لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 4 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مکاتب نقاشی ایرانی
مکتب بغداد( عباسی) این مکتب در قرن هفتم هجری در دوره عباسی و با تصویر سازی کتب و ترجمه شده از پهلوی ، یونانی سانسکریت به عربی رایج شد. چهره ها در نگاره های این مکتب به **** سامی ( عربی ) شبیه است. تاثیر آثار نقاشان بیزانسی و مسیحیت را می توان باز شناخت. در این آثار رنگ زمینه نامحسوس یا اصلا" وجود ندارد. و نگاره ها از متن جدا نیستند و بخشی از متن به شمار می روند. مکتب سلجوقی در این مکتب نقش ها و تزئینات بر روی متن رنگ آمیزی شده، نقاشی می شدند. چهرها با چشم های بادامی و شبیه به **** زرد و لباس ها با گل و گیاه و نقوش اسلیمی تزئین می شد. از این زمان کتب مصور اندکی بدست آمده است. نقش و نگارها در این آثار نزدیکی و وجه اشتراک زیادی با آثار سفالین این دوره دارند مکتب مغول: این مکتب در قرن هفتم هجری قمری و پس از استیلای مغول بر ایران با نام مکتب مغول تبریز پی ریزی شد ارتباط ایلخانان مغول با اقوام خویش باعث نفوذ برخی از عوامل نقاشی چینی در نقاشی ایرانی شد. نقاشان ایرانی در این مکتب به نوعی منظره سازی، ساخت و ساز و توجه به جزئیات روی آوردند که با ویژگی های نقاشی عصر مغول تلفیق شده بود و اساس این مکتب را تشکیل می داد. استفاده از رنگ های بیشتر ( ارغوانی ، قرمز، طلائی، سبز، زرد، قهوه ای و ... ) و افزایش طبیعت گرائی و ترکیب بندی نگاره ها از ویژگیهای دیگر این مکتب است.مکتب هرات: در زمان حکومت شاهرخ پسر تیمور، پایتخت و مرکز تجمع هنرمندان شهر هرات بود و در آنجا مکتب هرات پایه ریزی شد. در این دوره نگارگری به شکوفائی و عالی ترین درجه خود رسید. هنر این دوره هنری واقعی، ملی و موافق با طبع و روحیه ایرانی است. کمال الدین بهزاددر این دوره تحولاتی شکرف در هنر نگارگری به وجود آورد. طرح ها همراه باپختگی شگفت انگیز و ظرافت در نمایش درختان گلها و چهره ها به کارگرفته شد. فن چهره سازی را به بهزاد و این دوره نسبت می دهند. مکتب تبریز:با به حکومت رسیدن اسماعیل صفوی و انتقال پایتخت به شهر تبریز هنرمندان از جمله بهزاد به تبریز دعوت شدند که موجب حرکت فرهنگی و هنری و به وجود آمدن شیوه نوینی در نقاشی ایران شد و این شیوه از ترکیب سنت قدیمی نقاشی تبریز و مکتب هرات و روش شخصی بهزاد پدید آمد. در این دوره شخصیتهای آثار بهزاد را درویشان و مدرسان تشکیل می داد. او در اواخر قرن دهم هجری به صورت نگاری و شبیه سازی پرداخت که پس از او به دست رضا عباسی به اوج کمال خودرسید . ترکیب بندیهای چند سطحی، حرکت و جنبش، رنگهای درخشان و پرمایه و آرام از جمله ویژگی های نقاشی این دوره است. از دیگر مشخصات آثار این دوره به خصوص در مکتب تبریز، پوشش سر اشخاص به صورت کلاه قرمز رنگ قزلباشی است. نقاشان تبریز به سرپرستی بهزاد معروف ترین شاهنامه این مکتب به نام شاه نامه شاه طهماسبی را مصور ساختند. مکتب اصفهان:شاه عباس صفوی پس از انتخاب اصفهان به پایتختی ( 1) و ساخت بناهای مجلل، رابطه خود را با کشورهای خارجی بهبود بخشید. از همین جا نگارگری ایرانی از موضوعات نقاشی غربی تاثیر پذیرفت. در این دوره چهره نگاری و تک چهره سازی گسترش بیشتری یافت و کم کم حالتهایی از طبیعت گرایی در آثار نقاشان ایرانی پیدا شد. از شاخص ترین نگارگران این دوره " رضا عباسی " و " محمد زمان " را میتوان نام برد.نقاشی ایرانی بعد از این دوره نتوانست عظمت گذشته را به دست آورد. در دوره های افشاریه و زندیه و در ادامه قاجاریه نقشهایی از عناصر گل و مرغ به صورت ترکیبی از گلها، غنچه های نیم شکفته و شکفته و پرندگان مورد استفاده نقاشان قرار گرفت. این گونه نقاشی که روی قلمدانها، جلد کتابها، رحلهای چوبی و جمعه های لوازم آرایشی انجام می شد، به " نقاشی لاکی " معروف شد. در دوره قاجاریه بار دیگر نقاشی تک شخصیت باب شد، ولی ویژگیهایی که نقاشان در این دوره به کار خود دادند، تفاوتهای زیادی در نقاشی نسبت به دوره صفویه دیده می شود. در این آثار همان ویژگی های اغراق آمیز و ترکیب رخ و نیمرخ نمایی چهره ها و پیکره ها با هم دیده می شود که با استفاده از رنگهای اروپایی کشیده شده اند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 8 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مکتب غیر الهی:
همیشه مکاتبی غیر الهی وجود دارند که معتقد به خدایی غیر از خدای واحد هستند. مثلاً کمونیسم مکتبی غیر الهی بود.
همواره پرستش خدایان غیر یکتا در میان جوامع بشری وجود داشته است. مثلاً در زمان پیامبر اسلام بت پرستی رواج داشته است. هم اکنون در هندوستان بت پرستی، گاو پرستی، آتش پرستی و پرستش زن به عنوان یک خالق وجود دارد.
در این میان اعتقاد به شیطان به عنوان یک خالق و موجود برتر نیز توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. البته این عقیده که شیطان خالقی برتر است، چندین هزار سال پیش هم وجود داشته و بسیاری از افراد قبایل آفریقای مرکزی، آمریکای جنوبی، آسیای شرقی و حتی خاورمیانه نیز به شیطان پرستی اعتقاد داشتهاند. بعضی از این افراد بعد از گذشت سالها هم زمان با رشد علمی بشر رشد نموده و به خدای واحد گرویدهاند. اما هنوز شیطان پرستی در آمریکا، آفریقا و آسیا وجود دارد.
آشنایی با مکتب پرستش شیطان:
شیطان پرستی هم مکتبی است غیر الهی که در آن الهه قدرت و توانایی شیطان (همان ابلیس) است. اعتقاد به شیطان به عنوان قدرت برتر در میان شیطان پرستان از زمانی شروع شد که این عقیده بوجود آمد که شیطان موجودی برتر از خدا است زیرا توانسته بر خدا غلبه کرده و انسان را سجده نکند. این عدم سجده بر انسان توانسته قدرتی به شیطان عطا کند که او را از تمامی قدرتهای مادی و معنوی این جهان قویتر سازد و بتواند باعث گمراهی انسان (موجودی برتر از همه موجودات – احسن الخالقین) گردد.
این اعتقاد که شیطان (ابلیس) ساخته دست خدای یکتاست در میان شیطان پرستان اعتباری ندارد و آنها شیطان را برخاسته از تاریکی میدانند. او را نه یک فرشته بلکه یک قدرت کامل و بی نقص میشمارند و همواره به تقدیس این الهه میپردازند.
بسیاری از مردم افراد شیطان پرست را افرادی وحشی، یاغی و غیر قابل کنترل میپندارند. حتی در بسیاری از مقالات و نشریات این گونه آمده که انسانهای شیطان پرست موجوداتی کثیف و جنایتکار هستند در حالیکه این افراد هم مانند انسانهای دیگر به دنبال آرامش و آسودگی هستند و این آرامش و آسودگی را در پرستش شیطان پیدا کردهاند.
انواع شیطان پرستی:
شیطان پرستی دو نوع است:
1_ پرستش خدای پدر که همان شیطان است
2_ پرستش خدای پسر که فرزند شیطان است.
اگر به فیلم مصائب مسیح ساخته مل گیبسون مراجعه کنید خواهید دید که در بعضی از سکانسها شیطان (خدای پدر) به همراه موجود کوچکی که در بغل دارد دیده میشود این همان خدای پسر است.
بسیاری از شیطان پرستان خدای پسر را قویتر از خدای پدر میدانند زیرا معتقدند که او محصول تولیدمثل جن و شیطان است و به همین خاطر به جن هم شباهت دارد و چون جن ساخته شده از آتش است و آتش نیز میتواند قدرتی بالاتر ایجاد کند پس خدای پسر قویتر از خدای پدر خواهد بود.
تاریکی وسیله ارتباط:
تاریکی در شیطان پرستی بسیار مهم است زیرا آن را وسیله ارتباط انسان با شیطان میدانند و معتقدند که تاریکی شیطان را ایجاد کرده است پس خود تاریکی هم مقدس بوده و باید مورد توجه قرار گیرد.
شیطان پرستی ضد مسیحیت:
بیشتر شیطان پرستان از دین مسیحیت به این مکتب گرویدهاند و این اعتقاد در بین تمامی شیطان پرستان وجود دارد که مسیحیت هنوز در قرون وسطی به سر میبرد. پاپ میتواند همه جنبههای انسانی را در دست گفته و آن را تغییر دهد. به همین خاطر شیطان پرستی و مسیحیت دو مکتب مخالف هستند و بیشتر شیطان پرستان در تلاشند تا مسیحیت را نابود کنند.
آتش زدن کلیساها، کشتار افراد مذهبی مسیحی و مبارزه با صلیب* از جمله کارهایی است که شیطان پرستان برای رسیدن به مقصود خود (نابودی مسیحیت) انجام میدهند.
*مبارزه با صلیب:
شیطان پرستان صلیب را جسمی میدانند که افراد را به یاد مسیح میاندازد و معتقدند که مسیحیان در برابر آن سجده کرده و آن را مورد پرستش قرار میدهند.
به همین خاطر صلیب بر عکس همواره در میان شیطان پرستان از اعتبار خاصی برخوردار بوده و هست. شیطان پرستان معتقدند که صلیب باعث نابودی بشر میشود به همین خاطر در بعضی اوقات دیده میشود که صلیب برعکس را به شکل استخوانی میسازند.
پنتاگرام:
همان طور که مسیحیت برای خود یک سمبل (صلیب) دارد، شیطان پرستی هم دارای سمبلی به اسم پنتاگرام است.
پنتاگرام ستارهای است که بوسیله یک دایره احاطه شده است. پنتاگرام معمولاً به رنگ سیاه یا تیره است و در میان شیطان پرستان آن قدر معتبر است که از آن جهت تقدیس استفاده میکنند.
کشیش شیطان پرستی:
همانگونه که تمامی مکتبها مبلّغهایی داشتهاند، شیطان پرستی هم افرادی را جهت تبلیغ دراختیار دارد. به این افراد کشیش لغب میدهند.
این کشیشها لباسهای خاصی دارند. بدین گونه که شنل و کلاه بزرگ مخصوصی به رنگ سیاه بر تن میکنند، عصا و یا چوب دستی که بر روی آن عبارات عبری مخصوصی حک شده و سر آن پنتاگرام دیده میشود در دست میگیرند و کفش نوک تیزی نیز میپوشند. این گونه لباس مخصوص کشیش است و افراد دیگر گروه حق پوشیدن چنین لباسی را ندارند. کشیش در تمامی مراسم دیدار با شیطان حضور دارد و دعاهای مخصوص به زبان عبری را او خوانده و افراد دیگر تکرار میکنند.
افراد کشیش هم به تبلیغ مکتب خود میپردازند، هم افراد علاقهمند را به مکتب وارد کرده و به گروه معرفی میکنند و هم دستور نابودی افراد خطاکار را میدهند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .DOC ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .DOC :
مکتب نقاشی اصفهان و ویژگیهای آن
با انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان در زمان شاه عباس اول در سال 1000 ه.ق/969 ه.ش و عزیمت هنرمندان به این شهر،در نقاشی ایران تغییر و تحول کلی پدید آمد و هنرمندان برای ارایه کارهای هنری خود فرصت و امکان بیشتری یافتند.در این دوره،نقاشی از درون صفحات کتابها و تزیین آنها بیرون آمد و به صورت تک ورق رواج یافت. بیشترین موضوعی که نقاشان این دوره به تصویر کشیده اند عبارت است از: زندگی عامه مردم و درباریان و به خصوص به تصویر کشیدن اشراف یا لباسهای فاخر و الوان.در این دوره تک چهره سازی در نقاشی رواج زیادی پیدا کرد،شاید دلیل عمده این کار آشنایی هنرمندان دوره صفوی با آثار هنرمندان ممالک اروپایی بود،به دلیل آن که این دوره در حقیقت آغاز ارتباطات نوین با جهان غرب بود،چیزی که در دوره های بیشتر بدین صورت امکان نیافته بود. (1)
مکتب دوره دوم صفویه با حکومت شاه عباس اول آغاز می شود که در واقع دوران نزول هنر نقاشی (نگارگری ایرانی) و نفوذ هنر اروپایی است و به پیروی از نقاشی های دیواری کلیساهای اروپا نقاشی های دیواری در کاخها و خانه های بزرگان این دوره شروع می شود.مکانهایی که در آنها نقاشی های دیواری فراوانی دیده می شود عبارتند از: عالی قاپو،چهلستون،کلیسای وانگ و خانه های سوکیاس در جلفا.
سبک این دوره،چه در نقاشی دیواری و چه در نقاشی های دیگر (پارچه،کاغذ و چوب) از روی اندامهای کشیده تر افراد این دوران و تغییر شکل کلاه قزلباش قدیم،عمامه های مختلف بزرگ،زربفت و راه راه و گاه نیز کلاه فرنگی مشخص می شود.در این دوره هنرمند به مقدار زیادی از قید تصویرگری برای کتاب رها می شود و آثار خود را بر روی دیوارها نقش می کند و ظهور گسترده نقاشی دیواری مشخصه ی این دوران است.ازاین دوره تحولات عمده فرهنگی-هنری،به خصوص هنرنگاری ایرانی آغاز می گردد و هویّت اصلی نقاشی و فرهنگ ایرانی به شدت تحت تاثیر فرهنگ اروپایی قرار می گیرد. (2)به این نکته باید توجه کرد که شاه عباس دوم مشوّق و مروّج فرمهای نقاشی اروپایی بود و در این باب هم تلاشهایی نمود.در قرن 18 میلادی،نفوذ غرب و اشکالات سیاسی درون جامعه ای ایرانی،موجب اضمحلال و قنای نقاشی ایرانی (خصوصا مینیاتور به لحاظ تاثیر تکنیک های غربی و نقاشی رنگ و روغنی) و تعدادی از هنرهای دستی (رنگسازی،فلزکارب،کاغذ سازی،جلد سازی و قالی بافی) وقتی شد که نتایج آن در سالهای بعد در دوران قاجار مشاهده گردید و حتی تا امروز هم باقی است.(3)
شیوه رضا عباسی و شاگردانش در نقاشی
مهمترین و جالب ترین کارهای نقاشی این دوره متعلق به رضا عباسی و شاگردان اوست.وی مدت زیادی ریاست کتابخانه دربار را به عهده گرفت و روابط دوستی نسبتا عمیقی با شاه عباس داشت. ظرافت کارهای دورانی جوانی رضا عباسی،یاآور و احیا کننده سنتهای متزلزل نسل قبل نقاشان صفوی در دربار شاه تهماسب بود ولی در اواخر،طرحهای او تحت تاثیر تجارب زندگی اشرافی زمان خود و گذشت عمر،لطافت خود را از دست داد و خشن شد.موضوعات او بیشتر از بین افراد طبقات پایین جامعه انتخاب شده و از طرف دیگر نفوذ و رواج نقاشی اروپایی در آثار این استاد بی تاثیر نبوده است. شاگردان زیادی نزد او تربیت یافتند که هر کدام سبک و روش وی را ادامه داده اند که مهمترین آنها عبارتند از: محمد شفیع عباسی،افضل الحسینی،محمد معین مصوّر،محمد علی،محمد یوسف و محمد قاسم.(4)
(کارل.جی.دوری) در مورد سبک نقاشی رضا عباسی و شاگردانش می نویسد: (با انتقال پایتخت به اصفهان،نقاشی معروف رضا عباسی،مقدمات هنر جدید نقاشی را به شاگردانش تعلیم می دهد.به کار بردن خطوط منحنی،وی را جزو برجسته ترین هنرمندان عصر خویش در آورد و... در این زمان نفوذ هنر اروپا نیز کم کم مشاهده می شود،ولی این تاثیر به قدری نبود که بتواند هنر و احساس ایرانی را به طرف خود بکشاند.بنابراین هنر قرن 18 و 19 میلادی در ایران روی هم رفته به پیروی از طرحها و با تکیه بر عظمت گذشته استوار می گردد.(5)نقاشی های دوره ی صفوی تا دوره ی شاه عباس،متاثر از نقاشی های مکتب هرات (تیموری) بود، ولی از دوره شاه عباس،رضا عباسی سایه روشن را به کار برد و تک چهره ها رواج یافت که این دو روش فصل امتیازی است بین نقاشی هایی که به دوره صفویه نسبت داده می شود.در اواخر این عصر یکی از هنرمندان ایرانی به نام محمد زمان در نقاشی های خود به آثار هنری ایرانی،تازگیهایی که مدیون نقاشی غربی بود،افزود.(6)
عوامل مهم در شکل گیری مکتب نقاشی اصفهان
در این مورد می توان به دو عامل اساسی اشاره نمود که عبارتنداز:
1.ترکیب دو خصیصه،یعنی گرایش به هنر غرب و توجه به سنتهای شرقی مکتب اصفهان،بر این اساس رضا عباسی خط و مشی خاصی در نقاشی بوجود آورد.
2.عامل دیگر شاید ورود بی شمار ارامنه از مرزهای غربی بود که به امر شاه عباس در جلفا اسکان داده شدند و اینان سلیقه خاصی در تزیین اماکنی چون کلیسا از خود بروز می دادند.
قابل توجه این که در همین دوره انسان گرایی در نقاشی یا مجسمه سازی،محور اصلی کار هنرمندان است،اما در اصفهان نگرشی به انسان جهتی دیکر دارد،الگوی نگارگر ایرانی شاه است و حیطه ی عمل نیز فرمایشات شاهانه و محدوده تفکرش هم در همین راستاست... در همین دوره است که رنگ و روغن به عنوان وسیله ای نو ظهور به کار گرفته می شود.اثر عمده نقاشی اروپایی بر هنر ایرانی آن است که هنرمند به طور عینی در نقاشی های دیواری از حالت های ذهن گرایی به حالت های مختلف طبیعت گرایی گرایش پیدا می کند.(7)
اضمحلال سبک مینیاتور صفوی
پژوهشگران درباره سقوط سبک مینیاتور صفوی دلایل متعددی را ذکر کرده اند که مهمترین آنها به شرح زیر است:
1.مهمترین عمال در واقع نفوذ هنر اروپایی بود.
2.علت مهم دیگر (به یغما بردن آثار استادان بزرگ نقاشی ایرانی و جای دادن آنها در موزه های غربی بود)
3.عامل دیگر اوضاع نابسامان اجتماعی – اقتصادی ایران آن روزگار بود که با وجود شدت فقر مردم، حاکمان مسلّط حتی حاضر بودند برای رسیدن به مطامع و مقاصد خود، به آسانی سرمایه های هنری و فرهنگی مملکت را در اختیار بیگانگان قرار دهند و بعضاً بر این کار نیز افتخار می کردند.
4.عامل دیگری که می توان از آن یاد کرد،تشویق و ترغیب نقاشی اروپایی به وسیله ی شاه عباس دوم و مرگ شاگردان رضا عباسی بود که با فقدان وجود ارزشمند آنها،فی الجمله خلأیی عظیم در این زمینه،احساس می شد و مجموع این عوامل به سقوط این سبک انجامید.(8)
ویژگیهای نقاشی دوره ی صفویه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
مکتب اتریشی به عنوان یکی از مکاتب اقتصاد بازار آزاد
نگاهی بر یکی از اصیلترین مکاتب اقتصاد آزاد
همواره در توجیه خود در بین آکادمیهای اقتصادی با مشکل روبهرو بوده است و هنوز که هنوز است بهرغم پیشرفت چشمگیر هواداران این مکتب در مطرح کردن خویش، بسیاری از دانشکدهها و آکادمیهای علمی در قبول رویکردهای اتریشی و حتی به نقد کشیدن آن با مانع مواجهاند.بیتردید چنین موانعی در ایران بسیار بیش از سایر نقاط خواهد بود.
توسعه مکتب اتریشی و حداقل فراگیری اصولی از آن برای یک دانشپژوه اقتصاد نیازمند راهکارهایی از سوی طرفداران این مکتب و به طور کلی طرفداران اقتصاد بازار است.رسیدن به این هدف که هر دانشجوی کارشناسی در ایران حداقل یک بار نام مکتب اتریشی را شنیده باشد و آشنایی کلی با آن داشته باشد، هدفی بسیار مطلوب خواهد بود.هدفی که امروز فاصله بسیار با آن داریم. اما چه راهکارهایی برای رسیدن به این هدف وجود دارد؟دانشجوی اقتصاد بیش از هر چیز به اقتصاد در پارادایم جریان رایج مینگرد، اقتصاد خرد و کلان از منظر او تمام آن چیزی است که وی باید در مورد تحلیل اقتصاد بداند و مباحث دیگر به تمامی در این دو خواهد گنجید.دانشجویان ایرانی شاید حتی در سر کلاس تاریخ اندیشه اقتصادی نیز نام اقتصاد اتریشی را نشنوند.در چنین فضایی سخن گفتن از مکتبی که این چنین مهجور افتاده است جرات خاص خود خواهد و ظرافت خاص خویش طلب میکند.اگر چه با وجود معدود کلاسهای روششناسی علم اقتصاد در دانشکدههای ایران گذاری به اقتصاد اتریشی زده میشود، اما این کلاسها که همواره به صورت اختیاری دایر میشوند آنچنان محدود هستند که نمیتوانند جایگاهی باشند برای ابراز اندیشههای اتریشی.بیتردید الگوی فکری اتریشی خارج از منظومه جریان رایج است. دانشجوی اخت شده با مدلها و معادلههای جریان رایج، بسیار سخت میتواند اقتصاد اتریشی را درک کند. مگر آنکه ساختار فکری خویش را بار دیگر بنا کند. چنین مشکلی اما از سوی برخی از اتریشیها چون راجر گریسن از دانشگاه آبرِین تا حدودی مرتفع شده است. او که حاضر شد اقتصاد کلان اتریشی را در قالب مدلهای ترسیمی معرفی کند و مورد دشنام بسیاری از اتریشیها قرار گیرد که میانگاشتند وی تقدس میزس را زیر سوال برده است، ثابت کرد که میتوان الگوی فکری اتریشی را به زبانی سادهتر و نزدیک به جریان رایج اقتصادی مطرح کرد. نباید از یاد برد که اگر اقتصاددانان جریان رایج از نمودارها برای بیان اقتصاد مورد نظر خود بهره گرفتند، تنها به این علت بود که اشکال منظور آنها را بهتر، سادهتر و تحلیلیتر نشان میداد، بنابراین چرا نباید اقتصاد اتریشی از این ابزار استفاده کند؟ نکته آنجا است که نباید تحلیل ترسیمی را به طور کامل جایگزین تحلیل غیر ترسیمی نمود وگرنه استفاده از ابزار شکلی به ذاته نمیتواند ناقض مکتب اتریشی باشد.در ایران اگر بتوانیم به سمت ترجمه کتابهایی از اقتصاد اتریشی برویم که از ابزار جریان رایج برای معرفی خود استفاده کرده است، بیتردید استقبال از مکتب اتریشی به عنوان یکی از پایهایترین مکاتب اقتصاد آزاد، غیرقابل وصف خواهد بود.اقتصاد اتریشی به زعم بسیاری از طرفداران خود دارای مشخصههایی است که کاملا جدا و منفک از جریان نئوکلاسیکی است. با این وجود کسانی چون اسرائیل کرزنر بر این اعتقادند که مکتب اتریشی به رغم نقدهایی که به جریان نئوکلاسیکی به عنوان دیگر جریان حامی اقتصاد آزاد دارد، اما توسعهدهنده حیطه علمی نئوکلاسیکی است. از این زاویه مکتب اتریشی دیگر به عنوان مکتبی در تقابل با نئوکلاسیکها مطرح نمیشود و اتفاقا رشد و توسعه آن خود امتیازی است برای توسعه تفکر نئوکلاسیک ضمن آنکه باید توجه داشت پدر مکتب اتریشی، منگر، خود یکی از اعضای انقلاب مارژینالیستی قرن نوزدهم است و به عنوان یکی از انقلابیون نئوکلاسیکی مطرح است.اتریشیها به هیچ رو نمیتوانند این گزاره را رد کنند که به عنوان مکتب طرفدار اقتصاد بازار با دیگر طرفداران این نوع اقتصاد قرابتی تاریخی و فکری دارند. شاید به همین علت باشد که کرزنر معتقد است، اقتصاد نئوکلاسیک در ابتدا چون مکتب اتریشی، بر رویکردهای ذهنی تاکید داشت، اما با گذشت زمان و توجه بیش از اندازه به «تعادل» این رویکرد به فراموشی سپرده شد.با تاکید بر این وجوه اشتراکی میان مکتب اتریشی و اقتصاد نئوکلاسیک میتوان به صورت قابل فهمتری اصول اتریشی را به مخاطبان منتقل کرد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 16 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مکتب نگارگری شیراز
مکتب نگارگری شیراز را میتوان ام المکاتب نگارگری ایران دانست؛ چون مکتبی است که در آن نخستین نشانههای تصویرگری ایران به ظهور رسیده و نخستین کتابخانهی مفصل و جامع در روزگار عضدالدولهی دیلمی در سدهی چهارم هجری تشکیل شده است. این کتابخانه مسلماً بخشی به نام کتابت خـانه و صورتخانه داشته که در آن شماری از هنرمندان ازکاتب و مذهب گرفته تا مصـور و مـحرر و مجـلد و غیـره بـه کـار کتاب آرایـی مشغـول بـوده اند؛ چـنان که نـسخهی مصور صور الکواکب الثابته نوشتهی عبدالرحمن صوفی، در سال 400 هجری منسوب به شیراز است و این نخستین نسخهی مصور بازمانده از مکتب شیراز است که بهدست ما رسیده است. به نظر می رسد که سنت کتابت و کتاب آرایی پس از آل بویه در شیراز ادامه یافته و سلجوقیان از آن بهره ها گرفته اند و کتابخانه های خود را آراسته اند . از این سنت بوده که مکتب نگارگری شیراز پس از استیلای مغولان و رواج و رشد کتاب آرایی در ایران، با ویژگی های خاص خود سربرکشیده است. مکتب نگارگری شیراز از سال 736 هـ . به بعد که آل اینجو در منطقهی فارس و یزد و کرمان و اصفهان به قدرت می رسند به گونه ای خاص و شفاف شکل می گیرد و نوع ویژه ای از نگارگری را به نمایش در می آورد که دقیقاً خصلت ایرانی دارد و از تاثیرات بیرونی به دور است. این مکتب در دوره ی آل مظفر با تغییری در برداشت های فرهنگی ادامه می یابد و تا تحویل قرن هشتم به نهم هجری آثاری بایسته و در خور توجه تولید می ک ند و شاخصه ها و مولفههای خود را هر چه بیشتر پربار و غنی ظاهر می سازد. با ورود تیموریان به این منطقه از مکتبهای پربار نگارگری ایران میگردد و بداعت ها و نوآوری ها و دستاوردهای چشمگیری به ظهور میرساند. در مکتب شیراز هنر تذهیب و تصویر و بالاتر از همه کتابت و خطاطی، چهره ای شاخص پیدا می کند و سنتی متمایز پدید می آورد؛ طوری که بعدها مکتب نگارگری هرات را از این حیث سیراب می کند. در حقیقت اگر ما مثلث سه مکتب نگارگری تبریز (ایلخانی)، تبریز –- بغداد (جلایری) و هرات (تیموری) را در نظر آوریم، مکتب شیراز حکم پیش رانه ای را پیدا می کند که خصوصیات مکتب تبریز ایلخانی و جلایری را از صافی خود رد می کند و آن را به مکتب نگارگری هرات تحویل می دهد تا این خصوصیات را هر چه بیش تر پخته تر و پروردهتر کند. مکتب شیراز از یک نظر دیگر هم قابل اعتناست. از این مکتب است که نخستین فرمان کلانتری کتابخانه ی سلطنتی را در دست داریم که ابراهیم سلطان به نام نقاش، مذهب و کاتب برجستهی این مکتب، خواجه نصیر الدین محمد مذهب، صادر کرده است. می دانیم که بعدها فرمان کلانتری کتابخانه ی سلطنتی هرات متاثر از این فرمان است و مفاهیم و معانی آن ،گاه، عیناً تکرار شده است. این تاثیرگذاری حتی در دوره ی صفویان هم به ویژه در فرمان کلانتری کتابخانه ی سلطنتی تبریز که به نام کمال الدین بهزاد صادر شده، قابل پیگیری است.
تعامل فرهنگ ایرانی و عربی و ترکی در مکتب شیراز
مکتب نگارگری شیراز از سه دوره ی تاریخی آل اینجو، آل مظفر، و آل تیمور شکل گرفته است و این شکل گیری البته موقوف به یکصد و اندی سال از تاریخچه ی مکتب یعنی از سال 736 هـ تا 850 هـ . است آل اینجو که از سال 736 هـ . تا 756 هـ . در شیراز و پیرامون آن حکومت داشتند، مبشر و منادی فرهنگ ایرانی از نوع پیش از اسلامی، البته در چارچوب فرهنگ ایرانی- اسلامی سده ی هشتم هجری، بودند. در سال 756 هـ . آل مظرف جای آل اینجو را گرفتند. آل مظفر با سرکردگی نخست امیر مبارز الدین محمد و سپس شاه شجاع و فرزندان و بنی اعمام او، خود را همبسته ی فرهنگ عربی از نوع خلافت عباسی اعلام کردند و تقریباً تا سال 796 هـ. در شیراز و نواحی دیگر به حکومت پرداختند. در حوالی این سال تیمور وارد شیراز شد. خاندان آل مظفر را قلع و قمع کرد و فرزند خود عمر شیخ را حاکم شیراز و اصفهان قرار داد. از این پس، شیراز و پیرامون آن در اختیار تیموریان قرار گرفت. تیموریان منشا ترکانه داشتند و از این پس خصلت ها و ویژگی های زندگی آن ها در فارس و پیرامون آن حضور یافت و پیدا و پنهان در فرهنگ این منطقه تاثیر گذاشت.
فرهنگ ایرانی مورد نظر آل اینجو و فرهنگ عربی مورد توجه آل مظفر و فرهنگ ترکی آل تیمور در مکتب نگارگری شیراز تاثیر گذاشتند.
فضای دو بعدی درمکتب شیراز و ریشه یابی آن
خطهی فارس و شیراز به عنوان مهد هنر ایران باستان نقش اصلی در هنر ایرانی و نقاشی ایرانی داشته است. فارس از ویرانگری مغول ها در امان ماند و بالیدن نقاشی ایرانی دچار وقفه نشد. در قرن 7 هجری شیراز دارای شیوه ی خاصی از نقاشی بود که می توان آن را تداوم حرکت هنر تصویری ایران قلمداد نمود. مکتب شیراز در دوره ی اول دارای اصول زیبایی شناختی ای بود که با اصول نقش برجستههای قرون گذشته ایران پیوند داشت. به عبارت دیگر مکتب شیراز حلقه ی اتصالی بود که هنر تصویری ایران باستان را با دورههای شکوهمند نقاشی ایرانی پیوند می زد و در شکل گیری آن نقش اساسی داشت و بدین ترتیب مکتب هرات نیز در زیبایی شناسی خود وام دار مکتب شیراز می گردد. مکتب شیراز استمرار بخش اصول هنر تصویری نقش برجسته های ایرانی بود، اصولی مثل: عدم القای بعد و عمق و تأکید بر دو بعدی بودن نگاره ،طراحی قوی، چیدمان عناصر و سترگ نمایی. برخی از اصول مثل نوع چیدمان کتیبه وار عناصر و یا سترگ نمایی، در تبادل هنری با مراکز دیگر ایران، دستخوش تغییر شد. اما دو بعدی بودن و عدم القای عمق فضایی، در دوران متمادی ماندگار شد و با رنگ پردازی ساده و جسورانه و بهکارگیری افق رفیع، بر زبان بصری نابی تأکید داشت که خاص مکتب شیراز است.دو بعدی بودن از اصولی است که بر تمامیت نقاشی ایرانی ( نگارگری) دلالت دارد. اما آن چه این جا مورد نظر است تفاوت آن با القای عمق و دریافت حس فضای سه بعدی است که در نگارههای مکتب تبریز وجود دارد. هنرمندان تبریز بر القای فضای سه بعدی و عمق در عین دو بعدی بودن تاکید داشتند. حسی که با چیدمان عناصر خاص، مثل دیوارهای مورب، پنجره ی باز و فراخی فضا و امثال آن به دست می آمد. این همان حالتی است که در مکتب شیراز وجود نداشته، هنرمندان آن، مصرانه بر دو بعدی بودن نگاره تأکید داشتند؛ آن چه که ریشه در نقوش برجسته ی قرون گذشته ی ایران داشت.
سایهی مکتب شیراز بر نگارههای ترک
در تاریخ روابط ایران و عثمانی، ابراز این مطلب که تاثیرات همیشه یک جانبه بوده و یا به یک دوره از تاریخ محدود بوده اند، امری غیر قابل قبول می نماید. اما می توان روند تاثیرات را اینگونه تقسیم بندی کرد که "میل به سلطه از جانب ایران به سوی آناتولی از قرن 5 تا8هـ/11 تا14م. بوده است و از قرن 8هـ/14م. به بعد بالعکس." (روابط ایرانیان و ترکان با غرب، ص 156) با حمله ی مغول و مهاجرت گروهی از فرهیختگان ایرانی به روم، این منطقه به یکی از مراکز اصلی فرهنگ ایرانی تبدیل گشت. در اوایل قرن 7هـ/ 13م. با سلطه ی آل عثمان بر آن دیارو تشکیل سلسله ی عثمانی این اثرگزاری نه تنها ادامه داشت بلکه دامنه ی آن گسترده تر شد. از جمله این تاثیر گذاری