لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 31 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مقام زن از دیدگاه قرآن
شرحی بر آیه 35 سوره احزاب از سلسله درسهای استاد طاهایی
قال الله العظیم فی کتابه :
«ان المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذاکرین الله کثیراً و الذاکرات اعد الله لهم مغفره و اجراً عظیماً . » 1
« مردان و زنان مسلمان ، مردان و زنان با ایمان ، مردان و زنان عبادت پیشه ، مردان و زنان راست گفتار ، مردان و زنان بردبار و شکیبا ، مردان و زنان فروتن و نرم دل ، مردان و زنان بخشنده ، مردان و زنان روزه دار ، مردان و زنان پاکدامن ، مردان و زنانی که خداوند را بسیار یاد می کنند ، خداوند برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ مهیا نموده است . »
در شان نزول آیه مبارکه چنین آمده است : هنگامی که « اسماء بنت عمیس » با همسرش جعفربن ابی طالب ـ علیه السلام ـ از مهاجرت حبشه بازگشت ، نزد همسران پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ رفته پرسید : آیا درباره ما چیزی از قرآن نازل نشده است ؟ گفتند : خیر . پس خدمت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ آمده عرض کرد : یا رسول الله آیا زنان در خسران و زیانند ؟ فرمود: چرا؟ گفت : زیرا که آنان به خوبی یاد نشده اند چنانچه مردان یاد شده اند . پس خداوند بلند مرتبه این آیه را نازل فرمود و به آنها اطمینان داد که زن و مرد در پیشگاه خداوند از نظر مرتبت و منزلت یکسانند . مهم آن است که از نظر اعتقاد و عمل و اخلاق اسلامی واجد فضیلت باشند .2
این آیه مبارکه در یک بیان پرمحتوا و جامع ، ده صفت از اوصاف اعتقادی ، اخلاقی و عملی را که شایسته مردان و زنان است ، برمی شمرد و در پایان به پاداش عظیم دارندگان این صفات برجسته اشاره می نماید .
در پیشگاه خداوند زنان و مردان در کسب ارزشهای انسانی و خصلتهای نیکو و دست یابی به قله کمال هیچ گونه تفاوتی با هم ندارند . زن می تواند در تمام مراحل سیر و سلوک پابه پای مرد در مسیر تزکیه و تعالی حرکت کرده ، به حقیقت راه یابد و خود را از جهل و گمراهی برهاند .
بدین معنی که زن یا مرد بودن هیچ دخالتی در انسانیت انسان ندارد . چنانکه در آیه ملاحظه می شود ، اصول سازنده جامعه از نظر عقیدتی ، سیاسی ، اخلاقی و عبادی که به عنوان ارزشهای اصلی تکامل انسان آورده شده است ، در مورد زنان و مردان به طور یکسان آمده و هر دو می توانند با تکیه فکری و عملی بر این اصول به سوی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 4 صفحه
قسمتی از متن .doc :
امامت از دیدگاه اهل سنت
شیعیان معتقدند خداوند تصریح به امامت علی رضی الله عنه و فرزندان او کرده است و علی شایستهتر و اولیتر از دیگران بهجانشینی پیامبر صلی الله علیه وسلم بوده است، و میگویند ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله عنهم به علی و فرزندانش ظلم کرده و حقخلافتشان را غصب کردهاند، و اضافه میکنند هر کس معتقد به صحت خلافت ابوبکر و عمر و عثمان باشد، فاسق بلکهکافر است.
مجلسی در بحار الانوار ج23 ص390 مینویسد: شیعه بر این اصل متفقند که هر کس امامت یکی از ائمه و اطاعت ازآنها را که خداوند فرض دانسته است انکار کند، کافر و همیشه در جهنم خواهد بود. کلینی نیز مینویسد: نافرمانی علیکفر و اعتقاد به برتری کس دیگری جز او شرک است. (الکافی، الحجه،45و52)
در تفسیر نور الثقلین ج1 ص654 آمده است: آیاتی در قرآن تصریح به امامت علی کردهاند اما این آیات را از قرآن حذفکردهاند. اما این آیات را از قرآن حذف کردهاند. مانند: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فی علی و ان لمتفعل فما بلغت رسالته»
آنچه از گفتههای خمینی نیز میتوان استنباط کرد این است که او بر این باور بوده که قرآن تحریف شده است. خمینی درکتاب حکومت اسلامی مینویسد: ما معتقدیم که پیامبر صلی الله علیه وسلم باید جانشین خود را معین میکرد و این کار را هم کرد واگر این کار را نمیکرد، رسالت خود را ابلاغ نکرده بود (حکومت اسلامی ص20)
اعتقاد به وجود نصی در قرآن که در آن به امامت علی و فرزندانش تصریح کرده باشد، تناقضات و ایرادات ساختاریمهمی را بوجود خواهد آورد.
اولین تناقض: آنچه مسلمین در امر خلافت بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم انجام دادند بر اساس شوری و مشورت بودهاست. چنانکه خداوند میفرماید: «و امرهم شوری بینهم» «در امورتان با یکدیگر مشورت کنید» سوره شوری آیه38. واضح است که خلافت هم از امور مسلمین، بلکه از مهمترین آنهاست.
دومین تناقض: در نهج البلاغه آمده است که حضرت علی رضی الله عنه به معاویه متذکر شد که شوری از آن مهاجرین و انصاراست و هرگاه بر امامت فردی اتفاق کردند، آن موجب رضایت خداوند خواهد بود و از آن خشنود خواهد شد. (نهجالبلاغه ج3 ص7)
در ادامه روایتی که از آنحضرت نقل شد، آمده است: سپس علی از معاویه خواست که با او بیعت کند و گفت: قومی بامن بیعت کردهاند بر آنچه که با ابوبکر و عمر بیعت کرده بودند، پس نه شخصی که حاضر است میتواند به رأی خود برگزیند و نه شخصی که غایب است میتواند رأی مردم را رد کند. از این روایت میتوان پی برد که علی (رض) معتقد بوده که خلافت ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله تعالی عنهم مطابق موازین شرعی و بر اساس مشورت و رضایت مردمبوده است.
سومین تناقض: سنی و شیعه متفق القولند که حضرت علی رضی الله عنه با خلفای سه گانه بیعت کرده است. گرچه برخی ازبزرگان شیعه میگویند علی رضی الله عنه ابتدا اعتراض نمود، اما اعتراف میکنند که علی رضی الله عنه پس از خلافت را پذیرفت وبا ایشان بیعت نمود.
بنابراین بیعت علی رضی الله عنه اعتراف به مشروعیت و صحت خلافت آنها و حجتی بر شیعیان است. مجلسی که حکم به تکفیر کسی میکند که معتقد به شرعی بودن خلافت ابوکر و عمر و عثمان باشد، نسبت به حضرت علی که با آنها بیعتکرده است چه حکمی میکند؟
کاشف الغطاء در کتاب اصل الشیعه و اصولها ص91 مینویسد: علی چون دید که ابوبکر و عمر نهایت سعی خود رامعطوف اعتلا و نشر کلمه توحید، تجهیزات ارتش و گسترش فتوحات اسلامی نمودهاند و در جهت رفع ظلم و ستم وتبعیضها کوشش میکنند، با آنان صلح و بیعت کرد.
گفته های کاشف الغطاء مغایر گفته های تیجانی است, آنجا که می گوید: آنها (ابوبکر و عمر) در جهاد سستی کرده و به دنیا گرایش پیدا کردند.
در شرح نهج البلاغه از علی (رضی الله عنه) روایت است که ایشان به هنگام بیعت با ابوبکر (رضی الله عنه) گفتند: از نظر ما مستحقترین فرد برای خلافت ابوبکر است، چرا که او یار غار پیامبر صلی الله علیه وسلم بوده و ما گذشته نیک او را میدانیم. او کسی است کهپیامبر صلی الله علیه وسلم به او دستور داد که امامت مردم را در نماز برعهده گیرد در حالیکه پیامبر صلی الله علیه وسلم در قید حیات بود. (شرحنهج البلاغه، ج1 ص132)
آخوندهای شیعه برای توجیه بیعت علی رضی الله عنه با خلفای سه گانه دو دلیل میآورند.
اول اینکه: بیعت علی رضی الله عنه بخاطر اسلام و هراس از، از بین رفتن آن بوده است. در رد این توجیه همین بس که بگوئیم دوران خلافت ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله عنهم عصر طلایی اسلامی بوده که خلافت اسلامی از شرق تا بخارا و ازغرب تا شمال افریقا گسترش پیدا کرد.
دوم اینکه: بیعت علی رضی الله عنه تقیه بوده است. «و به عبارتی دیگر عذر بدتر از گناه» یعنی اینکه علی رضی الله عنه به ظاهر بیعت کرده است و در واقع از بیعت با آنها ناخشنود بوده است. این دلیل از دلیل اول بی اساستر است، چرا که از علی رضی الله عنه چهرهای سازشکار و فریبنده و ترسو ترسیم میکند که آنچه را که میگوید و میکند بر خلاف تمایل باطنی اش میباشد. و براستی آیا علی چنین شخصیتی داشت؟ و مگر نه این که شاعت و حق طلبی آنحضرت زبانزد شیعه و سنیمیباشد؟ در نهج البلاغه از علی رضی الله عنه روایت شده که: من از آن گروهی هستم که ملامت هیچ ملامتگری آنها را از راه خدا باز نمی دارد. (ص195)
پذیرش اینکه علی رضی الله عنه تقیه کرده باشد، در حالیکه ایشان وزیر و قاضی خلفای سه گانه بودهاند، دشوار است. کمااینکه دشوار است که بپذیریم علی دخترش را به نکاح حضرت عمر در آورد و سه نفر از فرزندانش را به نام خلفای سهگانه نامگذاری کرد و این همه را در حال تقیه انجام داده باشد. اهل سنت میگویند نسبت دادن تقیه به شجاعترین فردروی زمین طعنه و ریشخندی به اهل بیت است و میپرسند آیا شایسته است شیعیان که مدعی دوستی علی رضی الله عنه هستند چنین نسبتهایی به ایشان بدهند که حتی درشان یک آدم معمولی هم نیست!؟
در نهج البلاغه روایت شده است که علیرضی الله عنه پیشنهاد خلافت را رد کرد و گفت: مرا رها کنید و کسی دیگر را بجوئید،من اگر وزیرتان باشم برایتان بهتر از آن است که امیرتان باشم. (ص182ـ181) و در صفحه 322 نهج البلاغه اضافه شدهاست که بعد از کشته شدن حضرت عثمان هنگامیکه مردم با علی بیعت کردند، ایشان گفتند: به خدا قسم من نهعلاقهای به خلافت داشتم و نه آرزوی ولایت، اما شما مرا به آن دعوت دادید و مرا بر آن گماشتید.
از این دو روایت میتوان دریافت که علی رضی الله عنه معتقد به وجود ایهای در مورد امامت نبوده است و اگر چنین میبودنمیگفت مرا رها کنید و کسی دیگر را بجوئید. چرا که در این صورت از دستور خداوند سرپیچی کرده بود. (به فرضاینکه بپذیریم قرآن به امات علی تصریح کرده باشد.)
اهل سنت و تشبع متفق القولند که امام حسن رضی الله عنه به نفع معاویه از خلافت کناره گرفت. چنانکه پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودهبود: پسرم حسنرضی الله عنه مرد والامقامی است و شاید که خداوند به واسطه او بین دو گروه بزرگ از مسلمین تفاهم وآشتی برقرار کند.
سوال اینجاست که چرا امام حسن رضی الله عنه از خلافت کنارهگیری کرد؟ هر چند که بعضی از زعمای شیعه به این اقدامایشان معترض هستند. همچون سلیمان بن سرد که یکی از زعمای شیعه است خطاب به ایشان میگوید: السلام علیکیا مذل المومنین، یعنی سلام بر تو ای ذلیل کننده مسلمین (بجای اینکه بگوید السلام علیک یا امیرالمومنین). همینمطلب در کتاب رجال الکشی ص103 و تاریخ یعقوبی ج2ص215 و ارشاد المفید ص190 و الفصول المعمع فیمعرفة احوال الائمه ص162 و احتجاج طبرسی ص148 آمده است. ملا محمد باقر مجلسی هم در کتاب جلاء العیومج1 ص393 به این مطلب اذعان کرده است.
در اینجا اهل سنت میپرسند بحث و جدل پیرامون گذشته و اینکه ابتدا چه کسی میبایست خلیفه میشد چه سودیدارد؟ آیا شیعیان میپندارند که میتوانیم تاریخ را به عقب برگردانیم و این بار خلافت را به علی رضی الله عنه بدهیم؟ نتیجهاین بحث و جدلها جز اختلاف و تفرقه بیشر آیا چیز دیگری است؟ اگر شیعیان به راستی خواهان وحدت امت اسلامیهستند چرا خاطرات گذشته را تازه میکنند؟ ما از آنها میپرسیم مگر آنها اعتقاد به عصمت علی رضی الله عنه ندارند و مگر بهنظر آنها حسن رضی الله عنه معصوم نیست؟ پس چگونه است که شیعیان به موضوعی تکیه میکنند که علی و حسن رضی الله عنهما از آن موضوع دست برداشته و کناره گرفتهاند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
آرمان های حکومت از دیدگاه امام علی(ع) ---(عدالت)
مقدمه
دولت و حکومت، همواره یکی از اصلی ترین مباحث علوم سیاسی بوده است، تا جایی که سیاست به عنوان "هنر حکومت کردن یا حکمرانی" تعریف گشته است. یکی از سؤالات شایع در این حوزه، هدف یا وسیله بودن دولت و حکومت است. برخی ایده آلیستها دولت را یک هدف و واحدی فوق مردم و فرد می دانستند و برخی دیگر از مکاتب و اندیشه گران سیاسی، دولت و حکومت را وسیله ای برای عمل به برخی اهداف مورد نظر جامعه انسانی به شمار می آوردند و ارزش ذاتی را مختص فرد دانسته و دولت را ابزاری مکانیکی و مصنوع دست بشر برای دستیابی به اهداف خویش محسوب می نمودند. همچنین متفکران سیاسی از منظرهای مختلفی به آرمانها و اهداف دولت نگریسته اند. به عقیده ارسطو، هدف راستین حکومت تحقق زندگی خوب است. "جان لاک" معتقد بود هدف حکومت "خیر عمومی" یا "خیر نوع بشر" است. "آدام اسمیت" بر این نظر بود که دولت سه هدف بزرگ دارد؛ نخست: حفظ حکومت و مملکت از تجاوز خارجی یا خشونت بین المللی؛ دوم: حمایت از افراد در برابر بی عدالتی یا سرکوب از سوی اعضای دیگر جامعه ؛ سوم: ایجاد وحفظ آثار خاص و نهادهای عمومی که هیچ فرد یا گروهی تمایل به ایجاد و حفظ آنها ندارند. به گمان "هولزندورف" اندیشه گر آلمانی، دولت سه هدف دارد؛ نخست: توسعه قدرت ملی؛ دوم: حفظ آزادی فرد؛ سوم: پیشبرد ترقی اجتماعی و رفاه عمومی.
"گارنر" ضمن رتبه بندی اهداف و آرمانهای حکومت بر این باور است که هدف اصلی و اولیه و بلاواسطه دولت، حفظ صلح و نظم و امنیت و عدالت در میان افرادی است که آن را به وجود می آورند؛ هدف دوم ـ که فراتر از خواستهای فردی است ـ توجه به تأمین رفاه عمومی در راستای پیشرفت و ترقی ملی است، اما هدف نهایی و آرمان عالی دولت، اعتلای تمدن بشری است.
به عقیده "ویلسون"، از مؤلفه های جدید برای دولت، این اهداف را می توان بر شمرد:
1ـ ترضیه اراده ها و پاسخگویی به خواسته ها؛
2ـ کسب ترقی اخلاقی؛
3ـ تحقق بیشترین سعادت برای بیشترین افراد؛
4ـ رشد شخصیت فرد؛
5ـ حفظ حقوق؛
6ـ متوازن کردن و نیز حمایت از منافع .
به عقیده "پنوک" هدفهای اصلی "دولت نو" در مفهوم عام عبارتند از: تأمین امنیت؛ عدالت؛ آزادی و رفاه. این هدفها و آرمانها توجیه کننده موجودیت دولت و نیز فراهم آورنده زمینه های تکلیف سیاسی اند. مبحث مهم دولت و حکومت و همچنین آرمانها و مقاصد عالیه آن در منابع اسلامی، از جمله نهج البلاغه، به وفور مورد اشاره است و امام علی(ع) با فطانت و درایت در این مقوله چنان سخن گفته اند که از عالیترین و نابترین اندیشه های سیاسی قدیم و جدید، گوی سبقت را ربوده اند.
از دو منظر می توان به دیدگاههای امام(ع) در آرمانهای حکومت نگریست؛ منظر عام و منظر خاص. در بخشهایی از نهج البلاغه همانند عهدنامه مالک اشتر، ایشان در بخشهایی، اهداف عالیه حکومت را برشمرده اند و در منظرهای خاص به صورت مباحثی فرعی، مقاصد و آرمانها را تصریح کرده اند.
عدالت،رمز بقا و امنیت نظام سیاسی
علی(ع) عدل را «رستگاری و کرامت»، «برترین فضایل»، «بهترینخصلت» و «بالاترین موهبت الهی»،۲۲ فضیلت سلطان، «سپر و نگهدارندة دولتها» «مایهاصلاح رعیت» و «باعث افزایش برکات»، «مایه حیات آدمی و حیات احکام» و «مأنوس خلائق» ذکر می فرمایند و «حکومت را مشروط به دادگستری دانسته» و «نظام آمریت را مبتنی برعدل می دانند» از این دیدگاه «ملاک حکمرانی و قویترین بنیان عدل است» بنیانی که «قوام عالم به آن مبتنی است»
مسأله مهم در سیره علی(ع) این است که ایشان هیچوقت به بهانه حفظامنیت و نظام سیاسی از عدالت به نفع امنیت کاذب و قدرت، عقب ننشسته اند بلکه برعکس،رعایت عدالت را ضامن امنیت و حفظ نظام و مایه روشنی چشم زمامداران و رسوخ محبت آناندر دل مردم می دانند.
امام(ع) در عهدنامه مالک اشتر می فرمایند:
«تحقیقاً بهترین چیز (نور چشم) برای حاکمان اقامه عدالت واستقرار عدالت در سطح کشور و جذب قلوب ملت است و این حاصل نشد مگر به سلامت سینههایشان (به خالی بودن از کینه و بغض حاکمان).
پس اگر زمامداران عادل پیشه باشند قلبها به سوی آنان جذب و عقدهها از دلها گشوده می گردد و این خود تضمین کنندة استحکام ارکان دولت پیوند محکم اوبا ملت است. عدل محوری نظام سیاسی باعث می شود مردم برای رسیدن به آرمانها و حقوقخود، راههای منطقی را انتخاب و طی نمایند در غیر این
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
اراده الهی از دیدگاه امام خمینی
●نگاهی به برهان صدیقین
پیرامون صفات حق تعالی مباحث گستردهای صورت گرفته و از ابعاد و زوایای گوناگونی مورد بحث قرار گرفته که قسمت عمدهای از علوم اسلامی را به خود اختصاص داده است: متکلمین و فلاسفه و عرفا در این نکته که حضرت حق مستجمع جمیع صفات کمال و جمال است و هر صفت کمالی را خداوند به نحو اتم و اکمل دارا است، متفقالقولند. و هر کدام به زبان خود و در قالب مفاهیم خود به این مهم پرداختهاند. از بین این مکاتب، فلاسفه بحث صفات را برهانی کرده و در اثبات آن براهین متقنی اقامه کردهاند و حتی معتقدند گرایش ما سواءالله به او به خاطر کمالاتش است. حضرت امام این فیلسوف عارف ومحقق مدقق نیز از طرفداران این نظریه است و مطالبی که در برخی آثار میبینیم بر این گفته صحه میگذارد. هرچند که برخی براهین حضرت در واقع تقریری از براهین حکماء پیشین میباشد اما غور در آنها حاکی از عمق نگرش ایشان است. ایشان از واجبالوجود با عنوان کمال مطلق تعبیر می کند و معتقد است که: «کمال مطلق همه کمالات است و الا مطلق نیست و هیچ کمالی و جمالی و جمیلی ممکن نیست در غیر حق ظهور کند که این غیریت عین شرک است و اگر نگوییم الحاد است.»[۱] میبینیم که حضرت امام ـ اعلی الله مقامه ـ در این چند جمله کوتاه به قاعدهٔ بسیط الحققیه اشاره فرمودهاند ولی در اینجا چون بحث ما بر روی صفت اراده است، درصدد اثبات صفات کمال بر ذات اقدس الله نیستیم بلکه آن را اصلی مسلم گرفته و از این مباحث تنها به عنوان مقدمهای برای ورود به بحث اصلی استفاده کرده و بدون اطاله کلام از آن میگذریم.
●تقسیم صفات : مطلب دیگری که برای شروع بحث ناگزیر از بیان آن هستیم، اشارهای به اقسام صفات است. کمالات و صفات واجب تعالی تقسیمات گوناگونی دارد که یکی از آن، تقسیم به صفات ذاتی و فعلی است. صفات ذاتی یعنی صفاتی که فرض ذات به تنهایی برای انتزاع آن کفایت میکند و صفات فعل یعنی صفاتی که فرض آن، منوط به فرض غیر است و غیر از واجب تبارک و تعالی هر چه هست، فعل اوست. پس صفات فعلی، صفاتی خواهد بود که از مقام فعل واجب یعنی ماسواء الله انتزاع میشود. البته این دیدگاهی است که مورد قبول فلاسفه و متکلمین امامیه است و اختلافنظر بسیار زیادی در این زمینه به ویژه بین امامی با اشاعره و معتزله وجود دارد؛ زیرا اشاعره صفاتی را که بعنوان صفات ذاتی بیان کردیم از لوازم ذات میدانند و معتزله ذات مقدس را نائب مناب صفات او میدانند اما از این اختلافات که بگذریم حضرت امام نیز در اسماء و صفات الهی قائل به دو مقام هستند:
۱ـ مقام اسماء و صفات ذاتیه: در این مقام ذات مقدس واجب تعالی به حیثیت واحده و جهت بسیطهٔ محضه، کل کمالات و جمیع اسماء و صفات را داراست و تمام کمالات به حیثیت بسیطهٔ وجودیه رجوع میکند. چون ذات مقدسش صرف وجود و وجود صرف است، صرف کمال و کمال صرف نیز است.
۲ـ مقام اسماء و صفات فعلیه: این مقام، مقام ظهور و تجلی اسماء و صفات ذاتیه است که مقام معیت قیومیه است و آیهٔ شریفهٔ «هو معکم این ما کنتم» بدان اشاره دارد.
ایشان آیهٔ شریفهٔ «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» را جامع این دو مقام میدانند. حضرت امام در باب صفات حق ـ سبحانه ـ بسیار دقیق بحث کردهاند. وقتی نظرات حکماء را که در اینباره بررسی میکنیم گفتهاند، صفات حق یا صفت ذاتند و یا صفت فعل، به عبارت دیگر آنان یک دسته از صفات را صفات ذاتی و صفات دیگر را صفات فعلی میدانند اما نظر مبارک حضرت امام این تفاوت را با نظر حکماء دیگر دارد که ایشان میفرمایند که صفاتی که در یک مرتبه صفات ذات هستند، همان صفات در مرتبهٔ دیگر (مرتبه فعل) صفت فعل به شمار میروند و این تفاوت در مورد صفت اراده کاملاً مشهود است؛ مثلاً حضرت امام، اراده را هم صفت ذات و هم صفت فعل میدانند و حال آنکه عمده بحث فلاسفهای چون علامه طباطبائی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ در این است که آیا اراده، صفت ذات است یا صفت فعل[۲]؟ و جالب توجه این است که بر اینکه اراده صفت ذات نیست، برهان اقامه میکنند اما از نظر حضرت امام جمیع اسماء و صفات حق تعالی در دو مرتبه و در دو مقام است: یکی مقام اسماء و صفات ذاتیه، که این مقام در حضرت واحدیت ثابت است، مثل علم ذاتی حق و قدرت ذاتی حق و اراده ذاتی که از شؤون و تجلیات ذاتیه حق تبارک و تعالی است. دیگری مقام اسماء و صفات فعلیه است که به تجلی و به فیض مقدس برای حقتعالی ثابت است.[۳]
●عینیت صفات با ذات
مسئله دیگری که در باب صفات مطرح است، عینیت و غیریت صفات ذاتی با ذات حق است و علیرغم اختلاف آرایی که در این زمینه وجود دارد، قول حضرت امام ـ و برخی حکمای دیگر ـ معتبرترین اقوال است. ایشان معتقد به عینیت و اتحاد صفات با ذات هستند؛ به این دلیل که صرف وجود، صرف کمال و جمال است و هیچ حیثیت کمالی، نمیتواند خود را از صرف وجود کنار بکشد؛ چون هرچه کمال است، به حقیقت وجود برمیگردد و اگر غیر از این باشد اشکالات عدیدهای پیش میآید:
۱ ـ در عالم وجود دو اصل بلکه چندین اصل بوده باشد و حال آنکه در عالم واقع تنها وجود اصیل است.
۲ ـ ذات حق تبارک و تعالی مرکب باشد که لازمهاش نیازمندی و نقص است.
۳ ـ راه یافتن جهات امکانی در ذات حق است و اشکالات دیگری که بیانشان به طول میانجامد.[۴] حضرت امام قائل به قول عینیت صفات با ذات، در موارد زیادی از آن سخن گفتهاند و آن را برهانی کردهاند و اصحاب اقوال دیگر را مورد نقد قرار دادهاند.[۵]
●اختلاف اقوال در اراده الهی
از این بحثهای مقدماتی که بگذریم، اراده یکی از صفات کمال است که همهٔ الهیون آن را پذیرفته اما در حقیقت اراده با یک سری پرسشهایی مواجه شدهاند.
▪ آیا اراده صفات ذات است یا فعل؟
▪ آیا اراده حادث است یا قدیم؟
▪ آیا اراده مطلق است یا مقید؟
و بسیاری از سؤالات دیگر که در این مقال به این امور میپردازیم. برای روشن شدن منشأ اختلافاتی که به آن اشاره خواهیم کرد، ذکر چند مقدمه ضروری است: مقدمه اول؛ تفاوت اراده در انسان و خداست. اراده در انسان به معنای شوقی است که پس از داعی ایجاد میشود.[۶] اما اراده به این معنا نمیتواند در ذات مقدس راه داشته باشد هرچند که از محدثان اهل سنت، اراده را در خدا و انسان به یک معنا دانستهاند که واضحالبطلان است؛ زیرا لازمه چنین صفتی، این است که صاحب آن موجودی مادی و دارای جهات امکانی باشد و ساحت حق اجل از آن است که متصف به چنین صفتی شود. تفاوت معنای اراده در انسان و خدا منشأ یک سری اختلافات شده است؛ زیرا اغلب گمان کردهاند که اگر بگوییم اراده صفات ذاتی حق است، لازمهٔ آن راه یافتن جهات امکانی در حق است. برخی از فلاسفه بخصوص اصحاب حکمت متعالیه ارادهٔ حق تعالی را علم او به نظام احسن تعریف کردهاند که این علم عین ذات حق و داعی او بر ایجاد موجودات است و علاوه بر این داعی دیگری ندارد؛و فیه عین الداع عین علمه نظام خیر و هو عین ذاته[۷] مقدمه دوم؛ نکته دیگر که ذکر آن برای تکمیل و تنویر بحث لازم است, بررسی اراده خداوند در روایات است. در برخی احادیث میبینیم که معصومین علیهمالسلام فرمودهاند «و ارادته فعله» یعنی ارادهٔ حضرت حق عین فعل اوست. در اصول کافی بخشی تحت عنوان «اراده انها عن صفات
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
اخلاق پیامبر اعظم (ص) از دیدگاه اندیشمندان غرب
مقدمه
اینکه اسلام ادعای جاوید و جهانی بودن می کند بدلیل آنست که عمده ترین و کلی ترین یا مهمترین مسائل انسانی را همراه با جزئی ترین مسائل زندگی که بشریت همواره و همیشه در جستجوی حل آن و در برخورد با آن بوده مطرح نموده و دخالت و رهنمود عملی و ارزش همه جانبه ای در زندگی انسان دارد پیامبر اعظم (ص) این مسئله را در اهمیت حیاتی آن گوشزد اندیشمندان متعهدی می کند که به مسائل انسانی و اسلامی جدی می اندیشند و با بهترین وجه و کیفیت انسان ها را هدایت می کنند تا نه زور بگوید و نه زور بپذیرد نه بدی کند و نه بدی بپذیرد و نه بچاپد و نه چاپیدن را رخصت دهد نه تعدی کند و نه تعدی را بپذیرد و در جهت آگاهی و تعالی و برابری و عدالت و آزادی تلاش و کوشش بنماید و حق خود را برتر از حق دیگران نداند و حق دیگران را ضایع نکند خلاصه آرمانهای ذهنی و اخلاقی مثبت و انسانی را در عینیت و استقرار عینی متحقق سازد اما می خواهم اذهان را متوجه این قضیه و حادثه بزرگ بنمایم تا ابعاد و ادامه نهضت پیامبر اعظم (ص) را عمیقا و متعهدانه پی بگیرند گرچه عده ای از کشورها چشم و گوش خود را می بندند و کور و کر سعی می کنند تا نبینند و نشنوند و احساس نکنند ، که کارمان با آنها نیست . ولی حادثه بقدری بزرگ است که گوش و ذهن کاخ سفید نشینان و مراکز توطئه مشرکین را طنین دهشتناک و ضربه ای خواب پران افکنده که وای در جهان سوم و کشورهای اسلامی چه خبر شده است چه کسی است که اینچنین این نسل را گستاخ و نیرومند در مقابل نیرومندترین و مدرن ترین اندیشگران و اندیشه های ما بر شورانده است و دست آخر حمله به لبنان و فلسطین و عراق و افغانستان و حمله به پیامبر اعظم (ص) و مسلمانان جهان و حمله به قرآن کریم و فحش و تهمت به پیامبر (ص) و به زنان رسول اکرم ، ولی اینها سودی نداشت فقط مسلمین را از خواب بیدار و اتحاد مسلمین را دو چندان کرد . از خداوند دانا وتوانا که پشتیبان حقایق و امید حق جویان عالم است در خواست می کنم که نیرنگها ی باطل گرایان را همواره بدست مدافعان حق بی اثر سازد و بر جمعیت پاکان و قدرت نیکان بیفزاید .
میرویم سر اصل مطلب که اخلاق پیامبر اعظم (ص) از دیدگاه اندیشمندان غرب می باشد پس از جنگهای صلیبی مسیحیان افسانه های دروغین و زننده ای درباره پیامبر پاک اسلام (ص) ساختند و پرداختند به امید آنکه از این را ه چهره اسلام و فرهنگ مسلمانان را زشت و تنفر انگیز جلوه دهند در صورتیکه قرآن کریم بر خلاف این روش به مسلمین سفارش کرده است که مبادا دشمنی با دسته ای آنها را به بی عدالتی در حق آن گروه بکشاند و را ه بی انصافی را درباره مخالفان خود بپیمایند چنانچه می فرماید :
یا ایها الذین امنوا کونوا قوامین لله شهداء بالقسط ولا یجرمنکم شنانو قوم علی ان تعدلوا اعدلو هو اقرب للتقوی و اتقوالله ان الله خبیر بما تعلمون .
یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید ، برای خدا بپا خیزید و به عدالت گواهی دهید و دشمنی با گروهی شما را به بی عدالتی در باره آنان وادار نکند عدالت ورزید که به تقوی نزدیکتر است و از نافرمانی خدا بپرهیزید که خداوند از کارهائی که می کنید آگاه است .
این آموزش چنان در روحیه مسلمانان مؤثر افتاد که در همان جنگهای صلیبی ، مکرر آثار نیک وثمرات پسندیده خود را نشان داد ، مثلا صلیبی ها چون اورشلیم را به تصرف در آوردند در سراسر شهر ، سیل خون به راه انداختند ولی مسلمین هنگامی که اورشلیم را از صلیبیون باز پس گرفتند ، سفارش کتاب آسمانی و پیامبر گرامی خود را از یاد نبردند و دست بخون مردم شهر نیالودند چنانکه مورخان غربی باین فضیلت گواهی داده اند و به عنوان نمونه استیون رانسیمان در کتاب " تاریخ جنگهای صلیبی" می نویسد مردان پیروز افرادی شریف و با مروت بودند . درست در همانجا که در هشتاد و هشت سال قبل فرنگیان از دریای خون گذشتند حتی یک خانه به یغما نرفت و به یک جاندار آسیب نرسید به امر صلاح الدین ، سربازان ، خیابانها و دروازه ها را زیر نظر گرفتند و از هر گونه دست اندازی احتمالی به جان و مال مردم جلوگیری به عمل آوردند این رفتار جوانمردانه نتیجه تعالیم پیامبر اسلام بود که به پیروان خود سفارش می کرد حتی در نبرد با دشمن جانب عدل و کرامت را از یاد نبرند و تسلیم قساوت محض نشوند و بدشمنان خویش افترا و تهمت نبندند و قرارداد ها و امان نامه های خود را با آنان محترم شمرند چنانکه آثار فراوانی در این باره از پیامبر اسلام ( ص) به یادگار مانده است ولی متاسفانه مسیحیان متعصب از دروغ پردازی درباره مسلمانان و توهین و تهمت به پیامبر ارجمند ایشان در طول تاریخ دریغ نداشته اند .
1- ولتر و پیامبر اسلام (ص)
ولتر فیلسوف ونویسنده مشهور فرانسوی بود که از ابراز مخالفت و اهانت نسبت به مقام قدسی پیامبر بزرگوار اسلام (ص) خودداری نورزید تا آنجا که نمایشنامه ای با عنوان : " محمد یا تعصب " ترتیب داد و آنرا به سال 1742 میلادی در پاریس به معرض نمایش گذاشت و در خلال آن پیغمبر پاک خدا را آماج انواع تهمتها و اهانت ها قرار داد در عین حال نمی توان انکار کرد که ولتر با نوشتن نمایشنامه مذبور قصد توهین به پیامبر اسلام (ص) را داشته است به همین جهت می بینیم که وی در آثار بعدی خود از این اهانت ابراز ندامت می کند ولتر در سالهای بعد می نویسد من در حق محمد بسیار بد کردم"پشیمانی از دشمنی با اسلام" ولتر مینویسد دروغپردازی درباره شخصیت های نامدار تاریخ برای همه مردم جالب نیست و همیشه مورد استقبال قرار نمی گیرد ، از این رو درغرب ،