واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

واضی فایل

دانلود کتاب، جزوه، تحقیق | مرجع دانشجویی

تحقیق درباره معنی دعای کمیل 7ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

معنی دعای کمیل

خدایا از تو درخواست می کنم به آن رحمت بی انتهایت که همه موجودات را فراگرفته است و به توانائی بی حدت که بر همه چیز مسلط و قاهر است و همه اشیاء مطیع اوست و تمام عزت ها در مقابلش ذلیل است و به بزرگیت که سراسر عالم را محشون کرده است و به پادشاهیت که بر تمام قوای عالم برتری دارد و به ذات پاکت که پس از فنای همه موجودات باقی، ابدی است و به نام های مبارکت که در همه ارکان تجلی کرده است و به علمت که بر تمام موجودات محیط است و به نور تجلی ذاتت که همه عالم را روشن ساخته است، ای نور حقیقی و ای منزه از توصیف، ای پیش از همه سلسله و ای بعد از همه موجودات پسین.

خدایا، ببخش آن گناهانی که پرده عصمتم را می درد، خدای، ببخش، آن گناهانی که بر من کیفر عذاب نازل می کند، خدای، ببخش، آن گناهانی را که در نعمتت را به روی من می بندد، خدای، ببخش ، آن گناهانی را که مانع قبول دعاهایم می شود، خدایا، ببخش آن گناهانی را که بر من بلا می فرستد.

خدایا، هر گناهی که مرتکب شده ام و هر خطائی که از من سرزده همه را ببخش . ای خدا، من با یاد تو به سوی تو تقرب می جویم و تو را سوی تو شفیع می آورم و از درگاه وجود و کرمت مسئلت می خواهم که مرا به مقام قرب خود نزدیک سازی و شکر و سپاست را به من بیاموزی و ذکر و توجه حضرتت را بر من الهام کنی.

خدایا، از تو مسئلت می خواهم با سوالی از روی خضوع و ذلت و خشوع که کاربر من آسان گیر و به حالم ترحم کنی و مرا به قسمت مقدر خود خشنود و قانع سازی و در هر حال مرا متواضع گردانی.

خدایا، من از تو مانند سائلی درخواست می کنم که در شدت فقر و بیچارگی باشد و تنها به درگاه تو در سختی های عالم عرض حاجت کند و شوق و رغبتش به نعم ابدی که حضور توست باشد.

ای خدا پادشاهی تو بسیار با عظمت است و مقامت بسی بلند است و فکر و تدبیرت در امور پنهان است و فرمانت در جهان هویدا است و سطوت و قهرت بر همه غالب است و قدرتت در همه عالم نافذ است و کسی از قلمرو حکومت تو فرار نتوان کرد.

خدایا، من کسی را که گناهانم را ببخشد و بر اعمال زشتم پرده پوشد و کارهای بدم به کار نیک بدل کند، جز تو نمی یابم، خدایی جز تو نیست ای ذات پاک و منزه و ستایش مخصوص توست، و من به عصیان بر خود ستم کردم و از نادانی بر نافرمانی تو جرات یافتم و دلم آرام و خاطرم آسوده به این بود که همیشه مرا یاد کردی و بر من لطف و احسان فرمودی.

ای خدای ای مولای من، چه بسیار کارهای زشتم مستور کردی و چه بسیار بلاهای سخت از من دور بگردانیدی و چه بسیار از لغزش ها که مرا نگاه داشتی و چه بسیار مکروه و ناپسند ها که از من دور کردی و چه بسیار ثنای نیکو که من لایق آن نبودم و تو از من بر زبان ها منتشر ساختی .ای خدا، غمی بزرگ در دل دارم و حالی بسیار ناخوش و اعمالی نارسا.

زنجیرهای علایق مرا در بند کشیده و آرزوهای دور و دراز دنیوی از هر سودی مرا بازداشته و دنیا به خدعه و غرور و نفس به جنایت مرا فریب داده است. ای خدای بزرگ و سید من، به عزت و جلالت قسم که عمل بد و اعمال زشت من دعای مرا از اجابتت منع نکند و به قبایح پنهانم که تنها تو بر آن آگاهی مرا مفتضح و رسوا نگردانی و بر آنچه از اعمال بد و ناشایسته در خلوت به جا آورده ام و تقصیر و نادانی و کثرت اعمال غفلت و شهوت که کرده ام زود مرا به عقوبت مگیر.

ای خدا، به عزت و جلالت سوگند که با من در همه حال رافت و رحمت فرما و در جمیع امور, عطوفت و مهربانی کن. ای خدا, ای پروردگار، جز تو من که را دارم تا از او درخواست کنم که غم و رنجم را برطرف سازد و به حالم از لطف توجه کند، این خدا، ای مولای من، تو بر من حکم و دستوری مقرر فرمودی و من در آن به نافرمانی وپیرو هوای نفس گردیدم و خود را از وسوسه دشمن که معصیت ها را در نظرم جلوه گر ساخته و فریبم داد، خود را حفظ نکردم و قضای آسمانی نیز مساعدت کرد تا آنکه من در این رفتار از بعضی حدود و احکامت قدم بیرون نهادم و در بعضی اوامرت راه مخالفت پیمودم ، حال در تمام این امور، تو را ستایش می کنم.

و حال آنکه مدت آن عذاب طولانی است و زیست در آن همیشگی است و هیچ بر اهل عذاب در آن جا تخفیفی نیست، چنانچه آن عذاب تنها از قهر و غضب و انتقام توست که هیچکس از اهل آسمان و زمین تاب و طاقت آن را ندارد.

ای سید من ، پس من بنده ناتوان و ذلیل و حقیر و فقیر و دورمانده تو چگونه تاب آن عذاب را دارم؟ ای خدای من ای پروردگار من و سید و مولای من ، از کدامین سختی های امورم به سوی تو شکایت کنم؟ و از کدام یک به درگاهت بنالم و گریه کنم؟

از دردناکی عذاب آخرت بنالم یا از طول مدت آن بلای سخت زاری کنم؟ پس تو مرا با دشمنانت اگر به انواع عقوبت مغرب گردانی و با اهل عذابت همراه کنی و از جمع د وستان و خاصانت جداسازی در آن حال در آتش عذاب تو قرار گیرم.

ای خدای من و سید و مولای من و پروردگار من ، صبوری کنم؟ چگونه بر فراق تو صبر توانم کرد و گیرم آنکه بر حرارت آتشت شکیبا باشم، چگونه چشم از لطف و کرمت توانم پوشید یا چگونه در آتش دوزخ آرام گیرم با این امیدواری که به عفوت دارم، باری به عزتت ای سید و مولای من به راستی سوگند می خورم که اگر مرا با زبان گویا گذاری من در میان اهل آتش مانند دادخواهان ناله همی کنم و بسی فریاد می زنم و مانند آنکه عزیزی گم کرده بر تو زار زار می گریم و به صدای بلند تو را می خوانم ، که ای یاور اهل ایمان و ای منتهای آرزوی عارفان و ای فریاد رس فریاد خواهان و ای دوست دل های راستگویان و ای خدای عالمیان .

آیا درباره تو ای خدای منزه وستوده صفات، گمان می توان کرد که بشنوی در آتش فریاد بنده مسلمی را که به نافرمانی در دوزخ زندانی شده و سختی عذابت را به کیفر گناه می چشد و میان طبقات جهنم به جرم و عصیان محبوس گردیده و ناله اش با چشم انتظار و امیدواری به رحمت به سوی تو بلند است و به زبان اهل توحید تو را می خواند و به ربوبیت تو متوسل می شود باز چگونه



خرید و دانلود تحقیق درباره معنی دعای کمیل  7ص


تحقیق در مورد معنی دعای کمیل 7ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 10 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

معنی دعای کمیل

خدایا از تو درخواست می کنم به آن رحمت بی انتهایت که همه موجودات را فراگرفته است و به توانائی بی حدت که بر همه چیز مسلط و قاهر است و همه اشیاء مطیع اوست و تمام عزت ها در مقابلش ذلیل است و به بزرگیت که سراسر عالم را محشون کرده است و به پادشاهیت که بر تمام قوای عالم برتری دارد و به ذات پاکت که پس از فنای همه موجودات باقی، ابدی است و به نام های مبارکت که در همه ارکان تجلی کرده است و به علمت که بر تمام موجودات محیط است و به نور تجلی ذاتت که همه عالم را روشن ساخته است، ای نور حقیقی و ای منزه از توصیف، ای پیش از همه سلسله و ای بعد از همه موجودات پسین.

خدایا، ببخش آن گناهانی که پرده عصمتم را می درد، خدای، ببخش، آن گناهانی که بر من کیفر عذاب نازل می کند، خدای، ببخش، آن گناهانی را که در نعمتت را به روی من می بندد، خدای، ببخش ، آن گناهانی را که مانع قبول دعاهایم می شود، خدایا، ببخش آن گناهانی را که بر من بلا می فرستد.

خدایا، هر گناهی که مرتکب شده ام و هر خطائی که از من سرزده همه را ببخش . ای خدا، من با یاد تو به سوی تو تقرب می جویم و تو را سوی تو شفیع می آورم و از درگاه وجود و کرمت مسئلت می خواهم که مرا به مقام قرب خود نزدیک سازی و شکر و سپاست را به من بیاموزی و ذکر و توجه حضرتت را بر من الهام کنی.

خدایا، از تو مسئلت می خواهم با سوالی از روی خضوع و ذلت و خشوع که کاربر من آسان گیر و به حالم ترحم کنی و مرا به قسمت مقدر خود خشنود و قانع سازی و در هر حال مرا متواضع گردانی.

خدایا، من از تو مانند سائلی درخواست می کنم که در شدت فقر و بیچارگی باشد و تنها به درگاه تو در سختی های عالم عرض حاجت کند و شوق و رغبتش به نعم ابدی که حضور توست باشد.

ای خدا پادشاهی تو بسیار با عظمت است و مقامت بسی بلند است و فکر و تدبیرت در امور پنهان است و فرمانت در جهان هویدا است و سطوت و قهرت بر همه غالب است و قدرتت در همه عالم نافذ است و کسی از قلمرو حکومت تو فرار نتوان کرد.

خدایا، من کسی را که گناهانم را ببخشد و بر اعمال زشتم پرده پوشد و کارهای بدم به کار نیک بدل کند، جز تو نمی یابم، خدایی جز تو نیست ای ذات پاک و منزه و ستایش مخصوص توست، و من به عصیان بر خود ستم کردم و از نادانی بر نافرمانی تو جرات یافتم و دلم آرام و خاطرم آسوده به این بود که همیشه مرا یاد کردی و بر من لطف و احسان فرمودی.

ای خدای ای مولای من، چه بسیار کارهای زشتم مستور کردی و چه بسیار بلاهای سخت از من دور بگردانیدی و چه بسیار از لغزش ها که مرا نگاه داشتی و چه بسیار مکروه و ناپسند ها که از من دور کردی و چه بسیار ثنای نیکو که من لایق آن نبودم و تو از من بر زبان ها منتشر ساختی .ای خدا، غمی بزرگ در دل دارم و حالی بسیار ناخوش و اعمالی نارسا.

زنجیرهای علایق مرا در بند کشیده و آرزوهای دور و دراز دنیوی از هر سودی مرا بازداشته و دنیا به خدعه و غرور و نفس به جنایت مرا فریب داده است. ای خدای بزرگ و سید من، به عزت و جلالت قسم که عمل بد و اعمال زشت من دعای مرا از اجابتت منع نکند و به قبایح پنهانم که تنها تو بر آن آگاهی مرا مفتضح و رسوا نگردانی و بر آنچه از اعمال بد و ناشایسته در خلوت به جا آورده ام و تقصیر و نادانی و کثرت اعمال غفلت و شهوت که کرده ام زود مرا به عقوبت مگیر.

ای خدا، به عزت و جلالت سوگند که با من در همه حال رافت و رحمت فرما و در جمیع امور, عطوفت و مهربانی کن. ای خدا, ای پروردگار، جز تو من که را دارم تا از او درخواست کنم که غم و رنجم را برطرف سازد و به حالم از لطف توجه کند، این خدا، ای مولای من، تو بر من حکم و دستوری مقرر فرمودی و من در آن به نافرمانی وپیرو هوای نفس گردیدم و خود را از وسوسه دشمن که معصیت ها را در نظرم جلوه گر ساخته و فریبم داد، خود را حفظ نکردم و قضای آسمانی نیز مساعدت کرد تا آنکه من در این رفتار از بعضی حدود و احکامت قدم بیرون نهادم و در بعضی اوامرت راه مخالفت پیمودم ، حال در تمام این امور، تو را ستایش می کنم.

و حال آنکه مدت آن عذاب طولانی است و زیست در آن همیشگی است و هیچ بر اهل عذاب در آن جا تخفیفی نیست، چنانچه آن عذاب تنها از قهر و غضب و انتقام توست که هیچکس از اهل آسمان و زمین تاب و طاقت آن را ندارد.

ای سید من ، پس من بنده ناتوان و ذلیل و حقیر و فقیر و دورمانده تو چگونه تاب آن عذاب را دارم؟ ای خدای من ای پروردگار من و سید و مولای من ، از کدامین سختی های امورم به سوی تو شکایت کنم؟ و از کدام یک به درگاهت بنالم و گریه کنم؟

از دردناکی عذاب آخرت بنالم یا از طول مدت آن بلای سخت زاری کنم؟ پس تو مرا با دشمنانت اگر به انواع عقوبت مغرب گردانی و با اهل عذابت همراه کنی و از جمع د وستان و خاصانت جداسازی در آن حال در آتش عذاب تو قرار گیرم.

ای خدای من و سید و مولای من و پروردگار من ، صبوری کنم؟ چگونه بر فراق تو صبر توانم کرد و گیرم آنکه بر حرارت آتشت شکیبا باشم، چگونه چشم از لطف و کرمت توانم پوشید یا چگونه در آتش دوزخ آرام گیرم با این امیدواری که به عفوت دارم، باری به عزتت ای سید و مولای من به راستی سوگند می خورم که اگر مرا با زبان گویا گذاری من در میان اهل آتش مانند دادخواهان ناله همی کنم و بسی فریاد می زنم و مانند آنکه عزیزی گم کرده بر تو زار زار می گریم و به صدای بلند تو را می خوانم ، که ای یاور اهل ایمان و ای منتهای آرزوی عارفان و ای فریاد رس فریاد خواهان و ای دوست دل های راستگویان و ای خدای عالمیان .

آیا درباره تو ای خدای منزه وستوده صفات، گمان می توان کرد که بشنوی در آتش فریاد بنده مسلمی را که به نافرمانی در دوزخ زندانی شده و سختی عذابت را به کیفر گناه می چشد و میان طبقات جهنم به جرم و عصیان محبوس گردیده و ناله اش با چشم انتظار و امیدواری به رحمت به سوی تو بلند است و به زبان اهل توحید تو را می خواند و به ربوبیت تو متوسل می شود باز چگونه



خرید و دانلود تحقیق در مورد معنی دعای کمیل  7ص


تحقیق در مورد کمیل کیست

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 3 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

کمیل کیست ؟دانشمندان علم رجال و درایه درباره کمیل چنین گفته اند:شیخ طوسى در کتاب رجال خود کمیل را از اصحاب امیرالمؤ منین و امام حسن مجتبى (علیهماالسلام ) ذکر کرده است .ابن ابى الحدید که از علماء بزرگ اهل سنت است درباره کمیل مى گوید: (کان من شیعة على و خاصته (1)کمیل از شیعیان خاص امیرالمؤ منین بود). و حجاج بن یوسف او را با کسانى که با او در پیروى از امیرالمؤ منین شریک بودند - به جرم شیعه بودن به قتل رسانید. او مى گوید: کمیل عامل و فرماندار امیرالمؤ منین بود در شهرى به اسم (هیت ) که گویا در کنار فرات بود، ولى کمیل در اداره کردن حوزه ماءموریتش تسلط کافى نداشته بطورى که لشکر معاویه بعضى از آبادیها و روستاهاى او را مورد حمله قرار داد و کمیل نتوانست از آنها دفاع بکند و این براى او نقطه ضعفى بود و براى جبران کردن آن به بعضى از قرائى که تحت تصرف معاویه بود حمله نمود. امیرالمؤ منین به او اعتراض کرد و این جمله ارزنده را فرمود:(ان من العجر الحاضر اءن یهمل الوالى ما ولیه و یتکلف مالیس من تکلیفه (2)یکى از دلائل ضعف یک مسؤ ول این است که موارد وظیفه خود را انجام ندهد و چیزى که وظیفه او نیست آن را انجام دهد).ذهبى که یکى از علماى بزرگ اهل سنت است درباره کمیل چنین مى گوید: (کان شریفا مطاعا ثقة عابدا على الشیعة قلیل الحدیث قتله الحجاج کمیل مردى شریف و در میان قومش مورد احترام بود و دستورات او را اطاعت مى کردند. مردى مورد اطمینان و در پیروى امیرالمؤ منین و اطاعت خدا مى کوشید و کم سخن ، مى گفت قاتل او حجاج بن یوسف بود).علامه معاصر صاحب قاموس الرجال در توثیق کمیل مى گوید: سید بن طاووس که از علماى بزرگ است در کتاب (کشف المحجة ) که آن را براى فرزندش نوشته و وصایاى خود را باو مى نماید مى گوید: بعد از جنگ نهروان مردم از امیرالمؤ منین راجع به خلفاء سؤ ال نمودند، حضرت به عبدالله بن عباس فرمود که ده نفر از اشخاص مورد اطمینان را براى گواهى احضار کن ، یکى از آنها کمیل بود که حضرت او را مورد اطمینان قرار داد.مرحوم حاج میرزا هاشم خراسانى در کتاب منتخب التواریخ ، معاصرین امیرالمؤ منین را به سه دسته : حواریین ، یاران ، و خواص اصحاب آن حضرت تقسیم مى نماید.حواریین امیرالمؤ منین را چهار نفر: عمر و بن حمق خزاعى ، میثم تمار، محمد بن ابى بکر و اویس قرنى ذکر کرده . و خواص اصحاب حضرت بسیارند، از جمله آنها کمیل بن زیاد را ذکر نموده . سپس مى گوید: کمیل از بزرگان تابعین بود که حجاج بن یوسف در سال هشتاد و سه هجرى در سن نود سالگى او را به قتل رسانید.شیخ مفید که از بزرگان شیعى متوفى 413 و مورد توجه ولى عصر بوده است ، در کتاب ارزنده اش الارشاد مى گوید: هنگامى که حجاج فرماندار کوفه شد کمیل بن زیاد را طلبید، جناب کمیل چون خون آشامى حجاج را مى دانست مدتى متوارى شد. حجاج حقوق و مزایاى طائفه و قوم کمیل را قطع کرد. وقتى کمیل فهمید با خود اندیشید که من در سنین پیرى هستم و شایسته نیست که خوشاوندانم به واسطه من در مضیقه و ناراحتى قرار گیرند، لذا خود را به ماءموران حجاج معرفى نمود. وقتى چشم حجاج به کمیل افتاد گفت من خیلى دوست داشتم که به تو دست یابم . کمیل گفت : از عمر من چیزى باقى نمانده لیکن موعد خداى تعالى است و بعد از قتل نیز حسابى است و مولایم امیرالمؤ منین (سلام الله علیه ) به من خبر داده که تو قاتل منى . حجاج گفت : آرى ، تو در کشتن عثمان شرکت داشته اى . سپس حجاج ملعون امر کرد گردن این پیر مرد صحابى را با شمشیر زدند.صدوق (علیه الرحمه ) که از بزرگان علماى شیعى و در حدود دویست کتاب و تاءلیف از او به جاى مانده در کتاب امالى خود گوید: امیرالمؤ منین دست کمیل را گرفت و به صحرا برد و آهى کشید و فرمود:(الناس ثلثة عالم ربانى و متعلم على سبیل نجاة و همج رعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع کل ریح لم یستضیئوا بنور العلم یلجاؤ ا الى رکن ، یا کمیل العلم خیر من المال العلم یحرسک و انت تحرس المال و المال تنقصه النفقة و العلم یزکو بالانفاق . یا کمیل العلم دین یدان به یکسب الانسان الطاعة فى حیاتة و جمیل الا حدوثة بعد وفاته و العلم حاکم و المال محکوم علیه با کمیل هلک خزان الاموال و هم احیاء و العلماء باقون ما بقى الدهر اعیانهم مفقودة و امثالهم موجودة ).(2) (مردم سه دسته اند: گروهى عالم ربانیند (در معارف حقه و علم مبداء و معاد دانا هستند) و گروهى متعلم اند، و دسته سوم مردم فرومایه اند که مانند مگسان بهر طرف باد وزیدن گیرد به آن طرف حرکت مى کنند از روشنایى علم بهره نیافته اند و متکى به یک تکیه گاه محکم نیستند. کمیل ! علم بهتر از مال است ، زیرا تو مال را نگهدارى مى کنى در صورتى که علم تو را نگهدارى مى نماید، مال به واسطه بخشش کم مى شود، اما علم بوسیله انفاق زیاد مى گردد.اى کمیل ! علم برنامه اى است که انسان به آن عمل مى کند، به وسیله علم به دین است که انسان در حال حیات مى تواند خدا را اطاعت کند و بعد از مرگ اثر خیر او باقى بماند - اى کمیل ! علم حاکم است و مال محکوم علیه است . اى کمیل ! خزانه داران مال و ثروت هلاک شدند و خزانه داران علم و دانشها زنده اند، و علماء و دانشمندان تا روزگار باقى است جاودانند. بدنهاى آنها از نظر پنهاست اما نشانه هاى آنها در دنیا موجود است ).طریحى صاحب کتاب معروف (مجمع البحرین ) مى گوید: کمیل از بزرگان اصحاب امیرالمؤ منین و صاحب سر آن حضرت . بعد از آن در ماده (نفس ) مى گوید: کمیل از امیرالمؤ منین سؤ ال کرد از شما تقاضا دارم که نفس مرا به من معرفى فرمایید. حضرت فرمود مقصود شما کدام نفس ‍ است . عرض کرد مگر انسان بیش از یک نفس دارد. حضرت مفصلا بیان کرد که انسان داراى چهار نفس است : 1 - نامیه نباتى 2 - حسیه حیوانى 3 - ناطقه قدسى 4 - کلیه الهى . و هر یک از اینها داراى پنج قوه و نیرو و دو خاصیت هستند.(نامیه نباتى ) داراى پنج نیرو است :1 - ماسکه 2 - جاذبه 3 - هاضمه 4 - دافعه 5 - مربیه ؛ یعنى نیروى نظم دهنده در اعضاء.اما دو خاصیت ، کم و زیاد شدن آنها است . و منشاء این نیروها کبد مى باشد و این دو خاصیت نزدیک به حیوانیت است .(حسیه حیوانى ) نیز داراى پنج نیرو است :1 - بینایى 2 - شنوایى 3 - بویایى 4 - چشایى 5 - لامسه . که همان حواس ‍ پنجگانه مى باشند. و دو خاصیت آن ، رضا و غضب است و منشاء آنها قلب است و این دو صفت شبیه به درندگانست .ناطقه قدسى ) نیز داراى پنج نیرو است :1 - فکر 2 - ذکر 3 - علم 4 - حلم 5 - آگاهى ، و اینها منشاء جسمى ندارند بلکه انسان از این بعد شبیه ترین مخلوقات به ملائکه است . و دو خاصیت این نفس ، پاکیزه بودن و حکمت است .(کلیه الهى ) داراى پنج نیرو است :1 - بقاء درفنا 2 - نعمت در سختى و شقاء 3 - عزت در ذلت 4 - فقر در غنا 5 - صبر در بلاء. و این نفس داراى دو خاصیت است : 1 - حلم و بردبارى 2 - کرم و بزرگوارى . و این نفس کلیه الهیه است که مبداء آن خداى تعالى است که مى فرماید: (و نفخت فیه من روحى )(3) و بازگشت آن به سوى خداى تعالى است چنانچه مى فرماید: (ارجعى الى ربک راضیة مرضیه )(4)سپس امیرالمؤ منین به کمیل فرمود. عقل و خرد در وسط اینهاست تا هر کس هر چه بگوید یا قضاوت کند از روى قیاس و میزان معقول باشد.بعد از بیان این مطالب صاحب روضات الجنان گوید: این جریان کمیل با امیرالمؤ منین از حکمتهایى است که کمتر در کتابهاى حدیث نظیر آن دیده مى شود و خود دلالت دارد که کمیل داراى معرفتى کامل و منزلتى بزرگ و در معنویات داراى مقامى رفیع و قدرى منیع بوده است .نیشابورى در رجال خود گوید که : کمیل از خواص اصحاب امیرالمؤ منین است که حضرت او را ردیف خود بر شتر سوار کرد سپس کمیل از امیرالمؤ منین سؤ ال کرد:یا امیرالمؤ منین (ما الحقیقة فقال مالک و الحقیقة فقال اولست صاحب سرک قال بلى ولکن یرشح علیک ما یطفح منى فقال او مثلک تخیب سائلا فقال الحقیقة کشف سبحات الجلال من غیر اشارة فقال زدنى بیانا قال (علیه السلام ) محو الموهوم و صحو المعلوم فقال زدنى بیانا قال هتک السر لغلبة السر فقال زدنى بیانا قال نور یشرق من صبح الازل فیلوح على هیا کل التوحید آثاره فقال زدنى بیانا فقال اطف السراج فقد طلع الصبح ).از امیرالمؤ منین سؤ ال مى کند که حقیقت چیست ؟ - ظاهرا مقصود کمیل سؤ ال از حقیقت ذات مقدس است - لذا امیرالمؤ منین به او مى فرماید (تو کجا، حقیقت ذات کجا؟) به قول شاعر

برد خرد پى به کنه ذاتش

اگر رسد خس به قعر دریا

( کمیل اصرار مى کند که آیا من صاحب سر تو نیستم ؟ حضرت فرمود بلى تو صاحب سر من هستى ولى رشحه هایى که از اسرار درونى من سرریز مى کند به تو مى رسد.عرض مى کند آیا شخصى مثل شما سائل را ماءیوس مى کند؟ با این اصرار حضرت شروع مى کند به بیان این مطالب که حقیقت کشف سبحات جلال است بدون اشاره ، یعنى حقیقت ذات را جز از طریق کشف نمى شود درک کرد. یا این که حقیقت ذات را جز از طریق تنزیه نمى شود شناخت - یعنى ذات مقدس را منزه دانستن از تمام چیزهایى که ما آن را تصور مى کنیم . عرض کرد بیش از این بیان فرمایید. فرمود: انسان باید بداند که خدا در وهم او نیاید. همان طورى که در جایى دیگر امیرالمؤ منین فرمود (کلمامیز تموهم باوها مکم فى ادق نظر فهو مخلوق مثلکم مردود الیکم ) یعنى آنچه در وهم شما باید خدا نیست و مخلوق شما است . (وصحو المعلوم ) یعنى علم با آگاهى یا مقصود آنست که معلومات انسان به کشف و روشنائى کامل برسد، که تقریبا جمله دوم بیانى است براى جمله اول که (محوالموهوم ) باشد.یعنى هنگامى که انسان از عالم موهومات رها شد و علم خالصى پیدا کرد که در او هیچ گونه وهمى نباشد آنجاست که علم کشف حقیقت مى کند. چون (صحو) در لغت به معنى بر طرف شدن ابر، و صاف شدن هوا است که تقریبا موهومات به منزله ابر است که جلو معلومات را مى گیرد، وقتى آن ابر موهومات برطرف شد آفتات حقیقت ظاهر مى شود که (صحوالمعلوم ) است .عرض کرد بیشتر بیان فرمایید. حضرت فرمود پاره نمودن حجاب به واسطه غلبه سر. بعد کمیل عرض کرد بیشتر بیان فرمایید. حضرت فرمود: نورى است که از صبح ازل تابیدن مى گیرد و آثار آن بر هیکلهاى توحید پرتو مى افکند. عرض کرد بیشتر بیان فرمایید. فرمود چراغ را خاموش کن که صبح طالع گردید.این جملات از فرمایشات امیرالمؤ منین (علیه السلام ) جزء جمله هاى عمیق و پرمعنى و شاید جزء اخبار متشابهات باشد. عرفاء درباره آنها خیلى بحث و تحقیق کرده اند، از آن جمله فیلسوف ارجمند ملا عبدالرزاق لا هیجى صاحب شوارق در تحقیق این فرمایشات گوید:چون کمیل از اصحاب دل بوده و در خواست مقام ولایت که مقام فناء در ذات است مى نمود و حال او اقتضاى سؤ ال از حقیقت نمود، لذا حضرت جواب او را طورى فرمود که دلالت داشت که آن مقام مقامى عیالست ؛ یعنى امیرالمؤ منین به دیگرى این طور مطالب را نفرمود، اولا او را ترغیب مى کند به سیر و سلوک لایق به اهل حال ، کمیل عرض مى کند آیا من صاحب سر تو نیستم حضرت فرمود بلى تو صاحب سر من هستى ولى چون دیگ سینه من بجوش آید آنچه از او سرریز مى کند به تو مى رسد. کمیل اصرار مى کند و عرض مى کند شخص کریمى مثل شما سائل را ماءیوس مى کند؟ حضرت فرمود (الحقیقة کشف سبحات الجلال من غیر اشارة ) یعنى حقیقت آنست که کثرتها که وجود موهوم دارند در هنگام روشن شدن چراغ علم محو و متلاشى شوند و غیر حق چیزى باقى نماند و تجلى نکند.قاضى نورالله شوشترى در کتاب مجالس المؤ منین مى گوید: شیخ کامل مکمل : کمیل بن زیاد نخعى (قدس سره ) ت کمیل کننده موحدین یار و همدم امیرالمؤ منین على (علیه السلام ) است . آن حضرت را رسم بودى که چون علوم و اسرار در باطنش موج زدى و خواستى که گوهر عرفانى بیرون اندازند کمیل را پیش خواندى و بر او جواهر اسرار افشاندى ، سپس ‍ جریان خطبه (مالحقیقة ) را که گذشت ذکر مى کند.اعثم کوفى در تاریخ خود گوید: عثمان در زمان خلاقش دستور داد که مالک اشتر و دوستان وى را از کوفه به شام نزد معاویه ببرند وقتى به نزد معاویه رسیدند سلام کردند و نشستند. معاویه جواب سلام داد و ایشان را احترام کرد و گفت : اى قوم از خدا بترسید (ولا تکونوا کالذین تفرقوا واختلوا من بعد ما جائهم البینات نباشید از کسانى که ایجاد تفرقه و اختلاف نمودند بعد از آن که دلائل حق برایشان روشن شده بود) یعنى معاویه سوء استفاده از آیه کرد. کمیل که از همراهان مالک اشتر بود فورى به معاویه جواب داد: اى معاویه ! (فهدى الله الذین امنوا بما اختلفوا فیه من الحق باذنه خداى تعالى راه راست را نشان آن قومى داد که درباره پیدا کردن حق اختلاف کردند) والله اى معاویه ما آنها هستیم .معاویه گفت : اى کمیل چنین نیست که تو مى گویى . این آیه درشاءن جماعتى است که ایشان اطاعت خدا و رسول و اولى الامر را نمودند و کارهاى نیکویى که اولى الامر نموده مخفى نکردند و معائب او را آشکار ننمودند. و مقصودش از این حرفها خودش بود. کمیل گفت اگر عثمان بر تو اعتماد نداشت تو را نگاهبان نمى کرد و ما را نزد تو نمى فرستاد. مالک گفت اى کمیل بگذار تا بزرگتر از تو سخن بگوید، چون اشتر از او بزرگتر بود. کمیل خاموش شد و اشتر شروع به سخن گفتن نمود و گفت : اى معاویه ! تو نیکو مى دانى که خداى تعالى این امت را به واسطه رسالت پیغمبر اسلام گرامى داشت و همچنین به سبب او این امت را بر دیگران برگزید. پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) به اندازه اى که مقدر بود در میان مردم زندگى کرد و چون اجل حتمى او فرار رسید به جوار رحمت الهى انتقال یافت ، بعد از وفات او جماعتى مردمان صالح مدتى بر کتاب خدا و سنت رسول الله عمل کردند - خدا به ایشان جزاى خیر بدهد - بعد از ایشان چیزهایى حادث شد که نه بر قانون خدا بودند و نه مؤ منین آن را پسندیدند، بلکه آنها را انکار نمودند و امروز اگر چنانچه حکومتهاى ما به راه حق بروند از ایشان خشنودیم اگر بر خلاف حق بروند خداى تعالى از اعمال ایشان خبر داده که مى فرماید:(واذ اخذ الله میثاق الذین اوتوا الکتاب لتبیننه للناس ولا تکتمونه فنبذوه و راء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قلیلا فبس مایشترون )(5) یعنى (خداى تعالى از مؤ منین پیمان گرفته ) یعنى کسانى که احکام خدا را پشت سر انداخته و به پول کمى آنرا خریدارى کردند، هان اى معاویه ما آنها نیستیم .گفتگوى مالک و معاویه طولانى است ما به قدر حاجت که مربوط به کمیل بود از آن نقل کردیم .صوفیه کمیل را یکى از چهار ولى مى دانند که از چهار امام خرقه گرفته اند.صاحب طرائق الحقائق چنین مى گوید:مرحوم میرزا محمد تقى ملقب به مظفر على شاه کرمانى در کتاب (بحر الاسرار) مى گوید: طریقه حقه از چهار امام به وساطت چهار ولى از شیعیان خاص اهل بیت جارى و در میان مردم منتشر گردیده .1 - از مولانا امیرالمؤ منین ، اسدالله الغالب ، على بن ابى طالب (علیه السلام ) به واسطه کمیل بن زیاد.2 - از سید الساجدین به واسطه ابراهیم ادهم .3 - ار مولینا جعفر بن محمد صادق به واسطه با یزید بسطامى .4 - از حضرت رضا (علیه السلام ) به واسطه معروف کوفى .



خرید و دانلود تحقیق در مورد کمیل کیست


تحقیق در مورد کمیل کیست

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 3 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

کمیل کیست ؟دانشمندان علم رجال و درایه درباره کمیل چنین گفته اند:شیخ طوسى در کتاب رجال خود کمیل را از اصحاب امیرالمؤ منین و امام حسن مجتبى (علیهماالسلام ) ذکر کرده است .ابن ابى الحدید که از علماء بزرگ اهل سنت است درباره کمیل مى گوید: (کان من شیعة على و خاصته (1)کمیل از شیعیان خاص امیرالمؤ منین بود). و حجاج بن یوسف او را با کسانى که با او در پیروى از امیرالمؤ منین شریک بودند - به جرم شیعه بودن به قتل رسانید. او مى گوید: کمیل عامل و فرماندار امیرالمؤ منین بود در شهرى به اسم (هیت ) که گویا در کنار فرات بود، ولى کمیل در اداره کردن حوزه ماءموریتش تسلط کافى نداشته بطورى که لشکر معاویه بعضى از آبادیها و روستاهاى او را مورد حمله قرار داد و کمیل نتوانست از آنها دفاع بکند و این براى او نقطه ضعفى بود و براى جبران کردن آن به بعضى از قرائى که تحت تصرف معاویه بود حمله نمود. امیرالمؤ منین به او اعتراض کرد و این جمله ارزنده را فرمود:(ان من العجر الحاضر اءن یهمل الوالى ما ولیه و یتکلف مالیس من تکلیفه (2)یکى از دلائل ضعف یک مسؤ ول این است که موارد وظیفه خود را انجام ندهد و چیزى که وظیفه او نیست آن را انجام دهد).ذهبى که یکى از علماى بزرگ اهل سنت است درباره کمیل چنین مى گوید: (کان شریفا مطاعا ثقة عابدا على الشیعة قلیل الحدیث قتله الحجاج کمیل مردى شریف و در میان قومش مورد احترام بود و دستورات او را اطاعت مى کردند. مردى مورد اطمینان و در پیروى امیرالمؤ منین و اطاعت خدا مى کوشید و کم سخن ، مى گفت قاتل او حجاج بن یوسف بود).علامه معاصر صاحب قاموس الرجال در توثیق کمیل مى گوید: سید بن طاووس که از علماى بزرگ است در کتاب (کشف المحجة ) که آن را براى فرزندش نوشته و وصایاى خود را باو مى نماید مى گوید: بعد از جنگ نهروان مردم از امیرالمؤ منین راجع به خلفاء سؤ ال نمودند، حضرت به عبدالله بن عباس فرمود که ده نفر از اشخاص مورد اطمینان را براى گواهى احضار کن ، یکى از آنها کمیل بود که حضرت او را مورد اطمینان قرار داد.مرحوم حاج میرزا هاشم خراسانى در کتاب منتخب التواریخ ، معاصرین امیرالمؤ منین را به سه دسته : حواریین ، یاران ، و خواص اصحاب آن حضرت تقسیم مى نماید.حواریین امیرالمؤ منین را چهار نفر: عمر و بن حمق خزاعى ، میثم تمار، محمد بن ابى بکر و اویس قرنى ذکر کرده . و خواص اصحاب حضرت بسیارند، از جمله آنها کمیل بن زیاد را ذکر نموده . سپس مى گوید: کمیل از بزرگان تابعین بود که حجاج بن یوسف در سال هشتاد و سه هجرى در سن نود سالگى او را به قتل رسانید.شیخ مفید که از بزرگان شیعى متوفى 413 و مورد توجه ولى عصر بوده است ، در کتاب ارزنده اش الارشاد مى گوید: هنگامى که حجاج فرماندار کوفه شد کمیل بن زیاد را طلبید، جناب کمیل چون خون آشامى حجاج را مى دانست مدتى متوارى شد. حجاج حقوق و مزایاى طائفه و قوم کمیل را قطع کرد. وقتى کمیل فهمید با خود اندیشید که من در سنین پیرى هستم و شایسته نیست که خوشاوندانم به واسطه من در مضیقه و ناراحتى قرار گیرند، لذا خود را به ماءموران حجاج معرفى نمود. وقتى چشم حجاج به کمیل افتاد گفت من خیلى دوست داشتم که به تو دست یابم . کمیل گفت : از عمر من چیزى باقى نمانده لیکن موعد خداى تعالى است و بعد از قتل نیز حسابى است و مولایم امیرالمؤ منین (سلام الله علیه ) به من خبر داده که تو قاتل منى . حجاج گفت : آرى ، تو در کشتن عثمان شرکت داشته اى . سپس حجاج ملعون امر کرد گردن این پیر مرد صحابى را با شمشیر زدند.صدوق (علیه الرحمه ) که از بزرگان علماى شیعى و در حدود دویست کتاب و تاءلیف از او به جاى مانده در کتاب امالى خود گوید: امیرالمؤ منین دست کمیل را گرفت و به صحرا برد و آهى کشید و فرمود:(الناس ثلثة عالم ربانى و متعلم على سبیل نجاة و همج رعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع کل ریح لم یستضیئوا بنور العلم یلجاؤ ا الى رکن ، یا کمیل العلم خیر من المال العلم یحرسک و انت تحرس المال و المال تنقصه النفقة و العلم یزکو بالانفاق . یا کمیل العلم دین یدان به یکسب الانسان الطاعة فى حیاتة و جمیل الا حدوثة بعد وفاته و العلم حاکم و المال محکوم علیه با کمیل هلک خزان الاموال و هم احیاء و العلماء باقون ما بقى الدهر اعیانهم مفقودة و امثالهم موجودة ).(2) (مردم سه دسته اند: گروهى عالم ربانیند (در معارف حقه و علم مبداء و معاد دانا هستند) و گروهى متعلم اند، و دسته سوم مردم فرومایه اند که مانند مگسان بهر طرف باد وزیدن گیرد به آن طرف حرکت مى کنند از روشنایى علم بهره نیافته اند و متکى به یک تکیه گاه محکم نیستند. کمیل ! علم بهتر از مال است ، زیرا تو مال را نگهدارى مى کنى در صورتى که علم تو را نگهدارى مى نماید، مال به واسطه بخشش کم مى شود، اما علم بوسیله انفاق زیاد مى گردد.اى کمیل ! علم برنامه اى است که انسان به آن عمل مى کند، به وسیله علم به دین است که انسان در حال حیات مى تواند خدا را اطاعت کند و بعد از مرگ اثر خیر او باقى بماند - اى کمیل ! علم حاکم است و مال محکوم علیه است . اى کمیل ! خزانه داران مال و ثروت هلاک شدند و خزانه داران علم و دانشها زنده اند، و علماء و دانشمندان تا روزگار باقى است جاودانند. بدنهاى آنها از نظر پنهاست اما نشانه هاى آنها در دنیا موجود است ).طریحى صاحب کتاب معروف (مجمع البحرین ) مى گوید: کمیل از بزرگان اصحاب امیرالمؤ منین و صاحب سر آن حضرت . بعد از آن در ماده (نفس ) مى گوید: کمیل از امیرالمؤ منین سؤ ال کرد از شما تقاضا دارم که نفس مرا به من معرفى فرمایید. حضرت فرمود مقصود شما کدام نفس ‍ است . عرض کرد مگر انسان بیش از یک نفس دارد. حضرت مفصلا بیان کرد که انسان داراى چهار نفس است : 1 - نامیه نباتى 2 - حسیه حیوانى 3 - ناطقه قدسى 4 - کلیه الهى . و هر یک از اینها داراى پنج قوه و نیرو و دو خاصیت هستند.(نامیه نباتى ) داراى پنج نیرو است :1 - ماسکه 2 - جاذبه 3 - هاضمه 4 - دافعه 5 - مربیه ؛ یعنى نیروى نظم دهنده در اعضاء.اما دو خاصیت ، کم و زیاد شدن آنها است . و منشاء این نیروها کبد مى باشد و این دو خاصیت نزدیک به حیوانیت است .(حسیه حیوانى ) نیز داراى پنج نیرو است :1 - بینایى 2 - شنوایى 3 - بویایى 4 - چشایى 5 - لامسه . که همان حواس ‍ پنجگانه مى باشند. و دو خاصیت آن ، رضا و غضب است و منشاء آنها قلب است و این دو صفت شبیه به درندگانست .ناطقه قدسى ) نیز داراى پنج نیرو است :1 - فکر 2 - ذکر 3 - علم 4 - حلم 5 - آگاهى ، و اینها منشاء جسمى ندارند بلکه انسان از این بعد شبیه ترین مخلوقات به ملائکه است . و دو خاصیت این نفس ، پاکیزه بودن و حکمت است .(کلیه الهى ) داراى پنج نیرو است :1 - بقاء درفنا 2 - نعمت در سختى و شقاء 3 - عزت در ذلت 4 - فقر در غنا 5 - صبر در بلاء. و این نفس داراى دو خاصیت است : 1 - حلم و بردبارى 2 - کرم و بزرگوارى . و این نفس کلیه الهیه است که مبداء آن خداى تعالى است که مى فرماید: (و نفخت فیه من روحى )(3) و بازگشت آن به سوى خداى تعالى است چنانچه مى فرماید: (ارجعى الى ربک راضیة مرضیه )(4)سپس امیرالمؤ منین به کمیل فرمود. عقل و خرد در وسط اینهاست تا هر کس هر چه بگوید یا قضاوت کند از روى قیاس و میزان معقول باشد.بعد از بیان این مطالب صاحب روضات الجنان گوید: این جریان کمیل با امیرالمؤ منین از حکمتهایى است که کمتر در کتابهاى حدیث نظیر آن دیده مى شود و خود دلالت دارد که کمیل داراى معرفتى کامل و منزلتى بزرگ و در معنویات داراى مقامى رفیع و قدرى منیع بوده است .نیشابورى در رجال خود گوید که : کمیل از خواص اصحاب امیرالمؤ منین است که حضرت او را ردیف خود بر شتر سوار کرد سپس کمیل از امیرالمؤ منین سؤ ال کرد:یا امیرالمؤ منین (ما الحقیقة فقال مالک و الحقیقة فقال اولست صاحب سرک قال بلى ولکن یرشح علیک ما یطفح منى فقال او مثلک تخیب سائلا فقال الحقیقة کشف سبحات الجلال من غیر اشارة فقال زدنى بیانا قال (علیه السلام ) محو الموهوم و صحو المعلوم فقال زدنى بیانا قال هتک السر لغلبة السر فقال زدنى بیانا قال نور یشرق من صبح الازل فیلوح على هیا کل التوحید آثاره فقال زدنى بیانا فقال اطف السراج فقد طلع الصبح ).از امیرالمؤ منین سؤ ال مى کند که حقیقت چیست ؟ - ظاهرا مقصود کمیل سؤ ال از حقیقت ذات مقدس است - لذا امیرالمؤ منین به او مى فرماید (تو کجا، حقیقت ذات کجا؟) به قول شاعر

برد خرد پى به کنه ذاتش

اگر رسد خس به قعر دریا

( کمیل اصرار مى کند که آیا من صاحب سر تو نیستم ؟ حضرت فرمود بلى تو صاحب سر من هستى ولى رشحه هایى که از اسرار درونى من سرریز مى کند به تو مى رسد.عرض مى کند آیا شخصى مثل شما سائل را ماءیوس مى کند؟ با این اصرار حضرت شروع مى کند به بیان این مطالب که حقیقت کشف سبحات جلال است بدون اشاره ، یعنى حقیقت ذات را جز از طریق کشف نمى شود درک کرد. یا این که حقیقت ذات را جز از طریق تنزیه نمى شود شناخت - یعنى ذات مقدس را منزه دانستن از تمام چیزهایى که ما آن را تصور مى کنیم . عرض کرد بیش از این بیان فرمایید. فرمود: انسان باید بداند که خدا در وهم او نیاید. همان طورى که در جایى دیگر امیرالمؤ منین فرمود (کلمامیز تموهم باوها مکم فى ادق نظر فهو مخلوق مثلکم مردود الیکم ) یعنى آنچه در وهم شما باید خدا نیست و مخلوق شما است . (وصحو المعلوم ) یعنى علم با آگاهى یا مقصود آنست که معلومات انسان به کشف و روشنائى کامل برسد، که تقریبا جمله دوم بیانى است براى جمله اول که (محوالموهوم ) باشد.یعنى هنگامى که انسان از عالم موهومات رها شد و علم خالصى پیدا کرد که در او هیچ گونه وهمى نباشد آنجاست که علم کشف حقیقت مى کند. چون (صحو) در لغت به معنى بر طرف شدن ابر، و صاف شدن هوا است که تقریبا موهومات به منزله ابر است که جلو معلومات را مى گیرد، وقتى آن ابر موهومات برطرف شد آفتات حقیقت ظاهر مى شود که (صحوالمعلوم ) است .عرض کرد بیشتر بیان فرمایید. حضرت فرمود پاره نمودن حجاب به واسطه غلبه سر. بعد کمیل عرض کرد بیشتر بیان فرمایید. حضرت فرمود: نورى است که از صبح ازل تابیدن مى گیرد و آثار آن بر هیکلهاى توحید پرتو مى افکند. عرض کرد بیشتر بیان فرمایید. فرمود چراغ را خاموش کن که صبح طالع گردید.این جملات از فرمایشات امیرالمؤ منین (علیه السلام ) جزء جمله هاى عمیق و پرمعنى و شاید جزء اخبار متشابهات باشد. عرفاء درباره آنها خیلى بحث و تحقیق کرده اند، از آن جمله فیلسوف ارجمند ملا عبدالرزاق لا هیجى صاحب شوارق در تحقیق این فرمایشات گوید:چون کمیل از اصحاب دل بوده و در خواست مقام ولایت که مقام فناء در ذات است مى نمود و حال او اقتضاى سؤ ال از حقیقت نمود، لذا حضرت جواب او را طورى فرمود که دلالت داشت که آن مقام مقامى عیالست ؛ یعنى امیرالمؤ منین به دیگرى این طور مطالب را نفرمود، اولا او را ترغیب مى کند به سیر و سلوک لایق به اهل حال ، کمیل عرض مى کند آیا من صاحب سر تو نیستم حضرت فرمود بلى تو صاحب سر من هستى ولى چون دیگ سینه من بجوش آید آنچه از او سرریز مى کند به تو مى رسد. کمیل اصرار مى کند و عرض مى کند شخص کریمى مثل شما سائل را ماءیوس مى کند؟ حضرت فرمود (الحقیقة کشف سبحات الجلال من غیر اشارة ) یعنى حقیقت آنست که کثرتها که وجود موهوم دارند در هنگام روشن شدن چراغ علم محو و متلاشى شوند و غیر حق چیزى باقى نماند و تجلى نکند.قاضى نورالله شوشترى در کتاب مجالس المؤ منین مى گوید: شیخ کامل مکمل : کمیل بن زیاد نخعى (قدس سره ) ت کمیل کننده موحدین یار و همدم امیرالمؤ منین على (علیه السلام ) است . آن حضرت را رسم بودى که چون علوم و اسرار در باطنش موج زدى و خواستى که گوهر عرفانى بیرون اندازند کمیل را پیش خواندى و بر او جواهر اسرار افشاندى ، سپس ‍ جریان خطبه (مالحقیقة ) را که گذشت ذکر مى کند.اعثم کوفى در تاریخ خود گوید: عثمان در زمان خلاقش دستور داد که مالک اشتر و دوستان وى را از کوفه به شام نزد معاویه ببرند وقتى به نزد معاویه رسیدند سلام کردند و نشستند. معاویه جواب سلام داد و ایشان را احترام کرد و گفت : اى قوم از خدا بترسید (ولا تکونوا کالذین تفرقوا واختلوا من بعد ما جائهم البینات نباشید از کسانى که ایجاد تفرقه و اختلاف نمودند بعد از آن که دلائل حق برایشان روشن شده بود) یعنى معاویه سوء استفاده از آیه کرد. کمیل که از همراهان مالک اشتر بود فورى به معاویه جواب داد: اى معاویه ! (فهدى الله الذین امنوا بما اختلفوا فیه من الحق باذنه خداى تعالى راه راست را نشان آن قومى داد که درباره پیدا کردن حق اختلاف کردند) والله اى معاویه ما آنها هستیم .معاویه گفت : اى کمیل چنین نیست که تو مى گویى . این آیه درشاءن جماعتى است که ایشان اطاعت خدا و رسول و اولى الامر را نمودند و کارهاى نیکویى که اولى الامر نموده مخفى نکردند و معائب او را آشکار ننمودند. و مقصودش از این حرفها خودش بود. کمیل گفت اگر عثمان بر تو اعتماد نداشت تو را نگاهبان نمى کرد و ما را نزد تو نمى فرستاد. مالک گفت اى کمیل بگذار تا بزرگتر از تو سخن بگوید، چون اشتر از او بزرگتر بود. کمیل خاموش شد و اشتر شروع به سخن گفتن نمود و گفت : اى معاویه ! تو نیکو مى دانى که خداى تعالى این امت را به واسطه رسالت پیغمبر اسلام گرامى داشت و همچنین به سبب او این امت را بر دیگران برگزید. پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) به اندازه اى که مقدر بود در میان مردم زندگى کرد و چون اجل حتمى او فرار رسید به جوار رحمت الهى انتقال یافت ، بعد از وفات او جماعتى مردمان صالح مدتى بر کتاب خدا و سنت رسول الله عمل کردند - خدا به ایشان جزاى خیر بدهد - بعد از ایشان چیزهایى حادث شد که نه بر قانون خدا بودند و نه مؤ منین آن را پسندیدند، بلکه آنها را انکار نمودند و امروز اگر چنانچه حکومتهاى ما به راه حق بروند از ایشان خشنودیم اگر بر خلاف حق بروند خداى تعالى از اعمال ایشان خبر داده که مى فرماید:(واذ اخذ الله میثاق الذین اوتوا الکتاب لتبیننه للناس ولا تکتمونه فنبذوه و راء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قلیلا فبس مایشترون )(5) یعنى (خداى تعالى از مؤ منین پیمان گرفته ) یعنى کسانى که احکام خدا را پشت سر انداخته و به پول کمى آنرا خریدارى کردند، هان اى معاویه ما آنها نیستیم .گفتگوى مالک و معاویه طولانى است ما به قدر حاجت که مربوط به کمیل بود از آن نقل کردیم .صوفیه کمیل را یکى از چهار ولى مى دانند که از چهار امام خرقه گرفته اند.صاحب طرائق الحقائق چنین مى گوید:مرحوم میرزا محمد تقى ملقب به مظفر على شاه کرمانى در کتاب (بحر الاسرار) مى گوید: طریقه حقه از چهار امام به وساطت چهار ولى از شیعیان خاص اهل بیت جارى و در میان مردم منتشر گردیده .1 - از مولانا امیرالمؤ منین ، اسدالله الغالب ، على بن ابى طالب (علیه السلام ) به واسطه کمیل بن زیاد.2 - از سید الساجدین به واسطه ابراهیم ادهم .3 - ار مولینا جعفر بن محمد صادق به واسطه با یزید بسطامى .4 - از حضرت رضا (علیه السلام ) به واسطه معروف کوفى .



خرید و دانلود تحقیق در مورد کمیل کیست


تحقیق در مورد کمیل کیست

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 3 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

کمیل کیست ؟دانشمندان علم رجال و درایه درباره کمیل چنین گفته اند:شیخ طوسى در کتاب رجال خود کمیل را از اصحاب امیرالمؤ منین و امام حسن مجتبى (علیهماالسلام ) ذکر کرده است .ابن ابى الحدید که از علماء بزرگ اهل سنت است درباره کمیل مى گوید: (کان من شیعة على و خاصته (1)کمیل از شیعیان خاص امیرالمؤ منین بود). و حجاج بن یوسف او را با کسانى که با او در پیروى از امیرالمؤ منین شریک بودند - به جرم شیعه بودن به قتل رسانید. او مى گوید: کمیل عامل و فرماندار امیرالمؤ منین بود در شهرى به اسم (هیت ) که گویا در کنار فرات بود، ولى کمیل در اداره کردن حوزه ماءموریتش تسلط کافى نداشته بطورى که لشکر معاویه بعضى از آبادیها و روستاهاى او را مورد حمله قرار داد و کمیل نتوانست از آنها دفاع بکند و این براى او نقطه ضعفى بود و براى جبران کردن آن به بعضى از قرائى که تحت تصرف معاویه بود حمله نمود. امیرالمؤ منین به او اعتراض کرد و این جمله ارزنده را فرمود:(ان من العجر الحاضر اءن یهمل الوالى ما ولیه و یتکلف مالیس من تکلیفه (2)یکى از دلائل ضعف یک مسؤ ول این است که موارد وظیفه خود را انجام ندهد و چیزى که وظیفه او نیست آن را انجام دهد).ذهبى که یکى از علماى بزرگ اهل سنت است درباره کمیل چنین مى گوید: (کان شریفا مطاعا ثقة عابدا على الشیعة قلیل الحدیث قتله الحجاج کمیل مردى شریف و در میان قومش مورد احترام بود و دستورات او را اطاعت مى کردند. مردى مورد اطمینان و در پیروى امیرالمؤ منین و اطاعت خدا مى کوشید و کم سخن ، مى گفت قاتل او حجاج بن یوسف بود).علامه معاصر صاحب قاموس الرجال در توثیق کمیل مى گوید: سید بن طاووس که از علماى بزرگ است در کتاب (کشف المحجة ) که آن را براى فرزندش نوشته و وصایاى خود را باو مى نماید مى گوید: بعد از جنگ نهروان مردم از امیرالمؤ منین راجع به خلفاء سؤ ال نمودند، حضرت به عبدالله بن عباس فرمود که ده نفر از اشخاص مورد اطمینان را براى گواهى احضار کن ، یکى از آنها کمیل بود که حضرت او را مورد اطمینان قرار داد.مرحوم حاج میرزا هاشم خراسانى در کتاب منتخب التواریخ ، معاصرین امیرالمؤ منین را به سه دسته : حواریین ، یاران ، و خواص اصحاب آن حضرت تقسیم مى نماید.حواریین امیرالمؤ منین را چهار نفر: عمر و بن حمق خزاعى ، میثم تمار، محمد بن ابى بکر و اویس قرنى ذکر کرده . و خواص اصحاب حضرت بسیارند، از جمله آنها کمیل بن زیاد را ذکر نموده . سپس مى گوید: کمیل از بزرگان تابعین بود که حجاج بن یوسف در سال هشتاد و سه هجرى در سن نود سالگى او را به قتل رسانید.شیخ مفید که از بزرگان شیعى متوفى 413 و مورد توجه ولى عصر بوده است ، در کتاب ارزنده اش الارشاد مى گوید: هنگامى که حجاج فرماندار کوفه شد کمیل بن زیاد را طلبید، جناب کمیل چون خون آشامى حجاج را مى دانست مدتى متوارى شد. حجاج حقوق و مزایاى طائفه و قوم کمیل را قطع کرد. وقتى کمیل فهمید با خود اندیشید که من در سنین پیرى هستم و شایسته نیست که خوشاوندانم به واسطه من در مضیقه و ناراحتى قرار گیرند، لذا خود را به ماءموران حجاج معرفى نمود. وقتى چشم حجاج به کمیل افتاد گفت من خیلى دوست داشتم که به تو دست یابم . کمیل گفت : از عمر من چیزى باقى نمانده لیکن موعد خداى تعالى است و بعد از قتل نیز حسابى است و مولایم امیرالمؤ منین (سلام الله علیه ) به من خبر داده که تو قاتل منى . حجاج گفت : آرى ، تو در کشتن عثمان شرکت داشته اى . سپس حجاج ملعون امر کرد گردن این پیر مرد صحابى را با شمشیر زدند.صدوق (علیه الرحمه ) که از بزرگان علماى شیعى و در حدود دویست کتاب و تاءلیف از او به جاى مانده در کتاب امالى خود گوید: امیرالمؤ منین دست کمیل را گرفت و به صحرا برد و آهى کشید و فرمود:(الناس ثلثة عالم ربانى و متعلم على سبیل نجاة و همج رعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع کل ریح لم یستضیئوا بنور العلم یلجاؤ ا الى رکن ، یا کمیل العلم خیر من المال العلم یحرسک و انت تحرس المال و المال تنقصه النفقة و العلم یزکو بالانفاق . یا کمیل العلم دین یدان به یکسب الانسان الطاعة فى حیاتة و جمیل الا حدوثة بعد وفاته و العلم حاکم و المال محکوم علیه با کمیل هلک خزان الاموال و هم احیاء و العلماء باقون ما بقى الدهر اعیانهم مفقودة و امثالهم موجودة ).(2) (مردم سه دسته اند: گروهى عالم ربانیند (در معارف حقه و علم مبداء و معاد دانا هستند) و گروهى متعلم اند، و دسته سوم مردم فرومایه اند که مانند مگسان بهر طرف باد وزیدن گیرد به آن طرف حرکت مى کنند از روشنایى علم بهره نیافته اند و متکى به یک تکیه گاه محکم نیستند. کمیل ! علم بهتر از مال است ، زیرا تو مال را نگهدارى مى کنى در صورتى که علم تو را نگهدارى مى نماید، مال به واسطه بخشش کم مى شود، اما علم بوسیله انفاق زیاد مى گردد.اى کمیل ! علم برنامه اى است که انسان به آن عمل مى کند، به وسیله علم به دین است که انسان در حال حیات مى تواند خدا را اطاعت کند و بعد از مرگ اثر خیر او باقى بماند - اى کمیل ! علم حاکم است و مال محکوم علیه است . اى کمیل ! خزانه داران مال و ثروت هلاک شدند و خزانه داران علم و دانشها زنده اند، و علماء و دانشمندان تا روزگار باقى است جاودانند. بدنهاى آنها از نظر پنهاست اما نشانه هاى آنها در دنیا موجود است ).طریحى صاحب کتاب معروف (مجمع البحرین ) مى گوید: کمیل از بزرگان اصحاب امیرالمؤ منین و صاحب سر آن حضرت . بعد از آن در ماده (نفس ) مى گوید: کمیل از امیرالمؤ منین سؤ ال کرد از شما تقاضا دارم که نفس مرا به من معرفى فرمایید. حضرت فرمود مقصود شما کدام نفس ‍ است . عرض کرد مگر انسان بیش از یک نفس دارد. حضرت مفصلا بیان کرد که انسان داراى چهار نفس است : 1 - نامیه نباتى 2 - حسیه حیوانى 3 - ناطقه قدسى 4 - کلیه الهى . و هر یک از اینها داراى پنج قوه و نیرو و دو خاصیت هستند.(نامیه نباتى ) داراى پنج نیرو است :1 - ماسکه 2 - جاذبه 3 - هاضمه 4 - دافعه 5 - مربیه ؛ یعنى نیروى نظم دهنده در اعضاء.اما دو خاصیت ، کم و زیاد شدن آنها است . و منشاء این نیروها کبد مى باشد و این دو خاصیت نزدیک به حیوانیت است .(حسیه حیوانى ) نیز داراى پنج نیرو است :1 - بینایى 2 - شنوایى 3 - بویایى 4 - چشایى 5 - لامسه . که همان حواس ‍ پنجگانه مى باشند. و دو خاصیت آن ، رضا و غضب است و منشاء آنها قلب است و این دو صفت شبیه به درندگانست .ناطقه قدسى ) نیز داراى پنج نیرو است :1 - فکر 2 - ذکر 3 - علم 4 - حلم 5 - آگاهى ، و اینها منشاء جسمى ندارند بلکه انسان از این بعد شبیه ترین مخلوقات به ملائکه است . و دو خاصیت این نفس ، پاکیزه بودن و حکمت است .(کلیه الهى ) داراى پنج نیرو است :1 - بقاء درفنا 2 - نعمت در سختى و شقاء 3 - عزت در ذلت 4 - فقر در غنا 5 - صبر در بلاء. و این نفس داراى دو خاصیت است : 1 - حلم و بردبارى 2 - کرم و بزرگوارى . و این نفس کلیه الهیه است که مبداء آن خداى تعالى است که مى فرماید: (و نفخت فیه من روحى )(3) و بازگشت آن به سوى خداى تعالى است چنانچه مى فرماید: (ارجعى الى ربک راضیة مرضیه )(4)سپس امیرالمؤ منین به کمیل فرمود. عقل و خرد در وسط اینهاست تا هر کس هر چه بگوید یا قضاوت کند از روى قیاس و میزان معقول باشد.بعد از بیان این مطالب صاحب روضات الجنان گوید: این جریان کمیل با امیرالمؤ منین از حکمتهایى است که کمتر در کتابهاى حدیث نظیر آن دیده مى شود و خود دلالت دارد که کمیل داراى معرفتى کامل و منزلتى بزرگ و در معنویات داراى مقامى رفیع و قدرى منیع بوده است .نیشابورى در رجال خود گوید که : کمیل از خواص اصحاب امیرالمؤ منین است که حضرت او را ردیف خود بر شتر سوار کرد سپس کمیل از امیرالمؤ منین سؤ ال کرد:یا امیرالمؤ منین (ما الحقیقة فقال مالک و الحقیقة فقال اولست صاحب سرک قال بلى ولکن یرشح علیک ما یطفح منى فقال او مثلک تخیب سائلا فقال الحقیقة کشف سبحات الجلال من غیر اشارة فقال زدنى بیانا قال (علیه السلام ) محو الموهوم و صحو المعلوم فقال زدنى بیانا قال هتک السر لغلبة السر فقال زدنى بیانا قال نور یشرق من صبح الازل فیلوح على هیا کل التوحید آثاره فقال زدنى بیانا فقال اطف السراج فقد طلع الصبح ).از امیرالمؤ منین سؤ ال مى کند که حقیقت چیست ؟ - ظاهرا مقصود کمیل سؤ ال از حقیقت ذات مقدس است - لذا امیرالمؤ منین به او مى فرماید (تو کجا، حقیقت ذات کجا؟) به قول شاعر

برد خرد پى به کنه ذاتش

اگر رسد خس به قعر دریا

( کمیل اصرار مى کند که آیا من صاحب سر تو نیستم ؟ حضرت فرمود بلى تو صاحب سر من هستى ولى رشحه هایى که از اسرار درونى من سرریز مى کند به تو مى رسد.عرض مى کند آیا شخصى مثل شما سائل را ماءیوس مى کند؟ با این اصرار حضرت شروع مى کند به بیان این مطالب که حقیقت کشف سبحات جلال است بدون اشاره ، یعنى حقیقت ذات را جز از طریق کشف نمى شود درک کرد. یا این که حقیقت ذات را جز از طریق تنزیه نمى شود شناخت - یعنى ذات مقدس را منزه دانستن از تمام چیزهایى که ما آن را تصور مى کنیم . عرض کرد بیش از این بیان فرمایید. فرمود: انسان باید بداند که خدا در وهم او نیاید. همان طورى که در جایى دیگر امیرالمؤ منین فرمود (کلمامیز تموهم باوها مکم فى ادق نظر فهو مخلوق مثلکم مردود الیکم ) یعنى آنچه در وهم شما باید خدا نیست و مخلوق شما است . (وصحو المعلوم ) یعنى علم با آگاهى یا مقصود آنست که معلومات انسان به کشف و روشنائى کامل برسد، که تقریبا جمله دوم بیانى است براى جمله اول که (محوالموهوم ) باشد.یعنى هنگامى که انسان از عالم موهومات رها شد و علم خالصى پیدا کرد که در او هیچ گونه وهمى نباشد آنجاست که علم کشف حقیقت مى کند. چون (صحو) در لغت به معنى بر طرف شدن ابر، و صاف شدن هوا است که تقریبا موهومات به منزله ابر است که جلو معلومات را مى گیرد، وقتى آن ابر موهومات برطرف شد آفتات حقیقت ظاهر مى شود که (صحوالمعلوم ) است .عرض کرد بیشتر بیان فرمایید. حضرت فرمود پاره نمودن حجاب به واسطه غلبه سر. بعد کمیل عرض کرد بیشتر بیان فرمایید. حضرت فرمود: نورى است که از صبح ازل تابیدن مى گیرد و آثار آن بر هیکلهاى توحید پرتو مى افکند. عرض کرد بیشتر بیان فرمایید. فرمود چراغ را خاموش کن که صبح طالع گردید.این جملات از فرمایشات امیرالمؤ منین (علیه السلام ) جزء جمله هاى عمیق و پرمعنى و شاید جزء اخبار متشابهات باشد. عرفاء درباره آنها خیلى بحث و تحقیق کرده اند، از آن جمله فیلسوف ارجمند ملا عبدالرزاق لا هیجى صاحب شوارق در تحقیق این فرمایشات گوید:چون کمیل از اصحاب دل بوده و در خواست مقام ولایت که مقام فناء در ذات است مى نمود و حال او اقتضاى سؤ ال از حقیقت نمود، لذا حضرت جواب او را طورى فرمود که دلالت داشت که آن مقام مقامى عیالست ؛ یعنى امیرالمؤ منین به دیگرى این طور مطالب را نفرمود، اولا او را ترغیب مى کند به سیر و سلوک لایق به اهل حال ، کمیل عرض مى کند آیا من صاحب سر تو نیستم حضرت فرمود بلى تو صاحب سر من هستى ولى چون دیگ سینه من بجوش آید آنچه از او سرریز مى کند به تو مى رسد. کمیل اصرار مى کند و عرض مى کند شخص کریمى مثل شما سائل را ماءیوس مى کند؟ حضرت فرمود (الحقیقة کشف سبحات الجلال من غیر اشارة ) یعنى حقیقت آنست که کثرتها که وجود موهوم دارند در هنگام روشن شدن چراغ علم محو و متلاشى شوند و غیر حق چیزى باقى نماند و تجلى نکند.قاضى نورالله شوشترى در کتاب مجالس المؤ منین مى گوید: شیخ کامل مکمل : کمیل بن زیاد نخعى (قدس سره ) ت کمیل کننده موحدین یار و همدم امیرالمؤ منین على (علیه السلام ) است . آن حضرت را رسم بودى که چون علوم و اسرار در باطنش موج زدى و خواستى که گوهر عرفانى بیرون اندازند کمیل را پیش خواندى و بر او جواهر اسرار افشاندى ، سپس ‍ جریان خطبه (مالحقیقة ) را که گذشت ذکر مى کند.اعثم کوفى در تاریخ خود گوید: عثمان در زمان خلاقش دستور داد که مالک اشتر و دوستان وى را از کوفه به شام نزد معاویه ببرند وقتى به نزد معاویه رسیدند سلام کردند و نشستند. معاویه جواب سلام داد و ایشان را احترام کرد و گفت : اى قوم از خدا بترسید (ولا تکونوا کالذین تفرقوا واختلوا من بعد ما جائهم البینات نباشید از کسانى که ایجاد تفرقه و اختلاف نمودند بعد از آن که دلائل حق برایشان روشن شده بود) یعنى معاویه سوء استفاده از آیه کرد. کمیل که از همراهان مالک اشتر بود فورى به معاویه جواب داد: اى معاویه ! (فهدى الله الذین امنوا بما اختلفوا فیه من الحق باذنه خداى تعالى راه راست را نشان آن قومى داد که درباره پیدا کردن حق اختلاف کردند) والله اى معاویه ما آنها هستیم .معاویه گفت : اى کمیل چنین نیست که تو مى گویى . این آیه درشاءن جماعتى است که ایشان اطاعت خدا و رسول و اولى الامر را نمودند و کارهاى نیکویى که اولى الامر نموده مخفى نکردند و معائب او را آشکار ننمودند. و مقصودش از این حرفها خودش بود. کمیل گفت اگر عثمان بر تو اعتماد نداشت تو را نگاهبان نمى کرد و ما را نزد تو نمى فرستاد. مالک گفت اى کمیل بگذار تا بزرگتر از تو سخن بگوید، چون اشتر از او بزرگتر بود. کمیل خاموش شد و اشتر شروع به سخن گفتن نمود و گفت : اى معاویه ! تو نیکو مى دانى که خداى تعالى این امت را به واسطه رسالت پیغمبر اسلام گرامى داشت و همچنین به سبب او این امت را بر دیگران برگزید. پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) به اندازه اى که مقدر بود در میان مردم زندگى کرد و چون اجل حتمى او فرار رسید به جوار رحمت الهى انتقال یافت ، بعد از وفات او جماعتى مردمان صالح مدتى بر کتاب خدا و سنت رسول الله عمل کردند - خدا به ایشان جزاى خیر بدهد - بعد از ایشان چیزهایى حادث شد که نه بر قانون خدا بودند و نه مؤ منین آن را پسندیدند، بلکه آنها را انکار نمودند و امروز اگر چنانچه حکومتهاى ما به راه حق بروند از ایشان خشنودیم اگر بر خلاف حق بروند خداى تعالى از اعمال ایشان خبر داده که مى فرماید:(واذ اخذ الله میثاق الذین اوتوا الکتاب لتبیننه للناس ولا تکتمونه فنبذوه و راء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قلیلا فبس مایشترون )(5) یعنى (خداى تعالى از مؤ منین پیمان گرفته ) یعنى کسانى که احکام خدا را پشت سر انداخته و به پول کمى آنرا خریدارى کردند، هان اى معاویه ما آنها نیستیم .گفتگوى مالک و معاویه طولانى است ما به قدر حاجت که مربوط به کمیل بود از آن نقل کردیم .صوفیه کمیل را یکى از چهار ولى مى دانند که از چهار امام خرقه گرفته اند.صاحب طرائق الحقائق چنین مى گوید:مرحوم میرزا محمد تقى ملقب به مظفر على شاه کرمانى در کتاب (بحر الاسرار) مى گوید: طریقه حقه از چهار امام به وساطت چهار ولى از شیعیان خاص اهل بیت جارى و در میان مردم منتشر گردیده .1 - از مولانا امیرالمؤ منین ، اسدالله الغالب ، على بن ابى طالب (علیه السلام ) به واسطه کمیل بن زیاد.2 - از سید الساجدین به واسطه ابراهیم ادهم .3 - ار مولینا جعفر بن محمد صادق به واسطه با یزید بسطامى .4 - از حضرت رضا (علیه السلام ) به واسطه معروف کوفى .



خرید و دانلود تحقیق در مورد کمیل کیست