لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
حکایت معراج پیامبر
پیامبر(ص) فرمود: من در مکه بودم که جبرییل نزد من آمد و گفت: «ای محمد! برخیز». برخاستم و کنار در رفتم. ناگاه جبرئیل و میکائیل و اسرافیل را در آنجا دیدم. جبرئیل، مرکبی به نام «براق» نزد من آورد و به من گفت: «سوار شو». بر براق سوار شدم و از مکه بیرون رفتم. به بیتالمقدس رسیدم. هنگامی که به بیتالمقدس رسیدم، فرشتگان از آسمان نزد من به زمین فرود آمدند و مرا به داشتن مقام و منزلت ارجمند در پیشگاه خداوند مژده دادند. آنگاه در بیتالمقدس نماز خواندم...
یکی از معجزات علمی و عملی پیامبر اعظم(ص) که به تصریح قرآن کریم در سایه عبودیت آن حضرت رخ داده، «معراج» است که در اولین آیه سورة اسرا و آیات هشتم تا هجدهم سورة نجم میتوان اشاراتی را دربارة آن مشاهده کرد. آغاز ماجرا در سورة اسرا چنین آمده است:
پاک و منزه است خدایی که بندهاش را در یک شب از مسجدالحرام به مسجد الاقصی برد که گرداگردش را پربرکت ساختیم، تا نشانههای خود را به او نشان دهیم. او شنوا و بیناست.
البته آنگونه که از روایات برمیآید معراج ضمن دو مرحله انجام شده است در مرحله اول همانگونه که در آیه فوق مشاهده کردیم ایشان را شبانه از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی سیر میدهند و پس از آن تا آسمان هفتم و تا جایی صعود میکنند که احدی جز خداوند متعال حضور نداشته است و تمام این ماجرا در بیداری بوده و بنابر نظر اکثر علمای شیعه با همین بدن جسمانی اتفاق افتاده و نه در خواب یا با روح زیرا معراج صرفاً روحانی فضیلت چندانی را برای ایشان اثبات نمیکند و چنان عظمتی را که مورد تأکید و روایات است بر نمیتابد.
مرحله دوم معراج در سورة نجم چنین توصیف شده است:
سپس [پیامبر(ص) در شب معراج] نزدیک و نزدیکتر شد، تا آنکه فاصله او [با مقام قرب خاص خدا] به اندازه طول دو کمان یا کمتر بود. در اینجا، خداوند آنچه را وحی کردنی بود، به بندهاش وحی کرد. آنچه را دید، انکار نکرد. آیا با او دربارة آنچه دید، مجادله و ستیز میکنید؟ و بار دیگر نیز او را نزدیک سدرةالمنتهی که بهشت جاویدان در آنجاست، دیده است. در آن هنگام که چیزی (شکوه و نور خیرهکنندهای) سدرةالمنتهی را پوشانده بود. چشم او هرگز منحرف نشدو طغیان نکرد. (آنچه را دید، واقعیت بود) او در شب معراج، برخی نشانههای بزرگ پروردگارش را دید.
هر چند روایات دربارة معراج آنقدر متعدد است که به حد تواتر رسیده و مورد قبول همگان میباشد لیکن راجع به زمان، مکان و تعداد دفعات وقوع آن میان محدثان، مورخان و مفسران اختلاف نظر وجود دارد:
ـ زمان اولین معراج را بهتر است نه ماه یا دوسال پیش از ولادت حضرت زهرا(س) بدانیم زیرا حضرت محمد(ص) روزی در جواب یکی از همسران خود که از شدت محبت به فرزندشان گله کرده بود، تشکیل نطفه ایشان را در آسمان و شب معراج خواندهاند.3
ـ مکان آن نیز خانه حضرت خدیجه(س) خانة امهانی خواهر حضرت علی(ع)، شعب ابیطالب، و مسجدالحرام در کنار کعبه گفته شده است.
ـ آنگونه که از ظاهر روایات برمیآید، احتمالاً معراج بیش از دو مرتبه و طی دفعات متعدد اتفاق افتاده که یکی از آنها بسیار شاخص و معروف شده که گفته شده این معراج در شب هفدهم ماه رمضان سال دهم بعثت اتفاق افتاده است.4
معراج در یک نگاه
روشنایی روز از صحنه گیتی رخت بر بسته و تاریکی شب، همه جا را فرا گرفته بود. مردم از کار و تلاش روزانه، دست کشیده و در خانه خود آرمیده بودند. پیامبر اسلام نیز میخواست پس از ادای فریضه، برای رفع خستگی در بستر آرام بگیرد. ناگهان صدای آشنای جبرئیل امین را شنید: «ای محمد! برخیز! با ما همسفر شو؛ زیرا سفری دور و دراز در پیش داریم».
جبرئیل امین، مرکب فضاپیمایی به نام «براق» را پیش آورد. محمد(ص) این سفر با شکوه و بیسابقه را از خانه امهانی یا مسجدالحرام آغاز کرد، ولی با همان مرکب به سوی بیتالمقدس روانه شد و در مدت بسیار کوتاهی در آن محل فرود آمد. در مسجدالاقصی (بیتالمقدس) با حضور ارواح پیامبران بزرگ مانند ابراهیم(ع)، موسی(ع) و عیسی(ع) نماز گزارد. امام جماعت نیز پیامبر اکرم(ص) بود. سپس از مسجدالاقصی، «بیتاللحم» ـ زادگاه حضرت مسیح(ع) ـ و خانههای پیامبران دیدن کرد. پیامبر در برخی جایگاهها به شکرانه چنین سفری و تحیت محلهای متبرکه، دو رکعت نماز شکر به جای آورد.
آنگاه مرحله دوم سفر خود را که حرکت به سوی آسمانهای هفتگانه بود، آغاز کرد. پیامبر همه آسمانها را یکی پس از دیگری پیمود و ساختار جهان بالا و ستارگان را دید. ولی در هر آسمان به صحنههای تازهای برمیخورد و با ارواح پیامبران و فرشتگان سخن میگفت. او در بعضی آسمانها با دوزخ و دوزخیان و در بعضی آسمانهای دیگر با بهشت و بهشتیان برخورد کرد و از مراکز رحمت و عذاب پروردگار بازدید به عمل آورد. ایشان، درجههای بهشتیان و اشباح دوزخیان را از نزدیک مشاهده کرد.
سرانجام به «سدرة المنتهی» در آسمان هفتم و «جنةالمأوی» (بهشت برین) رسید و در آنجا، آثار شکوه پروردگار هستی را دید. وی چنان اوج گرفت و به جایی رسید که جز خدا، هیچ موجودی به آنجا راه نداشت. حتی جبرئیل از حرکت باز ایستاد و گفت: «به یقین، اگر به اندازه سرانگشتی بالاتر آیم، خواهم سوخت».5
آنگاه حضرت محمد(ص) در آن جهان سراسر نور و روشنایی، به اوج شهود باطنی و قرب الی الله و مقام «قاب قوسین أو أدنی» رسید. خداوند در این سفر، دستورها و سفارشهای بسیار مهمی به پیامبر فرمود. بدین صورت، معراج که از بیتالحرام ـ و به گفته بعضی، از خانه امهانی، دختر عموی آن حضرت و خواهر امیرالمؤمنین علی(ع) ـ آغاز گشته بود، در سدرةالمنتهی پایان پذیرفت. سپس به پیامبر دستور داده شد از همان راهی که عروج کرده است، باز گردد.
پیامبر هنگام بازگشت، در بیتالمقدس فرود آمد و از آنجا راه مکه را در پیش گرفت. ایشان در میانه راه به کاروان بازرگانی قریش برخورد کرد، در حالی که آنان شتری را گم کرده بودند و در پی آن میگشتند. پیامبر از آبی که در میان ظرف آنان بود، قدری نوشید و باقی مانده آن را به زمین ریخت و بنابر روایتی، روی آن، سرپوش گذارد. حضرت محمد(ص) پیش از طلوع فجر در خانه «ام هانی» از مرکب فضاپیمای خود فرود آمد.6
مشاهدات زمینی رسول خدا(ص)
با توجه به آنکه معراج در نوبتهای متعددی انجام شده و در هر کدام از این سفرها پیامبر(ص) مشاهدات متفاوتی داشتهاند، لذا در هر فرصتی که پیش میآمده به فراخور شرایط صحنهای از آن ماجراها را برای اصحاب و اطرافیان خویش ترسیم و تصویر میکردهاند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
فهرست
مقدمه:.......................................................................................................................................2
غزوه بدر :...............................................................................................................................6
غزوه احد :................................................................................................................................7
غزوه خندق (احزاب) :...........................................................................................................10
غزوه خیبر :............................................................................................................................12
فتح مکه .....................................................................................................................................14
عوامل پیروزی های پیامبر (ص) در جنگها :..................................................................17
سریه های پیامبر (ص) :.....................................................................................................18
نتیجه گیری :........................................................................................................................19
منابع :...................................................................................................................................20
مقدمه
سپاس وثنا، لایق خدایی است که پروردگار جهانیان است و درود و سلام بر سرور و خاتم رسولان . حضرت محمد(ص) و بر تمام آل بیت و یاران او باد و همچنین بر تمام کسانیکه به نیکی از ایشان یاد می کنند و تا روز قیامت از ایشان پیروی می کنند و
زندگی مبارک حضرت محمد(ص) در توحید و جهاد خلاصه می شود . جهادشان برای رساندن دعوت (اسلام) به تمامی مردم بود تا کلمه الله در زمین مرتبه بلند خودش را داشته باشد و راه رسول الله برای ساختن انسان مسلمان همان یکتا پرستی برای جها و جهاد برای یکتاپرستی بود و با یکتاپرستی انسجام فکری را برای نخستین بار بین مسلمین در تاریخ بوجود آورد و رسول الله در خلال فقط ده سال از عمر پربرکت خویش ارتش خود را پایگذاری و استوار کرد ،ارتشی که پرچم اسلام و مسلمین بعد از ایشان را بسوی غرب و شرق به دوش کشید .
گفتاری عمومی درباره جهاد و مشروعیت آن :
براستی سخن درباره جهاد همیشه مهمترین تکیه گاهی است که جنگ پیشگان فکری در آمیختن حق وباطل و در تلاش شکافتن حدود در اطراف قطعه این دین پاک ، بر آن تکیه می زند جهاد را با آشوب و شرارت ملوث می کنند .
به خاطر شک آوردن در این و زشت داشتن آن و هرگز تعجب مکن از انگیزه های محصور داشتن همت شان در زشت نمودن جهاد بخصوص وقتی بدان که خطرناکترین ارکان اسلان از نظر دشمنانش که آنها را بیم می دهد و می ترساند فقط جهاد است پس آنها درک کرده اند که این رکن هرگز در نفوس مسلمانان بیدار شود و در هر عصری از زمان دارای اثر در حیاتشان گردد هرگز هیچ نیرویی هر چند مردم باشد نمی تواند در روی دفاع اسلامی بایستد . و بخاطر آن در قیام نمودن آنها به هر عمل شک آوردنده شایسته است یا سست کردن رکن جهاد آغاز شود ، برای بازداشتن گسترش اسلامی ، از این تقطه بخصوص ، در این گفتار ابتدا معنای جهاد و فائده اش را در اسلام و مراحل که در آن وارد می شود روشن خواهیم کرد سپس مرحله ای را که در آن استقرار یافته است سپس مطالعاتی را که در مفروضش داخل شده و تقسیمات تکلیف آوری که بر آن حمل شده است از چیزهائی که بطور قطع هیچ دلیلی بر آن ندارند .
اما معنای جهاد :
بکار بردن رنج و تلاش است در راه اعلاء کلمه الله و بر پاداشتن جامعه اسلامی و بکار بردن تلاش و کوشش به حرب و قتال نوعی است از انواع جهاد و اما فائده جهاد ، پس آن بر پا داشتن جامعه اسلامی و تشکیل دولت صحیح اسلامی است . و اما مراحلی که بر آن گذشته است . پس جهاد صدر اسلام چنانکه دانستیم . بر دعوت سالم بدون حرب مقصود بود همراه با پایداری محکم در راه اسلام در برابر محنتها و شدائد سپس در کنار آن – همراه با آغاز هجرت – جنگ دفاعی شرعیت یافت یعنی رد ، هر نیروئی مانند آن . پس از آن قتال هر کسی که دشواریی را در راه بر پا داشتن جامعه اسلامی قرار دهد ، شریعت دهد ، بنا بر اینکه از ملاحده و بت پرستان و مشرکین جز اسلام را قبول نکند بدلیل اینکه در بین جامعه صحیح اسلامی و الحاد و انکار یا بت پرستی ای که آنها بر آن می باشند ،امکان انسجام و پیوند نیست . ما اهل کتاب پس کافی است تسلیم جامعه اسلامی شوند و در پرتو حکومتش باشند بنا بر اینکه حزیه (مالیات) را به حکومت بپردازند و به جای زکاتی که مسلمانان می پردازند و در این مرحله اخیر جهاد در اسلام استقرار یافت . و این وظیفه واجل مسلمانان است هر گاه نیرو و سلام لازم نزد آنها باشد و درباره این مرحله خداوند بزرگ می گوید : ( قاتلو الذین یلونکم من الکفار و لیجدوا فیکم غلظه و اعلموا ان الله مع المتقین) (التوبه :123) یعنی با کافرانی که به شما نزدیکترند پیکار کنید ، ( دشمن دورتر شما را از دشمنان نزدیم غافل نکند) و آنها باید در شما شدت وخشونت احساس کنند و بدانید خداوند با پرهیزکاران است . و نیز درباره آن پیغمبر خدا (ص) می گوید : ( امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله فمن قال لا اله الا الله عصم منی ماله و نفسه الا بحقه و حسابه علی الله ) یعنی به من امر شده است که با مردن قتال نمایم تا اینکه می گویند معبودی نیست جز خداوند پس هر کس گفت لا اله الله مال و نفسش از طرف من محفوظ است جز در مورد حق مال و حسابش با خداوند است .
و از اینجا میدانی که معنائی برای تقسیم جهاد در راه خدا به جنگ دفاعی و جنگ هجوم ینیست زیرا مبنای جهاد نه با لذات دفاعی است و نه با لذات هجومی است . و مبنای آن فقط نیاز و حاجت بر پا داشتن جامعه اسلامی است به تمام نظم ومبادی اسلام که می خواهد و پس از آن اعتباری به هجومی یا دفاعی بودنش نیست اما قتال دفاعی که در شرع است . مانند دفاع مسلمانان از مال و ناموس و زمین و زندگیش . آن نوع دیگر از قتال است ارتباطی با جهادی که در اصطلاح فقه اسلامی است ندارد و آن شرع به قتال صائل نامیده می شود و فقهاء یک باب مستقل را در کتابهای فقهی بر آن قرار داده اند و چه بسا محققین آن رابا جهادی که در آن سخن می گوئیم مخلوط کرده اند . این خلاصه معنای جهاد و فائده و عنایت آن است در شریعت اسلامی .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
جنگ و غزوه های پیامبر(ص(
غزوات یعنی سفرهای جنگی پیامبر اکرم (ص) که شخصاً در آن شرکت داشت، بیست و شش غزوه بود. البته بعضی هم گفتهاند بیست و هفت غزوه[1] بوده است.
گروه اول رفتن پیامبر (ص) را به خیبر و وادی القری یک غزوه گرفتهاند و آنها بیست و هفت غزوه به حساب آوردهاند. جنگ خیبر را یکی و رفتن به وادی القری را یک غزوه جداگانه محسوب کردهاند.
اولین غزوه حضرت (ص) از مدینه تا ودّان بود که به نام غزوه ابواء معروف است. آخرین غزوه ایشان هم غزوه تبوک نام دارد. غزوۀ سویق هفتمین غزوه از غزوات پیامبر است. غزواتی که پیامبر اکرم (ص) خودشان در آنها شمشیر زدند طبق گفتۀ ابن اسحاق، نُه غزوه، بنا به قول واقدی یازده غزوه بوده است.[2] از بهترین غزوات حضرت رسول هم غزوۀ بدر کبری یعنی بدر دوم بود که ضمن آن بزرگان و سران قریش کشته شدند و بعضی هم اسیر گردیدند.[3]
غزوه سویق:
شکست مشرکین در بدر و کشته شدن اشراف قریش، مشرکین مکه را سخت داغدار و مصیبت زده کرده بود و از آن جمله ابوسفیان بود که یک پسر از دست داده بود و پسر دیگر او نیز به اسارت رفته بود و چند نفر دیگر از نزدیکان و فامیلش به قتل رسیده و یا اسیر شده بودند و با توجه به اینکه او خود را از رؤسای قریش می دانست، تحمل شکست از مسلمانان نیز برای او بسیار دشوار مینمود. از این رو پس از جنگ بدر قسم خورد تا انتقام خود را از پیغمبر اسلام نگیرد با زنان همبستر نشود و بدنش را شستوشو ندهد.[4]
به همین منظور در ماه ذیالحجه (یعنی دو ماه پس از واقعه بدر) به قصد انتقام از آن حضرت (طبق سوگندی که یاد کرده بود) به همراهی دویست نفر از جنگجویان قریش از مکه حرکت کرد و تا کوهی به نام «ثیب» که در نزدیکی مدینه بود، پیش آمد و در آنجا همراهان خود را فرود آورد و خود او شبانه به سوی قلعۀ بنیالنضیر رهسپار شد و به در خانۀ حیی بن اخطب آمد تا او را دیدار کند و درباره حمله انتقامی خود با او مشورت نماید. ولی حیی بن اخطب از هیبت پیغمبر اسلام (ص) ترسید و در را به روی ابوسفیان باز نکرد.[5]
ابوسفیان که از یاری و کمک حیی بن اخطب نا امید شد، به در خانۀ سلام بن مشکم یکی از بزرگان بنیالنضیر که در ضمن خزینهدار و امین مالی آنها نیز بود، رفت. او ابوسفیان را پذیرفت و در به رویش گشود، از او پذیرایی کرده اطلاعاتی نیز از وضع مدینه و پیغمبر اسلام (ص) در اختیار او گذاشت.[6]
ابوسفیان همان نیمه شب از نزد او خارج شد و به جمع رفقای خود پیوست و برای اینکه رعبی در دل مردم مدینه ایجاد کند، عدهای از همراهان خود را مأمور کرد به اطراف مدینه حمله کنند. آنها هم تا «عریض»[7] آمدند و در آنجا قسمتی از نخلستانها را آتش زدند و دو نفر از انصار مدینه را هم در آنجا دیدند و آنان را به قتل رساندند[8] و به سوی او بازگشتند. ابوسفیان که گمان میکرد به سوگند خودش عمل کرده بیش از این درنگ را جایز ندانست و فوراً دستور داد به سمت مکه حرکت کنند و به سرعت به مکه فرار کردند.
رسول خدا (ص) وقتی از جریان مطلع شد، ابولبابه را در مدینه به جای خود منصوب فرمود[9] و با عدهای از اصحاب (حدود دویست نفر از مهاجر و انصار) به منظور تعقیب ابوسفیان از شهر خارج شد و تا جایی به نام قرقرة الکدر واقع در چهارده منزلی مدینه پیش رفت و چون به ابوسفیان دسترسی نیافت، پس از پنج روز به مدینه بازگشت.[10]
ابوسفیان و همراهانش در مراجعت به مکه از ترس مسلمین با سرعت زیادی راه میپیمودند. و برای سبکبار شدن، توشه و آذوقه خود که عبادت از «سویق»[11] بود، روی زمین انداخته بودند و مسلمانان تعداد زیادی از بستههای سویق را پیدا کرده و برداشتند، و به همین مناسبت این مسافرت جنگی را غزوه «سویق» نامیدند.[12]
جنگ تبوک
پیش از آنکه جریان ورود سایر هیئتها و شخصیتهاى مذهبى و غیر مذهبى عربستان را براى شما دنبال کنیم داستان جنگ تبوک را که در اواسط این سال یعنى ماه رجب سال نهم اتفاق افتاد ذکر نموده و به خواست خداى تعالى دوباره به نقل ماجراهاى بعدى و شرح ورود و فدها مىپردازیم .
داستان از اینجا شروع شد که به پیغمبر اسلام خبر رسید رومیان در صدد تهیه سپاهبراى حمله به حدود مرزى عربستان و شمال کشور اسلام هستند و مىخواهند نفوذ خود را در آن ناحیه توسعه داده و تثبیت کنند.
رسول خدا(ص)با شنیدن این خبر تصمیم گرفت با سپاهى گران شخصا به جنگ آنان برود و خیال تعرض و حمله به کشور اسلامى را از سر رومیان بیرون کند و به همین منظور بر خلاف جنگهاى قبلى که مقصد جنگ را اعلام نمىکرد در این جنگ اعلام کرد قصد رفتن به تبوک و جنگ با رومیان را دارد و ثروتمندان مسلمان را نیز وادار کرد تا به هر اندازه مىتوانند براى تجهیز سپاه و تهیه آذوقه کمک کنند.چنانکه مورخین گفتهاند:گروه زیادى چون عثمان،طلحه،عباس بن عبد المطلب،زبیر و عبد الرحمن بن عوف کمکهاى مالى شایانى براى تجهیز سپاه کردند و برخى از منافقین نیز براى خود نمایى مبالغى پرداختند.
صدور چند معجزه از پیغمبر خدا(ص)در حفر خندق
پیش از این گفته شد که یکى از نشانهها و علایم نبوت که پیغمبر صادق را از کاذب متمایز و جدا مىسازد«معجزه»است،معجزه عبارت است از آن عملى که از نظر عقلى انجام آن محال نباشد ولى افراد عادى هم از انجام آن عاجزند،و پیغمبران الهى داراى انواع معجزات بودهاند و از پیغمبر اسلام نیز معجزات زیادى در مکه و مدینه به ظهور پیوست که برخى از آنها در بحثهاى گذشته مذکور شد.در جنگ خندق چند معجزه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 46
اخلاق از دیدگاه قرآن پیامبر و عترت
مقدمه کتاب فلسفه اخلاق فلسفه اخلاق از علل پیدایش اخلاق بحث مینماید و اینکه اساسا مبناء و منشااخلاق چیست و از کجا نشاءت گرفته و علت به وجود آمدن قوانین و قواعد آن چه مى باشد؟ و چرا باید به آن گردن نهاد و سر پیچى از آن چه عواقبى را به دنبال مى آورد؟ بحث و مورد گفتگو قرار مى دهد.حوزه بحث پیرامون فلسفه اخلاق 1- اخلاق نظرى 2- اخلاق عملى 3- اخلاق مکتبى 4- اخلاق فلسفى1- اخلاق نظرى اخلاق نظرى از کیفیت پیدایش علمى اخلاق بحث مینماید و از شناخت اخلاق در محور خوبیها و بدیها و معیارهاى ارزشى اخلاق سخن میگوید.2- اخلاق علمى اخلاق عملى از کیفیت پیاده کردن و عمل نمودن و به کار بستن اوصاف اخلاقى بحث مینماید.3- اخلاق مکتبى اخلاق مکتبى دیدگاههاى اخلاقى هر مکتبى را مطرح میکند و نظریات جهان بینى مختلف اخلاقى را پیرامون مسئله اخلاق به میان میآورد مثلا دیدگاه مکتب رواقیون چیست ؟ و دیدگاه مکتب الهیون کدام است ؟4- اخلاق فلسفى از نظریات و دیدگاههاى فلاسفه در اخلاق از نظر فلسفى بحث مینماید مثلا کانت چه میگوید؟ مارکس چه گفته است ؟ و دیدگاه ارسطو و فارابى در زمینه اخلاق چه میباشد؟اخلاق از دیدگاه مذاهب و مکاتب به دلیل اهمیت و وسیع بودن بحث فلسفه اخلاق در میان مذاهب فقط مذاهب اسلامى خاصه شیعى را مورد بررسى قرار مى دهیم1- اخلاق از دیدگاه مذاهب اسلامى : گروهى از امامیه و معتزله معتقد به حسن و قبح (خوب و بد)عقلى اعمال مى باشد و براى اثبات مدعاى خویش دلائل و شواهدى را اقامه مینماید همچنین گروهى نیز به حسن و قبح شرعى اعمال معتقدند، و میگویند عقل را قدرت و کشش بر درک محاسن اخلاقى و قبایح نیست ، و فقط شارع میتواند حسن و قبح اعمال را تشخیص دهد این گروه همان اشاعره هستند که عقل را کوچکتر و نارساتر از آن میدانند که بتواند همه مسائل اخلاقى را بفهمند و حسن و قبح آنرا را انتزاع نمایند.حسن قبح عقلى همانطورى که بیان شد امامیه و معتزله معتقد به حسن و قبح عقلى اعمال هستند؛ این گروه از دانشمندان علم اخلاق مى گویند: عقل همه بایدها و نبایدها و محاسن و شرور را تشخیص میدهد مثلا صدق عدل خوب و شایسته است و دروغ و ظلم ، بد و ناروا میباشد.نظر برخى از دانشمندان در زمینه حسن و قبح عقلى 1 - دلائل حکیم ملا عبدالرزاق فیاض لاهیجى : وى معتقد است که عقل میداند که فعل فلانى که امر شرعى به آن وارد شد در نفس الامر نیکو و احسن است ، اگر فعل مذکور قبیح بود یا خالى از جهات قبح بود، البته قبیح بود از حکیم طلب آن فعل . همچنین فعلى که نهى شرعى بر آن وارد شده عقل مى تواند بفهمد که مذموم است در نفس الامر، و الا نهى از آن مذموم بود (2) مجموع استدلال حکیم متاءله به ثبوت میرساند که عقل حسن و قبح را تشخیص مى دهد یعنى اگر عقل همه بایدها و نبایدها را بفهمد با ادله مستدل ایشان حسن و قبح عقلى است نه شرعى .2 - دلائل محقق بزرگوار طوسى : ایشان در کتاب کشف المراد اثبات نموده اند که حسن و قبح عقلى است نه شرعى ، به دلیل اینکه عقل حسن احسان و افعال ناشایسته و قبح ظلم را بخوبى تشخیص میدهد و هیچ نیازى به شرعى بودن آن نیست ؛ و دیگر اینکه اگر حسن و قبح شرعا و بخصوص ثابت گردد و تشخیص عقل در آن هیچ گونه دخالتى نداشته باشد هر دو از عقلى و شرعى بودن ، منتفى مى شوند.(3) قاعده ملازمه : یکى از دلائل عقلى بودن حسن و قبح قاعدة ملازمه است ، که مى گوید ((کلما حکم به الشرع حکم به العقل )) یعنى هر چه را که شرع به آن حکم میکند، عقل هم همان را حکم میکند، این قاعده یکى از استدلالهاى بسیار مهم کلامى است که اهل استنباط و عقل از این قاعده استفاده میکنند. معتزله و امامیه و همه طرفداران حسن و قبح ، با همین قاعده ملازمه استدلال میکنند، که عقل قدرت فهم حسن و قبح را دارد، همچنین سخن امیرالمؤ منین على علیه السلام نیز گواه بر مسئله میباشد که حسن و قبح عقلى است . حضرت فرمود: من لم یعرف مضره الشرلم یقدر على المتناع منه (4) کسى که زیان و ضرر شر و بدى را نشناسد قادر بر پرهیز از آن نیست .حسن و قبح شرعى برخى معتقدند که حسن و قبح شرعى است ، یعنى هر حکم شرعى که بر آن وارد شده عقل هم باید او را بپذیرد و عقل قبل از ورود شرعى حق حکم کردن ندارد. اشاعره از طرفداران و بنیان گذاران این عقیده میباشد.نظریات دانشمندان در خصوص حسن و قبح گروهى از دانشمندان میگویند: حسن و قبح شرعى است که این نظریه یکى از دلائل اشاعره میباشد. و شبیه به نظریات دانشمندانى است که براى جامعه اصالت قائلند، زیرا سوسیالیستها (جامعه گرایان ) اخلاق رایک پدیده اجتماعى میدانند و میگویند خوب چیزى است که جامعه میطلبد و بد چیزى است که جامعه نفى میکند.نظریه فاضل قوشچى در خصوص حسن و قبح شرعى از دیدگاه وى هیچ حکمى در حسن و قبح اشیاء براى عقل ثابت نیست و حسن و قبح (به فعلیت ) بر نمى گردد به امر حقیقى قبل از ورود شرع ، که کاشف بر شرع مقدس باشد آنچنانکه معتزله مى پندارند، بلکه شرع آن چیزى است که از براى او حسن و قبح ثابت شده است . نتیجه اینکه قبل از ورود شرع براى افعال هیچگونه حسن و قبحى وجود ندارد و هر گاه شارع قضیه را
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 31
مقدمه
پیش از سخن گفتن از این جنبه مهم در سیره پیامبر(ص)، بهتر آن میبینیم چند نکته زیر را یادآور شویم: یکم: عاطفه، بخش مهمی از شخصیت بشری را تشکیل میدهد و واقعگرایی، به عنوان مهمترین ویژگی عمومی اسلام، ایجاب میکند آنرا مورد توجه قرار دهیم و در راستای تحقق ثمرات مورد انتظار، رهنمونش سازیم؛در اینجاست که میبینیم حضرت علی (علیه السلام) در توصیف هماهنگی موجود میان عوامل تشکیل دهنده شخصیت انسانی یعنی عقل، اندیشه، عاطفه، حواس و رفتار، میفرماید: «خردها، راهبر و پیشوای اندیشهها و اندیشهها، راهبر و پیشوا
پیش از سخن گفتن از این جنبه مهم در سیره پیامبر(ص)، بهتر آن میبینیم چند نکته زیر را یادآور شویم:
یکم: عاطفه، بخش مهمی از شخصیت بشری را تشکیل میدهد و واقعگرایی، به عنوان مهمترین ویژگی عمومی اسلام، ایجاب میکند آنرا مورد توجه قرار دهیم و در راستای تحقق ثمرات مورد انتظار، رهنمونش سازیم؛ در اینجاست که میبینیم حضرت علی (علیه السلام) در توصیف هماهنگی موجود میان عوامل تشکیل دهنده شخصیت انسانی یعنی عقل، اندیشه، عاطفه، حواس و رفتار، میفرماید: «خردها، راهبر و پیشوای اندیشهها و اندیشهها، راهبر و پیشوای دلها و دلها، راهبر و پیشوای حواس و حواس، راهبر و پیشوای اندامهای آدمیاند.»[1] و بدین ترتیب، ریشههای رفتار آگاهانه انسان را با دقت بازمیگوید.
اسلام در همه این مراحل، تمامی تلاش و کوشش خود را در جهت پرورش انسان بهکار میگیرد:
الف ـ عنصر خردورزی غریزی را در انسان میپروراند و او را به تأمل و تدبر و تعقل و استدلال و نظر و امثال آنها، سوق میدهد.
ب ـ بر روشهای منطقی روند خردورزی انگشت میگذارد و از هر شیوه مغایر با گفتوگوی سالم و درستی که نتایج آنرا مورد خدشه قرار میدهد، دوری میجوید.
ج ـ عنصر عاطفی را میپروراند و آنرا با عشق ناب و اصیلی نسبت به پرشکوهترین محبوب یعنی پروردگار متعالی که جامع همه گونه کمال مطلق است، سیراب میسازد و عاطفه را به اوج والایی و شکوهش میرساند.
د ـ به شریعت مقدس خود، فطرت گرایی اصیلی را میبخشد که رفتارها را سامان میدهد و نقشه سعادت و خوشبختی آدمی را ترسیم میکند.
ﻫ ـ اراده قوی و آگاهی را پرورش میدهد که فراتر از هر انگیزه عاطفی برافروختهای، اطمینانمان میبخشد که جهتگیری عاطفه، جهتگیری درستی است و در عین حال آزادی خود در شکل دهی به رفتارها را حفظ میکند و از همین آزادی است که مسئولیت، زاده میشود. ما در شمار آن کسان نیستیم که "اراده" را "عواطف برافروخته" توصیف میکنند وگرنه گرفتار "جبری" میشویم که هم به لحاظ وجدانی و هم از نظر شرعی، غیرقابل قبول است. عواطف و احساسات نیز نقش مؤثر خود را بر اراده و رفتار آدمی دارند و هم از اینروست که اسلام به شیوهها و روشهای گوناگون، بر آن انگشت گذارده است؛ از جمله:
1ـ شیوههای ارشادی مستقیمی که ما را از هواهای لجام گسیخته و طغیانی برحذر میدارند. قرآن کریم میگوید: «أرایت من اتخذ الهه هواه أفانت تکون علیه وکیلا» (سوره فرقان ـ43) (آیا آن کس را دیدی که هوای نفس خود را خدای خویش گرفته است؟ و آیا تو بر او مراقب توانی بود؟)
2ـ شیوههای غیرمستقیم از جمله استفاده از امثال و داستانهایی در ستایش از کسانی چون پیامبران که بر هواهای نفس و اراده خود تسلط یافتند و زمام آنرا در اختیار خود گرفتند.
3ـ ارایه الگوهای عملی از رفتار پیامبراکرم(ص) و دیگر پیشوایان اهل بیت بزرگوار و یاران گرامی آنحضرت که در مکتب وی پرورش یافتند .
4ـ فراخواندن مسلمانان به هرچه پرشکوهتر و والاتر ساختن عشق خود یعنی عشق به خدا، عشق به پیامبر و عشق به اهل بیت پاک و یاران مخلص آن حضرت (ص) که تنها در آنصورت، عواطف و احساسات در منظومهای پرشکوه و هماهنگ با اندیشه و آفریننده کار نیک، سامان میگیرند.
دوم: این روند تربیتی عواطف و احساسات در پی ریشهگیری و تعمیق ایمان به خداوند، جامع همه کمالات و نیز پیوند حداکثری انسان با او از یک سو و پروراندن تصور وی از هستی و زندگی با تأکید بر قرار گرفتن آندو بر اصولی که مهمترین آنها حق، عدالت، عشق و مهر و محبت است و اندیشه و عاطفه پس از قرار گرفتن در این فضا، راه کمال میپویند، از سوی دیگر انجام میپذیرد. سیره پیامبراکرم (ص) و سنت آنحضرت نیز در راستای ریشهای کردن این مفاهیم والا و ارایه تجسم عینی برتری از آنها مطرح میشود. برای توضیح بیشتر اشارهای به این اصول خواهیم داشت:
1ـ حق، راز هستی است
"راغب اصفهانی" در "مفردات" خود ـ با اندکی تصرف ـ میگوید: « حق، مطابقت و سازگاری همچون مطابقت لولای در با گردش پایدار آنست. حق را بر چند وجه گویند:
وجه نخست: برای پیدایش چیزی به علتی برگرفته از اقتضای حکمت . لذا خداوند متعال را "حق" میگویند: «ثم ردوا الى الله مولاهم الحق» (سوره انعام ـ62) (سپس به سوی سرور برحقشان، خداوند برگردانده میشوند.)
وجه دوم: برای پدید آورنده به اقتضای حکمت بهکار میگیرند، لذاست که گفته میشود: خداوند متعال، همه حق است: «وانه للحق من ربک» (سوره بقره ـ 149) ( و بیگمان این فرمان از سوی پروردگارت، راستین است.)
وجه سوم: از اعتقاد به چیزی مطابق با آنچه که در خود دارد، مثل اینکه بگوییم: اعتقاد و باور ما در رستاخیز و ثواب و ...، حق است: «فهدى الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق» (سوره بقره ـ 213) (... آنگاه خداوند به اراده خویش، مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند، رهنمون شد.)
وجه چهارم: برای کرده و گفته واقع طبق آنچه لازم است و به اندازه لازم و در زمان لازم است. مثل اینکه بگوییم: کردهات حق است. «حق القول منى لأملان جهنم» (سوره سجده ـ 13) ( اما گفته من چنین تحقق یافته است که دوزخ را از پریان و آدمیان همگی پر خواهم کرد.)[2]
میتوان از مجموعه کاربردهای فوق نتیجه گرفت که "حق" در عبارتی فشرده عبارت از «امر