لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
چکیده: تاریخ تفاسیر هایدگری، ما را با رشته ای از مفاهیم موازی روبرو می سازد: متافیزیک و خداشناسی، وجود-خداشناسی و خداشناسی مسیحی، تفکر و ایمان، وجود و خدا و مانند آن. باید در عین حال یادآوری کرد که این مفاهیم دوگانه متفاوت به طرق مختلف، در خدمت راهبردهای متعددی برای تفسیر هایدگر بوده اند. این راهبردهای متعدد را می توان چنین خلاصه کرد: رابطه میان فلسفه و خداشناسی در تفکر هایدگر سه گانه است و باید با آهنگ اندیشه او براساس مایه های رویدادگی و استعلا قرائت شود.
تاریخ تفاسیر هایدگری، ما را با رشته ای از مفاهیم موازی روبرو می سازد: متافیزیک و خداشناسی، وجود-خداشناسی و خداشناسی مسیحی، تفکر و ایمان، وجود و خدا. در عین حال باید یادآوری کنم که این مفاهیم دوگانه راهبردهای متنوعی را برای تفسیر هایدگر پدید می آورند.
این راهبردها را می توان تحت چهار نکته عمده گرد آورد.
قبل از همه، تشخیصی براساس «خداشناسی عرفی» که با وجودی سازی مفاهیم بنیادی که بر دوگانگی دازن حاکم است، همراه است. براساس این تشخیص، کار هایدگر، در بهترین حالت، احیای پنهان داشته شدة خداشناسی مسیحی تلقی می شود.
در این منظر، مناسب است که تحلیل وجودی را باز برگیریم و آن را به روی زبان خداشناسانه بگشاییم، زیرا وی هرگز واقعاً از این دور نبوده است.
راه دوم برای خوانش رابطه میان فلسفه و خداشناسی در کار هایدگر عبارت است از طرح «ساختار شکنی خداشناسانه» در چارچوب خداشناسی مسیحی.
راهبرد سوم ترجیح می دهد پیوند میان فلسفه و خداشناسی را براساس تحدید منطقه ای، نوعی «یالتای» معرفت شناختی میان دو کار نظری، قرائت کند.
سرانجام باید به راهبردی از نوع چهارم اشاره کنم که منشأ خود را در «تفاوت وجود شناختی» می یابد و می خواهد شروط مجاورت به امر الهی را نو کند.
انتشار برخی از آثار منتشر نشده هایدگر در این اواخر، خوانش جدیدی را ایجاب می کند و به فرضیه ای که من آن را به اختصار چنین بیان می کنم، اعتبار می بخشد: براساس دو موضوع «رویدادگی» و «استعلا»، رابطه میان فلسفه و خداشناسی در نزد هایدگر سه لایه و با خود اندیشه هایدگر مساوق است[1].
1- سه مبحث
معانی متفاوت مفهوم فلسفه و خداشناسی به سه مبحث در باره رابطه فلسفه و خداشناسی اشاره دارند. این مباحث را می توان به شرح زیر بیان کرد: اول از همه، رابطه میان «فلسفه و خداشناسی براساس کتاب مقدس». وجودشناسی، به مثابه علم، ضمن فاصله گرفتن از هر آن چه به عد م نزدیک است[1]، در ایمانی محکم به ماجرای فلسفی روی می دهد. با خداشناسی مسیحی، علمی وجودشناختی که با «اصل[2]» ایمان به خدایی مصلوب پرورده شده است، روبرو می شود. خطابه «پدیدارشناسی و خداشناسی» (1927)، نخستین بخش از درس “Einfuhrung in die Metaphysics” (1935) و نامه های مورخ سال 1928 را که اخیراً به عنوان بخشی از مکاتبات با ای. بلوکمن[3] منتشر شده است، باید از این منظر و فقط از این منظر خواند.
مبحث دوم: هم فلسفه و هم خداشناسی (فلسفه مسیحی یا خداشناسی فلسفی هر چه باشد)، عرصه تکوین خود را در ساختاری دوشکلی، یعنی ساختار وجود-خداشناختی متافیزیک غربی پیدا می کنند.
مبحث آخر: «اندیشه وجود و انتظار خدا»، نکته زیر مورد نزاع است: امکان وقوع خدایی الهی، فراتر از ارجاع مسیحی یا ضدمسیحی، را فقط در فتوح وجود می توان تصور کرد. این خدا، چونان راه حلی از بالا نمی آید، خدا موضوع جدید وحیی بیرونی نیست. برعکس، به استعلای هردم حاضر وجود و افاضه معرفت[4] تعلق دارد.
آن چه در این جا آشکار است، حداقل به دو دلیل، ضرورت «مطالعه درزمانی» جدید نوشته های هایدگر است. من می خواهم ساختارهای اندیشیدن را، که ما را به درک و بازسازی رابطه میان فلسفه و خداشناسی قادر می سازد، بررسی کنم.
2- رویدادگی و استعلا
رهیافت «در زمانی» باید با بررسی عبارت مشهور هایدگر: «بدون این منبع خداشناختی، هرگز راه اندیشه را در پیش نمی گرفتم. منبع به معنای آینده است»، آغاز شود.
سه نظر می توان داد. قبل از همه، معروف است که هایدگر در خداشناسی آموزشی اساسی گرفت، که باید زمینه و روش آن را بررسی کرد. دوم، هایدگر از ابزارهای نظری و مصنوع که از سنت خداشناسی به وام می گیرد، استفاده می کند، باید این فراگرد تحصیص خداشناسی را لحاظ کرد. سرانجام، باید یادآوری کرد که رابطه میان خداشناسی و اندیشه، رابطه ای فعال است: «منبع به معنای آینده است».
اکنون، برای توصیف این سه سطح مختلف تفسیر، از سه اصطلاح استفاده می کنم: ریشه دوانی، وام و منبع.
ریشه دوانی واژه ای خوب برای مشخص ساختن رابطه خاصی است که هایدگر با جهان کاتولیک دارد. این رابطه پیچیده است، به انواع بازی ها اشاره دارد. باید به یکی از آن ها که شناخته تر است، اشاره کنم. هایدگر هنگامی که دانش آموز دبیرستان است، با خواندن رساله فرانتز برنتانو[5] موسوم به «درباره معانی چندلایه وجود به نظر ارسطو» ویژه بودن پرسشگری وجودشناختی را کشف می کند. این ارتباط اولیه با خداشناسی، برخلاف آن چه ممکن است در آغاز به نظر برسد، فقط نخستین بروز داده های مفهومی و تشخیصی خداشناسی نیست؛ در کل، راهی است برای گفتن این که، روش اندیشه تاریخی، آغاز پرسشگری فلسفه و بویژه وجودشناسی است.
وام، رابطه میان هایدگر و خداشناسی را می توان در مرتبه دیگری دریافت و براساس وام تعریف کرد. ما می خواهیم نشان دهیم برخی از طرحواره های اصلی هایدگری را نمی توان دریافت، مگر آن که، نخست به تجربه مسیحی که در آن پرورده شده اند، ارجاع داده شوند.
هایدگر در آغاز درس خود در ترم تابستانی 1923، «هرمنوتیک رویدادگی»، می نویسد: «لوتر جوان در تحقیقاتم همراه من بود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 2
زنان تاثیر گذار تاریخ اسلام
ام ایمن :
کسی که پیامبر وی را بشارت به بهشت می دهد و به آنها مرحبا می گوید و سلام می کند و احترام می گذارد و در خانه اش نماز می گذارد ام ایمن است. که به مولاه رسول الله معروف است او کسی است که در خانه پیامبر و حضرت خدیجه پرورش یافته و پیامبر بی اندازه احترام و صمیمیت نسبت به ایشان داشتند.
ام ایمن در احد و حنین و خیبر یعنی سه جنگ معروف شرکت کرد. در احد و حنین مداوای مجروحین و آب رسانی را بعهده داشت و خوب انجام تکلیف کرد. در مسأله فدک خلیفه اول از حضرت زهرا شاهدی خواست که از جمله شهود حضرت، ام ایمن بود.
«ام ایمن مادر اسامه است جوان 17 ساله ای که پیامبر او را به شگری از مهاجرین» و انصار امیر کردند.
حضه :
بانوی دیگر حضه است که پدرش مجش و مادرش امیمه دختر عبدالمطلب بود. شوهرش مصعب بن عمیر بود. پس از جنگ احد که عده زیادی شهید شده و عده ای نیز مجروح شدند به دیدار پیامبر آمد. پیامبر رو به او کرده گفتند: حضه برادرت عبدالله شهید شد او گفت: انا لله و انا الیه راجعون. پیامبر فرمودند : دائی ات حمزه هم شهید شد، باز هم همین حمله را تکرار کرد. پیامبر فرمودند: شوهرت مصعب نیز شهید شد. حضه گفت: وای از جنگ.
ام عامر :
بانوی دیگر از قهرمانان اسلام ام عامر است . او از بیعت کنندگان با پیامبر بود و در جنگ خیبر شرکت داشت.
ام سلیم :
این بانو در جنگ احد و حنین شرکت داشت. همین بانوی بزرگوار بود که خنجری به کمر می بست و برای دفاع از اسلام مسلح می شد و به پیامبر می گفت: این خنجر برای آن است که شکم مشرکین را با آن بدرم و گردنشان را بزنم. از جمله خدمات این بانو مسلمان کردن شوهرش طلحه می باشد.
سمیرا بنت قیس :
او از زنان شرکت کننده در احد و بیعت کنندگان است.
کبشه :
آخرین بانو از این سلسله یعنی بانوان بیعت کننده و مبارز در احد است. که پیامبر را اطاعت و در جنگ ها شرکت می کرد.
همسران پیامبر
خدیجه :
میدانیم اولین زن مسلمان حضرت خدیجه و اولین مرد مسلمان حضرت علی است. خدیجه در مکه که مظهر بت و ظلم و فتنه و فقر بود، با تمام توان با پیامبر گرامی همکاری نمود و تمام اموال خود را صرف کرد به طوریکه آخر عمر از نظر مادی هیچ چیز نداشت. کسی نمی تواند که منکر شود چه اندازه حضرت خدیجه به پیامبر کمک نموده و در گسترش اسلام و در رسالت او کمک کرده است.
حضرت خدیجه سه سال مانده به هجرت پیامبر در سن 65 سالگی از دنیا رفت و بعد از او ابوطالب. به همین خاطر آن سال را سال اندوه نامیدند. پیامبر اکرم در حیات خدیجه همسری اختیار نکرد، با اینکه چنین کاری خلاف عرف و عادت هم نبود.
ام سلمه
یکی از همسران حضرت محمد است که در قبرستان بقیع مدفون شدند. وی مورد احترام جامعه اسلامی است. و 378 حدیث از پیامبر نقل کرده است بعضی از زنان محدثه هستند. ام سلمه صاحب اسرار رسول خدا بود. و وقتی جبرئیل خبر شهادت امام حسین (ع) را بیان کرد پیامبر مسئله را به ام سلمه گفته بود. او کسی است که آیه تطهیر در خانه ایشان به پیغمبر نازل شد.
«یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا: یعنی خداوند می خواهد شما اهل بیت را پاکیزه گرداند و آلودگی را از شما ببرد.»
ام حبیبه :
این بانوی بزرگوار، پدرش ابوسفیان از مشرکین و منافقین و معاندین و از کسانی بود که همه تلاش و نیروی خود را برای خفه کردن صدای اسلام بکار گرفته بود. زندگی این بانو را باید بیان کرد تا معلوم شود که اعتقاد به مکتب است که بین دختر و پدر تا این حد اختلاف ایجاد می کند. اعتقاد ام حبیبه را به مقام ام المؤمنین می رساند و نفاق ابوسفیان می سازد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 2
زنان بزرگوار تاریخ اسلام
فاطمه (س) و جامعه اسلامی
نقش و رهبری حضرت فاطمه (س)
از تلاشهای عصر تنزیل و نمونه هایی نقل شد که به اجمال از آن گذشتیم. اکنون عصر تأویل و نقش حضرت فاطمه (س) و زنان پیرو مکتب ایشان را مورد بررسی قرار می دهیم.
نقش دختر گرانقدر پیامبر در 3 زمینه خلاصه می شود :
1- افشاگری
2- اعتصاب و به زیر سؤال بردن سیاست حاکم
3- هدایت جامعه اسلامی برای خروج از بن بست.
ایشان در نخستین سخنرانی افشاگرانه خود که در مسجد ایراد فرمودند، اوضاع سیاسی آینده جامعه را هشدار دادند. حضرت فرمودند: چکش هایی بر پیکر جامعه می خورد که باعث انحراف در جامعه می شود. هرکس صدای این چکش را نشنود کر است. کر باد گوش و لال باد زبانی که شکاف و انحراف را در جامعه می بیند ولی سکوت می کند. هشیار باشید که دوباره خط جاهلیت را دنبال نکنید اما با نام اسلام.
اینجاست که اگر همه سکوت کنند او نباید سکوت کند چون دختر پیامبر است و به طور کلی تمام مراحلی را که یک انسان مبارز مؤمن باید طی کند گذرانده و به مرحله ای رسیده که باید افشاء کند.
پس ازرهنمود و حرکت دخت گرامی پیامبر بود که جامعه اسلامی به تکاپو افتاد و تلاش ها برای حفظ و تداوم سنت نبوی درگرفت و مردان و زنان متعهد بپا خاستند و گام در میدان نهادند.
ثمرة آن سخنان پس از 25 سال در عصر امیرالمؤمنین ببار آمد و اکنون شما شیردلان عرصة سخن را در صفین و بعد از صفین می بینید که چگونه از سنت ارزشمند نبوی و مکتب ارجمند علوی حمایت می کنند و در برابر انحراف ها می خروشند.
در اینجا پاره ای از سخنان بانوان پاسدار ولایت و قهرمان پهنه حیات سرافراز مکتب نقل می شود .
1- اروی :
در مراسم حج اروی دختر حارث بن عبدالمطلب که از زنان بلندآوازه و فاضله بودند بر معاویه درآمد و گفت: همانا نعمت را کفران کردی و پسرعمت علی را آزردی و درباره اش بدی و ناجوانمردی روا داشتی و خود را به نامی بجز آنچه حق داشتی خواندی و بی آنکه خود و پدرت در راه اسلام بلائی دیده و رنجی کشیده باشید به ناحق و ناروا خویش را برحق شمردی و به آنچه محمد (ص) آورد کافر شدی. پس خداوند بخت را از شما برگرداند و آبروی شما را بریزد و رسوا سازد و حق به اهلش برگردد.
2- سودة همدانی
سوده دختر عماره بن اشتر از قبیله همدان پس از شهادت حضرت علی بر معاویه درآمد و گفت: درود خدا نثار جان پاکی باد که قبری او را دربر گرفته است که همه عدل و داد در آن خفته است. آن جان پاک با حق پیمان بسته، که آن را با چیزی عوض نگیرد و سرانجام با حق و ایمان همدم و همساز شد . معاویه گفت: این که می گویی که بوده است؟ سوده پاسخ داد: علی بن ابیطالب.
3- دارمیة حجونی
معاویه در سفری به حج از حال او جویا شد و به جستجوی او فرستاد. دارمیه را به نزد وی بردند. معاویه گفت: می خواهم بدانم چرا علی را دوست داری و مرا دشمن؟ دارمیه گفت : من علی را دوست دارم چون در میان رعیت عدالت را اجرا می کرد و بهره هر کس را به طور مساوی می داد. و تو را دشمن می دارم به این سبب که با کسی که به امر خلافت از تو سزاوارتر بود نبرد کردی و چیزی را جستی که از آن تو نیست و از علی پیروی نمودم برای اینکه رسول خدا در غدیر خم و با حضور تو رشته ولایت او را منعقد کرد.
4- زرقاء همدانی
معاویه به او گفت : این تو نبودی که در صفین به شتر سرخ موی سوار بودی و به جنگ علیه ما تشویق می کردی. تو در تمام خونهایی که علی ریخته دست داشتی و شریکی.
زرقاء گفت : با این شهادت و بشارت که دادی شادم کردی.
5- عکسرشه دختر اطرش :
وی در ملاقاتی که با معاویه داشت، معاویه به او گفت: حالا دیگر امیرالمؤمنین شده ام. عکسرشه گفت: آری، ولی امام علی زنده نیست. معاویه گفت: تو همان نیستی که شمشیر حمایل و در صفین میان دو صف ایستاده و مردم را تشویق به جنگ می کردی.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 2
زنان بزرگوار تاریخ اسلام
فاطمه (س) و جامعه اسلامی
نقش و رهبری حضرت فاطمه (س)
از تلاشهای عصر تنزیل و نمونه هایی نقل شد که به اجمال از آن گذشتیم. اکنون عصر تأویل و نقش حضرت فاطمه (س) و زنان پیرو مکتب ایشان را مورد بررسی قرار می دهیم.
نقش دختر گرانقدر پیامبر در 3 زمینه خلاصه می شود :
1- افشاگری
2- اعتصاب و به زیر سؤال بردن سیاست حاکم
3- هدایت جامعه اسلامی برای خروج از بن بست.
ایشان در نخستین سخنرانی افشاگرانه خود که در مسجد ایراد فرمودند، اوضاع سیاسی آینده جامعه را هشدار دادند. حضرت فرمودند: چکش هایی بر پیکر جامعه می خورد که باعث انحراف در جامعه می شود. هرکس صدای این چکش را نشنود کر است. کر باد گوش و لال باد زبانی که شکاف و انحراف را در جامعه می بیند ولی سکوت می کند. هشیار باشید که دوباره خط جاهلیت را دنبال نکنید اما با نام اسلام.
اینجاست که اگر همه سکوت کنند او نباید سکوت کند چون دختر پیامبر است و به طور کلی تمام مراحلی را که یک انسان مبارز مؤمن باید طی کند گذرانده و به مرحله ای رسیده که باید افشاء کند.
پس ازرهنمود و حرکت دخت گرامی پیامبر بود که جامعه اسلامی به تکاپو افتاد و تلاش ها برای حفظ و تداوم سنت نبوی درگرفت و مردان و زنان متعهد بپا خاستند و گام در میدان نهادند.
ثمرة آن سخنان پس از 25 سال در عصر امیرالمؤمنین ببار آمد و اکنون شما شیردلان عرصة سخن را در صفین و بعد از صفین می بینید که چگونه از سنت ارزشمند نبوی و مکتب ارجمند علوی حمایت می کنند و در برابر انحراف ها می خروشند.
در اینجا پاره ای از سخنان بانوان پاسدار ولایت و قهرمان پهنه حیات سرافراز مکتب نقل می شود .
1- اروی :
در مراسم حج اروی دختر حارث بن عبدالمطلب که از زنان بلندآوازه و فاضله بودند بر معاویه درآمد و گفت: همانا نعمت را کفران کردی و پسرعمت علی را آزردی و درباره اش بدی و ناجوانمردی روا داشتی و خود را به نامی بجز آنچه حق داشتی خواندی و بی آنکه خود و پدرت در راه اسلام بلائی دیده و رنجی کشیده باشید به ناحق و ناروا خویش را برحق شمردی و به آنچه محمد (ص) آورد کافر شدی. پس خداوند بخت را از شما برگرداند و آبروی شما را بریزد و رسوا سازد و حق به اهلش برگردد.
2- سودة همدانی
سوده دختر عماره بن اشتر از قبیله همدان پس از شهادت حضرت علی بر معاویه درآمد و گفت: درود خدا نثار جان پاکی باد که قبری او را دربر گرفته است که همه عدل و داد در آن خفته است. آن جان پاک با حق پیمان بسته، که آن را با چیزی عوض نگیرد و سرانجام با حق و ایمان همدم و همساز شد . معاویه گفت: این که می گویی که بوده است؟ سوده پاسخ داد: علی بن ابیطالب.
3- دارمیة حجونی
معاویه در سفری به حج از حال او جویا شد و به جستجوی او فرستاد. دارمیه را به نزد وی بردند. معاویه گفت: می خواهم بدانم چرا علی را دوست داری و مرا دشمن؟ دارمیه گفت : من علی را دوست دارم چون در میان رعیت عدالت را اجرا می کرد و بهره هر کس را به طور مساوی می داد. و تو را دشمن می دارم به این سبب که با کسی که به امر خلافت از تو سزاوارتر بود نبرد کردی و چیزی را جستی که از آن تو نیست و از علی پیروی نمودم برای اینکه رسول خدا در غدیر خم و با حضور تو رشته ولایت او را منعقد کرد.
4- زرقاء همدانی
معاویه به او گفت : این تو نبودی که در صفین به شتر سرخ موی سوار بودی و به جنگ علیه ما تشویق می کردی. تو در تمام خونهایی که علی ریخته دست داشتی و شریکی.
زرقاء گفت : با این شهادت و بشارت که دادی شادم کردی.
5- عکسرشه دختر اطرش :
وی در ملاقاتی که با معاویه داشت، معاویه به او گفت: حالا دیگر امیرالمؤمنین شده ام. عکسرشه گفت: آری، ولی امام علی زنده نیست. معاویه گفت: تو همان نیستی که شمشیر حمایل و در صفین میان دو صف ایستاده و مردم را تشویق به جنگ می کردی.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 29
دین و علم: تاریخ، روش، گفتگو
( Religion and Science: History, Method, Dialogue
( Edited by Mark Richardson and Wesley Wildman
( London: Routledge, 1996, 379p.
حوزة علم و دین، یکی از حوزههای پژوهش میانرشتهای (interdisciplinary) است که عمدتاً در چهار دهة اخیر در سطح بینالمللی شکل گرفته و بهتدریج از شاخههای فراوانی برخوردار گشته است. این حوزه، امروزه توجه گروه گستردهای از دانشمندان، فیلسوفان و عالمان الهیات را بهسوی خود جلب نموده است بهنحوی که جدای از ارائة دروس دانشگاهی، مراکز پژوهشی متعددی بهطور جدی و با اتخاذ ابزارها و شیوههای جدید، دستاندرکار تحقیق گسترده در این زمینهاند. پس از نزدیک نیم قرن، علاوه بر چاپ صدها کتاب، مقالات فراوانی نیز در نشریات علمی و تخصصی انتشار یافته است که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به مسائل و مباحث «علم و دین» و شاخههای مختلف آن پرداختهاند. به دلیل نیاز جدی به تدوین متون درسی در این حوزه، تاکنون چند کتاب مناسب منتشر شده است که معرفی و آشنایی با آنها میتواند برای اساتید و دانشجویانی که علاقهمند پژوهش در این زمینهاند سودمند باشد.
این کتاب در زمرۀ کتابهای درسی مهمی است که طی ده سال اخیر در حوزۀ مباحث «علم و دین» انتشار یافته است. مقالههایی که در این مجموعه گردآوری شدهاند رویکردهای تاریخی، روششناختی و مدلهای گفتگو را در پژوهشهای اخیر این حوزه، تحت پوشش قرار میدهند. ایان باربور (Ian Barbour) که از پیشکسوتان مباحث علم و دین در پنج دهۀ اخیر به شمار میآید در دیباچۀ مختصرش بر این کتاب، آن را نمونهای جذاب و برجسته از گفتگوی واقعی میان دانشمندان و عالمان الهیات به شمار میآورد. گردآورندگان در مقدمۀ عمومی خود بر این کتاب، بحث مفیدی را دربارۀ موقعیت کنونی مباحث علم و دین ارائه میکنند و در آن تأکید میکنند که این کتاب، راهنمای مفیدی برای مباحث میانرشتهای و پیچیدهای ـ که با نام علم و دین در حال رشد است ـ شمرده میشود و کسانی که با دین یا علوم طبیعی یا هر دو آشنایی دارند بیشترین بهره را از این کتاب خواهند برد. در این مقدمه تأکید میشود که در بیشتر مباحث این کتاب و به ویژه در مقدمههایی که بر بخشهای مختلف آن نگاشته شده است منظور از الهیات، بخشی از دین است که به مباحث فکریِ دین مربوط میشود و به تشریح و توجیه باورهای دینی میپردازد. نویسندگان این مقدمه، هدف اصلی این کتاب را درآمدی میدانند برای آشنایی با روابط پیچیده و جذاب علم و دین در طول تاریخ و در دوران معاصر؛ همچنین مخاطبان اصلی آنرا خوانندگانی میدانند که از پیشزمینههایی در علم، دین یا هردو برخوردارند. برای رسیدن به این منظور، سه بخش اساسی معرفی میکنند. در نظر گرفته شده است: نخست، نگرش تاریخی؛ دوم، بررسی شباهتها و تفاوتهای معرفت علمی ودینی؛ و سوم، تلاش برای گفتگوی مضامین خاص علمی و الهیاتی؛ بدین ترتیب سه بخش اصلی این کتاب عبارتاند از: تاریخ، روش و گفتگو.
مقدمه این کتاب بهگونهای طراحی شده است که با مطالعة آن، خوانندگان میتوانند به دورنمایی از ویژگیهای مباحث «علم و الهیات» که در سالهای اخیر از رشد چشمگیری برخوردار بوده است دست یابند. در این بخش، از استعارة «پُلسازی» (building bridges)، استفاده شده است. از این دید، مباحث علم و الهیات در واقع کوششی است برای پل زدن میان دو سرزمین که در عین جدایی و امتیاز از یکدیگر، پیوندهای وثیقی نیز میتوانند داشته باشند که البته تشخیص زمینههای این ارتباط و به فعلیت رساندن آنها به کار تخصصی و زیربنایی نیاز دارد ـ همانگونه که ساختن یک پل زیبا و مستحکم میان دو سرزمین به کار فنی و کارشناسی عمیق همراه با محاسبات پیچده نیازمند است. اینجا به جنبههای قابل توجهی از این استعاره که میتواند برای تصویر نمودن ارتباط علم و الهیات مفید باشد اشاره شده است و در عین حال، تفاوتهایی که نباید آنها را نادیده بگیریم گوشزد میشود. با توجه به آنکه عمدة مباحث «علم و الهیات» در حوزة سه دین بزرگ ابراهیمی، یعنی اسلام، یهودیت و مسیحیت مطرح میشود باید به محور مشترک این ادیان و تأثیر آن بر جهانبینی و نهایتاً چگونگی ارتباط آن با تصویری که علم از جهان ارائه میکند توجه اساسی شود. وحدت خداوند بهعنوان آفریدگار همة جهان میتواند محور مشترکی برای هر سه دین بزرگ ابراهیمی تلقی شود که مستقیماً هرگونه پژوهش دربارة ارتباط علم و الهیات را جهتمند میسازد. از جمله مهمترین پیشفرضهایی که در اینگونه مباحث وجود دارد آن است که گزارههای الهیاتی را باید در مقام بیان واقعیت و حقایق جهان تلقی نماییم که طبعاً از ارزش صدق و کذب برخوردار خواهند بود و دقیقاً به همین لحاظ است که میتوانیم ارتباط آنها را با گزارهها و توصیفات علمی ـ که به جهان واقعی میپردازند ـ بررسی کنیم. از اینرو، اگر همة این گزارهها را در مقام بیان واقعیت و حقایق جهان بدانیم طبیعی است که در عین پذیرش جدایی حوزههای علم و الهیات میتوانیم از مشارکت و ارتباطی که آنها در ترسیم تصویر کلانِ جهان ایفا میکنند سخن بگوییم. نویسندگانِ مقدمة این کتاب، به سه نکته بهعنوان ویژگیهای امیدبخش برای آیندة پرثمر اینگونه مباحث اشاره میکنند. نخست، در دوران معاصر پیشرفتهایی در حوزة علم به دست آمده است که میتواند زمینههای روشنی را برای تعامل علم و الهیات نشان دهد که از جملة آنها میتوانیم به نظریههای جدید در کیهانشناسی، فیزیک