لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
وضعیت مذهب، کلیسا و اعتقادات دینی در کشورهای کمونیستی سابق
شماره صفحه در مجله: 25
پدیدآورنده: ترجمه: سعداله مسعودیان ،
خلاصه:
کلمات کلیدی:
،
اشاره:
اخیرا تحقیقات جامعی در ارزیابی موقعیت مذهب و کلیسا در کشورهای اروپای شرقی و مرکزی که ده سال پیش، از قید رژیمهای کمونیستی آزاد شدند، توسط گروهی از محققین صورت گرفته که نتیجه آن در قالب دو کتاب به بازار عرضه شده است. نتایجبدست آمده نشان میدهد که منحنی تغییرات گرایش به مذهب و کلیسا در کشورهای سه گانه اروپایی مورد نظر (این دسته بندی سه گانه در سال 1991 بر حسب میزان گرایش مردم به مذهب انجام پذیرفته است) به شرح زیر بوده است: گرایش به کلیسا در سالهای اول آزادی، بسیار زیاد، در سالهای میانی ثابت و در سالهای اخیر گسترش یافته است. گرایش به مذهب در کشورهای اروپای شرقی و مرکزی همراه با تنوع و تعدد مذاهب، بخصوص گسترش نهضتهای مذهبی مآب، همراه بوده است. در مجموع، تحقیقات انجام شده، وضعیت فعلی کلیساها را (اعم از ارتدوکسی، کاتولیکی و پروتستانی) نسبتبه گذشته، کم رونقتر و آینده آن را نگران کننده توصیف نموده است. در این مقاله به خلاصهای از نتایجبدست آمده از این دو کتاب که در مجله کاتولیکی ایل رنیو به چاپ رسیده، اشاره میگردد.
پس از گذشته ده سال از واژگونی رژیمهای کمونیستی در کشورهای اروپایی و نقش عمدهای که این سقوط در ارائه آزادی به کلیساهای مسیحی ایفا نمود، ارزیابی موقت از این آزادی در طی این ده سال مفید به نظر میرسد. در سال1989، یعنی زمان سقوط این رژیم، چه تحولات و دگرگونیهایی در زمینه مذهبی - کلیسایی رخ داد؟ امروزه بعد از فروپاشی این رژیم، کلیساهای مسیحی در جامعه اروپایی چه نقشی را بازی میکنند؟ آیا این پیشرفتهای بوجود آمده در شرق و غرب با هم یکسانند، یا اینکه این دو قسمت از اروپا در سالها و یا دهههای آینده، هر یک راه متفاوت از دیگری را در زمینه مذهبی طی خواهند کرد؟ در چه فضایی، یافتن وجوه مشترک بین کشورهای مختلف و کلیساهای مختلف در اروپای مرکزی و شرقی امکان پذیر میباشد و تفاوتهای عمده آنها را چگونه میتوان یافت؟
برای ارزیابی فوق میتوان به مطالب ارزنده در دو کتاب منتشر شده مراجعه نمود: کتاب اول تحت عنوان «مذاهب بعد از سقوط کمونیسم در کشورهای اروپای شرقی - مرکزی»، تالیف دتلف پولاک (Detelef Pollack) و دیگر مؤلفین همکار با وی، کتاب دوم تحت عنوان «مذهب در رفرمهای بوجود آمده در کشورهای اروپای شرقی - غربی»، تالیف تئولوگ اتریشی به نام زولهنر (M.Zulehaner) است.
در کتاب اول، به نقش نسبی تک تک کشورهای واقع در منطقه از استوونی تا بلغارستان اشاره میکند و کتاب دوم تجزیه و تحلیلهایی را حسب تحقیقاتی که از نوامبر سال1997 تا مارس 1998 صورت گرفته، درج کرده است. این تحلیل براساس سؤالهایی که از 1000 تا 1200 نفر افراد 18 تا 65 ساله در ده کشور پرسیده شده، بعمل آمده است.
در کتاب اول، ضمن اشاره به توسعه مذهبی کلیسایی طی تسلط رژیم کمونیستبه بررسی سه مرحله میپردازد:
مرحله اول، از پایان جنگ جهانی دوم تا ظهور دموکراسی مردم در طی سالهای49-1948
مرحله دوم، بررسی دهههای پنجاه، شصت و هفتاد
مرحله سوم، بررسی نیمه دوم دهه هفتاد تا سقوط کمونیسم.
در مرحله اول، تعداد زیادی از کشورهای زیر نفوذ رژیم شوروی، موفق به مقاومتشدید در مقابل تحولات ناشی از رژیم کمونیست میشوند. در مرحله دوم، ضعف قابل ملاحظه کلیساها و کنارهگیری آنها از زندگی عوام، از جمله کم شدن اعضای کلیساها حضور کم رنگ افراد در کلیسا و حسب آمارهای مربوطه، تقلیل گرایشات مذهبی فردی مشهود است. مرحله سوم، تحولات تدریجی کاملا متضادی را نشان میدهد; یعنی بر تعداد افرادی که کلیسا را ترک کردهاند، افزوده میشود، اما به پدیده بیداری مذهبی، نه تنها در رابطه با بروز گرایشات مذهبی فردی، بلکه در رابطه با ظهور نهادهای مذهبی، توجه میشود. «پولاک»، جامعه شناس مذهبی، ویژگیهای خاص این مرحله را چنین بررسی میکند: «تشکیل گروههای غیررسمی متعهد که در جهت استقرار صلح، دفاع از محیط زیست، دفاع از حقوق بشر و حقوق زنان و دفاع از تجربیات فردی و همچنین دفاع از گروههایی که از وعدههای دولتسوسیالیستی مبنی بر ایجاد ترقی و رفاه و مصرف و ارائه یک دیدگاه آلترناتیو از یک جامعه مبتنی بر مشارکت و دوری جستن از روحیه اشتراکی اقدام میکنند.»
دو کتاب مذکور در ارائه یک قضاوت عمومی نسبتبه وجود رشد مذهبی کلیسایی بعد از فروپاشی کمونیسم از خود احتیاط نشان میدهند.
این دو کتاب بر سر یک موضوع توافق دارند: قسمت اعظم حرکتشدید مذهبی - کلیسایی قابل توجهی که سریعا در خیلی از کشورها بعد از سقوط کمونیسم پدید آمد، محو یا توسط چشم اندازهای متنوع جایگزین گردید. در پایان «زولنهر» اظهار میدارد که در سال 1998 در این کشورها، تعداد افرادی که خود را «مذهبی» میخواندند، به طور قابل توجهی کمتر از تعداد این افراد در سال 1991 بوده است.
اما به غیر از استثنائاتی، افزایش قشر مذهبی نسبتبه قشر غیرمذهبی آن، بعد از سقوط کمونیسم، قابل توجه است. «پولاکو» در خاتمه مینویسد: از اینکه بعد از بیداری مذهبی - کلیسایی در اروپای مرکزی و شرقی، تفاوت بین تک تک این کشورها افزایش یافت، دلایل بارزی وجود دارد. این تفاوتها قبل از هرچیز، به مذاهب غالب در این کشورها مربوط میشود; یعنی برخی کشورها با اکثریت کاتولیک و برخی دیگر با اکثریت ارتدوکس هستند. در بطن این چهارچوب مذهبی - کلیسایی، در اروپای شرقی، مانند آلمان شرقی، استونی و تا اندازهای در لتونی، ارتدوکسها در اکثریت هستند. در کنار اکثریت مذهبی، عوامل دیگری مانند روابط بین کلیسا و هویت ملی (ثابتشده است که کلیسای کاتولیک، تنها کلیسایی است که توانسته اعضای خود را بهتر حفظ کند، اما کلیسای انجیلی در این باره کمتر موفق بوده است) پیوند خورده و نقش عمدهای در خود آگاهی کلیساهای زیر نفوذ رژیم کمونیستبازی کرده است.
از نظر افکار عمومی، امروزه متمایز کردن کشورهای اروپای مرکزی - شرقی، براساس درجه اعتقاد مذهبی (دینداری) و تعلق کلیسایی قابل سنجش است. با توجه به تحقیقاتی که زولنهر در ده کشور اروپایی به عمل آورده، این کشورها به سه رده تقسیم بندی میشوند. کشورهایی چون جمهوری چک و آلمان شرقی که در رده پایین قرار دارند (زیاد مذهبی نیستند)، دوم لهستان، رومانی، لیتوانی و کرواسی که در رده بالا قرار دارند (شدیدا مذهبی هستند) و در رده وسط، مجارستان، اسلوونی و اوکراین که درجه اعتقادات مذهبی عادی دارند.
بدین طریق، هنگام انجام این تحقیقات که از سال1997 تا 1998 و بر روی افراد از سنین 18 تا 65 سال صورت گرفت، در جمهوری چک 30 درصد، آلمان شرقی سابق 25 درصد، لهستان 92 درصد، رومانی89 درصد، اسلوونی53 درصد و مجارستان56 درصد، به خدا معتقد بودند. درصد افرادی که این تحقیقات بر روی آنها انجام گرفته و آنان خود را شخصا مذهبی میدانند، بین 75 درصد در لهستان و 25 درصد در آلمان شرقی،29 درصد در جمهوری چک،49 درصد در اسلوونی در نوسان میباشد. اظهار تعلق به یک مذهب مسیحی در جمهوری چک27 درصد ولی برعکس، مجارستان 60 درصد و لهستان93 درصد میباشد.
این تحقیقات به کشورهای ملحد نیز مربوط میشود: «دو کشور آلمان شرقی و جمهوری چک
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
وحدت ملیت و مذهب در سیاست خارجی ایران
هنگامی که وارد ایران میشوم، احساس میکنم آسمان و زمین به هم متصلند.
هانری کوربن
مقدمه:
بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بحثها در خصوص نحوه ارتباط منافع ملی با تعهدات دینی – انقلابی نظام جمهوری اسلامی آغاز گردید، بحثی که زمان به زمان بر شدت و التهاب آن افزوده میشد. اینک که پس از بیست و چند سال نگاهی به گذشته میافکنیم، این صرافت به فرد دست میدهد که دوگانگی مذکور تاکنون نیرو، وقت، هزینه و حساسیتهای زیادی را در کشور مصروف خود نموده و این روند همچنان ادامه دارد. تداوم این روند بدان معناست که هنوز اجماعی کلی میان اهل نظر دربارة دوگانگی مذکور پدید نیامده است. در تمام این مدت، در میانة مجادلات قلمی و بحثها، یک خط اصلی در تلاشهای فکری آن بوده است که به جای تأکید یک سویه بر این یا آن مقوله، گونهای رابطة تأیید و آشتی متقابل بین اسلامیت و ایرانیت در سیاست خارجی کشور برقرار شود. این کوششها چنانکه آشکار است – در آخرین تحلیل، شاید به دلیل ضعف یا فقدان سنت تفکر فلسفی در ایران – به موفقیت نینجامیده است. اما به هر حال، کوششهایی از این دست، نظر به اهمیت عملی و نظری فوقالعادة موضوع، نباید متوقف شود.
هدف مقاله حاضر، طرح و تقویت رابطه این همانی یا وحدت، و نه حتی نزدیکی، بین منافع مذهب تشیع و منافع ملی ایران است؛ یعنی این نظریه که در واقعیت زندگی جمعی ما، هر آنچه که ایرانی است، در عمق خود، شیعی است و بخش عمدهای از همه آنچه که شیعی است، ایرانی است. به بیان دیگر، این گزارش شرحی بر نظریه معروف مدرس است که بر این همانی ”سیاست ما“ و ”دیانت ما“ تأکید میورزید.
1- در انتقاد از رهیافت تمایزگرا
در گام اول باید بر تناقض ظاهری (پارادوکس) مشهوری که میتواند بر سر راه تصور وحدت، حالت استبعاد و امتناع ذهنی ایجاد نماید، فایق آمد: این فکر که تشیع وایران ماهیتهای متمایزی دارند و مثلاً اینکه یکی واقعیت و دیگری اعتقاد است یا آن که یکی خاص است و دیگری عام، یا یکی موضوع وحدت است (ایران) و دیگری موضوع اختلاف و تفرقه (تشیع)، برغم درستی خود، راهبردی است که رهگشایی و توضیحدهندگی محدودی دارد و حتی گاه میتواند گمراه کننده باشد، زیرا میتواند دیدگان را بر واقعیت تماسهای ژرف، همه جانبه و تنگاتنگ میان این دو و ایجاباتی که از این تنگاتنگی بر میخیزد، آن هم درست در زمانی که ممکن است به درک این وحدت نیاز داشته باشیم، فرو بندد. اما برخلاف این گمان رایج، خانم نیکی کدی میگوید: ”در طول پانصد سال گذشته نمودهای ملی ایران در عین حال نمودهایی دینی بودهاند.[1]“ اصولاً ”بر پایة دادههای واقعی، ملیت ایرانی هیچگاه با دیانت و اعتقادات مذهبی مردم در تضاد نبوده است. با آنکه آنها دو واقعیت مجزای اجتماعی – اعتقادی هستند، اما هیچ گاه منفک از یکدیگر و در تقابل با هم قرار نداشتهاند“[2]، آنها منافع متعارضی نیز نداشتند و گویی از منطق فرهنگی واحدی پیروی میکردند. این امر نشاندهندة وجود بستر یگانهای برای فرهنگ دینی و عمل سیاسی است. بر این اساس، یعنی براساس وحدت دین و ملیت در ایران، نهایتاً نظریه وحدت دین و دولت تقویت میگردد. زیرا اولی، نهایتاً زمینهساز تشکیل دومی است. وحدت عناصر سازندة جهان ایرانی (دولت، ملیت و دین)، تا زمان ورود ایران به دورة جدید، همواره بدون گسستهای جدی در استمرار بود.
به تعبیری که شایان تحلیل بیشتری است، در یکصدوپنجاه سال گذشته شاهد واگرایی عناصر جهان ایرانی از یکدیگر بودیم. اما به نظر میرسد اینک وارد دورهای شدهایم که در آن نیاز مبرم سیاست داخلی و خارجی کشور، دیگر نه درک و تحلیل تنوعات و گوناگونیها در روابط ایران و تشیع (رهیافت تمایزگرا)، بلکه درک و تحلیل ابعاد یگانگی و ژرفنای تاریخی و مستمر وحدت ایران و تشیع است؛ و این یعنی رابطهای از جنس رابطة جسم و روح: ایدههایی همچون ایدة مرد مقدس و آرمانی یا تمایل درونی به اتصال آسمان آرمانهای دینی با زمین یا زمینة واقعیتهای عینی (که از جمله میتوانست به وحدت دین و ملیت بینجامد و انجامید) و ...، قبل از ورود اسلام، در فرهنگ ایرانی عمیقاً جایگیر شده بود و اسلام فقط راهی برای تداوم و تکامل فحواهای خالصاً دینی تاریخ ایران گشود. در این معنا، به تشیع اینک باید همچون جان غنا یافتة ایران تاریخی نگریست چه اینکه تشیع از همان آغاز سریعاً درون عمق هستی ایران راه یافت، با آن ممزوج شد و بدان توان نمایشگری و نمود پردازی بخشید. تشیع به روح استعلا یافتة ایران باستان بدل شد و تنها عامل انسجام دهنده و قابل فهم کنندة گسترة بیپایان تنوعات آن بود. بنابراین، برخلاف گمان رایج، قائل شدن به رابطة تقابلی یا بیرونی بین ایران و تشیع، هر اندازه تأثیرات متقابل، دیالوگ و نزدیکی میان آن دو بر قرار شده باشد، باز هم، علاوه بر عقیم بودن به لحاظ قوت تحلیل و توضیح دهندگی، اساساً نادرست است، زیرا براساس آنچه گفته شد بنیاد تحلیل روابط ایران و تشیع باید فرض وحدت و نه برابر نهادگی آن دو باشد. بنابراین، اینکه ایران یک واقعیت و تشیع بیشتر یک ایده یا مذهب است یا اینکه ایران واقعیتی خاص و محدود و تشیع آکنده از آرمانهایی عام و جهانی است و فهرست ظاهراً بیانتهای تفاوتهای دیگری از این دست را نباید تفاوتهایی قطعی، سر راست و مکانیکی گونه در نظر آورد، زیرا از یکسو، ایران صرفاً یک موجودیت واقعی نیست و از دیگر سو، تشیع نیز یک موجودیت صرفاً ذهنی – اعتقادی نیست: ایران به مدد تشیع به یک واقعیت روحانی و ”عمیقاً تلطیف شده“ بدل گردید و از آن سو تشیع نیز در سرزمین ایران به یک دین فرهنگی شده یا دارای تجسم فرهنگی بدل گردید؛ حالتی که در آن یک مذهب خود را در قالب فرهنگی ملی تداوم بخشیده است و یا یک فرهنگ ملی را به موضوع و سوژه خود بدل ساخته است. تشیع به ایران که رسید به روحی تجسد یافته بدل شد. دیگر نمیتوان و نباید از تشیع همچون مجموعهای از آرمانهای ویژه و عقاید صرف سخن گفت. تشیع، حقایق آن به کنار، کالبد تاریخ و فرهنگ ایران را به تملک گرفته است. اگر فرضاً ایران نبود، تشیع دست بالا چیزی فراتر از حقیقتی مکتوم شامل برخی اعتقادات و برخی آثار علمی و تاریخی نبود. در یک کلام، اگر ایران نبود، تشیع فقط برخی مفاهیم بود و از آن سو اگر تشیع نبود، ایرانیان در این زمان ممکن نبود بتوانند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
خشونت و استبداد رضا خان و ستیز با مذهب
زندگانی خصوصی رضاشاه به قدری نظم داشت که حتی آب خوردن و سیگار کشیدن وی از روی ساعت و دقیقه بود. مثلاً هر وقت به ساعت خود نگاه میکرد، پیشخدمت میفهمید که در این دقیقه گیلاس آبخوری یا فنجان مخصوص چای را باید بیاورد.او چهار ساعت بعد از نصف شب بیدار شده و لباس پوشیده آماده میشد قبل از سلطنت به وسیله اسب یا درشکه و بعد از سلطنت (که قدری پیر و شکسته شده بود) سوار اتومبیل شده و هر روز به یکی از سربازخانهها و مؤسسات ارتش سرکشی میکرد و آخرین مؤسسهای را که بازدید مینمود دانشکده افسری بود.بعضی از اوقات سرزده وارد طویلههای ارتش شده و با دستمال خود به پشت اسبها کشیده اگر خوب تیمار و شستشو نشده بودند مهترها را با دست خود شلاق میزد.وقتی از بازبینیهای نظامی فراغت حاصل میکرد ساعت پنج و نیم بعد از نصف شب بود آن وقت سینی ناشتائی و یک منقل پر از آتش در جلو او حاضر و پس از صرف صبحانه همانطور با لباس ساعتی استراحت مینمود.ساعت هفت صبح رئیس شهربانی را میپذیرفت و در همین ساعت بود که پایههای دیکتاتوری خود را قدری مستحکم تر مینمود.گزارشهای جنایتکارانه در همین ساعت به عرض میرسید و اوامر سهمگین که احیاناً متضمن نابود ساختن عائلهها و افراد بیگناه بود در همین ساعت صادر میگردید.من میگویم که منشاء آن اعمال خونین از همان گزارشها سرچشمه میگرفت دیگران میگویند که آن اعمال خود ناشی از (اوامری) بود که در همین ساعت صادر میگردید.من میگویم گناهکار شهربانی بود مردم میگویند رضا شاه ـ ولی آینده نزدیک که تاریخ قضاوت عادلانه خود را آشکار خواهد ساخت گناهکار حقیقی به چنگ خواهد آمد.ساعت هشت، آن ساعت شوم و سبعیت را پشت سر گذاشته، شاه در پشت میز خود قرار میگرفت در این ساعت رئیس ستادو سران لشگر بار مییافتند. در این ساعت یک سرباز خشک با زیردستان خود تماس یافته و هر روز یک دستور جدیدی برای تکمیل قدرت نظامی ایران صادر میشد…ساعت نه یا هیئتوزرا و یا یکی دو نفر وزیر در دفتر شاه حضور مییافتند بیشتر از همه، وزیر دارائی و راه و پیشه و هنر و کشاورزی احضار و کمتر روزی میگذشت که یکی از این وزرا مورد عتاب و فحشکاری قرار نگیرند.چه فرقی میکند… آن روز این وزراء کار نمیکردند و از شاه فحش میخوردند ولی امروز نیز کار نمیکنند و از ملت «جرائد» فحش تحویل میگیرند.ساعت ده رئیس د فتر مخصوص شرفیاب و گزارشات و عریضههای واصله را به عرض میرسانید.رئیسدفتر مخصوص نیز میدانست که از «یاسا» و قواعد مخصوصی که شاه برای جمیع امور وضع کرده است نباید تجاوز نماید.او میدانست کدام یک از عریضههای واصله را باید تماماً به عرض رسانیده وکدام یک را به طور خلاصه گزارش داده و به مراجع مربوطه به امضاءخودش ارسال دارد.بعضی از این مراسلات مایه خوشبختی یک خانواده شده و برخی از آنها دودمان یک عائله را به باد میداد ولی برای رئیس دفتر مخصوص تفاوتی نداشت او مثل یک ماشین بیروح وظیفه خود را با نهایت درستی و بینظری انجام میداد.ساعت ۱۱ شاه به دفتر حسابداری املاک و اموال شخصی خود میرفت… وای به حال این دفتر اگر یک روز چکهائی به مبلغ کلان به عرض نرسانیده و در حساب مخصوص نمیگذاشت و وای به حال آن دفتر که اگر یک روزی کمتر از روز قبل چک تحویل میداد!هیچ دفتر حسابداری بدین نظم و ترتیب و سادگی و کمخرجی در ایران وجود نداشت!درآمد این دفتر کمتر از نصف مالیات ایران نبوده ولی عده اعضای آن تقریباً یک هزارم اعضا وزارت دارائی بود!سرساعت دوازده که شاه به ساعت خود نگاه میکرد، سفره ناهار او که از هر فرد عادی سادهتر بود حاضر و شاه بلادرنگ در سر میز خود نشسته و تنها ناهار صرف کرده و پس از مختصر تفریح بعد از غذا و دو ساعت استراحت دوباره ساعت چهار بعد از ظهر در باغ قصر سلطنتی قدم زده و مشغول رتق و فتق امور کشور میگردید.ساعت شش بعد از ظهر سه دست تخته نرد با سرلشکر نقدی بازی میکرد و به او متلک میگفت ساعت هشت شام میخورد و ساعت ۹ میخوابید.در تمام دوره بیست ساله خداوندگاری رضاشاه زندگانی خصوصی وی بدون ذرهای تغییر و تبدیل بدین منوال گذشت.گویا از یگانه چیزی که این مرد تاریخی لذت میبرد کار و ثروت بود و بس.
سیاست کشف حجاب
کشف حجاب ـ که یک تهاجم بنیادی به فرهنگ اسلامی محسوب میشود ـ طرحی استعماری بود که رضاخان مجری آن بود. استعمار در پی یافتن راههای تهاجم به فرهنگ غنی و انسان ساز اسلام و مقابله با گسترش تعالیم مقدس این آیین الهی, سیاست شیطانی «اسلام زدایی» را در سه کشور افغانستان، ترکیه و ایران به مورد اجرا گذاشت و مبارزه ای جدی و پی گیر را با مظاهر اسلام و هرچه که رنگ و صبغه دین و دین باوری داشت, آغاز کرد!! امان الله خان در افغانستان مأموریت یافت با فرهنگ اسلامی مبارزه و راه را برای ترویج و گسترش جلوههای مبتذل فرهنگ غرب هموار کند. در ترکیه این ماموریت استعماری به مصطفی کمال پاشا ـ معروف به آتاتورک ـ سپرده شد و او با عزمی جزم ضمن مقابله مستقیم با اسلام, کشورش را براساس الگوهای از قبل تعیین شدة غربی اصلاح کرد و فساد هرزگی و لاقیدی را به بدترین وجه گسترش داد.
رضاخان نیز در ایران مأمور اسلام زدایی و آماده سازی زمینهها و شرایط ترویج و رونق فرهنگ مبتذل غرب شده. به دنبال طرح های از قبل پیش بینی شده, آتاتورک رئیس جمهور ترکیه رسما از رضاخان دعوت به عمل آورد و رضاخان با مسافرت به ترکیه بیش از پیش شیفته و فریفته فرهنگ و مظاهر غربی گردید و اقدامات آتاتورک به شدت در روح او تأثیر نهاد و در همان جا تصمیم گرفت که پس از بازگشت به ایران، با شدّت هرچه تمام تر به تغییر و تحول در آداب و رسوم و لباس مردم ایران بپردازد و کشور را سرتاسر همه غربی
کتاب حاضر در واقع «مانیفیست» رویکرد روانشناسی مثبت گرای «تئوری انتخاب» و واقعیت درمانی در گسترهی روانپزشکی، روانشناسی و علوم رفتاری است. «تئوری انتخاب» یک تئوری مبتنی بر روانشناسی کنترل درونی است که معتقد است گذشته ها بر زندگی کنونی ما اثر شگرفی داشته است ولی تعیین کننده رفتار کنونی ما نیست. میزان مسئولیت پذیری و به رسمیت شناختن و احترام به واقعیت موجود و شیوه ای که برای ارضای نیازهایمان – با توجه به دو عامل پیشین- انتخاب می کنیم است که رفتار کنونی ما را تعیین میکند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
اختلافات اساسی و کلّی در مذهب تشیع و تسنّن چیست؟
منشأ اختلافات بین شیعه واهل سنت، اختلاف در امامت بعد از رسول خدا(ص) است. اهل سنّت اعتقادی به منصوب شدن امامان دوازده گانه از طرف پیامبر ندراند ولی شیعه معتقد است که پیامبر از طرف خدا، علی(ع) و فرزندان او را به عنوان امام و رهبر تعیین کرد و به مردم ابلاغ نمود که آنان مبیّن و مفسر قرآن و آگاه به رمز و رموز و بطون آن هستند.شیعیان در اعتقادات و در فروع دین تابع سلوک و تعلیمات امامان(ع) بوده و معارف دینی را از آنان گرفته ومعتقدند که امامان به قرآن آشناتر و به سنّت پیامبر آگاه تر از دیگران بودند. شیعة علی(ع) را برتر از بقیة صحابة پیامبر می دانند و او را آگاه تر و فقیه تر و عادل تر از بقیه می شناسد، همین طور در زمان امام باقر و امام صادق(ع) اینان از دیگران مانند ابوحنیفه داناتر بوده اند. شیعه سنّت پیامبر را از طریق اهل بیت گرفته اند ولی اهل سنّت، سنّت پیامبر را از غیر اهل بیت می گیرند. در نتیجه در بسیاری از مسائل مهم اعتقادی و فقهی درمانده اند و به گمان و اجتهادات شخصی استناد کرده اند. اختلاف در جبر و اختیار، امامت و رهبری و در احکام شرعی مانند کیفیت وضو، ارث، نماز و روزة مسافر از این قبیل است
تفاوت ایدئولوژی دو فرقه شیعه و سنی در اسلام چیست؟
با ارتحال جانسوز پیامبر گرامی اسلامو قطع ارتباط مسلمانان با غیب و وحی دراثر استفاده از رأی و اجتهاد شخصی، اختلافهای فراوانی بین مسلمانان بوجود آمد که در نهایت به پیدایش مذاهب مختلف و حوادث گوناگون منجر شد. از جمله موارد اختلاف در میان مسلمانان عبارت بودند از: 1. اختلاف در امامت و جانشینی پیامبر اکرم2. اختلاف در آوردن قلم و کاغذ طبق درخواست پیامبر گرامیپیش از وفات آن حضرت 3. اختلاف در رحلت پیامبر گرامیبه این معنا که آیا آن حضرت میمیرد و یا مثل حضرت عیسیغ به آسمان برده میشود؟! 4. اختلاف در محل دفن آن حضرت5. اختلاف در فدک که متعلق به حضرت زهرا3 بود و... هر کدام از اختلافهای مذکور برای اسلام و مسلمانان زیانهایی را در بر داشت، ولی مهمترین و برجستهترین این اختلافها بحث امامت و جانشینی پیامبر گرامیبود که سایر اختلافها را تحت الشعاع خود قرار داد. شیعیان پیرو حضرت علیو معتقد به جانشینی بیواسطة آن حضرت بعد از پیامبر گرامیو نص و تصریح ولایت آن حضرت در غدیرخم از طرف پیامبر اکرممیباشند که در پی آن پیامبر اسلاممردم را در صحرای گرم و سوزان "خُمْ" متوقف کرد و با بیان خطبهای از جمله فرمود: "من کنت مولاه فهذا علی مولاه; هر کس من مولا و ولی او بودهام، علی]7[ مولا و ولی او است..." و به همین مناسبت آیة 62، سورة مائده نازل شد.(الکافی، محمد بن یعقوب کلینی;، ج 1، ص 420، دارالکتب الاسلامیة، تهران.) و حدیث مذکور در منابع و کتابهای معتبر اهل تسنن نیز نقل شده است.(ر.ک: الدر المنثور، جلال الدین السیوطی، ج 3، ص 98، داراحیأ التراث العربی، بیروت.) به اعتقاد شیعیان ولایت و امامت حضرت علی بن ابیطالب در قرآن کریم نیز مورد تأکید قرار گرفته و شأن نزول آیة 55، سورة مائده که به آیه ولایت معروف است ـ و نیز بسیاری دیگر از آیات قرآن کریم دربارة حضرت علیمیباشد.(ر.ک: تفسیر مجمع البیان، مرحوم طبرسی;، ج 2، ص 126ـ129، منشورات دارمکتبة الحیاة، بیروت.) شیعه معتقد است که پس از حضرت علیامامام معصوم: یکی پس از دیگری جانشین پیامبر و بیان کننده قرآن و احکام الهی هستند و معتقدند که تمام وظایف و شئوون پیامبر به جز دریافت وحی تشریعی، برای آنان ثابت است، به همین جهت احکام و معارف اسلامی را از آنان دریافت نموده و پیرو مکتب اهل بیت: میباشند. شیعیان همچنین معتقدند که پیشوای مسلمانان باید عادل، عالم و معصوم باشد و چنین کسی منصوب شده از ناحیه خداوند متعال است و شخص غیرمعصوم نمیتواند امامت و ولایت مسلمانان را بر عهده بگیرد و آیه تطهیر(احزاب،33) دلیل روشنی بر عصمت اهل بیت: میباشد.(ر.ک: تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی و دیگران، ج 17، ص 297ـ306، دارالکتب الاسلامیة، تهران.) ولی اهل تسنن چنین اعتقادی را ندارند و جانشینی پیامبر گرامیرا به بیعت جمعی از مسلمانان با فردی و یا وصیت یک خلیفه نسبت به خلیفة بعد از خود و... معتبر میدانند و اعتقاد دارند که برای خلافت و رهبری مسلمانان عصمت شرط نیست و مردم هر کس را برگزیدند گر چه عادل هم نباشد، کفایت میکند! آنان بعد از رحلت پیامبر گرامیبه خلافت ابوبکر، عمر و عثمان معتقد هستند و حضرت علیرا خلیفة چهارم! میدانند. آنان منصبی را که شیعیان برای امامان معصوم: قائلند، قبول ندارند و اغلب آنان در احکام و معارف اسلامی از فتاوای چهار امام معروف خود و احادیثی که در کتابهای روایی خود مانند "صحاح ستة" و... جمع آوری شده، پیروی میکنند. از آن جا که شیعیان براساس دلایل عقلی و نقلی معتبر مانند: حدیث "ثقلین" و دلایل دیگر در احکام و معارف اسلامی پیرو مکتب اهلبیت: ]قرآن و عترت[ میباشد; ولی اهل سنت از آنان پیروی نمیکنند; به همین جهت بین شیعه و اهل سنت در معارف اسلامی و احکام شرعیه مانند: وضو، نماز و... تفاوتهایی وجود دارد که در این باره (اختلاف معارف و احکام شرعی) کتابهای مستقلی نوشته شده که کتاب "الخلاف" مرحوم شیخ طوسی;; بحوث فی الملل والنحل، آیة الله جعفر سبحانی; الفقه المقارن للاحوال الشخصیة بین المذاهب الاربعه السنیة والمذهب الجعفری، بدران ابوالعینین بدران; و... از جمله آنها است
اختلاف میان اهل تسنن و تشیع در چیست ؟
ریشه اساسی اختلاف آن است که اهل تسنن به سیره خلفا روی آورده،و حتی اجتهادات آنان در برابر نصوص دینی را حجت میدانند، لذا حتی درمواردی که سیرة خلفا برخلاف ظاهر قرآن یا پیامبر باشد، به آن عمل میکنند.مثلاً در باب وضو، مسأله چگونگی شستن دستها نیز از سویی بازگشتبه تردید در سیره پیامبر میکند و از سویی به تفسیر آیه شریفه : «فاغسلواوجوهکم وایدیکم الی المرافق» بر اساس روایاتی که سیره پیامبر(ص) راتوضیح دادهاند نحوه شستن دستها توسط آن حضرت از بالا به پایین بوده کهمطابق روند طبیعی جریان آب است و کلمه «الی» که در آیه آمده به عنوانمنتهای غایت