لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 53
جنبش مشروطه ایران
تاریخ مشروطه ایران کتابی است نوشته احمد کسروی به سال۱۳۱۹خورشیدی.این نبشته برجستهترین سند نوشته شده درباره رویداد مشروطه و چند و چون آن میباشد و حتا در زمانی که نوشتههای کسروی ممنوع و اندیشه اش باطل شمرده میشود این نوشتار همچنان آبشخور و گواه پژوهشهای تاریخی است.
پیشینه
از اوائل سلطنت ناصرالدین شاه قاجار نارضایتی مردم از ظلم وابستگان حکومت رو به رشد بود. تأسیس دارالفنون و آشنائی تدریجی ایرانیان با تغییرات و تحولات جهانی اندیشه تغییر و لزوم حکومت قانون و پایان حکومت استبدادی را نیرو بخشید. نوشتههای روشنفکرانی مثل حاج زینالعابدین مراغهای و عبدالرحیم طالبوف و میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا ملکم خان و میرزا آقاخان کرمانی و سید جمالالدین اسدآبادی و دیگران زمینههای مشروطهخواهی را فراهم آورد. سخنرانیهای سیدجمال واعظ و ملکالمتکلمین توده مردم مذهبی را با اندیشه آزادی و مشروطه آشنا میکرد. نشریاتی مانند حبلالمتین و چهرهنما و حکمت و کمی بعد ملانصرالدین که همه در خارج از ایران منتشر میشدند نیز در گسترش آزادیخواهی و مخالفت با استبداد نقش مهمی داشتند.
کشته شدن ناصرالدینشاه به دست میرزا رضای کرمانی که آشکارا انگیزه خود را قطع ریشه ظلم و نتیجه
تعلیمات سیدجمالالدین دانسته بود، کوشش بیشتر در روند مشروطه خواهی را سبب شد.
عدالتخانه
اگر چه از مدتی قبل شورشها و اعتراضاتی در شهرهای ایران علیه مظالم حکومت رخ داده بود اما شروع جنبش را معمولاً از ماجرای گران شدن قند در تهران ذکر میکنند. علاءالدوله حاکم تهران هفده نفر از بازرگانان و دونفر سید را به جرم گران کردن قند به چوب بست. این کار که با تائید عینالدوله صدراعظم مستبد انجام شد اعتراض بازاریان و روحانیان و روشنفکران را برانگیخت. اینان در مجالس و در مسجدها به سخنرانی ضد استبداد و هواداری از مشروطه و تأسیس عدالتخانه یا دیوان مظالم پرداختند. خواست برکناری عینالدوله و عزل مسیو نوز بلژیکی و حاکم تهران بهمیان آمد و اعتصاب در تهران فراگیر شد.
عدهای از مردم و روحانیان بهصورت اعتراض به حضرت عبدالعظیم رفتند. مظفرالدینشاه وعده برکناری صدراعظم و تشکیل عدالتخانه را داد. هنگامی که به وعده خود عمل نکرد علما از جمله آقا سید محمد طباطبائی و آقا سیدعبدالله بهبهانی به قم رفتند و تهدید کردند که کشور را ترک میکنند و به عتبات عالیات خواهند رفت. عدهای هم در سفارت انگلیس متحصن شدند.
عینالدوله با گسترش ناآرامیها در شهرهای دیگر استعفا کرد و میرزا نصرالله خان مشیرالدوله صدراعظم شد.
فرمان مشروطیت
خره مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را امضا کرد. علما و دیگرانی که به حضرت عبدالعظیم و قم رفته بودند بازگشتند و تحص در سفارت انگلیس پایان یافت. مردم صدور فرمان مشروطیت را جشن گرفتند.
مجلس اول
مجلس اول در ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ (۱۴ میزان ۱۲۸۵/۷ اکتبر ۱۹۰۶) در تهران گشایش یافت. نمایندگان به تدوین قانون اساسی پرداختند و در آخرین روزهای زندگی مظفرالدینشاه این قانون نیز به امضای او رسید.
محمدعلیشاه
پس از مرگ مظفرالدینشاه، ولیعهد او محمدعلی میرزا شاه شد و از همان ابتدا به مخالفت با مشروطه و مجلس پرداخت. او در مراسم تاجگذاری خود نمایندگان مجلس را دعوت نکرد. میرزاعلیاصغرخان امینالسلطان (اتابک اعظم) را که سالها صدراعظم دوره استبداد بود از اروپا به ایران فراخواند و او را صدراعظم کرد. از امضای قانون اساسی سر باز زد. پس از اعتراضات مردم به ویژه در تبریز، ناچار دستخطی صادر کرد و قول همراهی با مشروطه را داد. ولی هم شاه و هم اتابک اعظم همچنان به مخالفت با مشروطه و مشروطه خواهان مشغول بودند. اتابک اعظم را جوانی بهنام عباسآقا تبریزی با تیر زد و کشت.
نشریه هفتگی صوراسرافیل در این دوران منتشر میشد و نقش مهمی در تشویق مردم به آزادیخواهی و مقابله با شاه و ملایان طرفدارش داشت.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
میرزا فتحعلی آخوندزاده پیشگام فکری مشروطه در چندین عرصه
مقدمهبازخوانی اندیشهی روشنفکران و روشنگران عهد مشروطه برای ما در دورانی که زندگی میکنیم و با توجه به وضعیت اسفباری سیاسی و اجتماعی موجود از چند نظر حائز اهمیت است. ما هنوز پس از یک قرن و نیم درگیر توضیح و تفسیر و تلاش برای درک همان مفاهیم و خواستهها هستیم که روشنفکران صدر مشروطه پس از آشنایی با تمدن و فرهنگ غرب و دستاوردهای ارزشمند آن برای جامعهی جهانی در ایران مطرح کردند. پاسخ تاریخی ایرانیان به انقلاب مشروطه که خواست پیشرفت ایران، تامین حقوق انسانی و آزادی، ایجاد نهادهای مدرن و دمکراسی اجتماعی و سیاسی را طرح میکرد، پاسخی معکوس بوده است. انقلاب اسلامی و پیامدهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ناشی از آن معضلی است که ما را تا نسلها پس از ما با خود درگیر کرده و پاسخی درخور میطلبد. پاسخی که بدون شناخت و شهامت نقد و بازبینی و بازنگری در خود، بدون فاصله گرفتن از جمود و تنبلی ذهنی و در عین حال بدون شناسایی ریشهها و تناقضها و تضادهای حاکم بر هر دوره ناممکن است. انسان ایرانی که زیستن در آزادی و دمکراسی را تجربه نکرده، دشوار میتواند تصویری از آنچه نداشته در ذهن داشته باشد. البته که داشتن یک رهبر فرهمند یا خدای قادر متعال که به جای ما فکر میکند و برای ما تصمیم میگیرد و میبفرد و میدفوزد، با روح و ذهنی که بمرور تنپرور میشود، همخوانی بیشتری دارد تا تلاش برای دانستن و در نتیجه توانستن. کنجکاوی و جستجو و پرسش مایهی دردسر است، پس بهتر است سرمان به کار خود باشد و گلیم خود از آب بیرون بکشیم و نبینیم و نخواهیم بدانیم آینده چگونه خواهد بود. “خدا داناست“ و اوست که رموز هستی را میداند، پس “من“ در عبادت و عبودیت دین خود ادا کنم و روز را به شب رسانم، خودش درست میشود، اگر هم نشد، به درک! من فلان جا “پارتی“ دارم و جای دیگر “رشوه“ میدهم و کارم میگذرد... آخر ایرانی هر چه نداشته باشد، این زرنگی “خداداد“ را دارد که کارش را به شکلی راه بیندازد در این چند صباح عمر. اینکه آیندهی فرزندانم چه خواهد شد و بر سرشان چه خواهد آمد، به من چه! مگر پدران من برای من چه کردند که من برای بعد از خودم بکنم. باید خودش کار خود را راه بیندازد، زرنگی را از من بیاموزد، بقیهاش حل است!اینها تصاویر بخشا غلو شده یا شاید از نگاه برخی بیرحمانهای است از داستان انسان ایرانی که میتوان صفحهها بدان افزود و از هر سو دنبالش کنیم، سرانجاممان همین وضعیت اسفناک امروزی ماست.اما خوشبختانه چنین تصویری در هیچ لحظه از تاریخ ما در مورد همگان و به یک نسبت صدق نمیکرده و در این مرز و بوم همواره کسانی بودهاند که به دنبال راه رهایی گشتهاند و اندیشیدهاند و جستهاند و اگر نیافتهاند یا این یافتهها را نتوانستهاند به عموم منتقل کنند، اگر شکست خوردهاند یا در مسیر جستجو به بیراهه رفتهاند، اما تاثیراتی غیرقابل انکار بر نسلهای پس از خود گذاشتهاند. فریدون آدمیت، تاریخ نگار برجستهی ایرانی یکی از نخستین کسانی بود که به ضرورت شناخت و بازشناسی این یک قرن و نیمی که از برخورد ما ایرانیان با فکر پیشرفت و تجدد، با آشنایی ما با فکر آزادی و حقوق مدنی، با حقوق بشر و ساختار مدرن پاسخ مثبت داد و به تحقیق و درج و شناساندن افکار آثار و پیشزمینههای فکری انقلاب مشروطه در ایران پرداخت. او در همین مورد مینویسد: “از تحقیقات خود سه هدف دارم: نخست اینکه مقام حقیقی اندیشهگران ایران را تا زمان مشروطیت باز نمایم و تاثیر هر کدام را در تحول فکری جدید و تکوین ایدئولوژی نهضت مشروطیت بدست دهم. دوم اینکه اگر از دستم برآید در ترقی دادن تفکر تاریخی و “تکنیک“ تاریخنگاری جدید در ایران کاری کنم و سوم اینکه نو آموزان بدانند در این مرز و بوم همیشه مردمی هوشمند و آزاده بودهاند که صاحب اندیشه بلند بودند و به پستی تن در ندادند، از حطام دنیوی دست شستند و روحشان را به اربابان خودسر و نادان و ناپرهیزگار نفروختند...“1ما از طریق آدمیت با بسیاری از پیشگامان فکری مشروطیت آشنا شدیم. هر کس بخواهد در مورد مشروطیت و سیر اندیشه و تاریخ این دوران بنویسد و بداند، آثار آدمیت را بعنوان بخشی از مهمترین و معتبرترین منابع مورد استفاده قرار میدهد. امروز هستند تاریخنگارانی که زوایایی جدید را که شاید از نظر آدمیت دور مانده گشودهاند و نقدهایی بر برخی زوایای نگاه و تفسیر او از وقایع تاریخی نوشتهاند، اما همگی بر اهمیت کاری که آدمیت انجام داد واقفند. با این مقدمه در این مطلب به سفری در سیر افکار یکی از مهمترین اندیشهپردازان مشروطیت یعنی میرزا فتحعلی آخوندزاده میپردازیم. آخوندزاده یکی از مهمترین نمایندگان فکری خردگرای ایرانی است که قوهی تعقل و اصالت ماده را مبنای افکار خود قرار داد. آخوندزاده در چندین عرصه جزو سرآمدان است. او نخستین ایرانی است که نمایشنامهنویسی، داستانپردازی، شخصیتپردازی و نقدنویسی اروپایی را با ارائهی آثاری ارزشمند در همهی این زمینهها نه تنها به ایرانیان، بلکه به شرقیها معرفی کرد. علاوه بر آن آخوندزاده جزو اولین سنت شکنان تاریخنگاری ایران است. آخوندزاده جزو مبلغین و مروجین اولیهی مشروطیت عقلی و عرفی براساس حقوق طبیعی، از پیگیرترین مخالفین استبداد و مبلغین جدایی دیانت از سیاست، مبتکر فکر اصلاح دین که خود آن را “پروتستانیسم اسلامی“ میخواند، مبتکر تغییر الفبا و اصلاح خط در جوامع اسلامی، نظریه پرداز ناسیونالیسم ایرانی است، از هواداران پر و پا قرص آزادی زن و برابری حقوقی زنان با مردان است و از مهمترین بانیان فکر سکولار است در میان همگنان خود. افکار و آثار او نسبت به دیگر اندیشهپردازان مشروطه از نظم و سیستم و انسجام بیشتری برخوردار است. او همچنین یکی از پرکارترینها و پیگیرترینهاست و بهمان دلیل پرداختن به تمامی زوایای افکار و آثار او دشوارتر است.پرداختن همه جانبه به همهی زوایا و رشتههایی که آخوندزاده در آنها مهارت داشته، از توان من خارج است. امید که این نوشته به گشودن دریچهای هر چند کوچک در نگاه این اندیشمند ایرانی یاری رساند.زندگی و آثار آخوندزادهآخوندزاده شرح زندگی خود را که “بیاغرافیا“ (بیوگرافی) می نامد، به تفضیل در کتابی تحت عنوان “الفبای جدید و مکتوبات“ بتحریر در آورده است. او متولد سال 1191 هجری شمسی برابر با 1812 میلادی بود و در کل شصت و شش سال عمر کرد. آخوندزاده در یک خانوادهی متوسط در آذربایجان (نوخه) بدنیا آمد. شش ساله بود که پدر و مادرش بدلیل ازدواج مجدد پدر جدا شدند و از آن پس نزد عموی مادرش، آخوند فاضلی نقل مکان کرد و آخوند او را به فرزندی پذیرفت. آخوندزاده و مادر و پدرخواندهاش در اثر جنگ ایران و روسیه آواره شدن و پس از پایان جنگ باز به نوخه بازگشتند. پدر خواندهاش به قصد اینکه او به سلک روحانیت در آید، وی را به گنجه برد و به معلم سپرد. آخوندزاده در گنجه به یادگیری زبان روسی نیز پرداخت و یکسال بعد دوباره به نوخه بازگشت ولی سرانجام در سال 1213 شمسی برابر با 1834 به تفلیس رفت و تا پایان عمر در همانجا ماند. او در روسیه بعنوان مترجم زبانهای شرقی به استخدام دولت روسیه درآمد و تا پایان عمر در این سمت ماند. با اینهمه آخوندزاده همواره وطن اصلی خود را ایران میدانست و تمام تلاش و توان خود را برای تاثیر گذاری و معرفی فکر آزادی در ایران بکار برد. با وجود اینکه نویسندگان و پژوهندگان قفقازی و روسی در مورد او عنوان “آخوندوف“ را بکار بردهاند، خود آخوندزاده در همهی آثارش چه آندسته که بزبان فارسی است و چه آثاری که بزبانهای عربی، ترکی و روسی نوشته، از نام “آخوندزاده“ و گاه “آخونزاده“ استفاده کرده است. آدمیت در شرح زندگی آخوندزاده دو مرحله را نقطه عطف تحولات فکری او میداند. اولی در گنجه و در اثر آشنایی او با میرزا شفیع، شاعرعارف ایرانی که با مذهب و روحانیت مخالف بوده و بر آخوندزاده تاثیرات فکری عمیقی گذاشته است.آخوندزاده در اینمورد مینویسد:“در یکی از حجرات مسجد گنجه از اهل ولایت شخصی مقیم بود میرزا شفیع نام که علاوه بر انواع و اقسام دانش خط نستعلیق را خیلی خوب مینوشت. این میرزا شفیع همانست که در مملکت غرمانیا سرگذشت و فضل او را در اشعار فارسیه بقلم آوردهاند... روزی این شخص محترم از من پرسید، میرزا فتحعلی از تحصیل علوم چه منظور داری؟ جواب دادم که میخواهم روحانی بشوم. گفت: میخواهی تو که ریاکار و شارلاتان بشوی؟ تعجب کردم و حیرت نمودم که آیا این چه سخن است. میرزا شفیع بحالت من نگریسته گفت: میرزا فتحعلی عمر خود را در صف این گروه ضایع مکن، شغل دیگر پیش گیر. وقتی از سبب نفرت او از روحانیون پرسیدم شروع کرد بکشف مطالبی که تا آن روز از من مستور بود... تا این تاریخ من بغیر از خواندن زبان فارسی و عربی چیزی نمیدانستم و از دنیا بیخبر بودم...“2مرحلهی دوم، از مهاجرت به تفلیس آغاز میشود که بدلیل تبعید بسیاری از مخالفین تزار، مرکز فعالیتهای ادبی، اجتماعی و سیاسی شده بود. در آنجا آخوندزاده با دنیای ادب و هنر آشنا شد و به محافل ادبی راه یافت. آشنایی با آثار نویسندگان، شاعران و متفکران روس از “گریبادوف“ و “گوگول“ گرفته تا “پوشکین“ و ”استرافسکی“، نویسندگان و اندیشمندان فرانسوی از “مولیرو “دوما“ تا “ولتر“ و “مونتسکیو“ و همچنین متفکران انگلیسی تحولات جدید فکری در آخوندزاده را رقم زد. آخوندزاده که با تاریخ ایران، اسلام، ادبیات فارسی و ترکی، حکمت، فقه و عرفان اسلامی آشنا بود، در این دورهی جدید توانست
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .DOC ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 15 صفحه
قسمتی از متن .DOC :
یادی از انقلاب مشروطه!چهاردهم مرداد امسال مصادف است با صد و یکمین سالگرد انقلاب مشروطه و متعاقب آن تنظیم سند قانون اساسی ایران . مشروطه ای که هنوز هم یکی از دغدغه های مردم ایران برای رسیدن به ارزشهای انسانی تکوین نیافته آن است.
مشروطه ای که در آن زیر بنای فکری و اندیشه های مدرن , جدایی دین از حکومت , محدودیت پادشاه و حاکمیت قانون بنا نهاده شد و در آن راه بهای بسیاری پرداخته شد, اما هنوز هم به اهداف نهایی خود نرسیده است . گرچه در مقطع کوتاهی ازتاریخ به محدودیت قدرت پادشاه نائل شد اما در پیکار علیه جدایی دین از حکومت و تشکیل ساختاری سکیولار تاکنون ناکام مانده است.
در رابطه با نهضت مشروطه دهها کتاب و صدها مقاله نوشته شده است و علیرغم آنکه در قرن بیست ویکم جامعه جهانی به کلی دگرگون و کشور ایران هم یک قرن از دوران مشروطیت فاصله گرفته, اما باز هم علیرغم ناکامی جامعه ایران در رسیدن به اهداف مشروطه , مبانی مشروطه به ارزشهای ملی تبدیل شده و با نیکی از آن یاد می شود. هر چند که بسیاری انحراف انقلاب 1979 را ناشی از عدم بازخوانی وقایع دوران مشروطیت می دانند و بی جهت نیست که برای بازخوانی آن دوره و الهام از افکار مشروطه , چند روزنامه همچون صور اسرافیل, جمهوریت, و وقایع اتفاقیه با انگیزه بازگشت به اصالت دوران مشروطه در ایران کنونی به چاپ می رسند. با گشایش مجلس اول نمایندگان که اولین نظام پارلمانی را در تاریخ ایران تجربه می کردند به کارهای ساده ای همچون تنظیم قیمت گوشت و مسائل خیلی ابتدائی مشغول بودند اما از کارهای ارزشمند آن دوره بشمار می رفت زیرا نوعی اراده ملی در آن نهفته بود.پیش لرزه های نهضت مشروطه به قیام تنباکو در سال 1270 بر می گردد و آن مقطع تاریخ بیداری ایرانیان بشمار می رود, چرا تا آنموقع جامعه ایران علیرغم رشد شتابان جوامع اروپایی و حتی کشورهای همجوار, جامعه ایران در خواب عظیمی فرو رفته و تاریکی سراسر ایران را فرا گرفته بود. سید جمال الدین اسدآبادی و ملکم خان بهترین نقش را در آگاه سازی جامعه و روحانیون از جمله میرزا حسن آشتیانی نقش اساسی را در فتوا علیه دربار قاجار و ترغیب مردم به اعتصاب عمومی در شهرهای مهم ایران از جمله تهران, مشهد, تبریز و کرمانشاه برای لغو قرارداد ظالمانه تنباکو با یک کمپانی بریتانیایی ایفا نمودند. با توجه به تسلط روسها در درجه اول و انگلیسی ها در درجه دوم بر ایران که منافع حیاتی خود را دنبال می کردند ایران به میدان رویارویی بریتانیا و روسها بدل شده بود در همچون شرایطی حاکمیت اراده ملی منافع روسها و بریتانیاییها را به مخاطره انداخته بود. به همین دلیل مبارزه با آن نماد ملی و در هم شکستن اراده ملت با پیش کسوتی نیروهای متحجر داخلی بهترین گزینه برای از بین بردن دستاوردهای مشروطه بود و به همین دلیل به توپ بستن مجلس و قتل و عام مشروطه خواهان که از فجایع ملی به حساب می آید از تاریخ غم انگیز مردم ایران بشمار می رود. علیرغم ضربه ای که به مشروطه خواهان وارد آمد در دو ایالت آذربایجان و کرمانشاه دفاع از ایده های مشروطیت بدون تردید قوت گرفت و گرچه انقلابیون در آذربایجان برای مدتی کوتاه با عناصر وابسته به محمد علی شاه به جنگ در داخل شهر پرداختند اما در کردستان و در شهر کرمانشاه مردم به دفاع از مشروطیت پرداختند و بقایای سلطنت را بیرون راندند. و سران مشروطه خواه از تهران به کرمانشاه پناه آورده و با همت مردم کردستان به بازسازی حکومت مشروطه پرداختند. در آن دوره تا رسیدن به وقایع انقلاب مشروطه کسانی همچون عباس میرزا, امیر کبیرکه به تغییرات و پیشرفت جامعه توجه داشتند به شیوه های گوناگون حذف شدند. در این مقطع نقش کسی چون میرزا رضا کرمانی که به شغل سمساری اشتغال داشت و با توجه به ظلمی که ظل السلطان پسر ناصرالدین شاه در حق او روا داشته و زندگی شخصی ایشان را بکلی متلاشی نموده بود با همفکری و راهنمایی سید جمال الد ین اسد آبادی که به ( افغانی ) هم معروف بود ناصرالدین شاه را هنگام برپایی جشن پنجاه ساله پادشاهی خود در شابدالعظیم به قتل می رساند که با کشتن ایشان فضا برای ملتی که از ترس حکام قاجار به ستوه آمده بودند بازشد و در واقع کشتن ناصرالدین شاه آغاز فروپاشی دوره قاجاریه بود. با قتل کسانی چون عباس میرزا و امیر کبیر از یکطرف و قتل ناصرالدین شاه و اندکی دیرتر امین السلطان ملقب به( اتابک ) فرهنگ نخبه کشی هم در سطوح حکومتی و در سطح مخالفین به معضل فرهنگی خطر ناک در جامعه ما بدل شد و سرآغاز رویکرد جامعه ما به سیاست حذف شکل گرفت که در جامعه ما بشد ت ریشه دوانیده و از آن به عنوان سیاست نخبه کشی که در ادبیات جهانی به عنوان ترور یاد می شود . در دوره رضا شاه و محمد رضا شاه و در رژیم فعلی نخبه کشی با شدت بیشتری اعمال می شود و این پدیده شوم جان هزاران انسان آزادیخواه را گرفته است. با گرامیداشت سالروز نهضت مشروطه جای خود است که این نکته روشن شود که سران مشروطه با اقتباس از قانون اساسی کشور بلژیک قانون اساسی ایران را تصویب نموده اند که قانونی مدرن و مقبول بوده و تصویب طرح انجمنهای ایالتی راه حل مناسبی برای ساختار ملی ایران بوده که اینک به شکاف جدی در میان سیاستمداران و جناحهای مختلف ایرانی تبدیل شده و لازم است احزابی که خود را به نوعی وفادار به آرمان مشروطه می بینند به آن توجه نمایند و به آن احترام بگذارند.
در سالروز انقلاب مشروطه لازم است که از بانیان اصلی آن کسانی چون سید رضا مساوات, سید جلیل اردبیلی و صدها انسان آزادیخواه تجلیل نمود و از شهدای راه آزادی کسانی چون یحیی میرزا اسکندری اولین شهید راه مشروطه, ستا رخان و باقر خان, یار محمد خان کرمانشاهی و بسیاری دگر ادای احترام نمود.
نگاهی بر "مشروطه ایرانی
فرد تا تاریخ خود را نشناسد، نمیتواند تشخیص دهد که کجا ایستاده است. تاریخ هر کشوری بخش مهمی از هویت ملت آن کشور را تشکلیل میدهد. و ملت بیتاریخ، ملتی سرگشته و بیهویت بیش نیست که نه پیشینهاش را میشناسد و نه حالاش را، چراکه برای شناخت حال تجارب پیشینهایست که آموزشدهنده است و به ملت این امکان را میدهد تا از تکرار اشتباهات و تکرار کاریکاتوروار رویدادهای گذشته بپرهیزد.
حال سهم ما ایرانیان از تاریخ کشورمان چیست؟ ما که تاریخ معاصر خود را درست نمیشناسیم، تا برسد به تاریخ کهن، چه آموزهای میتوانیم از پیشینیانمان بیاموزیم؟ دردآور نیست که هر نسیمی، به دلیل نبود آموزش صحیح، ما را چون انسانهای بیهویت به اینسو و آنسو بکشاند؟ دردآور نیست که همان مشکل صدسال پیش هنوز برای ما مشکل روز محسوب میشود؟ اگر منِ نوعی تاریخ مشروطه را میدانستم، اگر ایرانیان تاریخ معاصرشان را میشناختند، بازهم انقلاب سال 57 بوقوع میپیوست؟ آیا ما از تاریخ نمیآموختیم که حقوق بشر، حقوقی عرفی است و با مذهب همخوانی ندارد؟ که صدسال پیش پیشوایان مسلمانمان شفاف بیان کرده بودند که مساوات و "برابری" انسانها، یکی از شعارهای مهم انقلاب 57، در اسلام امکانپذیر نیست؟ که علما به روشنی گفته بودند که با آزادی مخالفند؟ که مجتهدین نه تنها با ایجاد سینما و تئاتر، بلکه با صدور شناسنامه نیز مخالف بودند؟ که آنان برای آنکه "علما از حرمت" نیفتند مخالف باسواد شدن مردم بودند تا "از صد شاگرد که در مدرسه درس میخوانند، یک دو تاشان ملا و باسواد باشند و سایرین جاهل و تابع و مطیع علما باشند"؟ (مشروطه ایرانی، ص261)
آیا ما زیر سیطرهی استبداد پهلوی دور نزدهایم و بهجای آنکه از تاریخ درس گرفته و به پیش رویم، عقبگرد نداشتهایم؟ حال پس از گذشت قریب یک قرن از انقلاب مشروطیت، تاریخنگاری ژرفبین، مشروطیت را با نگاهی بیطرفانه به چالش میگیرد. نهتنها رویدادها را ریشهیابی میکند، بلکه شخصیتهای تاثیرگذار بر این تحولات را از زوایای گوناگون بررسی میکند و در این بررسی از فرهنگ مطلقگرای ایرانی آنچنان فاصله میگیرد که شخصیتها را با تمام نقاط قوت و ضعف آنان به تصویر میکشد.
"مشروطه ایرانی" اثر گرانقدر دکتر ماشاالله آجودانی برای من از رمان شیرینتر و جذابتر بود. آجودانی تاریخنگاری است که با نگاه شفاف، نقادانه و موشکافانهی خود، در زمینهی مطالعات گسترده و گونهگونی که حاکی از شناخت عمیق وی در عرصهی سیاست، مذهب، تاریخ و فرهنگ ایران است، خواننده را به خود به قرن پیش میبرد و او را در شرایط اجتماعی آن دورهی ایران قرار میدهد با زبانی که "در زمان" باید درک شود و نه با برداشتهای امروزی از واژگانی کلیدی همچون "ملت" و "دولت" و "ملی". در سیر تحول سیاسی ـ فرهنگی جامعه، خواننده تکامل و تغییر مفهومی این واژگان را از نظر میگذراند. آجودانی برای بررسی تاریخ این دوره به بررسی وقایع سیاسی بسنده نمیکند و نوری در ژرفنای فرهنگ سنتی در تلاطم مجاورت با تجدد غربی میافکند، به پیوند عرفان با تشیع میپردازد و نظرات خود را با آوردن اشعار و متون شعرا و عرفا قوت میبخشد.
اگر در غرب فلسفه مسیری جدا از مذهب طی کرد و زمینهسازی شد برای تصویب و پذیرش قوانین عرفی حقوق بشر، اگر مسیحیت در اروپا خود را با تجدد غربی تطبیق داد تا بقای خود را حفظ کند و به طور کلی تغییر یافت، در ایران مقولهی وارداتی حقوق بشر باید خود را با اسلام تطبیق میداد و ماهیتاً از خود تهی میشد تا مورد پذیرش مجلس دوران مشروطیت قرار گیرد (و البته نباید نقش تعیینکنندهی روشنفکران عرفگرا را در این پیوند ناهمگون از نظر دور داشت). ما در ایران بهجای
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 6 صفحه
قسمتی از متن .doc :
حکومت استبدادی
حکومت استبدادی نوعی حکومت است که در آن دامنه اختیارات حاکم و طول دوره حکومت آنها بسیار است. در حکومت استبدادی؛توزیع قدرت عادلانه نیست. طرفداران حکومت استبدادی؛معتقدند که این نوع حکومت امکان انباشت سرمایه،برنامهریزی متمرکز و تصمیمگیری قاطع برای رفع موانع راه را برای توسعه فراهم می سازد.در حالی که مخالفان این نوع حکومت معتقدند که استبداد باعث احساس بیقدرتی سیاسی در بین مردم میشود و کارایی و خلاقیت آنها را کاهش میدهد.
«استبداد» از منظر قرآن
قرآن کریم خاستگاه استبداد را در «خود بنیاد پنداری آدمی» میداند. از این رو نه حکومت فردی، نه حکومت جمعی و نه هر گونه سازوکاری از توزیع قدرت را، مانع نفوذ استبداد نمیداند. استبداد در قرآن که با واژگانی چون ستم، نافرمانی، جور و شرک بیان شده است...
قرآن کریم خاستگاه استبداد را در «خود بنیاد پنداری آدمی» میداند. از این رو نه حکومت فردی، نه حکومت جمعی و نه هر گونه سازوکاری از توزیع قدرت را، مانع نفوذ استبداد نمیداند. استبداد در قرآن که با واژگانی چون ستم، نافرمانی، جور و شرک بیان شده است، خود دارای سطوح مختلفی است که از نافرمانی خداوند آغاز میشود، سپس به طغیان در روابط میان انسانها و ستم انسان به نفس خود، منتهی میشود. قرآن در داستانهای تاریخی اقوام پیشین، معاصران پیامبر و سرانجام نافرمانان بر «روحیه خود بنیاد پنداری» آنان تأکید دارد.
مقدمه
۱. علی رغم توجه دیرینه مسلمانان به پرهیز از خودکامگی حکمرانان در قالب عناصر نظارتیای همچون شورا، نصیحت ائمه مسلمانان و امر به معروف و نهی از منکر، به لحاظ نظری، و برقراری سازو کار هنجاری ـ اخلاقی «نصیحهٔ الملوک» به لحاظ عملی، استبدادِ داخلیِ جوامعِ اسلامی یکی از دو علت اصلی انحطاط مسلمانان در دوره معاصر، به وسیله مصلحانی چون سید جمال الدین اسدآبادی، محمد عبده و رشید رضا شناسایی شده است. در تاریخ معاصر اسلام نیز نویسندگانی چون عبدالرحمن کواکبی،۱ محمد حسین نایینی۲ و همکفران مشروطه خواه دیگر او چون محمد اسماعیل محلاتی و فاضل ترشیزی۳ و در دوره اخیر سید محمود طالقانی۴ به صورت جدیتری به این مسأله پرداختهاند. اگر این نویسندگان به سرزنش خودکامگی فردی پرداختهاند، عبداللّه مازندرانی یکی از دو مرجع هوادار مشروطیت در نجف نیز با مشاهده سرانجام نهضت مشروطه، از خصلت «استبداد مرکبه» آن نهضت انتقاد کرد۵ و استبداد داخلی را همچنان پابرجا دانست.
توجه به مسأله توزیع قدرت سیاسی و مبارزه با استبداد از دهه ۱۹۸۰ میلادی به بعد در ایران و جهان اسلام، در قالب موج «مردم سالاری» خواهی، به شکلی دیگر، بازتاب مضاعفی یافت؛ به گونهای که حتی اسلام گرایان تندی چون اخوان المسلمین مصر، اردن، اسلام گرایان ترکیه، سودان و الجزایر نیز با هدف مشارکت در قدرت سیاسی از یک سو، و کنترل استبداد فردی غالب حکومتهای خود از سوی دیگر، به مبارزات پارلمانی کشیده شدند. در موج جدید «مردم سالاری»خواهی جدید، مسأله «استبداد» از بُعد فردی آن به بُعد استبداد اکثریت در صحنه نظریهپردازی کشیده شده و کانون توجه از استبداد فردی به استبداد جمعی، یا به قول عبداللّه مازندرانی استبداد مرکبه، جلب شده است؛ از این رو توجه به نگرش قرآن به مسأله استبداد میتواند در شیوه درست اتخاذ نظریهای سیاسی برای جوامع کنونی اسلامی مفید باشد.
● مشروطه:
به معنی "مشروط" و متضاد حکومت «مطلقه» و «مشروطهخواه» به مفهوم آن کس که به جای حکومت خودکامه کهن یا «استبداد» که شاه را فعال مایشاء سرنوشت ملت و صاحب امتیاز بلامنازع جان و مال و شرف آنان ساخته است، خواستار حکومت «مشروطه» یا حکومت مبتنی بر «قانون» است. «مشروطهخواه» ضد مستبد یا طرفدار حکومت خودکامه است و شاید بتوان گفت این واژه "Parliamentarian" است.(۱)
در سراسر مبارزه ایرانیان نسبت به سیاستهای خود، ایرانیان آگاهانه برای موجودیت خود بهعنوان (ملت) جنگیدهاند و بدین لحاظ حزب مشروطه یا مردمی را به درستی میتوان «ملیگرا»(Nationalist) نامید. نکته اصلی که میخواهم بر آن تکیه کنم این است که در ایران آن حزبی که با واژگان گوناگون «ملیگرا»، «مشروطهخواه» و «مردمی»(Popular) نامیده میشود، اساساً حزبی میهنپرست و خواستار پیشرفت، آزادی، تساهل و برتر از همه استقلال ملی و «ایران برای ایرانی» است و وجود آن معلول سیاست کوتهبینانه، خودخواهانه و غیروطنپرستانهای است که ناصرالدین تحت نفوذ زیانبار امینالسلطان پیشه کرد و کماکان توسط نوهاش محمدعلی شاه دنبال شد.(۲)
عباس امانت در بیان مفهوم واژه مشروطه عقیده دارد که: واژه مشروطه همچون بسیاری از اصطلاحات کلیدی آن دوران، از جنبش عثمانیهای جوان نیز نشأت میگرفت. «نامق کمال»، اندیشهگر قرن ۱۹ ترکیه، اشاره به یک حکومت مشروطه باعنوان «دولت مشروطه» داشت و نظامی وکالتی را تحت توجهات اسلام بهنام «اداره مشروطه» که برای تمامی ملل تحت سلطه عثمانی کارایی داشته باشد، مطرح میساخت. این اصطلاح ازسوی «مدحت پاشا» در خلال مقطع بیدوام مشروطهخواهی سال ۱۸۷۶ پذیرفته شد. این احتمال نیز هست که واژه دو پهلوی «مشروطه» به عمد برای ترجمه واژه فرانسوی "Contitononelle" به کار برده
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .DOC ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 15 صفحه
قسمتی از متن .DOC :
یادی از انقلاب مشروطه!چهاردهم مرداد امسال مصادف است با صد و یکمین سالگرد انقلاب مشروطه و متعاقب آن تنظیم سند قانون اساسی ایران . مشروطه ای که هنوز هم یکی از دغدغه های مردم ایران برای رسیدن به ارزشهای انسانی تکوین نیافته آن است.
مشروطه ای که در آن زیر بنای فکری و اندیشه های مدرن , جدایی دین از حکومت , محدودیت پادشاه و حاکمیت قانون بنا نهاده شد و در آن راه بهای بسیاری پرداخته شد, اما هنوز هم به اهداف نهایی خود نرسیده است . گرچه در مقطع کوتاهی ازتاریخ به محدودیت قدرت پادشاه نائل شد اما در پیکار علیه جدایی دین از حکومت و تشکیل ساختاری سکیولار تاکنون ناکام مانده است.
در رابطه با نهضت مشروطه دهها کتاب و صدها مقاله نوشته شده است و علیرغم آنکه در قرن بیست ویکم جامعه جهانی به کلی دگرگون و کشور ایران هم یک قرن از دوران مشروطیت فاصله گرفته, اما باز هم علیرغم ناکامی جامعه ایران در رسیدن به اهداف مشروطه , مبانی مشروطه به ارزشهای ملی تبدیل شده و با نیکی از آن یاد می شود. هر چند که بسیاری انحراف انقلاب 1979 را ناشی از عدم بازخوانی وقایع دوران مشروطیت می دانند و بی جهت نیست که برای بازخوانی آن دوره و الهام از افکار مشروطه , چند روزنامه همچون صور اسرافیل, جمهوریت, و وقایع اتفاقیه با انگیزه بازگشت به اصالت دوران مشروطه در ایران کنونی به چاپ می رسند. با گشایش مجلس اول نمایندگان که اولین نظام پارلمانی را در تاریخ ایران تجربه می کردند به کارهای ساده ای همچون تنظیم قیمت گوشت و مسائل خیلی ابتدائی مشغول بودند اما از کارهای ارزشمند آن دوره بشمار می رفت زیرا نوعی اراده ملی در آن نهفته بود.پیش لرزه های نهضت مشروطه به قیام تنباکو در سال 1270 بر می گردد و آن مقطع تاریخ بیداری ایرانیان بشمار می رود, چرا تا آنموقع جامعه ایران علیرغم رشد شتابان جوامع اروپایی و حتی کشورهای همجوار, جامعه ایران در خواب عظیمی فرو رفته و تاریکی سراسر ایران را فرا گرفته بود. سید جمال الدین اسدآبادی و ملکم خان بهترین نقش را در آگاه سازی جامعه و روحانیون از جمله میرزا حسن آشتیانی نقش اساسی را در فتوا علیه دربار قاجار و ترغیب مردم به اعتصاب عمومی در شهرهای مهم ایران از جمله تهران, مشهد, تبریز و کرمانشاه برای لغو قرارداد ظالمانه تنباکو با یک کمپانی بریتانیایی ایفا نمودند. با توجه به تسلط روسها در درجه اول و انگلیسی ها در درجه دوم بر ایران که منافع حیاتی خود را دنبال می کردند ایران به میدان رویارویی بریتانیا و روسها بدل شده بود در همچون شرایطی حاکمیت اراده ملی منافع روسها و بریتانیاییها را به مخاطره انداخته بود. به همین دلیل مبارزه با آن نماد ملی و در هم شکستن اراده ملت با پیش کسوتی نیروهای متحجر داخلی بهترین گزینه برای از بین بردن دستاوردهای مشروطه بود و به همین دلیل به توپ بستن مجلس و قتل و عام مشروطه خواهان که از فجایع ملی به حساب می آید از تاریخ غم انگیز مردم ایران بشمار می رود. علیرغم ضربه ای که به مشروطه خواهان وارد آمد در دو ایالت آذربایجان و کرمانشاه دفاع از ایده های مشروطیت بدون تردید قوت گرفت و گرچه انقلابیون در آذربایجان برای مدتی کوتاه با عناصر وابسته به محمد علی شاه به جنگ در داخل شهر پرداختند اما در کردستان و در شهر کرمانشاه مردم به دفاع از مشروطیت پرداختند و بقایای سلطنت را بیرون راندند. و سران مشروطه خواه از تهران به کرمانشاه پناه آورده و با همت مردم کردستان به بازسازی حکومت مشروطه پرداختند. در آن دوره تا رسیدن به وقایع انقلاب مشروطه کسانی همچون عباس میرزا, امیر کبیرکه به تغییرات و پیشرفت جامعه توجه داشتند به شیوه های گوناگون حذف شدند. در این مقطع نقش کسی چون میرزا رضا کرمانی که به شغل سمساری اشتغال داشت و با توجه به ظلمی که ظل السلطان پسر ناصرالدین شاه در حق او روا داشته و زندگی شخصی ایشان را بکلی متلاشی نموده بود با همفکری و راهنمایی سید جمال الد ین اسد آبادی که به ( افغانی ) هم معروف بود ناصرالدین شاه را هنگام برپایی جشن پنجاه ساله پادشاهی خود در شابدالعظیم به قتل می رساند که با کشتن ایشان فضا برای ملتی که از ترس حکام قاجار به ستوه آمده بودند بازشد و در واقع کشتن ناصرالدین شاه آغاز فروپاشی دوره قاجاریه بود. با قتل کسانی چون عباس میرزا و امیر کبیر از یکطرف و قتل ناصرالدین شاه و اندکی دیرتر امین السلطان ملقب به( اتابک ) فرهنگ نخبه کشی هم در سطوح حکومتی و در سطح مخالفین به معضل فرهنگی خطر ناک در جامعه ما بدل شد و سرآغاز رویکرد جامعه ما به سیاست حذف شکل گرفت که در جامعه ما بشد ت ریشه دوانیده و از آن به عنوان سیاست نخبه کشی که در ادبیات جهانی به عنوان ترور یاد می شود . در دوره رضا شاه و محمد رضا شاه و در رژیم فعلی نخبه کشی با شدت بیشتری اعمال می شود و این پدیده شوم جان هزاران انسان آزادیخواه را گرفته است. با گرامیداشت سالروز نهضت مشروطه جای خود است که این نکته روشن شود که سران مشروطه با اقتباس از قانون اساسی کشور بلژیک قانون اساسی ایران را تصویب نموده اند که قانونی مدرن و مقبول بوده و تصویب طرح انجمنهای ایالتی راه حل مناسبی برای ساختار ملی ایران بوده که اینک به شکاف جدی در میان سیاستمداران و جناحهای مختلف ایرانی تبدیل شده و لازم است احزابی که خود را به نوعی وفادار به آرمان مشروطه می بینند به آن توجه نمایند و به آن احترام بگذارند.
در سالروز انقلاب مشروطه لازم است که از بانیان اصلی آن کسانی چون سید رضا مساوات, سید جلیل اردبیلی و صدها انسان آزادیخواه تجلیل نمود و از شهدای راه آزادی کسانی چون یحیی میرزا اسکندری اولین شهید راه مشروطه, ستا رخان و باقر خان, یار محمد خان کرمانشاهی و بسیاری دگر ادای احترام نمود.
نگاهی بر "مشروطه ایرانی
فرد تا تاریخ خود را نشناسد، نمیتواند تشخیص دهد که کجا ایستاده است. تاریخ هر کشوری بخش مهمی از هویت ملت آن کشور را تشکلیل میدهد. و ملت بیتاریخ، ملتی سرگشته و بیهویت بیش نیست که نه پیشینهاش را میشناسد و نه حالاش را، چراکه برای شناخت حال تجارب پیشینهایست که آموزشدهنده است و به ملت این امکان را میدهد تا از تکرار اشتباهات و تکرار کاریکاتوروار رویدادهای گذشته بپرهیزد.
حال سهم ما ایرانیان از تاریخ کشورمان چیست؟ ما که تاریخ معاصر خود را درست نمیشناسیم، تا برسد به تاریخ کهن، چه آموزهای میتوانیم از پیشینیانمان بیاموزیم؟ دردآور نیست که هر نسیمی، به دلیل نبود آموزش صحیح، ما را چون انسانهای بیهویت به اینسو و آنسو بکشاند؟ دردآور نیست که همان مشکل صدسال پیش هنوز برای ما مشکل روز محسوب میشود؟ اگر منِ نوعی تاریخ مشروطه را میدانستم، اگر ایرانیان تاریخ معاصرشان را میشناختند، بازهم انقلاب سال 57 بوقوع میپیوست؟ آیا ما از تاریخ نمیآموختیم که حقوق بشر، حقوقی عرفی است و با مذهب همخوانی ندارد؟ که صدسال پیش پیشوایان مسلمانمان شفاف بیان کرده بودند که مساوات و "برابری" انسانها، یکی از شعارهای مهم انقلاب 57، در اسلام امکانپذیر نیست؟ که علما به روشنی گفته بودند که با آزادی مخالفند؟ که مجتهدین نه تنها با ایجاد سینما و تئاتر، بلکه با صدور شناسنامه نیز مخالف بودند؟ که آنان برای آنکه "علما از حرمت" نیفتند مخالف باسواد شدن مردم بودند تا "از صد شاگرد که در مدرسه درس میخوانند، یک دو تاشان ملا و باسواد باشند و سایرین جاهل و تابع و مطیع علما باشند"؟ (مشروطه ایرانی، ص261)
آیا ما زیر سیطرهی استبداد پهلوی دور نزدهایم و بهجای آنکه از تاریخ درس گرفته و به پیش رویم، عقبگرد نداشتهایم؟ حال پس از گذشت قریب یک قرن از انقلاب مشروطیت، تاریخنگاری ژرفبین، مشروطیت را با نگاهی بیطرفانه به چالش میگیرد. نهتنها رویدادها را ریشهیابی میکند، بلکه شخصیتهای تاثیرگذار بر این تحولات را از زوایای گوناگون بررسی میکند و در این بررسی از فرهنگ مطلقگرای ایرانی آنچنان فاصله میگیرد که شخصیتها را با تمام نقاط قوت و ضعف آنان به تصویر میکشد.
"مشروطه ایرانی" اثر گرانقدر دکتر ماشاالله آجودانی برای من از رمان شیرینتر و جذابتر بود. آجودانی تاریخنگاری است که با نگاه شفاف، نقادانه و موشکافانهی خود، در زمینهی مطالعات گسترده و گونهگونی که حاکی از شناخت عمیق وی در عرصهی سیاست، مذهب، تاریخ و فرهنگ ایران است، خواننده را به خود به قرن پیش میبرد و او را در شرایط اجتماعی آن دورهی ایران قرار میدهد با زبانی که "در زمان" باید درک شود و نه با برداشتهای امروزی از واژگانی کلیدی همچون "ملت" و "دولت" و "ملی". در سیر تحول سیاسی ـ فرهنگی جامعه، خواننده تکامل و تغییر مفهومی این واژگان را از نظر میگذراند. آجودانی برای بررسی تاریخ این دوره به بررسی وقایع سیاسی بسنده نمیکند و نوری در ژرفنای فرهنگ سنتی در تلاطم مجاورت با تجدد غربی میافکند، به پیوند عرفان با تشیع میپردازد و نظرات خود را با آوردن اشعار و متون شعرا و عرفا قوت میبخشد.
اگر در غرب فلسفه مسیری جدا از مذهب طی کرد و زمینهسازی شد برای تصویب و پذیرش قوانین عرفی حقوق بشر، اگر مسیحیت در اروپا خود را با تجدد غربی تطبیق داد تا بقای خود را حفظ کند و به طور کلی تغییر یافت، در ایران مقولهی وارداتی حقوق بشر باید خود را با اسلام تطبیق میداد و ماهیتاً از خود تهی میشد تا مورد پذیرش مجلس دوران مشروطیت قرار گیرد (و البته نباید نقش تعیینکنندهی روشنفکران عرفگرا را در این پیوند ناهمگون از نظر دور داشت). ما در ایران بهجای