لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
آل بویه نخستین سلسله قدرتمند شیعه
آل بویه نام خود را از «بویه» (1) گرفتند که پدر بنیادگذاراناین سلسله بود. جد ایشان ابو شجاع بویه پسر فناخسرو(پناهخسرو) نام داشت که نسبتخود را به «مهرنرسى» وزیربهرام گور مىرسانید. بویه از طائفه شرزیل آوند از اهالى قریهکیاکلیش در دیلمان بود و با گمنامى و تنگدستى زندگى مىکرد وروزى او از صید ماهى بود، سپس شخصیتى یافته به خدمتیکى ازهموطنان خود به نام «ماکان کاکى» سردار امیر نصر ساسانىدرآمد (2) و پس از مرگ وى در سپاه «مردآویج زیارى» که از مردمگیلان بود، داخل شد.
وى سه پسر داشت که بعدها هر سه به سلطنت رسیدند. پسر بزرگ علىنام داشت که بعدا به موسوم«عمادالدوله» »هلو گردید و پسردوم حسن «رکن الدوله» و سومى احمد «معزالدوله» نامیدهشدند. این سه پسر، پس از تحمل شدائد و تلاش فراوانى که به کاربردند، به پیشرفت فوقالعادهاى نائل شدند. به گفته ابن ابىالحدید، چنان سلطنتى تشکیل دادند که در شکوه و عظمت، ضربالمثلبود (3) . سلطنت ال بویه به خصوص در زمان عضدالدوله به اوج قدرترسید و از آن پس، روى به انحطاط نهاد. آغاز آن از ماه ذیقعدهسال 321ه و پایان آن بنا بر احتمال قوى سال 448 بود. سلطنتآنان 120 سال ادامه داشت و 17 تن از این خاندان به حکومترسیدند (4) .
ابن طقطقى (701 - 660 ه) در کتاب «الفخرى فى الادابالسلطانیه و الدول الاسلامیه» درباره دولت آل بویه مىنویسد:
«پیدایش دولت آل بویه را هیچکس پیشبینى نمىکرد و حتى تصورجزئى از عظمت آن را نیز نمىنمود، لیکن دولت مزبور بر عالمچیره شد و مردم جهان را مقهور خود کرد و بر مقام خلافت استیلایافت. پادشاهان آل بویه خلفا را عزل و نصب کردند، و وزرا رابه کار وا داشتند و از کار برکنار نمودند، و بدینسان کلیهامور بلاد عجم و عراق را زیر فرمان خود درآوردند و رجال دولتمتفقا از ایشان اطاعت کردند» (5) .
صاحب تاریخ فخرى مىافزاید: «جالب این است که آن همه عظمت پساز تنگدستى و بینوائى و خوارى و نیازمندى و دست و پنجه نرمکردن با رنج و ستم نصیب آنان شد زیرا جد ایشان ابوشجاع بویه وپدر جد او جملگى مانند سایر رعایاى فقیر در بلاد دیلم به سرمىبردند و بویه خود به شغل ماهیگیرى مىپرداخت. از اینرو بودکه معزالدوله پس از تصرف بلاد همراه به نعمتخداوند معترف بودو مىگفت: من در آغاز زندگى هیزم مىچیدم و روى سر نهادهمىبردم» (6) .
وضع فلاکتبار بویه و پسرانش
بویه و پسرانش در ابتداى امر وضع رقتبارى داشتند و در دهى ازناحیه دیلمان سکونت داشتند که «کیاکلیش» خوانده مىشد (7) مورخان شغل بویه را ماهیگیرى نوشتهاند و همه در بینوا بودنخانواده آنان اتفاق نظر دارند. و از میان سه پسر بویه احمد(معزالدوله) در هنگامى که در اوج قدرت بود، علاقه داشت که ازگذشته رقتبار خود و پدر و برادرانش در زمانى که هنوز در دیلمبودند، در حضور جمع سخن گوید و این شاید به خاطر اداى شکرنعمت و موهبتى بود که خداوند به او و خاندانش ارزانى داشتهبود.
ابوالفضل شیرازى وزیر معزالدوله از قول او نقل کرده است که مندر دیلم، براى خانوادهام هیزم حمل مىکردم. روزى خواهر بزرگمگفت که هیزمى که امروز آوردهاى کافى نیست، یک پشته دیگربیاور، گفتم دیگر نمىتوانم و تا مىتوانستم آوردم. گفت: اگربیاورى دو گرده نان از نانى که مىپزم زیادتر به تو مىدهم. یکپشته دیگر آوردم و از خستگى نزدیک بود تلف شوم. خواهر گفت:
اگر یک پشته دیگر بیاورى، علاوه بر دو گرده نانى که بر جیرهنانت اضافه مىکنم، یک عدد پیاز هم به تو خواهم داد. من باز یکپشته دیگر هیزم بردم و خواهرم به وعده خود عمل کرد بعد از آنبه لطف خداوند، حالم تغییر کرد و در وضعى که مىبینى قرارگرفتم.
وزیر ابوالفضل شیرازى گفت که معزالدوله، داستان مزبور رابارها در حضور جمع در مقام افتخار، بیان مىکرد و هیچ کتماننمىداشت و اگر غیر از این بود، من آن را نقل مىکردم» (8) .
شهریار بن رستم دیلمى درباره آغاز دولت آل بویه و پیدایش آنگوید: «ابو شجاع بویه در آغاز کارش با من وستبود، هنگامىکه مادر فرزندانش عمادالدوله ابوالحسن على، و رکنالدولهابوعلى حسن، و معزالدوله ابوالحسین احمد که هر سه به پادشاهىرسیدند درگذشت، روزى به خانه او رفتم دیدم ابوشجاع بویه ازاندوه زنش بیتابى مىکند، از اینرو وى را تسلیت داده از اضطرابو پریشانى او کاستم، سپس ابوشجاع و فرزندانش را برداشته بهخانه خود آوردم و طعامى براى آنها حاضر کردم، در این وقتشخصىکه از بیرون خانه مىگذشت، فریاد زد: «منجم، تعبیر کننده خوابو نویسنده ادعیه و طلسمات». ابوشجاع وى را خواست و گفت مندیشب خوابى دیدهام برایم تعبیر کن. خواب دیدم که بول مىکردم وآتشى عظیم از من خارج مىشد، سپس آن آتش دامنه یافته روى بهبالا نهاد چندانگه مىرفت که به آسمان برسد، آنگاه آتش از همشکافته شد و سه قسمت گردید و از هر قسمتشعلههایى پدید آمد ودنیا را روشن کرد.
منجم گفت: این خواب تو بسیار با اهمیت است و من جز با گرفتنخلعت و اسبى آن راتعبیر نمىکنم، بویه گفت: به خدا سوگند من جزاین لباسى که پوشیدهام، چیزى ندارم.
اگر آن را به تو بدهم برهنه مىمانم. منجم گفت: پس ده دیناربده، بویه گفت: به خدا سوگند دو دینار هم ندارم تا چه رسد بهده دینار! و سپس چیز ناقابلى بدو داد. منجم گفت: بدان که توداراى سه پسرى که مالک روى زمین خواهند شد و بر مردم جهانفرمانروایى خواهند کرد و چنانکه آن آتش به آسمان بالا رفت.
آوازه ایشان نیز در اطراف و اکناف عالم خواهد پیچید و همانقدر که شاخههاى آن پراکنده شد گروهى پادشاهان از ایشان بهوجود خواهند آمد. بویه گفت: شرم نمىکنى ما را مسخره مىنمایى؟!
من مردى فقیر و پریشانم و فرزندانم همگى فقیر و نیازمندند.
اینان کجا و پادشاهى کجا؟! منجم گفت: اکنون تاریخ ولادت هر یکاز فرزندان خود را برایم بگو، بویه نیز تاریخ ولادت هر یک رابدو گفت. منجم لحظهاى در اسطرلاب و تقویمهاى خود نگریستسپسبرخاسته دست عمادالدوله ابوالحسن على را بوسید و گفت: به خداسوگند این بر تمام بلاد سلطنت مىکند و پس از وى این و دستبرادرش ابوعلى حسن را گرفت. ابوشجاع بویه از گفتار منجم بهخشم آمد و به فرزندانش گفت: برخیزید و پسگردن او بزنید که سختما را مسخره نموده است. ایشان نیز برخاسته همچنان پسگردن اومىزدند و ما مىخندیدیم. سپس منجم گفت: بزنید بیم ندارم، هرگاهبه پادشاهى رسیدید گفتار مرا به یاد خواهید آورد. ابوشجاع نیزده درهم به او داد و او پى کار خود رفت» (9) .
جریان این خواب را ابن جوزى (10) و سید ابن طاوس (11) از«تنوخى» با کمى تفاوت نقل کردهاند به موجب این نقل موقعى کهبویه تعبیر خواب خود را از خوابگزار پرسید، پسر بزرگش علىتازه از کودکى وارد نوجوانى شده بود، دو پسر دیگرش به خصوصاحمد کودک خردسال بودند.
تنوخى از پدرش از ابوالقاسم على بن حسان انبارى کاتب نقلمىکند که او گفت:
هنگامى که معزالدوله مرا از بغداد به دیلمان فرستاد تا درشهرى در ناحیه، براى او سراهائى بنا کنم، به من گفت که درآنجا مردى استبه نام ابوالحسین پسر شیرکوه، چون او را یافتىوى راگرامى دار و سلام من(معزالدوله) را به او برسان و بگو کهمن در کودکى شنیده بودم که پدرم خوابى دیده بود و او و توبراى تعبیر آن خواب، به خوابگزارى در دیلم مراجعه کردید،کیفیتخواب مزبور را براى من بیان کن، ابوالقاسم گفت: که چونبه دیلمان رسیدم ابوالحسین را یافتم و پیغام پادشاه را به اورساندم. گفت: بین من و بویه دوستى محکمى بود و خانه من و او،همانطور که اکنون مىبینى در مقابل هم، قرار داشت. روزى بویهبه من گفت: خوابى دیدهام که مرا به وحشت انداخته است، کسى راپیدا کن تا خواب مرا تعبیر کند، گفتم در این صحرا چهکسى رامىتوان یافت که بتواند خواب تعبیر کند؟ باید صبر کرد تا منجمىیا عالمى ازاینجا عبور کند و از او درخواست کنیم تعبیر خوابتو را بگوید. چند ماه از این ماجرا گذشت، روزى من و بویه بهساحل دریا رفتیم تاماهى صید کنیم، اتفاقا ماهى بسیارى صیدکردیم و آنها را بر پشت گرفته به خانههاى خود بازگشتیم، بویهبه من گفت که من کسى را در خانه ندارم تا ماهیها را پاکیزهکند و بریان سازد(چون زنش مرده بود) تو همه آنها را به خانهخود ببر تا در آنجا براى خوردن آماده شوند. ماهیها را به خانهما بردیم. من و بویه و زنم نشستیم و به نظیف کردن و پختن آنهاپرداختیم از قضا مردى در کوچه فریاد مىزد که منجم هستم، خوابتعبیر مىکنم. بویه به من گفت که خواب مرا به خاطر دارى؟ گفتم:
آرى و برخاستم منجم را وارد خانه کردم، بویه خواب خود را براىاو شرح داد...».
ابوالحسین مىگوید:
«سالها گذشت و من خواب را فراموش کردم تا بویه به خراسان رفتو على به امارت برخاست و ما شنیدیم که ارجان(بهبهان) را مالکشده و پس از آن به فرمانروائى تمام فارس نایل گردیده که از آنبه بعد جوائز او به خانوادهاش و به بزرگان دیلم مىرسید.
روزى قاصدش مرا طلب کرد من نزد على رفتم از قدرت او دچارشگفتى شدم و خواب (خواب بویه) را به فراموشى سپرده بودم، علىسختبه من نیکى کرد و جوائز عظیمى به من عطا نمود. در یکى ازروزها، هنگامى که جز من و او، کس دیگرى نبود، گفت: اىابوالحسین خوابى را که پدرم دیده بود و خوابگزار تعبیر کرد وبه او پسگردنى زدید، به خاطر دارى؟ آنگاه دستور داد هزاردینار آوردند و به من داد و گفت این قیمت آن ماهى مىباشد. آنماهى را به خوابگزار داده بود). جوائزلى(عمادالدوله))هلود وعطایاى دیگرى هم به ابوالحسین داد و او به دیلم باز گشت.
ابوالقاسم تمام داستان را به خاطر سپرد و نزد معزالدولهمراجعت کرد و آنچه شنیده بود، براى وى باز گفت» (12) .
بعضیها خواب ابوشجاع بویه را طور دیگرى نقل کردهاند، بنابرایننقل او در خواب دید که به شکل درختى سه تنه درآمده است که ازآن آتش زبانه مىکشد. معبرى خواب او را نشانهاى از حکومت آیندهسه پسرش تاویل مىکند (13) .این حکایتبه هر صورت نمونهاى ازتدبیرى مشروع است که مقصود از آن تقدس بخشیدن به قدرت آل بویهبود.
نسب آل بویه
این مطلب را بسیارى از مورخان نوشتهاند: آل بویه از اخلافسلاطین ساسانى بودند که چون زمانى طولانى در سرزمین دیلم اقامتداشتند بدان جهت دیلمى نامیده شدهاند (14) .
تاجالدین حسینى نقیب از علماى نسابه قرن هشتم به نقل از ابواسحاق صابى در کتاب «التاجى فى اخبار بنىبویه» چنین گوید کهپادشاهدوله(مقتدرترین نیرترد آل بویه) از نسب خود جستجو کرد ودر این باره با مهلبى (وزیر معزالدوله) مکاتبه نمود، مهلبى ازسالخوردگان دیلم و موبدان و وجوه مردم ایران، تحقیق کرد، همهنوشتند و تایید کردند و نسب او را که به ساسانیان مىرسد،صحیح دانستند (15) .
ظاهرا همین نوشته صابى را نویسندگان دیگر بعد از او، ملاک قراردادهاند (16) .
اغلب مورخانى که به ذکر نسب آل بویه پرداختهاند، نسب آنان رابه پادشاهان ساسانى مىرسانند اما در این که به کدامیک ازساسانیان متصل مىشوند، بین مورخان اختلاف وجود دارد.
ابوریحان بیرونى(440 - 360ه) از کتاب «التاج» نوشتهابراهیم صابى(دبیر) اجداد بویه را این چنین نوشته است:
«بویه پسر فناخسرو پسرشان پسر کوهى، پسر شیرزیل (شیردل)
کوچک، پسر شیرکده پسر شیرزیل بزرگ پسر شیرانى شاه، پسر شیرفنهپسر سسنان شاه پسر سس خره، پسر شوزیل پسر سسناذر پسر بهرامگور. ابوریحان آنگاه چند قول دیگر در خصوص نسب آل بویه ذکرکرده است (17) .
ابن ماکولا (متوفى 475ه) بعد از ابوریحان از قدیمىترین کسانىاست که نسبت عضدالدوله را تا بابک پسر ساسان بزرگ(جدساسانیان) رسانیده است (18) . لیکن میان نوشته این دو، مختصرتفاوتى وجود دارد.
احمد بن على قلقشندى)متوفى 821ه) نسب آل بویه را به یزدگردرسانده است (19) .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
وظایف شیعه در زمان غیبت
تعجب نکنید از این که می گویم هر لحظه در انتظارآمدنش باشیم.امام زمان(عج)در نامه ی شریف فرمودند:برای تعجیل در فرج من،زیاد دعا کنید:زیرا فرج من،فرج خودشماست.یعنی اگر زیاد دعا کردید،دست کم برای شما گشایش وظهور خواهد شدبرای شما تجلی می کنم.خودم را به شما نشان می دهم.کمالات را به شما عطا خواهم کرد.بنابراین شیعه باید در چنین انتظاری بسر ببرد.مگر می شود من به یاد امام زمان باشم و او مرا یاد نکند.شما اگر به یگ بزرگی احترام بکنی،او تلافی می کندوجبران می کند،اما اگر برای امام مهدی دعا بکنی یا به یاد اد بنشینی ؟ آیا او هیچ از تو یاد نمی کند؟تازه قضیه عکس این است،زمانی هم که ما از او غافلیم،او از ما یاد می کند.روزی عبدالله بن ابان ریات- به محضر شریف امام رضا(ع)آمد و عرض کرد :یابن رسولالله برای من وخانواده واهل بیتم دعا کنید.امام رضادر پاسخ فرمودندمگر این کار را نمی کنم ،به خدا سوگند کارهای شما هر روز وشب به من عرضه می شود.ایم منطق امامان معصوم است که نامه اعمال ما که به دست آنان می رسد اگر خوب باشد دعا می کنند واگر بد باشند از خدا برای ما طلب آمرزش می کنند برگرفته از کتاب آماده باش یـــاران امام زمان
راه ایجاد ارتباط با اهلبیت(علیه السلام)ومخصوصـــــــــا حـضـرت ولیـعصر(علیه السـلام)عبــارت اسـت:اول معرفت خداوند متعال.دوم:اطاعت محض از پروردگار این دو موجب حـب بـه خـداوند ومحـبت نـسبت بـه همه آنـها کـه خـدا آنـان را دوسـت مـی دارد مثـل انبیـاء واوصـیاء مـی شـود،مخصـوصا مـوجب عـلاقه وارتباط با محمد وآل محمد می شود که نزدیکترین آنها به ما،حضرت صاحب الامر است
وظایف منتظران
در زمره یاران حضرت مهدی در آمدن،باشعارتحقق پذیر نیست.انتظار می خواهد وعمل به ورع.همت می طلبد.پرهیزگاری می طلبد،آنهم در میدان تلاش ومجاهدت.در غیبت مولا شایسته نیست نشستن وچشم به در دوختن،باید برخاست،باید عمل کرد باید مسئولیت پذیرفت،باید کوشید،امابراساس ورع وتقوی،نه براساس هوای نفس،ونه به خاطر مال ومنال،ونه به خاطر پست ومقام.بلکه فقط کاربرای خداواولیاءالله
آیا آماده ایم؟
می گویند وقتی حکومت جهانی حضرت مهدی برپاشود بپیروان اسلام حاکمان روی زمین می شوند ولی آیا این موقعیت برای همه مسلمانان فراهم خواهد شد ویــــــــا منظورفقط مسـلمانان واقعی است که در زبــان وقلــب و عمل پیرو مکتب اهل بیت پیامبر هستند؟آن گونه که در روایات امده است در زمان ظهور حضرت مهدی جمعی از مـــــدعیــــــــــان انتظارظــهــور،بــه مخــالفت بـا او بـــــر می خیزندوتنهاافرادی سعــادت همراهـــی بــا ایـــشان نصیبشان می شود که پیرو واقــعی مکتب اهــل بیت و خداشناس راستین باشند.حضرت علی در همین باره می فرمایند:یاوران مهدی در آخرالزمان کسانی هستند که خداوند را به طور شایسته،شناخته اند
ابر ،خورشـید را از دیدکسانی می پوشاند که در زمیـن هستندنه کسـانیکه برفراز ابرحرکت می کنند.غیبـت آن حضرت نیز برای کسانیکه است که به دنیاوطبیعت مادی دل بسته اند،امـا کسانیکه بر ابر شهوات وغبار هواهای نفسانی پـا گذارده ودرآسمان معنـویت پرواز می کنند،هر لحظه بخواهند در حضور او هستند
مربوع
«مربوع» نام اسب پیامبر خدا است، که حضرت صاحب الأمر (عج) هنگام ظهور همراه خویش خواهند داشت. («نجم الثّاقب»، ص 125)
مرگ جاهلی
پیامبر گرامی صلّی الله علیه و آله و سلّم انحراف گرایان از خطّ عقیده به امامت را که از شناخت امام راستین عصر خود سر باز می زنند، جاهلیّت گرا و به عنوان کسی که به دوران جاهلیّت عقب گرد نماید، تعبیر کرده و می فرماید:
«مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِف إمامَ زَمانِهِ، ماتَ مَیْتَةً جاهِلیّةً («اصول کافی»، ج 1، ص 375)
: کسی که بمیرد و امام زمان خویش را نشناخته باشد، مرگ او مانند مرگ افراد دوران جاهلیّت است.»
این حدیث نشانگر صدور یک فرمان قطعی اسلامی از ناحیه پیامبر است، و با صراحت و تأکید توجّه عموم را به دو امر مهم جلب می نماید:
1- پیامبر اسلام با اضافه کردن کلمه «امام» به کلمه «زمان» ضرورت وجود امام جامع الشرائط و قابل شناخت را در هر عصر و زمانی (هر چند تنها یک نفر مسلمان وجود داشته باشد) جهت پیروی از او اعلام فرموده، و چنین امامی جز با امامان معصوم علیه السّلام شیعه که آخرین آنها حضرت مهدی، حجّة بن الحسن العسکری (عج) است، نمی تواند با کسی منطبق گردد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
وظایف شیعه در زمان غیبت
تعجب نکنید از این که می گویم هر لحظه در انتظارآمدنش باشیم.امام زمان(عج)در نامه ی شریف فرمودند:برای تعجیل در فرج من،زیاد دعا کنید:زیرا فرج من،فرج خودشماست.یعنی اگر زیاد دعا کردید،دست کم برای شما گشایش وظهور خواهد شدبرای شما تجلی می کنم.خودم را به شما نشان می دهم.کمالات را به شما عطا خواهم کرد.بنابراین شیعه باید در چنین انتظاری بسر ببرد.مگر می شود من به یاد امام زمان باشم و او مرا یاد نکند.شما اگر به یگ بزرگی احترام بکنی،او تلافی می کندوجبران می کند،اما اگر برای امام مهدی دعا بکنی یا به یاد اد بنشینی ؟ آیا او هیچ از تو یاد نمی کند؟تازه قضیه عکس این است،زمانی هم که ما از او غافلیم،او از ما یاد می کند.روزی عبدالله بن ابان ریات- به محضر شریف امام رضا(ع)آمد و عرض کرد :یابن رسولالله برای من وخانواده واهل بیتم دعا کنید.امام رضادر پاسخ فرمودندمگر این کار را نمی کنم ،به خدا سوگند کارهای شما هر روز وشب به من عرضه می شود.ایم منطق امامان معصوم است که نامه اعمال ما که به دست آنان می رسد اگر خوب باشد دعا می کنند واگر بد باشند از خدا برای ما طلب آمرزش می کنند برگرفته از کتاب آماده باش یـــاران امام زمان راه ایجاد ارتباط با اهلبیت(علیه السلام)ومخصوصـــــــــا حـضـرت ولیـعصر(علیه السـلام)عبــارت اسـت:اول معرفت خداوند متعال.دوم:اطاعت محض از پروردگار این دو موجب حـب بـه خـداوند ومحـبت نـسبت بـه همه آنـها کـه خـدا آنـان را دوسـت مـی دارد مثـل انبیـاء واوصـیاء مـی شـود،مخصـوصا مـوجب عـلاقه وارتباط با محمد وآل محمد می شود که نزدیکترین آنها به ما،حضرت صاحب الامر است
وظایف منتظران
در زمره یاران حضرت مهدی در آمدن،باشعارتحقق پذیر نیست.انتظار می خواهد وعمل به ورع.همت می طلبد.پرهیزگاری می طلبد،آنهم در میدان تلاش ومجاهدت.در غیبت مولا شایسته نیست نشستن وچشم به در دوختن،باید برخاست،باید عمل کرد باید مسئولیت پذیرفت،باید کوشید،امابراساس ورع وتقوی،نه براساس هوای نفس،ونه به خاطر مال ومنال،ونه به خاطر پست ومقام.بلکه فقط کاربرای خداواولیاءالله
آیا آماده ایم؟
می گویند وقتی حکومت جهانی حضرت مهدی برپاشود بپیروان اسلام حاکمان روی زمین می شوند ولی آیا این موقعیت برای همه مسلمانان فراهم خواهد شد ویــــــــا منظورفقط مسـلمانان واقعی است که در زبــان وقلــب و عمل پیرو مکتب اهل بیت پیامبر هستند؟آن گونه که در روایات امده است در زمان ظهور حضرت مهدی جمعی از مـــــدعیــــــــــان انتظارظــهــور،بــه مخــالفت بـا او بـــــر می خیزندوتنهاافرادی سعــادت همراهـــی بــا ایـــشان نصیبشان می شود که پیرو واقــعی مکتب اهــل بیت و خداشناس راستین باشند.حضرت علی در همین باره می فرمایند:یاوران مهدی در آخرالزمان کسانی هستند که خداوند را به طور شایسته،شناخته اند
ابر ،خورشـید را از دیدکسانی می پوشاند که در زمیـن هستندنه کسـانیکه برفراز ابرحرکت می کنند.غیبـت آن حضرت نیز برای کسانیکه است که به دنیاوطبیعت مادی دل بسته اند،امـا کسانیکه بر ابر شهوات وغبار هواهای نفسانی پـا گذارده ودرآسمان معنـویت پرواز می کنند،هر لحظه بخواهند در حضور او هستند .
مربوع
«مربوع» نام اسب پیامبر خدا است، که حضرت صاحب الأمر (عج) هنگام ظهور همراه خویش خواهند داشت. («نجم الثّاقب»، ص 125)
مرگ جاهلی
پیامبر گرامی صلّی الله علیه و آله و سلّم انحراف گرایان از خطّ عقیده به امامت را که از شناخت امام راستین عصر خود سر باز می زنند، جاهلیّت گرا و به عنوان کسی که به دوران جاهلیّت عقب گرد نماید، تعبیر کرده و می فرماید:
«مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِف إمامَ زَمانِهِ، ماتَ مَیْتَةً جاهِلیّةً («اصول کافی»، ج 1، ص 375)
: کسی که بمیرد و امام زمان خویش را نشناخته باشد، مرگ او مانند مرگ افراد دوران جاهلیّت است.»
این حدیث نشانگر صدور یک فرمان قطعی اسلامی از ناحیه پیامبر است، و با صراحت و تأکید توجّه عموم را به دو امر مهم جلب می نماید:
1- پیامبر اسلام با اضافه کردن کلمه «امام» به کلمه «زمان» ضرورت وجود امام جامع الشرائط و قابل شناخت را در هر عصر و زمانی (هر چند تنها یک نفر مسلمان وجود داشته باشد) جهت پیروی از او اعلام فرموده، و چنین امامی جز با امامان معصوم علیه السّلام شیعه که آخرین آنها حضرت مهدی، حجّة بن الحسن العسکری (عج) است، نمی تواند با کسی منطبق گردد.
2- از اینکه پیامبر گرامی صلّی الله علیه و آله و سلّم با اضافه کردن «مَیْتَةً» به کلمه «جاهلیَّةً» مرگ فاقد چنین شناختی را مرگ جاهلی توصیف کرده، معلوم می شود که این امام همانند پیامبر، رابطه بین خلق و خالق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
گام های نو در مرجعیت شیعه
آیا تا به حال برای شما پیش آمده است, به عنوان یک فرد ناشناس با یک مرجع تقلید اسلامی, در یک اتاق معمولی و در خانه او, ملاقات کنید؟
آیت الله جناتی مرجع تقلید امروز ایران که به تازگی 70 ساله شده است در خانه ای بزرگ و ساده در کوچه پس کوچه های شهر قم زندگی می کند. این خانه علیرغم بزرگی, نمای ساده ای دارد که به نظر می رسد سیمانی است. ده پانزده پنجره فلزی آهنی زنگ زده و یک در آهنی ضد زنگ زده با چراغی که محوطه جلو درب را روشن می کند از ویژگی های خاص منزل این عالم دینی است.
آیت الله فرد بشاش و خوش برخوردی است و در سخن گفتن بسیار پرحرارت و شاداب نشان می دهد, اما زمانی که پای گفتگوی مذهبی احکام دینی به میان کشیده می شود جوش و خروش او چند برابر است. لحن سخن او در این هنگام بسیار محکم و قاطع و البته با کنایات و اشارات خاص و شیرین مخصوص نواحی شرق ایران توأم می شود. چشمانی بزرگ و خسته و ریش خرمایی رنگ و مجعدی دارد اما موهایش به سپیدی گراییده است.
آیت الله جناتی دردهای زیادی داشت, این به خصوص در گفته هایش بیشتر به چشم می آمد. او از رنج هایی می گفت که از 20, 30 سال پیش دامانش را گرفته و پس از گذر این همه سال, این روزها را همراه با آرامش می خواهد, از نام و شهرت و معروفیت نصیبی نبرده و جز معدودی دانشمندان و متفکران بسیار بزرگ اسلامی و مسیحی و دیگران, همنشین دیگری نداشته است. بعضا دیده می شود که در جاهای خاصی به بحث و گفتگو با دیگر عالمان دینی مشغول شده و یا در زیر زمین منزل خویش به درس و بحث مذهبی می پردازد. او مرجعی دینی است که در پس سرگذشت خود, سفرهای علمی و کنفرانس های دینی بین المللی فراوانی را به یادگار گذاشته و آشنایی عمیقی با فرهنگ و آداب اروپاییان دارد.
او نظریات جدید و جالبی را در فقه اسلامی مطرح ساخته و هم بستری اجتهاد امروزی «با احتیاط» فقهی را ناکارآمد و نادرست می داند. این نظریه در رساله توضیح المسائل آیت الله به وضوح دیده می شود, در نتیجه, جوان امروز ایرانی با رساله ای نوین روبروست که بیش از 170 احتیاط در آن حذف شه است. این کاری است که از 150 سال پیش بدین سو کسی به انجام آن مبادرت نکرده و یا جرأت انجام آن را نداشته است.
جامعه جوان و مرجع امروز
جامعه امروز ایران, در عصر حاضر درگیر بزرگترین چالش های فکری, عقیدتی در مبانی و اصولی است که سال های سال از نیاکان خود به میراث برده است. از اصلی ترین و با اهمیت ترین این مبانی, اصول دینی و مذهبی این جامعه است که امروزه زیر قبای فقه شیعی و در ید فقها و عالمان و رهبران دین شناس جامعه به جامعه عرضه شده و چنانکه می بینیم تا حدی نامقبول و نامفهوم افتاده است.
به حقیقت باید گفت: نسل امروز ایران چندان نگاهی به دین ندارد و یا اگر در طلب آن روان است, جز تاریخ و اخلاق دینی, نمی طلبد و فقه اسلامی در فکر و ذهن او بسیار مهجور و متروک افتاده است.
در این میانه, نقش متولیان و راهبران فقه اسلامی در جامعه جوان امروز ایران بسیار حیاتی است, چه اینان می باید دریابند که خواسته های این نسل, جز آن است که در نوشتارها و رسالات مذهبی دیده می شود. نسل امروز نگاه عقلانی را در تمامی جنبه های زندگی خود وارد کرده و دین را هیچ گریزی از این نگاه تند و تیزبین و شکاک نیست. علت یابی و استدلال علمی اینک جزئی از فقه اسلامی به شمار می آید و اگر تا دیروز قرار بود که به احکام و فرامین مذهبی به سادگی و بی چون و چرا عمل شود, امروز چنین نیست و نخستین مسئله ای که به احکام و فرامین مذهبی به سادگی و بی چون و چرا عمل می شود, امروز چنین نیست و نخستین مستله ای که روح یک جوان دردمند و متردد و مسئول را در قبال دستورات مذهبی حاکمان دینی به چالش جدی وا می دارد طرح این سوال است که علت فلان حکم و بهمان مسئله فقهی چیست و چرا باید به آن عمل شود؟
نکته تلخ تر اینجاست که این دید خوشبینانه تنها بخش کوچکی از جامعه جوان ایران را در بر می گیرد و بسیاری را سودای آن نیست که به چرایی و چگونگی فرامین دینی و حتی متن مذهب خود حساس باشند و به کنکاش و جستجو در بطن و روح آن بپردازند. حال باید بدانیم رویکرد مرجعیت شیعی نسبت به این خواست ها و افکار عمومی چیست و چه رهیافتی برای آنان به ارمغان آورده است؟
بی شک مراجع امروز ایران دو دسته اند:
1- مرجعیت سنتی:
این طبقه دارای دید سنتی و نظر و نگاه قدیمی و اسلوب یکنواخت و روش منطبق بر یکصد سال پیش و یا پیش از آن است که تا به امروز هرگز تکان نخورده است و به هیچ روی شرایط زمان و مکان و تغییرات و تعویضان آن برایش مفهوم و مهم نیست (تغییر و تحول شرایط روز در دگرگونی ویژگی های درونی یا بیرونی موضوعات احکام چنان مؤثر است که در نهایت به شکل گیری احکام و فرامین دیگری می انجامد).
این نظر از آنجا ساتع است که فرض این عالمان و فقیهان سنتی بر آسیب پذیری دین و ضربه خوردن فقه اسلامی در صورت انطباق و سازگاری به آن با شرایط روز می باشد, از این روی اصل و اساس فقه را نگاه داشته اند و به هیچ گونه تغییر و تحول در ابعاد و شکل آن نمی اندیشند.
2- مرجعیت نوین:
اصطلاحی که تحت عنوان مرجعیت نوین به کار می بریم به ساخت فکری و ذهنی آن دسته از مراجع مربوط است که تحولات و شرایط روزمره اجتماعی, سیاسی و نیازهای جدید جامعه را درک کرده اند و بی تفاوت از کنار آن عبور نکرده اند. این طبقه از مراجع دینی شرایط روز را به طور عمیق و اساسی در احکام و نظریات فقهی خود گنجانده اند و جدای از اقبال عمومی مردم مورد توجه گروه های روشنفکر, سکولار و حتی لائیک قرار گرفته اند.
طبقه جوان جامعه نیز از این رویکرد به دور نمانده است. این بخش عظیم جامعه ایرانی تغییرات و تکاملات فقهی و مذهبی مراجع دینی روشن بین امروز را مهم انگاشته و عاملی برای بازگشتی دوباره به سطح مذهب و رویه دین می انگارد.
امروز در جامعه ایرانی و در میان تمام طبقات آن سخن از این دسته مراجع است. چند تن از آنان بسیار شناخته شده و معروف می باشند اما بعضا مراجع دینی ای دیده می شوند که به علت پایبندی به اصول اخلاق سنتی خود و حفظ تواضع و ایمان درونی, تلاش چندانی برای مطرح ساختن خود در جامعه انجام نمی دهند. امروز و دراین گزارش سخن از این گونه راهبران دینی جامعه است. مرجعی که امروز سخن ما حول محور او می گردد, آیت الله جناتی است که در خانه بزرگ اما بسیار ساده خود در شهر مذهبی قم زندگی می کند و به تازگی رساله احکام علمیه خود را منتشر ساخته است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
نهج البلاغه از مشهورترین و معتبرترین منابع حدیث شیعه است که به کوشش سیّد رضى (359 ـ 1 ـ نهج البلاغه حاوى سخنان زیباى 406 ه* ق) گردآورى و تدوین گردیدهنقش نهج البلاغه در فقه نقش نهج البلاغه در فقه اسلامیوتر از سخن خدا معرفى مى شود.2 ـ تنوع موضوعات نهج البلاغه اعجاب برانگیز است، معارف بلند توحیدى ارزشهاى والاى الهى، پند و اندرز و موعظه، بیان و تحلیل حوادث سیاسى و اجتماعى، دستور کار حکمرانان و توبیخ آنها از جمله مطالب نهج البلاغه است. تاکنون درباره ابعاد مختلف این کتاب عظیم سخن بسیار گفته شده، بعد عقیدتى، فلسفى، سیاسى، اخلاقى، اجتماعى و . . . ولى کمتر از بعد فقهى آن - سخن به میان آمده است و شاید این به خاطر آن بوده است که این بحثها در سطح عموم نشر مىشده و سخن از بعد فقهى آن باید با فقها گفته شود، و با اصطلاحات مخصوص این علم، که طبعا همگان را مفید نخواهد بود . ولى هم نهج البلاغه از این نظر غنى است و هم مىتوان گوشههائى از این بحث را آن چنان تهیه کرد که خالى از اصطلاحات پیچیده علمى، و همگان را مفید باشد . و این نوشتار به همین منظور تهیه شده است . اسناد روایات نهج البلاغه: با اینکه در نهج البلاغه جملههاى فراوانى پیرامون احکام مختلف فقهى وجود دارد، جملههائى راهگشا و مؤثر، ولى آنچه در درجه اول از نظر فقهى اهمیت دارد سند این خطبهها و نامهها و کلمات است که باید با ضوابط و ادله حجیتخبر که در علم اصول آمده است هماهنگ باشد، و بتوان در یک مسئله فقهى مربوط به حلال و حرام روى آن تکیه کرد . مگر در مسائل اخلاقى، اجتماعى، سیاسى و عقیدتى اعتبار حجیتخبر از نظر سند لازم نیست که تنها در مسائل فقهى روى آن تکیه مىشود؟ در پاسخ باید گفت: آنچه در مسائل عقیدتى در نهج البلاغه آمده همراه با استدلالات عقلى و فلسفى و قرآنى است، و باید هم چنین باشد، زیرا اصول اعتقادى تنها از طریق علم و یقین شناخته مىشود، نه از طریق خبر واحد و مانند آن . و این امر در مورد بسیارى از رهنمودهاى سیاسى و اجتماعى و مانند آن نیز صادق است . بنابراین، تکیه بر اسناد در این موارد چندان مطرح نیست . در زمینه مسائل اخلاقى نیز چون اصول اخلاقى از امورى شناخته شده، و هماهنگ با فطرت است، و نقش یک رهبر اخلاقى بیشتر جایگزین کردن این اصول در روح پیروان، و ایجاد انگیزههاى پذیرش، و حرکتبه سوى آن است و نه تعلیم این اصول، لذا در این زمینه نیز مسئله سند حدیث چندان مطرح نیست . مخصوصا در مواردى که اصول اخلاقى از مرز واجب و حرام درمىگذرد و شکل «مستحب» را به خود مىگیرد که بنابر اصل معروف «تسامح در ادله سنن» در میان علماى اصول، مطلب واضحتر خواهد بود . اما در مورد مسائل فقهى مخصوصا آنچه به احکام تعبدى واجب و حرام باز مىگردد چارهاى جز یافتن یک سند معتبر نیست، و گرنه دلالت هر اندازه قوى باشد با فقدان سند قابل اعتماد، کارى از پیش نمىرود . بنابراین، نقش اعتبار سند در مسائل فقهى ظاهرتر و سرنوشتسازتر است، هر چند این مساله در سایر موارد نیز داراى اهمیت است . براى راه یافتن به اعتبار سند یک حدیث راههاى شناخته شدهاى در پیش است: 1 - معتبر بودن تمام رجال سند یک حدیث، مثلا اگر حدیثى را مرحوم کلینى در کتاب کافى نقل کرده و میان او و امام صادق (ع) که گوینده اصلى حدیث است، پنج نفر واسطه هستند باید تمام این پنج نفر افراد معتبر و موثق بوده باشند، که این کار معمولا با مراجعه به کتب علم رجال - که مخصوصا براى همین هدف تدوین شده - انجام مىگیرد و پس از مراجعه به این کتب مىبینیم که مثلا تمام رجال سند این حدیث افراد عادل، ثقه، معتبر و شناخته شدهاند . اما با نهایت تاسف مرحوم سید رضى «قدس سرهالشریف» گردآورنده بزرگ «نهج البلاغه» عنایتى به این امر نکرده، و اسناد این خطبهها و نامهها و کلمات قصار را نیاورده است، و در نتیجه نهج البلاغه به صورت احادیث مرسل درآمده است . هر چند - چنانکه خواهیم دید - طرق دیگرى براى اثبات اعتبار اسناد این اثر عظیم اسلامى در دست داریم، و شاید مرحوم سید رضى هم به همین دلیل، عنایتى به جمع اسناد آن نکرده، و یا به خاطر وجود دلائل متقن در لابلاى عبارات نهج البلاغه خود را مستغنى از این معنى مىدانسته و مسائل مطروح در آن را بىنیاز از سند مىشمرده است . به هر حال این موضوع مربوط به گذشته و عصر مرحوم سیدرضى «رحمة الله علیه» است . 2 - راه دیگرى که براى سند یک حدیث مورد استفاده قرار مىگیرد، به اصطلاح «عرضه کردن بر کتاب الله» است، یعنى حدیث را با متن قرآن که اصلىترین و قطعىترین سند اسلامى است مقایسه مىکنیم اگر با آن هماهنگ بود آن را معتبر مىشمریم . این روشى است که در احادیث متعددى از معصومین علیهم السلام به ما رسیده است . (1) استفاده از این روش در مورد بسیارى از احادیث نهجالبلاغه کاملا میسر است . چرا که هماهنگى عجیبى میان محتواى نهج البلاغه و آیات قرآنى مىبینیم . گویى هر دو یک مطلب استبا دو عبارت: یکى نظم و «کلام خالق» و دیگرى «کلام مخلوق» و هر دو در اوج فصاحت، در نهایت انسجام و بلاغت، و در کمال دقت و نظم ظرافت . 3 - راه سوم تشخیص چگونگى سند یک حدیثیا یک کتاب، «شهرت آن در میان اصحاب» و علما و بزرگان دین است، که اگر معیار این باشد، این کتاب نفیس اسلامى در اوج شهرت در میان همه علما است، و همگى با دیده عظمتبه آن مىنگرند و پیوسته در کلمات خود به مطالب مختلف آن استناد مىجویند و روى آن تکیه مىکنند، استنادى که بیانگر اعتماد آنها به این کتاب والاقدر اسلامى است . 4 - راه دیگر براى رسیدن به اعتبار سند یک حدیثیا یک کتاب، «علو مضمون» است . مراد از «علو مضمون» آن است که محتوا و مضمون حدیثبه قدرى عالى و در سطح بالا باشد که نتوان احتمال داد از غیر معصوم صادر شده باشد و این معنى در کلمات فقهاى بزرگ درباره بعضى از روایات برجسته و عالى مضمون که ظاهرا سند معتبرى از آن در دست نیست گفته شده است . مثلا مرحوم شیخ اعظم علامه انصارى در کتاب «رسائل» در بحثحجیتخبر واحد هنگامى که به حدیث معروف امام حسن عسکرى (ع) در مورد «تقلید مذموم و تقلید مطلوب» مىرسد، مىگوید این حدیث (گر چه حدیث مرسلى است، ولى آثار صدق از آن ظاهر و آشکار است، بنابراین نیاز به بررسى سند آن نیست) و فقیه بزرگ معاصر مرحوم آیةالله بروجردى در بحث نماز جمعه هنگامى که سخن به بعضى از فقرات دعاى صحیفه سجادیه که با مسئله نماز جمعه ارتباط دارد، رسیدند، در درسشان مىفرمودند گرچه صحیفه سجادیه (به عقیده بعضى) با سلسله اسنادى طبق موازین معروف رجال به دست ما نرسیده اما محتوى و مضمون آن به قدرى عالى و برجسته و والاست که صدور آن از غیر معصوم محتمل نیست . و به راستى این چنین است، چه کسى غیر از امام معصوم که علمش از اقیانوس وحى و نبوت سرچشمه گرفته توانایى دارد چنین مضامینى را در دعا به کار برد؟ مطلب در صحیفه سجادیه آنقدر بالا و شگفتانگیز و روح پرور و فصیح و بلیغ است که از توان انسان عادى خارج است . همین معنى درباره محتواى نهج البلاغه به طرز عجیبى حکمفرماست زیرا بلندى فوقالعاده مطالب، مخصوصا در خطبهها، فصاحت و بلاغتشگفتانگیز عبارات، نشان مىدهد که از سرچشمهاى در کنار سرچشمه قرآن سیراب شده و از مقام ولایتى مدد گرفته که تالى تلو