لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 25 صفحه
قسمتی از متن .docx :
سوره روم
تمام این سوره بگفتار حسن در مکه نازل شده بجز یک آیه و آن «فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ ...» میباشد.
عدد آیات این سوره از نظر اهل مکه و پیشینیان اهل مدینه ۵۹ آیه و از نظر دیگران ۶۰ آیه است.
قراء کوفه «الم» را یک آیه و غیر کوفیان و پسینیان اهل مدینه «غُلِبَتِ الرُّومُ» را یک آیه و نیز غیر کوفیان و پیشینیان مدینه «فِی بِضْعِ سِنِینَ» را آیهاى و «یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ» را نیز پیشینیان اهل مدینه آیهاى میدانند.
فضیلت این سوره:
ابى بن کعب از پیامبر (ص) روایت کرده که فرمود هر که این سوره را قرائت کند ده برابر اجر ملائکهاى که بین آسمان و زمین مشغول تسبیح پروردگار بوده، باو اجر داده شده و آنچه را که در آن روز و شب از او ثواب فوت شده باشد باو داده خواهد شد.
تفسیر و توضیح:
در پایان سوره عنکبوت، خداوند از افرادى که در راه او جهاد نمودهاند تقدیر نموده و باجمال و اختصار گذارده بود و اینک در آغاز این سوره بتفصیلش مىپردازد.
سوره الروم (۳۰): آیات ۱ تا ۷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الم (۱) غُلِبَتِ الرُّومُ (۲) فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ (۳) فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (۴(
بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۵) وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (۶) یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ )۷(
ترجمه:
شکست خوردند (سپاه) روم در نزدیکترین سرزمین و ایشان پس از شکست خوردن بزودى پیروز میشوند. در چند سالى، از براى خداست امر (هر چه خواهد) چه قبل (از پیروزى روم) و چه بعد و در آن روز (پیروزى روم) خرسند شوند مؤمنان.
بیارى خدا، یارى کند هر که را که خواهد و او غالب مهربان است. و (این پیروزى) وعده خدا است و نمىشکند خدا وعدهاش را و لکن بیشتر مردم نمیدانند. میدانند ظاهرى از زندگانى دنیا را (از منفعتها و ضررها) و ایشان از آخرت غافلند.
شرح لغات:
غلبت: «زجاج» گوید که «الغلب و الغلبه» مصدر «غلبت» میباشد و هم وزن آنها «الجلب و الجلبه» است و معنى غلبه همان پیروزى بر دشمن است.
بضع: یعنى قسمتى از عدد که بین ۳ تا ۱۰ میباشد و «بضعته تبضیعا» بمعنى قطعه بوده- و قطعه همان قسمتى و مقدارى از شىء است-.
و «بضاعة» هم بهمین معنى قطعه و مقدارى از مال را گویند که در تجارت در گردش است. مبرد گوید: که (بضع) عبارت است از اعدادى که ما بین (۱۰ تا ۲۰) و ما بین (۲۰ تا ۳۰) و ... «۱»
یفرح المؤمنون: فرح و سرور از نظر معنى مساوى بوده و در مقابل غم و اندوه بکار برده میشود.
اعراب:
مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ: در تقدیر «من بعد ان غلبوا» بوده و مصدر اضافه به مفعول گردیده است.
وَعْدَ اللَّهِ: مصدر و تأکید است زیرا جمله «سیغلبون» وعده خداوند بمؤمنین بود یعنى خداوند وعده داده بمؤمنین وعدهاى.
مقصود:
الم: معنى و تفسیر آن قبلا گذشت.
غُلِبَتِ الرُّومُ: مفسرین گویند که یعنى «اهل فارس» بر رومیان غالب شدند و آن در زمان حیات رسول خدا (ص) بوده و بمنظور این پیروزى قریش خوشحال و ابراز احساسات مینمودند چون (فارس) در آن وقت کافر بودند و اما مسلمانان اظهار تأثر مینمودند چون «بیت المقدس» قبله مؤمنین بوده و بدست کفار افتاده از این جهت ناراحت بودند چنان که کعبه قبله مسلمانان است.
فِی أَدْنَى الْأَرْضِ: «زجاج گوید» یعنى در نزدیکترین سرزمین بزمینهاى عرب و گفتهاند: نزدیکترین شهر از شام بسوى فارس، و مقصود البته همان جزیرة العرب است چنان که مجاهد گفته، و عکرمه گوید مراد اذرعات و کسکر مىباشد.
وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ: و ایشان یعنى فارس پس از پیروزى بزودى مغلوب میگردند.
فِی بِضْعِ سِنِینَ: در چند سالى- در ظرف همین چند سال که بین ۳ تا ۱۰ باشد- و این از آیاتیست که دلالت دارد بر اینکه قرآن از نزد پروردگار نازل شده است زیرا در آن پیشگوییهایى است که جز خداوند بآن آگاه نیست.
لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ: و از براى خداوند امر و اختیار است چه قبل از مغلوب شدن آنها و چه بعد از آن پس هر که را خداوند بخواهد غالب و پیروز بر دشمن نموده و یا هر دو را هلاک میگرداند.
وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ: و در آن روز که سپاه روم بر سپاه فارس پیروز شود مؤمنین خوشحال گردند که رومیان سپاه فارس را از بیت المقدس بیرون نموده و شادمانى آنان از آن جهت بوده که سپاه فارس شکست خورده نه آنکه «بیت المقدس» بدست روم افتاده است. و شادمانى مؤمنین علل دیگرى نیز داشت از قبیل افسردگى مشرکین (مکه) از این جریان و دیگر صحت گفتار پیامبر که قبلا پیروزى آنان را خبر داده بود و دیگر آنکه این پیروزى مقدمه براى پیروزى مؤمنین است.
یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ: یارى مینماید خداوند هر کس را که خواهد- تا بدان وسیله حق را ظاهر فرماید- و بالنتیجه بندگان او مدد شوند.
وَ هُوَ الْعَزِیزُ: و آن خداوند عزیز و همیشه غالب و پیروز در انتقام از دشمنان خویش میباشد.
الرَّحِیمُ: رحیم است نسبت بآنکه- او را پرستش کند و- از او حاجات خود را بخواهد.
وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ: و این پیروزى وعده خداوند بود و خدا وعده خود را هرگز نمىشکند و روم را بر سپاه فارس پیروز مىنماید.
وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ: ولى بیشتر مردم از بت پرستان «مکه» نمىدانند و به صحت اخبار ما اعتراف ندارند چون از خداوند جهان غافلند.
یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ: (بلى) میدانند ظاهرى از زندگانى دنیا را یعنى منفعتها و ضررهاى دنیایى را که در چه وقت کشت نموده و در چه زمانى درو کند و بچگونه اموال را گرد آورده و ساختمانها را بنا کند.
- ولى تمام اینها مربوط به دنیا است- و ایشان غافل از جهان بعدى و آخرت میباشند و بدین سبب دنیاى خود را ساخته و در امر آخرت بغفلت میگذرانند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 7 صفحه
قسمتی از متن .doc :
تفسیر سوره تحریم (1)
بسم الله الرحمن الرحیم
یا ایها النبى لم تحرم ما احل الله لک تبتغى مرضات ازواجک و الله غفور رحیم.قد فرض الله لکم تحلة ایمانکم و الله مولیکم و هو العلیم الحکیم.و اذ اسر النبى الى بعض ازواجه حدیثا فلما نبات به و اظهره الله علیه عرف بعضه و اعرض عن بعض فلما نباها به قالت من انباک هذا قال نبانى العلیم الخبیر.ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبکما (1) .
سوره تحریم هم مثل سوره طلاق با«یا ایها النبى»شروع شده است.ما در قرآن سه سوره داریم که با«یا ایها النبى»شروع مىشود:سوره تحریم و سوره طلاق و سوره احزاب که قبل از یس بود.سوره تحریم سورهاى است که ابتدا مىشود در حالى که اشارهاى دارد به جریانى که میان پیغمبر اکرم و بعضى از زنهاى ایشان واقع شده است.آنچه که از قرآن فهمیده مىشود-و خیلى جهاتش را تاریخ بیان کرده است و قسمتهاى کوچکى از آن هم هست که از نظر تاریخ خیلى روشن نیست-این است که پیغمبر اکرم یک چیزى را که بر خودش حلال بوده است،بر خود به موجب یک قسم حرام کرده است.این فى حد ذاته یک کار جایزى است.جزء چیزهایى که ما داریم عهد و نذر و قسم است،یعنى انسان به موجب یک نذر مىتواند چیزى را بر خود واجب یا حرام کند،که در باب نذر به شرط رجحان مىشود این کار را کرد،یا یک امر مباح یا مستحب را مىتواند به موجب یک قسم بر خودش واجب کند،یا یک مکروه را بر خودش حرام کند و یا یک مباح را بر خودش حرام کند.مثلا آدمى سیگار مىکشد،مرتب تصمیم مىگیرد که سیگار نکشد،نمىتواند،بعد قسم مىخورد که براى مدت موقتیا براى همیشه سیگار نکشم.همین قدر که قسم خورد،دیگر کشیدن سیگار بر او حرام مىشود،یعنى اگر بخواهد بکشد باید کفاره بدهد،با یک تفاوت مختصرى که در فقه میان نذر و عهد و قسم مطرح است.
مفاد آیات
به هر حال یکى از مسائلى که در فقه مطرح است این مساله است که انسان با قسم مىتواند مستحبى یا مباحى را بر خود واجب کند،مکروهى یا مباحى را بر خود حرام کند.آیه همین قدر نشان مىدهد که پیغمبر اکرم یک امرى را که بر او حلال و مباح بود به موجب قسم بر خودش حرام کرد و این کار را براى جلب رضاى بعضى از زنهاى خودش کرد،حال«براى جلب رضاى بعضى از زنها»یعنى چه؟آیا به این شکل که مثلا آن زن تمایلى نداشت و پیغمبر اکرم براى اینکه میل او را جلب کند[این کار را کرد؟]یا نه،تحت فشار اذیت زنهاى خودش قرار گرفته بود و براى رهایى از آزار آنها این حلال را بر خودش حرام کرد.از آیات استفاده مىشود که این دومى است،چون به دنبال آن فورا به آن دو زن خطاب مىکند:امر شما دائر است میان توبه کردن و ادامه دادن به کار خود.اگر توبه کنید،باید هم توبه کنید که دلهاى شما فاسد شده،ولى اگر بخواهید ادامه بدهید(تهدید مىکند)خدا به حمایت پیغمبر بر مىخیزد.پس معلوم مىشود که مساله مساله آزار بعضى از زنها بوده است،آنهم دو زن بوده است،چون کلمه«ان تتوبا»دارد.و باز از آیه استفاده مىشود که پیغمبر رازى را به یکى از زنها گفت و از او پیمان گرفت که این راز را به کسى نگوید و این زن بر خلاف پیمانى که با پیغمبر داشت رفت به آن دیگرى-که با یکدیگر خیلى رفیق و دوست بودند-گفت.بعد پیغمبر اکرم به حکم وحى الهى آگاه شد که سر میان این دو نفر بازگو شده است.به او فرمود:چرا رفتى این را به او گفتى؟ او تعجب کرد،گفت:چه کسى به تو گفت که من به او گفتهام؟فرمود:خداى آگاه به من خبر داد که تو این راز را فاش کردهاى.
حال در قرآن ضمن اینکه به اصولى در این قضیه تصریح شده است،خصوصیات به ابهام گذاشته شده است:پیغمبر چیزى را به موجب سوگند بر خود حرام کرد،ولى آن چیز چه بود، بیان نشده.پیغمبر به بعضى از زنهاى خودش رازى را گفت و او افشا کرد و به دیگرى گفت.آن که راز به او گفته شده بود چه کسى بود که به دیگرى گفت؟(ولى اجمالا معلوم است که رازى بوده است)و راز چه بود؟این را هم باز قرآن مشخص نکرده است.آنها دو تن بودند که قرآن به شدت به آنها حمله مىکند،یعنى نشان مىدهد آنها در وضعى بودند که علیه پیغمبر توطئه مىکردند،تظاهر مىکردند(تظاهر از ماده ظهر است،یعنى پشت به پشتیکدیگر داده علیه پیغمبر اقدام مىکردند).قرآن مىگوید:شما یا باید از این راهتان برگردید و توبه کنید،که باید هم توبه کنید که دلهاى شما منحرف شده است،و اگر نکنید خدا با قدرت الهى،جبرئیل به قدرت وحى(حتى قدرت اصلى و قدرتهاى وسط را هم ذکر مىکند)،صالحترین فرد مؤمنین و تمام فرشتگان به حمایت او هستند.قرآن آنچنان موضوع را مهم گرفته است که معلوم مىشود وضع خیلى خطرناک بوده است.در عین اینکه تصریح مىکند که اینها دو نفر بودهاند، ولى نمىگوید آن دو زن کدام دو زن بودهاند.آنگاه مىگوید:آن زنى که فاش کرد و بعد پیغمبر به او اطلاع داد که تو فاش کردى،و او حیرت زده شد و گفت:چه کسى به تو خبر داد؟از کجا فهمیدى؟و فرمود:خدا خبر داد،بعد پیغمبر قسمتى از راز را به آن زن گفت و قسمت دیگر را کتمان کرد،یعنى وقتى که به روى او آورد،قسمتى از مطلب را به روى او آورد،قسمت دیگر را کریمانه صرف نظر کرد،آن کارهاى زشتى که آنها کرده بودند،کارهایى از قبیل توطئه، قسمتى از آن کارها را پیغمبر به روى او آورد و قسمت دیگر را به روى او نیاورد(عرف بعضه و اعرض عن بعض)،به تعبیر امیر المؤمنین عمل کریمانه انجام داد.حال آن قسمتى که گفت چه بود و قسمتى که نگفت چه بود،باز قرآن بیان نکرده است.
توضیحات تاریخ و حدیث
پس،از این آیات قرآن ما یک قسمتهایى را در کمال صراحت مىفهمیم ولى یک قسمتهاى دیگر را قرآن به اجمال و ابهام گذرانده و بیان نکرده است.حال که قرآن بیان نکرده است تاریخ چطور؟تاریخ و حدیث و اقوال مفسرین آیا قضیه را افشا کرده استیا نه؟آنچه که از نظر مفسرین،اعم از شیعه و سنى،مسلم و قطعى است این است که آن زنى که پیغمبر به او رازى گفت و فرمود:افشا نکن،حفصه دختر عمر بود،و آن زنى که حفصه راز پیغمبر را به او افشا کرد عایشه بود،و آن دو زنى که قرآن به اینها مىگوید:یا دست از توطئه چینى علیه پیغمبر بردارید و یا توبه کنید،به اتفاق شیعه و سنى حفصه و عایشه بودند.چنین نیست که بگوییم شیعه یک حرف مىزند،سنى حرف دیگرى،در این جهت اختلافى نیست.یکى و دو تا هم حدیث و روایت و تاریخ نیست،از مسلمات است.یکى از احادیثش حدیثى است که در صحیح مسلم و صحیح بخارى و جامع ترمذى-در این سه تا که من مىدانم و از معتبرترین کتب حدیث اهل تسنن است-آمده است،و من به مناسبتى در کتاب مساله حجاب آن را از دو کتاب اول نقل کردم.
داستان این است که ابن عباس مىگوید:من خیلى میل داشتم که یک وقت از خود عمر بپرسم آن دو زنى که قرآن در سوره تحریم مىگوید: ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبکما و ان تظاهرا علیه چه کسانى بودند،تا در یک سفر از سفرهاى حج من همراهش بودم.در یک جایى که عمر پایین آمد و مىخواست به اصطلاح تطهیر و تجدید وضو کند،وقتى که آمد وضو بگیرد،من ابریقى نزد او بردم،من آب مىریختم و او وضو مىگرفت.من این فرصت را نیمتشمردم (2) و گفتم یا امیر المؤمنین!اینکه در قرآن مىگوید: ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبکما آن دو زنى که قرآن اینچنین از آنها انتقاد مىکند کیستند؟رویش را برگرداند و گفت: عجب است از تو که چنین سؤالى مىکنى،عایشه است و حفصه.بعد خود عمر داستان مفصلى را نقل کرد،که البته در این داستان خیلى جهات را روشن نکرده است،ولى قدر مسلم این است که این یک جهت را در کمال صراحت بیان کرده است.
عمر مقدمهاى براى ابن عباس ذکر مىکند،مىگوید:ما زمانى که در مکه بودیم بر زنهایمان مسلط بودیم،زنهایمان در مقابل مردها جرات نداشتند.خلاصه آنجا مرد سالارى حاکم بود، زنها خیلى زبون و ذلیل بودند.در مدنیها قضیه بر عکس بود،زنهایشان بر آنها مسلط بودند و آن اطاعتى را که زنهاى مکه از شوهران داشتند،نداشتند و روزى من دیدم که زن خودم به روى من برگشت(عمر با آن خشونتش،زنش بر گردد،دیگر خیلى کار مشکل است).من حرف زدم،دیدم به من حمله کرد و چند و چون کرد.گفتم:عجب!این اخلاق زنهاى مدینه اخلاق شما را فاسد کرده،در مقابل من این جور حرف مىزنى؟!گفت:زنهاى پیغمبر هم با پیغمبر همین طور حرف مىزنند.گفتم:راست مىگویى؟گفت:بله.گفتم:واى به حال دخترم حفصه. بعد آمدم به مدینه نزد دخترم،گفتم:دخترم!شنیدم که شما پیغمبر را اذیت مىکنید و چنین حرفهایى مىزنید،مثلا با پیغمبر تندى مىکنید و گاهى قهر مىکنید.این کار را نکن،این کار برایتخطر دارد.
اما داستانى که او نقل کرده است این است که مىگوید:من خانهاى داشتم در اوالى مدینه یعنى بالاشهر مدینه (3) .همسایهاى داشتم و چون راه دور بود ما نمىتوانستیم هر روز به مرکز مدینه و مسجد مدینه و خدمت پیغمبر برویم.با آن همسایه نوبت گذاشته بودیم،یک روز او مىرفت،تا غروب در شهر بود و بر مىگشت و تمام خبرها را براى من مىگفت،یک روز من مىآمدم و خبرها را به او مىدادم.در آن ایام خبرهایى که به ما مىرسید خبرهاى وحشتناکى از شمال بود(یعنى از قسمت غسانیها که در سوریه فعلى بودند) (4) .خبرهایى مىرسید که غسانیها دارند مجهز مىشوند،اسبهایشان را نعل مىبندند و براى حمله به مدینه آماده مىشوند.آنها خیلى نیرومند بودند و شوخى نبود.مرتب خبرهاى وحشتناک مىرسید.یک روزى که نوبت رفیق من بود،من در خانه بودم،یک وقت دیدم که در به شدت کوبیده مىشود. بچهها رفتند پشت در که کیست؟دیدم صداى رفیقم است مىگوید:در خانه است، در خانه است؟یعنى من را مىخواهد.دیدم وحشت زده است.آمدم بیرون،گفتم چه خبر است؟گفت: قضیه خیلى مهم و بزرگى است.گفتم:غسانیها حمله کردند؟گفت:نه،از این هم بزرگتر.وقتى که همسایه من این حرف را گفت،گفتم:حفصه بدبختشد،من قبلا به او گفتم این کار را نکن.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 4 صفحه
قسمتی از متن .doc :
ترتیب نزول سوره های قرآن و در صورت امکان ترتیب نزول آیات آن را بیان کنید.السور المکیهترتیب النزول السوره ترتیب المصحف1 العلق 962 القلم 683 المزمل 734 المدثر 745 الفاتحه(1) 16 المسد 1117 التکویر 818 الاعلی 879 اللیل 9210 الفجر 8911 الضحی 9312 الشرح 9413 العصر 10314 العادیات 10015 الکوثر 10816 التکاثر 10217 الماعون 10718 الکافرون 10919 الفیل 10520 الفلق 11321 الناس 11422 التوحید 11223 النجم 5324 عبس 8025 القدر 9726 الشمس 9127 البروج 8528 التین 9529 قریش 10630 القارعه 10131 القیامه 7532 الهمزه 10433 المرسلات 7734 ق 5035 البلد 9036 الطارق 8637 القمر 5438 ص 3839 الاعراف 740 الجن 7241 یس 3642 الفرقان 2543 فاطر 3544 مریم 1945 طه 2046 الواقعه 5647 الشعراء 2648 النمل 2749 القصص 2850 الاسراء 1751 یونس 1052 هود 1153 یوسف 1254 الحجر 1555 الانعام 656 الصافات 3757 لقمان 3158 سبا 3459 الزمر 3960 غافر 4061 فصلت 4162 الشوری 4263 الزخرف 4364 الدخان 4465 الجاثیه 4566 الاحقاف 4667 الذاریات 5168 الغاشیه 8869 الکهف 1870 النحل 1671 نوح 7172 ابراهیم 1473 الانبیاء 2174 المؤمنون 2375 السجده 3276 الطور 5277 الملک 6778 الحاقه 6979 المعارج 7080 النبا 7881 النازعات 7982 الانفطار 8283 الانشقاق 8484 الروم 3085 العنکبوت 2986 المطففین 83السور المدنیه87 البقره 288 الانفال 889 آل عمران 390 الاحزاب 3391 الممتحنه 6092 النساء 493 الزلزال 9994 الحدید 5795 محمد 4796 الرعد 1397 الرحمان 5598 الانسان 7699 الطلاق 65100 البینه 98101 الحشر 59102 النصر 110103 النور 24104 الحج 22105 المنافقون 63106 المجادله 58107 الحجرات 49108 التحریم 66109 الجمعه 62110 التغابن 64111 الصف(2) 61112 الفتح 48113 المائده(3) 5114 برائت 9(التمهید، ج 1، صص 135 _ 138)البته اختلاف جزئی در برخی منابع هست که در پی نوشت به آن اشاره شده است.پی نوشت:1. سقطت الفاتحه من روایه ابن عباس، فأثبتناها علی روایه جابربن زید: الاتقان: ج 1، ص 25 و علی نص تاریخ الیعقوبی: ج 2، ص 26.2. جعل الزرکشی فی البرهان سورة الصف بعد التحریم و قبل الجمعة.3. قدم الزرکشی فی البرهان البراءة علی المائدة، و جعل هذه الاخیرة آخر السور.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
نگاهی اجمال بر سوره فاطر (ملائکه) آیه 1
سوره فاطر کلی است و چهل و پنج آیه دارد
بسمه تعالی
الحمدالله فاطر السموات و الارض جاعل الملئکه رسلا اولی اجنحه مثنی و ثلث و ربع یزید فی الخق ما شا ان الله کل شی قدیر (1)
تفسیر لفظی: به نام خداوند بخشنده و مهربان
ستایش نیکو خدا را است که آفریننده آسمانها و زمین است، خدایی که فرشتگان را رسولان کرد که صاحبان پرهای دو تا دو تا و سه تا سه تا و چهار تا چهار تا هستند، در آفرینش آنچه را که میخواهد میافزاید که خداوند بر هر چیزی تواناست.
تفسیر ادبی وعرفانی
خداوند فرمود: حمدی که مرا شاید آن حمد است که از ما آید نه آنکه از تو آید، از آب و خاک چه آید؟ که جلال و عزت و جمال صمدیت ما را شاید؟ رسم فانی به حق باقی که رسد؟ ای آدمی حمد تو به تقاضای عفو و مغفرت معلول است، معلول کی شایسته جلال عزت است که از هر علتی منزه و پاک است؟ بنده من، من به سزاوای خود حمد آوردم، تو نیز به سزاوای خود بر حمد امکان حمد من بیار تا آن مجاز تو را به کرم خود تابع حقیقت گردانم و حکمش را حکم حقیقت نهم.
لطیفه: از دوست من، اگر تو آمین گویی و این گفت تو با آمین گفتن موافق افتد گناهانت بیامرزم، پس چون حمد من گویی و حمد و با حمد من موافق آید خلعتی به تو ارزانی کنم که در هیچ خاطری نگنجد!
هر چند که فرشتگان، مقربان درگاه عزتند و طاووسان حضرت الاهیت که در محبت هیبت بداشته و ؟ انقیاد بر میان بسته و سر بر خط فرمان نهادهاند، با این مرتبت و منزلت، خاکیان صالح و با ایمان فرزندان آدم بر آنان شرف دارند!
خداوند عالم در آغاز آفرینش آدم به فرشتگان فرمود: میخواهم در زمینه خلیفهای برقرار کنم، گفتند: میخواهی مفسد و خون ریز را خلیفه کنی! فرمود آنچه من میدانم شما نمیدانید! ایشان پشیمان شدند و به تضرع و التماس افتادند و رضای حق را خواستند، خطاب رسید که رضای من در این است که شما مقربان درگاه، جنایات فرزند آدم را که هنوز در کتم عدمند استعفا کنید و بر گناه اهلت غفلت از ذریت، آدم گویه کنید تا به سبب گریستن شما آن را بیامرزم و قلم عفو بر جرایم ایشان کشم!
عصمت ملائکه
فرشتگان بندگان ایمانند، و طوقبندی به گردن افکنده و هیچ گاه با شک و تردید و سستی، آن را بر زمین نمیگذارند. در تمام آسمان جان پوستینی خالی نمیتوان یافت مگر آنکه فرشتهای به سجده افتاده، یا در کار و تلاش است. اطاعات فراوان آنها بر یقین و معرفتشان نسبت به پروردگاری افزاید، و عزت خداوند عظمت او را در قلبشان بیشتر مینماید.
چند آیه در قرآن کریم آمده آاست که ملائکه معصیت نمیکنند یکی مربوط به مامورین جهنم است:
یا ایها الذین امون اقوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجاره علیها ملائکه غلاظ شدا و لایعصون الله ما امرهم و یفعلون مایومرون. دیگری در مقام تنزیه پروردگاری از داشتن فرزند است که ملائکه فرزندان خداوند نیستند: و قالو اتخذ الله و لذا سبحانه بل عباد مکرمون لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون (255)
یخافون ربهم من فوقهم و یفعلون و ما یومرون (256) علامه طباطبایی میفرماید: تکلیف ملائکه از سنخ تکالیف معهود اجتماعی نیست که به دنبال آن پواب و عقاب بیاید، بلکه ملائکه موجودات نورانی هستند که چیزی را انجام نمیدهند مگر آنکه پروردگار عالم اراده کرده باشد، لذا پاداش و کیفری هم بر اعمال آنان مترتب نیست و تکوینا مکلف هستند.
رویت ملائکه
آیا ملائکه دیده میشوند؟
قرآن کریم، در مورد از رویت را ذکر کرده است:
الف: در عذاب قوم لوط ملائکه ابتدا نزد حضرت ابراهیم (ع) آمدند ابراهیم (ع) برای آنان گوسهلای بریان کرد، ولی مشاهده کرد که آنان لب به طعام نمیزنند، لذا ترسید اما ملائکه گفتند: نترس ما ماموران عذاب قوم لوط هستیم. فلما رای ایدیهم لا تصل الیه نکر هم و او حبس منهم خیفه قالو لا نخف انا ارسلنا الی قوم لوط 251
ب: و در مورد حضرت مریم (س) آمده که ملکی به صورت انسان نزد او آمد، مریم ترسید، فرشته گفت: انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما زکیا 252
از وقایع جنگ بدر هم استفاده میشود که مومنین، ملائکه را در بدر مشاهده کردهاند، منتها آنان را
اوضاف چهارگانه ملائکه در قرآن و حدیث
در قرآن کریم مکرر کلمه ملائکه ذکر شده ولی نام هیچ یک از آنان را نبرده مگر جبرئیل و میکائیل را و بقیه ملائکه را با ذکر اوصافشان یاد کرده، مانند: ملکوت الموت و کرام الکاتبین و سفره الکرام البرره و رقیب و عتید و غیر اینها.
و از صفات و اعمال ملائکه که در کلام خدا و در احادیث سابق ذکر شدهاند یکی این است که ملائکه موجوداتی هستند شریف و مکرم که واسطههایی بین خدای تعالی و این عالم محسوس هستند، به طوری که هیچ حادثهای از حوادث و هیچ واقعه ای مهم و یا غیر مهم نیست. مگر آنکه ملائکه در آن دخالتی ندارند، و یک یا چند فرشته، موکل و مامور آنند، اگر آن حادثه فقط یک جنبه داشته باشد یک فرشته و اگر چند جنبه داشته باشد چند ملک موکل برآنند و دخالتی که دارند تنها و تنها این است که امر الهی را در مجرایش به جریان اندازند و آن را درمسیرش قرار دهند همچنان که قرآن در این باره فرموده: لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون. آنان بی دستور او سخن نگویند و همگی به فرمان او کار کنند. انبیا 27
صنعت دومی که از ملائکه در قرآن و حدیث آمده این است که: در بین ملائکه نافرمانی وعصیان نیست. معلوم میشود ملائکه نفسی مستقل ندارند و دارای ارادههای مستقل نیستند، که بتوانند غیر از آنچه خدا اراده کرده کنند، پس ملائکه در هیچ کاری استقلال ندارند. و هیچ دستوری را که خدا به ایشان تحمیل کند تحریف نمیکنند و کم و زیادش نمیسازند. همچنان که فرمود:
ملائکه غلاظ شداد لایعسون الله ما امرهم و یفعلون ما یومرون. که در آن فرشتگان ستبر جگر و سخت خشمان گماشتهاند که از فرمان خدا سرپیچی نمیکنند و آنچه ایشان را فرمایند میکنند: تحریم 6
صنعت سوم اینکه: ملائکه با همه کثرتی که دارند دارای مراتب مختلفی از نظر بلندی و پایینی هستند بعضی مافوق بعضی دیگر، و جمعی نسبت به مادون خود آمدند، و آن دیگران مامور و مطیع آنان، و آنکه آمر است به خدا امر میکند، و حامل امر خدا به سوی مامورین است، و مامورین هم به دستور خدا مطیع امرند، در نتیجه ملائکه به هیچ وجه از ناحیه خود اختیاری ندارند، همچنان که قرآن کریم فرموده: ما منا الاله مقام معلوم. نیست از ما (فرشتگان) هیچ کس مگر آنکه جای تفسیر ادبی و عرفانی آیه این آیت بر لسان طریقت اشارت است به مکاشفات و اهل حقیقت، یکی در شکر وجد، یکی در حیرت مشهود، یکی در نور قرب، یکی در ولایت وجود، یکی در بها جمع. یکی در حقیقت افراد؟
این هفت دریابر سر کوی توحید نهاده شده، رونده در این راه تا بر این هفت دریا گذر نکند روا نباشد که بر سر کوی توحید رسد! و استقسای این هفت درگاه قرآن است که مصطفی فرمود: قرآن بر هفت حزلف نازل شد که همه آنها کافی و شافی است و بر هر آیتی ظهری است و بطنی! و برای هر حرفی حدی و مطلعی است! و چنانکه ساکمان و صدیقان فرمودند: بر این هفت بحر گذر کنید تا به توحید رسید! این است رمز که پیر طریقت گفت: هر حقیقتی از سینه عارف سر برزند، تا دو گو اه شریعت بر درستی وی گواهی ندهند آن حقیقت مقبول حق واقع نشود!
و قرآن در سوره تکویر آیه 21 فرموده: مطاع ثم امین. او را فرشتگان فرمان بردار، و استوار نزد خداوند است.
و نیز فرموده: قالوا ماذا قال برکم قالوا الحق. و گویند: خداوند در دنیا به شما چه گفت؟ گویند: سخن حق گفت بیان اینکه وجود ملائکه ماده و جسمانی نیست.
صنعت چهارم اینکه: ملائکه از آنجا که هر چه میکنند. به امر خدا میکنند،هرگز شکست نمیخورند به شهادت اینکه فرموده: ما کان الله لیعجره من شی فی السموات و الاعرض. خدا هرگز چنین نبوده که چیزی در آسمانها و زمین او را عاجر کند. فاطر 44
و از سوی دیگر فرموده: والله غالب علی امره. خدا بر امر خود مسلط است. یوسف 21
و نیز فرموده: ان الله بالغ امره. خدا کار خود را به انجام خواهد رسید. طلاق 3
از این جا روشن میشود ملائکه موجوداتی هستند که در وجودشان منزه و از ماده جسمانیاند، چون ماده جسمانی در معرض زوال وفساد تغییر است، و نیز کمال در ماده تدریجی است. از مبدا مسیر و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 132
فصل اول:
کلیات
مقدمه
بسمالله الرحمن الرحیم
«قرآن، نوری است که خاموشی ندارد؛ چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد، دریایی است که ژرفای آن درک نشود، راهی است که روندة آن گمراه نگردد، شعلهای است که نور آن تاریک نشود، جدا کننده حق و باطلی است که درخشش برهانش خاموش نگردد، بنایی است که ستونهای آن خراب نشود، شفا دهندهای است که بیماریهای وحشت انگیز را بزداید، قدرتی است که یاورانش شکست ندارند، و حقی است که یاری کنندگانش مغلوب نشوند.
قرآن، معدن ایمان و اصل آن است، چشمههای دانش و دریاهای علوم است، سرچشمة عدالت و نهر جاری عدل است، پایههای اسلام و ستونهای محکم آن است ، نهرهای جاری زلال حقیقت و سرزمینهای آن است.»
بار دیگر خدای مهربان را شکر میگویم که توفیق داد تا مدتی از عمر خود را در کنار قرآن و با قرآن باشیم و خاصعانه در درگاه ربویاش مسئلت دارم که چه در دنیا و چه در آخرت این توفیق را هرگز از من سلب ننماید و قرآن را همواره مونس و یاورم قرار دهد. مجموعة حاضر با نام «نگاهی ادبی به سورة یوسف (ع)» به عنوان پروژه تحقیقاتی پایان دوره چهار ساله تحصیل در رشته تربیت معلم قرآن کریم در دانشکده علوم قرآنی تهران، به رشتة تحریر درآمده است.
حال سؤالاتی که مایلم پاسخ دهم یکی این است که «چرا نگاه ادبی؟» و دیگر اینکه «چرا به سوره یوسف؟»
و اما پاسخ سؤال اول از این قرار است که همانطور که میدانیم، قرآن کریم به عنوان آخرین پیام مستقیم خداوند برای بندگان، تنها ریسمان استواری است که میتوان به آن چنگ آویخت و به کمک آن، در چند روزة زندگانی دنیوی از شر شرارتهای دشمنان بشریت (شیطان و جنودش) جان سالم به در برد و در پناه رحمت الهی قرار گرفت.
کتاب مقدسی که از آن صحبت میکنیم، مجموعهای از معانی بلند و مضامین عالی انسان سازی و هدایت آدمی به سوی رسیدن به کمال است و گویندة چنین معانی نورانی، آنها را در قالب لفظهای قابل فهم برای بشر درآورده و به او ارزانی داشته است.
برای رسیدن به هر نقطه بلندی، باید از راه مناسب آن عبور نمود. برای فتح هر قله مرتفعی باید دامنه آن کوه را پیمود. برای دستیابی به قلة مفاهیم ارزشمند قرآن نیز راه منطقی و عقلائی آن این است که از دامنة الفاظ قران حرکت نموده و آرام آرام بالا رفت تا به نتیجه مورد نظر رسید. الفاظ و عبارات قرآن به منزله پلکانی است که بدون در نظر داشن آن، تصور رسیدن به بام رفیع مفاهیم قرآنی، ناممکن مینماید. لذا اولین گام در راه شناخت قرآن، آشنایی با الفاظ قرآن است. و این آشنایی خود مستلزم آشنایی نسبتاً کامل با زبان عربی است. چرا که قرآن کریم «بلسانٍ عربیٍ مبینِ» آموختن این زبان و درک مقتضیات آن، یکی از ضرورتهای اجتناب ناپذیر است.
اینجانب سعی کردهام با نگاه به قرآن کریم از زوایه ادبیات، تا حدودی اولین گام خود را در راه انس با قرآن بردارم. و چنان که ذکر شد، استدلالم این است که چگونه میتوان ادعای «فهم» قرآن را داشت در حالیکه ذهن با فضای ادبیات عرب بیگانه باشد؟!
و این پاسخ به کسانی است که آموختن قواعد ابتدایی زبان عربی را برای آشنایی با قرآن، امری بیهوده و راهی فرعی تصور میکنند و بدون جدی گرفتن صرف و نحو، اهتمام خویش را صرف آموختن اقوال تفسیری مفسران کردهاند. غافل از اینکه همان مفسرانی که اینان اکنون نظراتشان را مطالعه کرده و فرا میگیرند، روزگاری با همین قواعد به ظاهر سادة اعلال ، دست و پنجه نرم کردهاند و یا اینکه مدتها از عمر خود را صرف کردهاند تا مثلاً اعراب محلی جملات را بشناسند و خلاصه هر کس در رابطه با علوم مختلف قرآنی، به نوعی صاحب نظر شده است، مطمئناً زمانی در قواعد ادبیات و بلاغت عربی، استخوان خرد کرده است.
و اما پاسخ سؤال دوم:
انگیزههای انتخاب سورة یوسف را در چند مورد میتوانم بیان کنم:
اولاً: راهنمایی استاد گرامیام به این سوره برای کارکردن، یکی از عوامل انتخاب آن ثالنیاً این سوره شامل یکی از زیباترین قصههای قرآن و یکی از