) را در دوران غیبت او بسیار طولانى سازد ومى دانست که بندگانش بر طول عمر او ایراد واشکال خواهند نمود، به همین جهت عمر این بنده صالح خویش خضررا طولانى ساخت که بدان استدلال شود و عمر قائم (ع) بدان تشبیه گردد و بدین وسیله اشکال و ایراد دشمنان و بداندیشان باطل گردد.

بدون تردید او زنده است وهم اکنون بیش از شش هزار سال از عمر شریفش مى گذرد.

زندگى حضرت خضر ورفتنش به بحر ظلمات وخوردنش از آب حیات خود داستان مفضلى است که درکتب تاریخى وحدیثى به تفصیل از آن بحث شده است.

شرکت حضرت خضر در مراسم عید غدیر در سرزمین غدیر خم ودر مراسم سوگوارى رسول اکرم (ص) به هنگام رحلت آن حضرت ودر سوگ حضرت على (ع) به هنگام شهادت آن حضرت درکتاب هاى حدیثى مشروحا آمده است .



خرید و دانلود تحقیق در مورد فلسفه غیبت و امامان غایب


تحقیق در مورد فلسفه عاشورا 14 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 9 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

فلسفه عاشورا

چکیده:

عاشورا حیات اسلام . بانک رسای حق از همه حنجرهای بانک آبروو عزت مسلمین رکن کعبه . روح نماز و به طور کل عاشورا یک فرهنگ است یک مکتب فکری است و درخشانترین نمونه معروف گرائی و منکرتیزی است.

عصر خاتمیت عصر بداری و رشد فکری و هویدا شدن گوهرها و درهائی که در هزینه انسان پنهان بود و انقلاب حسینی مهمترین نقشی که ایفا کرد و حیاءگری مردمی بود که در اثر بدعتهای معاویه از مسیر اسلام منحرف شده بودند. لذا درسهائی که عاشورا به ما می دهد. این است که برای حفظ دین باید فداکاری کرد و در راه دین و قرآن همه باید فداکاری کنند . بزرگ – کوچک – پیر – جوان – مرد- زن – امام رعیت همه در یک صف قرار می گیرند و برای دفاع از دین بصیرت پیش از چیز دیگر برای انسان لازم است و این که امام حسین (ع) فرمود من برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کردم. نشان دهنده این است که امر به معروف و نهی از منکر از جایگاه ولائی در اسلام برخوردار است.

واژه های کلیدی.

عاشورا- فرهنگ – درسهای عاشورا- فداکاری- بصیرت – ایثارگر- امر به معروف و نهی از منکر

مقدمه:

عاشورا را حیات اسلام . بانک رسای حق از همه حنجره های پاک ابروو عزت مسلمین . رکن کعبه . پایه قبله – روح نماز و به طور کلی عاشورا نام یک روز نیست بلکه عاشورا نام یک فرهنگ است. عاشورا امروز یک حادثه نیست . بلکه یک مکتب فکری و یک نظام سیاسی است . عاشورای حسینی در سیستم دفاعی اسلام ناب محمدی «ص» در طول قرون و اعصار است. چرا که عاشورای حسینی درخشانترین نمونه معروف گرائی و منکر تیزی در بهینه زمان و زمین است . عاشورا را نمایشگاه جاوید ارزشها و ضد ارزشها در ساحل فرات است.

عاشورا دانشگاه عشق و عرفان و حماسه است . در این دانشگاه انسان می آموزد که چگونه به خدا عشق ورزد و کشتی نجات است محمد «ص» در برابر طوفان جهل و ترس و استعمار خارجی و استبداد داخلی است.

عاشورا مکتب «عمل به تکلیف» و عزت گرائی و ذلت ستیزی است که فرمود هیهات منا الذله و با این فریاد سرخ خود سنت نبوی را احیاء نمود.

یکی از فلسفه های عاشورا احیاگری بود.

عصر خاتمیت زمان بیداری مردم و رشد فکری آنان بوده است . گوهرها و درهای در خزینه انسان پنهان بود که توسط ظهور اسلام هویدا شد.در آن زمان قانون مرده نمی توانست تحول ایجاد کند و گنجهای مدفون در جامعه را پیدا نماید.

آنچه که در جاهلیت عرب به وقوع پیوست پیدا کردن آنان از جهل و شرک و افکار مذموم و اوهام باطل بوده به گونه ای که پیامبر (ص) به جای این که معجزه حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع) را تعقیب کند اشاعه فرهنگ و نشر حقائق و معارف الهی را عهده دار شد. و اذهان تاریک آن روز را به نور ایمام روشن نمود و لذا علی (ع) هدف بعثت نبی اکرم (ص) را چنین می فرماید.

فبعث فهم رسله ..... و یحتجو اعلیهم بالتبلیغ. (نهج البلاغه - خ اول ص 33).

خدا پیامبر (ص) را فرستاد تا اینکه از راه تبلیغ و اقامه برهان با جاهلیت عرب گفتگو نماید. و عقلهای پنهان شده را از جهل زدائی آشکار نماید.

امام مجری احکامی است که پیامبر گرامی (ص) از ناحیه صاحب شریعت جهت اصلاح مردم آورده است. وقتی مقصد اصلی این همه مقررات و قوانین احیاء مردم است قهرا مجریان احکام غیر از بیداری آدمیان به چیز دیگری نمی اندیشند روی این جهت انقلاب حسینی (ع) مهمترین نقشی را که ایفاء نمود احیاء گری بود. مردم را که در اثر بدعتهای معاویه از مسیر اسلام منحرف شدند و پیوسته برده حلقه به گوش او بودند و حق هیچ گونه تصمیم گیری را نداشته اند. بلکه همیشه در زیر یوغ طاغوت زمان خود جرئت نفس کشیدن را نداشته و تسلیم محض او بودند . لازم بود از مثل سید الشهداء که روح مبارزه و تقوی و فضیلت است قیامی رخ دهد تا جامعه آنچنانی را احیاء نماید و جان تازه ای را به اسلام ببخشد . در این زمینه شواهدی ذکری گردد.

شاهدان – نهضت سید الشهدا اسلام را بیمه کرد تا آنجائی که در حق او گفته شد.

آغاز اسلام به نام محمدی (ص) و بقاء اسلام به نام حسین (ع) می باشد.

روی این جهت ائمه علیهم السلام برای نشر احکام و اصلاح جامعه مسلمین خود مردم را به این نهضت مقدس توجه می دادند . چون احیاء انقلاب حسین(ع) بیداری مسلمانان را می رساند . اگر ملت اسلامی روح مبارزه او را درک نمایند و شجاعت امام (ره) را در برابر قرار می گیرند . بدون این که واهمه ای در دل راه دهند . پس اسلام به برکت وجود مقدس حضرت محمد (ص) در جهان همچون خورشید طلوع می کند و این خورشید نباید غروب کند . آفتابی ناپدید می شود . که کره زمین در برابر او پرده افکند . ولی اسلام با خون حسین (ع) حجاب کفر ستیزان را پاره می کند و اجازه غروب کردن آن را نمی دهد.

شاهد دوم: امام صادق (ع) فرمود سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحبی بخوانید چون این سوره بنام حسین (ع)است هر کس آن را بخواند روز قیمامت در درجات بهشت با حسین (ع) محشور می شود (ابرهان – ج 4 ص 456)



خرید و دانلود تحقیق در مورد فلسفه عاشورا 14 ص