لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 11 صفحه
قسمتی از متن .doc :
یکی از نخستین جنگنده های اف ۱۱۱
F-111B
این نمونه قرار بود تا بعنوان جنگنده رهگیر دوربرد نیروی دریایی در مقابل بمب افکن ها و موشک های ضد کشتی شوروی ایفای نقش کند . این نمونه با رادار قدرتمند AN/AWG-9 تجهیز شده بود و قابلیت حمل و شلیک 6 فروند موشک دوربرد هوا به هوای AIM-54 Phoenix را دارا بود . از آنجایی که شرکت جنرال داینامیکز نجربه ای در تولید جنگنده های ناونشین نداشت از شرکت گرومن برای ساخت این نمونه کمک گرفته شده بود . این مدل کمی کوچکتر از نمونه A بود ولی طول بالهای آن حدود 2 متر بیشتر از نمونه A بود .
نیروی دریایی تقاضای جنگنده ای که قابلیت حمل راداری48 اینچی را داشت ولی ساختار اف 111 تنها توانایی حمل راداری 36 اینچی را داشت . همچنین حداکثر وزن برخاست مورد نیاز نیروی دریایی 50000 پوند بود ولی اف 111 در بهترین شرایط حداقل 55000 پوند وزن داشت . ولی در هر دو مورد وزیر دفاع وقت مک نامارا اعمال نفوذ کرد و نیروی دریایی را مجبور به کنار آمدن با شرایط اف 111 کرد .
تلاشهایی برای حل مسئله وزن اضافی انجام شد ولی این تلاش ها تنها کار را خرابتر کردند . گذشته از وزن زیاد هواپیما برای یک ناو هواپیمابر ، اف 111 هنگام اپروچ به ناو برای فرود دید کمی داشت و فرود با آن بسیار خطرناک و سخت بود .
با تلاشهای آدمیرال توماس کونولی (معروف به تامکت) پروژه F-111B لغو شد و مناقصه ای دیگری برای ساخت جنگنده مورد نیاز نیروی دریایی انجام شد . مناقصه ای که شرکت گرومن برنده آن شد و با استفاده از سیستم راداری و موشکی F-111B و همچنین سیستم بالهای متغیر اف 111 ، جنگنده جدیدی با نام F-14 Tomcat را طراحی و تولید کرد.
F-111C
این مدل نمونه صادراتی F-111A برای نیروی هوایی استرالیا بود . 24 فروند در سال 1963 سفارش داده شدند ولی تحویل آنها تا سال 1973 به تعویق افتاد . 4 فروند از این نمونه با حفظ قابلیت تهاجمی خود به مدل مخصوص عملیات های شناسایی RF-111C تبدیل شدند .
هواپیماهای این نمونه قادر به حمل سیستم هدف یاب Pave Tack بودند و بعد ها مورد یکسری تغییرات در اویونیک قرار گرفتند . تغییراتی همچون :
تعویض رادار AN/APQ-113 با نمونه قویتر AN/APQ-169
اضافه کردن GPS ، ارتقا کامپیوتر هواپیما ، اضافه کردن صفحه نمایش های چند منظوره در کابین و ارتقا موتور ها به استاندارد TF30-P-108/109RA
F-111D
هواپیماهای این نمونه عبارت بود از ساختار قدیمی F-111A با اویونیک MARK II
و موتورهایی قویتر . اولین نمونه در سال 1967 سفارش داده شد ولی مشکلات بسیاری باعث شد تا تحویل آن تا سال 1974 به تعویق بیفتد . از این نمونه نیز 96 فروند ساخته شد . رادار نصب شده در هواپیماهای این نمونه AN/APQ-114 بود .
اویونیک این مدل قابلیت های زیادی را به هواپیما اضافه می کرد ولی مشکلات زیادی را هم ایجاد می کرد . مشکلاتی که باعث شد تا این نمونه در سال 1992 از خدمت بازنشست شود .
F-111E
هواپیماهای این نمونه برای جلوگیری از بروز همان مشکلاتی که برای مدل D پیش می آمد از اویونیک قدیمی MARK I استفاده می کردند . اگر چه در ترتیب الفبایی مدل E بعد از مدل D قرار دارد وای این مدل عملا زودتر از مدل D وارد خدمت شد . اولین پرواز F-111E در 20 آگوست 1969 صورت گرفت و مجموعا 94 فروند از مدل E تولید شد . هواپیماهای این نمونه در عملیات طوفان صحرا (آزادسازی کویت) نقش وسیعی داشتند و در سالهای 1993 و 1994 به انبارهای نیروی هوایی فرستاده شدند .
F-111F
این نمونه آخرین مدلی بود که برای نیروی هوایی تولید شد . هواپیماهای این نمونه با اویونیک رفع عیب شده MARK IIB مجهز شده بودند . از این نمونه 106 فروند بین سالهای 1971 تا 1976 تولید شد . رادار نصب شده در این نمونه AN/APQ-144 بود که بعدها با نمونه های AN/APQ161 و AN/APQ-71 تعویض شد . هواپیماهای این نمونه به سیستم هدف یاب AVQ-26 نیز مجهز بودند .
از هواپیماهای این نمونه در عملیات های El Dorado Canyon بر ضد لیبی و Desert storm بر ضد عراق استفاده شد .
آخرین فروند از این نمونه در 27 جولای 1996 بازنشست شد .
FB-111A
این مدل نمونه ای از F-111A بود که جهت انجام بمباران های استراتژیکی تغییراتی بر روی آن صورت گرفته بود . از این نمونه برای بازنشسته کردن B-58 و بعضی از نمونه های قدیمی B-52 استفاده شد . در ابتدا قصد بر آن بود تا 263 فروند از این نمونه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
ظهور تمدنهای نخستین در قاره آمریکا
از مراکز تجمع مایاها در کلمبیا
حدود سه هزار سال قبل از میلاد، در دو ناحیه ای که کشاورزی اولیه در آنها پا گرفته بود، شکوفایی تمدن در آمریکای مرکزی و ناحیه آند آغاز شد. این دو ناحیه از هر نظر با هم متفاوت بودند ولی هر دو چیزی داشتند که اجازه ظهور و رشد تمدن را در خود می داد. با وجود اختلافات بسیار ظاهری این دو تمدن در زمینه اتکا به اندیشه باستانی پیوند بین گروههای آدمیان و دنیای روحانی باهم شباهت های بسیاری داشتند.
اکثر تاریخ نویسان امروزی با این نکته موافق هستند که جامعه متمدن عبارت است از جامعه ای پیچیده که تحت تاثیر تمدنها و جوامع دیگر بوده است. در تاریخ جامعه بشر فقط شش بار تمدنی شکوفا شد که تحت نفوذ تمدن ها و جوامع دیگر نبود. این تمدنهای موسوم به نخستین، از نواحی زیر برخاستند : بین النهرین، دره سند، چین، مصر، آمریکای مرکز و ناحیه آند در آمریکای جنوبی. پرسش این است که چرا در این مکانها؟ چرا در میان بومیان آمریکا؟ مورخان هنوز هم در پاسخ به این سئوال بحث دارند، ولی دست کم سه دلیل احتمالی در این مورد و برای پاسخ ارائه میشود.
نقش برجسته خدای مرگ مایاها
یک دلیل برای رشد و شکوفایی تمدن در دو ناحیه نامبرده شده، شروع زودهنگام کشاورزی و رشد و تکامل ممتد آن است. مازاد مواد غذایی کشاورزی اجازه می داد که بسیاری از مردمان دیگر دغدغه تامین غذا نداشته باشند و ساعات روز را به کارهای اختصاصی بپردازند ...
دلیل دوم برای شکوفایی تمدن، سهولت داد و ستد کالا میان سرزمین هایی است که دارای تنوع منابع طبیعی باشند. در ناحیه آند، چنین نقاطی عبارت بودند از مراتع کوهستانی و دره ای، رودخانه ها و دره هایی درحاشیه دریا و ساحل طولانی غربی که سرشار از غذاهای دریایی است. آمریکای مرکزی از یک سو با کوهها و دره های خشک شمالی احاطه شده است و از سوی دیگر سرزمین های مرتفع پر آب جنوبی را دارد. همچنین جنگل های انبوهی در زمین های پست، و از دو طرف سواحل اقیانوس آرام و اقیانوس اطلس آنرا دربر گرفته اند ... و دلیل آخر آنکه، هر دو سرزمین به یک اندازه در معرض تهدید خشکسالی و زمین لرزه بوده اند. برنامه ریزی و همکاری با یکدیگر از ضروریات بنای تمدن است. ممکن است عادت ثانوی ساکنان این سرزمین ها بوده تا به این ترتیب خود را در برابر مصائب طبیعی حفظ کنند. جاده های میان آمریکای مرکزی و سرزمین های آند طولانی و صعب العبور بود، ولی مسافرت با قایق در کناره ساحل طی چندین روز متوالی، از محالات نبود. مورخان مدتها در این اندیشه بوده اند که آیا تمدن آمریکای مرکزی بر تمدن نواحی آند نفوذی داشته است یا مسئله بر عکس آن بوده است. شک نیست که ذرت و سایر غلات آمریکای مرکزی سرانجام به نواحی آند رسید و در آنجا کشت شد. با این همه شواهد قانع کننده ای در دست نیست که نشان دهد رابطه ای بین این دو ناحیه برقرار بوده است. تمدن در زمانهای متفاوتی در این نواحی شکل گرفت که هرکدام فرهنگ ها و سنت خاض خود را تشکیل دادند.
از کتاب آمریکای باستان نوشته کاترین ج لانگ ترجمه فرید جواهر کلام
تاریخ آمریکای باستان
نمونه ای از اهرام قاره آمریکا در 2500 سال گذشته
تاریخ آمریکا پیش از رسیدن اروپائیان به آنجا تقریبآ ناگتفه مانده است، بطوریکه هم اکنون نیز همه ساله بخش های تازه ای از آن آشکار می شود.
نخستین انسانهایی که به قاره آمریکا رسیدند، بخشی از موج مردمانی بودند که به آرامی از آفریقا گذر کرده به قاره های دیگر رفته بودند. پاره ای از این مردمان حدود یکصد هزار سال پیش ابتدا به آسیا و اروپا مهاجرت کردند. زمانی گروه های اندکی از همین مردمان به اقیانوس آرام رسیدند و حتی از اقیانوس نیز گذشتند و خود را به استرالیا رساندند. سر انجام چهارده هزار سال پیش یا اندکی زودتر گروه های انسانی از آسیا گذر کردند و خود را به قاره آمریکا رساندند. این گروه های انسانی، مانند سایر گروه های آن دوران، هنر و مهارت بقا و زنده ماندن را داشتند و نیز صاحب ابزارهای سنگی، استخوانی و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
شعر نیمایی سبکی از شعر نو فارسی است که نخستین نمونه شعر نو در ادبیات فارسی بوده و برآمده از نظریه ادبی نیما یوشیج شاعر معاصر ایرانی است.
تحولی که نیما انجام داد در دو حوزه فرم و محتوای شعر کلاسیک فارسی بود. با انتشار شعر افسانه نیما مانیفست شعر نو را مطرح کرد که تفاوت بزرگ محتوایی با شعر سنتی ایران داشت. «باتوجه به مقدمهٔ کوتاهی که خود نیما بر این شعر نوشته است ( رک : شمس لنگرودی ، تاریخ تحلیلی شعر نو ، 1/100) ویژگی های « افسانه » را به شرح زیر میتوانیم برشمریم : 1- نوع تغزل آزاد که شاعر در آن به گونهای عرفان زمینی دست پیدا کرده است ؛ 2- منظومهای بلند و موزون که در آن مشکل قافیه پس از هر چهار مصراع با یک مصراع آزاد حل شده است 3- توجه شاعر به واقعیت های ملموس و در عین حال نگرشی عاطفی و شاعرانهٔ او به اشیا 4- فرق نگاه شاعر با شاعران گذشته و تازگی و دور بودن آن از تقلید 5- نزدیکی آن ، در پرتو شکل بیان محاورهای ، به ادبیات نمایشی ( دراماتیک )؛ 6- سیر آزاد تخیل شاعر در آن ؛ 7- بیان سرگذشت بی دلیها و ناکامی های خود شاعر که به طرز لطیفی با سرنوشت جامعه و روزگار او پیوند یافته است .( برای تجزیه و تحلیل افسانه ؛ رک : حمید زرین کوب ، چشم انداز شعر نو فارسی ، ص53 به بعد ؛ هوشنگ گلشیری ،« همخوانی با هماوازان ، افسانهٔ نیما ، مانیفیست شعر نو »، مفید ، دورهٔ جدید ، ش اول ف( بهمن 1365) ص 12 تا 17 و ش دوم ، ص 34 تا 56 ؛ عطاء الله مهاجرانی ، افسانهٔ نیما ف ص 52 به بعد ) روح غنایی و مواج افسانه و طول و تفصیل داستانی و دراماتیک اثر منتقد را بر آن میدارد که بر روی هم بیش از هر چیز تاثیر نظامی را بر کردار و اندیشهٔ نیما به نظر آورد ( در مورد تاثیر زندگی و آثار نظامی گنجوی بر نیما ، رک : محمد جعفر یاحقی ، « نیما و نظامی »، کتاب پاژ 4( مشهد 1370) ص 39.)حال آن که ترکیب فلسفی و صوری و به ویژه طول منظومه ، زمان سرودن آن ، کیفیت روحی خاص شاعر به هنگام سرودن شعر ، ذهن را به ویژگی های شعر « سرزمین بی حاصل »، منظومهٔ پرآوازهٔ تی . اس . الیوت شاعر و منتقد انگلیسی منتقل میکند که اتفاقا سرایندهٔ آن همزمان نیما و در نقطهٔ دیگر از جهان سرگرم آفرینش مهمترین منظومهٔ نوین در زبان انگلیسی بود . ( در مورد این منظومه و چگونگی آفرینش آن رک : تی . اس . الیوت ، منظومهٔ سرزمین بی حاصل ، ترجمه و نقد تفسیر از حسن شهباز . ص 57 [ به نقل از جعفر یاحقی ، جویبار لحظهها :46].
این شیوه سرودن شعر به سرعت جایگزین شعر کلاسیک فارسی گردید و سپس با ایجاد تفاوت هایی در فرم شعر نو، آنرا به شیوههای نیمایی ، سپید، حجم و ... دسته بندی کردند.
تلاش نیما یوشیج برای تغییر دیدگاه سنتی شعر فارسی بود و این تغییر محتوا را ناگزیر از تغییر فرم و آزادی قالب میدانست. آزادی که نیما در فرم و محتوا ایجاد کرد، در کار شاعران بعد از وی، مانند احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و سهراب سپهری به نقطههای اوج شعر معاصر ایران رسید. با این حال نیما شعر خود را از لحاظ نگرش به جهان و محتوای کار پیشروتر و تازه تر از کار شاعران بعدی مانند شاملو به شمار میداند.
زمینه تاریخی
با شروع جنبش مشروطهخواهی ایرانیان بینشی تازه رواج یافت که بر طبق آن عصری تازه فرا رسیده است که با همه دورههای تاریخ ملی تفاوت دارد. روشنفکران این دوران معتقد بودند که عصر استبداد سیاسی به پایان رسیده است و همه احساس میکردند که باید در عرصه فرهنگ نیز تحولی مشابه اتفاق بیفتد. شاعران و نویسندگان این عصر در پی زیباشناسی جدیدی بودند و میخواستند شعری تازه بسرایند که با شعر گذشته فارسی فرق داشته باشد.[۱]
یکی از عوامل موثر دیگر در تحولات ادبی این دوران آشنایی روشنفکران ایرانی با ادبیات اروپایی بود. به باور آنان انقلاب مشروطیت با انقلاب فرانسه مشابهت داشت و قادر بود فضای تازهای ایجاد کند که در آن چهرههای برجستهای پرورش یابند که با شاعران و نویسندگان برجسته اروپا قابل مقایسه باشد. علاقه و توجه روشنفکران به ادبیات اروپا و بخصوص ادبیات فرانسه باعث شد تا برخی آثار نویسندگان بزرگ آن زمان اروپا مانند ویکتور هوگو، لامارتین، ژان ژاک روسو، آلفونس دوده و شاتو بریان ترجمه شود که بر نوشتههای بسیاری از ادیبان ایرانی تأثیر گذاشت.[۲]
شعر کلاسیک فارسی
نوشتار اصلی: شعر کلاسیک فارسی
مطابق نظریات سنتی در شعر فارسی تعداد ارکان عروضی هر شعر در محور عمودی همواره ثابت میماند. نیز بنا به اقتضای قالب یا نوع ادبی شعر (نظیر غزل، مثنوی و رباعی)، قافیه با فرمولی ثابت تکرار میشد.
نظر نیما در باب شعر سنتی فارسی
نیما در ابتدای شاعری خود از شعر کهن فارسی نفرت داشت.[۳] اما بعدها نگاه خود را تغییر داد. نیما زمانی نوشته بود:
"از تمام ادبیات گذشته قدیمی نفرت غریبی داشتم... اکنون میدانم که این نقصانی بود."[۴]
و در جای دیگری مینویسد:
"من خودم یکی از طرفداران پا بر جای ادبیات قدیم فارسی و عربی هستم."[۵]
مخالفت سنتگرایان
وقتی نیما نظریه ادبی خود را تدوین میکرد حامیان شعر سنتی فارسی که باورهای خود را در معرض هجومی تمام عیار میدیدند اظهار داشتند که شعر فارسی به عنوان ارجمندترین نماد فرهنگی ایران در معرض نفوذ بیگانگان قرار گرفته است. از نظر آنان شعر نو نشانه تسلیم فرهنگی در برابر خارجیها بود و به زودی روح فرهنگ ایرانی را نابود خواهد کرد.[۶] سنتگرایان در حقیقت معتقد بودند که نیما و پیروانش با این سنت آشنایی ندارند.[۷]
نگاه محافل دانشگاهی به شعر نیما تا دهه چهل خورشیدی منفی بود و از پذیرش آن سر باز میزدند.[۸] اما نگاه سنتگرایان دانشگاهی به نظریات نیما با تلاش برخی استادان که بخصوص با نقد ادبی مدرن آشنایی داشتند رفته رفته تغییر کرد. در میان کسانی که نقشی مهم در تغییر نگرش رایج در دهه چهل خورشیدی داشتند باید از غلامحسین یوسفی و محمد رضا شفیعی کدکنی یاد کرد.[۹]
حمایت نوگرایان
برخی از شاعرانی که امروز در زمره نوگرایان به حساب میآیند از نخستین حامیان نیما بودند. از جمله این افراد
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
آل بویه نخستین سلسله قدرتمند شیعه
آل بویه نام خود را از «بویه» (1) گرفتند که پدر بنیادگذاراناین سلسله بود. جد ایشان ابو شجاع بویه پسر فناخسرو(پناهخسرو) نام داشت که نسبتخود را به «مهرنرسى» وزیربهرام گور مىرسانید. بویه از طائفه شرزیل آوند از اهالى قریهکیاکلیش در دیلمان بود و با گمنامى و تنگدستى زندگى مىکرد وروزى او از صید ماهى بود، سپس شخصیتى یافته به خدمتیکى ازهموطنان خود به نام «ماکان کاکى» سردار امیر نصر ساسانىدرآمد (2) و پس از مرگ وى در سپاه «مردآویج زیارى» که از مردمگیلان بود، داخل شد.
وى سه پسر داشت که بعدها هر سه به سلطنت رسیدند. پسر بزرگ علىنام داشت که بعدا به موسوم«عمادالدوله» »هلو گردید و پسردوم حسن «رکن الدوله» و سومى احمد «معزالدوله» نامیدهشدند. این سه پسر، پس از تحمل شدائد و تلاش فراوانى که به کاربردند، به پیشرفت فوقالعادهاى نائل شدند. به گفته ابن ابىالحدید، چنان سلطنتى تشکیل دادند که در شکوه و عظمت، ضربالمثلبود (3) . سلطنت ال بویه به خصوص در زمان عضدالدوله به اوج قدرترسید و از آن پس، روى به انحطاط نهاد. آغاز آن از ماه ذیقعدهسال 321ه و پایان آن بنا بر احتمال قوى سال 448 بود. سلطنتآنان 120 سال ادامه داشت و 17 تن از این خاندان به حکومترسیدند (4) .
ابن طقطقى (701 - 660 ه) در کتاب «الفخرى فى الادابالسلطانیه و الدول الاسلامیه» درباره دولت آل بویه مىنویسد:
«پیدایش دولت آل بویه را هیچکس پیشبینى نمىکرد و حتى تصورجزئى از عظمت آن را نیز نمىنمود، لیکن دولت مزبور بر عالمچیره شد و مردم جهان را مقهور خود کرد و بر مقام خلافت استیلایافت. پادشاهان آل بویه خلفا را عزل و نصب کردند، و وزرا رابه کار وا داشتند و از کار برکنار نمودند، و بدینسان کلیهامور بلاد عجم و عراق را زیر فرمان خود درآوردند و رجال دولتمتفقا از ایشان اطاعت کردند» (5) .
صاحب تاریخ فخرى مىافزاید: «جالب این است که آن همه عظمت پساز تنگدستى و بینوائى و خوارى و نیازمندى و دست و پنجه نرمکردن با رنج و ستم نصیب آنان شد زیرا جد ایشان ابوشجاع بویه وپدر جد او جملگى مانند سایر رعایاى فقیر در بلاد دیلم به سرمىبردند و بویه خود به شغل ماهیگیرى مىپرداخت. از اینرو بودکه معزالدوله پس از تصرف بلاد همراه به نعمتخداوند معترف بودو مىگفت: من در آغاز زندگى هیزم مىچیدم و روى سر نهادهمىبردم» (6) .
وضع فلاکتبار بویه و پسرانش
بویه و پسرانش در ابتداى امر وضع رقتبارى داشتند و در دهى ازناحیه دیلمان سکونت داشتند که «کیاکلیش» خوانده مىشد (7) مورخان شغل بویه را ماهیگیرى نوشتهاند و همه در بینوا بودنخانواده آنان اتفاق نظر دارند. و از میان سه پسر بویه احمد(معزالدوله) در هنگامى که در اوج قدرت بود، علاقه داشت که ازگذشته رقتبار خود و پدر و برادرانش در زمانى که هنوز در دیلمبودند، در حضور جمع سخن گوید و این شاید به خاطر اداى شکرنعمت و موهبتى بود که خداوند به او و خاندانش ارزانى داشتهبود.
ابوالفضل شیرازى وزیر معزالدوله از قول او نقل کرده است که مندر دیلم، براى خانوادهام هیزم حمل مىکردم. روزى خواهر بزرگمگفت که هیزمى که امروز آوردهاى کافى نیست، یک پشته دیگربیاور، گفتم دیگر نمىتوانم و تا مىتوانستم آوردم. گفت: اگربیاورى دو گرده نان از نانى که مىپزم زیادتر به تو مىدهم. یکپشته دیگر آوردم و از خستگى نزدیک بود تلف شوم. خواهر گفت:
اگر یک پشته دیگر بیاورى، علاوه بر دو گرده نانى که بر جیرهنانت اضافه مىکنم، یک عدد پیاز هم به تو خواهم داد. من باز یکپشته دیگر هیزم بردم و خواهرم به وعده خود عمل کرد بعد از آنبه لطف خداوند، حالم تغییر کرد و در وضعى که مىبینى قرارگرفتم.
وزیر ابوالفضل شیرازى گفت که معزالدوله، داستان مزبور رابارها در حضور جمع در مقام افتخار، بیان مىکرد و هیچ کتماننمىداشت و اگر غیر از این بود، من آن را نقل مىکردم» (8) .
شهریار بن رستم دیلمى درباره آغاز دولت آل بویه و پیدایش آنگوید: «ابو شجاع بویه در آغاز کارش با من وستبود، هنگامىکه مادر فرزندانش عمادالدوله ابوالحسن على، و رکنالدولهابوعلى حسن، و معزالدوله ابوالحسین احمد که هر سه به پادشاهىرسیدند درگذشت، روزى به خانه او رفتم دیدم ابوشجاع بویه ازاندوه زنش بیتابى مىکند، از اینرو وى را تسلیت داده از اضطرابو پریشانى او کاستم، سپس ابوشجاع و فرزندانش را برداشته بهخانه خود آوردم و طعامى براى آنها حاضر کردم، در این وقتشخصىکه از بیرون خانه مىگذشت، فریاد زد: «منجم، تعبیر کننده خوابو نویسنده ادعیه و طلسمات». ابوشجاع وى را خواست و گفت مندیشب خوابى دیدهام برایم تعبیر کن. خواب دیدم که بول مىکردم وآتشى عظیم از من خارج مىشد، سپس آن آتش دامنه یافته روى بهبالا نهاد چندانگه مىرفت که به آسمان برسد، آنگاه آتش از همشکافته شد و سه قسمت گردید و از هر قسمتشعلههایى پدید آمد ودنیا را روشن کرد.
منجم گفت: این خواب تو بسیار با اهمیت است و من جز با گرفتنخلعت و اسبى آن راتعبیر نمىکنم، بویه گفت: به خدا سوگند من جزاین لباسى که پوشیدهام، چیزى ندارم.
اگر آن را به تو بدهم برهنه مىمانم. منجم گفت: پس ده دیناربده، بویه گفت: به خدا سوگند دو دینار هم ندارم تا چه رسد بهده دینار! و سپس چیز ناقابلى بدو داد. منجم گفت: بدان که توداراى سه پسرى که مالک روى زمین خواهند شد و بر مردم جهانفرمانروایى خواهند کرد و چنانکه آن آتش به آسمان بالا رفت.
آوازه ایشان نیز در اطراف و اکناف عالم خواهد پیچید و همانقدر که شاخههاى آن پراکنده شد گروهى پادشاهان از ایشان بهوجود خواهند آمد. بویه گفت: شرم نمىکنى ما را مسخره مىنمایى؟!
من مردى فقیر و پریشانم و فرزندانم همگى فقیر و نیازمندند.
اینان کجا و پادشاهى کجا؟! منجم گفت: اکنون تاریخ ولادت هر یکاز فرزندان خود را برایم بگو، بویه نیز تاریخ ولادت هر یک رابدو گفت. منجم لحظهاى در اسطرلاب و تقویمهاى خود نگریستسپسبرخاسته دست عمادالدوله ابوالحسن على را بوسید و گفت: به خداسوگند این بر تمام بلاد سلطنت مىکند و پس از وى این و دستبرادرش ابوعلى حسن را گرفت. ابوشجاع بویه از گفتار منجم بهخشم آمد و به فرزندانش گفت: برخیزید و پسگردن او بزنید که سختما را مسخره نموده است. ایشان نیز برخاسته همچنان پسگردن اومىزدند و ما مىخندیدیم. سپس منجم گفت: بزنید بیم ندارم، هرگاهبه پادشاهى رسیدید گفتار مرا به یاد خواهید آورد. ابوشجاع نیزده درهم به او داد و او پى کار خود رفت» (9) .
جریان این خواب را ابن جوزى (10) و سید ابن طاوس (11) از«تنوخى» با کمى تفاوت نقل کردهاند به موجب این نقل موقعى کهبویه تعبیر خواب خود را از خوابگزار پرسید، پسر بزرگش علىتازه از کودکى وارد نوجوانى شده بود، دو پسر دیگرش به خصوصاحمد کودک خردسال بودند.
تنوخى از پدرش از ابوالقاسم على بن حسان انبارى کاتب نقلمىکند که او گفت:
هنگامى که معزالدوله مرا از بغداد به دیلمان فرستاد تا درشهرى در ناحیه، براى او سراهائى بنا کنم، به من گفت که درآنجا مردى استبه نام ابوالحسین پسر شیرکوه، چون او را یافتىوى راگرامى دار و سلام من(معزالدوله) را به او برسان و بگو کهمن در کودکى شنیده بودم که پدرم خوابى دیده بود و او و توبراى تعبیر آن خواب، به خوابگزارى در دیلم مراجعه کردید،کیفیتخواب مزبور را براى من بیان کن، ابوالقاسم گفت: که چونبه دیلمان رسیدم ابوالحسین را یافتم و پیغام پادشاه را به اورساندم. گفت: بین من و بویه دوستى محکمى بود و خانه من و او،همانطور که اکنون مىبینى در مقابل هم، قرار داشت. روزى بویهبه من گفت: خوابى دیدهام که مرا به وحشت انداخته است، کسى راپیدا کن تا خواب مرا تعبیر کند، گفتم در این صحرا چهکسى رامىتوان یافت که بتواند خواب تعبیر کند؟ باید صبر کرد تا منجمىیا عالمى ازاینجا عبور کند و از او درخواست کنیم تعبیر خوابتو را بگوید. چند ماه از این ماجرا گذشت، روزى من و بویه بهساحل دریا رفتیم تاماهى صید کنیم، اتفاقا ماهى بسیارى صیدکردیم و آنها را بر پشت گرفته به خانههاى خود بازگشتیم، بویهبه من گفت که من کسى را در خانه ندارم تا ماهیها را پاکیزهکند و بریان سازد(چون زنش مرده بود) تو همه آنها را به خانهخود ببر تا در آنجا براى خوردن آماده شوند. ماهیها را به خانهما بردیم. من و بویه و زنم نشستیم و به نظیف کردن و پختن آنهاپرداختیم از قضا مردى در کوچه فریاد مىزد که منجم هستم، خوابتعبیر مىکنم. بویه به من گفت که خواب مرا به خاطر دارى؟ گفتم:
آرى و برخاستم منجم را وارد خانه کردم، بویه خواب خود را براىاو شرح داد...».
ابوالحسین مىگوید:
«سالها گذشت و من خواب را فراموش کردم تا بویه به خراسان رفتو على به امارت برخاست و ما شنیدیم که ارجان(بهبهان) را مالکشده و پس از آن به فرمانروائى تمام فارس نایل گردیده که از آنبه بعد جوائز او به خانوادهاش و به بزرگان دیلم مىرسید.
روزى قاصدش مرا طلب کرد من نزد على رفتم از قدرت او دچارشگفتى شدم و خواب (خواب بویه) را به فراموشى سپرده بودم، علىسختبه من نیکى کرد و جوائز عظیمى به من عطا نمود. در یکى ازروزها، هنگامى که جز من و او، کس دیگرى نبود، گفت: اىابوالحسین خوابى را که پدرم دیده بود و خوابگزار تعبیر کرد وبه او پسگردنى زدید، به خاطر دارى؟ آنگاه دستور داد هزاردینار آوردند و به من داد و گفت این قیمت آن ماهى مىباشد. آنماهى را به خوابگزار داده بود). جوائزلى(عمادالدوله))هلود وعطایاى دیگرى هم به ابوالحسین داد و او به دیلم باز گشت.
ابوالقاسم تمام داستان را به خاطر سپرد و نزد معزالدولهمراجعت کرد و آنچه شنیده بود، براى وى باز گفت» (12) .
بعضیها خواب ابوشجاع بویه را طور دیگرى نقل کردهاند، بنابرایننقل او در خواب دید که به شکل درختى سه تنه درآمده است که ازآن آتش زبانه مىکشد. معبرى خواب او را نشانهاى از حکومت آیندهسه پسرش تاویل مىکند (13) .این حکایتبه هر صورت نمونهاى ازتدبیرى مشروع است که مقصود از آن تقدس بخشیدن به قدرت آل بویهبود.
نسب آل بویه
این مطلب را بسیارى از مورخان نوشتهاند: آل بویه از اخلافسلاطین ساسانى بودند که چون زمانى طولانى در سرزمین دیلم اقامتداشتند بدان جهت دیلمى نامیده شدهاند (14) .
تاجالدین حسینى نقیب از علماى نسابه قرن هشتم به نقل از ابواسحاق صابى در کتاب «التاجى فى اخبار بنىبویه» چنین گوید کهپادشاهدوله(مقتدرترین نیرترد آل بویه) از نسب خود جستجو کرد ودر این باره با مهلبى (وزیر معزالدوله) مکاتبه نمود، مهلبى ازسالخوردگان دیلم و موبدان و وجوه مردم ایران، تحقیق کرد، همهنوشتند و تایید کردند و نسب او را که به ساسانیان مىرسد،صحیح دانستند (15) .
ظاهرا همین نوشته صابى را نویسندگان دیگر بعد از او، ملاک قراردادهاند (16) .
اغلب مورخانى که به ذکر نسب آل بویه پرداختهاند، نسب آنان رابه پادشاهان ساسانى مىرسانند اما در این که به کدامیک ازساسانیان متصل مىشوند، بین مورخان اختلاف وجود دارد.
ابوریحان بیرونى(440 - 360ه) از کتاب «التاج» نوشتهابراهیم صابى(دبیر) اجداد بویه را این چنین نوشته است:
«بویه پسر فناخسرو پسرشان پسر کوهى، پسر شیرزیل (شیردل)
کوچک، پسر شیرکده پسر شیرزیل بزرگ پسر شیرانى شاه، پسر شیرفنهپسر سسنان شاه پسر سس خره، پسر شوزیل پسر سسناذر پسر بهرامگور. ابوریحان آنگاه چند قول دیگر در خصوص نسب آل بویه ذکرکرده است (17) .
ابن ماکولا (متوفى 475ه) بعد از ابوریحان از قدیمىترین کسانىاست که نسبت عضدالدوله را تا بابک پسر ساسان بزرگ(جدساسانیان) رسانیده است (18) . لیکن میان نوشته این دو، مختصرتفاوتى وجود دارد.
احمد بن على قلقشندى)متوفى 821ه) نسب آل بویه را به یزدگردرسانده است (19) .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 45
" بسمه تعالی"
پیوندی با شکوه (1576-1500/984-906 )
نخستین حاکمان صفوی
در سال 1512/918 قزلباش های ناحیه آناتولی عثمانی به کمک صفویان علیه سلطان ترک با یزید قیام کردند. سلیم ، پسر وجانشین بایزید تصمیم گرفت که هم طغیان را فرو نشاند وهم با صفویان در افتد . بنابراین او ارتشی مجهز وبزرگ از طریق آناتولی به طرف آذربایجان حرکت کرد، جایی که او سرانجام در جمگی به نام "چالدران " در ناحیه ای نزدیک تبریز در سال 1514/920 با شاه اسماعیل روبه رو شد. در این جنگ عثمانی ها نه فقط نفرات بیش تری نسبت به صفویان داشتند ، بلکه از تکنولوژی برتر جنگی نیز بهره مند بودند. آنها اسلحه داشتند . این رویداد عقب نشینی ، برای صفویان گران تمام شد وغیر قابل جبران بود. در این جنگ ، شرق آناتولی برای همیشه به تصرف عثمانی ها در آمد ومتعاقبا در حوزه های شرقی قلمرو صفویان تغییر وتحولی ایجاد شد. اسماعیل که زمانی شکست ناپذیر بود ، دیگر هیچ گاه در جنگی شرکت نکرد ، اگر چه هنوز از طرف قزلباشها حمایت می شد . حتی برای هنرهای مرتبط با کتاب ، جنگ چالدران ومتعاقبا غارت تبریز ، نتایج جدی در بر داشت . زیرا عثمانی ها انواع غنائم از جمله کتب خطی وهنرمندان را با خود بردند .
از نظر صفویان ، حداقل یک واقعه مثبت در سال 1514/920 رخ داد وآن تولد پسر اساعیل وجانشینش ، شاه آینده ، طهماسب بود. طهماسب که در دو سالگی به عنوان حاکم اسمی هرات به آن جا فرستاده شد ، در محیطی عقلانی ومهذب که توسط سلطان حسین بایقرا به وجود آمده بود رشد یافت .بهزاد هنرمند هنوز در آن جا کار میکرد واحتمالا خودش مسئول آموزش هنری شاهزاده جوان بود. به واقع از همان سال های نخستین ، طهماسب علاقه ای قوی به نقاشی وخطاطی نشان داد وهمین علاقه وتمایل ذاتی منجر به ایجاد شکوفایی دیگری در نقاشی ایرانی شد .
همان طور که انتظار می رفت ، علاقه شاه اسماعیل به نقاشی به نوع رایج در حوزه حکومتی ترکمن ها در دربار یعقوب بیگ مرتبط می شد که در نقاشی های اظافه شده در نسخه خطی خمسه نظامی که در مالکیت حاکمان متوالی قرن پانزدهم /نهم بود نشان داده می شود . اسماعیل خودش یازده تصویر به این نسخه خطی اظافه کرد .
این نقاشی ها فقط به لحاظ حضور " تاج " بلند ضفویان با نقاشی های اواخر حکومت ترکمن ها در این نسخه خطی متفاوتند . طراوت وچالاکی نگاه ها ، رنگ وترکیبات در دوران صفویان ادامه یافت وتنها چیزی که بیش تر قابل لمس است روحانیت ومعنویت انعکاس یافته از عقاید سیاسی و مذهبی شاه اسماعیل بود که در نقاشی ها تظاهر یافته است . به نظر می رسد که بعضی از مینیاتورها در سال 1522/929 کامل شده باشند. در طول این بیست سال عجیب ، یعنی از سال 1515/921 تا اواخر دهه 1530/937 که شاهنامه سلطنتی تهیه شد ، نقاشی اولیه صفویان متولد شد و به بلوغ وکمال رسید .
نقاشی " رستم در خواب است ورخش در حال جنگیدن باشیر است " احتمالا به قصد شاهنامه ناتمام شاه اسماعیل تهیه شده است . منظره خیالی و مجلل گیاهان و صخره ها که همگی پر قدرت رنگ شده اند وپیچیدگی متوازن و پر انرژی ترکیبات ، باز گو کننده مشخصات سبک ترکمنی در بهترین نوع خود است . در تباین با رستم خواب آلود ، فراوانی صخره های سر بیرون زده با چهره های میمون ، گربه وانسان مانند به چشم می خورد .یک مار در حال خوردن نوزاد یک پرنده است حرکت مارپیچی اش در انشعابات مارپیچ درختان ودم شیر انعکاس پیدا می کند .همانند نقاشی های اولیه ترکمنی ، مساله مناسبات فاصله ها خیلی کم تر از بیان حرکات مهم هستند .در این نقاشی ف که اسب وفادار رستم یعنی رخش بر شیر بد ذات غلبه کرده ، نبروی طبیعت ، نقش اصلی را بازی می کند. انسان ، در شخصیتی به نام رستم شجاع بر روی زیر اندازش ، وتمام زوایا وخطوط مستقیمش در یک تباین مشخص با گیاهان وحیوانات در حال جنبش و حرکت هستند.
در نظر طهماسب جوان که در محیط معقول ، منطقی وهوشیار هرات آموزش یافته بود ، نقاشی ترکمنی نبریز بایست بدون رعایت قوانین واصول واحتمالا پر زحمت آمده باشد .با این فرض که بهزاد و دیگر هنرمندان جوان ، طهماسب را از هرات تا تبریز همراهی کرده باشند لزوما می توان انتظار داشت که در مسیر سبک نقاشی های صفوی تغییری ایجاد شده باشد .این حقیقت که نقاشی " رستم در خواب است " که منسوب به سلطان محمد ، یکی از نقاشان برجسته دربار شاه اسماعیل و شاه طهماسب محسوب می شود ، سرانجام به شاهنامه شاه طهماسب اظافه نشد بی تردید بیلنگر این